محمدجواد بلاغی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۸ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۵۴ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 2، صفحه 544

نویسنده: علي عليزاده

طلیعه

علامه بلاغی از شخصیت های بس ارزنده و والای تاریخ معاصر است كه زوایای زندگی و مجاهداتش كمتر مورد بررسی و ارائه قرار گرفته است. در این نوشتار سعی شده است با كمك خامه و رنگ واژه‎ها تصویری از چهره این بزرگمرد گمنان ترسیم گردد هر چند نامه كوچكتر و واژه‎ها كم‌رنگتر از آنند كه از عهده چنین مهمی برآیند. اما مولانا زیبا سروده است:

آب دریا را اگر نتوان كشید × هم بقدر تشنگی باید چشید.

رویش صبح

در روز چهارشنبه از ماه رجب، در یكی از محله‎های نجف (محله براق) در خانه دانشمند عامل و روحانی فاضل، علامه شیخ حسن بلاغی، ستاره‎ای چشم به جهان گشود كه امید آن می‎رفت تا گمشدگان وادی شب گون نادانی را به كرانه‎های صبح امید رساند. این نور رسیده را محمدجواد نام نهادند. و بدین سان در سال 1282 ق.[۱] خداوند نعمتی دیگر به جامعه شیعه عنایت كرد.

آل بلاغی یكی از خاندان‌های نجیب، شریف و قدیمی شهر نجف بوده‎اند. این دودمان پاك بسان چشمه‎ای پربركت همراه جوشیده و طراوت بخشیده‎اند و تشنگان را سیراب كرده و همگی به جلال و بزرگی در علم و ادب شهرت داشته‎اند.

جرعه‌نوش علم و معرفت

محمدجواد پس از آن كه نشو و نما یافت و دوران كودكی را پشت سر گذاشت در بوستان همیشه سبز حوزه قدم نهاد و به شاگردی مكتبی رفت كه پدرانش سال‌های سال شاگرد آن مكتب بودند. علوم مقدماتی را در حضور نورانی علمای نجف فرار گرفت و تا 24 سالگی از اساتید بزرگ آن حوزه عظیم، استفاده‎های علمی و معنوی فراوانی برد.

روان پاك بلاغی كه شیفته كسب معارف و درك فضایل بود او را در سال 1306 ق. مجبور به ترك زادگاهش كرد و او با دلی مالامال از عشق و علاقه به فراگیری دانش و خودسازی، وارد شهر مقدس كاظمین شد تا بتواند در سایه اندیشه‎های بلند آن دیار، به اهداف عالیه‎اش نایل آید. ایشان شش سال از عمر مباركش را در این شهر صرف تحصیل و تهذیب نمود و تا سال 1312 ق. در كاظمین ماند. او در همان شهر با خانواده شریف عالم بزرگوار سید موسی جزایری وصلت نمود.

در سی سالگی به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و در درس سرآمدترین استوانه‎های علمی و عملی عصر خویش حاضر شد و سرزمین سبز فكرش را با زلال آب‌های باصفای آن حوزه طراوت بخشید و مدت 14 سال در این دانشگاه بزرگ اسلامی ماند و از باغ و بوستان‌های نجف خوشه‎های فراوان علم و معنویت چید.

شیخ محمدجواد بلاغی كه سال‌های متمادی را در پی علم و عمل گذرانده بود در سال 1326 ق. وارد شهر مقدس سامرا شد و در درس مرجع مجاهد و رهبر انقلابی، میرزا محمدتقی شیرازی شركت جست و ده سال بر سفره علمی این مجتهد سترگ و بیدار مهمان بود و با استفاده از جنبه‎های روحی و معنوی آن بزرگوار، خویشتن را تقویت كرد. این دانشمند وارسته آن ‌چنان شیفته دانش و یادگرفتن بود كه تا 45 سالگی در درس میرزای شیرازی شركت نمود.

راهنمایان رهرو خوبی‌ها

اندیشمندان و فرزانگانی كه علامه بلاغی در حضور نورانی آنان نشست و آموخت عبارت‎اند از:

  • 1. فقیه بزرگوار شیخ محمد طه نجف (متوفی 1323 ق)
  • 2. فقیه محقق حاج آقا رضا همدانی (متوفی 1322 ق)
  • 3. عالم و اصولی مدقق شیخ محمدكاظم خراسانی (متوفی 1329 ق)
  • 4. علامه فقیه سید حسن صدرالدین كاظمی (متوفی 1354 ق)
  • 5. فقیه بزرگ شیخ محمدحسین مامقانی (متوفی 1323 ق)
  • 6. علامه محدث میرزا حسین نوری (متوفی 1320 ق)
  • 7. فقیه عالی‌مقام سید محمدحسن هاشم هندی غروی (متوفی 1323 ق)
  • 8. مرجع مجاهد میرزا محمدتقی شیرازی (متوفی 1338 ق)[۲]

پیوند دانش و مبارزه

این متعهد وظیفه‌شناس از تبار روحانیتی بیدار و آگاه بود كه در پی استقلال طلبی كشور عراق از یوغ استعمار انگلیس در سال 1336 ق. برای بار دوم آهنگ شهر كاظمین كرد و در جرگه جهاد و دفاع از ثغور اسلامی حضور یافت و به صف مجاهدان پیوست.

آینده‌ساز دلسوز

اینك نام تنی چند از پروردگان آن فقیه آینده ساز را ذكر می‎نماییم.

  • 1. آیت الله العظمی آقای سید شهاب الدین مرعشی نجفی (متوفی 1411 ق)؛
  • 2. آیت الله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خویی (متوفی 1414 ق)؛
  • 3. آیت الله العظمی آقای حاج سید هادی میلانی (متوفی 1395 ق)؛
  • 4. علامه ادیب آقای میرزا محمدعلی اردوبادی نجفی (متوفی 1380 ق)؛
  • 5. علامه سید محمدصادق بحرالعلوم (متوفی 1390 ق)؛
  • 6. آیت الله شیخ محمدرضا آل فرج الله نجفی (متوفی 1386 ق)؛
  • 7. آیت الله شیخ محمد مهدوی لاهیجی (متوفی 1403 ق)؛
  • 8. آیت الله شیخ نجم‌الدین جعفر عسكری تهرانی (متوفی 1395 ق)؛
  • 9. حاج شیخ ذبیح الله محلاتی (متوفی 1405 ق)؛
  • 10. آیت الله حاج شیخ محمدرضا طبسی نجفی (متوفی 1405 ق)؛
  • 11. میرزا محمدعلی مدرس خیابانی؛
  • 12. استاد ادیب علی خاقانی؛
  • 13. آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (متوفی 1395 ق)؛
  • 14. شیخ مهدی بن داوود الحجار (متوفی 1358 ق)؛
  • 15. علامه محقق حاج شیخ مجتبی لنكرانی نجفی؛
  • 16. آیت الله سید صدرالدین جزایری (متوفی 1388 ق)؛
  • 17. شیخ ابراهیم بن شیخ مهدی قریشی؛
  • 18. شیخ مرتضی مظاهری نجفی؛
  • 19. آیت الله سید مرتضی لنگرودی (متوفی 1383 ق)؛
  • 20. علامه میرزا محمدعلی ادبی تهرانی.

تراوش قلم

آثار سبز او در زمینه‎های فقه، تفسیر، تاریخ، اصول فقه، عقاید و رد یهود و نصارا و مادیون و بابیت و بهائیت تدوین یافته است. نشانه‎های ماندگار ایشان عبارت است از:

  • 1. تفسیر آلاء الرحمن.
  • 2. رساله‎ای در پاسخ به پرسش‌هایی كه از جبل عامل برای ایشان فرستاده و در آن شبهاتی درباره قرآن نموده بودند.
  • 3. الرحمه المدرسیه یا المدرسه السیاره.
  • 4. الهدی الی دین المصطفی.
  • 5. التوحید والتثلیت.
  • 6. اعاجیب الاكاذیب.
  • 7. انوار الهدی.
  • 8. البلاغ المبین.
  • 9. نصایح الهدی.
  • 10. المسیح والانجیل.
  • 11. نسمات الهدی.
  • 12. المصابیح فی بعض من ابدع فی الدین فی القرن الثالث عشر.
  • 13. مصباح الهدی.
  • 14. مسئله فی البداء.
  • 15. نورالهدی.
  • 16. اجویه المسائل البغدادیه.
  • 17. داعی الاسلام و داعی النصرانیه.
  • 18. تا 45. مجموعه از تعلیقه، حاشیه و رساله‎های فقهی، در این میان رساله‎ای در احكام وضو به چشم می‎خورد كه علامه خود آن را به زبان انگلیسی ترجمه كرده است.
  • 46. رساله‎ای درباره اوامر و نواهی در علم اصول.
  • 47. رساله‎ای در نفی تزویج ام‎كلثوم با عمر بن خطاب.
  • 48. رساله‎ای درباره عدم اعتبار تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام.
  • 49. رد بر كتاب «تعلیم العلماء» نوشته غلام احمد قادیانی.
  • 50. رد بر كتاب «حیاه المسیح» نوشته غلام احمد قادیانی.
  • 51. رد بر كتاب «ینابیع الكلام».
  • 52. رساله‎ای در رد جرجیس سائل و هاشم عربی (این چهار رساله در رد شبه‎های مخالفان اسلام به ویژه مبلغان مسیحی نوشته است).
  • 53. رساله‎ای در رد حسیون (رد بر فرقه قادیانیه است).
  • 54. داروین و اصحابه.[۳]

تلاش و زهد

آموختن زبان‌های خارجی با امكانات محدود آن روز، كاری بسیار مشكل بوده است. علامه بلاغی علاوه بر زبان عربی، زبان‌های عبری، انگلیسی و فارسی[۴] را خوب می‎دانست و به آن ها تسلط داشت و فراگیری آن ها به شخصیت علمی ایشان برجستگی ویژه‎ای بخشیده بود.

درباره چگونگی آموختن زبان عبری چنین نگاشته‎اند: «زبان عبری را از یهود دوره گرد آموخته است. در آن روزگار گروهی یهودی در شهرهای عراق بودند كه مقداری جنس، پارچه و امثال آن، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار می‎گشتند و می‎فروختند. بلاغی از این فرصت استفاده می‎كرد و درباره مفردات و جمله‎بندی زبان عبری از آنان چیزهایی می‎پرسید. گاه مجبور می‎شد همه اجناس یك یهودی دوره‎ گرد را بخرد تا از او درباره یك واژه یا تركیب سخنی بشنود. چون یهودیان در آموختن لغت خود به دیگران بسیار بخل می‎ورزیدند. بلاغی گاه شیرینی و شكلات می‎خرید تا اگر بچه‎ای یهودی ببیند به او بدهد و چیزی از او بپرسد».[۵]

آری او گمنام زیست و بی‎هیاهو، ولی نامش در گمنامی اوست و هنرش در اخلاص والایش ...شكوه گمنامی و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلی كرده كه می‎فرمود: «انی لااقصد الا الدفاع من الحق لافرق عندی بین ان یكون باسمی او اسم غیری»[۶]؛ من جز دفاع از حق انگیزه‎ای نداشتم. بنابراین هیچ فرقی نیست كه كتاب به نام من یا نام دیگری منتشر شود.

درباره ساده‌زیستی‎اش گویند: «اتاقی كوچك داشت و محقر. در آن جز بوریایی و روفرشی‎یی كه بر آن می‎نشست هیچ چیز نبود. در زمستان وسایل گرم كردن و در تابستان وسایل سرد كردن نداشت؛ با این كه مزاجی ضعیف داشت و بیمار بود. با این احوال، هیچ گاه از این اتاق بیرون نمی‎رفت مگر برای نیازهای ضروری».[۷]

خنیاگر بیداری

حیاتش تركیبی از دو عنصر عقیده و جهاد بود و حركتش بر مبنای این دو عنصر هیچ‌گاه گوشه‎نشینی را نگزید و آرام نگرفت و پیوسته حریت آمیخته با حیات را بر سر و روی جامعه اسلامی می‎پاشید و خواب‌های گران را برمی‎آشفت گویند: «برخی از بهائیان جاسوس استعمار در محله‎ای در بغداد، مكانی را به نام حظیره برای اجتماع خود بنا نهادند. بلاغی با شنیدن این خبر دیگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آن محل واداشت و پس از مدتی آن جا را به مسجدی تبدیل كرد و در آن نماز و شعایر حسینی اقامه می‎شد».[۸]

این روحانی آگاه، مرز و بوم را هماره نگهبان بود و برای بیدارساختن جامعه دل می‎سوزاند و تمام هستی خود را فدای خدمت به حق و خلق كرد. وی برای چاپ كتاب «الهدی» (در رسواسازی خدعه‎ها و توطئه‎های مبلغان مسیحی) پولی نداشت. به ناچار هر چه در خانه داشت به قیمت ارزان فروخت و كتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثیه خانه و زندگانی وی را فراهم ساخت.[۹]

آخرین هجرت وفات

آسمان شهر غم رنگ بود اندوهبار. اشك هجران برگونه‎های شهر جاری بود. زیرا خورشید اندیشه‎ای رو به غروب بود كه هفتاد سال در آسمان علمی شیعه نور بخشیده بود.

تقویم عمری رو به پایان می‎شد كه برگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود. باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردی وزیدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهار بود و بیداری فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع می‎نواخت و نسیم «ارجعی»[۱۰] جانان در بوستان جانش وزیدن داشت و در حیاط «حیاتش» می‎رفت كه با قفل مرگ بسته شود.

او كه عمری در وادی رضا حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاق نوشیدن جام وصال بود. سرانجام این چكاد تعبد و تخصص، فقیه و ادیب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بیست و دوم شعبان 1352 ق.[۱۱] ندای حضرت دوست را لبیك گفت و مرغ جانش با كوله‎باری از خدمت و خوبی و افتخار به سرای ابدی پر كشید و در آستان دوست جای گرفت.

خاكیان را در سوگ و عرشیان را در سرور نشاند. حوزه‎های علمیه به ویژه طلاب نجف در این فقدان، غرق در ماتم شد. پس از تجلیل و تشییع، پیكر پاكش را در حجره جنوبی سوم در سمت غربی صحن مبارك حضرت امام علی علیه السلام در كنار آرامگاه جوادین محمد حسینی (مؤلف كتاب مفتاح الكرامه) به خاك سپردند. روحش شاد، راهش سبز و پررهرو و تربتش از شمع رضای جانان نورانی باد.

پانویس

  1. طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 323.
  2. الكنی والالقاب، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 94؛ اعیان الشیعه، محسن امین عاملی، ج 4، ص 256.
  3. ر.ك: به كتاب‌های اعیان الشیعه، ج 4، ص 256؛ الكنی والالقاب، ج 2، ص 94؛ مجله نور علم، ش 41؛ مجله مشكوه، شماره اول، پاییز 1361.
  4. طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 325.
  5. بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حكیمی، ص 209.
  6. نقباءالبشر، آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 324.
  7. بیدارگران اقالیم قبله، ص 212 و 213.
  8. ماضی النجف و حاضرها، جعفر آل محبوبه، ج 2، ص 62.
  9. تاریخ روابط اجتماعی ایران و عراق، مرتضی مدرسی، ص 329.
  10. اشاره است به آیات «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّكِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» فجر آیات 27 و 28.
  11. اعلام الشیعه، قرن چهاردهم، ص 324.