جهل
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
جهل در لغت به معانی مختلفی آمده است؛ نقیض دانش و آگاهی،[۱] خلاف طمأنینه و آرامش،[۲] سفاهت[۳]و بیاعتنایی،[۴] خالی بودن نفس از علم و گفتن سخنی که به آن عمل نمیکردند.[۵]
در اصطلاح به دو معنا آمده است:
- جهل بسیط: یعنی خالی بودن نفس از علم و اتصاف آن به جهل. در ابتدای امر این صفت مذموم نیست بلکه ممدوح است؛ زیرا آدمی تا به جهل خود برنخورد و نداند که نمیداند در صدد تحصیل علم برنمیآید. باقی بودن بر این مقام و ماندن بر جهل و ثبات بر آن، از رذائل عظیمه است که دفع آن لازم و بقای آن از جمله مهلکات است. کسی که متصف به این صفت باشد باید سعی در برطرف کردن آن کند.
- جهل مرکب: عبارت است از این که کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان فکر کند که حق را یافته است، پس او نمیداند که نمیداند و آن بدترین رذائل است و دفع آن در نهایت سختی است.[۶]
جهل در قرآن:
این کلمه ریشه در قرآن دارد و برای اولین بار در آیات مدنی مطرح گردید. در قرآن مشتقات اسمی و فعلی آن به صورت جاهل، جاهلون، جاهلین، جهالة، یجهلون، تجهلون و جهول بکار رفته است. در اینجا برخی از آیات که مشتقات واژه «جهل» در آنها آمده، ذکر میشود:
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «(حضرت یوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن میخوانند و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانی به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود». (سوره یوسف/ 33)
از این آیه استنباط میشود که گناه موجب سلب علوم خدادی است و جهل تنها بیسوادی نیست بلکه انتخاب لذت آنی و چشمپوشی از رضای خداوند نیز جهل محض است.[۷]
در ادامه آمده است: «گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آنگاه که جاهل بودید؟!». (سوره یوسف/ 89)
در این آیه، جهل تنها به معنای ندانستن نیست بلکه غلبه هوسها و نوعی بیتوجهی است. انسان گناهکار هر چند عالم باشد، جاهل است. چون توجه ندارد و آتش دوزخ را برای خودش میخرد.[۸]
در آیه دیگری آمده است: «و (به یاد آورید) هنگامی را که حضرت موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعهای از بدن آن را به مقتولی که قاتلش شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد.) گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ (موسی) گفت: به خدا پناه میبرم از اینکه از جاهلان باشم!». (سوره بقره/67)
این تعبیر بیانگر آن است که استهزای دیگران جز کار عناصر نادان نیست. چون استهزاءکنندگان یا آفرینش فرد یا کردار و رفتارهای او را به مسخره میگیرند و چون موضوع آفرینش و زشتی و زیبایی افراد از آن خداست بنابراین هیچ یک از آنها در خور استهزاء نیست. با این بیان انجام این عمل زشت فقط توسط افراد نادان انجام پذیر است و استهزاء در موضع حکم و بیان شریعت از نادانان است.[۹]
جهل در روایات:
جهل در روایات و احادیث پیامبر و امامان شیعه نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در بیشتر این احادیث جهل به عنوان وصفی در مقابل عقل معرفی شده است.[۱۰]
در این احادیث از صفات و حالاتی که به جاهل نسبت داده میشود نظیر شقی، فریبکار، خودپسند،[۱۱] ستم، تجاوزگری، سخن گفتن بدون تدبیر و روی گرداندن از فضائل[۱۲] و نیز تقابلی که میان عقل و جهل نهاده میشود میتوان استنباط کرد که جهل نوعی حالت اخلاقی منفی است.
در حدیثی از حضرت امام علی علیهالسلام که در آن به امام حسن علیهالسلام سفارش شده که در مقابل جاهل، حلم پیشه کند؛ صریحاً حلم به معنای عقل و جهل مقابل هم قرار گرفتهاند.[۱۳] در این احادیث، جهل شدیدترین نوع فقر و دشمن آدمیان تلقی شده است.[۱۴]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی حتی عبادات جاهل را در مرتبهای پایینتر از کارهای عادی فرد عاقل میداند.[۱۵]
در برخی احادیث، تکبر، آلت دست جهل قلمداد شده است و تجسس کردن در اموری که به فرد مربوط نیست را از نشانههای جهل معرفی کرده است.[۱۶]
امام صادق علیهالسلام در حدیثی میفرماید: «پایینترین مرتبه جهل این است که فرد جاهل بدون شایستگی ادعای علم کند، مرتبه میانی آن، جهل به جهل و بالاترین آن انکار علم است».[۱۷]
و به فرموده حضرت علی علیهالسلام: «آدمیان دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند».[۱۸]
امام صادق علیهالسلام در حدیثی دیگر میفرماید: «خداوند، دشمن پیر جاهل و نادان است».
مرحوم مجلسی، در توضیح این حدیث یادآور میشود که دلیل اختصاص یافتن جهل به پیر در این حدیث، این است که وی در طول زمان میتوانست جهل خود را رفع کند.[۱۹]
زمینههای جهل:
عوامل مختلفی در زمینه جهل وجود دارد که در اینجا به چند نمونه اشاره میشود:
بادیهنشینی و دوری از فرهنگ اجتماعی:
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهی از حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است».[۲۰]
این آیه شامل پیامهایی است از قبیل:
- بادیهنشینی موجب دوری از فرهنگ و آداب دینی میشود.
- محیط فرهنگی و اجتماعی انسان، در بینش و موضعگیری او در مورد حقایق و معارف مؤثر است.
- افراد ناآگاه و دور از فرهنگ، گاهی آلت دست کافران و منافقان قرار میگیرند و از خود آنها هم بیمنطقتر میشوند.
- کفر و نفاق، درجاتی دارد.
- یکی از عوامل کفر و نفاق، ناآگاهی است.
- دانستن احکام دین لازم است وگرنه اعرابی هستیم.
- شهرنشینان جاهل به حدود الهی، به منزله اعراب و بادیهنشینان بلکه بدتر از آنان هستند.[۲۱]
دلمردگی:
در سوره انعام آمده است: «پارهای از آنها به (سخنان) تو، گوش فرامیدهند ولی بر دلهای آنان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند و در گوش آنها، سنگینی قرار دادهایم و (آنها به قدری لجوجند که) اگر تمام نشانههای حق را ببینند، ایمان نمیآورند تا آنجا که وقتی به سراغ تو میآیند که با تو پرخاشگری کنند، کافران میگویند: اینها فقط افسانههای پیشینیان است».[۲۲]
در این آیه اشاره به وضع روانی بعضی از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقائق کمترین انعطاف از خود نشان نمیدهند و در حقیقت تعصبهای کورکورانه جاهلی و فرورفتن در منافع مادی و پیروی از خوی و هوسها آن چنان بر عقل و هوش آنها چیره شده که گویا در زیر پردهای قرار گرفته است نه حقیقتی را میشنوند و نه درک صحیح از مسائل دارند.[۲۳]
شیطان:
در آیهای میخوانیم: «ای مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گامهای شیطان پیروی نکنید! چه این که او، دشمن آشکار شماست. او شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان میدهد (و نیز دستور میدهد) آنچه را نمیدانید، به خدا نسبت دهید».[۲۴]
در این آیات، پایههای پیروی از شیطان معرفی میشود؛ یعنی سوء فحشاء و سخن بدون علم.
مراد از پیروی خطوات شیطان این است که بنده خدا، چیزی را تعبد کند و آن را عبادت و اطاعت خدا قرار دهد که خدای تعالی هیچ اجازهای در خصوص آن نداده است؛ چون خداوند هیچ مشی و روشی را منع نکرده، مگر آن روشی را که آدمی در رفتن بر طبق آن پای خود به جای پای شیطان بگذارد و راه رفتن خود را مطابق راه رفتن شیطان کند، در این صورت است که روش او پیروی گامهای شیطان میشود. از اینجا این نکته بدست میآید که دعوت شیطان منحصر است در دعوت به عملی که یا سوء است و یا فحشاء و یا گفتن سخن، بدون علم و دلیل.[۲۵]
آثار جهل:
جهل و نادانی به عنوان صفتی ناپسند در اسلام و قرآن دانسته شده و از مؤمنان خواسته شده که از آثار زیانبار آن آگاهی یابند؛ چون نه تنها در زندگی دنیوی برای انسان زیانبار است بلکه خطر آن همواره در زندگی اخروی دامنگیر انسان میشود و او را گرفتار شقاوت و بدبختی میکند.
جهل در وجود انسانها با گذشت زمان ریشه دوانیده و با تأثیرات منفی عمیق، آنها را در گمراهی شدید قرار میدهد:
- نقش جهل در بتپرستی: خداوند در قرآن کریم میفرماید: «بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم. در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند. به حضرت موسی گفتند: تو هم برای ما معبودی قرار بده. همان گونه که آنها معبودانی دارند. گفت: شما جمعیتی نادانید». (سوره اعراف/137) این آیه به صراحت بیانگر این است که سرچشمه بتپرستی، جهل و نادانی بشر است؛ از یک طرف جهل او نسبت به خداوند و عدم شناخت ذات پاک او بر این که هیچ گونه شبیه و نظیر و مانندی برای او تصور نمیشود؛ از سوی دیگر جهل انسان نسبت به علل اصلی حوادث جهان که گاهی حوادث را به یک سلسله علل خیالی و خرافی مثل «بت» نسبت میدهد؛ و از سوی سوم جهل انسان به جهان ماوراء طبیعت و کوتاهی فکر او تا آنجا که خارج از مسائل حسی را باور نمیکند. این نادانیها در طول تاریخ، انباشته شده و سرچشمه بتپرستی شدهاند.[۲۶]
- نقش جهل در انکار دین: یکی دیگر از تاثیرات جهل که قرآن به آن اشاره فرموده، انکار و ردّ دین و مظاهر آن میباشد؛ مانند انکار قرآن کریم که در واقع عامل انکار، جهل و عدم آگاهی انسانها از محتوا و حقیقت آن بوده و قرآن آنها را از جمله ظالمان شمرده و میفرماید: «و بیشتر آنها جز از گمان پیروی نمیکنند (در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حق بینیاز نمیسازد، به یقین خداوند از آنچه انجام میدهند، آگاه است». (سوره یونس/36) در حقیقت بشر هیچ گونه دلیلی بر نفی دین، مبدأ و معاد و... ندارد و تنها جهل و عدم آگاهی اوست که ناشی از خرافات و تقلید از مذهب نیاکان بوده و سد راهشان شده است.[۲۷]
- جدایی و اختلاف: تفرقه ناشی از جهل و نادانی است؛ چرا که جهل عامل شرک بوده و شرک عامل پراکندگی است: «...آنها را متحد میپنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقل نمیکنند». (سوره حشر/14) دلهای کسانی که به خلاف عقل عمل میکنند، پراکنده بوده و با هم اختلاف دارند؛ چون اهداف و هواها مختلف و متفاوت بوده و حال آن که داعی عقل یکی است؛ عقلی که دعوت به سوی طاعت خدا و نیکی کردن در فعل میکند، یاران خود را به یک سو برده و آنها را از تفرقه و جدایی بر حذر میدارد.[۲۸]
- کفر: «هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید! میگویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی مینمائیم. آیا اگر پدران آنها، چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروی خواهند کرد؟)». (سوره بقره/170) کافران زمان پیامبر یکی از دلایلی که برای کفر خود میآوردند و آن را توجیحی در برابر پیامبر قرار میدادند، پیروی از نیاکانشان بود. خداوند در برابر استدلال آنان میفرماید: نباید انسان بدون اندیشه از کسی پیروی کند؛ بلکه باید اندیشه کند چون کسانی که از آنها پیروی میکنید، شاید جاهل بودهاند و هدایت نیافتهاند و به راه اشتباه رفتند.[۲۹] با نگاهی به آیات قرآن میتوان دریافت که جهل در قرآن دارای آثار متعدد و گوناگونی است که در ادامه به صورت فهرستوار به آنها اشاره میشود: انحصارطلبی و نفی ارزش دیگران (سوره بقره/ 113)،انحرافات جنسی و بیبند و باری (سوره یوسف/ 33)، بیادبی و ناسزاگویی (سوره فرقان/63)، تعصب بیجا در عقیده و رفتار (سوره بقره/ 113 و سوره انفال/ 31)، درخواستهای بیجا از خدا و پیامبر و مردم (سوره هود/ 47)، پذیرش شایعه و تحت تأثیر قرار گرفتن (ئوره نور/11)، در پیش گرفتن رفتاری ظالمانه و ستمگرانه در حق دیگران (سوره یوسف/ 89)، لجاجت و مقاومت در برابر حق (سوره حج/3)، بدعتگزاری (سوره انعام/ 140)، یاوهگویی (سوره فرقان/ 63)، استهزاء و مسخره کردن (سوره مائده/ 58).
راه درمان جهل:
در قرآن کریم برای زدودن جهل راههایی بیان شده که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
تحقیق و تبیین:
یکی از راههای زدودن جهل، تحقیق و تبیین است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید. مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». (سوره حجرات/6)
این که در آیه شریفه دستور به تحقیق و بررسی خبر فاسق را به عدم ضرر رساندن به برخی افراد تعلیل نموده، لازمه این امر در حقیقت، رفع جهالت است.[۳۰]
پرسش از اهل ذکر:
«بیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی میکردیم، نفرستادیم! اگر نمیدانید از آگاهان بپرسید، (تا تعجب نکنید از این که پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)». (سوره نحل/ 43)
درست است که طبق احادیث و آیات دیگر، مراد از «اهل ذکر» ائمه اطهار میباشند اما این اختصاص با عمومیت آیه منافات ندارد به این که اهل بیت علیهمالسلام مصداق اتم و اکمل باشند. بنابراین پرسش از اهل خبره برای جاهل به حکم عقل بوده و رجوع جاهل به عالم در حقیقت، ارشاد به حکم عقلی است.[۳۱]
بینش و بصیرت:
یکی دیگر از راههایی که برای مقابله با جهل و جهالت میتوان از قرآن کریم استخراج کرد، کسب بینش و بصیرت میباشد؛ چرا که ثمره عدم بینش، جهل و نادانی است: «مثل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر) صدا میزند ولی آنها جز سر و صدا نمیشنوند (و در واقع) کر و لال و نابینا هستند از این رو چیزی نمیفهمند». (سوره بقره/ 171)
منظور از کری گنگی و کوری در اینجا بعد معنوی و روحانی است که همان بینش و بصیرت بوده که نتیجه آن، منتفی شدن عقل و عدم تمییز و تشخیص خواهد بود و راه درمان این جهالت، کسب بینش و بصیرت است.[۳۲]
پانویس
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414، چ سوم، ج 11، ص 129.
- ↑ مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ج 2، ص 131.
- ↑ مهیار، رضا؛ فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 54.
- ↑ قرشی، سید علیاکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371، چ 6، ج 2، ص 81.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدار الشامیه، 1412، چاپ اول، ص 209.
- ↑ نراقی، ملا احمد؛ معراج السعادة، قم، انتشارات، 1371، چ اول، ص 54.
- ↑ قرائتی، محسن؛ تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383، چ 11، ج 6، ص 56.
- ↑ همان/ ص 114.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372، چ سوم، ج 1، ص 298.
- ↑ برای نمونه مراجعه کنید به کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 10-29.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 270.
- ↑ ابن شعبه؛ تحف العقول عن آل الرسول، چاپ غفاری، قم، 1363 ش، ص 29.
- ↑ همان، ص 222.
- ↑ برقی، احمد بن محمد؛ المحاسن، چاپ ارموی، قم، 1331، ج 1، ص 194.
- ↑ همان، ج 1، ص 193.
- ↑ ابن شعبه، همان، ص 317.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، بیروت-لبنان، مؤسسه الوفاء، 1403، ج 1، ص 93.
- ↑ همان، ص 94.
- ↑ همان، ص 90.
- ↑ سوره توبه؛ آیه 97.
- ↑ قرائتی، محسن؛ نور، ج 5، ص 132.
- ↑ سوره انعام؛ 25.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج 5، ص 190.
- ↑ سوره بقره؛ آیات 168 و 169.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان، ج 1، ص 634.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر؛ نمونه، ج 6، ص 335.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر؛ نمونه، ج 8، ص 205.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372، چاپ سوم، ج 9، ص 396.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین؛ همان، ج 1، ص 419.
- ↑ همان، ج 2، ص 312.
- ↑ طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1878، چ دوم، ج 8، ص 128.
- ↑ مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380، چ اول، ج 2، ص 325.