جنگ جمل
تنها چند ماه پس از روی کار آمدن امام در سال 36 هجری، نخستین جنگ داخلی میان مسلمانان با تحریک گروهی پیمانشکن به رهبری طلحه، زبیر و عایشه در جمادی الثانی همان سال برپا شد. برای آن که زمینه تاریخی این حادثه تلخ بهتر روشن شود، مناسب است مروری بر خطوط سیاسی موجود در مدینه آن روز داشته باشیم.
در رخدادهای پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره کردیم که در میان مهاجران دو گرایش اموی و هاشمی بود که هیچ کدام نتوانستند خلافت پس از آن حضرت را بدست آورند. امویان به دلیل عنادورزی طولانیشان بر ضد اسلام و هاشمیان به دلیل حسادت قریش و به ویژه مشکلاتی که با امام علی علیهالسلام داشتند.
نتیجه کنار گذشتن این گروه آن بود که جناح میانی قریش که همان ابوبکر و عمر بودند، بر سر کار آمدند. در دوره این دو نفر هر چه بود، زمینه مناسبی در میان تمامی قریش برای عثمان که خود از بنیامیه بود، پیش آمد. در مسائل انتخاب عثمان گذشت که او تا چه اندازه در میان قریش محبوب القلوب بود. زمانی که عثمان در دایره قریش تنها به امویان پرداخت، بار دیگر خط میانی هوس خلافت کرد.
در میان آنان طلحه که هم طایفه ای ابوبکر یعنی از بنیتیم بود، خواست تا با حمایت عایشه به خلافت دست یابد. زبیر نیز چندی او را کمک میکرد و گاه خود هوس خلافت داشت. زمان برپایی جنگ جمل، ابن عباس به زبیر گفت: عایشه حکومت را برای طلحه میخواهد، تو در این میانه چه میکنی؟[۱]
این خط میانی در مدینه فرصتی نیافت و مشاهده کرد که پس از کنار رفتن امویان، علی علیهالسلام از بنیهاشم بر سر کار آمد. اکنون چه باید میکرد؟ ابتدا حکومت جدید را پذیرفت به گمان آن که بتواند سهم عمدهای در حکومت تازه داشته باشد. طلحه و زبیر پیشنهاد کردند تا حکومت بصره، کوفه و یا شام به آنها سپرده شود.
امام با زیرکی فرمودند که در مدینه بیشتر به آنان نیاز دارد.[۲] این هدف برآورده نشد و طلحه و زبیر سران این خط میانی، به قصد انجام عمره راهی مکه شدند تا در آنجا با عایشه که از پیش از قتل عثمان به مکه رفته و هنوز بازنگشته بود، در این باره مذاکره کنند.
تا اینجا سه خط سیاسی وجود دارد. خط بنیهاشم، خط بنیامیه و خط میانی قریش که بعدها به عنوان «ابناء المهاجرین» در شورش عبدالله بن زبیر ظاهر شد. حرکت جمل تبلور قدرت نمایی از خط میانی قریش است که خود را تابع ابوبکر و عمر میداند. طلحه و زبیر در مکه توانستند عایشه را به همراهی خود راضی کنند و این بزرگترین موفقیت برای آنان بود. عایشه هم با طلحه مناسبات خاندانی داشت و هم برای عبدالله بن زبیر فرزند خواهرش دلسوزی میکرد. در این سفر عبدالله نقش عمدهای در همراه کردن عایشه بر عهده داشت. آنها توانستند سه هزار نفر را همراه خویش کرده و راهی بصره شوند.
مستمسک پیمان شکنان چند مطلب بود. نخست آن که عثمان مظلوم کشته شده است. این امر در حالی مطرح میشد که طلحه، عایشه و زبیر از کسانی بودند که بیشترین سهم را بر آشوبی که منتهی به قتل عثمان شد، داشتند. آنان با پررویی تمام گفتند که توبه کرده و اکنون برای جبران کار خویش دست به کار انتقام خون خلیفه مظلوم شدهاند! به طور قطع مطرح کردن این امر، برای تحمیق تودههای مسلمانی بود که از واقعیت ماجرا خبر نداشتند.
نکته دیگر آن بود که آنان در مدینه به اجبار بیعت کردهاند، بنابراین آن بیعت درست نبوده و حکومت امام، لااقل در نظر آنان مشروع نیست. همان طور که تعهدی - به دلیل آن بیعت به قول آنها اجباری - نسبت به اطاعت از خلیفه ندارند. راه حلی که مطرح کردند این بود که کار به آنچه در پایان حیات عمر مطرح شد یعنی «شورا» بازگردد.
زمانی که عایشه از طلحه و زبیر وظیفه خویش را پرسید به او گفتند: تو به مردم بگو عثمان مظلوم کشته شده و باید کار خلافت به شورای میان مسلمانان بازگردد یعنی وضعیتی که عمر برای پس از خود ایجاد کرد.[۳]
مطرح شدن آن شورا که طلحه و زبیر نیز در آن بودند، روزنه امیدی برای خلافت آنان بود. وجود این شورا سبب شده بود تا طلحه و زبیر و حتی سعد وقاص، گمان کنند که برای خلافت اهلیت کامل دارند. زبیر در بحبوحه جنگ جمل به امام علی علیهالسلام گفت: که ما اهلیت تو را برای خلافت بیش از خود نمیدانیم.[۴]
امویان ساکن در حجاز، از روی فرصتطلبی به کمک این گروه شتافتند. مروان بن حکم، عبدالله بن عامر، عبدالرحمان بن عتاب بن... ابیالعاص و نیز سعید بن عاص از کسانی بودند که به تحریک مردم پرداختند. اندکی بعد سعید بن عاص و مغیرة بن شعبه ثقفی که او نیز در آغاز از مدافعان این حرکت بود، از ماجرا کناره گرفتند.[۵] همراهی امویان در این مقطع تنها و تنها از روی فرصتطلبی و نه اعتقاد به سخنان طلحه و یا زبیر بود. میدانیم که مروان در پایان جنگ جمل با زدن تیری به طلحه و کشتن او انتقام خون عثمان را گرفت.
درباره عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله باید تامل بیشتری کرد. عایشه در طول سالهای خلافت پدر و نیز دوست پدرش عمر، دارای موقعیت بسیار بالایی بود. عمر در دوران خلافت، سهم او را بیش از سایر زنان پیامبر صلی الله علیه و آله میداد و این بدان خاطر بود که در تحولات خلافت او نیز نقش مهمی داشت.[۶]
گفتهاند که عایشه حق زیادی بر عهده عمر داشته است.[۷] در برابر عایشه نیز میگفت: در عزای عمر صدای جنیان را میشنیده است که برای عمر نوحهخوانی میکردند.[۸] حتی در خواب چنان شد که گویی در نظر عایشه آمده است که عمر نبوت نیز داشته است.[۹]
او با استفاده از استعدادش در نقل حدیث و به اعتبار آن که همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود تا آخر این اعتبار را حفظ کرد، گرچه معاویه با او و او با معاویه میانه خوبی نداشتند. عایشه در تمام این سالها کوشید تا خود را عزیزترین همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله شناسانده و تصویر مقبولی از خود و پدرش باقی بگذارد. عایشه سن خود را در وقت عقد شش یا هفت ساله و در وقت ازدواج نه سال دانسته است.[۱۰]
او علیرغم وجود اخباری دال بر آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله گاه عذر او را از ابوبکر خواسته،[۱۱] میگفت: ازدواج او با پیامبر صلی الله علیه و آله از آسمان تدارک شده است.[۱۲] این در حالی است که میدانیم زینب دختر جحش تنها همسر پیامبر صلی الله علیه و آله بود که چنین افتخاری داشت و به آن میبالید.[۱۳]
عایشه در اواخر خلافت عثمان، سخت با وی درگیر شد. او تحت تاثیر مخالفتهایی که با عثمان شد و نیز انتقاداتی که خود او به وی داشت، درست رو در روی عثمان قرار گرفت. عایشه برخلاف دیگران زنان پیامبر صلی الله علیه و آله خود را از ابتدا درگیر سیاست کرده و طبیعتاً شخصیتی سیاسی داشت. او نمیتوانست در برابر موجی از شورش بر ضد عثمان ساکت بماند.
نکته قابل بررسی آن است که علیرغم وجود موانع فراوان برای او در دست زدن به این اقدام سیاسی بسیار خطرناک چه چیز او را وادار کرد تا این چنین خود را درگیر این ماجرا کند؟ به باور ما تا آنجا که به مخالفت وی با امام علی علیهالسلام مربوط میشد، تنها چیزی که انگیزه اصلی او برای شرکت در این ماجرا بود، بغض و کینهای بود که او از سالهای زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به بنیهاشم و در راس آنها به فاطمه و علی داشت.
شیخ مفید نمونههایی از بغض عایشه را نسبت به امیرالمومنین آورده است.[۱۴] در غیر این صورت میدانیم که او آگاهترین افراد به برائت علی علیهالسلام از مسائل مربوط به قتل عثمان بوده و به این نکته نیز واقف بوده که خود سهم عمدهای را در این کار داشته است.[۱۵]
افزون بر آن، او علاقمند به بازگشت خلافت به بنیتیم بود. زمانی که مخالفت بر ضد عثمان اوج گرفت، عایشه برای انجام حج عازم مکه شده بود. در آنجا شنید که عثمان کشته شده و طلحه به جای وی آمده است. عایشه بسیار خوشحال شده و به سوی مدینه به راه افتاد و تا منطقه سرف آمد. در آنجا شنید که مردم با علی علیهالسلام بیعت کردهاند. وی با شنیدن این خبر از همانجا به مکه بازگشت و فریاد مظلومیت عثمان را سر داد.[۱۶] زمانی که عایشه شنید که مردم با علی علیهالسلام بیعت کردند، گفت: یک شب عثمان به تمام عمر علی علیهالسلام برابری میکند.[۱۷]
بعدها نیز که امام شهید شد، عایشه نام کودکی را که نزد او آورده بودند «عبدالرحمان» گذاشت![۱۸] عایشه، بعد از شکست جمل به ابن عباس گفت: هیچ شهری برای من مبغوضتر از شهری که شما بنیهاشم در آن باشید، نیست.[۱۹] بعدها عایشه در نقل خبر آمدن پیامبر صلی الله علیه و آله در روزهای آخر حیات، میگفت: دو نفر زیر بازوی پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفته بودند. یکی از آنها قثم بن عباس بود و یکی نیز مردی دیگر! راوی خبر میگوید: مقصودش از مرد دیگر، علی علیهالسلام بوده است.[۲۰]
البته او گاه اعتراف میکرد که عزیزترین مردان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله امام علی علیهالسلام و عزیزترین زنان نزد او حضرت فاطمه سلام الله علیها بود. وقتی از وی سؤال شد که پس چرا چنین کردی، لبه خمارش را بر صورتش افکند و گفت: کاری بود که شد![۲۱] در کلامی از خود امام دلایل کینه عایشه نسبت به آن حضرت آمده است:
- اولاً آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد مختلف او را بر پدرش ترجیح داده بود.
- ثانیاً مساله اخوت میان پیغمبر صلی الله علیه و آله و امام که برای ابوبکر، عمر را برگزید.
- ثالثاً بستن تمامی درهای خانههای اصحاب به مسجد و بازگذاشتن در خانه امام به مسجد.
- رابعاً دادن پرچم پیروزی به دست امام در جنگ خیبر در حالی که ابوبکر روز قبل از آن نتوانسته بود کاری انجام دهد.
- خامساً ماجرای اعلام برائت که پیامبر صلی الله علیه و آله اول ابوبکر را فرستاد اما به دستور خداوند او را بازگرداند و بدست امام سپرد.
- سادساً کینه عایشه نسبت به خدیجه که به فاطمه سلام الله علیها دختر او سرایت کرده بود.
- سابعاً محبوبیت امام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله به طوری که یک بار که علی علیهالسلام بر پیامبر وارد شد، آن حضرت او را در کنار خود نشاند و در برابر اعتراض عایشه از امام ستایش کرد، این کینه او را نسبت به امام افزایش داد.[۲۲]
شیخ مفید در قسمت پایانی کتاب الجمل خود، فصلی دیگر در علت بغض عایشه نسبت به امام آورده است.[۲۳] بعدها نیز که خواستند امام حسن علیهالسلام را در نزدیکی پیامبر صلی الله علیه و آله دفن کنند، عایشه مخالفت کرد و گفت: چرا شما میخواهید کسی را در خانهام دفن کنید که من او را دوست ندارم.[۲۴] احمد امین نیز توضیحاتی درباره علل کینه عایشه سبت به حضرت فاطمه سلام الله علیها داده است.[۲۵]
طلحه و زبیر به مکه آمدند و به درستی دریافتند که کار آنها بدون عایشه سامان نمییابد.[۲۶] آنها به وی گفتند: اگر مردم بصره تو را ببینند، همگی با تو متحد
{بخشی از متن در اینجا افتادگی دارد در صورتی که کتاب را در دسترس دارید با تکمیل آن دانشنامه اسلامی را کمک کنید}
امام درباره عایشه فرمود: مطاعترین مردم در میان مردم.[۲۸] با مذاکرات متعددی که صورت گرفت، عایشه پذیرفت تا همراه آنان به بصره برود. رفتن عایشه چندان آسان نیز نبود.
او در درجه اول باید پاسخ مخالفت آشکارش را با این آیه قرآن میداد که به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله تکلیف میکند که: «و قرن فی بیوتکن» در خانههایتان بمانید. این آیه به صراحت زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را از بیرون رفتن از خانه که مصداق روشن آن شرکت در نزاعهای سیاسی بود، نهی کرده است.
به طوری که گفته شده عمر حتی رفتن به سفر حج را نیز برای آنان تردید داشت و تنها یک بار، با ایجاد محدودیتهای فراوان اجازه حج به آنان داد. برخی از زنان حضرت چون سوده و زینب به همین دلیل حاضر به سفر حج نیز نشدند.[۲۹]
امسلمه کوشش فراوانی کرد تا عایشه را از این سفر منع کند. جالب است که عایشه از او خواسته بود تا همراه آنان به بصره برود. او به امسلمه گفت: عبدالله بن عامر به من گفته است: در بصره صد هزار شمشیر آماده است، آیا تو برای اصلاح این کار همراه ما میآیی؟ امسلمه گفت: برای خون عثمان! تو خود شدیدترین افراد بر ضد وی بودی.
آیا تو نبودی که او را نعثل مینامیدی؟ امسلمه قدری از فضایل امام علی علیهالسلام را برای وی گفت و از او خواست تا با کسی که مهاجر و انصار با او بیعت کردهاند مخالفت نکند. از جمله به این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کرد که حضرت فرمود: «علی ولی کل مؤمن و مؤمنة».
عبدالله بن زبیر که دم در ایستاده بود، گفت: ما چنین سخنی از آن حضرت نشنیدیم. امسلمه گفت: اما خاله تو آن را شنیده و این را که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «علی خلیفتی علیکم فی حیاتی و مماتی». عایشه تایید کرد که چنین چیزی را شنیده است.[۳۰] سخن عایشه آن بود که برای اصلاح کار مسلمانان دست به این اقدام میزند! او کوشید تا حفصه را همراه خود کند. حفصه گفت: رای او رای عایشه است و بدین ترتیب مصصم شد تا عازم بصره شود، اما عبدالله بن عمر او را از همراهی با اصحاب جمل بازداشت.[۳۱]
امسلمه که از علاقمندان به اهل بیت است، نامهای به امام نوشت و ضمن خبر دادن از اقدام شورشیان گفت: به خدا سوگند اگر نبود که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله در خروج از خانههایشان نهی شدهاند همراه تو میآمدم. اکنون عزیزترین عزیزانم یعنی فرزندم عمر بن ابیسلمه را همراهت میفرستم.[۳۲]
امسلمه در میان مردم مکه نیز به تبلیغ از امام علی علیهالسلام پرداخت و به آنان گفت: من شما را به تقوای الهی فرامیخوانم، در این زمان کسی را بهتر از علی نمیشناسم.[۳۳]
میمونه همسر دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله زمانی که شنید طلحه و زبیر سر به شورش برداشتهاند به فردی که این خبر را آورده بود، گفت: به علی بپیوند که به خدا هرگز گمراه نشده و کسی به وسیلت او گمراه نشده است. او این مطلب را سه بار تکرار کرد.[۳۴] امفضل بنت حارث نیز ضمن نامهای خبر آمادگی شورشیان را به وسیله نامه رسانی، پنهانی برای امام نوشت.[۳۵]
اکنون مدینه در اختیار بنیهاشم بود و شورشیان نمیتوانستند بازگردند. شام نیز در اختیار معاویه بود و آشکار بود که رفتن آنها به شام هیچ به سودشان نیست،[۳۶] زیرا معاویه در آنجا مطاع است و آنان تنها آلت دست او خواهند شد. از سوی دیگر هدف مشترک آنها با معاویه جلوگیری از خلافت امام بود. اکنون که شام در اختیار معاویه است باید عراق را از سلطه خلافت امام بیرون کرد. در این باره کسانی چون عبدالله بن عامر که حکومت بصره را میخواست اصرار بیشتری داشت. گفتهاند که ولید بن عقبه نیز آنها را از رفتن به شام نهی کرد چرا که معاویه حاضر نشده بود عثمان را کمک کند چگونه کار را به شما واگذار خواهد کرد.[۳۷]
معاویه نیز علاقهای به آمدن آنها به شام نداشت، لذا به دروغ به زبیر نوشت که برای خلافت او از مردم شام بیعت گرفته است. او از زبیر خواست تا عراق را تصاحب کند، شام نیز برای او آماده است. در آن صورت علی چیزی نخواهد داشت. نتیجه مذاکرات آن شد که آنها راه بصره را در پیش گرفتند به امید آن که دوستان طلحه و زبیر در بصره و کوفه[۳۸] به یاری آنان بشتابند. یعلی بن امیه که با اموال زیادی از یمن رسیده بود همه را در اختیار شورشیان قرار داد و آنان با تبلیغات خود گروهی را فراهم آورده سوار اسبان یعلی بن امیه کرده و به سوی بصره به راه افتادند.
عایشه با اشاره به آن که «امالمؤمنین» است و حق مادری بر مسلمانان دارد، کوشید تا مردم را به سمت شورشیان جذب کند.[۳۹] زمانی که شورشیان به بصره درآمدند، کعب بن سور رهبر طایفه ازد قصد کنارهگیری داشت، عایشه نزد او آمد و وی را دعوت کرد. او که در ابتدا اصرار بر کنارهگیری داشت، گفت: نمیتواند سخن مادرش را اجابت نکند.[۴۰] به هر روی نام عایشه برای جذب مردم بسیار مؤثر بود. بعدها طلحه نیز در خطبه خود در بصره گفت: خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. میدانید که او چه منزلتی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته و میدانید که پدر او چه جایگاهی در اسلام داشته است.
مردم بصره تنها بخاطر عایشه بود که اعلام کردند از شورشیان دفاع خواهند کرد.[۴۱] طلحه در وقت شروع درگیری نیز گفت: مردم، علی آمده است تا خون مسلمانان را بریزد. نگویید که او پسر عم پیامبر است، همراه شما همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و دختر ابوبکر صدیق است کسی که پدرش دوستداشتنی ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود.[۴۲] در روز حمله یکی از یاران بصری شورشیان ضمن شعری میگفت:
نحن نوالی امنا الرضیة و ننصر الصحابة المرضیه.[۴۳]
در بصره، عبدالله بن حکیم تمیمی نامههای طلحه را که به بصریان نوشته و آن را بر ضد عثمان تحریک کرده بود، نزد وی آورده و به او گفت: آیا این نامهها را میشناسی؟طلحه گفت: آری اما من تنها راه جبران را توبه و انتقام خون وی دانستهام![۴۴]
سپاه جمل به راه افتاد. در نیمه راه در منطقه حواب صدای پارس سگان به گوش عایشه رسید. به یکباره به یاد خبری از رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد که زنان خویش را از این که در دام فتنهای گرفتار میشوند که در راه صدای پارس سگان حواب بشوند، پرهیز دادند. عایشه مصصم شد تا بازگردد اما عبدالله بن زبیر پنجاه نفر از بنیعامر را نزد او آورد تا شهادت دهند که اینجا حواب نیست.
عثمان بن حنیف از طرف امام والی بصره بود. او ابوالاسود دئلی و عمران بن حصین را نزد شورشیان جمل که به نزدیکی بصره رسیده بودند فرستاد. آنان از اصحاب جمل پرسیدند: برای چه آمدهاید؟ گفتند: برای تقاص خون عثمان و این که خلافت به شورا سپرده شود. عثمان بن حنیف دستور داد تا مردم مسلح شوند. شورشیان تا منطقه مربد در بصره آمده و ابتدا طلحه در حضور جمع درباره مظلومیت عثمان سخن گفت. او گفت: تنها به زور شمشیر با علی علیهالسلام بیعت کردهاند، وی افزود که اکنون باید از خلافت کناره بگیرد و همان سنت عمر بن خطاب در شورا مبنای انتخاب خلیفه باشد.[۴۵]
زبیر و سپس عایشه نیز سخنرانی کردند. عدهای او را تصدیق و عدهای فریاد زدند که دروغ میگویی. در این وقت جمعیت دو قسمت شده با کفش به جان یکدیگر افتادند. این اختلاف به یک درگیری مسلحانه کشیده شد.[۴۶] یکی از معترضان که از بزرگان عبدالقیس بود، فریاد زد: اینان خود شدیدترین مردم بر ضد عثمان بودند. بعد هم با علی بیعت کردند که خبر آن به ما رسید و ما با علی علیهالسلام بیعت کردیم. طلحه گفت: تا او را گرفتند و سر و صورت او را تراشیدند.[۴۷] به نقل ابن خیاط، عدهای از مردم آنها را در راه ورود به بصره سنگباران کردند.[۴۸]
به هر روی، پس از تسلط نسبی بر بصره قراردادی با ابن حنیف امضا کردند که تا آمدن امام علی علیهالسلام صبر کنند، مشروط به آن که دارالاماره، بیتالمال و مسجد در دست عثمان بن حنیف باشد. با وجود این قرار داد، شورشیان از ترس آن که مبادا امام از راه برسد و آنان نتوانند در برابرش مقاومت کنند، پیمان را شکستند و شبانه در حالی که عثمان بن حنیف مشغول نماز عشاء بود به مسجد ریخته او را دستگیر کردند. آنان سر و صورت او را تراشیدند و تنها از ترس برادر او سهل بن حنیف که امام او را در مدینه به جای خود گذاشته و به این سو آمده بود از کشتن وی صرفنظر کرده[۴۹] و از شهر بیرونش کردند. زمانی که امام او را در این وضعیت دید به گریه افتاد.[۵۰] شورشیان پس از کشتن حدود پنجاه نفر[۵۱] و نیز کشتن نگاهبانان بیت المال به غارت آن پرداختند. زمانی که طلحه و زبیر اموال بیتالمال را دیدند، گفتند: هذا ما وعدنا الله و رسوله![۵۲] بنا به نقلی طلحه در همان آغاز ورود به بصره سراغ دراهمی را میگرفت که به او وعده داده بودند.[۵۳]
با حاکمیت نسبی شورشیان در بصره، میان طلحه و زبیر بر سر خواندن نماز اختلاف شد. این درگیری با مصالحه به این که هر کدام یک روز نماز بخوانند موقتا پایان یافت. در این وقت حکیم بن جبله فرمانده نیروهای تحت امر عثمان بن حنیف، با چند صد نفر به جنگ با شورشیان پرداخت. این درگیری به شهادت او و سه تن از برادرانش منتهی شد.[۵۴]
عایشه از بصره نامههایی به مردم مدینه و یمامه نوشته و آنان را برای حمایت از شورشیان جمل دعوت کرد. او در نامه خود به مردم یمامه نوشت: عثمان بن حنیف گمراه مردم را به راه جهنم دعوت میکند در حالی که ما مردم را به کتاب الله دعوت میکنیم. او این نامه را در توجیه جنایات شورشیان در واقعه بصره، پیش از آمدن امام نوشته بود.[۵۵] او نامهای نیز به مردم مدینه نوشت و خبر پیروزی شورشیان را در بصره به آنان اطلاع داد. تاریخ این نامه پنجم ربیع الاول سال 36 هجری است.[۵۶]
زمانی که خبر رفتن شورشیان به امام رسید، آن حضرت سهل بن حنیف را بر جای خویش گذاشته و همراه شمار زیادی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر مردم مدینه که در نقلی تعداد آنها چهار هزار نفر دانسته شده[۵۷] به سرعت به سوی عراق حرکت کرد. بنا به نقل سعید بن جبیر، هشتصد نفر از انصار و چهارصد نفر از کسانی که در بیعت رضوان حضور داشتند در جمل همراه امام علی علیهالسلام بودند.[۵۸]
زمانی که امام از ربذه، هاشم بن عتبة بن ابیوقاص را به کوفه فرستاد تا به ابوموسی پیغام دهد مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابوموسی موافق حمایت مردم کوفه از امام نبود. او با اظهار این که این ماجرا فتنه بوده و نائم در فتنه بهتر از حاضر در فتنه است،[۵۹] اجازه نداد که مردم به حمایت از امام علی علیهالسلام بشتابند به علاوه هاشم را نیز تهدید کرد.
هاشم نزد امام آمد و آن حضرت، عبدالله و محمد بن ابیبکر را برای بسیج مردم به کوفه فرستاد که نتوانستند کاری انجام دهند. این بار آن حضرت فرزندش امام حسن علیهالسلام را همراه عمار به کوفه فرستاد. به علاوه ابوموسی را عزل کرده و قرظة بن کعب انصاری را بر کوفه گماشت. سخنان پرشور امام حسن علیهالسلام سبب شد تا نه هزار و ششصد و پنجاه نفر از کوفیان به سپاه امام ملحق شدند.[۶۰] حجر بن عدی که از پاکان و نیکان شهر کوفه بود، مردم را به حمایت از امام فراخواند و پس از آن بود که مردم مصمم شدند تا در هر شرایطی امام خویش را حمایت کنند.[۶۱] حضور امام حسن علیهالسلام به عنوان نواده پیامبر صلی الله علیه و آله نقش مهمی در تحریک مردم کوفه داشت. همین طور عمار که زمانی حاکم این شهر بوده و به تقوی و پرهیزگاری شهره بوده و مردم بر اساس روایت «الحق مع عمار یدور معه حیث دار» او را معیار حق و باطل میشناختند.[۶۲] سپاه کوفه در ذی قار به امام ملحق شده و به سوی بصره حرکت کردند.
قبایل بصره به سه گروه تقسیم شدند: گروهی همچون قبیله ربیعه به امام پیوستند، گروهی دیگر همانند بنیضبه به عایشه و گروهی نیز همچون احنف بن قیس از رؤسای بنیتمیم از این جنگ کناره گرفتند.[۶۳]
کنارهگیری جمع فراوانی از قبایل، نشان میداد که تصمیمگیری برای بسیاری دشوار شده است. حضور برخی از قبایل در دو طرف تا اندازهای نزاعهای قبیلهای را به همراه داشت. طلحه در سخنرانی خود در وقت جنگ، گفت: عدهای از منافقان مضری و نصارای ربیعه و رجالههای یمنی امام علی علیهالسلام را همراهی کردهاند. این سخن او اعتراض کسانی که به خیال خود به هوای دفاع از آرمان شورشیان به جنگ آمده بودند، برانگیخت و سبب کنارهگیری آنها شد.[۶۴]
کسان زیادی نیز به صرف آن که طلحه، زبیر و عایشه رهبری شورش را عهدهدار بودند، جریان شورش را حق میپنداشتند. حارث بن حوط به امام میگفت: آیا فکر میکنی که طلحه و زبیر و عایشه بر باطلاند؟ امام فرمود: «اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله»[۶۵] جدای از ده هزار نفر کوفی که با دو هزار نفر از عبدالقیس همراه شده و دوازده هزار نفر از سپاه امام را تشکیل میدادند، شمار زیادی از قبایل بصری به علاوه جمع کثیری از مردم مدینه که در میان آنها شمار فراوانی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند،[۶۶] امام را همراهی میکردند.
امام علی علیهالسلام به هیچ روی مایل به برپایی این جنگ نبود. لذا سه روز پس از ورود به بصره با ارسال پیامهای مکرر از شورشیان خواست تا به «جماعت» و «طاعت» بازگردند اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید.[۶۷]
آن حضرت، صعصعة بن صوحان را همراه نامهای به سوی بصره فرستاد. او با طلحه و زبیر سخن گفت، وقتی با عایشه سخن گفت احساس کرد که او بیش از دو نفر دیگر قصد برپایی شر دارد. پس از بازگشت امام عبدالله بن عباس را به بصره فرستاد. او به طلحه گفت: مگر تو بیعت نکردی، طلحه گفت: شمشیر بالای سرم بود. ابن عباس گفت: من خود ناظر بودم که به اختیار بیعت کردی. طلحه از خون عثمان سخن گفت. ابن عباس گفت: مگر نبود که عثمان ده روز از چاه خانه خود آب میخورد و تو اجازه ندادی از آب شیرین استفاده کند. آنگاه علی علیهالسلام سراغ تو آمد و از تو خواست تا اجازه دهی از آب استفاده کند. پس از آن ابن عباس با عایشه و طلحه نیز سخن گفت. عایشه چنان به پیروزی خود اطمینان داشت که کوچکترین انعطافی از خود نشان نداد. ابن عباس با استدلالهای محکم خود کوشید آنان را از خطری که در انتظارشان است پرهیز دهد اما نپذیرفتند.[۶۸]
به هر روی اصرار امام این بود که جنگ صورت نگیرد. آن حضرت از آغاز کردن جنگ توسط اصحابش جلوگیری کرده و رسماً اعلام کرد که کسی حق شروع جنگ ندارد.[۶۹] حتی در روز جنگ پیش از ظهر امام قرآنی بدست ابن عباس داد تا نزد طلحه و زبیر رفته با دعوت آنان به قرآن با آنها سخن بگوید، ابن عباس با طلحه و زبیر سخن گفت اما عایشه حتی اجازه صحبت نداد و گفت به صاحبت بگو بین ما و او جز شمشیر حاکم نخواهد بود. ابن عباس میگوید: من هنوز از آنها دور نشده بودم که تیرهای آنان مثل باران به سوی ما آمد.[۷۰]
صبح روز دهم جمادی الاول[۷۱] لشکر امام آماده شد. منطقه درگیری در خریبه بود، جایی که پیش از بصره نیز وجود داشته و بعدها محلهای از محلات بصره شد. آن روز تا ظهر امام در برابر سپاه شورشی ایستاد و آنان را نصیحت میکرد. امام خطاب به عایشه میفرمود: خداوند تو را به ماندن در خانه فرمان داده، از خدا بترس و برگرد. طلحه و زبیر را نیز به خاطر آوردن عایشه مورد سرزنش قرار میداد. مالک فرمانده جناح راست، عمار یاسر فرمانده جناح چپ و نعمان بن ربعی انصاری و به قولی جندب بن زهیر ازدی بر نیروی پیاده و رایت در دستان محمد بن حنفیه قرار گرفت. آن حضرت با سخنان آتشین خود سپاه را آماده نبرد با دشمن میکرد.[۷۲]
در آن سوی عایشه، سوار بر شتر در هودجی قرار گرفت که زرهی بر آن پوشانده بودند. او در میدان حاضر شد و به سخنرانی پرداخت و مرتب از مظلومیت عثمان سخن میگفت. امام در آغاز قرآنی بدست یکی از افراد قبیله عبدالقیس داد تا به میان میدان رفته، شورشیان را به قرآن فراخوانده از تفرقه و تشتت پرهیز دهد. شورشیان او را با تیر زده و به شهادت رساندند. مادر این جوان که در آنجا حاضر بود خود را روی جنازه فرزندش انداخت، اصحاب کمک کردند تا جنازه او را نزد امام آوردند.[۷۳] امام که تا آن زمان دستور داده بود سپاهش آغازگر جنگ نباشد با شهادت آن مرد به محمد بن حنفیه دستور حرکت به سوی دشمن را صادر کرد.[۷۴]
درگیری از ظهر تا شب ادامه یافت. بیشترین جنگ در اطراف شتر عایشه بود که گفته شده بیش از هفتاد دست که خواستند افسار شتر او را بگیرند، قطع شد. عایشه کوشید برای تحمیق مردم مشتی خاک برداشت و شبیه کاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده بود، خاک را به سمت سپاه امام پاشید و گفت: شاهت الوجوه! امام خطاب به او فرمودند: «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الشیطان رمی».[۷۵]
زمانی که سپاه شورشی روی به شکست گذاشت مروان بن حکم که کسی جز طلحه را قاتل عثمان نمیدانست، تیری بر او زده و وی را به قتل رساند.[۷۶] جالب است که ابن خیاط میگوید: زمانی که جنگ آغاز شد، نخستین کشته طلحه بود.[۷۷] این نشان آن است که اساسا مروان برای کشتن طلحه به این جنگ آمده بوده است. او بعدها به این مساله افتخار میکرد، چنان که خود این حکایت را برای امام سجاد علیهالسلام نقل کرده بود.[۷۸] گفته شده است که امام طلحه را نیز در میدان جنگ صدا زد و به او فرمود: ای ابومحمد! یادداری که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره من فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؟ طلحه گفت: استغفر الله، اگر به خاطر آورده بودم خروج نمیکردم.[۷۹]
زبیر نیز به اصرار فرزندش عبدالله در سپاه مانده و با وجود سخنان امام حاضر به ترک میدان نمیشد. در یک مورد امام سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد او آورد که آن حضرت فرمود: فرزند عمه تو یعنی زبیر بر تو بغی خواهد کرد. زبیر این خبر را تصدیق کرد.[۸۰] منابع در این که به هر روی زبیر از صحنه درگیری فرار کرده[۸۱] یا پشیمان میدان را ترک کرده اختلاف نظر دارند. محتمل چنان است که پس از سخن امام که زبیر قصد بازگشت کرد و به اصرار فرزندش به صحنه جنگ برگشت سبب شده باشد که فرار آخر او به حساب ندامتش گذارند. در حالی که اگر واقعاً نادم بود، همان دفعه باید درباره بازگشت تصمیم جدی میگرفت. زمانی که او میدان را ترک کرد شخصی به نام ابن جرموز به تعقیب وی پرداخته و او را در فرصت مناسب به قتل رساند. امام درباره او فرمود: زبیر از طلحه به من نزدیکتر بود. او همیشه از ما اهل بیت علیهمالسلام بود تا آن که پسرش عبدالله بزرگ شد و بین ما و او جدایی انداخت.[۸۲]
نقش مالک در خلافت امام تا به آن حد بود که وقتی با عبدالله بن زبیر درگیر شد و نزدیک بود تا او را به هلاکت برساند، عبدالله در برابر کسانی از سپاهش که میان آنها فاصله انداختند، گفت: مرا با اشتر با هم بکشید.[۸۳] هدف او آن بود تا به هر حال مالک کشته شود. عدی بن حاتم طائی از مدافعان امام بود که در این جنگ یک چشم خویش را با یک فرزندش از دست داد. عمرو بن حمق خزاعی از دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در این جنگ در رکاب امیرمؤمنان بود. دینوری درباره او میگوید: وی از از عباد کوفه بوده و همراش عابدان زیادی بودند.[۸۴]
امام که مقاومت بصریان را در اطراف جمل دید، دستور کشتن شتر را صادر کرد. شماری از اصحاب امام اطراف شتر را گرفته و آن را کشتند. بعدها عایشه میگفت: از داخل هودج علی علیهالسلام را میدیدم که خود در معرکه مشغول جنگ بوده و فریاد میزد: الجمل، الجمل.[۸۵] امام نزد هودج آمده و عایشه را با خطاب «یا شقیراء» مورد سرزنش قرار داد.[۸۶]
یک نکته گفتنی آن که عایشه از داخل هودج از سوراخی که درست کرده بودند، بیرون را تماشا میکرد. یکبار از کسی که افسار هودج را گرفته بود، پرسید: آیا علی در میان جمعیت است. او پاسخ داد: آری. عایشه از او خواست تا وی را به او نشان دهد. وقتی امام را به او نشان داد، گفته: چقدر به برادرش شبیه است! آن مرد پرسید: مقصودت کیست؟ گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله. آن مرد که چنین شنید، افسار شتر را رها کرده و به سپاه امام پیوست.[۸۷]
پس از پایان جنگ عایشه را که در هودج همچون مردهای بیحرکت مانده بود، درآورده و همراه برادرش محمد بن ابیبکر به بصره فرستادند تا چند روز بعد از آن بصره را ترک کند. پس از آن او همراه شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد.[۸۸] بعدها عایشه بارها و بارها از این اقدام خود پشیمان شده و اظهار ندامت میکرد.[۸۹] وقتی آیه و «قرن فی بیوتکن» را میخواند، آن قدر گریه میکرد که خمارش خیس میشد.[۹۰]
ابن قتیبه میگوید: زنی بر عایشه وارد شد و گفت: درباره زنی که فرزند کوچکش را کشته چه میگویی؟ عایشه گفت: جهنم بر او واجب شده است. آن زن گفت: درباره زنی که بیست هزار تن از فرزندان بزرگش را به قتل رسانده (یعنی عایشه) چه میگویی؟[۹۱] خود عایشه در وقت مرگ گفت: من بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله حادثهها آفریدهام، مرا در کنار سایر زنان (و نه در کنار پیامبر) دفن کنید.[۹۲] در نقلی دیگر آمده است که عایشه میگفت: شرکت نکردن من در جمل برای من بهتر از آن بود که ده فرزند پسر از پیامبر صلی الله علیه و آله داشته باشم.[۹۳]
در این جنگ شمار زیادی از مردم بصره از طوایف مختلف به قتل رسیدند. به نقل بلاذری تنها از طایفه ازد، دوهزار و پانصد و پنجاه و دو نفر کشته شدند. از بکر بن وائل، هشتصد نفر و از بنی ضبه پانصد نفر و از بنیتمیم هفتصد نفر.[۹۴]
آمارهای دیگری نیز داده شد که به نظر میرسد اغراقآمیز باشد. از جمله گفته شد، کشتگان جنگ جمل مجموعاً بیست هزار نفر بوده است.[۹۵] نقل دیگری از عبدالله بن زبیر چنان است که پانزده هزار نفر به قتل رسیدند. شیخ مفید همان عدد بیست هزار نفر را درست میداند.[۹۶] ابوحاتم نامی از جده خود نقل کرده که کشتههای جمل به شماره بیست هزار نفر بوده است.[۹۷] این آمار درست به نظر نمیرسد، جنگی که تنها پنج تا شش ساعت جریان داشته نمیتواند تا این اندازه تلفات داشته باشد. گفته شده که شهدای سپاه امام بین چهارصد تا پانصد نفر بودهاند.[۹۸]
چهرههای شناخته شده از شهدای اصحاب امام شش نفرند. دو نفر آنها زید و سیحان فرزندان صوحاناند. دو نفر دیگر صقعب و عبدالله برادران سلیم بن مخنف (جد ابومخنف) و دو نفر دیگر علباء بن حارث سدوسی و هند جملی است.[۹۹] آنچه مسلم است این که کست سریع سپاه بصره (پانصد کشته در برابر بیش از نوزده هزار نفر کشته از شورشیان) نشان میداد که علیرغم وجود امالمومنین در میان آنها، سپاه شورشی انگیزههای قوی نداشته است. مشکل عمده این بود که طلحه و عایشه علیرغم شهرت در قضیه عثمان، بدنامتر از آن بودند که بتوانند مردم بصره را فریب داده و خود را دادخواه خون عثمان قلمداد کنند.
پس از پایان جنگ امام دستور داد تا کسی را تعقیب نکنند. هر کس تسلیم شد او نکشد و مجروحی را از بین نبرند. امام حتی کسانی چون مروان و فرزندان عثمان را آزاد کرد. در آن لحظه مروان گفت: بیعت نخواهد کرد مگر آن که او را بر بیعت مجبور کنند. امام فرمود: حتی اگر بیعت کند همچون جهود بیعت را نقض میکند.[۱۰۰] امام به جز آنچه دشمن در جنگیدن از آن بهره میبرده، اجازه برداشتن اموال شخصی مردم را ندادند. این امر برای مردمی که تاکنون پس از هر جنگ فاتحانهای غنایم فراوانی میگرفتند، شگفتآور بود. در این باره به امام اعتراض شد و امام با این سخن که اگر بنا به تقسیم اموال باشد، عایشه سهم کدام یک از شما خواهد بود، آنان را شرمنده کرد. با این حال این مشکل برای اذهان ساده عرب ماند که چگونه ممکن است، ریختن خون قومیروا باشد اما برداشتن اموال آنان نه![۱۰۱]
آن حضرت در میان کشتگان جستجویی کرد. وقتی به کعب بن سور - قاضی سابق بصره از طرف عمر رسید، دید قرآن را به گردنش آویزان کرده است. امام فرمود تا قرآن را از گردن او برداشتند. آنگاه دستور داد تا کعب را در برابرش بنشانند و همانند سخنی که پیامبر صلی الله علیه و آله در احد به کشتگان قریش فرمود، خطاب به جنازه او گفت: ای کعب! من آنچه را وعده پروردگارم بود، یافتم. آیا تو نیز آنچه را پروردگارت وعده کرده بود یافتی![۱۰۲]
امام پس از تمام شدن غائله جمل به مسجد جامع درآمد و به سرزنش مردم پیمانشکن بصره که نخستین مردمی هستند که در برابر امام خود ایستادهاند، پرداختند. امام آنها را «جندالمراه و اتباع البهیمه؛ سپاه زن و پیروان حیوان» نامیدند.[۱۰۳] امام ضمن چند نامه خبر ماجرای بصره را به شهرهای مدینه و کوفه نوشتند.[۱۰۴] آنگاه دستور بازکردن بیتالمال را دادند و آن را در میان اصحابشان که گفتهاند دوازده هزار نفر بودند، تقسیم کردند. این بار امام برخلاف طلحه و زبیر که با دیدن اموال بیتالمال گفتند: این همان وعده خدا و رسول است، فرمود: ای طلاهای زرد و سفید جز من را فریب دهید.[۱۰۵]
پس از آن چندی در بصره مانده و در روز دوشنبه 12 یا 16 رجب سال 36 هجری[۱۰۶] پس از نصب عبدالله بن عباس به عنوان حاکم بصره، عازم کوفه شد. ورود آن حضرت به کوفه در روز دوشنبه دوازدهم ماه رجب یاد شده است.[۱۰۷]
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 252 (پاورقی) از: تاریخ دمشق، ج 28، ص 67، تهذیب تاریخ دمشق، ج 5، ص 364.
- ↑ تاریخ الطبری، ج 4، ص 429، انساب الاشراف، ج 2، ص 218.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 223. منبع عمده درباره جنگ جمل، کتاب «الجمل» شیخ مفید است که او کتاب خود را از دهها منبعی که در آن زمان در دسترس داشته فراهم کرده است. ما از این کتاب و نیز آثار دیگری که پیش از آن تالیف شده بهره بردهایم.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 255.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، صص 223-222، طبقات الکبری، ج 5، ص 34.
- ↑ در جای خود اشاره کردیم که در نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر صلی الله علیه و آله که تنها یک نماز بوده به باور امام علی علیهالسلام کسی که از درون خانه از قول پیامبر صلی الله علیه و آله ابوبکر را معرفی کرده همین عایشه بوده است.
- ↑ حیاة الصحابه، ج 2، ص 300.
- ↑ طبقات الکبری، ج 3، ص 274.
- ↑ تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 942.
- ↑ درباره اقوال مخالف و نیز آنچه از خود عایشه در تناقض با این نظر ابراز شده. نک: حدیث الافک، ص 158 به بعد.
- ↑ طبقات الکبری، ج 8، ص 81.
- ↑ همان، ج 8، ص 63.
- ↑ همان، ج 8، ص 103.
- ↑ الجمل، ص 160-157.
- ↑ در این باره نگاه کنید به بحث مخالفان عثمان.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 218-217، ج 5، ص 91، شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 6، ص 215.
- ↑ انساب الاشراف، ج 5، ص 91.
- ↑ الجمل، ص 160 و در پاورقی همانجا از: الشافی، ج 4، ص 356، بحارالانوار، ج 32، ص 341.
- ↑ الفتوح، ج 2، ص 337، نثرالدر، ج 4، ص 21.
- ↑ مسند احمد، ج 6، ص 34-38.
- ↑ ربیع الابرار، ج 1، ص 821.
- ↑ الجمل، ص 412-409.
- ↑ همان، ص 434-425.
- ↑ همان، ص 438.
- ↑ ظهرالاسلام، ج4، ص 39-38.
- ↑ تاریخ الطبری، ج 4، ص 451.
- ↑ اخبار الطوال، ص 144.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 238.
- ↑ نک: المعجم الکبیر، ج 24، ص 34.
- ↑ الفتوح، ج 2، ص 283-282.
- ↑ تاریخ الطبری، ج 4، ص 451، الفتوح، ج 2، ص 284.
- ↑ الفتوح، ج 2، ص 284.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 224.
- ↑ المعجم الکبیر، ج 24، ص 10، مجمع الزوائد، ج 9، ص 135.
- ↑ الفتوح، ج 2، ص 286.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 221.
- ↑ الفتوح، ج 2، ص 280-279.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 222-221.
- ↑ نثرالدر، ج 4، ص 16-15.
- ↑ اخبار الطوال، ص 144، الجمل، ص 322.
- ↑ الجمل، ص 304.
- ↑ همان، ص 329.
- ↑ الجمل، ص 345.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 230-229، الجمل، ص 305.
- ↑ المصنف، عبدالرزاق، ج 11، ص 365؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 224؛ المستدرک، ج 3، ص 120 و نک: الاستیعاب، ج 4، ص 361 (ابن عبدالبر میگوید: این حدیث از دلایل نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و سند آن صحیحتر از آن است که نیاز به بحث داشته باشد.) فتوح البلدان، ص 549؛ الفتوح، ج 2، ص 288؛ نثرالدر، ج 1، ص 227؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 234.
- ↑ الجمل، ص 306.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 227-226.
- ↑ الجمل، ص 307.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 182.
- ↑ الجمل، ص 284.
- ↑ همان، ص 285.
- ↑ المعارف، ص 208.
- ↑ الجمل، ص 401.
- ↑ المصنف ابن ابی شیبه، ج 15، ص 283.
- ↑ الجمل، ص 284-283.
- ↑ همان، ص 302-301.
- ↑ همان، ص 300-299.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 184.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 184.
- ↑ اخبار الطوال، ص 145.
- ↑ همان، ص 145؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 235-234.
- ↑ اخبارالطوال، ص 145.
- ↑ دینوری (اخبارالطوال، ص 147) میگوید: وقتی زبیر شنید عمار با امام علی علیهالسلام است به دلیل حدیث «الحق مع عمار» و حدیث «تقتلک الفئة الباغیة» به تردید افتاد. این سخن با توجه به نفس تباه شده زبیر درست نیست، از روز نخست عمار با امام بود چگونه تا این موقع زبیر در این اندیشه نیفتاده بود.
- ↑ در مورد قبایل و مواضع آنها نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 237.
- ↑ الجمل، ص 330.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 239-274.
- ↑ درباره حضور اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 269-267 (پاورقی).
- ↑ اخبار الطوال، ص 147.
- ↑ الجمل، ص 318-314.
- ↑ وقعة الجمل، ص 36.
- ↑ الجمل، ص 339-336.
- ↑ همان، ص 336 به نقل بلاذری، جنگ در روز دهم جمادی الثانی بوده است. نک: انساب الاشراف، ص 238، تاریخ نامه امام به مردم کوفه که خبر فتح و پیروزی بر اصحاب جمل را به آنان دادند، جمادی الاول است. نک: الجمل، ص 399.
- ↑ الجمل، ص 334.
- ↑ همان، ص 340-339؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج7، ص537؛ انساب الاشراف، ج 2، 241.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 241-240.
- ↑ الجمل، ص 348، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 257.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 247-246.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 185.
- ↑ الجمل، ص 383.
- ↑ وقعة الجمل، الغلابی، ص 42، تاریخ مختصر دمشق، ج 11، ص 204.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 255؛ اخبار الطوال، ص 147.
- ↑ تعبیر ابومخنف آن است که زبیر پس از شکست سپاه میدان را رها کرده عازم مدینه بود که به قتل رسید. انساب الاشراف، ج 2، ص 254. معنای این سخن جز گریز چیز دیگری نیست.
- ↑ الجمل، ص 389، مختصر تاریخ دمشق، ج 9، ص 24.
- ↑ اخبارالطوال، ص 150.
- ↑ اخبار الطوال، ص 150.
- ↑ الجمل، ص 379.
- ↑ همان، ص 369.
- ↑ سمط النجوم العوالی، ج2، ص 440.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص 249.
- ↑ همان، ج2، ص 265.
- ↑ همان، ج 2، ص 266.
- ↑ عیون الاخبار، ج 1، ص 202.
- ↑ طبقات الکبری، ج8، ص 74.
- ↑ الفتوح، ج 2، ص 241؛ طبقات الکبری، ج5، ص6.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 248.
- ↑ همان، ج 2، ص 265.
- ↑ الجمل، ص 419.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 186.
- ↑ همان، ص 186.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 190.
- ↑ انساب الاشراف، ج 2، ص 263 (متن و پاورقی).
- ↑ اخبارالطوال، ص 151.
- ↑ الجمل، ص 392.
- ↑ اخبارالطوال، ص 151، الجمل، ص 407؛ ربیع الابرار، ج 1، ص 308.
- ↑ الجمل، ص 399-395.
- ↑ همان، ص 402-401.
- ↑ الفتوح، ج 2، ص 374؛ اخبارالطوال، ص 152؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 273. گفتنی است که نامه امام برای خبر فتح به قرظه بن کعب حاکم کوفه در رجب همین سال نوشته شده است. نک: الجمل، ص 404.