اسود بن عبد یغوث
اسود بن عبد يغوث بن عبد بن الحارث[۱] ابن وهب، از تيره بنىزهره[۲]
وى از بزرگان قريش در جاهليت بود و با توجه به اين كه عقبة بن ابى معيط[۳] و اسود بن المطلب، نديمان وى بودهاند[۴] و مقداد را به فرزندى گرفته بود[۵] مىتوان پى برد كه هنگام بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگسال بوده است.[۶]
او يكى از 4 يا 5 نفرى است كه همواره پيامبر صلى الله عليه و آله را استهزا مىكرد.[۷] به گفته بلاذرى، با ديدن مسلمانان به يارانش مىگفت: پادشاهان زمين كه وارثان مُلك كسرا و قيصرند آمدند و از پيامبر به تمسخر مىپرسيد: آيا امروز از آسمان با تو سخنى گفته نشده؟[۸] وى همچنين كودكان و غلامان را به آزار پيامبر صلى الله عليه و آله و دشنام دادن به او وامىداشت. بر پايه گزارشى، روزى او و ديگر همدستانش شترى را كشته بودند و چون پيامبر را در حال نماز ديدند، شكمبه آن را بيرون آورده به غلامى دادند تا بر دوش پيامبر بنهد و او در حالى كه پيامبر در سجده بود محتويات شكمبه را بر شانه حضرت خالى كرد.[۹]
در چگونگى مرگ وى آراى گوناگونى است كه همگى حاكى از هلاكت او با عذاب الهى است. بنا به نقلى به اشاره جبرئيل، به خوره و استسقاء مبتلا شد و مرد.[۱۰]
اسود در شأن نزول:
- «ولاَتُطِع كُلَّ حَلاّف مَهين × هَمَّاز مَشَّاء بِنَمِيم × مَنّاع لِلخَيرِ مُعتَد اَثِيم»؛ و هر بسيار سوگند خورنده خوار و بىارزش را فرمان مبر؛ عيب جويى كه براى سخنچينى آمد و شد مىكند؛ بازدارنده نيكى از حد درگذرنده، گنه پيشه. (سوره قلم/68،10ـ12) مجاهد، مقصود از «حَلاّف مَهين» را اسود دانسته است.[۱۱] برخى نيز «مَنّاع لِلخَيرِ» را اشاره به او دانستهاند.[۱۲]
- گفتهاند: گروهى از جمله اسود بن عبد يغوث نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و از روى تمسخر گفتند: كاش با تو فرشتهاى بود كه ديده مىشد و درباره تو با مردم سخن مىگفت كه آيه 8 سوره انعام/6 در پاسخ آنان نازل شد:[۱۳] «و قَالُوا لَولاَ اُنزِلَ عَلَيهِ مَلَكٌ ولَو اَنزَلنَا مَلَكًالَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لاَيُنظَرُون»؛ گفتند: چرا فرشتهاى بر او فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشتهاى مىفرستاديم، همانا كار تمام مىشد (=هلاك مىشدند) و ديگر مهلت نمىيافتند.
- همچنين آيه 95 سوره حجر/15 درباره اسود بن عبد يغوث و ديگر سران قريش نازل شده كه همواره پيامبر صلى الله عليه و آله را مسخره مىكردند[۱۴]: «اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين»؛ ما <(شرّ) استهزاكنندگان را از تو بازداشتيم.
- گروهى از اشراف قريش نزد ابوطالب رفته، از او خواستند تا محمد صلى الله عليه و آله را از بدگويى بتان بازدارد. وى پيامبر را طلبيد و خواستههاى آنان را بيان كرد. حضرت گفت: مىخواهم «لا اله إلاّ اللّه» بگويند. گفتند: يا محمد! چيزى ديگر بخواه. حضرت فرمود: حتى اگر خورشيد را در دستم قرار دهيد، خواسته ديگرى ندارم. مشركان كه اسود نيز با آنان بود پس از شنيدن اين سخن با ناراحتى مجلس را ترك كردند و آيه 6 سوره ص/38 نازل گرديد:[۱۵] «وانطَلَقَ المَلأُ مِنهُم اَنِ امشُوا واصبِرُوا عَلى ءَالِهَتِكُم اِنّ هَـذا لَشىءٌ يُرَادُ»؛ و مهترانشان (=سران قريش) به راه افتادند (و به يكديگر گفتند) كه برويد و بر خدايان خويش شكيبا باشيد. اين چيزى است كه خواستهاند (شما را گمراه كنند).
- از ابنعباس نقل است كه آيه 64 سوره زمر/39 در شأن گروهى كه اسود بن عبد يغوث نيز از آنان بوده، نازل شده است: [۱۶]{{متن قرآن|«قُل اَفغَيراللّهِ تَأمُرُونِّى اَعبدُ اَيُّها الجَـهِلُون»؛ بگو: اى نادانان! آيا مرا مىفرماييد كه جز خداى را بپرستم.
- بلنسى از ابنفطيس روايت كرده كه اخنسبنشريق از اسود پرسيد: آيا خداوند سخنان ما را در خلوت ها مىشنود؟ او گفت: آنچه بر زبان جارى كنيم، مىشنود؛ امّا آنچه در ضمير ماست نمىشنود كه آيه 80 سوره زخرف/43 در اين باره نازل شد:[۱۷] «اَميَحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم ونَجوهُم بَلى ورُسُلُنا لَدَيهِم يَكتُبون» يا مگر مىپندارند كه ما انديشه نهانى و رازگويى آنان با يكديگر را نمىشنويم؟ چرا (مىشنويم) و فرستادگان ما (=فرشتگان نويسنده اعمال) نزد آنها مىنويسند.
- بنا به روايت ضحّاك از ابنعباس، گروهى از قريش از جمله اسود نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده، از او خواستند تا ماه را دو نيمه كند. نيمى از آن را بر كوه ابوقبيس و نيمى ديگر را بر قعيقعان قرار دهد، تا ايمان آورند كه آيات 1ـ2 قمر/54 در شأن آنان نازل شد[۱۸]: «اقتَربَتِ السَّاعةُ و انشَقَّ القَمَرُ × و اِن يَرَوا ءَايَةً يُعرِضُوا و يَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ» رستاخيز نزديك شد و ماه بشكافت و اگر نشانهاى (=معجزهاى) ببينند، روى بگردانند و گويند: اين جادويى نيرومند است.
- بنا به روايتى از ابنعباس، مقصود از مجرمان در آيه 29 سوره مطففين/83: «اِنّ الَّذِينَ اَجَرمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يَضحَكون»، گروهى از سران مشرك از جمله اسود هستند كه از روى استهزا به مؤمنان مىخنديدند.[۱۹]
- از ابنعباس نقل است كه منظور از انسان در آيه 2 عصر/103: «اِنّ الاِنسـنَ لَفِى خُسر»، گروهى از مشركان از جمله اسود است، هر چند مقصود از انسان جنس آن است و همه مردم را دربر مىگيرد.[۲۰]
- به گفته طبرسى گروهى از بزرگان قريش از جمله اسود نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده، به او گفتند: يك سال تو خدايان ما را بپرست. ما نيز يك سال خداى تو را مىپرستيم. در پى اين گفتگو، سوره كافرون در شأن اين گروه نازل شد:[۲۱] «قُل ياَيُّهَا الكـفِرون × لااَعبُدُ ما تَعبُدون × ولااَنتُم عبِدونَ ما اَعبُد × ولا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم × ولااَنتُم عبِدونَ ما اَعبُد × لَكُم دينُكُم ولِىَ دين».
پانویس
- ↑ المغازى، ج1، ص155.
- ↑ السيرة النبويه، ج1، ص282؛ جامعالبيان، مج8، ج14، ص94.
- ↑ المنمق، ص365.
- ↑ المحبر، ص174.
- ↑ المغازى، ج1، ص155؛ الطبقات، ج3، ص31.
- ↑ السيرةالنبويه، ج2، ص408.
- ↑ المنمق، ص387؛ المعجم الكبير، ج25، ص262؛ جمهرة انسابالعرب، ص129.
- ↑ انسابالاشراف، ج1، ص149.
- ↑ تاريخ يعقوبى، ج2، ص24.
- ↑ جامعالبيان، مج8، ج14، ص94ـ95؛ انسابالاشراف، ج1، ص149؛ تفسير قمى، ج1، ص409.
- ↑ مجمعالبيان، ج10، ص501.
- ↑ التفسير الكبير، ج10، ص604؛ تفسير مبهماتالقرآن، ج2، ص639.
- ↑ السيرةالنبويه، ج1، ص395.
- ↑ تفسير قمى، ج1، ص408؛ جامعالبيان، مج8، ج14، ص94؛ مجمعالبيان، ج5، ص533.
- ↑ جامعالبيان، مج12، ج23، ص152؛ مجمعالبيان، ج8، ص725.
- ↑ مجمعالبيان، ج10، ص840.
- ↑ مبهمات القرآن، ج2، ص473.
- ↑ البداية و النهايه، ج3، ص96؛ الدرالمنثور، ج7، ص671.
- ↑ تفسير قرطبى، ج19، ص175.
- ↑ تفسير قرطبى، ج20 ص123.
- ↑ مجمعالبيان، ج10، ص840؛ تفسير بغوى، ج4، ص505.
منابع
اسود بن عبد یغوث، سيد مجتبى موسوى احمدآبادى، دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، ص317-320.