ابوعبیده جراح: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'عامِر ‌بن عبدالله ‌بن جراح ‌بن هلال، از بنى ‌حارث‌ بن فهر<ref> السيروالمغازى، ...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
عامِر ‌بن عبدالله ‌بن جراح ‌بن هلال، از بنى ‌حارث‌ بن فهر<ref> السيروالمغازى، ص‌ 226؛ المعجم الكبير، ج‌ 1، ص‌ 154.</ref> از اصحاب [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله.
+
===ابوعُبَیده جَرّاح===
  
از زندگى پيش از [[اسلام]] او اطلاعى در دست نيست. فقط گفته‌اند: يكى از معدود افرادى بود كه پيش از ظهور اسلام در [[مكه]]، خواندن و نوشتن مى‌دانست.<ref> فتوح البلدان، ص‌ 457.</ref> پس از بعثت پيامبر صلی الله علیه و آله او را از نخستين اسلام‌آورندگان برشمرده‌اند<ref> السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 252.</ref> كه گويا اسلام وى، پيش از ورود حضرت به خانه ارقم بوده است.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref>
+
عامِر ‌بن عبدالله ‌بن جراح ‌بن هلال، از بنى ‌حارث‌ بن فهر<ref> السیروالمغازى، ص‌ 226؛ المعجم الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 154.</ref> از اصحاب [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله.
  
نظر به آن‌چه درباره سن او هنگام [[مرگ]] گفته‌اند،<ref> تاريخ ابن ‌خياط، ص‌ 96.</ref> احتمالا هنگام اسلام آوردن، حدود 30 سال داشته است. پس از اسلام بر اثر فشار مشركان پيش از جعفر بن ‌ابى‌طالب به حبشه هجرت كرد<ref> السير والمغازى، ص‌ 176‌ـ‌177.</ref> و در هجرت دوم نيز با او همراه ‌شد؛<ref> السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 329؛ المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> سپس به مكه بازگشت<ref> السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 369.</ref> و پس از آن به [[مدينه]] هجرت كرد. پيامبر ميان او و سعد بن معاذ<ref> السيرة النبويه، ج‌ 2، ص‌ 505؛ الاصابه، ج‌ 3، ص‌ 476.</ref> يا ابوطلحه انصارى<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 300‌ـ‌301.</ref> و يا سالم مولاى ابوحذيفه<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 318.</ref> عقد برادرى بست. وى با محمد‌ بن مسلمه نيز براى برخوردارى از ميراث يكديگر، برادر شد.<ref> همان، ص‌ 319.</ref>
+
از زندگى پیش از [[اسلام]] او اطلاعى در دست نیست. فقط گفته‌اند: یكى از معدود افرادى بود كه پیش از ظهور اسلام در [[مكه]]، خواندن و نوشتن مى‌دانست.<ref> فتوح البلدان، ص‌ 457.</ref> پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله او را از نخستین اسلام‌آورندگان برشمرده‌اند<ref> السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 252.</ref> كه گویا اسلام وى، پیش از ورود حضرت به خانه ارقم بوده است.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref>
  
ابوعبيده از آن‌رو كه در جريان سقيفه بنى‌ساعده نقشى جدى آفريد،<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ ص‌ 123؛ المعارف، ص‌ 247؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 243.</ref> از سوى [[شيعه]] و سنى متفاوت شناسانده شده است. اهل ‌سنت او را فردى با فضايل مسلمانى ذكر كرده‌اند؛<ref> صحيح‌البخارى، ج 4، ص 259؛ صحيح مسلم، ج‌ ص‌ 263ـ265.</ref> اما شيعيان، خبط و خطاهاى بسيارى را در او نشان مى‌دهند كه از درجه مسلمانى او مى‌كاهد.<ref> قاموس الرجال، ج‌ 5، ص‌ 603‌ـ‌605.</ref>
+
نظر به آن‌چه درباره سن او هنگام [[مرگ]] گفته‌اند،<ref> تاریخ ابن ‌خیاط، ص‌ 96.</ref> احتمالا هنگام اسلام آوردن، حدود 30 سال داشته است. پس از اسلام بر اثر فشار مشركان پیش از جعفر بن ‌ابى‌طالب به حبشه هجرت كرد<ref> السیر والمغازى، ص‌ 176‌ـ‌177.</ref> و در هجرت دوم نیز با او همراه ‌شد؛<ref> السیرة النبویه، ج‌ ص‌ 329؛ المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> سپس به مكه بازگشت<ref> السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 369.</ref> و پس از آن به [[مدینه]] هجرت كرد. پیامبر میان او و سعد بن معاذ<ref> السیرة النبویه، ج‌ 2، ص‌ 505؛ الاصابه، ج‌ 3، ص‌ 476.</ref> یا ابوطلحه انصارى<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 300‌ـ‌301.</ref> و یا سالم مولاى ابوحذیفه<ref> انساب الاشراف، ج‌ ص‌ 318.</ref> عقد برادرى بست. وى با محمد‌ بن مسلمه نیز براى برخوردارى از میراث یكدیگر، برادر شد.<ref> همان، ص‌ 319.</ref>
  
گفته‌اند كه ابوعبيده، در همه جنگ‌هاى زمان پيامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت<ref> اسدالغابه، ج‌ ص‌ 126.</ref> و در [[جنگ بدر]] يكى از 6 فرد تيره بنى حارث ‌بن ‌فهر بود.<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 157.</ref> برخى نوشته‌اند كه پدرش عبدالله در اين جنگ، در پى ستيز با او بود؛ اما او مى‌گريخت و چون به ‌طور جدى قصد او كرد، پدرش را كشت.<ref> المعجم الكبير، ج‌ 1، ص‌ 155؛ حلية الاولياء، ج‌ ص‌ 145.</ref>
+
ابوعبیده از آن‌رو كه در جریان سقیفه بنى‌ساعده نقشى جدى آفرید،<ref> تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 123؛ المعارف، ص‌ 247؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 243.</ref> از سوى [[شیعه]] و سنى متفاوت شناسانده شده است. اهل ‌سنت او را فردى با فضایل مسلمانى ذكر كرده‌اند؛<ref> صحیح‌البخارى، ج 4، ص 259؛ صحیح مسلم، ج‌ ص‌ 263ـ265.</ref> اما شیعیان، خبط و خطاهاى بسیارى را در او نشان مى‌دهند كه از درجه مسلمانى او مى‌كاهد.<ref> قاموس الرجال، ج‌ ص‌ 603‌ـ‌605.</ref>
  
مقدسى، داستان كشتن پدرش را به ‌گونه ديگرى نقل مى‌كند و مى‌نويسد: عبدالله، در حضور وى به پيامبر ناسزا گفت؛ ابوعبيده سر او را بريد و نزد آن حضرت آورد و قصه‌اش را باز ‌گفت؛<ref> البدء والتاريخ، ج‌ ص‌ 87.</ref> اما ابن ‌حجر به نقل از واقدى، درگذشت پدرش را پيش از ظهور [[اسلام]] ذكر كرده است؛<ref> الاصابه، ج‌ ص‌ 475.</ref> بنابراين مى‌توان اين داستان را از ساخته‌هاى عصر فضيلت‌سازى براى صحابه به ‌شمار آورد.
+
گفته‌اند كه ابوعبیده، در همه جنگ‌هاى زمان پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت<ref> اسدالغابه، ج‌ ص‌ 126.</ref> و در [[جنگ بدر]] یكى از 6 فرد تیره بنى حارث ‌بن ‌فهر بود.<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 157.</ref> برخى نوشته‌اند كه پدرش عبدالله در این جنگ، در پى ستیز با او بود؛ اما او مى‌گریخت و چون به ‌طور جدى قصد او كرد، پدرش را كشت.<ref> المعجم الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 155؛ حلیة الاولیاء، ج‌ 1، ص‌ 145.</ref>
  
ابوعبيده در جنگ اُحُد شركت داشت و برخى او را از ثابت ‌قدمان اين جنگ شمرده‌اند<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> و گويا در همين جنگ، دو حلقه زره كلاه‌خود پيامبر صلی الله علیه و آله را كه در گونه حضرت فرو رفته بود، با دندان بيرون كشيد و بر اثر آن دو دندان پيش او كنده شد؛ از اين‌رو اثرم<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 247.</ref> يا اهتم<ref> المعارف، ص‌ 248؛ الاستيعاب، ج‌ ص‌ 342.</ref> نام گرفت. واقدى به نقلى ديگر مى‌گويد: آن ‌كس ‌كه حلقه‌ها را از چهره پيامبر بيرون ‌آورد، شخص ديگر به نام عقبة‌ بن وهب‌ بن كلده‌ بود.<ref> همان.</ref>
+
مقدسى، داستان كشتن پدرش را به ‌گونه دیگرى نقل مى‌كند و مى‌نویسد: عبدالله، در حضور وى به پیامبر ناسزا گفت؛ ابوعبیده سر او را برید و نزد آن حضرت آورد و قصه‌اش را باز ‌گفت؛<ref> البدء والتاریخ، ج‌ ص‌ 87.</ref> اما ابن ‌حجر به نقل از واقدى، درگذشت پدرش را پیش از ظهور [[اسلام]] ذكر كرده است؛<ref> الاصابه، ج‌ ص‌ 475.</ref> بنابراین مى‌توان این داستان را از ساخته‌هاى عصر فضیلت‌سازى براى صحابه به ‌شمار آورد.
  
ابوعبيده در صلح حديبيه، (ششم هجرى) در شمار گواهان پيمان قرار داشت<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 612.</ref> و در همين سال، سريه‌اى را به ذى‌القصه رهبرى<ref> همان، ص‌ 552؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص‌ 126.</ref> و در سال بعد، سريه خَبَط (سيف‌البحر) را بر ضد قبيله جهينه در ساحل دريا، فرماندهى كرد.<ref> المغازى، ج 2، ص‌ 774؛ الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 269؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص‌ 209.</ref>
+
ابوعبیده در جنگ اُحُد شركت داشت و برخى او را از ثابت ‌قدمان این جنگ شمرده‌اند<ref> المستدرك، ج‌ ص‌ 299.</ref> و گویا در همین جنگ، دو حلقه زره كلاه‌خود پیامبر صلی الله علیه و آله را كه در گونه حضرت فرو رفته بود، با دندان بیرون كشید و بر اثر آن دو دندان پیش او كنده شد؛ از این‌رو اثرم<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 247.</ref> یا اهتم<ref> المعارف، ص‌ 248؛ الاستیعاب، ج‌ 2، ص‌ 342.</ref> نام گرفت. واقدى به نقلى دیگر مى‌گوید: آن ‌كس ‌كه حلقه‌ها را از چهره پیامبر بیرون ‌آورد، شخص دیگر به نام عقبة‌ بن وهب‌ بن كلده‌ بود.<ref> همان.</ref>
  
پيامبر در سال هشتم كه سپاه عمروعاص در مشارف شام به نيروى كمكى نياز يافت، عده‌اى را به سرپرستى او به آن ديار فرستاد. در اين سپاه، ابوبكر و عمر نيز تحت فرمانش بودند.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 770؛ السيرة النبويه، ج‌ 4، ص‌ 623.</ref> در همين واقعه، ميان او و عمروعاص بر سر امامت [[نماز]]، اختلاف افتاد كه با انصراف وى، قضيه خاتمه يافت.<ref> السيرة النبويه، ج‌ 4، ص‌ 623‌ـ‌624.</ref> او در [[فتح مكه]] فرماندهى بخشى از سپاه را بر عهده داشت.<ref> فتوح‌البلدان، ص‌ 52؛ تاريخ طبرى، ج‌ 3، ص‌ 159.</ref>
+
ابوعبیده در صلح حدیبیه، (ششم هجرى) در شمار گواهان پیمان قرار داشت<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 612.</ref> و در همین سال، سریه‌اى را به ذى‌القصه رهبرى<ref> همان، ص‌ 552؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص‌ 126.</ref> و در سال بعد، سریه خَبَط (سیف‌البحر) را بر ضد قبیله جهینه در ساحل دریا، فرماندهى كرد.<ref> المغازى، ج 2، ص‌ 774؛ الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 269؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص‌ 209.</ref>
  
ابوعبيده در واقعه تبوك حضور داشت و بر اساس برخى از روايات شيعىِ منقول از حذيفه و عمار، از كسانى بود كه در بازگشت از آن جنگ در ترور ناكام پيامبر صلی الله علیه و آله شركت كرد.<ref> الخصال، ج‌ 2، ص‌ 499؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 21، ص‌ 222‌ـ‌223؛ البرهان، ج‌ ص‌ 819.</ref>
+
پیامبر در سال هشتم كه سپاه عمروعاص در مشارف شام به نیروى كمكى نیاز یافت، عده‌اى را به سرپرستى او به آن دیار فرستاد. در این سپاه، ابوبكر و عمر نیز تحت فرمانش بودند.<ref> المغازى، ج‌ 2، ص‌ 770؛ السیرة النبویه، ج‌ 4، ص‌ 623.</ref> در همین واقعه، میان او و عمروعاص بر سر امامت [[نماز]]، اختلاف افتاد كه با انصراف وى، قضیه خاتمه یافت.<ref> السیرة النبویه، ج‌ 4، ص‌ 623‌ـ‌624.</ref> او در [[فتح مكه]] فرماندهى بخشى از سپاه را بر عهده داشت.<ref> فتوح‌البلدان، ص‌ 52؛ تاریخ طبرى، ج‌ ص‌ 159.</ref>
  
در اين‌كه آيا وى در جيش اُسامه كه در واپسين روزهاى حيات پيامبر سازمان‌دهى شد، حاضر بوده يا نه اختلاف است. واقدى او را از پيوستگان به سپاه در جُرْف مى‌داند؛<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 1118.</ref> اما ابن ‌ابى ‌الحديد، وى را از كسانى مى‌داند كه فرمان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را ناديده گرفته و از جيش اُسامه تخلف كرده ‌است.<ref> شرح نهج البلاغه، ج‌ ص‌ 125.</ref>
+
ابوعبیده در واقعه تبوك حضور داشت و بر اساس برخى از روایات شیعىِ منقول از حذیفه و عمار، از كسانى بود كه در بازگشت از آن جنگ در ترور ناكام پیامبر صلی الله علیه و آله شركت كرد.<ref> الخصال، ج‌ ص‌ 499؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 21، ص‌ 222‌ـ‌223؛ البرهان، ج‌ ص‌ 819.</ref>
  
ابوعبيده، گذشته از فعاليت‌هاى رزمى در چند برنامه تبليغى نيز حضور داشت. گفته‌اند كه پيامبر او را پس از درخواست مُبلّغ از سوى اهالى نجران به آن‌ها معرفى كرد<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> و چون اهالى‌ نجران به شكايت از كارگزارشان نزد پيامبر آمده، از او خواستند تا كسى را براى برقرارى عدالت به ديارشان بفرستد، حضرت ابوعبيده را با وصف «قوى امين» به آن ديار فرستاد.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص ‌297؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 215.</ref>
+
در این‌كه آیا وى در جیش اُسامه كه در واپسین روزهاى حیات پیامبر سازمان‌دهى شد، حاضر بوده یا نه اختلاف است. واقدى او را از پیوستگان به سپاه در جُرْف مى‌داند؛<ref> المغازى، ج‌ 3، ص‌ 1118.</ref> اما ابن ‌ابى ‌الحدید، وى را از كسانى مى‌داند كه فرمان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را نادیده گرفته و از جیش اُسامه تخلف كرده ‌است.<ref> شرح نهج البلاغه، ج‌ ص‌ 125.</ref>
  
'''ابوعبيده پس از پيامبر صلی الله علیه و آله:'''
+
ابوعبیده، گذشته از فعالیت‌هاى رزمى در چند برنامه تبلیغى نیز حضور داشت. گفته‌اند كه پیامبر او را پس از درخواست مُبلّغ از سوى اهالى نجران به آن‌ها معرفى كرد<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> و چون اهالى‌ نجران به شكایت از كارگزارشان نزد پیامبر آمده، از او خواستند تا كسى را براى برقرارى عدالت به دیارشان بفرستد، حضرت ابوعبیده را با وصف «قوى امین» به آن دیار فرستاد.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص ‌297؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 215.</ref>
  
ابوعبيده در وقايع سياسى ـ اجتماعىِ پس از پيامبر نقشى برجسته داشت. او يكى از سه تن سازنده جريان سقيفه<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 123.</ref> و كسى بود كه به احتمال بسيار، پيش از درگذشت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله برنامه‌هايى را در جلسات مخفى، براى خلافت طراحى كرده بود.<ref> الكافى، ج‌ 8، ص‌ 179‌ـ‌180؛ تاريخ العرب، ص‌ 196.</ref>
+
'''ابوعبیده پس از پیامبر صلی الله علیه و آله:'''
  
وى پس از تجمع انصار در سقيفه به اتفاق ابوبكر و عمر به آن‌جا رفت و براى خاموش كردن انصارِ مدعىِ امارت، به آنان گفت: شما نخستين يارى‌گر اسلام بوديد؛ مبادا نخستين كسانى باشيد كه آن را دگرگون مى‌كنند!<ref> تاريخ يعقوبى، ج 2، ص‌ 123.</ref>
+
ابوعبیده در وقایع سیاسى ـ اجتماعىِ پس از پیامبر نقشى برجسته داشت. او یكى از سه تن سازنده جریان سقیفه<ref> تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 123.</ref> و كسى بود كه به احتمال بسیار، پیش از درگذشت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله برنامه‌هایى را در جلسات مخفى، براى خلافت طراحى كرده بود.<ref> الكافى، ج‌ 8، ص‌ 179‌ـ‌180؛ تاریخ العرب، ص‌ 196.</ref>
  
پس از فراهم شدن زمينه، وى يكى از دو نامزد خلافت از ‌طرف ابوبكر بود كه درباره‌اش گفت: من به يكى از دو دوستم ابوعبيده و عمر راضى‌ام<ref> المعارف، ص‌ 247.</ref> و براى توجيه پيشنهاد خود سخنى را به پيامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد كه: براى هر امتى امينى است و امين اين امت ابوعبيده جراح است؛<ref> همان.</ref> البته آن دو پيشنهادِ ابوبكر را نپذيرفته، براى بيعت با او پيش آمدند.
+
وى پس از تجمع انصار در سقیفه به اتفاق ابوبكر و عمر به آن‌جا رفت و براى خاموش كردن انصارِ مدعىِ امارت، به آنان گفت: شما نخستین یارى‌گر اسلام بودید؛ مبادا نخستین كسانى باشید كه آن را دگرگون مى‌كنند!<ref> تاریخ یعقوبى، ج 2، ص‌ 123.</ref>
  
بنا به نقل يعقوبى، ابوعبيده نخستين كسى است كه با ابوبكر بيعت كرد<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 123.</ref> و وقتى عده‌اى چون عباس حاضر به بيعت نشدند و به على علیه‌السلام پيوستند، در نظرخواهىِ ابوبكر، ابوعبيده تطميع عباس را به وى پيشنهاد كرد تا بدين طريق از اميرالمؤمنين علیه‌السلام جدا شود.<ref> همان، ص‌ 124.</ref>
+
پس از فراهم شدن زمینه، وى یكى از دو نامزد خلافت از ‌طرف ابوبكر بود كه درباره‌اش گفت: من به یكى از دو دوستم ابوعبیده و عمر راضى‌ام<ref> المعارف، ص‌ 247.</ref> و براى توجیه پیشنهاد خود سخنى را به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد كه: براى هر امتى امینى است و امین این امت ابوعبیده جراح است؛<ref> همان.</ref> البته آن دو پیشنهادِ ابوبكر را نپذیرفته، براى بیعت با او پیش آمدند.
  
وى در اخذ بيعت اجبارى از مردم و آرام كردن بحران پيش‌آمده نيز نقش آشكارى داشت<ref> شرح نهج البلاغه، ج‌ 1، ص‌ 284.</ref> و براى توجيه عمل ابوبكر كه خود را بر على علیه‌السلام مقدم مى‌دانست، صحتِ روايت مجعولى از پيامبر را كه اجتماعِ نبوت و خلافت در بنى‌هاشم سزا نيست، تأييد كرد<ref> الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 214؛ بحارالانوار، ج‌ 27، ص‌ 211.</ref> و در پى هموارسازى زمينه خلافت ابوبكر، با [[امام على]] علیه‌السلام به گفتگو نشست و عامل اساسى در روى‌گردانى مردم را از وى، جوانى على و كينه عرب نسبت به او ياد ‌كرد؛ اما وعده داد كه در آينده همگى با او بيعت خواهند كرد.<ref> الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 183.</ref>
+
بنا به نقل یعقوبى، ابوعبیده نخستین كسى است كه با ابوبكر بیعت كرد<ref> تاریخ یعقوبى، ج‌ ص‌ 123.</ref> و وقتى عده‌اى چون عباس حاضر به بیعت نشدند و به على علیه‌السلام پیوستند، در نظرخواهىِ ابوبكر، ابوعبیده تطمیع عباس را به وى پیشنهاد كرد تا بدین طریق از امیرالمؤمنین علیه‌السلام جدا شود.<ref> همان، ص‌ 124.</ref>
  
عياشى در تفسير خود، نقش او را در مواجهه با على علیه‌السلام به اين نرمى نمى‌داند؛ بلكه وى را از كسانى مى‌شمرد كه در هجوم به در خانه فاطمه عليهاالسلام و اعمال فشار و ستم بر آن حضرت و نيز بيرون كشيدن على علیه‌السلام از خانه جهت اخذ بيعت، نقش داشته است.<ref> تفسير عياشى، ج‌ ص‌ 66.</ref>
+
وى در اخذ بیعت اجبارى از مردم و آرام كردن بحران پیش‌آمده نیز نقش آشكارى داشت<ref> شرح نهج البلاغه، ج‌ 1، ص‌ 284.</ref> و براى توجیه عمل ابوبكر كه خود را بر على علیه‌السلام مقدم مى‌دانست، صحتِ روایت مجعولى از پیامبر را كه اجتماعِ نبوت و خلافت در بنى‌هاشم سزا نیست، تأیید كرد<ref> الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 214؛ بحارالانوار، ج‌ 27، ص‌ 211.</ref> و در پى هموارسازى زمینه خلافت ابوبكر، با [[امام على]] علیه‌السلام به گفتگو نشست و عامل اساسى در روى‌گردانى مردم را از وى، جوانى على و كینه عرب نسبت به او یاد ‌كرد؛ اما وعده داد كه در آینده همگى با او بیعت خواهند كرد.<ref> الاحتجاج، ج‌ ص‌ 183.</ref>
  
تلاش‌هاى بسيارِ ابوعبيده براى تثبيت خلافت، وى را در ديدگان خليفه، چنان بزرگ كرد كه عزيزترين شخص در دستگاه خلافت به ‌شمار آمد و حتى بر عُمَر نيز رجحان يافت.<ref> المستدرك، ج‌ ص‌ 298.</ref>
+
عیاشى در تفسیر خود، نقش او را در مواجهه با على علیه‌السلام به این نرمى نمى‌داند؛ بلكه وى را از كسانى مى‌شمرد كه در هجوم به در خانه فاطمه علیهاالسلام و اعمال فشار و ستم بر آن حضرت و نیز بیرون كشیدن على علیه‌السلام از خانه جهت اخذ بیعت، نقش داشته است.<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ ص‌ 66.</ref>
  
ابوعبيده گويا در گردآورى [[قرآن]] در زمان خليفه اول نقش داشت.<ref> سير اعلام النبلاء، ج‌ ص‌ 8.</ref>
+
تلاش‌هاى بسیارِ ابوعبیده براى تثبیت خلافت، وى را در دیدگان خلیفه، چنان بزرگ كرد كه عزیزترین شخص در دستگاه خلافت به ‌شمار آمد و حتى بر عُمَر نیز رجحان یافت.<ref> المستدرك، ج‌ ص‌ 298.</ref>
  
وى در ابتداى خلافتِ ابوبكر، از ‌طرف او به سرپرستى و اداره بيت‌المال منصوب<ref> تاريخ ابن ‌خياط، ص‌ 82؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 351؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 15.</ref> و در سال سيزدهم به شام اعزام شد و امارت آن‌جا را به اتفاق يزيد بن‌ ابوسفيان به عهده گرفت.<ref> المعجم‌الكبير، ج 1، ص‌ 156.</ref>
+
ابوعبیده گویا در گردآورى [[قرآن]] در زمان خلیفه اول نقش داشت.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 8.</ref>
  
ابوبكر هنگام اعزام ابوعبيده به شام گفت: دوست دارم بدانى كه چه ارج و جایگاهى نزد من دارى! سوگند به آن كه جانم در دست اوست، در روى زمين مردى از مهاجران و غير آن نيست كه بتواند با تو و اين (عمر) برابرى كند!<ref> كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 214.</ref>
+
وى در ابتداى خلافتِ ابوبكر، از ‌طرف او به سرپرستى و اداره بیت‌المال منصوب<ref> تاریخ ابن ‌خیاط، ص‌ 82؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 351؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 15.</ref> و در سال سیزدهم به شام اعزام شد و امارت آن‌جا را به اتفاق یزید بن‌ ابوسفیان به عهده گرفت.<ref> المعجم‌الكبیر، ج 1، ص‌ 156.</ref>
  
در اين ‌كه ابوعبيده تا چه اندازه در گشودن سرزمين‌هاى شام نقش داشته، روايات گوناگون است؛<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 355؛ البدء والتاريخ، ج‌ 5، ص‌ 87.</ref> اما هر چه بود، عمر نيز او را بر آن‌جا گمارد؛<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 355.</ref> هر چند نمى‌توان فقط او را امير آن ديار دانست.<ref> فتوح‌البلدان، ج‌ 1، ص‌ 128؛ المعجم‌الكبير، ج‌ ص‌ 156.</ref>
+
ابوبكر هنگام اعزام ابوعبیده به شام گفت: دوست دارم بدانى كه چه ارج و جایگاهى نزد من دارى! سوگند به آن كه جانم در دست اوست، در روى زمین مردى از مهاجران و غیر آن نیست كه بتواند با تو و این (عمر) برابرى كند!<ref> كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 214.</ref>
  
ابوعبيده در سال 18 هجرى در ديار شام به طاعون عمواس مبتلا شد و در 58 سالگى درگذشت و معاذ بن ‌جبل بر او [[نماز]] خواند.<ref> المستدرك، ج‌ ص‌ 296؛ المعجم‌الكبير، ج‌ ص‌ 155.</ref> از او كسى باقى نماند.<ref> السير والمغازى، ص‌ 226؛ جمهرة انساب العرب، ص‌ 176.</ref> از عمر نقل شده كه اگر ‌ابوعبيده زنده بود، او را خليفه قرار مى‌دادم و با هيچ‌كس مشورت نمى‌كردم<ref> كنزالعمال، ج‌ 13، ص ‌216.</ref> و نيز آرزو مى‌كرد كه به ‌اندازه گنجايش يك اتاق، افرادى چون او مى‌داشت.<ref> حلية الاولياء، ج‌ 1، ص‌ 146.</ref>
+
در این ‌كه ابوعبیده تا چه اندازه در گشودن سرزمین‌هاى شام نقش داشته، روایات گوناگون است؛<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ص‌ 355؛ البدء والتاریخ، ج‌ ص‌ 87.</ref> اما هر چه بود، عمر نیز او را بر آن‌جا گمارد؛<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 355.</ref> هر چند نمى‌توان فقط او را امیر آن دیار دانست.<ref> فتوح‌البلدان، ج‌ 1، ص‌ 128؛ المعجم‌الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 156.</ref>
  
اهل‌سنت در كتاب‌هاى خود براى ابوعبيده بابى گشوده و فضايلى را بدو نسبت داده و وى را يكى از عشره مبشره و امين امت دانسته‌اند؛<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 297‌ـ‌298؛ جمهرة‌انساب العرب، ص 176؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 126.</ref> اما در نگاه شيعى، چنين فضايلى براى او ثابت نيست؛ چنان‌كه در نفحات الازهار طرق روايت اخير، از ‌نظر تاريخى و رجالى بررسى و صحت آن رد شده ‌است.<ref> نفحات‌الازهار، ج‌ 11، ص‌ 314.</ref>
+
ابوعبیده در سال 18 هجرى در دیار شام به طاعون عمواس مبتلا شد و در 58 سالگى درگذشت و معاذ بن ‌جبل بر او [[نماز]] خواند.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 296؛ المعجم‌الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 155.</ref> از او كسى باقى نماند.<ref> السیر والمغازى، ص‌ 226؛ جمهرة انساب العرب، ص‌ 176.</ref> از عمر نقل شده كه اگر ‌ابوعبیده زنده بود، او را خلیفه قرار مى‌دادم و با هیچ‌كس مشورت نمى‌كردم<ref> كنزالعمال، ج‌ 13، ص ‌216.</ref> و نیز آرزو مى‌كرد كه به ‌اندازه گنجایش یك اتاق، افرادى چون او مى‌داشت.<ref> حلیة الاولیاء، ج‌ ص‌ 146.</ref>
  
در حالات ابوعبيده آمده است كه روزى مى‌گريست. سبب آن را پرسيدند، گفت: روزى پيامبر صلی الله علیه و آله براى ما از فتح‌هاى آينده مى‌گفت تا سخن به فتح شام رسيد و گفت: اى ابوعبيده! چيزى تو را از خدا غافل نكند، پس بدان كه سه خدمتگزار و سه مركب كافى است... حال من به خانه‌ام مى‌نگرم كه از بردگان آكنده و به اصطبلم نگاه مى‌كنم كه پر از چارپايان است؛ بنابراين چگونه پس از اين، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را ملاقات كنم؛ در ‌حالى ‌كه از ما عهد گرفته بود محبوب‌ترين و نزديك‌ترينتان به من، كسى است كه مرا به ‌گونه‌اى‌ ملاقات كند كه در آن وضع از من جدا شده است؟<ref> مسند احمد، ج 1، ص‌ 321؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 217‌ـ‌218.</ref>
+
اهل‌سنت در كتاب‌هاى خود براى ابوعبیده بابى گشوده و فضایلى را بدو نسبت داده و وى را یكى از عشره مبشره و امین امت دانسته‌اند؛<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 297‌ـ‌298؛ جمهرة‌انساب العرب، ص 176؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 126.</ref> اما در نگاه شیعى، چنین فضایلى براى او ثابت نیست؛ چنان‌كه در نفحات الازهار طرق روایت اخیر، از ‌نظر تاریخى و رجالى بررسى و صحت آن رد شده ‌است.<ref> نفحات‌الازهار، ج‌ 11، ص‌ 314.</ref>
  
ابوعبيده از راويان پيامبر صلی الله علیه و آله بود و افرادى چون جابر بن ‌عبدالله، سمرة بن ‌جندب و ديگران از او روايت كرده‌اند.<ref> سيراعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 6؛ تهذيب‌التهذيب، ج‌ ص‌ 66.</ref> نظر به حوادث سياسى پس از پيامبر و نقش‌آفرينى ابوعبيده در شكل‌گيرى خلافت، مى‌توان به آنچه در باب فضايل او آمده به ديده ترديد نگريست؛ به ‌ويژه كه بيشترين آن‌ها از زبان دو خليفه نخست ‌است.
+
در حالات ابوعبیده آمده است كه روزى مى‌گریست. سبب آن را پرسیدند، گفت: روزى پیامبر صلی الله علیه و آله براى ما از فتح‌هاى آینده مى‌گفت تا سخن به فتح شام رسید و گفت: اى ابوعبیده! چیزى تو را از خدا غافل نكند، پس بدان كه سه خدمتگزار و سه مركب كافى است... حال من به خانه‌ام مى‌نگرم كه از بردگان آكنده و به اصطبلم نگاه مى‌كنم كه پر از چارپایان است؛ بنابراین چگونه پس از این، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را ملاقات كنم؛ در ‌حالى ‌كه از ما عهد گرفته بود محبوب‌ترین و نزدیك‌ترینتان به من، كسى است كه مرا به ‌گونه‌اى‌ ملاقات كند كه در آن وضع از من جدا شده است؟<ref> مسند احمد، ج 1، ص‌ 321؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 217‌ـ‌218.</ref>
  
'''ابوعبيده در شأن نزول:'''
+
ابوعبیده از راویان پیامبر صلی الله علیه و آله بود و افرادى چون جابر بن ‌عبدالله، سمرة بن ‌جندب و دیگران از او روایت كرده‌اند.<ref> سیراعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 6؛ تهذیب‌التهذیب، ج‌ 5، ص‌ 66.</ref> نظر به حوادث سیاسى پس از پیامبر و نقش‌آفرینى ابوعبیده در شكل‌گیرى خلافت، مى‌توان به آنچه در باب فضایل او آمده به دیده تردید نگریست؛ به ‌ویژه كه بیشترین آن‌ها از زبان دو خلیفه نخست ‌است.
  
با توجه به جایگاه ابوعبيده در [[تاريخ اسلام]] و نقش‌آفرينى‌هاى وى در جريان خلافت ابوبكر و عمر در كتاب‌هاى تفسيرى، نگاه شيعه و سنى درباره او همگون ‌نيست.
+
'''ابوعبیده در شأن نزول:'''
  
# در ذيل آيه 172 [[سوره آل ‌عمران]]/3 از ابن‌عباس آمده است:<ref> الدر المنثور، ج‌ 2، ص‌ 385.</ref> پس از جنگ احد، وقتى پيامبر صلی الله علیه و آله خواست با سپاهى از مسلمانان به تعقيب مشركان برود، عده‌اى با وجود خستگى و آثار ناشى از شكست و نيز ترس و وحشت به آن حضرت پاسخ مثبت دادند و خداوند در وصف آنان فرمود: «اَلَّذينَ استَجابوالِلّهِ والرَّسولِ مِن بَعدِ ما‌اَصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذينَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقوا اَجرٌ ‌عَظيم».
+
با توجه به جایگاه ابوعبیده در [[تاریخ اسلام]] و نقش‌آفرینى‌هاى وى در جریان خلافت ابوبكر و عمر در كتاب‌هاى تفسیرى، نگاه شیعه و سنى درباره او همگون ‌نیست.
  
خداوند در اين آيه به آنان كه دعوت خدا و پيامبر را اجابت كرده و پرهيزكار و نيكوكار بوده‌اند، وعده پاداش بزرگ داده است. در ضمنِ روايت پيشين نام ابوعبيده نيز آمده است.
+
# در ذیل آیه 172 [[سوره آل ‌عمران]]/3 از ابن‌عباس آمده است:<ref> الدر المنثور، ج‌ 2، ص‌ 385.</ref> پس از جنگ احد، وقتى پیامبر صلی الله علیه و آله خواست با سپاهى از مسلمانان به تعقیب مشركان برود، عده‌اى با وجود خستگى و آثار ناشى از شكست و نیز ترس و وحشت به آن حضرت پاسخ مثبت دادند و خداوند در وصف آنان فرمود: «اَلَّذینَ استَجابوالِلّهِ والرَّسولِ مِن بَعدِ ما‌اَصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقوا اَجرٌ ‌عَظیم».
  
# سيوطى به نقل از ابن‌عباس، بخشى از آيه ‌29 [[سوره فتح]]/48: «...‌سيماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ» را اشاره به چند تن، از ‌جمله ابوعبيده مى‌داند؛<ref> الدر المنثور، ج‌ 7، ص‌ 544.</ref> اما نظر به ديگر مصاديقى كه سيوطى در ذيل اين آيه بيان مى‌كند، آشكارا بدست مى‌آيد كه ذكر اين مصاديق از باب فضيلت‌سازى است.
+
خداوند در این آیه به آنان كه دعوت خدا و پیامبر را اجابت كرده و پرهیزكار و نیكوكار بوده‌اند، وعده پاداش بزرگ داده است. در ضمنِ روایت پیشین نام ابوعبیده نیز آمده است.
  
# آيه 22 [[سوره مجادله]]/58: «لاتَجِدُ قَومـًا يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ يوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ ولَو كانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم؛ قومى را نَيابى كه به خداوند و روز بازپسين [[ايمان]] داشته باشند و با كسانى‌ كه با خداوند و پيامبر او مخالفت مى‌ورزند، دوستى كنند؛ هر چند پدرانشان يا فرزندانشان يا خاندانشان باشند».
+
# سیوطى به نقل از ابن‌عباس، بخشى از آیه ‌29 [[سوره فتح]]/48: «...‌سیماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ» را اشاره به چند تن، از ‌جمله ابوعبیده مى‌داند؛<ref> الدر المنثور، ج‌ 7، ص‌ 544.</ref> اما نظر به دیگر مصادیقى كه سیوطى در ذیل این آیه بیان مى‌كند، آشكارا بدست مى‌آید كه ذكر این مصادیق از باب فضیلت‌سازى است.
  
ابن ‌شوذب بر آن است كه اين آيه درباره ابوعبيده نازل شده كه پدرش را در [[جنگ بدر]] به ناچار كشت؛<ref> المعجم الكبير، ج‌ 1، ص‌ 155؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 352؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 86.</ref> البته با توجه به آنچه از واقدى منقول‌ است كه پدر ابوعبيده پيش از ظهور اسلام از دنيا رفته بود،<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 447؛ تهذيب التهذيب، ج‌ 5، ص‌ 67.</ref> پذيرش سخن ابن ‌شوذب ناموجه مى‌نمايد.
+
# آیه 22 [[سوره مجادله]]/58: «لاتَجِدُ قَومـًا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ ولَو كانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم؛ قومى را نَیابى كه به خداوند و روز بازپسین [[ایمان]] داشته باشند و با كسانى‌ كه با خداوند و پیامبر او مخالفت مى‌ورزند، دوستى كنند؛ هر چند پدرانشان یا فرزندانشان یا خاندانشان باشند».
  
# ماوردى در ذيل آيه 9 [[سوره انسان]]/76، به نقلى چنين آورده است: اين آيه به كسانى اشاره دارد كه سرپرستى اسراى بدر را بر عهده گرفتند و ابوعبيده نيز از آنان بود:<ref> تفسير ماوردى، ج‌ ص‌ 167.</ref>
+
ابن ‌شوذب بر آن است كه این آیه درباره ابوعبیده نازل شده كه پدرش را در [[جنگ بدر]] به ناچار كشت؛<ref> المعجم الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 155؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 352؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 86.</ref> البته با توجه به آنچه از واقدى منقول‌ است كه پدر ابوعبیده پیش از ظهور اسلام از دنیا رفته بود،<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 447؛ تهذیب التهذیب، ج‌ 5، ص‌ 67.</ref> پذیرش سخن ابن ‌شوذب ناموجه مى‌نماید.
  
«إِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ لانُريدُ مِنكُم جَزاءً و لاشُكورا؛ ما فقط براى خشنودى خداوند شما را اطعام مى‌كنيم؛ از شما نه پاداشى مى‌خواهيم و نه سپاسى» اما با توجه به قبل آيه و سياق مجموعه آيات و نيز آنچه مفسران [[شيعه]] و سنى گفته‌اند، شأن نزول آن نذر [[امام على]] و [[حضرت فاطمه]] عليهماالسلام و ايثارگرى‌هاى آنان است؛<ref> تفسير قمى، ج‌ ص‌ 422؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 320؛ الكشّاف، ج 4، ص‌ 670.</ref> بنابراين هيچ ارتباطى به سرپرستى اسيران جنگ بدر ندارد.
+
# ماوردى در ذیل آیه 9 [[سوره انسان]]/76، به نقلى چنین آورده است: این آیه به كسانى اشاره دارد كه سرپرستى اسراى بدر را بر عهده گرفتند و ابوعبیده نیز از آنان بود:<ref> تفسیر ماوردى، ج‌ ص‌ 167.</ref>
  
# قتاده از حسن بصرى نقل مى‌كند كه آيه‌ 90 [[سوره مائده]]/5، پس از آن نازل شد كه جمعى از ‌جمله ابوعبيده جراح، در خانه سعد بن ‌ابى وقاص گرد آمدند و پس از صرف غذا با شراب پذيرايى شدند و چون خبر به پيامبر صلی الله علیه و آله رسيد، اين آيه نازل شد: «ياَيُّهَا‌الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ... رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطنِ فَاجتَنِبوُه» و بدين ‌گونه از نوشيدن شراب نهى شدند.<ref> البرهان، ج‌ 2، ص‌ 360.</ref>
+
«إِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ لانُریدُ مِنكُم جَزاءً و لاشُكورا؛ ما فقط براى خشنودى خداوند شما را اطعام مى‌كنیم؛ از شما نه پاداشى مى‌خواهیم و نه سپاسى» اما با توجه به قبل آیه و سیاق مجموعه آیات و نیز آنچه مفسران [[شیعه]] و سنى گفته‌اند، شأن نزول آن نذر [[امام على]] و [[حضرت فاطمه]] علیهماالسلام و ایثارگرى‌هاى آنان است؛<ref> تفسیر قمى، ج‌ 2، ص‌ 422؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 320؛ الكشّاف، ج 4، ص‌ 670.</ref> بنابراین هیچ ارتباطى به سرپرستى اسیران جنگ بدر ندارد.
  
# نقل است كه آيه‌ 51 [[سوره قلم]]/68 در شأن ابوعبيده و دوستانش نازل شده است؛ آنگاه كه پس از نصب على علیه‌السلام به امامت و خلافت در غديرخم به يكديگر مى‌گويند: چشمان پيامبر را ببين كه همچون چشمان ديوانگان مى‌چرخد:<ref> الكافى، ج‌ ص‌ 566‌ـ‌567؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 37، ص‌ 172.</ref> «و‌اِن يَكادُ الَّذينَ كَفَروا لَيُزلِقونَكَ باَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّكرَ و يَقولونَ اِنَّهُ لَمجنون؛ هر چند با توجه به نزول آيه كه پيش از هجرت بوده و نيز سياق آن، اين نقل را نمى‌توان پذيرفت».
+
# قتاده از حسن بصرى نقل مى‌كند كه آیه‌ 90 [[سوره مائده]]/5، پس از آن نازل شد كه جمعى از ‌جمله ابوعبیده جراح، در خانه سعد بن ‌ابى وقاص گرد آمدند و پس از صرف غذا با شراب پذیرایى شدند و چون خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، این آیه نازل شد: «یاَیُّهَا‌الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ... رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوُه» و بدین ‌گونه از نوشیدن شراب نهى شدند.<ref> البرهان، ج‌ ص‌ 360.</ref>
  
# آيه‌ 74 [[سوره توبه]]/9: «يَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا ولَقد قالوا كَلِمَةَ الكُفرِ بَعدَ اِسلمِهِم و هَمّوا بِما لَم‌يَنالوا...‌؛ اينان به خدا سوگند ياد مى‌كنند كه نگفته‌اند؛ ولى به راستى سخن كفرآميز را گفته‌اند و پس از اسلام ‌آورد نشان كافر شده و آهنگِ كارى را كرده‌اند كه به آن دست نيافتند‌..‌.» به نقل از حذيفه و عمار آيه درباره عده‌اى از ‌جمله ابوعبيده نازل شده كه بر آن بودند پيامبر صلی الله علیه و آله را به‌گونه‌اى از پاى درآورند.<ref> بحارالانوار، ج‌ 21، ص‌ 222‌ـ‌223؛ البرهان، ج‌ ص‌ 819.</ref>
+
# نقل است كه آیه‌ 51 [[سوره قلم]]/68 در شأن ابوعبیده و دوستانش نازل شده است؛ آنگاه كه پس از نصب على علیه‌السلام به امامت و خلافت در غدیرخم به یكدیگر مى‌گویند: چشمان پیامبر را ببین كه همچون چشمان دیوانگان مى‌چرخد:<ref> الكافى، ج‌ ص‌ 566‌ـ‌567؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 37، ص‌ 172.</ref> «و‌اِن یَكادُ الَّذینَ كَفَروا لَیُزلِقونَكَ باَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّكرَ و یَقولونَ اِنَّهُ لَمجنون؛ هر چند با توجه به نزول آیه كه پیش از هجرت بوده و نیز سیاق آن، این نقل را نمى‌توان پذیرفت».
  
# از [[امام ‌باقر]] و [[امام كاظم]] عليهماالسلام نيز در ذيل آيه‌ 108 [[سوره نساء]]/4: «اِذ يُبَيِّتونَ ما لايَرضى مِن القَولِ» نقل شده كه اين آيه در شأن چند تن از ‌جمله ابوعبيده است كه در مجالس خود سخنانى برخلاف رضايت خدا بر زبان مى‌آوردند.<ref> تفسير عياشى، ج‌ ص‌ 275.</ref>
+
# آیه‌ 74 [[سوره توبه]]/9: «یَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا ولَقد قالوا كَلِمَةَ الكُفرِ بَعدَ اِسلمِهِم و هَمّوا بِما لَم‌یَنالوا...‌؛ اینان به خدا سوگند یاد مى‌كنند كه نگفته‌اند؛ ولى به راستى سخن كفرآمیز را گفته‌اند و پس از اسلام ‌آورد نشان كافر شده و آهنگِ كارى را كرده‌اند كه به آن دست نیافتند‌..‌.» به نقل از حذیفه و عمار آیه درباره عده‌اى از ‌جمله ابوعبیده نازل شده كه بر آن بودند پیامبر صلی الله علیه و آله را به‌گونه‌اى از پاى درآورند.<ref> بحارالانوار، ج‌ 21، ص‌ 222‌ـ‌223؛ البرهان، ج‌ ص‌ 819.</ref>
  
كلينى از [[امام صادق]] علیه‌السلام نقل مى‌كند كه آيات 79‌ـ‌80 [[سوره زخرف]]/43: «اَم اَبرَموا اَمرًا فَاِنّا مُبرِمون × اَم يَحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم و نَجوهُم» در شأن همه آنان نازل شده كه در نشستى پنهانى بر آن شدند تا پس از پيامبر صلی الله علیه و آله نگذارند خلافت در بنى‌هاشم باشد،<ref> الكافى، ج‌ 8، ص‌ 179‌ـ‌180، بحارالانوار، ج‌ 24، ص‌ 325.</ref> و در اين معاهده، ابوعبيده نقش كاتب را داشته است.<ref> الكافى، ج‌ 1، ص‌ 421؛ البرهان، ج‌ 4، ص‌ 884.</ref>
+
# از [[امام ‌باقر]] و [[امام كاظم]] علیهماالسلام نیز در ذیل آیه‌ 108 [[سوره نساء]]/4: «اِذ یُبَیِّتونَ ما لایَرضى مِن القَولِ» نقل شده كه این آیه در شأن چند تن از ‌جمله ابوعبیده است كه در مجالس خود سخنانى برخلاف رضایت خدا بر زبان مى‌آوردند.<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ 1، ص‌ 275.</ref>
  
خداوند در اين آيات سخن از توطئه آنان به ‌ميان آورده، مى‌فرمايد: آنان مى‌پندارند ما اسرار پنهانشان را نمى‌دانيم. در همين روايت آيات 25‌ـ‌26 [[سوره محمد]]/47 نيز بر اين افراد تطبيق شده<ref> همان.</ref> كه پس از روشن شدن راه هدايت به گذشته جاهلى خويش بازگشته مرتد شدند. آيه ‌7 [[سوره مجادله]]/58 را نيز درباره ابوعبيده و جلسه مخفيانه پيش گفته دانسته‌اند:<ref> بحارالانوار، ج‌ 24، ص‌ 365.</ref> «ما يَكونُ مِن نَجوى ثَلثَة‌...».
+
كلینى از [[امام صادق]] علیه‌السلام نقل مى‌كند كه آیات 79‌ـ‌80 [[سوره زخرف]]/43: «اَم اَبرَموا اَمرًا فَاِنّا مُبرِمون × اَم یَحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم و نَجوهُم» در شأن همه آنان نازل شده كه در نشستى پنهانى بر آن شدند تا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نگذارند خلافت در بنى‌هاشم باشد،<ref> الكافى، ج‌ 8، ص‌ 179‌ـ‌180، بحارالانوار، ج‌ 24، ص‌ 325.</ref> و در این معاهده، ابوعبیده نقش كاتب را داشته است.<ref> الكافى، ج‌ 1، ص‌ 421؛ البرهان، ج‌ 4، ص‌ 884.</ref>
 +
 
 +
خداوند در این آیات سخن از توطئه آنان به ‌میان آورده، مى‌فرماید: آنان مى‌پندارند ما اسرار پنهانشان را نمى‌دانیم. در همین روایت آیات 25‌ـ‌26 [[سوره محمد]]/47 نیز بر این افراد تطبیق شده<ref> همان.</ref> كه پس از روشن شدن راه هدایت به گذشته جاهلى خویش بازگشته مرتد شدند. آیه ‌7 [[سوره مجادله]]/58 را نیز درباره ابوعبیده و جلسه مخفیانه پیش گفته دانسته‌اند:<ref> بحارالانوار، ج‌ 24، ص‌ 365.</ref> «ما یَكونُ مِن نَجوى ثَلثَة‌...».
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۸۹: سطر ۹۱:
 
===منابع===
 
===منابع===
  
سيد عليرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 35-42.
+
سید علیرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 35-42.
  
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
  
 
[[رده: شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده: شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۵

ابوعُبَیده جَرّاح

عامِر ‌بن عبدالله ‌بن جراح ‌بن هلال، از بنى ‌حارث‌ بن فهر[۱] از اصحاب رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله.

از زندگى پیش از اسلام او اطلاعى در دست نیست. فقط گفته‌اند: یكى از معدود افرادى بود كه پیش از ظهور اسلام در مكه، خواندن و نوشتن مى‌دانست.[۲] پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله او را از نخستین اسلام‌آورندگان برشمرده‌اند[۳] كه گویا اسلام وى، پیش از ورود حضرت به خانه ارقم بوده است.[۴]

نظر به آن‌چه درباره سن او هنگام مرگ گفته‌اند،[۵] احتمالا هنگام اسلام آوردن، حدود 30 سال داشته است. پس از اسلام بر اثر فشار مشركان پیش از جعفر بن ‌ابى‌طالب به حبشه هجرت كرد[۶] و در هجرت دوم نیز با او همراه ‌شد؛[۷] سپس به مكه بازگشت[۸] و پس از آن به مدینه هجرت كرد. پیامبر میان او و سعد بن معاذ[۹] یا ابوطلحه انصارى[۱۰] و یا سالم مولاى ابوحذیفه[۱۱] عقد برادرى بست. وى با محمد‌ بن مسلمه نیز براى برخوردارى از میراث یكدیگر، برادر شد.[۱۲]

ابوعبیده از آن‌رو كه در جریان سقیفه بنى‌ساعده نقشى جدى آفرید،[۱۳] از سوى شیعه و سنى متفاوت شناسانده شده است. اهل ‌سنت او را فردى با فضایل مسلمانى ذكر كرده‌اند؛[۱۴] اما شیعیان، خبط و خطاهاى بسیارى را در او نشان مى‌دهند كه از درجه مسلمانى او مى‌كاهد.[۱۵]

گفته‌اند كه ابوعبیده، در همه جنگ‌هاى زمان پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت[۱۶] و در جنگ بدر یكى از 6 فرد تیره بنى حارث ‌بن ‌فهر بود.[۱۷] برخى نوشته‌اند كه پدرش عبدالله در این جنگ، در پى ستیز با او بود؛ اما او مى‌گریخت و چون به ‌طور جدى قصد او كرد، پدرش را كشت.[۱۸]

مقدسى، داستان كشتن پدرش را به ‌گونه دیگرى نقل مى‌كند و مى‌نویسد: عبدالله، در حضور وى به پیامبر ناسزا گفت؛ ابوعبیده سر او را برید و نزد آن حضرت آورد و قصه‌اش را باز ‌گفت؛[۱۹] اما ابن ‌حجر به نقل از واقدى، درگذشت پدرش را پیش از ظهور اسلام ذكر كرده است؛[۲۰] بنابراین مى‌توان این داستان را از ساخته‌هاى عصر فضیلت‌سازى براى صحابه به ‌شمار آورد.

ابوعبیده در جنگ اُحُد شركت داشت و برخى او را از ثابت ‌قدمان این جنگ شمرده‌اند[۲۱] و گویا در همین جنگ، دو حلقه زره كلاه‌خود پیامبر صلی الله علیه و آله را كه در گونه حضرت فرو رفته بود، با دندان بیرون كشید و بر اثر آن دو دندان پیش او كنده شد؛ از این‌رو اثرم[۲۲] یا اهتم[۲۳] نام گرفت. واقدى به نقلى دیگر مى‌گوید: آن ‌كس ‌كه حلقه‌ها را از چهره پیامبر بیرون ‌آورد، شخص دیگر به نام عقبة‌ بن وهب‌ بن كلده‌ بود.[۲۴]

ابوعبیده در صلح حدیبیه، (ششم هجرى) در شمار گواهان پیمان قرار داشت[۲۵] و در همین سال، سریه‌اى را به ذى‌القصه رهبرى[۲۶] و در سال بعد، سریه خَبَط (سیف‌البحر) را بر ضد قبیله جهینه در ساحل دریا، فرماندهى كرد.[۲۷]

پیامبر در سال هشتم كه سپاه عمروعاص در مشارف شام به نیروى كمكى نیاز یافت، عده‌اى را به سرپرستى او به آن دیار فرستاد. در این سپاه، ابوبكر و عمر نیز تحت فرمانش بودند.[۲۸] در همین واقعه، میان او و عمروعاص بر سر امامت نماز، اختلاف افتاد كه با انصراف وى، قضیه خاتمه یافت.[۲۹] او در فتح مكه فرماندهى بخشى از سپاه را بر عهده داشت.[۳۰]

ابوعبیده در واقعه تبوك حضور داشت و بر اساس برخى از روایات شیعىِ منقول از حذیفه و عمار، از كسانى بود كه در بازگشت از آن جنگ در ترور ناكام پیامبر صلی الله علیه و آله شركت كرد.[۳۱]

در این‌كه آیا وى در جیش اُسامه كه در واپسین روزهاى حیات پیامبر سازمان‌دهى شد، حاضر بوده یا نه اختلاف است. واقدى او را از پیوستگان به سپاه در جُرْف مى‌داند؛[۳۲] اما ابن ‌ابى ‌الحدید، وى را از كسانى مى‌داند كه فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را نادیده گرفته و از جیش اُسامه تخلف كرده ‌است.[۳۳]

ابوعبیده، گذشته از فعالیت‌هاى رزمى در چند برنامه تبلیغى نیز حضور داشت. گفته‌اند كه پیامبر او را پس از درخواست مُبلّغ از سوى اهالى نجران به آن‌ها معرفى كرد[۳۴] و چون اهالى‌ نجران به شكایت از كارگزارشان نزد پیامبر آمده، از او خواستند تا كسى را براى برقرارى عدالت به دیارشان بفرستد، حضرت ابوعبیده را با وصف «قوى امین» به آن دیار فرستاد.[۳۵]

ابوعبیده پس از پیامبر صلی الله علیه و آله:

ابوعبیده در وقایع سیاسى ـ اجتماعىِ پس از پیامبر نقشى برجسته داشت. او یكى از سه تن سازنده جریان سقیفه[۳۶] و كسى بود كه به احتمال بسیار، پیش از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله برنامه‌هایى را در جلسات مخفى، براى خلافت طراحى كرده بود.[۳۷]

وى پس از تجمع انصار در سقیفه به اتفاق ابوبكر و عمر به آن‌جا رفت و براى خاموش كردن انصارِ مدعىِ امارت، به آنان گفت: شما نخستین یارى‌گر اسلام بودید؛ مبادا نخستین كسانى باشید كه آن را دگرگون مى‌كنند![۳۸]

پس از فراهم شدن زمینه، وى یكى از دو نامزد خلافت از ‌طرف ابوبكر بود كه درباره‌اش گفت: من به یكى از دو دوستم ابوعبیده و عمر راضى‌ام[۳۹] و براى توجیه پیشنهاد خود سخنى را به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد كه: براى هر امتى امینى است و امین این امت ابوعبیده جراح است؛[۴۰] البته آن دو پیشنهادِ ابوبكر را نپذیرفته، براى بیعت با او پیش آمدند.

بنا به نقل یعقوبى، ابوعبیده نخستین كسى است كه با ابوبكر بیعت كرد[۴۱] و وقتى عده‌اى چون عباس حاضر به بیعت نشدند و به على علیه‌السلام پیوستند، در نظرخواهىِ ابوبكر، ابوعبیده تطمیع عباس را به وى پیشنهاد كرد تا بدین طریق از امیرالمؤمنین علیه‌السلام جدا شود.[۴۲]

وى در اخذ بیعت اجبارى از مردم و آرام كردن بحران پیش‌آمده نیز نقش آشكارى داشت[۴۳] و براى توجیه عمل ابوبكر كه خود را بر على علیه‌السلام مقدم مى‌دانست، صحتِ روایت مجعولى از پیامبر را كه اجتماعِ نبوت و خلافت در بنى‌هاشم سزا نیست، تأیید كرد[۴۴] و در پى هموارسازى زمینه خلافت ابوبكر، با امام على علیه‌السلام به گفتگو نشست و عامل اساسى در روى‌گردانى مردم را از وى، جوانى على و كینه عرب نسبت به او یاد ‌كرد؛ اما وعده داد كه در آینده همگى با او بیعت خواهند كرد.[۴۵]

عیاشى در تفسیر خود، نقش او را در مواجهه با على علیه‌السلام به این نرمى نمى‌داند؛ بلكه وى را از كسانى مى‌شمرد كه در هجوم به در خانه فاطمه علیهاالسلام و اعمال فشار و ستم بر آن حضرت و نیز بیرون كشیدن على علیه‌السلام از خانه جهت اخذ بیعت، نقش داشته است.[۴۶]

تلاش‌هاى بسیارِ ابوعبیده براى تثبیت خلافت، وى را در دیدگان خلیفه، چنان بزرگ كرد كه عزیزترین شخص در دستگاه خلافت به ‌شمار آمد و حتى بر عُمَر نیز رجحان یافت.[۴۷]

ابوعبیده گویا در گردآورى قرآن در زمان خلیفه اول نقش داشت.[۴۸]

وى در ابتداى خلافتِ ابوبكر، از ‌طرف او به سرپرستى و اداره بیت‌المال منصوب[۴۹] و در سال سیزدهم به شام اعزام شد و امارت آن‌جا را به اتفاق یزید بن‌ ابوسفیان به عهده گرفت.[۵۰]

ابوبكر هنگام اعزام ابوعبیده به شام گفت: دوست دارم بدانى كه چه ارج و جایگاهى نزد من دارى! سوگند به آن كه جانم در دست اوست، در روى زمین مردى از مهاجران و غیر آن نیست كه بتواند با تو و این (عمر) برابرى كند![۵۱]

در این ‌كه ابوعبیده تا چه اندازه در گشودن سرزمین‌هاى شام نقش داشته، روایات گوناگون است؛[۵۲] اما هر چه بود، عمر نیز او را بر آن‌جا گمارد؛[۵۳] هر چند نمى‌توان فقط او را امیر آن دیار دانست.[۵۴]

ابوعبیده در سال 18 هجرى در دیار شام به طاعون عمواس مبتلا شد و در 58 سالگى درگذشت و معاذ بن ‌جبل بر او نماز خواند.[۵۵] از او كسى باقى نماند.[۵۶] از عمر نقل شده كه اگر ‌ابوعبیده زنده بود، او را خلیفه قرار مى‌دادم و با هیچ‌كس مشورت نمى‌كردم[۵۷] و نیز آرزو مى‌كرد كه به ‌اندازه گنجایش یك اتاق، افرادى چون او مى‌داشت.[۵۸]

اهل‌سنت در كتاب‌هاى خود براى ابوعبیده بابى گشوده و فضایلى را بدو نسبت داده و وى را یكى از عشره مبشره و امین امت دانسته‌اند؛[۵۹] اما در نگاه شیعى، چنین فضایلى براى او ثابت نیست؛ چنان‌كه در نفحات الازهار طرق روایت اخیر، از ‌نظر تاریخى و رجالى بررسى و صحت آن رد شده ‌است.[۶۰]

در حالات ابوعبیده آمده است كه روزى مى‌گریست. سبب آن را پرسیدند، گفت: روزى پیامبر صلی الله علیه و آله براى ما از فتح‌هاى آینده مى‌گفت تا سخن به فتح شام رسید و گفت: اى ابوعبیده! چیزى تو را از خدا غافل نكند، پس بدان كه سه خدمتگزار و سه مركب كافى است... حال من به خانه‌ام مى‌نگرم كه از بردگان آكنده و به اصطبلم نگاه مى‌كنم كه پر از چارپایان است؛ بنابراین چگونه پس از این، رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات كنم؛ در ‌حالى ‌كه از ما عهد گرفته بود محبوب‌ترین و نزدیك‌ترینتان به من، كسى است كه مرا به ‌گونه‌اى‌ ملاقات كند كه در آن وضع از من جدا شده است؟[۶۱]

ابوعبیده از راویان پیامبر صلی الله علیه و آله بود و افرادى چون جابر بن ‌عبدالله، سمرة بن ‌جندب و دیگران از او روایت كرده‌اند.[۶۲] نظر به حوادث سیاسى پس از پیامبر و نقش‌آفرینى ابوعبیده در شكل‌گیرى خلافت، مى‌توان به آنچه در باب فضایل او آمده به دیده تردید نگریست؛ به ‌ویژه كه بیشترین آن‌ها از زبان دو خلیفه نخست ‌است.

ابوعبیده در شأن نزول:

با توجه به جایگاه ابوعبیده در تاریخ اسلام و نقش‌آفرینى‌هاى وى در جریان خلافت ابوبكر و عمر در كتاب‌هاى تفسیرى، نگاه شیعه و سنى درباره او همگون ‌نیست.

  1. در ذیل آیه 172 سوره آل ‌عمران/3 از ابن‌عباس آمده است:[۶۳] پس از جنگ احد، وقتى پیامبر صلی الله علیه و آله خواست با سپاهى از مسلمانان به تعقیب مشركان برود، عده‌اى با وجود خستگى و آثار ناشى از شكست و نیز ترس و وحشت به آن حضرت پاسخ مثبت دادند و خداوند در وصف آنان فرمود: «اَلَّذینَ استَجابوالِلّهِ والرَّسولِ مِن بَعدِ ما‌اَصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقوا اَجرٌ ‌عَظیم».

خداوند در این آیه به آنان كه دعوت خدا و پیامبر را اجابت كرده و پرهیزكار و نیكوكار بوده‌اند، وعده پاداش بزرگ داده است. در ضمنِ روایت پیشین نام ابوعبیده نیز آمده است.

  1. سیوطى به نقل از ابن‌عباس، بخشى از آیه ‌29 سوره فتح/48: «...‌سیماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ» را اشاره به چند تن، از ‌جمله ابوعبیده مى‌داند؛[۶۴] اما نظر به دیگر مصادیقى كه سیوطى در ذیل این آیه بیان مى‌كند، آشكارا بدست مى‌آید كه ذكر این مصادیق از باب فضیلت‌سازى است.
  1. آیه 22 سوره مجادله/58: «لاتَجِدُ قَومـًا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ ولَو كانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم؛ قومى را نَیابى كه به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشند و با كسانى‌ كه با خداوند و پیامبر او مخالفت مى‌ورزند، دوستى كنند؛ هر چند پدرانشان یا فرزندانشان یا خاندانشان باشند».

ابن ‌شوذب بر آن است كه این آیه درباره ابوعبیده نازل شده كه پدرش را در جنگ بدر به ناچار كشت؛[۶۵] البته با توجه به آنچه از واقدى منقول‌ است كه پدر ابوعبیده پیش از ظهور اسلام از دنیا رفته بود،[۶۶] پذیرش سخن ابن ‌شوذب ناموجه مى‌نماید.

  1. ماوردى در ذیل آیه 9 سوره انسان/76، به نقلى چنین آورده است: این آیه به كسانى اشاره دارد كه سرپرستى اسراى بدر را بر عهده گرفتند و ابوعبیده نیز از آنان بود:[۶۷]

«إِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ لانُریدُ مِنكُم جَزاءً و لاشُكورا؛ ما فقط براى خشنودى خداوند شما را اطعام مى‌كنیم؛ از شما نه پاداشى مى‌خواهیم و نه سپاسى» اما با توجه به قبل آیه و سیاق مجموعه آیات و نیز آنچه مفسران شیعه و سنى گفته‌اند، شأن نزول آن نذر امام على و حضرت فاطمه علیهماالسلام و ایثارگرى‌هاى آنان است؛[۶۸] بنابراین هیچ ارتباطى به سرپرستى اسیران جنگ بدر ندارد.

  1. قتاده از حسن بصرى نقل مى‌كند كه آیه‌ 90 سوره مائده/5، پس از آن نازل شد كه جمعى از ‌جمله ابوعبیده جراح، در خانه سعد بن ‌ابى وقاص گرد آمدند و پس از صرف غذا با شراب پذیرایى شدند و چون خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، این آیه نازل شد: «یاَیُّهَا‌الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ... رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوُه» و بدین ‌گونه از نوشیدن شراب نهى شدند.[۶۹]
  1. نقل است كه آیه‌ 51 سوره قلم/68 در شأن ابوعبیده و دوستانش نازل شده است؛ آنگاه كه پس از نصب على علیه‌السلام به امامت و خلافت در غدیرخم به یكدیگر مى‌گویند: چشمان پیامبر را ببین كه همچون چشمان دیوانگان مى‌چرخد:[۷۰] «و‌اِن یَكادُ الَّذینَ كَفَروا لَیُزلِقونَكَ باَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّكرَ و یَقولونَ اِنَّهُ لَمجنون؛ هر چند با توجه به نزول آیه كه پیش از هجرت بوده و نیز سیاق آن، این نقل را نمى‌توان پذیرفت».
  1. آیه‌ 74 سوره توبه/9: «یَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا ولَقد قالوا كَلِمَةَ الكُفرِ بَعدَ اِسلمِهِم و هَمّوا بِما لَم‌یَنالوا...‌؛ اینان به خدا سوگند یاد مى‌كنند كه نگفته‌اند؛ ولى به راستى سخن كفرآمیز را گفته‌اند و پس از اسلام ‌آورد نشان كافر شده و آهنگِ كارى را كرده‌اند كه به آن دست نیافتند‌..‌.» به نقل از حذیفه و عمار آیه درباره عده‌اى از ‌جمله ابوعبیده نازل شده كه بر آن بودند پیامبر صلی الله علیه و آله را به‌گونه‌اى از پاى درآورند.[۷۱]
  1. از امام ‌باقر و امام كاظم علیهماالسلام نیز در ذیل آیه‌ 108 سوره نساء/4: «اِذ یُبَیِّتونَ ما لایَرضى مِن القَولِ» نقل شده كه این آیه در شأن چند تن از ‌جمله ابوعبیده است كه در مجالس خود سخنانى برخلاف رضایت خدا بر زبان مى‌آوردند.[۷۲]

كلینى از امام صادق علیه‌السلام نقل مى‌كند كه آیات 79‌ـ‌80 سوره زخرف/43: «اَم اَبرَموا اَمرًا فَاِنّا مُبرِمون × اَم یَحسَبونَ اَنّا لانَسمَعُ سِرَّهُم و نَجوهُم» در شأن همه آنان نازل شده كه در نشستى پنهانى بر آن شدند تا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نگذارند خلافت در بنى‌هاشم باشد،[۷۳] و در این معاهده، ابوعبیده نقش كاتب را داشته است.[۷۴]

خداوند در این آیات سخن از توطئه آنان به ‌میان آورده، مى‌فرماید: آنان مى‌پندارند ما اسرار پنهانشان را نمى‌دانیم. در همین روایت آیات 25‌ـ‌26 سوره محمد/47 نیز بر این افراد تطبیق شده[۷۵] كه پس از روشن شدن راه هدایت به گذشته جاهلى خویش بازگشته مرتد شدند. آیه ‌7 سوره مجادله/58 را نیز درباره ابوعبیده و جلسه مخفیانه پیش گفته دانسته‌اند:[۷۶] «ما یَكونُ مِن نَجوى ثَلثَة‌...».

پانویس

  1. السیروالمغازى، ص‌ 226؛ المعجم الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 154.
  2. فتوح البلدان، ص‌ 457.
  3. السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 252.
  4. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.
  5. تاریخ ابن ‌خیاط، ص‌ 96.
  6. السیر والمغازى، ص‌ 176‌ـ‌177.
  7. السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 329؛ المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.
  8. السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 369.
  9. السیرة النبویه، ج‌ 2، ص‌ 505؛ الاصابه، ج‌ 3، ص‌ 476.
  10. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 300‌ـ‌301.
  11. انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 318.
  12. همان، ص‌ 319.
  13. تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 123؛ المعارف، ص‌ 247؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 243.
  14. صحیح‌البخارى، ج 4، ص 259؛ صحیح مسلم، ج‌ 8، ص‌ 263ـ265.
  15. قاموس الرجال، ج‌ 5، ص‌ 603‌ـ‌605.
  16. اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 126.
  17. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 157.
  18. المعجم الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 155؛ حلیة الاولیاء، ج‌ 1، ص‌ 145.
  19. البدء والتاریخ، ج‌ 5، ص‌ 87.
  20. الاصابه، ج‌ 3، ص‌ 475.
  21. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.
  22. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 247.
  23. المعارف، ص‌ 248؛ الاستیعاب، ج‌ 2، ص‌ 342.
  24. همان.
  25. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 612.
  26. همان، ص‌ 552؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص‌ 126.
  27. المغازى، ج 2، ص‌ 774؛ الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 269؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص‌ 209.
  28. المغازى، ج‌ 2، ص‌ 770؛ السیرة النبویه، ج‌ 4، ص‌ 623.
  29. السیرة النبویه، ج‌ 4، ص‌ 623‌ـ‌624.
  30. فتوح‌البلدان، ص‌ 52؛ تاریخ طبرى، ج‌ 3، ص‌ 159.
  31. الخصال، ج‌ 2، ص‌ 499؛ بحارالانوار، ج‌ 21، ص‌ 222‌ـ‌223؛ البرهان، ج‌ 2، ص‌ 819.
  32. المغازى، ج‌ 3، ص‌ 1118.
  33. شرح نهج البلاغه، ج‌ 1، ص‌ 125.
  34. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 299.
  35. المستدرك، ج‌ 3، ص ‌297؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 215.
  36. تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 123.
  37. الكافى، ج‌ 8، ص‌ 179‌ـ‌180؛ تاریخ العرب، ص‌ 196.
  38. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص‌ 123.
  39. المعارف، ص‌ 247.
  40. همان.
  41. تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 123.
  42. همان، ص‌ 124.
  43. شرح نهج البلاغه، ج‌ 1، ص‌ 284.
  44. الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 214؛ بحارالانوار، ج‌ 27، ص‌ 211.
  45. الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 183.
  46. تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 66.
  47. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 298.
  48. سیر اعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 8.
  49. تاریخ ابن ‌خیاط، ص‌ 82؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 351؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 15.
  50. المعجم‌الكبیر، ج 1، ص‌ 156.
  51. كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 214.
  52. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 355؛ البدء والتاریخ، ج‌ 5، ص‌ 87.
  53. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 355.
  54. فتوح‌البلدان، ج‌ 1، ص‌ 128؛ المعجم‌الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 156.
  55. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 296؛ المعجم‌الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 155.
  56. السیر والمغازى، ص‌ 226؛ جمهرة انساب العرب، ص‌ 176.
  57. كنزالعمال، ج‌ 13، ص ‌216.
  58. حلیة الاولیاء، ج‌ 1، ص‌ 146.
  59. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 297‌ـ‌298؛ جمهرة‌انساب العرب، ص 176؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 126.
  60. نفحات‌الازهار، ج‌ 11، ص‌ 314.
  61. مسند احمد، ج 1، ص‌ 321؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 217‌ـ‌218.
  62. سیراعلام النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 6؛ تهذیب‌التهذیب، ج‌ 5، ص‌ 66.
  63. الدر المنثور، ج‌ 2، ص‌ 385.
  64. الدر المنثور، ج‌ 7، ص‌ 544.
  65. المعجم الكبیر، ج‌ 1، ص‌ 155؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 352؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 86.
  66. تاریخ دمشق، ج‌ 25، ص‌ 447؛ تهذیب التهذیب، ج‌ 5، ص‌ 67.
  67. تفسیر ماوردى، ج‌ 6، ص‌ 167.
  68. تفسیر قمى، ج‌ 2، ص‌ 422؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 320؛ الكشّاف، ج 4، ص‌ 670.
  69. البرهان، ج‌ 2، ص‌ 360.
  70. الكافى، ج‌ 4، ص‌ 566‌ـ‌567؛ بحارالانوار، ج‌ 37، ص‌ 172.
  71. بحارالانوار، ج‌ 21، ص‌ 222‌ـ‌223؛ البرهان، ج‌ 2، ص‌ 819.
  72. تفسیر عیاشى، ج‌ 1، ص‌ 275.
  73. الكافى، ج‌ 8، ص‌ 179‌ـ‌180، بحارالانوار، ج‌ 24، ص‌ 325.
  74. الكافى، ج‌ 1، ص‌ 421؛ البرهان، ج‌ 4، ص‌ 884.
  75. همان.
  76. بحارالانوار، ج‌ 24، ص‌ 365.

منابع

سید علیرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 35-42.