فلسفه
اصل كلمه «فَلْسَفَة» يونانى و مركب از دو جزء است: «فيلسوسس» به معنى دوست و دوستدار، و «سوفيا» به معنى حكمت، که مچموعاً يعنى «دوستدار حكمت».
«فلسفه» در واقع علم به حقايق موجودات به اندازه توانائى بشر می باشد.[۱] به بیان دیگر فلسفه(یا حكمت)، تعمق در مسائل علمى و مو شكافى در فهم آنها است. (علم الاشياء بمبادئها و عللها الاولى.)[۲]
از سوی دیگر می توان این گونه گفت :
فلسفه از سنخ اندیشه بوده و شناخت حقایق اشیا به مقدار ممکن است و اگر مجموع اندیشه و انگیزه در تعریف فلسفه اخذ شود، فلسفه را تشبه به خالق، به مقدار ممکن تعریف کرده اند. همان گونه که خدای سبحان هم اوصاف علمی دارد و هم اوصاف عملی، هم عالم است و هم عادل و حکیم، فیلسوف الاهی نیز هم اندیشه ناب و صائب و هم انگیزه سالم دارد. به هر حال، فلسفه یا همان اندیشه بوده و محصول عقل نظری است یا مجموع اندیشه و انگیزه بوده و محصول عقل نظری و عقل عملی، هر دو، است. [۳]
حكما در تعريف فلسفه گفته اند:
«الفلسفة هى العلم باحوال اعيان الموجودات على ما هى عليها» فلسفه عبارت است از علم به ذات و صفات و احكام و احوال كليه موجودات بدان گونه كه هستند.
با پذيرفتن اين تعريف، كليه علوم اعم از ادبى و رياضى و منطق و طبيعى و الهى و علم النفس و نجوم و هيات و علم اخلاق و حتّى فقه و علم به تكاليف دينى داخل در علم فلسفه ومشمول تعريف مذكور خواهند بود. زيرا هر يك از اين علوم بحث از دسته اى از موجودات و احوال و اوصاف و احكام آنها مى كنند، خواه آنها عينى يا ذهنى، جوهرى و يا عرضى، و مجرد و يا مادى باشند. وبدین جهت غالب فلاسفه يونان و اسلام جامع جميع علوم بوده اند.
ولى اخيراً به خصوص اوائل قرن دهم به بعد، فلسفه تا حدى از بقيه علوم جدا و به چهار قسمت تقسيم شد و البته علم «منطق» همواره جزء لا ينفك فلسفه بوده است. اين چهار قسمت عبارتند از:
1. امور عامه يعنى علم به يك سلسله اصول و قوانين و احكام كليه اى كه دانستن آنها براى اهل هر فنى از فنون علمى لازم و ضرورى است و جهل به آنها مستلزم خطا و اشتباه در مسايل مربوط به آن فن است و اين قسمت را علم كلى و علم اعلى و «الهيات بالمعنى الاعم» و «فلسفه ما قبل الطبيعه» نيز نامند.
2. طبيعيات كه از حقيقت جسم و اقسام و انواع و احكام جسم و قواى جسمانى و آنچه كه مربوط به جسم است بحث مى كند.
3. علم النفس كه از وجود نفس و اقسام نفس و قواى ظاهرى و باطنى و بقا و يا فناى نفس بعد از مرگ و حدوث و قدم نفس و معاد جسمانى و احكام مربوط به آن بحث مى كند.
4. «الهيات بالمعنى الاخص» كه از ذات و صفات و افعال «واجب الوجود» و عقول كليه و رابطه آنها با عالم جسمانى و مسايل ديگرى مربوط به آن بحث مى كند.[۴]
اخوان الصفا گويند: آغاز فلسفه دوست داشتن انواع دانش بوده و وسط آن شناخت حقايق موجودات و پايان آن عمل به گفتار، يعنى تطابق عمل با علم است در جهت كمال ممكن.
افلاطون گويد: «فيلسوف» كسى است كه هدف او رسيدن به معرفت امور ازلی يا معرفت حقايق اشياء باشد.
در آغاز امر، فلاسفه و متفكران يونانى توجه و نظر خود را به فكر كردن در اطراف جهان محسوس و ماده و ماديات معطوف كردند و همواره سعى مى نمودند كه حقايق عالم را از آن راه توجيه و تفسير نمايند. صدرالدين شیرازی گويد: پايه گذاران فلسفه، طالس ملطى و افلاطون هستند كه خميره فلسفه به دست آنها درست شده است.
فلسفه به دو قسم تقسيم شده: فلسفه «مشائى» كه اصول و قواعدش بر مبناى ادله عقليه است و بس، فلسفه «تصوف» و عرفان كه اصول و قواعدش از روى مكاشفه است و بس.
پانویس
- ↑ لغت نامه دهخدا.
- ↑ المنجد.
- ↑ سيد حسين نصر- تاریخ فلسفه- صفحه 37- 40
- ↑ شواهد الربوبيه 25.
منابع
- سيد حسين نصر، تاریخ فلسفه، صفحه 37- 40
- سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»