مروان بن حکم
مروان بن حکم از سران مخالف با اهل بيت علیهم السلام و هوادار خط اموى و پسرعموى عثمان كه در امور مالى و سياسى انحراف هاى فاحشى داشت و از محركين بر ضد آل على بود و سوءاستفادههاى بسيارى از بيت المال در زمان عثمان داشت.[۱] پس از عثمان او مدتی از طرف معاویه والی مدینه بود و بعد از مرگ معاویه دوم به خلافت رسید. و سلسله مروانیان از بنی امیه به او منسوب است.
محتویات
مروان در زمان عثمان
پدرِ مروان، حکم بن ابی العاص بن امیه به جهت افشای اسرار پیامبر(ص) نزد بزرگان قریش توسط پیامبر از مدینه اخراج، و لعنت شد[۲] پس از به خلافت رسیدن عثمان، وی همراه پدرش به مدینه بازگشت[۳] و کاتب و از خاصّان حکومت عثمان قرار گرفت[۴] و داماد او نیز گردید.[۵]
مروان در زمان معاویه
مروان از طرف معاویه دو دوره والی مدینه شد. یکی از سال ۴۱ تا ۴۸ هجری و دیگری از سال ۵۴ تا ۵۷ هجری. که به ترتیب در بار اول سعید بن عاص و در بار دوم ولید بن عتبه که هر دو اموی بودند، جانشینش شدند. وی در همین دوران املاکی از معاویه در مدینه گرفت به همراه نخلستانهای پر محصول فدک که بعداً مروان این زمینها را به دو پسرش عبدالملک و عبدالعزیز بخشید.
مروان در مدت زمانی که (۴۲ تا ۴۸ هجری) حاکم مدینه بود، هر روز جمعه بر روی منبر، امام علی علیه السلام را سب و دشنام میداد و امام حسن عليه السلام نیز او را از این کار منع میکرد.[۶] مطابق با نقل ابن اعثم در کتاب الفتوح، مروان از طرف معاویه مامور شد که جعده دختر اشعث بن قیس را با وعدههایی به قتل امام حسن علیه السلام وادارد.[۷] و هنگامی که امام حسن علیه السلام به شهادت رسید، مروان با اینکه در آن زمان حاکم مدینه نبود، گروهی از بنی امیه و پیروانشان را جمع نمود و مانع از دفن آن حضرت در جوار پیامبر شد.[۸]
سوء قصد مروان به جان امام حسین علیه السلام
پس از مرگ معاويه، وليد والى مدينه، نامه يزيد را دريافت كرد كه به او دستور بيعت گرفتن از حسين علیه السلام را داده بود. او برای این کار با مروان مشورت كرد و مروان که نسبت به سیدالشهدا علیه السلام كينه شديد داشت گفت همين شبانه در پى حسين علیه السلام بفرست و اگر بيعت نكرد، گردن او را بزن و پيوسته او را تحريك مىكرد كه به زور از ابا عبدالله الحسين بيعت بگيرد.[۹] چون پس از احضار امام، قرار بر فرداى آن شب شد. مروان، وليد را تشويق مىكرد كه همين امشب كار را يكسره كن. در راه هم وقتى به امام حسين علیه السلام برخورد و او را به بيعت فراخواند، حسين بن على علیه السلام، كلام معروف خويش «على الاسلام السلام، اذ قد بُليت الامة براع مثل يزيد...» را خطاب به او گفت و ميان امام و او سخنان تندى رد و بدل شد.[۱۰][۱۱]
خلافت مروان بن حکم
وقتی معاویه دوم بمرد عربهای شام که تعصب و حمیتشان مایه نیروی دولت بود بهیجان آمدند و اختلاف در آنها افتاد. قبیله کلب به بنی امیه متمایل بودند و قبیله قیس برقابت آن طرفدار عبد الله بن زبیر شدند، کلبیان نیز متحد نبودند، گروهی از آنها به خالد بن یزید که کوچک بود اما فصیح و دانشمند، مایل بودند و گروهی دیگر به مروان بن حکم که مردی پیر و کارآزموده بود رغبت داشتند، میان عربهای شام بسبب رقابت امویان بر سر خلافت، اختلاف افتاد و این اختلاف و نزاع ادامه داشت تا ذیقعده سال 64 هجری که در جابیه انجمن کردند و با مروان بن حکم بعنوان خلافت بیعت کردند، بدین شرط که پس از وی خالد بن یزید خلیفه باشد و پس از او عمرو بن سعید بن عاص.بدینسان کسانی که طمع خلافت داشتند راضی شدند و کلبیان همدل و همسخن شدند.قبیله قیس به پیشوائی ضحاک بن قیس فهری در مرج راهط گرد آمدند و با عبد الله بن زبیر بیعت کردند بنابر این دعوی خلافت میان او و مروان بن حکم منحصر شد.مروان با سپاهی برای جنگ ضحاک بن قیس حرکت کرد و در جنگی که در محرم سال 65 هجری در مرج راهط رخ داد وی را شکست داد و قوم یمنی بر قوم مضری غلبه یافت. ولی در نتیجه این جنگ آتش تعصب از نو نه فقط در شام بلکه در همه ولایات اسلام و مخصوصا در خراسان افروخته شد و کشاکش عربهای یمنی و مضری بالا گرفت و دامنه آن تا دورترین ولایات اسلامی کشیده شد و میان دو گروه جنگهای خونین رخ داد.
پس از جنگ مرج راهط مروان بن حکم سپاهی بسوی مصر فرستاد تا عبد الرحمن بن جحدم فرماندار عبد الله بن زبیر را از آنجا بیرون کنند و نیز فرزند خود عبد العزیز را با سپاهی بسوی ایله فرستاد. ابن جحدم برای مقابله با سپاه مروان خندقی بکند و در اینکار سخت بکوشید .خندق به یکماه کنده شد اما خندق نتیجه نداد و سپاه ابن جحدم شکست خورد و مروان در جمادی الاول سال 65 هجری وارد فسطاط شد و همه مردم با او بیعت کردند مگر گروهی که بر بیعت ابن زبیر استوار ماندند و کشته شدند.شماره این گروه بهشتاد میرسید و نیز پیشوای طایفه لخم اکدر بن حمام کشته شد و در نتیجه سی هزار کس از آن طایفه بشوریدند و محل اقامت مروان را در میان گرفتند اما بوساطت بعضی لخمیان کار بصلح انجامید و شورشیان پراکنده شدند .تصادفا در همان روز که اکدر کشته شد و مردم لخم بشوریدند عبد الله بن عمرو بن عاص وفات یافت و چون برون بردن جنازه میسر نشد او را در خانه اش دفن کردند.
پس از آن مروان بشام برگشت و دو سپاه فراهم آورد یکی را بسوی حجاز فرستاد برای جنگ با عبد الله بن زبیر و دیگری را بسوی عراق فرستاد.سپاه اول شکست خورد و سپاه دوم تا مروان زنده بود کاری نساخت زیرا بسال 65 هجری مرگش در رسید.
مروان دو پسر خود عبد الملک و عبد العزیز را ولیعهد کرده بود که اول عبد الملک و سپس عبد العزیز عهده دار خلافت شوند.پیش از این گفتیم که طرفداران بنی امیه در جابیه انجمن ساختند و با مروان بیعت خلافت کردند بشرط آنکه پس از وی خالد بن یزید خلیفه شود و پس از او عمرو بن سعید بن عاص اما مروان این شرط را رعایت نکرد و برای دو فرزند خودعبد الملک و عبد العزیز بیعت گرفت.[۱۲]
مروان به هنگام مرگ 63 سال داشت.[۱۳] او از كسانى بود كه نسبت به شيعه سختگيرى مىكرد و چون به حكومت مدينه رسيد، هر جمعه در منبر على علیه السلام را لعن و سب مىكرد.[۱۴]
لعن مروان بن حکم در روایات
بنا به نقل بلاذری و برخی دیگر از مورخان اهل سنت، پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه، نه فقط حَکم، بلکه ذریه و نسل او را نیز لعنت کرد، مگر مؤمنان آنان که اندکاند.[۱۵] على علیه السلام هم روزى به او نگريست و فرمود: واى بر تو و واى بر امت محمد از دست تو و دودمانت، آنگاه كه موى دو بناگوشت سفيد شود.[۱۶]
شخصى مى گويد: بعد از جنگ بصره، خدمت على- عليه السّلام- بودم. ابن عباس آمد و گفت: خواستهاى دارم. حضرت فرمود: «آمدى براى مروان بن حكم امان بگيرى؟». ابن عباس گفت: بلى، آمدم براى او امان بگيرم. حضرت فرمود: «به او امان دادم ولى برو او را به ترك خود سوار كن و اينجا بياور تا ذليل شود و صولتش بشكند».
وقتى كه ابن عباس او را بر ترك خود سوار كرد و آورد، حضرت فرمود: «بيعت كن، وقتى كه دستش را دراز كرد تا بيعت كند، حضرت دستش را كشيد و فرمود: آن دست يهودى است اگر بيست بار هم بيعت كند بيعتش را مىشكند. سپس فرمود: اى پسر حكم! ترسيدى كه سرت را در اين جنگ از دست بدهى؟ نه به خدا سوگند تو نمىميرى تا از صلب تو فلان و فلان در آيند و چندين سال بر اين ملت، ظلم كنند» [۱۷]
پانویس
- ↑ الغدیر ، ج 8 ، ص 260 تا 267.
- ↑ ابن الأثیر الجزری، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۸
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۰
- ↑ الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۳۷۹
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۵۹.
- ↑ الفتوح،ج۴، ص۳۱۹
- ↑ ابن اثیر، الكامل، ترجمه ابولقاسم حالت و عباس خلیلی، ج10، ص341
- ↑ حیاة الامام الحسین ، ج 2 ، ص 250.
- ↑ همان ، ص 256.
- ↑ جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
- ↑ ابراهیم حسن، ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام، ج 1
- ↑ مروج الذهب، ج 3، ص 89.
- ↑ حیاة الامام زین العابدین ، باقر شریف القرشی ، ص 605.
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج1، مدخل "حکم بن ابیالعاص" از صدیقه ابریشم کار
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج6، ص150
- ↑ قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام، مترجم: محرمى، غلام حسن، ص۱۶۴
منابع
- ابراهیم حسن، ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام
- ابریشم کار، صدیقه، مدخل "حکم بن ابیالعاص" در دانشنامه جهان اسلام، ج۱.
- ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، قم، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابن الأثیر الجزری، علی بن محمد، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
- ابن اثیر، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ۱۳۷۱ش.
- ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، ط الأولى، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
- علی محمد تاج الدین، «مروان بن حکم تا خلافت»، دانشنامه پژوهه، بازیابی 5 شهریور 1398
- قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام، مترجم: محرمى، غلام حسن.
- محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
- مروان بن حکم، ویکی شیعه