احمد بن محمد برقی
منبع: ستارگان حرم، جلد 1
نویسنده: سيد جعفر ربانى
محدث برقى
راوى دوهزار حديث
راوى بزرگ قم احمد بن محمد بن خالد برقى
قم شهر روايت و راويان بزرگى است كه تاريخ نظير آنان را كمتر سراغ دارد. راويانى كه حقى بزرگ بر تمامى پيروان اهل بيت علیهمالسلام دارند و كلام نور و امر رشد[۱] را براى امت نقل كرده اند. از جمله ناقلان حديث در قم احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على است كه در قرن سوم مى زيست و از اصحاب امام جواد علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام به شمار مى رود.
از او و پدرش (محمد) به عنوان برقى ياد مى شود ولى معمولا مقصود از برقى همان احمد است. اصل وى كوفى، كنيه اش ابوجعفر است و محمد بن على بن جد سومش به وسيله يوسف[۲] بن عمر ثقفى در ماجراى قيام زيد (سال 122 هـ.ق) به شهادت رسيد. پس از شهادت محمد بن على علیهالسلام عبدالرحمان فرزند خردسال خالد به برق رفت و از آنجا به قم گريخت.[۳]
احمد در منطقه برقه چشم به دنيا گشود، اندك اندك بزرگ شد و آن سامان را با عطر حديث معطر ساخت. درباره سال تولد وى در متون رجالى و تاريخى چيزى به چشم نمى خورد، اما با توجه به تاريخ وفاتش مى توان گفت كه در حدود سال 200 هـ.ق پاى به گيتى نهاد.
حيات طيبه
برقى از اصحاب امام جواد علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام است ولى در منابع موجود حديثى كه بدون واسطه از اين دو بزرگوار نقل كرده باشد به چشم نمى خورد شيخ كلينى در كتاب شريف كافى حديثى از احمد، بدون واسطه از امام رضا علیهالسلام نقل كرده، ولى اين حديث در اصطلاح اهل رجال مرسل ناميده مى شود؛ يعنى واسطه اى بوده كه ذكر نشده است، زيرا چنانچه گذشت احمد متولد سال 200 است و شهادت امام رضا علیهالسلام در 203 اتفاق افتاد پس به طور طبيعى اين راوى نمى تواند از آن بزرگوار حديث شنيده باشد. شمار استادان او در حديث از صد تن فراتر است.
نام برخى از آن بزرگان چنين است: ابوعلى واسطى، سعد بن سعد، ابوايوب مدائنى، ابوخزرج انصارى، ابوسليمان حذاء جبلى، پدرش، ابن فضال، ابن محبوب، احمد بن محمد ابى نصر، صفوان بن يحيى، عبدالعزيز بن مهتدى و عبدالعظيم حسنى.[۴]
شاگردان
جاى بسى تعجب است كه او شاگردان بسيارى ندارد. ابوعلى اشعرى، احمد بن ادريس، احمد بن عبدالله، احمد بن محمد بن عبدالله، حسن بن متيل دقاق، حسين بن سعيد، سعد بن عبدالله، عبدالله بن جعفر حميرى، على بن ابراهيم، على بن حسين سعد آبادى، على بن محمد بندار، على بن محمد بن عبدالله قمى، على ماجيلويه، محمد بن ابى القاسم، محمد بن احمد بن يحيى، محمد بن حسن صفار، محمد بن عيسى، محمد بن يحيى، معلى بن محمد[۵] جمعى از شاگردان وى شمارده مى شوند.
جوامع روايى از او با عنوانهاى احمد بن محمد بن خالد برقى، احمد بن ابىعبدالله، احمد بن محمد ابىعبدالله برقى و احمد برقى ياد كرده اند. ولى تذكر اين مطلب شايسته است كه همان گونه كه آيت الله خوئى در معجم ذكر كرده اند، عنوان احمد بن محمد بن ابى عبدالله براى اين راوى اشتباه است؛ زيرا ابوعبدالله كنيه پدرش بود نه جدش. پس در اين موارد احمد بن محمد ابى عبدالله يا احمد بن ابى عبدالله صحيح است.[۶]
در كتب روايى شيعه حدود دو هزار حديث از او نقل شده است. در بسيارى از موارد وى را احمد يا احمد ابن محمد خوانده اند كه معمولاً با راويانى چون احمد بن محمد بن خالد اشتباه مى شود. محقق آگاه در اين گونه موارد شخص را به وسيله استاد و شاگردانش تشخيص مى دهد.
در زندگى علمى برقى چند مطلب بسيار قابل توجه است:
- 1. تأليف كتابها و جمعآورى روايات بسيار:
نجاشى و ديگر رجال شناسان صد كتاب او را ذكر كرده اند كه متأسفانه تنها كتاب محاسن وى باقيمانده است. داشتن يك كتاب براى دانشوران رجال بسيار مهم است تا چه رسد به اين همه كتاب در ابواب مختلف.
- 2. مهارت در نجوم، تاريخ، شعر، علوم ادبى و روايت:
او از ستارهشناسان بود و كتابى در علم نجوم تأليف كرده است. نجاشى و شيخ طوسى بر اين مطلب گواهى داده اند.[۷] از جمله علومى كه برقى از آنان آگاه بوده، علم تاريخ بود است. مسعودى مى گويد: از جمله كسانی كه در تاريخ، كتاب نوشته اند احمد بن محمد بن خالد برقى است و نام كتابش تبيان مى باشد.[۸]
او استاد دو نحوى معروف احمد بن فارس (صاحب مجمل اللغه) و ابوالفضل علاس بن محمد است كه استادان صاحب بن عباد شمرده مى شوند.[۹]
يكى از علماى قم، كه احمد بن محمد بن عيسى نام داشت، در نقل روايت بسيار حساس و سختگير بود. او برقى را از قم بيرون كرده، سپس از كرده خود پشيمان شد و او را به قم بازگرداند. احمد بن محمد بن عيسى پس از مرگ برقى با سر و پاهاى برهنه در تشييع جنازه اش شركت كرد تا وجدان خود را آرام سازد.[۱۰]
در تبيين علت تبعيد برقى از قم به دو مطلب مى توان اشاره كرد:
- الف) اعتماد او بر روايات مرسل[۱۱] و نقل حديث از افراد ضعيف، چنان كه بيشتر دانشمندان رجالى بر اين مطلب تصريح كرده اند.
- ب) آنچه علامه مامقانى[۱۲] و گروهى ديگر بدان اشاره كرده اند آن اتهام غلو است.[۱۳] در اين مورد بايد يادآورى كرد كه، قمى ها در قرن سوم و چهارم قائل به نفى بعضى از فضائل و صفات معصومين علیهمالسلام مانند علوم آنها و بعضى از معجزاتش بوده و قائل به اين صفات را غالى مى دانستند و روايات او را مخدوش مى نمودند. در مقابل قمى ها، متكلمين بغدادى مانند شيخ مفيد ايستادگى نموده و به تخطئه قمى ها در عقايدشان پرداختند و آنها را مقصر ناميدند.[۱۴]
احمد بن محمد بن عيسى نه تنها برقى، بلكه گروهى ديگر را نيز به همين تهمت از قم بيرون كرد. او چنان بود كه به مجرد شك در غالى بودن فرد، وى را تبعيد مى كرد تا حقايق دينى دستخوش انحراف نشود.[۱۵]
- 3. كمك به مردم :
برقى در علم، عبادت و كمك به محرومان سرآمد روزگار بود. او خود مى گويد: به رى رفتم تا طلبى را كه از مادرايى داشتم دريافت كنم؛ زيرا هر سال ده هزار درهم به خاطر زمينى كه در اجاره او بود دريافت مى كردم. وقتى در رى بودم، پيرمردى بسيار رنجور و خونآلود نزد من آمد و گفت: من و تو هر دو شيعه و علاقه مند به اهل بيت علیهمالسلام هستيم، حاجتى دارم. گفتم: بگو. گفت: به مادرايى گزارش داده اند كه من نزد خليفه عباسى از وى شكايت كرده ام و او بدين سبب خونه و مال مرا حلال دانسته است. به او بگو اين مطلب دروغ است.
به پيرمرد گفتم: حاجتت را برآورده مى سازم. او رفت و من در فكر فرو رفتم، زيرا مى ترسيدم اگر حاجت او را به مادرايى بگويم، خشمگين شود و از دريافت ده هزار درهم بازمانم. همان لحظه به سراغ كتابهايم رفتم؛ كتابى گشودم و با اين سخن امام صادق علیهالسلام روبرو شدم: كسى كه نيت خود را دربرآوردن حاجت مؤمن خالص كند خداوند حاجت خود او را نيز برآورده مى سازد.
برخاستم و سمت اقامتگاه مادرايى شتافتم. عده اى از نگهبانها از ورود من جلوگيرى كردند و بعضى اجازه ورود دادند، سپس همگى اجازه دادند و من نزد او رفتم. مادرايى در بالكن نشسته، بر ستون تكيه داده بود و چوبدستى در دست داشت. پس از سلام به اشاره او نشستم و اين آيه را خواندم . «وابتغ فيما آتاك الله ولادار الآخره ولاتنس نصيبك من الدنيا و احين كما احسن الله اليك ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين».[۱۶]
مادرايى گفت: لطف دارى، آرى خدا نعمتهاى بسيار به من داده؛ ولى اين مقدمه حاجتى است، حاجتت را بگو. گفتم: فلان مرد را مى شناسى؟ گفت: آرى، آيا او شيعه و اهل ولايت ائمه است؟ گفتم: بله. در اين هنگام چوبدستىاش را بر زمين انداخت، بر روى تخت نشست و به يكى از غلامانش گفت: آن بسته را بياور.
غلام بسته اى آورد كه اموال بسيار در آن بود. سپس دستور داد اموال را به پيرمرد بازگردانده، خلفتى نيز به وى بدهند و او را به خانواده اش ملحق كنند. آنگاه رو به من كرد و گفت: نصيحت خوبى كردى و بارم را سبك ساختى. بعد كاغذى برداشت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم، ده هزار درهم به احمد بن محمد بن خالد برقى تسليم شود و اين به خاطر نيكى است كه در حق ما كرده است...[۱۷]
برقى در نظر دانشمندان
پرداختن به نظر همه دانشمندان شيعه درباره برقى فرصتى در خور مى طلبد، در اين جا تنها به نظر سه تن از آن بزرگواران بسنده مى كنيم: نجاشى (متوفى 450) مى گويد: او مرود اعتماد است، گرچه از افراد ضعيف روايت نقل مى كرد و به روايات مرسل اعتماد داشت.[۱۸]
شيخ طوسى (متوفى 460) او را از اصحاب امام جواد علیهالسلام شمرده و احمد بن محمد بن خالد خوانده است.[۱۹] علاوه بر اين در اصحاب امام هادى علیهالسلام نيز از او ياد كرده، نامش احمد بن ابى عبدالله البرقى نگاشته است.[۲۰] آن بزرگوار در كتاب فهرست برقى را ستايش كرده، طريق خود به روايت او را ذكر مى كند.[۲۱]
علامه حلى (متوفى 762) برقى را در قسمت اول كتاب خود يعنى كسانى كه مورد اطمينان هستند ذكر كرده، مى گويد: او در نقل روايت قابل اعتماد است.[۲۲]
ديدگاه اهل سنت
احمد بن محمد خالد، علاوه بر اين كه در نظر شيعيان مورد احترام است نزد اهل سنت نيز جایگاهى والا دارد. ابن نديم (متوفى 375) درباره او مى نويسد: ابو عبدالله محمد بن خالد برقى از اصحاب امام رضا علیهالسلام و فرزندش ابوجعفر علیهالسلام است. پسرش احمد بن ابى عبدالله خالد است كتاب الاحتجاج، كتال السفر و كتال البلدان از آثار اوست. اين كتاب، البلدان، از كتاب پدرش بزرگتر است.[۲۳]
ياقوت حموى (متوفى 626): برق از آباديهاى قم، از نواحى جبل[۲۴] است. ابوجعفر فقيه شيعه احمد بن ابى عبدالله از آنجاست.
حموى سپس صد كتاب از برقى برمى شمرد و از حمزه اصفهانى نقل مى كند كه احمد از راويان لغت و شعر بود.[۲۵] و اين دانشمند بزرگ در كتاب معجم الادبا نيز برقى را در شمار ادبان و صاحبان كتب ذكر مى كند.[۲۶]
ابن حجر عسقلانى (متوفى 852) مى نويسد: اصل وى كوفى است، از بزرگان رافضه است و كتابهاى ادبى دارد؛ كتابهاى اختلاف الحديث، عيافه و قيافه بخشى از آثار اوست. احمد بن ابى عبدالله در زمان معتصم مى زيست.[۲۷]
صاحب كتاب الاعلام مى گويد: احمد بن محمد بن خالد ابوجعفر بن عبدالله بقى از علماى متفكر و اهل بحث شيعه بود و اهل برقه، يكى از آباديهاى قم، به شمار مى آيد. اصلش كوفى است. او حدود صد كتاب دارد. يكى از آنها كتاب محاسن است كه دو جلد دارد و در فقه و آداب شرفيه نوشته شده است. كتاب البلدان، اختلاف لحديث والانساب، اخبار الامم والرجال از كتابهاى ديگر اوست. اماميه گفته اند كه او در نقل حديث به افراد ضعيف تكيه مى كرد.[۲۸]
عمر رضا كحاله درباره برقى مى گويد: احمد بن محمد بن خالد عبدالرحمن بن محمد بن على برقى كوفى كنيه اش ابوجعفر است. او عالمى است كه در بسيارى از علوم تبحر داشت. بخشى از كتابهاى وى بدين قرار است: التراجم والتعاطف، آداب النفس، ادب المعاشره، كتاب المكاسب، كتاب الرفاهيه.[۲۹]
كتاب محاسن برقى
تنها كتابى كه از برقى به يادگار مانده محاسن است. كتاب محاسن تنها مجموعه اى رواى نيست، بلكه دائرة المعارفى از علوم مختلف است. توجه به مطالب زير اهميت اين كتاب را آشكار مى سازد:
شيخ كلينى (متوفى 328) در كتاب گرانسنگ كافى در بسيارى از موارد، روايات خود از محاسن نقل مى كند.
شيخ صدوق (متوفى 381) در اول كتاب مشهور من لايحضره الفقيه مى فرمايد: قصد من در اين كتاب جمعآورى همه روايات نيست، بلكه هدف رواياتى است كه آنها را حجت مى دانم و بدانها عمل كرده ام. من روايات اين كتاب را از كتب مورد اعتماد مانند كتاب حريز بن عبدالله سجستانى و كتب محاسن احمد بن ابى عبدالله برقى نقل مى كنم.[۳۰]
شهيد قاضى نورالله شوشترى (متوفى 1091) در جواب دشمنان شيعه كه منابع شيعيان را منحصر در چهار كتاب مى شمردند، مى گويد: اين صحيح نيست و كتابهاى شيعيان بيش از اين است. او سپس بخشى از كتابهاى شيعه را برمى شمرد و ضمن آنها از كتاب محاسن برقى نيز نام مى برد.[۳۱]
علامه محمدتقى مجلسى (متوفى 1070) مى نويسد: كتاب محاسن نزد ما هست و چنان كه مشايخ گفته اند اصل آن بسيار بزرگ و مورد اعتماد بود. آن چه فعلا نزد ماست شايد ثلث نسخه اصلى باشد.[۳۲]
علامه محمدباقر مجلسى صاحب بحارالانوار (متوفى 1110) مى نويسد: از جمله منابع، در كتاب بحار محاسن برقى است كه از اصول معتبر به شمار مى رود و كلينى و همه مؤلفان بعد از آن، از او روايت نقل كرده اند.[۳۳]
شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد: كتاب محاسن به صورت كم و زياد نقل شده، ولى نام بخشهايى از آن كه در دست شيخ حر عاملى بوده چنين است: كتاب قرائن (ده باب)، كتاب ثواب اعمال (123 باب)، كتاب عقاب اعمال (70 باب)، كتاب صفوه و نور و رحمه (41 باب)، كتاب نوادر، كتاب مصابيح الظلم (49 باب و كتاب مكروهات نيز در همين كتاب است)، كتاب علل، كتاب السفر (39 باب)، كتاب المآكل (130 باب)، كتاب الماء (20 باب)، كتاب المنافع والاستخارات، كتاب المرافق والبنيان و اتخاذ العبيد والدواب(16 باب).
نسخه اى از كتاب العقاب تا آخر مرافق در كتابخانه سيد صدرالدين و سيد محمدمهدى صدر و نسخه اى از اول كتاب قرائن تا آخر مرافق كه به خط مولا عبدالعبى طالقان در سال 1052 نوشته شده در كتابخانه حاج على محمد و شيخ على كاشف الغطاء و مدرسه فاضلخان موجود است.[۳۴]
شيخ طوسى درباره تعداد كتابهاى موجود در مجموعه محاسن مى گويد: احمد بن محمد خالد كتاب محاسن و غير آن را تصنيف كرد. كتاب او به صورت كم و زياد نقل شده و آنچه فعلا در دست ماست، داراى بخشهاى زير است: كتاب الابلاغ، كتاب التبليغ، كتاب التراحم والتعاطف، كتاب آداب النفس، كتاب المنافع، كتاب ادب المعاشره، كتاب المعيشه، كتاب المكاسب، كتاب الرفاهيه، كتاب المعاريض، كتاب السفر، كتاب الامثال، كتاب الشواهد من كتاب اللها عزوجل، كتاب النجوم، كتاب المرافق، كتاب الزواجر (دواجن) كتاب الشوم، كتاب الزينه، كتاب الاركان، كتاب الزى، كتاب اختلاف الحديث، كتاب الطيب (طب)، كتاب الماكل، كتاب الماء (كتاب المشارب)، كتاب الفهم (العلم)، كتاب الاخوان، كتاب التخويف، كتاب تفسير الاحاديث و احكامه، كتاب العقل، كتاب التخدير، كتاب العلل، كتاب التهذيب، كتاب التسليه، كتاب التريخ، كتاب اساب الامم (اخبار الامم)، كتاب الشعر والشعراء، كتاب العجائب، كتاب الحقائق، كتاب المواهب والحظوظ، كتاب الحيوة (و اين كتاب نور و رحمة است)، كتاب الزهد والموعظ، كتاب التبصره، كتاب التفسير، كتاب التأويل، كتاب مذام الافعال، كتاب الفروق، كتاب المعانى والتحريف، كتاب العقاب، كتاب الامتحان، كتاب العقوبان، كتاب العين، كتاب الخصائص، كتاب النحو، كتاب العيافة والقيافة، كتاب الزجر والفال، كتاب الطيرة، كتاب المراشد، كتاب الافانين، كتاب الغرائب، كتاب الحيل، كتاب الصيانه، كتاب الفراسة، كتاب العويص، كتاب النوادر، كتاب مكارم الاخلاق، كتاب ثواب القرآن، كتاب فضل القرآن، كتاب مصابيح الظلم، كتاب المستحسنات، كتاب الدعاية والمزاح، كتاب الترغيب، كتاب الصفوة، كتاب تعبير الرؤيا، كتاب المحبوبات والمكروهات، كتاب خلق السماء والارض، كتاب البلدان والمصاحة، كتاب بدء خلق ابليس والجن، كتاب الدواجن، كتاب مغازى النبى صلی الله علیه و آله، كتاب بنات النبى صلی الله علیه و آله و ازواجه، كتاب الجناس والحيوان، كتاب التأويل.
شيخ طوسى آنگاه مى افزايد: محمد بن جعفر بن بطد كتابهاى زير را نيز از آثار برقى شمرده است: كتاب ملحقات الرجال، كتاب الاوائل، كتاب الطب، كتاب التبيان، كتاب الجمل، كتاب ما خطب به الله خلقه، كتاب جداول الحكمة، كتاب الشكال والقرائن، كتاب الرياضة، كتاب ذكر الكعبة، كتاب التهانى و كتاب التعازى.
تبار پاك
احمد بن محمد از تبار علم و فقاهت برخاست و نسل بعد از خود را بر پايهی علم و تقوا تربيت كرد. تاريخ نام و ياد بخشى از بستگان محدث گرانمايه را چنين ثبت كرده است:
- الف) پدرش محمد بن خالد از اصحاب موسى بن جعفر علیهالسلام، امام رضا علیهالسلام، و امام جواد علیهالسلام بود. به گفته نجاشى او شخصى اديب و آشنا به اخبار و علوم عرب بود. كتاب التنزيل والتعبير، كتاب يوم و ليله، كتاب التفسير بخشى از آثار اوست.[۳۵]
- ب) پسرش عبدالله بن احمد در شمار راويان جاى دارد و كلينى از او نقل حديث مى كند.[۳۶]
- ج) عموهايش حسن بن خالد و ابى القاسم فضل بن خالد ناميده مى شدند. حسن بن خالد مجموعه اى روايى گردآورده بود.
- د) نوه هاى آن محدث برجسته، احمد بن عبدالله بن احمد (نوه پسرى) و على بن محمد ماجيلويه (نوه دخترى) از راويان هستند. على بن محمد ماجيلويه نيز مجموعه اى از سخنان اهل بيت علیهمالسلام گردآورده است.
- ه) دامادش محمد بن ابى القاسم ماجيلويه بود. جد محمد بن ابى القاسم نيز عمران البرقى از دانشمندان بود.
- و) عموزداده اش على بن علاء بن فضل بن خالد[۳۷] نام داشت.
- ز) نبيره اش على بن احمد بن عبدالله بن احمد برقى[۳۸] خوانده مى شد.
نقطه ضعفها
برقى همه عظمتى كه دارد با دو انتقاد عمده روبرو شده است:
- 1. او از افراد ضعيف حديث نقل مى كرد و بر روايات مرسل اعتماد داشت.[۳۹]
علامه وحيد بهبهانى در پاسخ بدين انتقاد مى فرمايد: مورد اعتماد بودن برقى قطعى است و آنچه منتقدان گفته اند براى ما ثابت نشده، حتى اگر او بر ضعيفان اعتماد كرده باشد مى توان گفت: روش او در نقل حديث صحيح نبوده است. علاوه بر اين گروهى اين روش را مذموم مى دانند نه همه محدثان و دانشوران به همين جهت علماى قم و غير آنها از احمد بن محمد بسيار حديث نقل مى كردند. اين نشان مى دهد كه آنها روش او را مى پسنديدند.[۴۰]
بايد در تأييد گفتار وحيد افزود كه بسيارى از افراد موثق از افراد ضعيف حديث نقل كرده اند و اين امر هرگز در درستى و راستگويى شان خللى ايجاد نمى كند. علاوه بر اين پذيرش روايات مرسل بحثى اجتهادى است كه در اصول فقه مورد بحث قرار گرفته است.[۴۱] و به قول نويسنده كتاب الجامع فى احوال الرجال روايتهاى مرسل برقى از امام صادق علیهالسلام از روايات مسند برتر است.[۴۲]
بدين جهت اين غضائرى، كه كمتر كسى از انتقاد او سالم مانده، احمد برقى را توثيق مى كند و مى گويد طعن قميين مربوط به كسانى است كه احمد از آنها نقل حديث مى كرد.
- 2. كلينى روايتى درباره تعداد ائمه بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله از احمد بن محمد برقى نقل مى كند.[۴۳] و در حديث ديگر مى گويد: مثل همين روايت را محمد بن يحيى از محمد بن حسن صفار از احمد بن ابى عبدالله (برقى) نقل كرده است. در آن روايت محمد بن يحيى بن محمد بن حسن صفار مى گويد كه: دوست داشتم اين حديث از غير احمد رسيده بود. محمد بن حسن جواب مى دهد: احمد بن ابى عبدالله ده سال قبل از تحير اين حديث را براى من نقل كرد.[۴۴]
از اين روايت نتيجه گرفته اند كه برقى در مورد امامت امام زمان علیهالسلام متحير بود. عالمان رجال به اين انتقاد جوابهاى بسيار داده اند و ما به ذكر سه جواب بسنده مى كنيم:
- 1. محمد بن يحيى دوست داشت اين خبر از غير احمد نيز مى رسيد تا به حد تواتر برسد و مقصود از تحير شيعه است. عصر بعد از رحلت امام حسن عسكرى علیهالسلام به زمان تحير شهرت يافت؛ زيرا بسيارى از شيعيان درباره امام دوازدهم متحير ماندند!
- 2. زمان نقل حديث بعد از رحلت امام حسن عسكرى علیهالسلام بود و محمد بن يحيى مى خواست اين حديث از غير برقى باشد تا خبر امامت امام دوازدهم علیهالسلام خبر غيبى باشد و به همين جهت محمد بن حسن صفار جواب داد اين خبر برقى مربوط به ده سال قبل از تحير شيعه است يعنى معجزه و خبر از آينده است.[۴۵] مقصود از تحير زمانى است كه احمد بن خالد در تبعيد به سر مى برد و گروهى گمان مى كردند اعتقاداتش با موازين تشيع مطابقت ندارد. بنابراين ممكن نيست احمد كه خود ناقل روايات تصريح بر دوازده امام علیهالسلام است،[۴۶] درباره امامت متحير باشد.
رجال برقى[۴۷]
گروهى كتاب رجال برقى را از آن احمد بن محمد بن خالد دانسته اند و گروهى به پدر (محمد) نسبت مى دهند؛ ولى علامه شيخ محمدتقى شوشترى ضمن تحقيق جالبى هر دو را مردود مى داند؛ به دليل اين كه:
- 1. احمد در سال 274 يا 280 از دنيا رفت و در اين كتاب از سعد بن عبدالله اشعرى قمى (متوفى 301) حديث نقل شده، پس سعد بن عبدالله استاد احمد بوده و معنى ندارد استاد كلام شاگرد استناد كند.
- 2. در اين كتاب از عبدالله جعفر حميرى نيز روايت نقل شده است آنچه درباره سعد بن عبدالله گذشت درباره عبدالله بن جعفر نيز صادق است.
- 3. در اين كتاب احمد بن ابى عبدالله عنوان شده و ذكر نكرده كه مؤلف همين كتاب است. در حالى كه روش رجال نويسان بر اين است كه وقتى نام خود را مى نويسند بر مؤلف بودن خود تصريح مى كنند. در اين كتاب محمد بن خالد ذكر شد و نگفته پدر من است.
پس رجال برقى يا از عبدالله بن برقى است كه كلينى از او نقل مى كند و يا از نوه او يعنى احمد بن عبدالله بن احمد برقى است كه صدوق از وى نقل حديث مى كند و رأى دوم قوى تر به نظر مى رسد.[۴۸]
وفات برقى
نجاشى سال فوت او را 273 مى داند و از على بن محمد ماجيلويه (نوه دخترى اش) نقل مى كند كه سال 280 بوده است. قول دوم صحيح تر است به نظر مى رسد؛ زيرا در سال 275 مادرايى بر رى مسلط شد و برقى به سخن على بن محمد ماجيلويه، بدين سبب كه نوه او شمرده مى شد و به زمان پدربزرگش بوده، بيشتر مى توان اعتماد كرد.
به هر حال او در 80 سالگى دنيا را وداع گفت. شيفيان با چهرههای اشك آلود و دلهاى آكنده از حسرت پيكر پاكش را تشييع كردند و احمد بم محمد بن عيسى، عالم بزرگوار شيعه با سر و پاى برهنه در مصيبت از دست رفتن برقى آه حسرت برآورد. جسد مطهر آن محدث بزرگ را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به خاك سپردند.[۴۹]
حديثى از كتاب محاسن مى تواند بهترين پايان بر اين نوشته باشد.
امام صادق علیهالسلام فرمود: كسى كه ما اهل بيت را دوست بدارد و دوستى در قلبش جاى گيرد. چشمه هاى حكمت (از قلبش) بر زبانش جارى مى شود و عمل هفتاد پيامبر، هفتاد صديق، هفتاد شهيد و هفتاد عابدى كه هفتاد سال خدا را عبادت كرده باشد پى در پى براى او نوشته مى شود.[۵۰] عيد فطر 1417.
پانویس
- ↑ زيارت جامعه (كلامكم نور و امركم رشد).
- ↑ يوسف بن عمر ثقفى در سال 122 زيد را به شهادت رساند ولى ديرى نپاييد (سال 126) كه از ترس عباسيان پابه فرار گذاشت و در همان ايام توسط خالد بن عبدالله قسرى به هلاكت رسيد (الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 380 و 415).
- ↑ رجال النجاشى، ص 76. برقه رود از نواحى اطراف قم است و در شش فرسخى آن واقع شده و محل فعلى آن، رودخانه بيرقان قم است (تاريخ قم، محمدحسين ناصرالشيعه، ص 174).
- ↑ نام استادان وى بدين شرح است: ابو عبدالله جارمونى، ابو عمران ارمنى، ابن سنان، ابن ابى بحران، ابس عزرمى، ابان بن عبدالملك، ابراهيم بن محمد ثقفى، ابراهيم بن موسى اسحاق بن ابراهيم بن الكندى، اسماعيل بن مهران، جعفر بن عيسى، جعفر بن محمد، جعفر بن مثنى الخطيب، جهم بن حكم مدائنى، حسن بن حسين بن لؤلؤ حسن بن زرقان بن انصارى، حسن بن ظريف، حسن بن على، حسن ابى قتادة، حسن بن على بن يقطين، حسن بن على عقيلى، حسين بن منذر، داوود بن ابى داوود، داوود بن اسحاق، زكرياى مؤمن، زياد قندى، سعدان، سليمان بن جعفر جعفرى، سليمان بن حفص مروزى، شريف بن سابق، عبدالرحمن بن حماد، عبدالصمد بن بشير، عباس بن معروف، عبيد بن مالك، عبدالله بن محمد نهيكى، عبدالله بن مغيره، عبدوس بن ابراهيم بغدادى، عثمان بن عيسى، على بن اسبات، على بن اسحاق بن سعد، على بن الحديد، على بن ابى راشد، على بن حسان، على بن اسماعيل، على بن حسين تيمى، على بن حفص موسى، على بن حكم، على بن ريان بن صلت، على بن سليمان بن رشيد، على بن محمد بن سليمان، على بن محمد بن قاسانى، عمرو بن ابراهيم، عمرو بن عثمان، قاسم بن اسحاق بن ابراهيم، محمد بن حسن، محمد بن سعيد، محمد بن اسلم بجلى، محمد بن شعيب، محمد بن عبدالحيمد، محمد بن عبدالله بن مهران، محمد بن على، محمد بن على بن يوسف، محمد بن على بن صرفى، محمد بن على كوفى، محمد بن على همدانى، محمد بن عمر، محمد بن عيسى، محمد بن موسى بن فرات، محمد بن يحيى، منصور بن عباس، موسى بن قاسم، نوح بن شعيب، يحيى بن ابراهيم بن ابى البلاد و يعقوب بن يزيد.
- ↑ نام ديگر شاگردان وى بدين شرح است: احمد بن عبدالله حفيده، محمد بن على بن محبوب، سهل بن زياد، على بن ابراهيم، زياد القندى، على بن حسين مؤدب، على بن محمد و محمد بن ابى القاسم.
- ↑ معجم الرجال الحديث، ج 2، ص 234.
- ↑ فرج المهموم فى تاريخ علماء النجوم، سيد ابن طاووس، ص 123.
- ↑ مروج الذهب، مسعودى، ج 1، ص 14.
- ↑ اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 3، ص 107.
- ↑ رجال النجاشى، ص 76.
- ↑ مرسل به روايتى گفته مى شود كه يك با چند نفر از كسانى كه در سند آن روايت هستند ذكر نشده باشد.
- ↑ مقياس الهدايه فى علم الدراية، شيخ عبدالله مامقانى، ص 149.
- ↑ غلو عبارت است از اين كه در مورد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يا ائمه به فضائلى بيش از حد آنان معتقد باشيم.
- ↑ مقايسه اى ميان دو مكتب فكرى شيعى در قم و بغداد، يعقوب جعفرى، سلسله مقالات فارسى كنگره شيخ مفيد، شماره 69.
- ↑ رجال الخاقانى، على خاقانى، ص 148.
- ↑ سوره قصص/76 (به آخرت ميل كن و بهره خود را از دنيا از ياد نبر و نيكى كن همان گونه كه خداوند به تو احسان كرد و در زمين فساد نكن زيرا خداوند فساد كنندگان را دوست ندارد).
- ↑ دار السلام، محدث نورى، ج 3، ص 373-371.
- ↑ رجال النجاشى، ص 76.
- ↑ رجال الطوسى، شيخ طوسى، ص 395-398.
- ↑ همان، ص 410.
- ↑ الفهرست، شيخ طوسى، ص 30-32.
- ↑ رجال العلامة الحلى، ص 14.
- ↑ الفهرست، محمد بن اسحاق النديم، ص 405.
- ↑ منطقه اى بين بغداد تا آذربايجان (مفاخرالاسلام، ج 1، ص 373).
- ↑ معجم البلدان، ياقوت حموى، ج 1، ص 839.
- ↑ معجم الادبا، ج 1، ص 564.
- ↑ لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 368.
- ↑ الاعلام، خيرالدين زركلى، ج 1، ص 205.
- ↑ معجم المؤلفين، عمررضا كحاله، ج 1، ص 97 و 98.
- ↑ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 35.
- ↑ مصائب النواصب، قاضى نورالله شوشترى، ص 205.
- ↑ مقدمه محاسن، مرحوم محدث.
- ↑ بحارالانوار، ج 1، ص 26.
- ↑ الذريعه الى تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج 20، ص 122 و 123.
- ↑ رجال النجاشى، ص 335.
- ↑ قاموس الرجال، ج 1، ص 32.
- ↑ تنقيح المقال، علامه مامقانى، ج 3، ص 132.(خاتمه)
- ↑ روضات الجنات، محمدباقر موسوى خوانسارى اصفهانى، ص 45.
- ↑ رجال النجاشى، ص 76.
- ↑ تعليقه رجاليه وحيد بهبهانى (حاشيه بر منهج المقال)، ص 43.
- ↑ مقدمه محاسن، سيد مهدى رجايى، ص 15 و 16.
- ↑ الجامع فى الرجال، از موسى زنجانى، ص 164.
- ↑ اصول كافى، ج 2، ص 468.
- ↑ همان، ص 470.
- ↑ مقدمه محاسن، محدث.
- ↑ تعليقة بهبهانى، ص 44.
- ↑ كتاب رجال برقى مثل رجال شيخ است در اين كه اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و دوازده امام علیهمالسلام را نام برده و به جرح و تعديل آنان نپرداخته است.
- ↑ قاموس الرجال، علامه تسترى، ج 1، ص 31 و 32.
- ↑ بسارة المؤمنين در تاريخ قم و قميين، شيخ قوام اسلامى، ص 47.
- ↑ المحاسن، نشر مجمع جهانى اهل بيت، ج 1، ص 134.
(16). مادرايى، احمد بن حسن مادرايى است كه در قرن 13 مى زيست. او ابتدا كاتب كوتكين ترك از منصوبين خلفاى عباسى بود و سپس حكومت مستقل اعلام كرد. اهل رى، كه همه اهل سنت بودند، به واسطه حكومت او شيعه شدند. ((معجم البلدان) ياقوت حموى، ج 3، ص 121) علت شيعه شدن او نامه اى بود كه امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف خطاب به وى نوشت. ر.ك: اصول كافى، ج 2، ص 462، لازم به ذكر است كه اين مطلب در آنجا (كافى) به پدر غلام احمد نسبت داده شده در حالى كه اين داستان از آن خود احمد است. در اين مورد آقاى محدث راهرى د مقدمه كتاب محاسن، ص 11 توضيحات كامل را آورده است.
(46). منهج المقال فى التحقيق احوال الرجال، ميرزا محمد استرآبادى، ص 43.