دعای پنجم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش چهارم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۰۳ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای پنجم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ سَلَامَةَ قُلُوبِنَا فِی ذِکرِ عَظَمَتِک، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکرِ نِعْمَتِک، وَ انْطِلَاقَ أَلْسِنَتِنَا فِی وَصْفِ مِنَّتِک.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ دُعَاتِک الدَّاعِینَ إِلَیک، وَ هُدَاتِک الدَّالِّینَ عَلَیک، وَ مِنْ خَاصَّتِک الْخَاصِّینَ لَدَیک، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

بارالها بر محمد و آلش درود فرست و سلامت قلوب ما را در ذکر عظمتت و آسایش بدن‌هامان را در شکر نعمتت و روانی زبان ما را در وصف عطایت قرار بده.

بارالها بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را در زمره دعوت‌کنندگان به سویت قرار بده و از جمله راهنمایانی که به تو دلالت و راهنمایی می‌کنند قرار ده و در حلقه خاصان از بندگانت درآر،‌ای مهربان‌ترین مهربانان.

ترجمه آیتی

بار خدایا، درود بفرست بر‌ محمد ‌و‌ خاندانش ‌و‌ سلامت دلهاى ما‌ را‌ در‌ یاد کرد عظمتت، آسایش ابدان ما‌ را‌ در‌ شکر نعمتت ‌و‌ گشادگى زبان ما‌ را‌ در‌ وصف احسانت قرار ده.

بار خدایا، درود بفرست بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او‌ ‌و‌ ما‌ را‌ در‌ زمره داعیانى درآور که‌ به‌ تو‌ دعوت مى کنند ‌و‌ در‌ شمار راهنمایانى که‌ به‌ تو‌ راه مى نمایند ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ خاصترین خاصان درگاه خود گردان. یا‌ ارحم الراحمین.

ترجمه ارفع

بار الها بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ درود فرست ‌و‌ سلامت دلهایمان را‌ در‌ پرتو یادى از‌ عظمت ‌و‌ جلالت ‌و‌ آسایش بدنهایمان را‌ در‌ قدردانى از‌ نعمت هایت ‌و‌ شیرینى گفتارمان را‌ در‌ بیان ‌و‌ توصیف الطافت قرار ده.

الها بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ درود فرست ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ جمله کسانى قرار ده‌ که‌ ضمن دعوت شدن خود، دیگران را‌ نیز به‌ سویت دعوت کنیم ‌و‌ ضمن هدایت یافتن، مردم دیگر را‌ به‌ سویت دلالت کنیم ‌و‌ بالاخره از‌ افراد بسیار نزدیک به‌ تو‌ محسوب شویم، ای‌ مهربانترین مهربانان.

ترجمه استادولی

خدایا، بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ درود فرست، ‌و‌ سلامتى دل هاى ما‌ را‌ در‌ یاد عظمتت، ‌و‌ آسایش تن ما‌ را‌ در‌ شکر نعمتت، ‌و‌ روانى زبان ما‌ را‌ در‌ وصف بخشش هایت قرار ده.

خدایا، بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ درود فرست، ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ دعوت کنندگان به‌ سوى خود، ‌و‌ رهنمایان به‌ راه خود، ‌و‌ خاصان ویژه خود قرار ده، اى مهربانترین مهربانان.

ترجمه الهی قمشه‌ای

پروردگارا درود فرست بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ پاکش ‌و‌ سلامت (و بهجت ‌و‌ اخلاص) دلهاى ما‌ را‌ به‌ ذکر عظمت خود قرار ده‌ (و به‌ یاد بزرگى ‌و‌ بزرگواریت روشن ساز) ‌و‌ آسایش تن ‌و‌ صحت بدن ما‌ را‌ به‌ کار شکر نعمت ‌و‌ سپاسگزارى خود بدار ‌و‌ طلاقت زبان (و نطق ‌و‌ بیان) ما‌ را‌ به‌ وصف نعم ‌و‌ احسان خویش گویا گردان.

پروردگارا درود فرست بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ پاکش ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ ‌آن (پیشوایان توحید ‌و‌ ایمان) قرار ده‌ که‌ خلق را‌ به‌ سوى تو‌ دعوت مى کنند ‌و‌ از‌ آنانکه بندگان را‌ به‌ درگاه تو‌ هدایت ‌و‌ دلالت مى کنند مقرر کن ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ بهترین خاصان نزد خود بگردان اى مهربان ترین مهربانان عالم (یعنى خدایا ما‌ را‌ مقام پیشوائى بر‌ دعوت ‌و‌ هدایت بندگانت عطا فرما ‌و‌ از‌ بهترین خاصان ‌و‌ مقربان درگاهت به‌ لطف ‌و‌ رحمتت قرار ده‌ که‌ نه تنها خود به‌ سوى تو‌ رهبر شویم بلکه واسطه ‌ى‌ ارشاد ‌و‌ هدایت خلق به‌ سوى تو‌ باشیم.

ترجمه سجادی

خداوندا بر‌ محمّد ‌و‌ خاندانش درود فرست ‌و‌ سلامتى دل هاى ما‌ را‌ در‌ یاد بزرگى خود ‌و‌ آسایش تن هایمان را‌ در‌ سپاس گزارى نعمت خود ‌و‌ خوش سخنى هایمان را‌ در‌ بیان نعمت بزرگ خود قرار ده.

خداوندا بر‌ محمّد ‌و‌ خاندانش درود فرست ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ داعیان دعوت کننده به‌ سوى خود ‌و‌ از‌ هادیان راهنمایى کننده به‌ راه خود ‌و‌ از‌ برگزیدگان مخصوص خود قرار ده. اى‌ مهربان ترین مهربانان.

ترجمه شعرانی

خدایا درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست ‌و‌ سلامت ‌دل‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ یاد عظمت خود قرار ‌ده‌ ‌و‌ آسایش ‌تن‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ شکر نعمت خود مصروف گردان نیروى گفتار ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ وصف نعم خود بکار دار.

خدایا درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ داعیان خود گردان ‌که‌ مردم ‌را‌ سوى ‌تو‌ خوانیم ‌و‌ ‌از‌ هادیان ‌که‌ راه ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ مردم بنمائیم ‌و‌ ‌از‌ خاصان مقرب خویش شمار ‌اى‌ ارحم الراحمین.

ترجمه فولادوند

بار خدایا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان وى، ‌و‌ سلامت دلهاى ما‌ را‌ در‌ یاد کرد شکوه خویش ‌و‌ آسایش تن هاى ما‌ را‌ در‌ شکرانه ‌ى‌ دهش خود ‌و‌ گویایى زبانهاى ما‌ را‌ در‌ وصف آنچه بر‌ ما‌ منت نهاده اى قرار ده.

بار الها! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان وى، ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ آنهایى قرار ده‌ که‌ دعوت کننده به‌ سوى تواند ‌و‌ از‌ راهبرانى کن که‌ به‌ جانب تو‌ راهبرى مى کنند ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ زمره ‌ى‌ خاص الخاص خود قرار ده، اى مهربانترین مهربانان.

ترجمه فیض الاسلام

بار خدایا ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست، ‌و‌ سلامتى دلهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ یاد عظمت ‌و‌ بزرگى خود، ‌و‌ آسایش تنهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ سپاسگزارى نعمت خود، ‌و‌ شیرینى زبانهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ بیان نعمت خود قرار ‌ده‌

بار خدایا ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست، ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ دعوت کنندگان خود ‌که‌ ‌به‌ سوى ‌تو‌ ‌مى‌ خوانند، ‌و‌ ‌از‌ راهنمایان خود ‌که‌ ‌به‌ راه ‌تو‌ راهنمائى ‌مى‌ نمایند، ‌و‌ ‌از‌ نزدیکان (به رحمت) خود ‌که‌ ‌به‌ ‌تو‌ نزدیکند قرار ده، ‌اى‌ بخشنده ترین بخشندگان.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ سَلاَمَةَ قُلُوبِنَا فِی ذِکرِ عَظَمَتِک، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکرِ نِعْمَتِک، وَ انْطِلاَقَ أَلْسِنَتِنَا فِی وَصْفِ مِنَّتِک. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ دُعَاتِک الدَّاعِینَ إِلَیک، وَ هُدَاتِک الدَّالِّینَ عَلَیک، وَ مِنْ خَاصَّتِک الْخَاصِّینَ لَدَیک، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»:

بار خدایا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و سلامتى دلهاى ما را در یاد عظمت و بزرگى خود، و آسایش بدنهاى ما را در سپاسگزارى نعمت خویش، و حرکت زبانهاى ما را در بیان نعمت خود قرار ده". "الهى بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را از دعوت کنندگان خود که به سوى تو مى خوانند، و از راهنمایان خود که به راه هدایت مى کنند، و از نزدیکان به رحمت خود که به تو نزدیکند قرار ده، اى رحم کننده ترین رحم کنندگان".

دعوت به حق:

اگر به آیات قرآن و روایات و اخبار و معارف روح پرور اسلامى مراجعه کنید، به این حقیقت اقرار خواهید کرد که کارى در این عالم بالاتر و برتر و سودمندتر از دعوت مردم به سوى خدا نیست.

دعوت به سوى حق کار انبیا و ائمّه و اولیاء الهى و عاشقان از جان گذشته در راه محبوب است. دعوت به سوى حق، حلاّل مشکلات، زداینده ظلمات،

علاج درد قلبها، زمینه ساز عدل و عدالت و بر پا کننده حق و حقیقت است. دعوت به سوى حق، افضل اعمال، از بهترین خصال و از نیکوترین کارهاى انسان است.

ایمان مؤمنان، اخلاق متخلّقان، نیکى نیکوکاران، عبادت عابدان، عشق عاشقان، بصیرت بیداران، بینائى بینایان، محصول دعوت به سوى حق است. مساجد روى زمین، مراکز تربیتى، بناهاى خیر، دارالأیتام ها، مدارس علمى و حوزه هاى فکرى، همه و همه نتیجه دعوت دعوت کنندگان به سوى حقّ است.

در روایات متعدّدى که حضرت صدوق در کتاب "عیون" نقل مى کند، آمده است: اسلام و ایمان عبارت است از: "اعتقاد به قلب و عمل به اعضا و اقرار به زبان". اقرار از باب افعال است، یعنى با تبلیغ و دعوت جاى پاى دین را در قلوب و در همه صحنه هاى حیات محکم کردن، که اگر کسى به این مرحله یعنى به مسأله اقرار عمل نکند از ایمان و اسلام آنچنانکه باید بهره ندارد.

مسأله دعوت به حق از چنان اهمیت و ارزشى برخوردار است که از یکى از اولیاء خدا که عمرش را در دعوت به سوى حق سپرى کرده بود در لحظات آخر عمرش در حالى که نفسهایش به شماره افتاده بود شنیدم: در خزانه هستى و در مملکت وجود، گوهرى پربهاتر، و عنصرى پرقیمت تر و با منفعت تر از تبلیغ و دعوت مردم به سوى حق نیست.

احترام عجیبى که خداوند مهربان در سوره مبارکه یس در آیات ۲۰ تا ۲۷ به حبیب نجّار گذاشته، محض این بوده که حبیب با بهره گیرى از تربیت پیامبران زمانش، داعى به سوى حق بود، و بر سر این وظیفه بسیار بزرگ جان شیرین خود را فدا کرد:

«وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یسْعَى قَالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَن لاَ یسْأَلُکمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ. وَمَا لِی لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ. ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لاَ تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیئاً وَلاَ ینقِذُونِ. إِنِّی إِذًا لَفِی ضَلاَل مُبِین. إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکمْ فَاسْمَعُونِ. قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یا لَیتَ قَوْمِی یعْلَمُونَ. بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکرَمِینَ»:

و مردى شتابان از دورترین نقطه شهر فرا رسید و گفت: اى مردم فرستادگان حضرت ربّ را پیروى کنید. پیروى و متابعت از اینان که براى رسالت و دعوت خود به سوى حقّ و حقیقت اجر و مزدى نمى خواهند و خود به راه حق هدایت یافته اند. و من براى چه آفریننده خود را عبادت نکنم، در صورتى که بازگشت همه خلایق به سوى اوست. آیا من به جاى حضرت او معبودى را انتخاب کنم که اگر حضرت رحمن بخواهد زیانى به من رساند، آن معبود نتواند به دفع زیان برخیزد و وسیله نجاتم را فراهم آورد؟! در این صورت معلوم است که در انتخاب معبود باطل از زیانکاران خواهم بود. از من بشنوید که به حقیقت و به درستى به پروردگارتان ایمان آوردم.

به این انسان با فضیلت و این مرد حق و حقیقت و این داعى الى اللّه گفته شد: داخل بهشت شو; گفت: اى کاش قوم من که از قبول دعوت سر باز زدند از این نعمت بزرگ آگاه مى شدند که خداوند چگونه در حقّ من مغفرتش را ارزانى داشت و مرا از گرامى داشته شدگان قرار داد!

شیعه به پیروى از انبیا و امامان معصوم، در هر عصر و زمانى و تحت هر شرایطى داعى به سوى حق بود، و در این راه به گرفتاریها و ناراحتى ها و مشقّات زیادى دچار شد و هزاران قربانى تقدیم حضرت دوست کرد، و اکنون هم که سال هزار و سیصد و شصت و هشت هجرى شمسى است از برکت انقلاب حضرت امام خمینى رضوان اللّه علیه که از مهم ترین و قوى ترین و خالص ترین داعیان به سوى حق بود، جهان را به حق دعوت مى کند.

شیعه دعوت به سوى حق را از اهمّ وظایف خود مى داند و در این راه از هیچ خطرى نمى هراسد و عاقبت صحنه زمین را با دعوت خود آماده حکومت صالحان خواهد کرد.

مردم جز از طریق تبلیغ دین حق، خدا و انبیاء و امامان و فرشتگان و کتب آسمانى و قیامت را نخواهند شناخت. رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمود: ثواب هدایت کردن یک نفر در پرونده تو، از آنچه آفتاب بر آن مى تابد بهتر است.

مسأله تبلیغ و دعوت به سوى حق به اندازه اى مهم است که انبیاء و ائمه علیهم السّلام نفسهاى آخر خود را چنانکه در روایات آمده خرج دعوت به سوى حق کردند. اصحاب و اهل بیت حضرت سید الشّهداء در روز عاشورا تا قبل از اینکه به شرف شهادت نایل شوند، جنود ابلیس را به سوى حق دعوت کردند. بازگو کردن دعوت یک یک آنها و شرح و تفسیر دعوتشان هفتاد من کاغذ مى خواهد، براى نمونه به دورنمائى از موقف یکى از آنان نسبت به حق اشاره مى رود:

یزید بن ثبیط عبقسى از شیعیان و از دوستان ابوالاسود دُئلى بوده و در قبیله خود از اشراف قلمداد مى شده است. امام عصر علیه السّلام در زیارت خود به او سلام داده:

السَّلامُ عَلى یزیدَ بْنِ ثَبیط الْعَبْقَسِىِّ.

ابوجعفر طبرى مى گوید: ماریه سعدیه یا عبدیه دختر سعد یا منقذ در بصره از شیعیانى بود که در تشیع سخت و استوار بود. همواره خانه او مجمعى بود براى شیعه که در آن گرد آمده الفت مى گرفتند و حدیث بازگو مى کردند، سخن مى شنودند و مى سرودند. به پسر زیاد در کوفه خبر رسید که حسین علیه السّلام آهنگ عراق دارد. به کارگزار خود در بصره فرمان داد که دیده بانان بگمارد و راه را بر آینده و رونده بگیرد.

ابن ثبیط عبدى تصمیم گرفت که به قصد حسین علیه السّلام از بصره بیرون بیاید. ده پسر داشت و آنها را دعوت کرد که همراه او شوند و فرمود: آیا کدام از شما با من پیشاپیش بیرون خواهید آمد؟ دو نفر از آنها (عبداللّه و عبیداللّه) دعوت او را پذیرفتند.

پس با یاران و همگنان خود که با او در خانه آن زن بودند گفت: من عزم جزم کرده ام و خواهم رفت، از شما که با من خواهد آمد؟ آنان گفتند: ما از اصحاب پسر زیاد هراس داریم. این مرد بزرگ به آنان فرمود: امّا من به خدا قسم همین که ببینم پاى شترم به زمین سخت استوار و آشنا شود، دیگر باکى از تعقیب نخواهم داشت، هر که خواهد گو مرا دنبال کند.

این بزرگ با ادهم بن امیه و بلندهمّتان دیگر که با او همراهى کردند از بصره بیرون شتافتند. از بیراهه به مکه مى آید، از مکه بیرون آمد، راه بیابانهاى دوردست را پیش گرفت تا خود را به حسین رسانید. آرى راه بى سر و سامانى را پیمود تا به سامان رسید.

حسین علیه السّلام در مکه در قسمت ابطح منزل گرفته بود. وى پس از استراحت در بنه خویش آهنگ دیدار امام کرد. به قصد حضرت او بیرون آمده، به کوى حسین روان شد. از طرف دیگر امام هم از آمدن او خبر یافته بود و به جستجوى او رفته تا در بُنه و آسایشگاه او وارد شده و آنجا به انتظار او نزول اجلال کرده، به عرض او رسانده شد که وى به سوى منزل شما رفته، امام در بُنه او نشسته بود، (زهى مهر و یگانگى، زهى بزرگى و بزرگوارى)!

بارى ابن ثبیط عبدى به منزل حضرت که رسید و شنید که آن حضرت به سراغ او بیرن رفته است به منزل خود بازگشت و خطّ سیر امام را گرفت تا وقتى که رسیده، دید که امام علیه السّلام در منزل اوست، گفت:

«بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِک فَلْیفْرَحُوا»:(۱)

خواندن این آیه بدان ماند که به خود بگوید: من و این دولت؟!

باور از بخت ندارم که تو مهمان منى *** خیمه سلطنت آنگاه سراى درویش!

ترجمه آیه به فارسى چنین مى آید: "به فضل خداست و از رحمت اوست" یعنى نه از استحقاق "مى باید به این گونه فضل و رحمت خوشنود بود" خلاصه آنکه این نه از بخت ماست بلکه فقط از فضل خداست که یار در منزل ماست.

پس از قرائت آن آیه بر امام سلام کرد و روبروى حضرت او نشست، سپس امام را از قصد خویش خبر کرد، حضرت حسین علیه السّلام درباره او دعاى خیر کرد، سپس بنه و خرگاهش را ضمیمه خرگاه حضرت کرد.

چون حسین علیه السّلام دعاى خیر درباره او کرد، الحق خونش و کلیه شئونش به آن حضرت پیوسته شد. او به طور دائم با آن حضرت بود تا به کربلا آمد و در برابر چشم امام علیه السّلام کشته شد. خودش به مبارزه و دو پسرش در حمله اول که لشگر امام علیه السّلام صورت دفاع بر خود گرفتند شهید شدند.

این مرد شرافتمند از دعوتى که در ابتدا از همقطاران کرد و از پافشارى خود و سربرنتافتن از کوى حقیقت و از سفر دور و دراز خود به سوى حسین علیه السّلام و از تربت آرام خود پیامى مى دهد که: من چون منش اشرافیت را در پاى حقیقت انداختم به دولت همقطارى با شهیدان کوى حسین علیه السّلام رسیدم. در اقدامات خود به نفته و آرامى مى گوید: در راه قدردانى از مرد آئین و فرد فضیلت من آنقدر کوشیدم که هفت نفر را به همراه خود به توفیق دولت رساندم. رمزى مى آموزد که هراس و وحشت، جلوگیر راه مقصد نباید بشود، پیمودن بیابان دور و دراز و بى آب و بى آبادانى را در راه حقیقت بزرگ مشمارید، و به مانند سروشى مى گوید: براى موقع شناسى موقعى بهتر از فداکارى و صدق در راه (فرد حقیقت) نیست.

قرآن مجید از انبیاء حق به عنوان: داعى الى اللّه، هادى منذر، مبشّر، مجاهد فى سبیل اللّه، مبلّغ رسالات اللّه و... یاد مى کند. مسأله دعوت به سوى حق در درجه اى از ارزش و والائى است که حضرت سجّاد از حضرت معبود درخواست مى کند:

«وَجْعَلْنا مِنْ دُعاتِک الدّاعینَ إلَیک، وَهُداتِک الدّالِّینَ عَلَیک...»

زیرا که داعى به سوى حق و هادى به سوى حضرت محبوب که از برکت معرفتش آراسته به حقایق دعوت است از بندگان خاص حضرت ربّ العزّه در دنیا و آخرت است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- یونس، ۵۸.

شرح این دعا به وقتى به پایان رسید که مؤذّن به اذان ظهر فریاد برداشت. این مسکین تهیدست و فقیر شکسته دل به یاد حضرت دوست مترنّم به مناجات هلالى شد که:

کردگارا به بى نیازى خویش *** به کریمى و کارسازى خویش

به سهى قامتان گلشن ناز *** به ملامت کشان کوى نیاز

به صفات جلال و اکرامت *** نظر خاص و رحمت عامت

به سلاطین مسند تحقیق *** سالکان مسالک توفیق

به اسیران و زارى ایشان *** به غریبان و خوارى ایشان

به نوازندگان عالم گل *** که هنوز ایمنند از غم گل

به سفر کردگان عالم خاک *** کز جهان رفته اند با دل چاک

به رسولى که نعت اوست کلام *** سیدالمرسلین علیه السّلام

نظرى جانب هلالى کن *** دلش از مهرِ غیر خالى کن

حشر او با رسول کن یا رب *** این دعا را قبول کن یا رب

در امان دار پیش آن مولى *** تا نبیند عقوبت عقبى

چون به عزم رحیل زین منزل *** به حریم فنا کشد محمل

در ره مرگ باشدش همراه *** هادى لا اله الا اللّه

شرح صحیفه (قهپایی)

«و اجعل سلامه قلوبنا فى ذکر عظمتک».

و‌ بگردان سلامتى دلهاى ما‌ را‌ در‌ یاد کردن بزرگى خود.

«و فراغ ابداننا فى شکر نعمتک».

و‌ بگردان فراغت بدنهاى ما‌ را‌ در‌ شکرگزارى نعمت خود.

«و انطلاق السنتنا فى وصف منتک. اللهم صل على محمد ‌و‌ آله».

رجل طلق اللسان ‌و‌ لسان طلق ‌و‌ طلیق: ذلق ‌و‌ ذلیق.

(یعنى:) ‌و‌ بگردان تیز زبانى ما‌ را‌ در‌ وصف کردن نعمت تو. بار خدایا، رحمت فرست بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او.

«و اجعلنا من‌ دعاتک الداعین الیک».

یعنى: بگردان ما‌ را‌ از‌ خوانندگان که‌ به‌ سوى تو‌ مى خوانند مردمان را.

«و من‌ هداتک الدالین علیک، ‌و‌ من‌ خاصتک الخاصین لدیک، یا‌ ارحم الراحمین».

و‌ بگردان ما‌ را‌ از‌ راهنمایندگان خود که‌ دلالت نمایند مردم را‌ به‌ سوى تو‌ ‌و‌ از‌ خاصان خود که‌ خاص باشیم نزد تو، اى بخشاینده ترین بخشایندگان.

شرح صحیفه (مدرسی)

اى خدا، رحمت بفرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ ‌و‌ بگردان سلامت قلبهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ خاطر آوردن بزرگى ‌تو‌ ‌و‌ فراغ بدنهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ شکر نعمت ‌تو‌ ‌و‌ باز شدن زبانهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ وصف نمودن منت ‌تو‌ ‌و‌ ممنون شدن ‌از‌ جانب تو، عمده ‌در‌ انسان قلب ‌و‌ زبان ‌و‌ جوارح است ‌و‌ غرض این است ‌که‌ این امور ‌سه‌ گانه ‌در‌ راه تو صرف شود ‌که‌ حقیقت بندگى ‌در‌ ‌من‌ ظاهر شود.

دُعاة: جمع داعى، خوانندگان.

هُداة: جمع هادى هدایت کنندگان،

خاصة: مخصوص ‌و‌ خواص ‌را‌ گویند.

یعنى: ‌اى‌ خداى رحمت بفرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ ‌و‌ بگردان ‌تو‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ خوانندگان خود ‌که‌ این صفت دارند ایشان ‌که‌ خواننده ‌ى‌ ‌به‌ سوى تواند ‌و‌ هدایت کنندگان ‌تو‌ ‌که‌ این صفت دارند دلالت کننده اند ‌بر‌ ‌تو‌ ‌و‌ ‌از‌ خاصان ‌تو‌ ‌که‌ این صفت دارد مختص کنندگان هستند ‌به‌ سوى ‌تو‌ ‌اى‌ مهربانتر ‌از‌ ‌هر‌ مهربان.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

در چهارمین فراز همانند فراز دوم ابتدا درخواست درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌مى‌ کند، سپس خواسته هاى خود ‌را‌ مطرح ‌مى‌ سازد، ‌در‌ نخستین قسمت ‌مى‌ گوید: بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ سلامت دلهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ ذکر عظمتت ‌و‌ آسایش بدنهاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ شکر نعمتت ‌و‌ گویائى زبانهایمان ‌را‌ ‌در‌ توصیف عطایا ‌و‌ احسانت قرار ‌ده‌

(اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ اجعل سلامه قلوبنا ‌فى‌ ذکر عظمتک، ‌و‌ فراغ ابداننا ‌فى‌ شکر نعمتک، ‌و‌ انطلاق السنتنا ‌فى‌ وصف منتک).

در قسمت دوم این فراز ‌از‌ خداوند ‌مى‌ خواهد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ داعیان ‌و‌ خاصان درگاهش قرار دهد عرض ‌مى‌ کند: (پروردگارا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ داعیان ‌به‌ سوى خودت ‌و‌ هدایت کنندگانى ‌که‌ ‌به‌ سوى ‌تو‌ دلالت ‌مى‌ کنند ‌و‌ ‌از‌ خاصان ویژه ‌ى‌ درگاهت قرار ده) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ اجعلنا ‌من‌ دعاتک الداعین الیک، ‌و‌ هداتک الدالین علیک، ‌و‌ ‌من‌ خاصتک الخاصین لدیک).

و‌ ‌در‌ پایان استمداد ‌از‌ صفت رحمت ‌او‌ ‌مى‌ جوید ‌که‌ ‌با‌ این صفت ‌به‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌هر‌ ‌چه‌ داده شده بخشیده است عرض ‌مى‌ کند، همه ‌ى‌ اینها ‌را‌ عنایت ‌کن‌ ‌اى‌ کسى ‌که‌ ‌از‌ همه ‌ى‌ مهربانان، مهربانترى (یا ارحم الراحمین).

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۲، ص:۱۷۲-۱۶۶

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحمّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ سَلامَةَ قُلوبِنا فی ذِکرِ عَظَمَتِک.

السلامه: الخلوص من الافات، و المراد بسلامه القلوب: سلامتها من الامراض الروحانیه کالجهل و سائر الاخلاق الذمیمه، و یندرج فى سلامه القلب سلامه سائر الجوارح لانه رئیسها.

و «فى»: اما للظرفیه المجازیه کقوله تعالى: «و لکم فى القصاص حیاه» و انما سال ان یجعل سلامه قلوبهم فى ذکر عظمته فیکون ذکر عظمته ظرفا لها، لان المظروف اذا احتواه الظرف لا یصیبه ما یفرقه، و لا هو بنفسه یتفرق، و یتلاشى خصوصا اذا کان الظرف حصینا منیعا، فیکون ذکر عظمته حینئذ حامیا لسلامه القلوب من الافات التى تتطرق الیها. او یکون المعنى اذا سلمت قلوبنا من الافات فاجعل سلامتها فى ذکر عظمتک لا فى غیره لتتوفر على ذکرها و الاشتغال به دون غیره.

او للسببیه کقوله تعالى: «لمسکم فیما افضتم». و فى الحدیث: «ان امراه دخلت النار فى هره» اى: اجعل سلامه فى قلوبنا متسببه عن ذکر عظمتک بحیث کلما ذکرت عظمتک سلمت من کل آفه، حتى یکون ذکر عظمتک حجه لها لا علیها.

و الذکر باللسان و القلب، یکسر و یضم، یقال: ذکرته بلسانى و بقلبى، ذکرى بالتانیث و کسر الذال، و الاسم: الذکر بالضم و الکسر، نص علیه جماعه منهم ابوعبیده و ابن قتیبه. و انکر الفراء الکسر فى القلب و قال: اجعلنى على ذکر منک، بالضم لا غیر، و لهذا اقتصر علیه جماعه.

و الصحیح ما ذکرناه اولا، و کفاه شاهدا وروده فى کلام سید العابدین علیه ‏السلام، فان نسخ الصحیفه متطابقه على ضبطه بالکسر هنا، و الله اعلم.

و قد تقدم بیان معنى عظمته سبحانه فلیرجع الیه.

تنبیه:

القلب: فى اللغه صرف الشى‏ء الى عکسه، و منه القلب، سمى به لکثره تقلبه. قال الشاعر:

قد سمى القلب قلبا من تقلبه فاحذر على القلب من قلب و تحویل

و له ظاهر: و هو المضغه الصنوبریه المودعه فى التجویف الایسر من الصدر، و هو محل اللطیفه الانسانیه، و لذا ینسب الیه الصلاح و الفساد.

و باطن: و هو اللطیفه الربانیه النورانیه العالمه التى هى مهبط الانوار الالهیه و بها یکون الانسان انسانا، و بها یستعد لامتثال الاحکام، و بها صلاح البدن و فساده، و یعبر عنها بالنفس الناطقه «و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها»، و بالروح «قل الروح من امر ربى».

و لذا کانت معرفته کما هى متعذره، و الاشاره الى حقیقته على ارباب الحقائق متعسره، و هو مقر الایمان «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان»، کما ان الصدر محل الاسلام «افمن شرح الله صدره للاسلام»، و الفواد مقر المشاهده «ما کذب الفواد ما راى»، و اللب مقام التوحید «انما یتذکر اولوا الالباب» اى:

الذین خرجوا من قشر الوجود المجازى و بقوا بلُبّ الوجود الحقیقى، فافهم فانه من نفائس الرموز و بدائع الکنوز.

تتمه:

قال بعض العارفین: القلوب هدف سهام القهر و اللطف و هى متقلبه فى قبضه خالقها، فاذا وقعت فى بحار النکرات مالت من تاثیر القهریات الى عالم الشهوات و افاضت على الجوارح مباشره الاثام، و اذا وقعت فى بحار المعارف مالت ببعث المحبه و الشوق الى مشاهده الله فاستنارت بنورها فنورت العقل و الحس و الروح و الصوره، و یتولد من حسن جوارحها خشوع الصوره و صلاح الجوارح فى خدمته.

الفراغ: اسم من فرغ من الشغل فروغا من باب قعد: اذا تخلى منه، اى: و اجعل فراغ ابداننا اذا تخلت عن کل ما یشغلها مصروفا فى شکر نعمتک لا فى غیره.

و الشکر: یحتمل ان یکون المراد به هنا اللغوى، و هو الوصف بالجمیل على جهه التعظیم و التبجیل من اللسان و الجنان و الارکان، و یحتمل ان یراد به العرفى، و هو صرف العبد جمیع ما انعم الله علیه من السمع و البصر و غیرهما الى ما خلق الله لاجله.

و بین الشکرین عموم و خصوص مطلق، و ذکر الابدان یرجح اراده الثانى، و الله اعلم.

یقال: رجل طلق اللسان و طلقه و طلیقه اى: ماضى القول سریع النطق، کذا فى النهایه.

و فى المصباح: «طلق لسانه» بالضم طلوقا و طلوقه فهو طلق اللسان و طلیقه اى: فصیح عذب المنطق.

و فى الاساس: رجل منطلق اللسان و طلقه و طلیقه انتهى.

و الحاصل: انه متى وصف اللسان بالانطلاق فالمراد: جریانه و امضاوه و ذلاقته بحیث لا یعترضه لکنه، و لا تقف به حبسه عند الکلام و بسط المقال، و هو من لوازم الفصاحه.

و وصفته وصفا: من باب وعد: نعته بما فیه. و الوصف و الصفه مترادفان عند اهل اللغه، و الهاء عوض من الواو کالوعد و العده.

و عند بعض المتکلمین: الوصف هو الکلام الواصف، و الصفه هى المعنى القائم بالموصوف.

قال بعضهم: و التحریر ان الوصف لغه کما ذکر فى الموصوف من الصفه، و الصفه هى ما فیه، و لا ینکر انه یطلق الوصف و یراد الصفه، و بهذا لا یلزم الاتحاد لغه، اذ لا شک فى ان الوصف مصدر، و صفه اذا ذکر ما فیه. انتهى، فتامل.

و المنه: النعمه الثقیله، من علیه: اثقله بالنعمه، و منه «لقد من الله على المومنین».

و المعنى: اجعل جریان السنتنا و ذلاقه منطقنا مصروفه فى ذکر ما فى نعمتک الجلیله من الصفات الجمیله. و الله اعلم.

الدعاه بالضم: جمع داع، من دعاه یدعوه بمعنى: ناداه و طلب اقباله، و اصله:

دعوه بضم اوله و فتح ثانیه، قلبت الواو الفا لتحرکها و انفتاح ما قبلها.

و قیل: اصله فعله بفتح الفاء، و ان الفتحه حولت ضمه للفرق بین معتل اللام و صحیحها، و هذا الجمع مطرد فى وصف العاقل على زنه فاعل معتل اللام کهاد و قاض و غاز.

و الداعین: جمع داع ایضا بالمعنى المذکور الا ان الاول جمع تکسیر و هذا جمع سلامه، و قد سبق اعلال نظیره فلیقس علیه.

و وصف دعاته بالداعین الیه:

اما للتخصیص ان اراد بالدعاه طالبى احسانه من دعا الله: اذا طلبه و ابتهل الیه بالسوال.

او للتوضیح ان اراد بهم معنى الداعین الیه فوصفهم بذلک لرفع احتمال اراده المعنى الاول.

و المعنى: اجعلنا من المبتهلین الیک بالسوال، الطالبین اقبال الناس الى طاعتک و عبادتک، و اجعلنا من طالبى اقبال الخلق الى جنابک.

و اضافه الدعاه الى کاف الخطاب على المعنى الاول من اضافه الفاعل الى المفعول فهى لفظیه، و على الثانى معنویه کغلام زید.

وصف الهداه بالدالین علیه: اما للتخصیص او للتوضیح ایضا کما مر آنفا.

و على الاول فالمعنى: و اجعلنا من الهداه المنسوبین الیک الدالین على طاعتک.

و على الثانى: اجعلنا من الهداه الیک الدالین على سبیلک. و الاضافه على الوجهین معنویه.

و الفرق بین المعنیین: ان الهداه على الاول اعم منه على الثانى.

و یحتمل ان یکون «الهداه» جمع هاد من هدى بمعنى اهتدى.

قال الجوهرى: هدى و اهتدى بمعنى.

و قرا حمزه و الکسائى: «افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع ام من لا یهدى الا ان یهدى» بفتح الیاء و سکون الهاء و کسر الدال من یهدى الاول، و الثانى لازم بمعنى یهتدى.

و على هذا فالمعنى و اجعلنا من المهتدین المنسوبین الیک الهادین غیرهم الى سبیلک، فیکون الوصف للتخصیص على هذا المعنى ایضا.

الخاصه: خلاف العامه، من خص الشى‏ء یخص من باب قعد، خلاف عم فهو خاص، و الهاء فیها للتاکید.

و عن الکسائى: «الخاص و الخاصه» واحد.

و فى الاساس للزمخشرى: له بى خصوص و خصوصیه و هذا خاصتى و هم خاصتى.

و المراد بخاصته تعالى: اولیاوه المخلصون له فى المحبه و الطاعه، الذین لهم به خصوصیه دون غیرهم لاختصاصه ایاهم لنفسه. و وصفهم بقوله: «الخاصین لدیک» للتخصیص او الایضاح او المدح لما فیه من الاشاره الى الاعتناء بهم اذ المراد عندیه الشرف و الرتبه.

ختم الدعاء علیه‏ السلام بهذا النداء توقعا لحصول المطلب و استعطافا بوصفه الدال على انه الجواد المطلق الذى لا یرحم لمنفعه تعود الیه و لا لمضره یدفعها عنه، و کل رحیم سواه فرحمته لغرض من الاغراض: اما ثناء دنیویا، او ثوابا اخرویا، او للرقه الناشئه من الجنسیه او نحو ذلک، على ان تلک الرحمه ایضا تتوقف على داعیه یخلقها الله تعالى فیه. و الافات و الالام التى تراها فى هذا العالم لا تنافى رحمته سبحانه لان کلها مستتبعه لمصالح و غایات لا یعلمها الا هو، و انها ضروریه فى الوجود لاشتمالها على خیرات اکثر من الشرور.

ثم اطلاق الراحم علیه تعالى و على غیره انما هو من باب الاشتراک اللفظى دون المعنى، اذ لا شرکه بینه و بین غیره فى المعنى اصلا، فان رحمته تعالى تناسب ذاته المقدسه، او هى عباره عن احسانه و لطفه بعباده. و رحمه غیره رقه و انعطاف یقتضى الشفقه و اللطف بالخلق. و هو سبحانه منزه عن هذا المعنى، و قد سبق بیان ذلک فى الروضه الاولى فلا وجه لاعادته.

و مما یناسب ایراده هنا ما رواه اصحاب السیر انه اوقف صبى فى بعض الغزوات ینادى علیه بمن یزید فى یوم صائف شدید الحر، فبصرت به امراه و هو ینادى علیه، فعدت مسرعه الیه و اخذته و الصقته الى بطنها، ثم القت ظهرها على البطحاء و اجلسته على بطنها تقیه الحر و تقول: ابنى ابنى، فبکى الناس و ترکوا ما هم فیه. فاقبل رسول ‏الله صلى الله علیه و آله حتى وقف علیهم فاخبروه فقال: اعجبتم من رحمه هذه ابنها، ان الله ارحم بکم جمیعا من هذه بابنها. فتفرق المسلمون و هم فرحون مستبشرون.

اللهم انا نسالک یا ارحم الراحمین برحمتک التى وسعت العالمین ان ترحمنا رحمه تغنینا بها عن رحمه من سواک، و ان تجعلنا ممن وسعه رحمتک و رضاک، انک اجود مسوول و اکرم مامول.

قال مولفه عفا الله عنه: وفق الله لاتمام هذه الروضه صبح یوم الجمعه الاغر لست بقین من شوال المبارک احد شهور سنه سبع و تسعین، و الحمد لله رب العالمین.