ریاست طلبی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


رياست طلبی در قرآن

كه به بيان بعضی از عالمان، آيه زیر به صراحت افراد را از دنيا پرستی و رياست طلبی برحذر می دارد. خدای تعالی می فرمايد: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛ اين سرای آخرت را برای كسانی قرار می دهيم كه در روی زمين اراده برتری جويی (سركشی) و فساد ندارد و عاقبت (نيك) از آن متقين است.[۱]

رياست طلبی در روایات

بطور كلی هر آن چه از دنيا و مظاهر آن كه انسان به آن، به عنوان هدف بنگرد، در روايات اهل بيت عليهم السلام نكوهش شده است.

امام علی عليه السلام می فرمايند: مَا ذِئْبَانِ ضَارِيَانِ فِي غَنَمٍ قَدْ غَابَ عَنْهَا رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِي دِينِ الْمُسْلِمِ مِنْ حُبِّ الرِّئَاسَه؛ ضرری كه از ناحيه رياست طلبی متوجه دين انسان می شود از ضرری كه دو گرگ درنده به گلّه گوسفند بدون چوپان می زنند بيشتر است.[۲]

و امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم می فرمايند: أَوَّلُ مَا عُصِيَ اللَّهُ تَبَارَكَ و َتَعَالَی بِسِتِّ خِصَالٍ حُبِّ الدُّنْيَا وَ حُبِّ الرِّئَاسَةِ و َحُبِّ الطَّعَامِ وَ حُبِّ النِّسَاءِ وَ حُبِّ النَّوْمِ وَ حُبِّ الرَّاحَةِ؛ اولين چيزهايی كه خداوند، به وسيله آن معصيت شد؛ شش خصلت است: دنيادوستی، رياست طلبی، دوستی غذا، حب زن، خواب دوستی، راحت طلبی.[۳]

و باز می فرمايند: مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ كُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ؛ ملعون است كسی كه رياست طلبی كند و كسی كه به رياست همّت گمارد و كسی كه در فكر آن باشد.[۴]

همچنین از پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم در حدیث معراج آمده است که: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ و َتَعَالَی يَا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّی الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ و َالْأَرْضِ و َيَصُومُ صِيَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ و َيَطْوِي عَنِ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَابِدِينَ ثُمَّ أَرَی فِي قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ صِيتِهَا أَوْ زِينَتِهَا لَا يُجَاوِرُنِي فِي دَارِي وَلَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِي وَلَأُظْلِمَنَّ قَلْبَهُ حَتَّی يَنْسَانِي وَلَا أُذِيقُهُ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِي. خداوند تبارک و تعالی فرمود كه اگر بنده نماز و روزه اهل آسمان ها و زمين را بجای آورد و هم چون ملائكه از طعام روی گرداند، و به كمترين حد لباس قناعت كند، ولی در دلش ذره ای از محبت دنيا و يا نام آوری و رياست آن و مشهور شدن، و يا زينت های آن باشد، در سرای من همسايه من نخواهد بود، و محبت خود را از قلب او بر گيرم و قلبش را تاريك گردانم، بگونه ای كه مرا فراموش گرداند و حلاوت معرفتم را به او نچشانم.[۵]

انواع رياست

رياست انواع مختلفی دارد:

  • رياست سفارش شده و پسنديده
  • رياست نكوهيده و ناپسند

اما رياست ممدوح و پسنديده: رياستی است كه خداوند، برای هدايت و ارشاد خلق و ياری رساندن و دفع ظلم از آن ها به خواص بندگانش (انبياء و اوصياء) عنايت می كند و با توجه به اين كه اين گروه از انسان ها معصومند و از ناحيه خداوند متعال مويد به تأييدات ملكوتی هستند، نسبت به خطا و اشتباه از مصونيت خاصی برخوردار هستند؛ لذا آنها رياست را جز برای رضای خدا نمی خواهند و فقط هدف آنها رضای معبود و انجام رسالت الهی است، همان گونه كه حضرت يوسف (عليه السلام) به عزيز مصر فرمود: «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»؛ ای پادشاه مصر، مرا به خزانه داری مملكت منصوب كن كه من در حفظ دارايي ها و و مصارف آن دانا و بصيرم.[۶]

و أما رياست ساير مردم، ممكن است حق باشد و ممكن است باطل باشد كه اين خود بستگی به نيت و انگيزه آنها از تصدی رياست و همچنين ميزان توانايی آنها دارد؛ لذا ما می بينيم در روايات معصومين عليهم السلام از تصدی خيلی از مناصب ـ به خاطر وجود احتمال لغزش و... ـ نهی شده است.

بنابراين اگر كسی برای رضای خدا و به دستور امام معصوم عليه السلام بر منصبی تكيه زند و در خود هم توانايی ايفای آن مسئوليت را ببيند اين رياست رياست ممدوح و مورد رضای پروردگار عالميان است.

و چنان چه بر عكس اين باشد، يعنی شخص به قصد غلبه بر مردم و كسب مال حرام و زياده خواهی و يا حتی عدم شايستگی و... اقدام به تصدی رياست و منصبی نمايد، نكوهيده و مذموم است و بدترين نوع رياست اين است كه شخص نسبت به دست آوردن منصبی كه اصلا شايسته او نيست و از طرف خداوند در انحصار عده ای قرار گرفته است (مثل امامت) اقدام نمايد و در مقابل امام معصوم عليه السلام قد علم نمايد كه در حد شرك است.

منشأ رياست طلبی

معمولا منشأ تمام خوی و خصلت های زشت، غفلت از بُعد معنوی انسان و تمايل و اشتغال او به دنيا و مظاهر آن است. خداوند در راه رسيدن به كمال يك راه بيشتر در فرا روی انسان نگذاشته است و آن هم عبارت است از مسير عبوديت و بندگی و انجام وظيفه الهی؛ چنانچه انسان به هر علتی از اين صراط مستقيمی كه برای رشد و تعالی بشر در نظر گرفته شده است منحرف شود، در حقيقت در گرداب فسادی گرفتار آمده است كه اگر در صدد معالجه آن بر نيايد، به هلاكت ابدی او خواهد انجاميد.

و می توان از حب دنيا، به عنوان سرچشمه تمام بدي ها ياد نمود؛ چرا كه اگر انسان به دنيا، گرايش ‍تام و تمام پيدا نمود، اين خود باعث دوری از خداوند و آخرت می شود؛ چرا كه حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السلام می فرمايد: كَمَا أَنَّ الشَّمْسَ وَ اللَّيْلَ لَا يَجْتَمِعَانِ كَذَلِكَ حُبُّ اللَّهِ و َحُبُّ الدُّنْيَا لَا يَجْتَمِعَانِ؛ همان گونه كه خورشيد و شب با هم در يك زمان و يك جا جمع نمی شوند، محبت خداوند و محبت دنيا هم در يك زمان و يك جا جمع نمی شود.[۷]

و قال علی عليه السلام: حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ؛ محبت و دوستی دنيا سرچشمه همه بدي ها است.[۸]

از همين جا هم می توان فهميد سِرّ نكوهش دنيا در نگاه و منظر اهل بيت عليهم السلام چيست.

عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ أَعْظَمُ الْخَطَايَا حُبُّ الدُّنْيَا؛ علی عليه السلام می فرمايد: محبت دنيا، بزرگترين گناه است.[۹]

و قال عليه السلام: إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَأَخْرِجُوا مِنْ قُلُوبِكُمْ حُبَّ الدُّنْيَا؛ اگر مدعی محبت خداوند هستيد، محبت دنيا را از دل هايتان بيرون كنيد.[۱۰]

سرانجام رياست طلبی

امام صادق عليه السّلام می فرمايند: مَنْ طَلَبَ الرِّئَاسَةَ هَلَكَ؛ كسی به دنبال رياست طلبی باشد هلاك می شود.[۱۱]

در جای ديگر می فرمايند: إِيَّاكُمْ وَ هَؤُلَاءِ الرُّؤَسَاءَ الَّذِينَ يَتَرَأَّسُونَ فَوَ اللَّهِ مَا خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَ رَجُلٍ إِلَّا هَلَكَ وَأَهْلَكَ؛ از اين رؤسائی كه رياست طلبند، بپرهيزيد؛ به خدا قسم هر كس ديگران پشت سرش حركت كردند، هلاك شد و ديگران را هلاك كرد.[۱۲]

هر چه انسان از ملك و ملکوت و كمالات نفسانی دور شود و متقابلا هر چه به دنيا و مظاهر دنيوی، نزديكتر شود، بيشتر تمايل به سلطنت و رياست پيدا می كند و در نتيجه اشتياقش روز افزون و آتش عشقش افروخته تر می گردد. مثلا شخص رياست طلب، اگر منصب و مقامی را در زير پرچم اقتدار درآورد، متوجه مقام ديگری می گردد و برای به دست آوردن مقصد خود حاضر است با تمام نواميس الهيّه و شرايع حقّه مخالفت و دشمنی كند، و برای رسيدن به يك رياست جزئی، حاضر است فوج فوج انبياء و اولياء و صلحاء و علماء باللّه را قتل و غارت كند. و حتی اگر تمام كره زمين را در تحت سلطنت درآورد باز ميل رياست طلبی او ارضاء نمی شود و در صدد پرواز و به تصرف در آوردن كرات ديگر بر می آيد و در مسير ارضاء اين ميل و غريزه از هيچ اقدامی فرو گذار نمی كند چرا كه «حُبُّ الشَّیءِ يَعْمی و َيَصِمُّ» عشق به هر چيز انسان را كر و كور می كند تا جايی كه چه بسا خود و ديگران را به هلاكت می اندازد.

نمونه بزرگ آن ـ كه تاريخ با همه عظمتش آن را از ياد نخواهد برد ـ ماجرای كربلای امام حسين عليه السلام در سال 61 هجری است. اگر ما به اكثر جنايات جانكاهی كه از آن حيوان های خبيث انسان نما سر زد نگاه واقع بينانه و مو شكافانه داسته باشيم به راحتی در می يابيم كه كار آن ها ريشه در دنيا طلبی و رياست طلبی داشته است.

فرمانده سپاه شوم كوفه، عمر بن سعد است كه به گواه و شهادت اكثر مورخين ـ او كه شخصی مسلمان و نماز خوان بود ـ از ابتدا حاضر به قبول اين جنايت هولناك نبود، عبيد الله بن زياد لعنة الله عليه به او در قبال اين امر خطير، وعده حكومت ری را داد ؛ اين جا بود كه شيطان ـ به كمك غريزه رياست طلبی كه در وجود او بود ـ دست به كار شد و فعاليت گسترده ای را در راستای گمراه نمودن ابن سعد آغاز نمود؛ ابن سعد برای فكر كردن از عبيد الله مدت خواست تا بالاخره پس از فكر كردن های بسيار به اين نتيجه رسيد كه: با رفتن به كربلا و انجام اين مأموريت عظيم خطرناك، حكومت ری (نقد) را به دست آورده و سپس به درگاه خداوند متعال كه غفار است توبه نموده و بهشت (نسيه) را هم به دست خواهم آورد؛ غافل از اين كه هر كس در كربلا باشد و امامش را ياری ندهد و فقط نظاره گر باشد، جهنمی خواهد بود؛ اما كسی كه با امامش بجنگد، سرنوشتش معلوم است. به كربلا رفت و برای هميشـه خيانت بزرگی را به بشريت نمود و عالمی را از فيض وجودی آن گوهر پاك نبوی برای هميشه تاريخ محروم نمود و به آرزويش كه رياست بر شهر ری بود هم نرسيد.

پانویس

  1. (سوره قصص،آیه 83)
  2. (بحارالانوار، ج70، ص154)
  3. (بحارالانوار، ج70، ص153)
  4. (بحارالانوار، ج70، ص151)
  5. (مستدرك، ج12، ص36)
  6. (سوره يوسف،آیه55)
  7. (غررالحكم، ص141)
  8. (غررالحكم، ص142)
  9. (مستدرك، ج12، ص40)
  10. (مستدرك الوسائل، ج12، ص41)
  11. (بحارالانوار، ج10، ص246)
  12. (بحارالانوار، ج70، ص150)

منابع