مداین: تفاوت بین نسخهها
(←سقوط تيسفون) |
(تصویر) |
||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
__toc__ | __toc__ | ||
− | + | [[پرونده:Salman.jpg|left|thumb|مقبره صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین امام علی علیه السلام، جناب سلمان محمدی (فارسی) در شهر مدائن]] | |
«مداين» جمع «مدين» است و اين عنوان در چند آيه [[قرآن کريم]]<ref>ر.ک: [[سوره اعراف]]، آيه 111 و [[سوره شعراء]]، آيه 36 و 53.</ref> آمده که به معناي شهرها ميباشد.<ref>برگزيده مشترک ياقوت حموي، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص 169 و 170.</ref> | «مداين» جمع «مدين» است و اين عنوان در چند آيه [[قرآن کريم]]<ref>ر.ک: [[سوره اعراف]]، آيه 111 و [[سوره شعراء]]، آيه 36 و 53.</ref> آمده که به معناي شهرها ميباشد.<ref>برگزيده مشترک ياقوت حموي، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص 169 و 170.</ref> | ||
نسخهٔ ۲۷ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۳۱
محتویات
- ۱ سقوط تيسفون
- ۲ نقش سلمان در فتح مدائن
- ۳ سلمان و امارت مدائن
- ۴ امام علي علیه السلام و اهالي مداين
- ۵ کارگزاران اميرمؤمنان علیه السلام در مداين
- ۶ حضرت امام حسن علیه السلام در مداين
- ۷ مداين و قيام توابين
- ۸ مداين و خروش مختار ثقفي
- ۹ مردم مداين و ديگر خيزشهاي شيعه
- ۱۰ مداين در عصر امويان و عباسيان
- ۱۱ پانویس
- ۱۲ منابع
«مداين» جمع «مدين» است و اين عنوان در چند آيه قرآن کريم[۱] آمده که به معناي شهرها ميباشد.[۲]
اما مداين مورد نظر در اين نوشتار، مجموعه شهرهايي در عراق کنوني است که به مداين عراق، مداين کسرا و مداين خسرو معروفند.[۳]
مداين يا مداين در 32 کيلومتري جنوب شرقي بغداد بر دو ساحل دجله واقع است و اطلاق نام مداين بر اين محل، بدين مناسبت بوده است که دو شهر بزرگ «سلوکيه» در غرب و «تيسفون» در شرق رودخانه دجله در مقابل يکديگر، قرار داشته و عدهاي نيز آباديهاي نزديک را يک واحد جغرافيايي به شمار آوردهاند.[۴]
يکي از توابع مداين به نام «ساباط» حومه تختگاه ساساني بوده و نام اصلي آن «ولاشآباد» است. گويند که اردشير آن را بازسازي کرد و باغ شاهي در اينجا ساختند و سکهخانهاي هم در آن داير کردند که از اهميت اقتصادي آن حکايت دارد.[۵]
در مغرب دجله، آثار حصاري ديده ميشود که بخش بزرگي از آن را با مصالح شهر بابل ساختهاند. اين شهر همان «سلوکيه» است که باستانيترين قسمتهاي پايتخت به شمار ميرود. اردشير اول بخشي از آن را بازسازي کرد اما حصارش مربوط به عهد سلوکيان است. اين ديار مرکز عيسويان ايران و مقر «جاثليق» نيز بوده است و کليساي بزرگ سلوکيه در آنجا بوده که هنگام فرمانروايي شاپور دوم، ويران گرديد اما با مرگ او دوباره ساخته شده.
در مجموع اين هفت شهر که به «مداين» موسومند، عبارتند از: تيسفون، رومگان، سلوکيه، درزيندان، ولاشآباد (ساباط)، اسپانبر و ماحوزا.[۶]
چون اسلام آشکار گرديد و بعثت نبي اکرم صلی الله علیه و آله موجي از معنويت و اميدواري در جهان به وجود آورد و مردمان جزيرةالعرب در پرتو اين آيين، اقتداري بدست آوردند و با دولتهاي مجاور روابط سياسي برقرار کردند، در اين حالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از طريق نامهنگاري با فرمانروايان و سران اقوام و قبايل، آنان را به سوي توحيد و يکتاپرستي فراخواند.
«عبدالله بن حذافه» سهمي موظف شد تا نامه پيامبر را به خسرو پرويز، فرزند هرمز که در مداين اقامت داشت به وي برساند اما اين حاکم جاهطلب که غرور، نخوت و دنياطلبي او را در هالهاي از جهالت و غفلت فرو برده بود، متن اين نامه را برنتابيد و پوستي را که مکتوب پيامبر بر آن نگاشته شده بود. پاره کرد و به «باذان» والي خود در يمن نوشت که او را نزد وي در مداين بفرستد.
باذان نيز «فيروز ديلمي» و «خسرو بابويه» را با گروهي مأمور کرد تا نزد پيامبر بروند و فرمان خسرو پرويز را اجرا کنند. آنها در مدينه خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسيدند. پيامبر به آن فرستادگان فرمودند: همان شب شيرويه، پسر پرويز، پدرش خسرو را در مداين کشته است و ماجرا همان بود که خاتم پيامبران خبر داده بود.[۷]
سقوط تيسفون
به گفته ابنخلدون وقتي دولتي مرکز حکومت خود را از دست بدهد، باقي ماندن نواحي ديگر برايش سودي نخواهد داشت و به سرعت دچار اضمحلال خواهد شد؛ زيرا پايتخت به منزله قلب است که روح از آن برانگيخته ميشود و چون اين شريان حياتي از دست فرمانروا خارج گردد، تمام نقاط و مرزهاي کشور منهزم ميگردد. اين وضع درباره دولت ايران که مرکز آن مداين بود، روي داد و مسلمانان تصميم گرفتند تا بعد از فتح قادسيه، اين کانون مهم سياسي و استراتژيکي ايران را به تصرف خود درآورند.
آنان مطمئن بودند که با اين پيروزي، سراسر ايران رو به انقراض خواهد نهاد و بقيه ممالکي که در اختيار يزگرد سوم مانده بود، برايش فايدهاي نميداشت.[۸]
به همين دليل رزمندگان مسلمان به مداين روي آوردند. براي آنها تصرف اين منطقه، از نظر نظامي ضرورتي تام داشت. احاطه بر مرکز امپراتوري ايران و جايگاه اصلي اقتدار اين ابرقدرت در عراق، تسلط بر مرکز فرماندهي را به دنبال داشت و توان نظامي ايران را بياثر ميکرد. نبرد قادسيه روحيه مسلمانان را براي اين فتح بزرگ آماده ساخت. چون به ساباط در نزديکي مداين رسيدند و در شهر «بَهرَسير» اجتماع کردند، نه ماه و به روايتي هجده ماه در اين قلمرو ماندند؛ چنان که نخلها دو نبوت ميوه داد و از آن خوردند.
مردم شهر پيوسته با مسلمين ميجنگيدند و چون دست از پيکار ميکشيدند، به ديار خود بازميگشتند. سعد وقاص «خالد بن عُرفطه» را به فرماندهي طلايه سپاه روانه کرد و خود ماند تا ساباط را فتح کرد؛ آنگاه به راه افتاد و در روميه (رومگان) اقامت گزيد تا اهل آن امان خواستند. مسلمانان شرط کردند هر کس از ايشان که بخواهد بيرون برود، آزاد است و آنها که ميخواهند بمانند، بايد اطاعت کنند و خراجگزار باشند؛ مسلمانان را در ادامه فتوحات راهنمايي کنند و با ايشان از در حيله وارد نشوند.[۹]
وقتي يزدگرد از مداين بيرون رفت تا در حدود جبال، تدارک حمله و نبرد با مسلمانان را ببيند، ناراضيهاي مداين، مسلمانان را تشويق کردند تا تمام کانونهاي شهري و توابع اين سرزمين مهم را تسخير کنند. اگرچه نگهبانان مقاومتهايي نشان دادند اما شبانه گريختند و از دروازه شرقي به سوي «جلولا» رفتند.
سعد وقاص با ياران خود به تيسفون آمد و به شکرانه فتح، هشت رکعت نماز خواند. وقتي به ايوان کسرا آمد و آن باغهاي باصفا و بستانهاي دلگشاي بيصاحب و متروک را ديد، آيه «كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ» را که بسيار مناسب بود خواند. در تيسفون غنايم فراواني بدست مسلمين افتاد. اگرچه ذخاير زيادي را يزدگرد و همراهان با خود برده بودند ولي آنچه باقي مانده بود، بين حدود شصتهزار جنگجو به غنيمت تقسيم گرديد. بدين ترتيب همانگونه که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وعده داده بود، گنجهاي خسروان با فتح تيسفون بدست آنان افتاد و تخت و تاج لرزان يزگرد هم در برابر شور و شوق فاتحان از خطر مصون نبود.[۱۰]
نقش سلمان در فتح مدائن
با سقوط مداين، عظمت و جلال خاندان کسرا يکسره درهم ريخت و هر گونه مقاومت جدي و مؤثري را که امکان داشت در برابر مسلمانها روي دهد، از ميان بُرد. در واقع اين فتح، از پيروزي قطعي ايمان و عدالت بر ستم و فساد حکايت داشت: غلبه نهايي قناعت و سادهزيستي و وارستگي بر خودخواهي، جاهطلبي و تجملپرستي.
اين فتح چنان شگفتانگيز و حيرتافزا رخ داد که به نظر ميرسيد نصرتي آسماني بوده است. رزمندگاني که جاي خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساساني را ميگرفتند، مردم سادهزيست و بيپيرايهاي بودند که جز جبروت حق تعالي نميديدند و از هيچ قدرتي نميهراسيدند.
اين گونه زندگي، در ديده مردمي که هزينه تجمل و شکوه شاهان ساساني را با تحمل رنج و فشار و شکنجه ميپرداختند، به اسلام و مسلمين ارج فراوان اعطا ميکرد. در روزگاري که مردم ايرن شاهان خود را تا درجه خدايان ميپرستيدند و با آنها از بيم و آزرم رويارو نميشدند و اگر نيز به درگاه ميرفتند، پارچهاي در روي ميکشيدند؛ چنانکه در آتشگاهها رسم بود با رهبر و فرمانده خويش در نهايت سادگي سلوک ميکردند.[۱۱]
در فتح مداين نبايد نقش سلمان فارسی را فراموش کرد. هنگامي که مسلمانان وارد مداين شدند و قصرها را يک به يک ميگشودند، نگهبانان يکي از قصرها در برابرشان مقاومت کردند. در اين کاخ سرداران چابک و نيرومندي بودند که نميخواستند به سادگي تسليم شوند.
سلمان نزد آنان رفت و به زبان پارسي خطاب به ايشان گفت: انسان تا زماني با جان و مال خويش ميجنگد که رهايي يابد؛ در حالي که براي شما نجاتي نميبينم؛ زيرا کسرا در مقابل ارتش اسلام عقبنشيني کرده و متواري شده است و بر مقر حکومتش دست يافتهاند؛ چنانکه سربازي از او در مداين باقي نمانده است.
شايسته است با دست خود، خويشتن را به هلاک نيافکنيد و تسليم شويد. آنان از اين سخن سلمان خشمگين شده به سويش تيراندازي کردند. آنگاه از او پرسيدند: تو که هستي؟! او ماجراي زندگي خويش و چگونگي آشنايي با رسول اکرم صلی الله علیه و آله را برايشان بازگو کرد و از کرامتهاي اخلاقي و فضايل آن حضرت سخنها گفت. ايرانيان تسليم گرديدند و دروازههاي قصر را گشودند و از آن خارج شدند.[۱۲]
سلمان در ميان رزمندگان، افزون بر اين که به زهد و قناعت معروف بود از مرگ هراسي نداشت و در ميان صفوف مسلمانان، حضوري دليرانه داشت و در برابر ايرانياني که در دفاع از هويت و بلادشان مبارز ميطلبيدند، سينه سپر ميکرد و از ايشان دلهرهاي نداشت. اين شهامتش از قلبي آکنده از ايمان و پارسايي سرچشمه ميگرفت.[۱۳]
به نوشته برخي مورخان سلمان ضمن عمليات رزمي، سفير و مترجم مسلمان نيز بود. هنگامي که مسلمانان سرزمين مداين را فتح کردند، عدهاي از ايرانيان در قصر ابيض پناه گرفتند. سلمان فارسي از آنان خواست که از مردم «بَهرَسير» عبرت آموزند و ايشان را ميان سه امر مخير گرداند: اسلام آورند؛ جزيه بدهند؛ به نبرد ادامه دهند. سرانجام بعد از مذاکرات سلمان فارسي، پذيرفتند که جزيه دهند.[۱۴]
سلمان در نبرد مداين نقش تبليغاتي و ارشادي نيز داشت و در تشويق سپاهيان و تقويت روحيه آنان، اهتمام ميورزيد. هنگام عبور از دجله، مسلمانان ترديدهايي داشتند اما سلمان آنان را تشويق کرد که چگونه با اسب از آب بگذرند و گفت: همانگونه که خشکيها رام مسلمين است، آبها نيز تسليم خواهند بود و سوگند ياد کرد همانگونه که گروه گروه به آب وارد ميشويد، از آن بيرون خواهيد آمد و نگران نباشيد.[۱۵]
سلمان فارسي و حذيفة بن يمان مأمور شدند تا سرزمين مناسبي ر برگزينند که با خلق و خو و شيوه زندگي اعراب سازگاري داشته باشد. سرانجام در محرم سال 17 هجري و حدود يک سال و دو ماه پس از فتح مداين، سرزميني که بعدها کوفه نام گرفت، انتخاب شد و سعد بن ابيوقاص براي اسکان قواي نظامي و قبايل مهاجر در اين ناحيه تلاش کرد.
سلمان و امارت مدائن
سلمان فارسي با استناد به سخنان و نصوصي که از حضرت پيامبر ديده و شنيده بود، بر اين اعتقاد بود که علي بن ابيطالب علیه السلام جانشين راستين و بر حق رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. بنابراين همواره از حکومت وقت انتقاد ميکرد؛ اما با اين وصف، حکومت مداين را پذيرفت؛ زيرا در اين مسئوليت خطير، رضاي پروردگار و صلاح بندگان خدا را ميديد.
البته سلمان بياذن اميرمؤمنان علیه السلام اين مقام را نپذيرفت. هدف خلفا اين بود که ولايتمداراني چون سلمان را با اعطاي اين مناصب، خاموش کنند و مترصد آن بودند که وي مرتکب خطايي شود تا آن را دستاوير حذفش قرار دهند؛ اما سلمان از اين آزمون سربلند بيرون آمد.[۱۶]
چون سلمان به حوالي مداين رسيد، مردم به استقبالش شتافتند و خواستند که او را در کاخ سفيد مسکن دهند؛ اما او نپذيرفت و گفت: من در ميان مردم و در محل رفت و آمد آنان (در بازار شهر) ساکن ميشوم تا در دسترش همه باشم و هرگاه کسي شکايتي يا مشکلي دارد، بتواند به آساني مرا ببيند.[۱۷]
سلمان تنها از حاصل دسترنج خويش استفاده ميکرد و پيش از اينکه به فرمانداري مداين منصوب شود، از ليف خرما سبد ميبافت و از اين راه زندگي ميگذراند. زماني هم که به امارت رسيد، در بازار شهر دکاني اجاره کرد تا از نزديک شاهد مشکلات مردم باشد و گره از از مشکلاتشان بگشايد.[۱۸]
او تمام فقيران، کارگران و اهل حرفهها و فنون را فراخواند و گفت: شما را براي امر مهمي فراخواندهام؛ بدانيد که اسلام تکاثر و جمعآوري افراطي اموال را منع کرده است. اي صنعتگران! شما را دعوت کردم که بگويم من از شما حمايت ميکنم و درب دکانم بر روي شما گشوده است. از اهل هر حرفه و فني ميخواهم که نمايندهاي براي خود برگزيند تا هرگاه مسئلهاي يا مظلمهاي پيش آمد، به بزرگ آن حرفه مراجعه کند.
خداوند دوست دارد که انسان از محصول تلاش خود بهره برد ولي من تمام دريافتي خود از بيتالمال را که پنجهزار درهم است، به محرومان و بينوايان ميدهم و خود سبد ميبافم و از ثمره کارم بهرهبرداري ميکنم. صداي مردم از هر جانب بلند شد که اين روشي شگفت است! اي امير! اينها را تاکنون نشنيده بوديم. سلمان گفت: اين اسلام راستين است.[۱۹]
امام علي علیه السلام و اهالي مداين
حضرت علي علیه السلام پس از 25 سال خانهنشيني، به اصرار مردم، در رأس جامعه اسلامي قرار گرفت. اين زمامداري از سال 35 هجري آغاز شد و نزديک به چهار سال و نه ماه ادامه يافت. از آنجا که شيوه حکومت انقلابيآن امام مظلوم براي مخالفان و دشمنان قابل تحمل نبود و با منافع سياسي و دنيايي آنان در تضاد بود، از هر سو سر به اعتراض برداشتند و جنگهاي داخلي خونيني برپا کردند. جنگ صفين يک سال و نيم به طول انجاميد و سبب آن، طمع معاويه به منصب خلافت بود.
به فرمان امام، سپاه اسلام در روز چهارشنبه پنجم شوال 36 هجري به سوي صفين حرکت کرد. امام پس از عبور از سرزميني که پس از شهادت فرزندش امام حسين علیه السلام به کربلا معروف گرديد، وارد شهر مداين شد. دهقانان آن سامان نزد ايشان آمدند و پيشنهاد ضيافت و تهيه وسايل پذيرايي از ايشان دادند؛ اما امام فرمود: نه، ما را بر شما چنين حقي نباشد (نميخواهم زحمتي بر شما تحميل کنم). چون صبح شد او در «مُظلم» ساباط بود و وقتي کاخها و عمارتهاي آنجا را ديدند، فرمودند: «أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ»؛[۲۰]
آيا بر فراز هر بلندي به بيهودگي عمارت و کاخي بنا ميکنيد (و خود را به بازي دنيا سرگرم ميکنيد؟!).[۲۱]
مردم مداين در عصر زمامداري حضرت علي علیه السلام غالباً شيعه بودند. صحنههاي تحريکآميزي که معاويه به نام انتقام خون عثمان در سرزمين شام به وجود آورد، اين قلمرو را از علويان و پيروان علي علیه السلام خالي کرد و آنان براي اين که در آرامش و به دور از ظلم امويان زندگي کنند، ناگزير به سرزمين عراق آمدند و در کوفه، مداين و بصره اقامت گزيدند. در ميان اين مهاجران صحابه رسول اکرم علیه السلام اعم از مهاجر و انصار نيز بودند.[۲۲]
کارگزاران اميرمؤمنان علیه السلام در مداين
«زَحْر بن قيس کوفي جعفي» از ياران حضرت علي علیه السلام است که امام ايشان را همراه گروهي به عنوان رابط بر مداين گماشت. هنگامي که حضرت در کوفه اقامت گزيد و تصميم گرفت تا واليان قلمرو خود را منصوب کند، در اين ميان «يزيد بن قيس ارحبي» را به ولايت سراسر مداين و جوخا فرستاد.[۲۳]
در برخي منابع آمده است که عثمان بن عفان، «حارث بن حکم» را به مداين فرستاد. او چنان با مردم بدرفتاري و جفا کرد که اعتراض اهالي را برانگيخت؛ لذا عثمان وي را عزل و در اواخر عمر خود «حذيفة بن يمان» را به فرمانداري مداين گمارد؛ همان کسي که پيش از روي کار آمدن سلمان فارسي، مدتي حاکم اين منطقه بود.[۲۴]
حذيفه از صحابي بزرگ نبي اکرم صلی الله علیه و آله بود و در رديف سلمان، ابوذر و مقداد قرار دارد. حذيفه در دوستي و ياري اميرمؤمنان علیه السلام ثابتقدم بود و از زبان پيامبر رواياتي در فضايل آن حضرت نقل نموده است. حذيفه تنها فرمانداري است که علي علیه السلام او را در سمت خود ابقا کرد و در نامهاي خطاب به وي نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا علي اميرمؤمنين به حذيفة بن يمان. درود بر تو؛ اما بعد، تو را ولايت دادم بر آنچه قبل از من ولايت داشتي از مناطق و حدود مداين و براي تو جمعآوري خراج شهر و روستا و جمعآوري مآليات اهل ذمّه را قرار دادم... به تو فرمان ميدهم که خراج سرزمينها را با حق و انصاف جمعآوري نمايي و آن را بين افرادي که استحقاق دريافتش را دارند، با رعايت عدل و مساوات تقسيم کني و بال مهر و عطوفت خود را بر روي مردم مداين بگستران. در ميان آنان قسط را برپاي دار و از هواي نفس پيروي مکن... و براي تو نامهاي فرستادم که آن را براي اهالي بخواني و از کوچک و بزرگشان براي ما بيعت بگير؛ انشاءالله تعالي.
حذيفه بعد از قرائت نامه امام براي مردم، برفراز منبر رفت و پس از حمد الهي، اعلام کرد که علي علیه السلام بهترين فرد پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سزاوارترين و شايستهترين اشخاص براي زمامداري است. در ادامه از فضايل، مکارم و ويژگيهاي معنوي امام سخن گفت و از مردم خواست تا بر اساس مباني کتاب خدا و سنت پيامبر با او بيعت کنند. پس از درخواست او تمام اهالي مداين با اميرمؤمنان علیه السلام به بهترين وجهي بيعت کردند.[۲۵]
بنا بر گفته بلاذري، برادر مادري عدي بن حاتم که «لام بن زياد» نام داشت، براي مدتي از سوي اميرمؤمنان علیه السلام کارگزار مداين بود.[۲۶]
خطيب بغدادي در کتاب خود «ثابت بن قيس خطيم ظفري» را در زمره اشخاصي معرفي کرده است که اميرمؤمنان علیه السلام بر مداين گمارد. وي در غزه احد و نبرهاي پس از آن در رکاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله با دشمنان ميجنگيد و حضرت علي علیه السلام را در جنگهاي جمل، صفين و نهروان ياري کرد.[۲۷]
«سعد بن مسعود ثقفي» (عموي مختار ثقفي) و از ياران اميرمؤمنان بود که آن حضرت وي را به سمت فرمانداري مداين برگزيد. او در خلال جنگ صفين اين مسئوليت را پذيرفت.[۲۸]
هنگامي که سعد در جنگ نهروان (ميان واسط و مداين) براي نبرد با خوارج، به ياري حضرت علي علیه السلام شتافت، مداين توسط فرزند برادرش مختار ثقفي که جواني بود، اداره ميشد.[۲۹]
حضرت امام حسن علیه السلام در مداين
پس از شهادت مولاي متقيان، مردم کوفه و توابع آن با امام حسن مجتبي علیه السلام بيعت کردند. مردم مداين نيز در اين امر با کوفيان همراه شدند و چون کوفه مرکز خلافت آن حضرت تعيين شد و بزرگاني از مسلمانان و برخي پارسيان از مداين به اين ديار مهاجرت کردند و در آن سکنا گزيدند، معاويه به مخالفت و کارشکني با امام حسن علیه السلام پرداخت و لشکري انبوه گرد آورد و به سوي عراق روانه گشت. امام به بسيج نيروها براي نبرد با امويان و سپاه شام اقدام کرد و سپاهي عظيم با ايشان از کوفه بيرون آمد و در دو اردوگاه مداين و مسکن اردو زدند.
از جانب امام، «زياد بن عبيد» بر اين نواحي نظارت داشت؛ اما اردوگاه مسکن جايي بود که در آن نيروهاي امام مقابل دشمن قرار گرفتتند و چون از نظر محصولات، دشتهاي گسترده و منابع آب، منطقه آبادي به شما ميرفت، مکان مناسبي براي صفآرايي و جنگ شمرده ميشد.
امام مداين را به سبب موقعيت حساس و ويژه آن، پايگاه عالي فرماندهي خود قرار داد تا هم نيروهاي کمکياش بتوانند از مناطق نزديک به آن، در آنجا گرد آيند و هم در پشت ميدان جنگ با معاويه و اهل شام، يعني اردوگاه مسکن موضع گرفته باشد. اين دو اردوگاه حدود نود کيلومتر با هم فاصله داشتند. رفتن امام به مقر فرمانداري مداين براي دور بودن از اين محيط فتنهآلود بود؛ اما در چنان وضعي قرار گرفت که امکان هيچ اقدامي براي ايشان باقي نماند و حتي در برابر سپاهيان خود نيز نتوانستند ظاهر شوند. در چنين اوضاع نابساماني، چارهاي جز قبول پيمان صلح نبود و امام ناگزير به آن رضايت داد.[۳۰]
مداين و قيام توابين
در عصر امام حسين علیه السلام بيشتر مردم مداين شيعه بودند و به سه گروه تقسيم شده بودند: پارسيان؛ مواليان که بومي منطقه بودند؛ مهاجرين يمني و نيز شيعياني که هنگام خلافت غاصبانه معاويه، به اين ديار کوچ کردند. البته خوارج و طرفداران اموي در مداين فعاليتهاي فرقهاي و سياسي داشتند، ولي فضاي عمومي مداين به خاندان اهلبيت علیهم السلام گرايش داشت.
پس از قيام شکوهمند امام حسين علیه السلام اهل مداين براي پيوستن به قيام توابين اعلام آمادگي کردند. نخستين گام اجرايي «سليمان بن صرد خزاعي» تلاش براي جلب بزرگان کوفه و گسترش عضوگيري و نامهنگاري با شيعيان مداين و ديگر نواحي عراق بود. در جريان اين روابط، برنامههاي کلي قيام و قلمروي آن تشريح ميشد و سپس پيوستن به اردوگاه «نُخَيله» مورد تأکيد قرار ميگرفت. سليمان در نامهاي به شيعيان مداين، آنان را براي پيوستن به جنبش توابين دعوت کرد و آنان نيز اين فراخواني را اجابت کردند.
خونخواهان حسين علیه السلام در «عين الورده» با سپاه شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد روبرو شدند. عدهاي از پيشتازان سپاه توابين، پس از رزمي بيامان و حماسي به شهادت رسيدند که سليمان بن صرد و «مسيب بن نجبه فزاري» در ميان آنان بودند. در اين هنگام قوايي از مداين به فرماندهي «سعد بن حذيفه» از پي آنان آمدند و فرياد زدند: خدايا! ما را ببخش که توبه کرديم.
«عبدالله بن سعد بن نفيل» مشغول جنگ بود که دريافت مداينيها به جنبش پيوستهاند. اولين فرد از اهل مداين که در نبرد با امويان به شهادت رسيد، «کثير بن عمرو مدني» بود. «سعد بن ابيسعد حنفي» و «عبدالله خطل طلاني» زخمي شدند. «ابوالحويرث عبدي» با گروهي بر جاي ماند و شاميان که ثبات و مقاومت اهل کوفه، مداين و بصره را ديدند، تقاضاي متارکه جنگ کردند. شيعيان مداين در اين حال به سوي محل اقامت خويش بازگشتند. اين نبرد در سال 65 هجري و در زمان خلافت غاصبانه عبدالملک، فرزند مروان صورت گرفت.[۳۱]
مداين و خروش مختار ثقفي
مختار، فرزند ابوعبيد ثقفي که هنگام شهادت پدرش در نبرد با ايرانيان، نوجواني پيش نبود، تحت تربيت عمويش «سعد بن مسعود»، استاندار مداين در زمان حضرت علي و امام حسن علیهم السلام قرار گرفت.[۳۲]
به هنگام قيام مختار، مواليان ساکن مداين و گروهي از يمنيهاي مقيم اين ديار با او همراه شدند. بيشتر ياران مختار از ايرانيان غيرعرب، با سيمايي سرخ و سفيد و گلگون بودند که در کوفه و مداين ميزيستند و به آنها «احامره» يا «جند الحمراء» ميگفتند.[۳۳]
هنگامي که مختار تا حدودي بر اشرار و مخالفان غلبه يافت و در کوفه حکومت تشکيل داد، واليان توابع را تعيين کرد. «اسحاق بن مسعود» از جانب وي به سمت استانداري مداين و منطقه جوخي منصوب شد.[۳۴]
هنگامي که مختار در زندان ابنزياد بود، عدهاي از اهل مداين که در جنبش توابين حماسهآفريني کرده بودند به سرپرستي «سعد بن مسعود ثقفي» محرمانه به وي پيغام دادند که حاضريم شما را از زندان رهانيده و آماده قيام و هر گونه همکاري هستيم. مختار پس از پيروزي، سعد بن حذيفه را که از مشاوران نزديکش بود، به استانداري منطقه حلوان برگزيد.
بيش از هزار رزمنده مسلح مدايني از نيروهاي سعد، وي را همراهي ميکردند. او با همين قوا به محل مأموريت خويش اعزام شد. مختار ماهانه هزار درهم براي سعد و سلحشورانش حقوق مقرر کرد و به سعد تأکيد کرد که به محض رسيدن به حلوان، اشرار، راهزنان و خرابکاران را تعقيب و سرکوب کند و امنيت کامل را در راهها برقرار سازد. افزون بر اين به تمام کارگزاران نواحي شمالي عراق دستور داد تا به فرمان سعد بن حذيفه باشند و مالياتهاي مراکز تحت قلمرو خود را به او تحويل دهند.[۳۵]
مردم مداين و ديگر خيزشهاي شيعه
زيد، فرزند امام سجاد علیه السلام پرچمدار قيام خونيني در شهر کوفه به سال 121 يا 122 هجري عليه هشام بن عبدالملک بود. مردم مداين از اين حرکت سياسي ـ اجتماعي استقبال کردند و هزاران نفر از شيعيان آن سامان به نهضت مقدس زيد پيوستند. اين همگامي باشکوه، روح اميد را در رهبر انقلاب و اهالي کوفه دميد. شيعيان و محبان اهلبيت علیهم السلام بر آن بودند که وقت آن فرا رسيده است که غاصبان خلافت را از اريکه قدرت به پايين کشند و حق را به صاحبان اصلي بازگردانند.[۳۶]
«هلال بن جناب» از فقها و محدثان و قاضي مداين بود که به تقاضاي مکتوب زيد مبني بر حمايت از نهضت پاسخ مثبت داد و با او بيعت نمود.[۳۷]
وقتي دعوت زيد آشکار گرديد، «يوسف بن عمر» (حاکم کوفه) لشکري عظيم جمع کرد و نبرد خونيني را با فرزند امام سجاد علیه السلام آغاز کرد. عدهاي از لشکريان زيد پراکنده شدند و او با فوجي اندک به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسيد.[۳۸]
«يحيي بن زيد» که جواني لايق و شجاع بود، بنابر اعتقاد خويش و تأکيد پدر با دشمنان اهل بيت علیهم السلام به نبرد پرداخت. او از کوفه بيرون آمد و چون در آن زمان مداين بر سر راه مسافريني بود که از عراق به خراسان ميرفتند، در اين شهر توقف کرد.
والي کوفه «حريث بن ابيالجهم کلبي» را براي دستگيري وي به مداين فرستاد ولي پيش از آنکه او به مداين برسد، يحيي از اين ديار بيرون آمد و مأموران نتوانستند ردپايي از او بدست آورند. منزل يحيي در مداين، خانه دهقاني بود که با اشتياق از وي پذيرايي ميکرد.
يحيي از مداين خارج شد و به مسيرش ادامه داد تا به «جوزجان» از توابع خراسان بزرگ رسيد؛ تا اينکه در آنجا نبردي ميان او و دشمنان درگرفت و اين امامزاده وارسته به شهادت رسيد.[۳۹]
ابراهيم، فرزند «عبدالله محض» فرزند «حسن مثني» که در دانش، ديانت و دليري امتيازات برجستهاي داشت، پيش از آنکه در بصره قيام کند به مداين سفر کرد و دور از چشم منصور عباسي، مخفيانه با مشاهيري از شيعيان اين ديار ديدارهايي داشت و اهداف قيام خويش را با آنان در ميان نهاد و عدهاي از اهالي مداين را با خود همراه ساخت.
آنگاه در آغاز سال 143 هجري نهاني در بصره اقامت گزيد و در اولين روزهاي رمضان سال 145 هجري در اين شهر قيام کرد. جنبش وي از آغاز تا شهادت حدود سه سال به درازا کشيد و او در 25 ذی القعده 145 هجري به شهادت رسيد.[۴۰]
مداين در عصر امويان و عباسيان
در زمان بنياميه اگرچه از اعتبار سياسي و استراتژيکي مداين کاسته شد ولي اين شهر در شکلگيري مبارزات شيعيان عليه کارگزاران اين سلسله بسيار فعال بود. فرقهاي از خوارج به نام «ازارقه» که نام خود را از پيشواي خويش «نافع بن ازرق» گرفته بودند، در سال 68 هجري مداين و حوالي آن را عرصه فعاليتهاي تبليغي و سياسي خود قرار دادند و موفق شدند مداين را در اختيار بگيرند.
آنان شهر را غارت کردند و عدهاي از مسلمانان شيعه را کشتند.[۴۱]
در سالهاي 76 و 77 هجري يکي از سران خوارج به نام «شبيب بن يزيد بن نعيم» هزار مرد از خوارج صالحيه را گرد آورد و با ايشان بر مداين چيره گشت. «حجاج بن يوسف ثقفي» حاکم کوفه عدهاي پرشمار را به جنگش فرستاد، ولي شبيب وي را شکست داد. پس از وي «عبدالرحمن محمد اشعث» را به سوي وي گسيل داشت، اما سرکرده خوارج که بر مداين استيلا يافته بود، او را نيز شکست سخني داد. عتاب بن ورقا تميمي» نيز مأمور سرکوبي شبيب گرديد ولي خودش کشته شد. حجاج در طول دو سال، بيست لشکر را روانه مداين کرد ولي تمام آنها از خوارج مستقر در اين منطقه شکست خوردند.[۴۲]
در قرن دوم هجري، غاليگري در مداين رواج يافت. دو شهر عمده مداين، يعني «تيسفون» و «بَهرَسير» تا چندين دهه به صورت شهرهايي کوچک باقي ماند.[۴۳]
هنگامي که منصور عباسي ميخواست شهر بغداد را بنا کند، مصمم گرديد که طاق کسرا را ويران کرده و مصالح آن را در بناي شهر جديد به کار ببرد. «خالد برمکي» وزير ايراني او کوشيد تا وي را از اين تصميم منصرف سازد، اما مؤثر نيفتاد. چون به تخريب اين بناي عظيم مشغول شدند، دريافتند که خرج و زحمت تخريب آن، از ساختن و تهيه آجر و سنگ افزونتر است. بدينگونه ايوان کسرا از خطر ويراني رهايي يافت. البته بعدها در سال 290 هجري به امر «علي مکتفي» خليفه عباسي براي باروي قصر جديد تاج در بغداد شرقي، از مصالح مداين استفاده کردند.[۴۴]
منصور عباسي مدتي مرکز حکمراني خود را به «روميه» از توابع بغداد منتقل کرد، اما با طبعش موافق نيفتاد. در همين شهر منصور با داعي عباسيان، يعني «ابومسلم خراساني» به مجادله و عتاب برخاست و در خاتمه دستور کشتنش را داد.[۴۵]
مأمون عباسي هم مدتي در آبادي ساباط، در نزديکي روميه اقامت گزيد. «حسن بن سهل» از جانب او والي مداين گرديد.[۴۶]
در دوران متوکل عباسي، مداين يکي از مراکز تفريحي کارگزاران عباسي بود.[۴۷]
خلفاي عباسي در بغداد چنان سراهاي رفيع و قصرهاي بديع به وجود آوردند که گويي تجملات و تشريفات و رفاهزدگي دوران کسراي ساساني را زنده کردند.[۴۸]
با وجود اختناق شديدي که عباسيان به وجود آوردند، مردم مداين با ائمه هدي علیهم السلام ارتباط داشتند؛ چنانکه چند روز پيش از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام آن امام همام به خادم خود «ابوالاديان» نامههايي داد و فرمود: اين نامهها را به مداين ببر و به فلان افراد برسان. پس از پانزده روز که به سامرا بازگشتي، صداي شيون از خانه امام ميشنوي و ميفهمي که من به سراي جاويد رحلت کردهام.[۴۹]
«عمرو بن سويد مدايني» از اصحاب خاص امام يازدهم بوده است.[۵۰]
اگرچه مداين پس از احداث شهرهاي بصره و کوفه و سپس بغداد، رونق اوليه را از دست داد و از نيمه قرن دوم هجري به صورت منطقهاي کوچک و فراموش شده درآمد، ولي تا قرن هفتم هجري همواره شيعيان خالص و پرشوري در آن اقامت داشتهاند.[۵۱]
مسعودي، مورخ قرن چهارم هجري درباره عراق عرب مينويسد: شهرهاي آن، مداين است و توابعش. مردم آن داراي بهترين رنگ و خوشبوي و برترين مزاج و نيکوترين قريحهاند و در ميان آنان تمامي فضيلتها و زبدهترين خوبيها وجود دارد.[۵۲]
اما مؤلف گمنام کتاب «حدود العالم» مينويسد: مداين شهرکي است بر مشرق دجله و مستقر خسروان بوده است؛ شهري بزرگ بوده و با آباداني و آباداني وي به بغداد بردند. اين گزارش مربوط به سال 372 هجري است.[۵۳]
حمدالله مستوفي مورخ و جغرافيدان قرن هفتم هجري نوشته است: روميه (از توابع مداين) از اقليم سيّم است و از مداين سبعه عراق عرب بود، نزديک مداين؛ اکنون خراب است.[۵۴] اکنون از مداين، ايوان آن و دو شهرک حذيفه و سلمان پاک باقي است.
پانویس
- ↑ ر.ک: سوره اعراف، آيه 111 و سوره شعراء، آيه 36 و 53.
- ↑ برگزيده مشترک ياقوت حموي، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص 169 و 170.
- ↑ غلامحسين مصاحب، دايرة المعارف فارسي، ج 2، ص 2714.
- ↑ بويل.ا.ج، تاريخ ايران از سلوکيان تا فروپاشي ساسانيان، ترجمه حسن انوشه، ج 3، ص163؛ برگزيده مشترک ياقوت حموي، ص 108.
- ↑ کريستين سنآرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، ص 379 و 380.
- ↑ علي بن حسين مسعودي، التنبيه والاشراف، ص 238 و 239؛ محمد حميدالله، وثائق، ص 110 و 111.
- ↑ ابنخلدون، مقدمه، ج1، ص310.
- ↑ احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ص 375-377.
- ↑ عبدالحسين زرين کوب، بامداد اسلام، ص 94.
- ↑ عبدالحسين زرينکوب، دو قرن سکوت، ص 83 و 84.
- ↑ محمد بن عمر واقدي، فتوح الاسلام لبلاد العجم و خراسان، ص 49 ـ 51.
- ↑ حسين مجيب مصري، سلمان در ترازوي ادب و تحقيق، ترجمه حسين يوسفي، ص 98.
- ↑ ابنمسکويه، تجارب الامم، ج 1، 230.
- ↑ عزالدين ابناثير، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 1428.
- ↑ احمد بن ابييعقوب، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 37، فتوح البلدان، ص 392 و 395.
- ↑ سيد علي خان، الدرجات الرفيعه، ص 215.
- ↑ داود الهامي، سلمان نخستين مسلمان ايراني، ص 247.
- ↑ سلمان فارسي در ترازوي ادب و تحقيق، ص 89.
- ↑ لويي ماسينيون، سلمان پاک، ترجمه علي شريعتي، ص 67.
- ↑ آيه 128 از سوره شعراء که در ادامه ميفرمايد: «وَ تَتَّخذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ»؛ بدين پندار که همواره زندهايد، کوشکهايي ميسازيد.
- ↑ نصر بن مزاحم منقدي، پيکار صفين، ترجمه پرويز اتابکي، ص 190؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 88.
- ↑ پيکار صفين، ص 30.
- ↑ همان، ص 25.
- ↑ حسن بن ابيالحسن ديلمي، ارشاد القلوب، ج 2، ص 321.
- ↑ همان، ج 2، ص 323 ـ 327؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 28، ص 88؛ علمالهدي کاشاني، معادن الحکمة، ج 1، ص 180؛ محمدباقر محمودي، نهجالسعادة في مستدرک نهج البلاغه، ج 4، ص 19 ـ 24.
- ↑ احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج 2، ص 133.
- ↑ محدث قمي، الکني والالقاب، ج 3، ص 173؛ ابناثير جزري، اسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 274.
- ↑ ابنقتيبه دينوري، اخبار الطوال، ص 153؛ بحارالانوار، ج 32، ص 357.
- ↑ سيد ابوفاضل رضوي اردکاني، ماهيت قيام مختار بن ابيعبيد ثقفي، ص390و391؛ اصغر منتظرالقائم، نقش قبايل يمني در حمايت از اهلبيت علیهم السلام، ص317.
- ↑ علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 98 و 99.
- ↑ نقش قبايل يمني در حمايت از اهل بيت علیهم السلام، ص 292.
- ↑ اخبار الطوال، ص 296؛ بحارالانوار، ج 45، ص 334.
- ↑ ماهيت قيام مختار بن ابيعبيد ثقفي، ص 390 و 391؛ نقش قبايل يمني در حمايت از اهل بيت علیهم السلام، ص 317.
- ↑ تاريخ طبري، ج 8، ص 3319.
- ↑ عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه، نامه دانشوران ناصري، ص 96؛ سيد محمدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، ص 26.
- ↑ سيد ابوفاضل رضوي اردکاني، شخصيت و قيام زيد بن علي، ص 173؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيّين، ص 146.
- ↑ تجارب السلف، هندوشاه نخجواني، ص 82 - 81، دو قرن سکوت، ص 106.
- ↑ مقاتل الطالبيّين، ص 157.
- ↑ مبارزات شيعيان در دوره نخست خلافت عباسيان، ترجمه سيدکاظم طباطبايي، ص 158، 159، 174.
- ↑ دايرة المعارف فارسي، ج 2، ص 2714؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلام، ص 43 و 44.
- ↑ فرهنگ فرق اسلامي، ص 252؛ هشام جعيط، کوفه پيدايش شهر اسلامي، ص 299 ـ 301.
- ↑ دايرة المعارف فارسي، ج 2، ص 2714؛ دانشنامه دانشگستر، ج 15، ص 350.
- ↑ گاي لسترنج، سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، ص 37؛ برگزيده مشترک ياقوت حمومي، ص 20.
- ↑ مروج الذهب، ح 2، ص 293 ـ 295؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 356؛ تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 413؛ سرزمينهاي خلافت شرقي، ص 37.
- ↑ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 464؛ التنبيه والاشراف، ص 333.
- ↑ تاريخ يعقوبي،ِ ج 2، ص 518.
- ↑ دو قرن سکوت، ص 179.
- ↑ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 150 و 151.
- ↑ رجال شيخ طوسي، ص 400.
- ↑ شيخ راضي آلياسين، صلح امام حسن علیه السلام، ص 19 (پاورقي مترجم).
- ↑ مروج الذهب، ج 2، ص 424و 425.
- ↑ حدود العالم من المشرقي الي المغرب، ص 151.
- ↑ حمدالله مستوفي، نزهة القلوب، ص 41.
- ↑ دانشنامه دانشگستر، ج 15، ص 350.
منابع
غلامرضا گلی زواره، مداین؛ موقعیت و اهمیت، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره 8.