محمدباقر ملبوبی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۰۵ توسط Mohammadi (بحث | مشارکت‌ها) (منبع)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حجت الاسلام محمد باقر ملبوبی

یاور مبلغان

زندگی نامه

محمدباقر در خانواده‌ای روحانی، دوم تیر ۱۳۰۸ ش. در شهر اراک دیده به جهان گشود. پدرش شیخ محمدتقی ملبوبی از علمای بزرگ اراک و مردی عابد، متدین، از اساتید حوزه علمیه اراک و معلم قرآن و اخلاق بود.

این کودک به همراه سه برادر و یک خواهر در دامن پدر و مادر رشد کرد. پدر به تربیت فرزندانش بسیار توجه می‌کرد و می‌کوشید فرزندانی خدمت گزار جامعه به بار آورد.

دوران تحصیل

محمدباقر از کودکی علاقه فراوانی به یادگیری داشت و همواره وقتی که برادرانش به انجام تکالفی شان مشغول بودند، او نیز بر روی کاغذی تمرین می‌کرد. این کودک در شش سالگی به مدرسه ابتدایی در شهر اراک وارد شد و با جدیت و موفقیت این دوران را تا ششم قدیم به پایان رساند.

محمدباقر در کودکی، پدر را از دست داد و دست نوازشگر او از سرش کوتاه شد. با از دست دادن پدر، زندگی سخت او هم شروع شد؛ چون در این دوران دو برادر خویش را نیز از دست داد.

ورود به حوزه اراک

محمدباقر که شوق آموختن علوم دینی را داشت، با وجود این دشواری‌ها، در دوازده سالگی وارد حوزه علمیه اراک شد. او مقدمات دروس حوزه را در مدرسه حاج آقا ضیاءالدین، زیر نظر آیت الله صدرا با موفقیت به پایان رساند.

ورود به حوزه علمیه قم

پس از اتمام مقدمات، برای ادامه تحصیل، در سال ۱۳۲۴ ش. وارد حوزه علمیه قم گردید و مقطع سطح را در مدرسه دارالشفاء، حجتیه و فیضیه پشت سر نهاد. وی سپس در درس خارج آیت الله فیض، آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی، آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی قدس سره، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مجاهدی و آیت الله سلطانی طباطبایی حاضر شد.

تألیفات

شیخ محمدباقر همواره در کنار تحصیل، به کار تحقیق و تألیف نیز مشغول بود که قسمتی از آثارش چاپ شده و بخشی دیگر به چاپ نرسیده است. آثار چاپ شده عبارت است از:

  • ۱- شرع دعای کمیل. که به همت مؤسسه دارالعلم چاپ گردید؛
  • ۲- کتاب الوقایع و الحوادث. ۹ جلدی است که ۷ جلد آن بارها چاپ شده است. در این اثر وقایع و رویدادهای محرم و صفر به طور مفصل بیان شده است؛ از جمله: امتناع امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید، شجاعت امام، امام در میدان جنگ، شجاعت و شهادت حضرت عباس علیه السلام پرچمدار کربلا، کرامات امام حسین علیه السلام و آقا ابوالفضل العباس علیه السلام و...؛
  • ۳- حقیقت جاویدان (۲ جلد)؛

آثار چاپ نشده به شرح زیر است:

  • ۲- جلد هشتم و نهم کتاب الوقایع؛
  • ۳- جلد دوم کتاب حقیقت جاویدان؛
  • ۴- تقریرات درس خارج حضرت آیت الله العظمی بروجردی؛
  • ۵- دست نوشته‌هایی در زمینه‌های مختلف.

تذکر: حجت الاسلام ملبوبی در تمام زمینه‌ها فعالیت داشت؛ ولی او بیشتر در زمینه تاریخ تخصص داشته است.

تشکیل خانواده

وی به سال ۱۳۳۴ ش. با یکی از خانواده‌های نجیب و متدین شهر اراک وصلت کرد. ثمره این ازدواج، پنج پسر و چهار دختر می‌باشد. فرزندان پسر این عالم وارسته عبارتند از:

  • ۱- محمدصادق ملبوبی، که اکنون بازنشسته سپاه است و در تهران ساکن می‌باشد؛
  • ۲- محمدتقی ملبوبی، که به کسوت روحانیت درآمده و در اداره فرهنگ و ارتباطات، مسئول اعزام روحانیون به خارج از کشور است؛
  • ۳- محمدعلی ملبوبی، پزشک ژنتیک و در مؤسسه تحقیقاتی در تهران به کار مشغول است؛
  • ۴- محمدجواد ملبوبی، پزشک؛
  • ۵- محمدکاظم ملبوبی؛ طلبه سال ششم در مدرسه امام باقر علیه السلام به تحصیل مشغول است.

خصوصیات اخلاقی

زهد و تقوا:

او هیچ گاه احتیاط در زمینه‌های مختلف را از دست نمی‌داد و در مسئولیت‌هایی که بر عهده داشت، نهایت پرهیزگاری را رعایت می‌نمود. می‌گفت: «انسان نباید برای رسیدن به دنیا، از دین خود بگذرد و آخرت خود را به چند روز خوشی این دارفانی بفروشد و در آخرت کوله‌بار ذلت را به دوش کشد».

تضرع در پیشگاه خداوند:

هنگام راز و نیاز با خدای خویش چنان با خضوع و خشوع می‌گریست که هر کس او را می‌دید، گمان می‌کرد که او چند لحظه‌ای بیش زنده نخواهد بود. یکی از اعضای خانواده گفته است: ما در محیط خانه وقتی او را با آن حالت می‌دیدیم که گریه می‌کند، فکر می‌کردیم که اتفاقی برایش افتاده است. لذا با دیدن حالت او به گریه می‌افتادیم؛ ولی ایشان بانهایت مهربانی به ما دلداری می‌دادند: «گریه من برای اعمال خودم است. می‌ترسم مبادا در پیشگاه خدا اعمالم مورد قبولش واقع نشود و مرا گرفتار کند».

کنترل زبان:

حجت الاسلام محمدباقر ملبوبی بسیار کم حرف بود و سعی می‌کرد هنگام سخن گفتن، سخنان مفید بر زبان جاری کند و از سخنان بیهوده و لغو دوری می‌نمود. در این باره می‌فرمود: «عزیزان من! زبان خویش را کنترل کنید تا به بلاهای عظیم و معصیت‌های بی‌شمار که با این زبان به وقوع می‌پیوندد، مبتلا نشوید. زبان، نعمت بسیار بزرگی است که خداوند با آن قدرت بیان را به انسان داده است. این عضو اگر در مسیر حق استفاده شود، بسیار باارزش است و اگر انسان او را کنترل ننماید، بسیار خانمان سوز است. پس همواره آن را به کنترل خویش درآورید و در این راه نهایت تلاش خود را بکنید».

توسل و علاقه به اهل بیت علیهم السلام:

این عالم وارسته به پیامبر اسلام و اهل بیت، مخصوصاً حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام، عشق بی‌پایان داشت و از حریم ولایت امیرالمؤمنین علیهم السلام و حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت، با قاطعیت دفاع می‌کرد. عشق به امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف در وجودش موج می‌زد و همواره به خانواده‌اش توصیه می‌کرد که دست از دامان امامان معصوم علیهم السلام برندارند و در تمام کارها با توکل بر خداوند و استعانت از ائمه اطهار، سعی در جلب رضایت خدا و ائمه داشته باشند.

رعایت زی طلبگی:

وی به زی طلبگی بسیار مقید بود و به لباس و شغل روحانیت عشق می‌ورزید؛ به طوری که در طول حیاتش بدون این لباس مشاهده نشد و در این زمینه به طلابی که به ایشان رجوع می‌کردند، تذکراتی می‌داد.

احترام به روحانیت:

او به روحانیان و عالمان بسیار احترام می‌گذاشت و می‌گفت: «من از مجالست با علما و روحانیان لذت می‌برم؛ چرا که ایشان ورثه انبیا هستند و بار سنگینی را بر دوش دارند. زخم زبان مردم را به جان و دل می‌خرند و آن را تحمل می‌کنند. پس بر ما است تا احترام آنان را نگه داریم.» و خودش نیز نمونه بارز و شاخص این احترام بود.

آقای باقر گلپایگانی فرزند ارجمند حضرت آیت الله گلپایگانی و چند تن دیگر، اشاره کرده‌اند که او بسیار متین، خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود. شاید شاخص‌ترین صفت این عالم وارسته، این باشد که او عصبانی نمی‌شد و اگر عصبانی می‌شد، بسیار اندک و گذرا بود و با طلاب برخورد بسیار شایسته‌ای داشت.

علاقه به مطالعه تاریخ گذشتگان:

مرحوم ملبوبی به مطالعه تاریخ گذشتگان بسیار علاقه‌مند بود و در این باره می‌گفت: «بندبندِ تاریخ برای ما درس است. ما باید تاریخ گذشتگان را مطالعه کنیم؛ چرا که تاریخ، انسان را از خطراتی که در مسیر حق وجود دارد (و گذشتگان دچار آن شدند)، آگاه می‌کند».

فروتنی، خوش قلبی و دلسوز بودن، انجام مستحبات، دائم الذکر بودن، تقدم در سلام و... از دیگر ویژگی‌های این عالم ربانی است.

فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی

استاد ملبوبی در امور اجتماعی حضوری چشمگیر داشت. جهت تبلیغ معارف اسلامی به شهرها مسافرت می‌کرد. به نشر و عرضه کتب علوم دینی توجهی در خور داشت و در جلسات علمی مدارس علمیه مروی و مسجد چهل ستون بازار و سایر مدرسه‌ها شرکت می‌کرد. همچنین کلاس درسی برای بانوان تشکیل داده بود و در آن با بیانی شیوا و ساده به طرح معارف و احکام می‌پرداخت. او چند سال در تهران به فعالیت فرهنگی، اجتماعی اشتغال داشت که بیشتر آن در مساجد بزرگ تهران مثل مسجد امام قدس سره، مسجد حاج سید عزیزالله، مسجد سعادت و مساجد اطراف بازار معطوف بود. همچنین فعالیت‌های مختلفی در شهر قم داشت که فهرست‌وار چنین است:

  • ۱- همکاری در بیت حضرت آیت الله گلپایگانی؛
  • ۲- تصدی امور شهریه طلاب به ویژه طلاب خارجی حوزه‌های علمیه و رسیدگی به مشکلات آن‌ها؛
  • ۳- تصدی امور امتحانات رتبه‌های بالای طلاب حوزه علمیه قم، در سال‌های پس از انقلاب؛ زیر نظر مدیریت حوزه؛
  • ۴- تحقیق و پژوهش در متون اسلامی خصوصاً در تاریخ، در حدود چهل سال؛
  • ۵- نظم بخشیدن به کتابخانه مسجد اعظم، تأسیس آیت الله بروجردی؛
  • ۶- همکاری جهت نظم بخشیدن به کتابخانه مدرسه فیضیه و مدرسه آیت الله گلپایگانی؛
  • ۷- کمک به اعزام طلاب علوم دینی به نقاط مختلف کشور؛
  • ۸- تشویق طلاب به حضور در جبهه‌های جنگ در دوران دفاع مقدس؛
  • ۹- امامت جماعت مسجد حاج سید عبدالوهاب، واقع در میدان شهید سعیدی.

فعالیت‌های سیاسی

محمدباقر ملبوبی بخصوص در سال‌های آغازین نهضت اسلامی ایران، که مبارزات همه جانبه اسلام خواهان روز به روز گسترش می‌یافت و دستگاه طاغوت هر فریادی را در نطفه خفه می‌کرد، به همراه دوستانش وارد عرصه مبارزات سیاسی شد. در چنین زمانی او در سخنرانی‌هایی که در مناطق مختلف داشت، چهره ضددینی شاه را برای مردم بازگو می‌کرد و آن ها را دعوت به اتحاد می‌کرد. در یکی از سخنرانی‌های خود در سال ۱۳۴۲ ش. حکومت شاه را به حکومت معاویه تشبیه کرد و اعمال زشت او را برای مردم بازگو نمود؛ به طوری که پس از آن، او را به سازمان امنیت ساواک احضار نمودند و به او تذکر دادند که از این گونه سخنرانی‌ها بپرهیزد؛ ولی با این حال، او همچنان در چنین جلساتی شرکت می‌کرد و به سخنرانی می‌پرداخت.

ملبوبی پرتلاش در آن دوران در محل فعلی هلال احمر، کتاب فروشی کوچکی به نام «کتاب فروشی خِرَد» داشت، که در آن به توزیع اعلامیه‌ها و کتاب‌های مختلف بر ضدرژیم اقدام می‌ورزید. به همین علت در سال ۱۳۴۸ ش. این کتاب فروشی به وسیله عوامل رژیم شاه به کلی تخریب گردید. این کار، وی را با مشکلات عدیده‌ای مواجه کرد؛ ولی با پشتکار و سخت‌کوشی بر مشکلات فائق آمد و از حضور او در صحنه‌های انقلاب نکاست؛ چنان که در قیام ۱۵ خرداد چند بار به ساواک قم احضار گردید.

خاطراتی از دوران مبارزه

استاد ملبوبی نقل می‌کرد: «من به همراه آیت الله گلپایگانی و چند نفر از دوستان در روز ۲۵ شوال در مدرسه فیضیه بودیم که عوامل رژیم شاه باتوم‌هایی که در دست داشتند، وارد مدرسه فیضیه شدند و هر طلبه‌ای را که می‌دیدند، مورد ضرب و شتم فراوان قرار می‌دادند. چون آیت الله گلپایگانی با ما بود و نمی‌خواستیم به ایشان آسیبی برسد، با دوستان تصمیم گرفتیم که ایشان را در محل امنی مخفی کنیم و بعد از خوابیدن سر و صدا، او را به منزل انتقال دهیم. به همین دلیل ایشان را در حجره‌ای که پستو داشت، مخفی نمودیم. بعد از آن که عوامل رژیم جنایت‌های به یادماندنی خود را، که عبارت بود از قتل و کشتار یک عده طلبه بی‌دفاع، انجام دادند و رفتند، ما ایشان را از محلی امن به منزلشان بردیم و معظم‌له در آن حال بسیار ابراز تأسف می‌کردند و گریه می‌نمودند و ما را نیز به گریه می‌انداختند».

حجت الاسلام ملبوبی از قول پدرش نقل کرده است: «یادم نرفته است شب ۲۱ ماه رمضان ساعت ۱۱:۳۰ شب از مسجد شاه خراسان به مسجد عشقعلی می‌آمدم. اواسط کوچه نزدیک منزل آیت الله العظمی آقای گلپایگانی مرتب برادران می‌رسیدند و ضمن تأثر از ستم و جنایت مأموران دژخیم، مرا از رفتن به مسجد عشقعلی برحذر می‌داشتند؛ اما من گفتم به مردم قول داده‌ام و باید بروم.

به خیابان که رسیدم، مأمور با غلظت ایست داده، دو سه قدم پیش رفتم. او هم جلو آمد، مسلسل را روی سینه من نهاد و با خشم گفت: کجا می‌روی؟ من هم با کمال خونسردی گفتم: به مسجد عشقعلی می‌روم. گفت: نمی‌شود، برگرد. گفتم: این قرآن است و من هم باید بروم، مردم مسلمان شب قدر را احیا گرفته‌اند. می‌خواهند به دعا و مراسم شب قدر بپردازند. و اشاره به مسجد کردم. مأمور ناراحت‌تر شد و با عصبانیت گفت: بیا برو! من هم حرکت کردم و با بدرقه او به مسجد رفتم. خدایا! تو می‌دانی وقتی وارد مسجد شدم با چهره‌های درهم، افسرده و خشمگین از اعمال و جنایات و به گلوله بستن جوانان روبرو شدم. با بغض و عقده‌ها که در گلو گره خورده، ناراحت نشسته‌اند. همگان در مسجد بودند؛ اما دل در جای دیگر بود. دعای جوشن کبیر می‌خواندند؛ اما نفرین بر قاتلان مردم می‌کردند.

یکی از رفقا نزد من آمد و گفت: با این حال چه می‌کنید؟ گفتم: بدیهی است، منبر می‌روم؛ منتها با توجه به حال و وضع روحی جمع و خود، مراسم را فشرده به انجام می‌رسانم. به لطف پروردگار و توکل بر خدای منتقم، با وجود سربازان صف بسته جلو مسجد، به منبر رفتم. شروع به صحبت کردم. اواسط منبر یکباره جمعیت فراری از رگبار گلوله از صحن مطهر تا خیابان چهارمردان به مسجد هجوم آوردند؛ ولی سخن ادامه یافت و مراسم با سوز و گداز و نفرین و انزجار از جنگ افروزان و آدم کشان رژیم پهلوی خونخوار، پایان یافت».

خاطره‌ای دیگر

«غروب روز ۲۹ محرم، منزل آیت الله العظمی گلپایگانی بودم. پس از نماز می‌خواستم به منزل بروم، صدای گلوله به گوش می‌رسید. به تدریج آوای گلوله‌ها بیشتر شده، کسانی که از دم گلوله فرار کرده بودند، تک‌تک رسیدند. خبر حمله مأموران چنگیز عصر را رسانیدند. آن گاه یکی از رفقا و سادات دامغانی (مرحوم آقای موسوی) با آستین های خون‌آلود، منزل آیت الله گلپایگانی آمد و گفت: فرمان آتش به وسیله معاون شهربانی داده شد و مردم را به گلوله بستند. آن بدبختان به جای دشمن، برادران دینی خود را چون برگ خزان به زمین ریختند. من هر چه توانستم با کمک برادران مسلمان زخمی‌ها را روانه بیمارستان کردم و اینک آمده‌ام جریان را به عرض رسانم و...

آن گاه آیت الله زاده، رضوان به جایگاه حاجی سید مهدی گلپایگانی، سراسیمه بدون عبا از اندرون بیرون آمد، با دیده اشکبار و فریادی آمیخته به تأثر به کارمندان گفت: درهای بیرونی را باز کنید، افراد به خانه بیایند، دژخیمان آنان را می‌کشند. گروه‌ها، طلاب، مردم مسلمان و مدافعان از حریم قرآن خون‌آلود و ناراحت به خانه آیت الله ریختند و کشتار ناجوانمردانه مأموران را بیان کردند.

چند لحظه‌ای گذشت، سر و صداها خاموش شد. افراد کم‌کم به خانه خود بازگشتند. من هم به اتفاق سه چهار نفر از بیراهه عازم منزل شدم. با رسیدن به خانه از فرط تأثر و ناراحتی، تب عارضم شد و قریب یک روز بستری و از خود بی‌خود بودم و همه‌اش به یاد خاطره شب گذشته و جنایت خونخوار عصر ناراحت و اسیر بستر بودم.

خاطراتی از عنایات اهل بیت علیهم السلام به ایشان

فرزندش می‌گوید: «روزی برادرم محمدعلی به سختی مریض می‌شود؛ به نحوی که پدرم او را به نزد هر دکتری می‌برد، از مریضی او سردر نمی‌آورند. لذا پدرم به توصیه پزشکان، او را در بیمارستان نکویی بستری کردند. پس از قطع امید از بیمار، پدرم نقل می کرد که در آن حال به آقا امام رضا علیه السلام متوسل شدم. بعد از آن، لحظاتی خوابیدم. به هنگام صبح دیدم پرستاری آمد و گفت: حاج آقا! دیشب شما چه کار کردید؟ گفتم: من به آقا امام رضا علیه السلام متوسل شدم. گفت: من دیدم آقایی وارد بیمارستان شد. گفتم: کجا می روید؟ این جا چکار دارید؟ گفتند: ما برای ملاقات محمدعلی آمدیم. بعد وارد اطاقش شدند و دستی بر صورت و سر او کشیدند. بعد از آن واقعه، او شفا می‌یابد و سلامتی خود را بدست می‌آورد».

دعای مستجاب

پسرش می‌گوید: «پدرم نقل می‌کرد که: در سال ۱۳۸۹ ق. به سبب تخریب کتاب‌فروشی، دچار وضعیت مالی آشفته‌ای شدم و بدهی زیادی داشتم، برای استمداد از حضرت امام رضا علیه السلام به آستان قدس رضوی رهسپار شدم. وقتی به حرم مشرف شدم، نخست شفای بیماری از بستگان را که سفارش مخصوص نموده بود، خواستم. سپس به آن حضرت عرض کردم که: یابن رسول الله! اوّلاً، گرفتار وام خارج توانایی‌ام شده‌ام... تقاضا دارم کمکم کنید. ثانیاً، از پروردگار عالم بخواهید هر ساله توفیق زیارت و کسب نیرو از مقام ولایت به من عطا فرماید... پس از ده روز به قم مراجعت کردم. به لطف الهی و عنایت آقا امام رضا علیه السلام مریض مورد نظر شفا یافت؛ به طور غیرعادی و به خواست خدا وسیله پرداخت قرض ها فراهم شد؛ ثالثاً، هر ساله وسیله تشرف مرا فراهم فرمود و باز هم لطف خواهد کرد ولله الحمد والشکر».

اجازه از مراجع

این عالم پرهیزگار، از تعدادی از مراجع، اجازه نقل روایت و تصدی امور حسبیه داشت؛ از جمله آیات عظام: آیت الله میلانی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله عراقی.

از دیدگاه بیت آیت الله گلپایگانی

حجةالاسلام محمدی: «ایشان بسیار انسان شریفی بود. هنگام برخورد با طلبه‌ها به نحوی با آن‌ها با آرامش صحبت می‌کرد که گویا انسان با پدر خویش گفتگو می‌کند».

حجت الاسلام آقا سید باقر گلپایگانی فرزند آیت الله گلپایگانی: «ایشان انسان متدین و دارای اخلاق حسنه بود. هیچ وقت در مدتی که در دفتر حضور داشت، کسی را از خود نرنجاند. ایشان انسانی بسیار خوش حافظه، خیلی مهربان، خوش اخلاق، خوش برخورد و مقید به شئون طلبگی بود».

وفات

این عالم وارسته پس از عمری تلاش و کوشش، بعد از چند سال بیماری، با توجه با صدمات روحی و جسمی در مدت عمر پربرکت خویش، در تاریخ هفتم ربیع الاول 1415 ق. مصادق با 25 خرداد ۱۳۷۳ ش. در بیمارستان آیت الله گلپایگانی دعوت حق را لبیک گفت و پس از تشییع باشکوه و نماز آیت الله مجتبی عراقی، در قبرستان باغ بهشت، روبروی گلزار شهدا در بقعه علما، دفن گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

منابع مقاله

(۱). چکیده از زندگانی معظم‌له.

(۲). مصاحبه با بیت آیت الله گلپایگانی.

(۳). مصاحبه با خانواده ارجمند ایشان.

(۴). جلد هشتم کتاب الوقایع که مربوط به خاطرات دوران انقلاب ایشان است و هنوز به چاپ نرسیده است.

منبع

  • ولي عباس‌زاده، "محمد باقر ملبوبي" ستارگان حرم، جلد 14، صفحه 104-115