اَصحاب صُفَّه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'گروهى از ياران پيامبر كه به سايبانى در مسجد پيامبر منسوب‌اند. مورخان و محدثان ...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
گروهى از ياران پيامبر كه به سايبانى در مسجد پيامبر منسوب‌اند.
+
گروهى از یاران پیامبر كه به سایبانى در مسجد پیامبر منسوب‌اند.
  
مورخان و محدثان نخستين كه بنا به مناسبت، ياران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به مكان يا رخدادى نسبت مى‌دادند،<ref> المختصر فى اخبار البشر، ج‌ 1، ص‌ 154.</ref> به پيروى از پيامبر<ref> الكافى، ج‌ 3، ص‌ 550؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 358.</ref> برخى از ياران آن حضرت را به صفه [[مسجد نبوى]] نسبت داده‌اند و اين گروه را «اصحاب صفه»، «اهل ‌الصفه» يا «اهل المَظَلّه» (سايبان) خوانده‌اند.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196، 232.</ref>
+
مورخان و محدثان نخستین كه بنا به مناسبت، یاران پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله را به مكان یا رخدادى نسبت مى‌دادند،<ref> المختصر فى اخبار البشر، ج‌ 1، ص‌ 154.</ref> به پیروى از پیامبر<ref> الكافى، ج‌ 3، ص‌ 550؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 358.</ref> برخى از یاران آن حضرت را به صفه [[مسجد نبوى]] نسبت داده‌اند و این گروه را «اصحاب صفه»، «اهل ‌الصفه» یا «اهل المَظَلّه» (سایبان) خوانده‌اند.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196، 232.</ref>
  
صفه اصطلاحى است كه بر نوعى خاص از معمارى در يثرب عهد پيامبر اطلاق مى‌شود، از اين‌رو اطلاعاتى كه لغت‌شناسان ارائه كرده‌اند نمى‌تواند ويژگي‌هاى اين نوع بنا را بيان كند به ‌ويژه كه غالب آن‌ها در قرون متأخر و در شهرهاى ديگرى مى‌زيسته‌اند و از اين‌رو نمى‌توان براى تعاريف آنان اعتبارى قائل بود؛ اما عمدتاً مفهوم صفه را به بنايى شبيه سقيفه تعريف كرده‌اند.<ref> مجمع‌البحرين، ج‌ 2، ص‌ 617؛ تاج العروس، ج‌ 1، ص‌ 224؛ الصحاح، ج‌ 4، ص‌ 1396؛ لسان العرب، ج‌ 5، ص‌ 55.</ref> با ‌توجه به تعاريف لغت‌شناسان، صفه سايبان خنكى در تابستان‌هاى گرم و محل تجمع، پذيرايى يا استراحت افراد بوده ‌است.
+
صفه اصطلاحى است كه بر نوعى خاص از معمارى در یثرب عهد پیامبر اطلاق مى‌شود، از این‌رو اطلاعاتى كه لغت‌شناسان ارائه كرده‌اند نمى‌تواند ویژگی‌هاى این نوع بنا را بیان كند به ‌ویژه كه غالب آن‌ها در قرون متأخر و در شهرهاى دیگرى مى‌زیسته‌اند و از این‌رو نمى‌توان براى تعاریف آنان اعتبارى قائل بود؛ اما عمدتاً مفهوم صفه را به بنایى شبیه سقیفه تعریف كرده‌اند.<ref> مجمع‌البحرین، ج‌ 2، ص‌ 617؛ تاج العروس، ج‌ 1، ص‌ 224؛ الصحاح، ج‌ 4، ص‌ 1396؛ لسان العرب، ج‌ 5، ص‌ 55.</ref> با ‌توجه به تعاریف لغت‌شناسان، صفه سایبان خنكى در تابستان‌هاى گرم و محل تجمع، پذیرایى یا استراحت افراد بوده ‌است.
  
با تغيير قبله از سمت شمال به جنوب (سال دوم هجرى) بخشى از قسمت مسقف شمال مسجد نبوى صفه نام گرفت.<ref> المصنف، ابن ‌ابى ‌شيبه، ج‌ 1، 372؛ عون‌المعبود، ج‌ 4، 230؛ وفاءالوفاء، ج 2، ص‌ 453‌ـ‌454.</ref> به همين دليل بعدها صفه را انتهاى مسجد ‌دانسته‌اند.<ref> فتح‌البارى، ج‌ 6، ص‌ 436؛ عون‌المعبود، ج‌ 4، ص‌ 231؛ وفاء‌الوفاء، ج‌ 2، ص‌ 453.</ref>
+
با تغییر قبله از سمت شمال به جنوب (سال دوم هجرى) بخشى از قسمت مسقف شمال مسجد نبوى صفه نام گرفت.<ref> المصنف، ابن ‌ابى ‌شیبه، ج‌ 1، 372؛ عون‌المعبود، ج‌ 4، 230؛ وفاءالوفاء، ج 2، ص‌ 453‌ـ‌454.</ref> به همین دلیل بعدها صفه را انتهاى مسجد ‌دانسته‌اند.<ref> فتح‌البارى، ج‌ 6، ص‌ 436؛ عون‌المعبود، ج‌ 4، ص‌ 231؛ وفاء‌الوفاء، ج‌ 2، ص‌ 453.</ref>
  
صفه در مسجد نبوى كاربردى ثابت و محدود نداشت و به عنوان مهمانپذير، مسكن دائم يا موقت، محل آموزش يا عبادت و‌... مورد استفاده قرار مى‌گرفت؛ اما در يك نگاه كلى صفه با پديده مهاجرت پيوندى مستقيم دارد. مسلمانان اوليه كه قبل از پيامبر به يثرب آمده بودند توانستند در منازل انصار به ويژه در قُبا سكنا بگيرند؛ اما محلى كه پيامبر براى ساختن مسجد و استقرار خود برگزيد از قبا فاصله داشت و بسيارى از مهاجران به ويژه مهاجران مجرد كه جوار پيامبر را ترجيح ‌مى‌دادند در مسجد مستقر شدند. در دوره‌هاى بعدى مهاجرت چون مهاجران آشنايى در يثرب نداشتند به مسجد پناه مى‌بردند،<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196؛ اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 77.</ref> از اين‌رو ساكنان صفه را مهاجرانى بى سرپناه و مجرد<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196.</ref> يا مهمانان اسلام خوانده‌اند.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 17.</ref>
+
صفه در مسجد نبوى كاربردى ثابت و محدود نداشت و به عنوان مهمانپذیر، مسكن دائم یا موقت، محل آموزش یا عبادت و‌... مورد استفاده قرار مى‌گرفت؛ اما در یك نگاه كلى صفه با پدیده مهاجرت پیوندى مستقیم دارد. مسلمانان اولیه كه قبل از پیامبر به یثرب آمده بودند توانستند در منازل انصار به ویژه در قُبا سكنا بگیرند؛ اما محلى كه پیامبر براى ساختن مسجد و استقرار خود برگزید از قبا فاصله داشت و بسیارى از مهاجران به ویژه مهاجران مجرد كه جوار پیامبر را ترجیح ‌مى‌دادند در مسجد مستقر شدند. در دوره‌هاى بعدى مهاجرت چون مهاجران آشنایى در یثرب نداشتند به مسجد پناه مى‌بردند،<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196؛ اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 77.</ref> از این‌رو ساكنان صفه را مهاجرانى بى سرپناه و مجرد<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196.</ref> یا مهمانان اسلام خوانده‌اند.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 17.</ref>
  
برخى از بت‌پرستان قبايل اطراف هم مدتى در صفه مانده و سپس مسلمان شدند.<ref> صحيح البخارى، ج 1، ص‌ 130؛ صحيح مسلم، ج‌ 6، ص‌ 98‌ـ‌101.</ref> اسراى مشرك قريش نيز شب‌ها در مسجد مى‌خوابيدند.<ref> الام، ج‌ 1، ص‌ 71؛ العمده، ص‌ 177؛ الطرائف، ص‌ 62.</ref>
+
برخى از بت‌پرستان قبایل اطراف هم مدتى در صفه مانده و سپس مسلمان شدند.<ref> صحیح البخارى، ج 1، ص‌ 130؛ صحیح مسلم، ج‌ 6، ص‌ 98‌ـ‌101.</ref> اسراى مشرك قریش نیز شب‌ها در مسجد مى‌خوابیدند.<ref> الام، ج‌ 1، ص‌ 71؛ العمده، ص‌ 177؛ الطرائف، ص‌ 62.</ref>
  
درباره اطلاق واژه «اهل صفه» بر مهاجران ساكن در آن، معيار و ضابطه‌اى مشخص ارائه نشده، از اين ‌رو اين صفت به هر كسى كه مدتى را در صفه مى‌گذرانيد، اطلاق مى‌شد. صحابه‌شناسان حتى برخى صحرانشينان را كه تنها شبى در ماه مبارك [[رمضان]] را در صفه مى‌گذرانيدند، جزو اهل ‌صفه دانسته‌اند. اين عده روزها از اين سايبان براى رهايى از آفتاب سوزان استفاده مى‌كردند؛ اما در شب مى‌توانستند در هر جاى مسجد بخوابند،<ref> قرب‌الاسناد، ص‌ 148؛ المصنف، صنعانى، ج‌ 1، ص‌ 421، 423.</ref> از اين ‌رو فقهاى متعددى درباره جواز خوابيدن در مسجد بحث كرده<ref> روضة الطالبين، ج‌ 1، ص‌ 198؛ البحرالرائق، ج‌ 2، ص‌ 63؛ نيل الاوطار، ج‌ 2، ص‌ 162.</ref> و برخى خوابيدن در مسجد را تنها براى غير بوميان مجاز دانسته‌اند.<ref> المجموع، ج 2، ص 173.</ref>
+
درباره اطلاق واژه «اهل صفه» بر مهاجران ساكن در آن، معیار و ضابطه‌اى مشخص ارائه نشده، از این ‌رو این صفت به هر كسى كه مدتى را در صفه مى‌گذرانید، اطلاق مى‌شد. صحابه‌شناسان حتى برخى صحرانشینان را كه تنها شبى در ماه مبارك [[رمضان]] را در صفه مى‌گذرانیدند، جزو اهل ‌صفه دانسته‌اند. این عده روزها از این سایبان براى رهایى از آفتاب سوزان استفاده مى‌كردند؛ اما در شب مى‌توانستند در هر جاى مسجد بخوابند،<ref> قرب‌الاسناد، ص‌ 148؛ المصنف، صنعانى، ج‌ 1، ص‌ 421، 423.</ref> از این ‌رو فقهاى متعددى درباره جواز خوابیدن در مسجد بحث كرده<ref> روضة الطالبین، ج‌ 1، ص‌ 198؛ البحرالرائق، ج‌ 2، ص‌ 63؛ نیل الاوطار، ج‌ 2، ص‌ 162.</ref> و برخى خوابیدن در مسجد را تنها براى غیر بومیان مجاز دانسته‌اند.<ref> المجموع، ج 2، ص 173.</ref>
  
'''صفّه‌نشينان:'''
+
'''صفّه‌نشینان:'''
  
طبيعتاً فرودستان مهاجر از [[مكه]]، چون بلال ‌بن ‌رباح، خباب بن ‌الارت، صهيب بن ‌سنان، ابن مسعود، مقداد و عمارياسر جزو نخستين ساكنان صفه بوده‌اند.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 20.</ref> با بازگشت ابوذر به [[مدينه]] در سال سوم يا پنجم<ref> الاستيعاب، ج 1، ص 321؛ الطبقات، ج‌ 4، ص 168.</ref> و خريدارى و آزاد شدن سلمان در سال پنجم اين دو به ديگر صفه‌نشينان پيوستند.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 197.</ref> سكوت يا ابهام منابع اسلامى درباره محل سكونت يا زمان ازدواج و شمار فرزندان اين دسته از ساكنان صفه، حضور درازمدت برخى از آن‌ها را در صفه در زمان حيات ‌پيامبر تقويت مى‌كند.
+
طبیعتاً فرودستان مهاجر از [[مكه]]، چون بلال ‌بن ‌رباح، خباب بن ‌الارت، صهیب بن ‌سنان، ابن مسعود، مقداد و عماریاسر جزو نخستین ساكنان صفه بوده‌اند.<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 20.</ref> با بازگشت ابوذر به [[مدینه]] در سال سوم یا پنجم<ref> الاستیعاب، ج 1، ص 321؛ الطبقات، ج‌ 4، ص 168.</ref> و خریدارى و آزاد شدن سلمان در سال پنجم این دو به دیگر صفه‌نشینان پیوستند.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 197.</ref> سكوت یا ابهام منابع اسلامى درباره محل سكونت یا زمان ازدواج و شمار فرزندان این دسته از ساكنان صفه، حضور درازمدت برخى از آن‌ها را در صفه در زمان حیات ‌پیامبر تقویت مى‌كند.
  
به مرور زمان كه حكومت پيامبر استحكام و دين اسلام گسترش بيشترى مى‌يافت، مهاجران بيشترى به [[مدينه]] پناه ‌مى‌آوردند؛ اما پيامبر از تعبير مهاجر براى كسانى كه پس از [[فتح مكه]] (سال هشتم هجرى) به مدينه آمدند، امتناع ورزيد. پيوستن ابوهريره، واثلة ‌بن ‌اسقع و برخى ديگر از صفه‌نشينان مورد توجه اهل سنت به صفه به همين مقطع متأخر تعلق دارد.
+
به مرور زمان كه حكومت پیامبر استحكام و دین اسلام گسترش بیشترى مى‌یافت، مهاجران بیشترى به [[مدینه]] پناه ‌مى‌آوردند؛ اما پیامبر از تعبیر مهاجر براى كسانى كه پس از [[فتح مكه]] (سال هشتم هجرى) به مدینه آمدند، امتناع ورزید. پیوستن ابوهریره، واثلة ‌بن ‌اسقع و برخى دیگر از صفه‌نشینان مورد توجه اهل سنت به صفه به همین مقطع متأخر تعلق دارد.
  
صحابه‌نگاران، بسيارى از انصار را نيز به صفه منتسب كرده‌اند. در جمع‌بندى برخى گزارش‌ها مى‌توان نتيجه گرفت كه بسيارى از جوانان انصارى به سبب دورى بسيارى از محله‌هاى يثرب با مسجد نبوى و براى ملازمت با پيامبر صلى الله عليه و آله از صفه به عنوان محلى براى عبادت، آموزش، استراحت يا خدمت به آن حضرت بهره برده‌اند.
+
صحابه‌نگاران، بسیارى از انصار را نیز به صفه منتسب كرده‌اند. در جمع‌بندى برخى گزارش‌ها مى‌توان نتیجه گرفت كه بسیارى از جوانان انصارى به سبب دورى بسیارى از محله‌هاى یثرب با مسجد نبوى و براى ملازمت با پیامبر صلى الله علیه و آله از صفه به عنوان محلى براى عبادت، آموزش، استراحت یا خدمت به آن حضرت بهره برده‌اند.
  
وجود تعابير متفاوتى چون «اهل صفه» و «اصحاب صفه» هم به اين تمايز كمك مى‌كند. «اهل» معمولاً به ساكنان گفته مى‌شود،<ref> مقاييس‌اللغه، ج 1، ص 150؛ ترتيب‌العين، 62، «اهل».</ref> در حالى ‌كه «اصحاب» به معناى معاشران است. بعدها در منابع تاريخى و روايى كمتر به تفاوت اين دو واژه توجه شده است، در نتيجه به مهاجران صفه‌نشين «اهل صفه» گفته مى‌شد و انصاريانى كه به رغم برخوردارى از دارايى و خانه و كاشانه به صفه مى‌رفتند، اصحاب صفه نام داشتند. از معروف‌ترين انصاريان صفه مى‌توان به جابر ‌بن ‌عبدالله انصارى، ابوسعيد خدرى و حنظله غسيل‌الملائكه اشاره كرد.
+
وجود تعابیر متفاوتى چون «اهل صفه» و «اصحاب صفه» هم به این تمایز كمك مى‌كند. «اهل» معمولاً به ساكنان گفته مى‌شود،<ref> مقاییس‌اللغه، ج 1، ص 150؛ ترتیب‌العین، 62، «اهل».</ref> در حالى ‌كه «اصحاب» به معناى معاشران است. بعدها در منابع تاریخى و روایى كمتر به تفاوت این دو واژه توجه شده است، در نتیجه به مهاجران صفه‌نشین «اهل صفه» گفته مى‌شد و انصاریانى كه به رغم برخوردارى از دارایى و خانه و كاشانه به صفه مى‌رفتند، اصحاب صفه نام داشتند. از معروف‌ترین انصاریان صفه مى‌توان به جابر ‌بن ‌عبدالله انصارى، ابوسعید خدرى و حنظله غسیل‌الملائكه اشاره كرد.
  
برخى به اشتباه عمده ساكنان صفه را مهاجران قريشى دانسته‌اند،<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ مبهمات القرآن، ص‌ 268.</ref> در حالى ‌كه بررسى نام و نسب آنان نشان مى‌دهد كه غالباً از مهاجران غيرقرشى بوده‌اند. نومسلمانان قبايل صحرانشين منطقه بر اثر تهديدهاى موجود، موقعيت، دارايى و خانه‌هاى خود را رها كرده بودند تا در سايه امنيتى كه در [[مدينه]] براى مسلمانان فراهم آمده بود، در كنار ديگر مسلمانان همنشين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله باشند<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196.</ref> و از اين ‌رو بدانان «أوفاض» گفته‌اند،<ref> السنن‌الكبرى، ج‌ 14، ص‌ 263؛ مسند احمد، ج‌ 7، ص‌ 537.</ref> زيرا اوفاض به معناى جمعى است كه متشكل از اعضاى قبايل گوناگون باشند.<ref> غريب الحديث، ج‌ 1، ص‌ 81.</ref>
+
برخى به اشتباه عمده ساكنان صفه را مهاجران قریشى دانسته‌اند،<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ مبهمات القرآن، ص‌ 268.</ref> در حالى ‌كه بررسى نام و نسب آنان نشان مى‌دهد كه غالباً از مهاجران غیرقرشى بوده‌اند. نومسلمانان قبایل صحرانشین منطقه بر اثر تهدیدهاى موجود، موقعیت، دارایى و خانه‌هاى خود را رها كرده بودند تا در سایه امنیتى كه در [[مدینه]] براى مسلمانان فراهم آمده بود، در كنار دیگر مسلمانان همنشین پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله باشند<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196.</ref> و از این ‌رو بدانان «أوفاض» گفته‌اند،<ref> السنن‌الكبرى، ج‌ 14، ص‌ 263؛ مسند احمد، ج‌ 7، ص‌ 537.</ref> زیرا اوفاض به معناى جمعى است كه متشكل از اعضاى قبایل گوناگون باشند.<ref> غریب الحدیث، ج‌ 1، ص‌ 81.</ref>
  
اعضايى از بنى‌غفار،<ref> اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.</ref> بنى سليم،<ref> المستدرك، ج‌ 1، ص‌ 175.</ref> جُهينه،<ref> همان، ج‌ 3، ص‌ 20.</ref> اسلم<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 223.</ref> و ديگر قبايل منطقه در ميان اهل صفه حضور داشتند. در مجموع، منابع در ضبط نام ساكنان صفه اطلاعات پراكنده و ناچيزى را ثبت كرده‌اند. به دلايلى در منابع اهل سنت بر صفه‌اي‌هاى متأخر به ويژه ابوهريره، بيشتر تأكيد شده است و از نخستين ساكنان صفه كمتر ياد مى‌شود.
+
اعضایى از بنى‌غفار،<ref> اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.</ref> بنى سلیم،<ref> المستدرك، ج‌ 1، ص‌ 175.</ref> جُهینه،<ref> همان، ج‌ 3، ص‌ 20.</ref> اسلم<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 223.</ref> و دیگر قبایل منطقه در میان اهل صفه حضور داشتند. در مجموع، منابع در ضبط نام ساكنان صفه اطلاعات پراكنده و ناچیزى را ثبت كرده‌اند. به دلایلى در منابع اهل سنت بر صفه‌ای‌هاى متأخر به ویژه ابوهریره، بیشتر تأكید شده است و از نخستین ساكنان صفه كمتر یاد مى‌شود.
  
با توجه به ‌كاربردهاى متعدد صفه نمى‌توان آمار ثابتى براى ساكنان آن در نظر گرفت. ساكنان صفه به تناوب و به ناچار در آنجا بودند و همان‌گونه كه روند مهاجرت بر آمارشان مى‌افزود، امورى چون مرگ و مير شركت در جنگ‌ها، شهادت، مسافرت، اشتغال به ‌كار و ازدواج از شمار آنان مى‌كاست.<ref> فتح‌البارى، ج‌ 11، ص‌ 245.</ref>
+
با توجه به ‌كاربردهاى متعدد صفه نمى‌توان آمار ثابتى براى ساكنان آن در نظر گرفت. ساكنان صفه به تناوب و به ناچار در آنجا بودند و همان‌گونه كه روند مهاجرت بر آمارشان مى‌افزود، امورى چون مرگ و میر شركت در جنگ‌ها، شهادت، مسافرت، اشتغال به ‌كار و ازدواج از شمار آنان مى‌كاست.<ref> فتح‌البارى، ج‌ 11، ص‌ 245.</ref>
  
آمار نقل شده در متون روايى عمدتاً در زمان‌هاى متفاوتى ارائه شده است؛ آمارى چون 20<ref> معجم‌الكبير، ج‌ 22، ص‌ 90؛ كنزالعمال، ج‌ 12، ص‌ 380.</ref>، 30<ref> الطبقات، ج 1، ص‌ 255؛ عيون‌الاثر، ج‌ 2، ص‌ 403.</ref>، 50<ref> مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 307.</ref>، بيش از 70<ref> صحيح‌البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130؛ السنن الكبرى، ج 2، ص‌ 241.</ref>، 80<ref> صحيح البخارى، ج‌ 4، ص‌ 206‌ـ‌207.</ref> و..‌. در ‌دوره‌هاى بعد تأليفاتى درباره ساكنان صفه نوشته شد. زبيدى نام 92 تن از آن‌ها را در كتابچه‌اى به نام تحفة اهل الزلفة فى ‌التوسل باهل ‌الصّفه جمع كرد.<ref> الاعلام، ج‌ 8، ص‌ 97.</ref> ابونعيم نيز به 90 و اندى از آنان اشاره كرده است.<ref> حلية الاوليا، ج‌ 1، ص‌ 425؛ ج‌ 2، ص‌ 43.</ref> منابع متأخرتر برآيند اصحاب صفه را بدون آن كه از آن‌ها نام ببرند 400‌ تن دانسته‌اند.<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ عوارف العارف، ص ‌25؛ مجمع‌البيان، ج 2، ص‌ 666.</ref>
+
آمار نقل شده در متون روایى عمدتاً در زمان‌هاى متفاوتى ارائه شده است؛ آمارى چون 20<ref> معجم‌الكبیر، ج‌ 22، ص‌ 90؛ كنزالعمال، ج‌ 12، ص‌ 380.</ref>، 30<ref> الطبقات، ج 1، ص‌ 255؛ عیون‌الاثر، ج‌ 2، ص‌ 403.</ref>، 50<ref> مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 307.</ref>، بیش از 70<ref> صحیح‌البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130؛ السنن الكبرى، ج 2، ص‌ 241.</ref>، 80<ref> صحیح البخارى، ج‌ 4، ص‌ 206‌ـ‌207.</ref> و..‌. در ‌دوره‌هاى بعد تألیفاتى درباره ساكنان صفه نوشته شد. زبیدى نام 92 تن از آن‌ها را در كتابچه‌اى به نام تحفة اهل الزلفة فى ‌التوسل باهل ‌الصّفه جمع كرد.<ref> الاعلام، ج‌ 8، ص‌ 97.</ref> ابونعیم نیز به 90 و اندى از آنان اشاره كرده است.<ref> حلیة الاولیا، ج‌ 1، ص‌ 425؛ ج‌ 2، ص‌ 43.</ref> منابع متأخرتر برآیند اصحاب صفه را بدون آن كه از آن‌ها نام ببرند 400‌ تن دانسته‌اند.<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ عوارف العارف، ص ‌25؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص‌ 666.</ref>
  
 
'''مستمندى اصحاب صفه:'''
 
'''مستمندى اصحاب صفه:'''
  
مورخان و راويان هر جا كه از عنوان «اهل صفه» ياد كرده‌اند، فقر و وضعيت أسف بار معيشتى جمعى از آن‌ها را گزارش كرده و آنان را تهيدستان جامعه نبوى تصور كرده‌اند<ref> فتح‌البارى، ج‌ 11، ص‌ 244.</ref> و هنگامى كه گزارش از تعليم و تزكيه يا از دلاوري‌ها و حضور آن‌ها در ميادين جنگ با كافران است، ديگر عنوان جمعى اهل صفه مشاهده نمى‌شود و عمدتاً به نام افراد اشاره شده است، در حالى ‌كه فقر در دوره پيامبر در ميان عموم مهاجران و برخى انصار گزارش شده<ref> الطبقات، ج 3، ص 471؛ فتوح البلدان، ج 1، ص 21.</ref> و به اصحاب صفه اختصاص نداشت، چنان‌ كه اهل‌ صفه نيز به فقيران محدود نمى‌شد و در ميان آن‌ها اغنيايى هم وجود داشت.<ref> الاصابه، ج 4، ص 290ـ293؛ ج 7، ص 289ـ290.</ref> شايد يكى از دلايل عمده اين امر به نقش راويان بازگردد.<ref> شيخ المضيره، ص‌ 52.</ref>
+
مورخان و راویان هر جا كه از عنوان «اهل صفه» یاد كرده‌اند، فقر و وضعیت أسف بار معیشتى جمعى از آن‌ها را گزارش كرده و آنان را تهیدستان جامعه نبوى تصور كرده‌اند<ref> فتح‌البارى، ج‌ 11، ص‌ 244.</ref> و هنگامى كه گزارش از تعلیم و تزكیه یا از دلاوری‌ها و حضور آن‌ها در میادین جنگ با كافران است، دیگر عنوان جمعى اهل صفه مشاهده نمى‌شود و عمدتاً به نام افراد اشاره شده است، در حالى ‌كه فقر در دوره پیامبر در میان عموم مهاجران و برخى انصار گزارش شده<ref> الطبقات، ج 3، ص 471؛ فتوح البلدان، ج 1، ص 21.</ref> و به اصحاب صفه اختصاص نداشت، چنان‌ كه اهل‌ صفه نیز به فقیران محدود نمى‌شد و در میان آن‌ها اغنیایى هم وجود داشت.<ref> الاصابه، ج 4، ص 290ـ293؛ ج 7، ص 289ـ290.</ref> شاید یكى از دلایل عمده این امر به نقش راویان بازگردد.<ref> شیخ المضیره، ص‌ 52.</ref>
  
بنابر همين روايات اهل صفه كه لباسشان ناكافى و خوراكشان ناچيز بود در مسجد ساكن بودند. آنان در مواقع بحرانى گاه در هر وعده دو ‌عدد خرما بيشتر نمى‌خوردند و گاه مدت‌هاى طولانى از بى‌غذايى به اجبار سنگ بر شكم بسته يا روزه مى‌گرفتند.<ref> جامع البيان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 52.</ref> گفته شده: برخى اوقات اهل ‌صفه بر اثر ضعف بدنى نمى‌توانستند در [[نماز]] به ‌درستى بايستند و طناب‌هايى را كه در مسجد (احتمالاً از سقف) آويخته بودند، بدست مى‌گرفتند.<ref> المصنف، ابن ‌ابى شيبه، ج‌ 1، ص‌ 372.</ref> مهاجرت اين گروه و تحمل چنين شرايطى موجب شده بود برخى صحرانشينانى كه به ‌جهتى به مدينه مى‌آمدند اينان را ديوانه بخوانند.
+
بنابر همین روایات اهل صفه كه لباسشان ناكافى و خوراكشان ناچیز بود در مسجد ساكن بودند. آنان در مواقع بحرانى گاه در هر وعده دو ‌عدد خرما بیشتر نمى‌خوردند و گاه مدت‌هاى طولانى از بى‌غذایى به اجبار سنگ بر شكم بسته یا روزه مى‌گرفتند.<ref> جامع البیان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 52.</ref> گفته شده: برخى اوقات اهل ‌صفه بر اثر ضعف بدنى نمى‌توانستند در [[نماز]] به ‌درستى بایستند و طناب‌هایى را كه در مسجد (احتمالاً از سقف) آویخته بودند، بدست مى‌گرفتند.<ref> المصنف، ابن ‌ابى شیبه، ج‌ 1، ص‌ 372.</ref> مهاجرت این گروه و تحمل چنین شرایطى موجب شده بود برخى صحرانشینانى كه به ‌جهتى به مدینه مى‌آمدند اینان را دیوانه بخوانند.
  
يكى از مهاجران قريشى صفه‌نشين گفته است: ما معمولاً تا فتح خيبر (سال ششم هجرى) سير نمى‌شديم.<ref> صحيح‌البخارى، ج‌ 5‌، ص‌ 83‌؛ فتح‌البارى، ج‌ 9، ص‌ 435.</ref> اين روايت وضع اهل صفه را بهتر روشن مى‌كند، هر چند انتساب چنين گزارشى به ديگر مهاجران نيز مى‌تواند صادق ‌باشد.
+
یكى از مهاجران قریشى صفه‌نشین گفته است: ما معمولاً تا فتح خیبر (سال ششم هجرى) سیر نمى‌شدیم.<ref> صحیح‌البخارى، ج‌ 5‌، ص‌ 83‌؛ فتح‌البارى، ج‌ 9، ص‌ 435.</ref> این روایت وضع اهل صفه را بهتر روشن مى‌كند، هر چند انتساب چنین گزارشى به دیگر مهاجران نیز مى‌تواند صادق ‌باشد.
  
هر چند اطلاعات چندانى درباره سبد غذايى ساكنان صفه وجود ندارد؛ اما به نظر مى‌رسد عمده‌ترين محصول زراعى مدينه يعنى خرما بيشتر به [[انفاق]] در اختيارشان قرار مى‌گرفت. چنانچه خرماى كافى در اختيار بود، به هر دو نفر روزانه يك مُدّ خرما مى‌رسيد.<ref> مسند احمد، ج 4، ص 540‌؛ اسدالغابه، ج 3، ص 89‌.</ref> در غير اين ‌صورت مجبور بودند با چند خرما، روز خود را سپرى كنند.<ref> مسند اسحاق، ج‌ 1، ص‌ 201؛ موارد الظمآن، ص‌ 630؛ تاريخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 319‌ـ‌320.</ref>
+
هر چند اطلاعات چندانى درباره سبد غذایى ساكنان صفه وجود ندارد؛ اما به نظر مى‌رسد عمده‌ترین محصول زراعى مدینه یعنى خرما بیشتر به [[انفاق]] در اختیارشان قرار مى‌گرفت. چنانچه خرماى كافى در اختیار بود، به هر دو نفر روزانه یك مُدّ خرما مى‌رسید.<ref> مسند احمد، ج 4، ص 540‌؛ اسدالغابه، ج 3، ص 89‌.</ref> در غیر این ‌صورت مجبور بودند با چند خرما، روز خود را سپرى كنند.<ref> مسند اسحاق، ج‌ 1، ص‌ 201؛ موارد الظمآن، ص‌ 630؛ تاریخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 319‌ـ‌320.</ref>
  
برخى اعتراض‌ها حكايت از دلزدگى برخى از آنان از خوردن مداوم خرما دارد.<ref> السنن الكبرى، ج‌ 3، ص‌ 472؛ تاريخ المدينه، ج‌ 2، ص‌ 486.</ref> شايد به همين سبب بوده كه يكى از آنان از اين كه پيرزنى انصارى هفته‌اى يك‌بار غذايى برايش تهيه مى‌كرد، خرسند بود.<ref> صحيح البخارى، ج‌ 7، ص‌ 131؛ المعجم الكبير، ج‌ 6، ص‌ 173.</ref> يكى از اهل صفه بعدها با مشاهده نان بر سر سفره، تكبير مى‌گفت و خدا را شكر مى‌كرد كه دوره آب و خرما سپرى شده ‌است.<ref> تهذيب الكمال، ج‌ 7، ص‌ 390‌ـ‌391؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 610؛ الموطا، ج‌ 2، ص‌ 933.</ref>
+
برخى اعتراض‌ها حكایت از دلزدگى برخى از آنان از خوردن مداوم خرما دارد.<ref> السنن الكبرى، ج‌ 3، ص‌ 472؛ تاریخ المدینه، ج‌ 2، ص‌ 486.</ref> شاید به همین سبب بوده كه یكى از آنان از این كه پیرزنى انصارى هفته‌اى یك‌بار غذایى برایش تهیه مى‌كرد، خرسند بود.<ref> صحیح البخارى، ج‌ 7، ص‌ 131؛ المعجم الكبیر، ج‌ 6، ص‌ 173.</ref> یكى از اهل صفه بعدها با مشاهده نان بر سر سفره، تكبیر مى‌گفت و خدا را شكر مى‌كرد كه دوره آب و خرما سپرى شده ‌است.<ref> تهذیب الكمال، ج‌ 7، ص‌ 390‌ـ‌391؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 610؛ الموطا، ج‌ 2، ص‌ 933.</ref>
  
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يك بار در پاسخ به اين ‌گونه اعتراض‌ها فرمود: اگر مى‌توانستم به شما نان و گوشت مى‌دادم<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 16؛ السنن الكبرى، ج‌ 3، ص‌ 472؛ تركة‌النبى، ص‌ 58.</ref> و از ناچيز و كم‌ارزش بودن غذاى خودش طى 12 روز گذشته خبر داد.<ref> مستدرك الوسائل، ج‌ 12، ص‌ 56؛ تاريخ المدينه، ج ‌2، ص‌ 486‌ـ‌487.</ref>
+
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله یك بار در پاسخ به این ‌گونه اعتراض‌ها فرمود: اگر مى‌توانستم به شما نان و گوشت مى‌دادم<ref> المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 16؛ السنن الكبرى، ج‌ 3، ص‌ 472؛ تركة‌النبى، ص‌ 58.</ref> و از ناچیز و كم‌ارزش بودن غذاى خودش طى 12 روز گذشته خبر داد.<ref> مستدرك الوسائل، ج‌ 12، ص‌ 56؛ تاریخ المدینه، ج ‌2، ص‌ 486‌ـ‌487.</ref>
  
درباره وضعيت لباس اهل صفه روايات محدودى، از محدوديت‌هاى اهل صفه در اين زمينه حكايت مى‌كند. به گفته واثله، نداشتن لباس، گرد‌و‌غبار آميخته با عرق را بر تنمان خشك ‌مى‌كرد.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 62، ص‌ 359؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 385؛ المعجم الكبير، ج‌ 22، ص‌ 70.</ref> در مقطع ديگرى 70 تن از اصحاب صفه لباسى كمتر از متعارف داشتند، به ‌گونه‌اى كه در نماز دائماً نگران ستر عورت خويش (احتمالا از ناف تا زانو) بودند.<ref> صحيح البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130.</ref>
+
درباره وضعیت لباس اهل صفه روایات محدودى، از محدودیت‌هاى اهل صفه در این زمینه حكایت مى‌كند. به گفته واثله، نداشتن لباس، گرد‌و‌غبار آمیخته با عرق را بر تنمان خشك ‌مى‌كرد.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 62، ص‌ 359؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 385؛ المعجم الكبیر، ج‌ 22، ص‌ 70.</ref> در مقطع دیگرى 70 تن از اصحاب صفه لباسى كمتر از متعارف داشتند، به ‌گونه‌اى كه در نماز دائماً نگران ستر عورت خویش (احتمالا از ناف تا زانو) بودند.<ref> صحیح البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130.</ref>
  
در روايتى ديگر 30 تن از ساكنان صفه با بالا تنه عريان پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله نماز مى‌گزاردند<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196؛ عيون الاثر، ج‌ 2، ص‌ 385.</ref> و گاه با حضور پيامبر صلى الله عليه و آله خود را پشت سر ديگران مخفى مى‌كردند.<ref> سير اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 171.</ref>
+
در روایتى دیگر 30 تن از ساكنان صفه با بالا تنه عریان پشت سر پیامبر صلى الله علیه و آله نماز مى‌گزاردند<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196؛ عیون الاثر، ج‌ 2، ص‌ 385.</ref> و گاه با حضور پیامبر صلى الله علیه و آله خود را پشت سر دیگران مخفى مى‌كردند.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 171.</ref>
  
پيامبر قبل از هر چيز ساكنان صفه و عموم تهيدستان را از گدايى منع كرده بود. آيه 273 [[سوره بقره]]/2 در همين زمينه نازل شده است. خداوند در اين آيه از مؤمنان مى‌خواهد تا در كمك كردن كوتاهى نكنند و گمان نكنند كسى كه درخواست نمى‌كند، نيازمند نيست: «...‌يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِيمهُم لايَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا وما تُنفِقوا مِن خَير فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَليم؛ هر كس نداند، آن‌ها را بر اثر خويشتن‌دارى، توانگر مى‌شمارد. آنان را به وسيله سيمايشان مى‌شناسى. از مردم به اصرار چيزى نمى‌خواهند و هر مالى كه ببخشيد خداوند بدان آگاه است».<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 3، ص‌ 136؛ مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 202‌ـ‌203؛ زادالمسير، ج‌ 1، ص‌ 327.</ref>
+
پیامبر قبل از هر چیز ساكنان صفه و عموم تهیدستان را از گدایى منع كرده بود. آیه 273 [[سوره بقره]]/2 در همین زمینه نازل شده است. خداوند در این آیه از مؤمنان مى‌خواهد تا در كمك كردن كوتاهى نكنند و گمان نكنند كسى كه درخواست نمى‌كند، نیازمند نیست: «...‌یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِیمهُم لایَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا وما تُنفِقوا مِن خَیر فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیم؛ هر كس نداند، آن‌ها را بر اثر خویشتن‌دارى، توانگر مى‌شمارد. آنان را به وسیله سیمایشان مى‌شناسى. از مردم به اصرار چیزى نمى‌خواهند و هر مالى كه ببخشید خداوند بدان آگاه است».<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 3، ص‌ 136؛ مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 202‌ـ‌203؛ زادالمسیر، ج‌ 1، ص‌ 327.</ref>
  
'''مشكلات اصحاب صفه و تدابير پيامبر صلى الله عليه و آله:'''
+
'''مشكلات اصحاب صفه و تدابیر پیامبر صلى الله علیه و آله:'''
  
درباره تأمين پوشاك اهل صفه جز چند گزارش محدود، اطلاعات چندانى در دست نيست. برخى مستمندان صفه براى حل مشكل سرما در فصل زمستان به حفره‌ها پناه مى‌بردند.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 52؛ تفسير قرطبى، ج‌ 18، ص‌ 15.</ref>
+
درباره تأمین پوشاك اهل صفه جز چند گزارش محدود، اطلاعات چندانى در دست نیست. برخى مستمندان صفه براى حل مشكل سرما در فصل زمستان به حفره‌ها پناه مى‌بردند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 52؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 18، ص‌ 15.</ref>
  
بنا به گزارشى [[حضرت زهرا]] عليهماالسلام پارچه‌اى را به پيامبر بخشيد و ايشان آن را در ميان چند تن توزيع كرد تا با آن پايين تنه خود را بپوشانند (ِازار).<ref> مكارم‌الاخلاق، ص‌ 94؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 43، ص‌ 84.</ref> پارچه كتانى محدود و نامرغوبى كه يك بار پيامبر به برخى از آن‌ها داده بود و پوستشان را مى‌آزرد، مايه اعتراضشان شده بود.<ref> مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 540؛ تاريخ المدينه، ج‌ 2، ص‌ 486.</ref>
+
بنا به گزارشى [[حضرت زهرا]] علیهماالسلام پارچه‌اى را به پیامبر بخشید و ایشان آن را در میان چند تن توزیع كرد تا با آن پایین تنه خود را بپوشانند (ِازار).<ref> مكارم‌الاخلاق، ص‌ 94؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 43، ص‌ 84.</ref> پارچه كتانى محدود و نامرغوبى كه یك بار پیامبر به برخى از آن‌ها داده بود و پوستشان را مى‌آزرد، مایه اعتراضشان شده بود.<ref> مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 540؛ تاریخ المدینه، ج‌ 2، ص‌ 486.</ref>
  
پيامبر براى رفع نگرانى اهل صفه در [[نماز]] به ويژه آن كه بانوان پشت سر مردان به نماز مى‌ايستادند، از زنان خواستند ديرتر از مردان سر از سجده بردارند و زودتر از آنان به [[سجده]] روند.<ref> مكارم الاخلاق، ص‌ 94؛ صحيح ابن ‌خزيمه، ج‌ 1، ص‌ 375.</ref>
+
پیامبر براى رفع نگرانى اهل صفه در [[نماز]] به ویژه آن كه بانوان پشت سر مردان به نماز مى‌ایستادند، از زنان خواستند دیرتر از مردان سر از سجده بردارند و زودتر از آنان به [[سجده]] روند.<ref> مكارم الاخلاق، ص‌ 94؛ صحیح ابن ‌خزیمه، ج‌ 1، ص‌ 375.</ref>
  
براى بهبود وضع معيشت صفه‌نشينان راهكارهاى متعددى چون تشويق به [[صدقه]] و [[انفاق]]، تشويق به ازدواج، استفاده از غنايم و درآمدهاى ناشى از جنگ‌ها دنبال شده است. هرگاه غذايى به پيامبر مى‌رسيد ميان اهل صفه توزيع مى‌شد و چنانچه هديه بود پيامبر صلى الله عليه و آله خود نيز از آن مى‌خورد.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 296.</ref>
+
براى بهبود وضع معیشت صفه‌نشینان راهكارهاى متعددى چون تشویق به [[صدقه]] و [[انفاق]]، تشویق به ازدواج، استفاده از غنایم و درآمدهاى ناشى از جنگ‌ها دنبال شده است. هرگاه غذایى به پیامبر مى‌رسید میان اهل صفه توزیع مى‌شد و چنانچه هدیه بود پیامبر صلى الله علیه و آله خود نیز از آن مى‌خورد.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 296.</ref>
  
ايشان براى اطعام اصحاب صفه از نمازگزاران [[نماز عشا]] مدد مى‌جست و برخى را نيز خود به خانه مى‌برد.<ref> سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 248؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 98.</ref> او مى‌فرمود: هر كس غذايش براى دو نفر كافى است يك نفر، و هركس براى 4 نفر، دو نفر از اصحاب صفه را اطعام كند.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 35، ص‌ 25؛ البداية والنهايه، ج‌ 6، ص‌ 86.</ref>
+
ایشان براى اطعام اصحاب صفه از نمازگزاران [[نماز عشا]] مدد مى‌جست و برخى را نیز خود به خانه مى‌برد.<ref> سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 248؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 98.</ref> او مى‌فرمود: هر كس غذایش براى دو نفر كافى است یك نفر، و هركس براى 4 نفر، دو نفر از اصحاب صفه را اطعام كند.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 35، ص‌ 25؛ البدایة والنهایه، ج‌ 6، ص‌ 86.</ref>
  
با اين همه باز گاهى برخى از اهل صفه مدت‌ها گرسنه مى‌ماندند و به ناچار به پيامبر پناه مى‌بردند. داستان‌هاى كرامت‌آميز متعددى درباره اطعام شمارى از اصحاب صفه با غذاى اندكى كه پيامبر خود تهيه مى‌كرد، نقل شده است.<ref> المستدرك، ج‌ 4، ص‌ 118؛ مجمع‌الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 305‌ـ‌309؛ مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 544.</ref>
+
با این همه باز گاهى برخى از اهل صفه مدت‌ها گرسنه مى‌ماندند و به ناچار به پیامبر پناه مى‌بردند. داستان‌هاى كرامت‌آمیز متعددى درباره اطعام شمارى از اصحاب صفه با غذاى اندكى كه پیامبر خود تهیه مى‌كرد، نقل شده است.<ref> المستدرك، ج‌ 4، ص‌ 118؛ مجمع‌الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 305‌ـ‌309؛ مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 544.</ref>
  
با ملاحظه سير تاريخى به نظر مى‌رسد در آغاز، كمك و انفاق به مهاجران صفه‌نشين عمدتاً از سوى انصار صورت مى‌گرفت، از اين‌رو مى‌توان بسيارى از گزارش‌هايى را كه در اين زمينه از انصار روايت شده مربوط به اين دوره دانست، هر چند اين كمك‌ها تا پايان حيات پيامبر ادامه داشت.
+
با ملاحظه سیر تاریخى به نظر مى‌رسد در آغاز، كمك و انفاق به مهاجران صفه‌نشین عمدتاً از سوى انصار صورت مى‌گرفت، از این‌رو مى‌توان بسیارى از گزارش‌هایى را كه در این زمینه از انصار روایت شده مربوط به این دوره دانست، هر چند این كمك‌ها تا پایان حیات پیامبر ادامه داشت.
  
گروهى از انصار در فصل برداشت محصول، مقدارى خرما به مسجد مى‌آوردند و شاخه‌هاى آن را در آنجا مى‌آويختند<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 319.</ref> و برخى هم از اين فرصت براى انفاق شاخه‌هاى آفت‌زده خرماهايشان استفاده كردند كه آيه 267 [[سوره بقره]]/2 نازل گرديد: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَيِّبتِ ما كَسَبتُم ومِمّا اَخرَجنا لَكُم مِنَ ‌الاَرضِ...».<ref> سنن الترمذى، ج‌ 4، ص‌ 287؛ المصنف، ابن ‌ابى شيبه، ج‌ 3، ص‌ 115؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 58.</ref>
+
گروهى از انصار در فصل برداشت محصول، مقدارى خرما به مسجد مى‌آوردند و شاخه‌هاى آن را در آنجا مى‌آویختند<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 319.</ref> و برخى هم از این فرصت براى انفاق شاخه‌هاى آفت‌زده خرماهایشان استفاده كردند كه آیه 267 [[سوره بقره]]/2 نازل گردید: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبتِ ما كَسَبتُم ومِمّا اَخرَجنا لَكُم مِنَ ‌الاَرضِ...».<ref> سنن الترمذى، ج‌ 4، ص‌ 287؛ المصنف، ابن ‌ابى شیبه، ج‌ 3، ص‌ 115؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 58.</ref>
  
خداوند در اين آيه محصولات كشاورزى را عطاى الهى به بندگان دانسته و از آن‌ها خواسته از محصولات مرغوب خود [[انفاق]] كنند. به روايتى از [[امام باقر]] عليه‌السلام يكى از انصار در برابر ثواب اخروى ذكرى كه از پيامبر آموخت، محصول باغ خود را به اهل صفه اختصاص داد و در اين هنگام آيات 5‌ـ‌7 [[سوره ليل]]/92 نازل شد:<ref> الامالى، صدوق، ص‌ 270.</ref> «فَاَمّا مَن اَعطى واتَّقى × و صَدَّقَ بِالحُسنى × فَسَنُيَسِّرُهُ لِليُسرى‌؛ هر كه مال خود را بخشيد و پرهيزگارى كرد... ما راه آسان را براى او فراهم مى‌سازيم».
+
خداوند در این آیه محصولات كشاورزى را عطاى الهى به بندگان دانسته و از آن‌ها خواسته از محصولات مرغوب خود [[انفاق]] كنند. به روایتى از [[امام باقر]] علیه‌السلام یكى از انصار در برابر ثواب اخروى ذكرى كه از پیامبر آموخت، محصول باغ خود را به اهل صفه اختصاص داد و در این هنگام آیات 5‌ـ‌7 [[سوره لیل]]/92 نازل شد:<ref> الامالى، صدوق، ص‌ 270.</ref> «فَاَمّا مَن اَعطى واتَّقى × و صَدَّقَ بِالحُسنى × فَسَنُیَسِّرُهُ لِلیُسرى‌؛ هر كه مال خود را بخشید و پرهیزگارى كرد... ما راه آسان را براى او فراهم مى‌سازیم».
  
در داستان ديگرى روزى پيامبر يكى از اصحاب صفه را براى اطعام به نزد يكى از انصار فرستاد؛ اما چون در خانه آن انصارى غذايى اندك بود، انصارى از همسرش خواست فرزندش را بخواباند تا درخواست غذا نكند و خود نيز چراغ را خاموش كرد تا آن مهمان متوجه غذا نخوردن صاحب خانه نشود كه بنا به روايتى در اين هنگام آيه 9 [[سوره حشر]]/59: «...‌و ‌يؤثرون على انفسهم و لو‌كان بهم خصاصة...؛ (مهاجران را) بر خود مقدم ‌مى‌دارند، هر چند خود نيازمند باشند...» نازل ‌گرديد.<ref> اسباب‌النزول، ص 356؛ المستدرك، ج‌ 4، ص‌ 145.</ref>
+
در داستان دیگرى روزى پیامبر یكى از اصحاب صفه را براى اطعام به نزد یكى از انصار فرستاد؛ اما چون در خانه آن انصارى غذایى اندك بود، انصارى از همسرش خواست فرزندش را بخواباند تا درخواست غذا نكند و خود نیز چراغ را خاموش كرد تا آن مهمان متوجه غذا نخوردن صاحب خانه نشود كه بنا به روایتى در این هنگام آیه 9 [[سوره حشر]]/59: «...‌و ‌یؤثرون على انفسهم و لو‌كان بهم خصاصة...؛ (مهاجران را) بر خود مقدم ‌مى‌دارند، هر چند خود نیازمند باشند...» نازل ‌گردید.<ref> اسباب‌النزول، ص 356؛ المستدرك، ج‌ 4، ص‌ 145.</ref>
  
با توجه به نزول اين آيه درباره غنايم غزوه بنى‌نضير و جمع بودن سياق آن چنين شأن نزولى ضعيف به نظر مى‌رسد؛ اما به اصل حادثه آسيب نمى‌زند. برخى از جوانان انصارى هم درآمدهاى حاصل از خاركنى را به مستمندان صفه مى‌بخشيدند<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347؛ صحيح البخارى، ج‌ 4، ص 43؛ تفسير‌قرطبى، ج‌ 8، ص‌ 69.</ref> و اگر مى‌توانستند گوسفندى خريده و براى پيامبر و خانواده‌اش مى‌چرانيدند.<ref> مسند احمد، ج‌ 3، ص‌ 598؛ المعجم الصغير، ج‌ 1، ص‌ 194؛ كنزالعمال، ج‌ 10، ص‌ 567‌ـ‌568.</ref> به احتمال، چَرا و تهيه هيزم در اراضى خصوصى صورت مى‌گرفت وگرنه مهاجران فقير نيز قادر به اين امر بودند.
+
با توجه به نزول این آیه درباره غنایم غزوه بنى‌نضیر و جمع بودن سیاق آن چنین شأن نزولى ضعیف به نظر مى‌رسد؛ اما به اصل حادثه آسیب نمى‌زند. برخى از جوانان انصارى هم درآمدهاى حاصل از خاركنى را به مستمندان صفه مى‌بخشیدند<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347؛ صحیح البخارى، ج‌ 4، ص 43؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ 8، ص‌ 69.</ref> و اگر مى‌توانستند گوسفندى خریده و براى پیامبر و خانواده‌اش مى‌چرانیدند.<ref> مسند احمد، ج‌ 3، ص‌ 598؛ المعجم الصغیر، ج‌ 1، ص‌ 194؛ كنزالعمال، ج‌ 10، ص‌ 567‌ـ‌568.</ref> به احتمال، چَرا و تهیه هیزم در اراضى خصوصى صورت مى‌گرفت وگرنه مهاجران فقیر نیز قادر به این امر بودند.
  
برخى از انصار متكفل فرد خاصى از اصحاب صفه شده بودند.<ref> كنزالعمال، ج‌ 12، ص‌ 440.</ref> داستان‌هايى هم از اطعام برخى از زنان انصار از جمله ام‌سليم يا ام‌مالك وجود دارد.<ref> مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 309؛ الاحاديث الطوال، ص ‌130.</ref> درباره سعد ‌بن ‌عباده از بزرگان خزرج نيز گزارش شده كه هر شب 80 تن از اصحاب صفه را اطعام مى‌كرد.<ref> تاريخ دمشق، ج 20، ص 262؛ الاصابه، ج 3، ص 56.</ref>
+
برخى از انصار متكفل فرد خاصى از اصحاب صفه شده بودند.<ref> كنزالعمال، ج‌ 12، ص‌ 440.</ref> داستان‌هایى هم از اطعام برخى از زنان انصار از جمله ام‌سلیم یا ام‌مالك وجود دارد.<ref> مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 309؛ الاحادیث الطوال، ص ‌130.</ref> درباره سعد ‌بن ‌عباده از بزرگان خزرج نیز گزارش شده كه هر شب 80 تن از اصحاب صفه را اطعام مى‌كرد.<ref> تاریخ دمشق، ج 20، ص 262؛ الاصابه، ج 3، ص 56.</ref>
  
افزون بر انصار برخى از مهاجران نيز به مدد اهل صفه مى‌آمدند. پس از تولد [[امام حسن]] و [[امام ‌حسين]] عليهماالسلام، [[حضرت فاطمه]] عليهاالسلام مى‌خواست، برايشان گوسفندى عقيقه كند كه پيامبر وى را منصرف ‌كرد. ايشان به وزن موهاى آن دو نقره صدقه داد تا براى اصحاب صفه هزينه شود.<ref> مسند احمد، ج‌ 7، ص‌ 537؛ مناقب اميرالمؤمنين، ج‌ 2، ص‌ 273؛ السنن الكبرى، ج‌ 14، ص‌ 263.</ref>
+
افزون بر انصار برخى از مهاجران نیز به مدد اهل صفه مى‌آمدند. پس از تولد [[امام حسن]] و [[امام ‌حسین]] علیهماالسلام، [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام مى‌خواست، برایشان گوسفندى عقیقه كند كه پیامبر وى را منصرف ‌كرد. ایشان به وزن موهاى آن دو نقره صدقه داد تا براى اصحاب صفه هزینه شود.<ref> مسند احمد، ج‌ 7، ص‌ 537؛ مناقب امیرالمؤمنین، ج‌ 2، ص‌ 273؛ السنن الكبرى، ج‌ 14، ص‌ 263.</ref>
  
گاهى رفتار پيامبر باعث مى‌شد تا فاطمه عليهاالسلام آنچه را كه همسرش از جنگ به غنيمت آورده بود، نيز صدقه ‌دهد.<ref> مستدرك الوسائل، ج‌ 6، ص 512؛ مكارم‌الاخلاق، ص‌ 94.</ref> به روايت ابن ‌عباس نيز آيه 271 [[سوره بقره]]/2: «اِن تُبدوا الصَّدَقتِ فَنِعِمّا هِىَ واِن‌تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَيرٌ لَكُم و يُكَفِّرُ عَنكُم مِن سَيِّاتِكُم واللّهُ بِما تَعمَلونَ خَبير» از صدقات مخفيانه على بن ‌ابى‌طالب به اصحاب صفّه حكايت مى‌كند.<ref> شواهد التنزيل، ج‌ 1، ص‌ 148.</ref>
+
گاهى رفتار پیامبر باعث مى‌شد تا فاطمه علیهاالسلام آنچه را كه همسرش از جنگ به غنیمت آورده بود، نیز صدقه ‌دهد.<ref> مستدرك الوسائل، ج‌ 6، ص 512؛ مكارم‌الاخلاق، ص‌ 94.</ref> به روایت ابن ‌عباس نیز آیه 271 [[سوره بقره]]/2: «اِن تُبدوا الصَّدَقتِ فَنِعِمّا هِىَ واِن‌تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَكُم و یُكَفِّرُ عَنكُم مِن سَیِّاتِكُم واللّهُ بِما تَعمَلونَ خَبیر» از صدقات مخفیانه على بن ‌ابى‌طالب به اصحاب صفّه حكایت مى‌كند.<ref> شواهد التنزیل، ج‌ 1، ص‌ 148.</ref>
  
كمك‌هاى همزمان او و عبدالرحمن‌ بن‌ عوف به اصحاب صفه با نزول آيه 274 [[سوره بقره]]/2 همراه شد: «اَلَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم بِالَّيلِ والنَّهارِ سِرًّا وعَلانِيَةً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولاخَوفٌ عَلَيهِم ولاهُم يَحزَنون» در روايت ابن ‌عباس آمده كه از ميان صدقات فراوان و علنى عبدالرحمن و [[صدقه]] مخفيانه و ناچيز على عليه‌السلام، خداوند صدقه على عليه‌السلام را ترجيح داد.<ref> المناقب، ج 2، ص 85؛ عمده، ص 350؛ شواهدالتنزيل، ج‌ 1، ص‌ 148.</ref>
+
كمك‌هاى همزمان او و عبدالرحمن‌ بن‌ عوف به اصحاب صفه با نزول آیه 274 [[سوره بقره]]/2 همراه شد: «اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم بِالَّیلِ والنَّهارِ سِرًّا وعَلانِیَةً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولاخَوفٌ عَلَیهِم ولاهُم یَحزَنون» در روایت ابن ‌عباس آمده كه از میان صدقات فراوان و علنى عبدالرحمن و [[صدقه]] مخفیانه و ناچیز على علیه‌السلام، خداوند صدقه على علیه‌السلام را ترجیح داد.<ref> المناقب، ج 2، ص 85؛ عمده، ص 350؛ شواهدالتنزیل، ج‌ 1، ص‌ 148.</ref>
  
روايت‌هايى هم از انفاق جعفر ‌بن ‌ابى‌طالب وجود دارد. خباب نيز كه پيش‌تر در صفه بود، پس از ازدواج تنها يك گوسفند داشت و سفارش كرده بود براى دوشيدن آن، گوسفند را نزد اهل صفه ببرند.<ref> الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 226.</ref>
+
روایت‌هایى هم از انفاق جعفر ‌بن ‌ابى‌طالب وجود دارد. خباب نیز كه پیش‌تر در صفه بود، پس از ازدواج تنها یك گوسفند داشت و سفارش كرده بود براى دوشیدن آن، گوسفند را نزد اهل صفه ببرند.<ref> الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 226.</ref>
  
با توجه به فقر نسبتاً زياد اهل صفه برخى صفه را «خانه صدقه گيران» تعريف كرده‌اند،<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 320.</ref> در نتيجه تمامى آيات مدنى كه در آن‌ها به [[صدقه]]، مساكين، فقرا و انفاق اشاره شده است به نحوى با ساكنان صفه مربوط است، هر چند شأن نزول نگاران به جهت كمبود اطلاعات، گزارشى ذيل آن آيات ارائه نكرده باشند.
+
با توجه به فقر نسبتاً زیاد اهل صفه برخى صفه را «خانه صدقه گیران» تعریف كرده‌اند،<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 320.</ref> در نتیجه تمامى آیات مدنى كه در آن‌ها به [[صدقه]]، مساكین، فقرا و انفاق اشاره شده است به نحوى با ساكنان صفه مربوط است، هر چند شأن نزول نگاران به جهت كمبود اطلاعات، گزارشى ذیل آن آیات ارائه نكرده باشند.
  
از معدود شأن نزول‌هاى گزارش شده در اين زمينه كه اشاره‌اى روشن به اصحاب صفه دارد رواياتى است كه ذيل آيات 271 و 273 [[سوره بقره]]/2 نقل شده است: «اِن تُبدوا الصَّدَقتِ فَنِعِمّا هِىَ و اِن تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَيرٌ لَكُم... لِلفُقَراءِ الَّذينَ ‌اُحصِروا فى سَبيلِ اللّهِ لايَستَطيعونَ ضَربـًا فِى الاَرض» در اين آيات صدقه‌ها به تهيدستان مهاجرى اختصاص يافته كه به سبب ايمانشان در موطن خود ايمن نبودند و به [[مدينه]] مهاجرت كرده بودند و نمى‌توانستند كار كنند.<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ غررالتبيان، ص‌ 222.</ref>
+
از معدود شأن نزول‌هاى گزارش شده در این زمینه كه اشاره‌اى روشن به اصحاب صفه دارد روایاتى است كه ذیل آیات 271 و 273 [[سوره بقره]]/2 نقل شده است: «اِن تُبدوا الصَّدَقتِ فَنِعِمّا هِىَ و اِن تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَكُم... لِلفُقَراءِ الَّذینَ ‌اُحصِروا فى سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَربـًا فِى الاَرض» در این آیات صدقه‌ها به تهیدستان مهاجرى اختصاص یافته كه به سبب ایمانشان در موطن خود ایمن نبودند و به [[مدینه]] مهاجرت كرده بودند و نمى‌توانستند كار كنند.<ref> الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ غررالتبیان، ص‌ 222.</ref>
  
راهكار ديگرى كه پيامبر براى سامان گرفتن وضع اصحاب صفه دنبال مى‌كرد، تشويق آنان به ازدواج بود. در اين زمينه مى‌توان به ازدواج بلال ‌حبشى با خواهر عبدالرحمن ‌بن ‌عوف اشاره كرد كه از توان مالى خوبى برخوردار بود؛<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 5، ص‌ 253.</ref> اما اين گزينه‌ها همواره فراهم نبود.
+
راهكار دیگرى كه پیامبر براى سامان گرفتن وضع اصحاب صفه دنبال مى‌كرد، تشویق آنان به ازدواج بود. در این زمینه مى‌توان به ازدواج بلال ‌حبشى با خواهر عبدالرحمن ‌بن ‌عوف اشاره كرد كه از توان مالى خوبى برخوردار بود؛<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 5، ص‌ 253.</ref> اما این گزینه‌ها همواره فراهم نبود.
  
برخى از اصحاب صفه با مشاهده بى‌ميلى مردان يثرب به ازدواج با زنان متمكنى كه سابق بر اين در يثرب به روسپى‌گرى اشتغال داشتند، ازدواج با آن‌ها را مطرح كردند. احتمالاً اين عده برخلاف ديگر زنان مدينه شرايط دشوارى براى ازدواج تعيين نكرده بودند. در پى همين درخواست، آيه 3 [[سوره نور]]/24 نازل شد و آنان را از اين كار منصرف ساخت:<ref> جامع البيان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 94؛ اسباب النزول، ص‌ 263؛ مجمع البيان، ج‌ 7، ص‌ 197.</ref> «...‌والزّانِيَةُ لا‌يَنكِحُها اِلاّ زان اَو مُشرِكٌ و حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى المُؤمِنين؛ زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به زنى نگيرد و بر مؤمنان اين (كار) حرام شده ‌است».
+
برخى از اصحاب صفه با مشاهده بى‌میلى مردان یثرب به ازدواج با زنان متمكنى كه سابق بر این در یثرب به روسپى‌گرى اشتغال داشتند، ازدواج با آن‌ها را مطرح كردند. احتمالاً این عده برخلاف دیگر زنان مدینه شرایط دشوارى براى ازدواج تعیین نكرده بودند. در پى همین درخواست، آیه 3 [[سوره نور]]/24 نازل شد و آنان را از این كار منصرف ساخت:<ref> جامع البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 94؛ اسباب النزول، ص‌ 263؛ مجمع البیان، ج‌ 7، ص‌ 197.</ref> «...‌والزّانِیَةُ لا‌یَنكِحُها اِلاّ زان اَو مُشرِكٌ و حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى المُؤمِنین؛ زن زناكار را جز مرد زناكار یا مشرك به زنى نگیرد و بر مؤمنان این (كار) حرام شده ‌است».
  
يكى ديگر از منابع تأمين كننده هزينه‌هاى اهل صفه به ويژه در 5 سال دوم حكومت پيامبر صلى الله عليه و آله در [[مدينه]]، غنايم بدست آمده در جنگ‌ها و درآمدهاى حاصل از اموال خالصه پيامبر (مانند اموال بنى‌نضير) بود. بر اساس آيات [[سوره حشر]]/59 خداوند جنگجويان را بر اثر نقش ناچيزشان در جنگ بنى‌نضير از غنايم محروم كرد و همه اموال بدست آمده را به ‌صورت خالصه در اختيار پيامبر نهاد: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى واليَتمى والمَسكينِ وابنِ السَّبيلِ × لِلفُقَراءِ المُهجِرينَ الَّذينَ اُخرِجوا مِن ديرِهِم و اَمولِهِم؛ آنچه خداوند (از ‌بنى‌نضير) به پيامبر خويش داد از آنِ خدا، پيامبر و خويشاوندانش، ايتام، بيچارگان و در راه ماندگان است... فقيران مهاجرى كه از كاشانه و دارايى خود رانده شده‌اند...». (سوره حشر/59، 6‌ـ‌8)<ref> جامع‌البيان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 46، 54.</ref>
+
یكى دیگر از منابع تأمین كننده هزینه‌هاى اهل صفه به ویژه در 5 سال دوم حكومت پیامبر صلى الله علیه و آله در [[مدینه]]، غنایم بدست آمده در جنگ‌ها و درآمدهاى حاصل از اموال خالصه پیامبر (مانند اموال بنى‌نضیر) بود. بر اساس آیات [[سوره حشر]]/59 خداوند جنگجویان را بر اثر نقش ناچیزشان در جنگ بنى‌نضیر از غنایم محروم كرد و همه اموال بدست آمده را به ‌صورت خالصه در اختیار پیامبر نهاد: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیَتمى والمَسكینِ وابنِ السَّبیلِ × لِلفُقَراءِ المُهجِرینَ الَّذینَ اُخرِجوا مِن دیرِهِم و اَمولِهِم؛ آنچه خداوند (از ‌بنى‌نضیر) به پیامبر خویش داد از آنِ خدا، پیامبر و خویشاوندانش، ایتام، بیچارگان و در راه ماندگان است... فقیران مهاجرى كه از كاشانه و دارایى خود رانده شده‌اند...». (سوره حشر/59، 6‌ـ‌8)<ref> جامع‌البیان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 46، 54.</ref>
  
پيامبر بخشى از اموال بدست آمده را بنا به درخواست انصار در ميان مهاجران مستمند توزيع كرد و مانده آن را در تملك خود باقى نهاد. (‌=>‌بنى‌نضير)
+
پیامبر بخشى از اموال بدست آمده را بنا به درخواست انصار در میان مهاجران مستمند توزیع كرد و مانده آن را در تملك خود باقى نهاد. (‌=>‌بنى‌نضیر)
  
مخالفت پيامبر با ارتقاى ناچيز وضع زندگى خود پس از غزوه خيبر ـ ‌كه غنايم فراوانى به همراه داشت‌ ـ با اعتراض همسران آن حضرت مواجه ‌شد<ref> الحدائق، ج‌ 23، ص‌ 99؛ مستدرك الوسائل، ج‌ 15، ص‌ 310.</ref> و حاكى از آن است كه وضعيت نابسامان مهاجران تا سال ششم ادامه داشته ‌است. ايشان حتى از پرداخت بخشى از غنايم به بستگان مستمندش همچون فاطمه و على عليهماالسلام پرهيز كرد. در مقابل، تسبيح [[حضرت زهرا]] عليهاالسلام را به آن حضرت آموخت.<ref> مسند احمد، ج 1، ص 171؛ الغارات، ج 2، ص 739.</ref>
+
مخالفت پیامبر با ارتقاى ناچیز وضع زندگى خود پس از غزوه خیبر ـ ‌كه غنایم فراوانى به همراه داشت‌ ـ با اعتراض همسران آن حضرت مواجه ‌شد<ref> الحدائق، ج‌ 23، ص‌ 99؛ مستدرك الوسائل، ج‌ 15، ص‌ 310.</ref> و حاكى از آن است كه وضعیت نابسامان مهاجران تا سال ششم ادامه داشته ‌است. ایشان حتى از پرداخت بخشى از غنایم به بستگان مستمندش همچون فاطمه و على علیهماالسلام پرهیز كرد. در مقابل، تسبیح [[حضرت زهرا]] علیهاالسلام را به آن حضرت آموخت.<ref> مسند احمد، ج 1، ص 171؛ الغارات، ج 2، ص 739.</ref>
  
 
'''اصحاب صفه و اشراف:'''
 
'''اصحاب صفه و اشراف:'''
  
ساكنان صفه چنان با پيامبر مأنوس بودند كه چون به مسجد مى‌آمد، اطرافش حلقه مى‌زدند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 62؛ تاريخ دمشق، ج‌ 24، ص‌ 223‌ـ‌225؛ البداية والنهايه، ج‌ 6، ص‌ 44.</ref> در حالى ‌كه اشراف بر اساس سنت طبقاتى عرب پيش از اسلام، از همنشينى با ساكنان صفه انزجار داشتند به ويژه كه غالب آن‌ها بردگان آزاد شده و مسلمانان پايين دست بودند. رابطه اشراف با اهل صفه از منظر اجتماعى ـ اقتصادى قابل تحليل است، در حالى ‌كه رابطه اشراف با پيامبر بيشتر سياسى ـ مذهبى است.
+
ساكنان صفه چنان با پیامبر مأنوس بودند كه چون به مسجد مى‌آمد، اطرافش حلقه مى‌زدند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 62؛ تاریخ دمشق، ج‌ 24، ص‌ 223‌ـ‌225؛ البدایة والنهایه، ج‌ 6، ص‌ 44.</ref> در حالى ‌كه اشراف بر اساس سنت طبقاتى عرب پیش از اسلام، از همنشینى با ساكنان صفه انزجار داشتند به ویژه كه غالب آن‌ها بردگان آزاد شده و مسلمانان پایین دست بودند. رابطه اشراف با اهل صفه از منظر اجتماعى ـ اقتصادى قابل تحلیل است، در حالى ‌كه رابطه اشراف با پیامبر بیشتر سیاسى ـ مذهبى است.
  
پيامبر با توجه به واقعيت‌هاى جامعه جاهلى، مى‌كوشيد از بزرگان قبايل براى گسترش اسلام و نيز تحكيم وضعيت سياسى دولت [[مدينه]] بهره ببرد. روابط پيامبر با اشراف در دو مقطع با رشد چشمگيرى همراه بود: نخست در آغاز ورود ايشان به يثرب كه بزرگان شاخه‌هاى متعدد قبايل يثرب با آن حضرت ملاقات مى‌كردند و دوم در عام‌الوفود (سال نهم هجرى) كه بسيارى از سران و بزرگان قبايل شبه جزيره براى بيعت با پيامبر و به رسميت شناختن دين و حاكميتش به مدينه مى‌آمدند.
+
پیامبر با توجه به واقعیت‌هاى جامعه جاهلى، مى‌كوشید از بزرگان قبایل براى گسترش اسلام و نیز تحكیم وضعیت سیاسى دولت [[مدینه]] بهره ببرد. روابط پیامبر با اشراف در دو مقطع با رشد چشمگیرى همراه بود: نخست در آغاز ورود ایشان به یثرب كه بزرگان شاخه‌هاى متعدد قبایل یثرب با آن حضرت ملاقات مى‌كردند و دوم در عام‌الوفود (سال نهم هجرى) كه بسیارى از سران و بزرگان قبایل شبه جزیره براى بیعت با پیامبر و به رسمیت شناختن دین و حاكمیتش به مدینه مى‌آمدند.
  
برخورد اشراف با اصحاب صفه كه در مسجد و كنار پيامبر روى مى‌داد، سبب نزول آياتى شد. در منابع تفسيرى داستان‌ها و شأن نزول‌هاى متنوعى در اين زمينه نقل شده است كه برخى از آن‌ها با ترديدهايى مواجه است.
+
برخورد اشراف با اصحاب صفه كه در مسجد و كنار پیامبر روى مى‌داد، سبب نزول آیاتى شد. در منابع تفسیرى داستان‌ها و شأن نزول‌هاى متنوعى در این زمینه نقل شده است كه برخى از آن‌ها با تردیدهایى مواجه است.
  
نخستين و بارزترين رويارويى كه ميان طبقات بالاى جامعه مدينه و فرودستان مسلمان گزارش شده تحقير و تمسخر اشراف يهودى و منافق مدينه نسبت به اهل صفه است كه به روايتى آيه ‌212 [[سوره بقره]]/2 در اين مورد نازل گرديد:<ref> اسباب النزول، ص‌ 178؛ مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 540‌ـ‌541؛ زادالمسير، ج‌ 1، ص‌ 228.</ref> «زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ اتَّقَوا فَوقَهُم يَومَ القِيمَةِ واللّهُ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ ‌حِساب».
+
نخستین و بارزترین رویارویى كه میان طبقات بالاى جامعه مدینه و فرودستان مسلمان گزارش شده تحقیر و تمسخر اشراف یهودى و منافق مدینه نسبت به اهل صفه است كه به روایتى آیه ‌212 [[سوره بقره]]/2 در این مورد نازل گردید:<ref> اسباب النزول، ص‌ 178؛ مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 540‌ـ‌541؛ زادالمسیر، ج‌ 1، ص‌ 228.</ref> «زُیِّنَ لِلَّذینَ كَفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یَسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یَومَ القِیمَةِ واللّهُ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ ‌حِساب».
  
بر اساس اين آيه زندگى دنيايى براى كافران آراسته شده و آن‌ها مؤمنان را مسخره مى‌كنند، در حالى ‌كه توزيع روزى به خواست خداست و در قيامت برترى از آنِ مؤمنان خواهد ‌بود.
+
بر اساس این آیه زندگى دنیایى براى كافران آراسته شده و آن‌ها مؤمنان را مسخره مى‌كنند، در حالى ‌كه توزیع روزى به خواست خداست و در قیامت برترى از آنِ مؤمنان خواهد ‌بود.
  
تحقير اهل صفه به سبب فقرشان، آنان را وا‌مى‌داشت تا آرزو كنند همچون اشراف و بزرگان مدينه ثروتمند باشند؛ اما اين آرزو با نزول آيه‌ 27‌ [[سوره شورى]] /42 همراه شد. خداوند در اين آيه از بندگانش مى‌خواهد درباره فقر و غناى خود حكمت الهى را در نظر گيرند و نسبت به اراده الهى رضايت داشته باشند: «ولَو بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِى‌الاَرضِ ولكِن يُنَزِّلُ بِقَدَر ما‌يَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ‌ خَبيرٌ بَصير».<ref> جامع‌البيان، مج‌ 13، ج‌ 25، ص‌ 39‌ـ‌40؛ اسباب النزول، ص‌ 251؛ مبهمات القرآن، ج‌ 1، ص‌ 466.</ref>
+
تحقیر اهل صفه به سبب فقرشان، آنان را وا‌مى‌داشت تا آرزو كنند همچون اشراف و بزرگان مدینه ثروتمند باشند؛ اما این آرزو با نزول آیه‌ 27‌ [[سوره شورى]] /42 همراه شد. خداوند در این آیه از بندگانش مى‌خواهد درباره فقر و غناى خود حكمت الهى را در نظر گیرند و نسبت به اراده الهى رضایت داشته باشند: «ولَو بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِى‌الاَرضِ ولكِن یُنَزِّلُ بِقَدَر ما‌یَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ‌ خَبیرٌ بَصیر».<ref> جامع‌البیان، مج‌ 13، ج‌ 25، ص‌ 39‌ـ‌40؛ اسباب النزول، ص‌ 251؛ مبهمات القرآن، ج‌ 1، ص‌ 466.</ref>
  
با حضو ر پيامبر در مدينه و به رغم ميل آن حضرت، ملاقات‌ها و ديدارهاى خصوصى اشراف شاخه‌هاى مختلف اوس و خزرج با پيامبر افزايش يافته بود و فقرا و فرودستان از جمله ساكنان صفه كمتر فرصت ملاقات مى‌يافتند، تا آن كه آيه 12 [[سوره مجادله]]/58 نازل شد و از ديداركنندگان خواست پيش از ملاقات خود، صدقه‌اى بپردازند. اين امر افزون بر محدود كردن ملاقات‌ها مى‌توانست كمكى مالى براى مستمندان صفه باشد: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِذا نجَيتُمُ الرَّسولَ فَقَدِّموا بَينَ يَدَى نَجوكُم صَدَقَةً ذلِكَ خَيرٌ لَكُم و اَطهَرُ...» پس از نزول اين آيات، تهيدستان از روى فقر و توانگران بر اثر بخل خود از نجوا با پيامبر خوددارى كردند و تنها على ‌بن ‌ابى‌طالب براى هر گفتگوى خصوصى درهمى مى‌پرداخت.<ref> اسباب النزول، ص‌ 351؛ زادالمسير، ج‌ 8، ص‌ 195؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 84.</ref> پس از اندى كه از اين حادثه گذشت، آيه 13 همين سوره ‌نازل شد و حكم پيشين نسخ گرديد.<ref> مجمع البيان، ج‌ 9، ص‌ 380؛ شواهد التنزيل، ج‌ 2، ص‌ 311‌ـ‌317؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 349.</ref>
+
با حضو ر پیامبر در مدینه و به رغم میل آن حضرت، ملاقات‌ها و دیدارهاى خصوصى اشراف شاخه‌هاى مختلف اوس و خزرج با پیامبر افزایش یافته بود و فقرا و فرودستان از جمله ساكنان صفه كمتر فرصت ملاقات مى‌یافتند، تا آن كه آیه 12 [[سوره مجادله]]/58 نازل شد و از دیداركنندگان خواست پیش از ملاقات خود، صدقه‌اى بپردازند. این امر افزون بر محدود كردن ملاقات‌ها مى‌توانست كمكى مالى براى مستمندان صفه باشد: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا نجَیتُمُ الرَّسولَ فَقَدِّموا بَینَ یَدَى نَجوكُم صَدَقَةً ذلِكَ خَیرٌ لَكُم و اَطهَرُ...» پس از نزول این آیات، تهیدستان از روى فقر و توانگران بر اثر بخل خود از نجوا با پیامبر خوددارى كردند و تنها على ‌بن ‌ابى‌طالب براى هر گفتگوى خصوصى درهمى مى‌پرداخت.<ref> اسباب النزول، ص‌ 351؛ زادالمسیر، ج‌ 8، ص‌ 195؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 84.</ref> پس از اندى كه از این حادثه گذشت، آیه 13 همین سوره ‌نازل شد و حكم پیشین نسخ گردید.<ref> مجمع البیان، ج‌ 9، ص‌ 380؛ شواهد التنزیل، ج‌ 2، ص‌ 311‌ـ‌317؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 349.</ref>
  
ذيل آيه 52 [[سوره انعام]]/6 شأن نزول‌هاى متعددى روايت شده است. بنا به گزارش‌ها يكى از بزرگان انصار<ref> تفسير قمى، ج 1، ص 230؛ نورالثقلين، ج 1، ص 721.</ref> يا برخى سران قبايل صحرانشين خواستار همنشينى پيامبر با خود و كناره‌گيرى او از ساكنان صفه بودند كه اين آيه نازل شد.<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 179؛ المعجم‌الكبير، ج 4، ص‌ 79؛ التبيان، ج‌ 4، ص‌ 144.</ref>
+
ذیل آیه 52 [[سوره انعام]]/6 شأن نزول‌هاى متعددى روایت شده است. بنا به گزارش‌ها یكى از بزرگان انصار<ref> تفسیر قمى، ج 1، ص 230؛ نورالثقلین، ج 1، ص 721.</ref> یا برخى سران قبایل صحرانشین خواستار همنشینى پیامبر با خود و كناره‌گیرى او از ساكنان صفه بودند كه این آیه نازل شد.<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 179؛ المعجم‌الكبیر، ج 4، ص‌ 79؛ التبیان، ج‌ 4، ص‌ 144.</ref>
  
ابن‌عباس نزول اين آيه را به درخواست اشراف براى ايستادن در صف اول نماز مرتبط دانسته است:<ref> زادالمسير، ج 3، ص 46؛ الدرالمنثور، ج 3، ص‌ 275.</ref> «ولا تَطرُدِ الَّذينَ يَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِىِّ يُريدونَ وجهَهُ ما عَلَيكَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء وما مِن حِسابِكَ عَلَيهِم مِن شَىء فَتَطرُدَهُم فَتَكونَ مِنَ الظّلِمين؛ و كسانى را كه در صبح و شام و تنها براى خدا او را مى‌خوانند از خودت مران... اگر آن‌ها را برانى از ستمكاران خواهى بود».
+
ابن‌عباس نزول این آیه را به درخواست اشراف براى ایستادن در صف اول نماز مرتبط دانسته است:<ref> زادالمسیر، ج 3، ص 46؛ الدرالمنثور، ج 3، ص‌ 275.</ref> «ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِىِّ یُریدونَ وجهَهُ ما عَلَیكَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء وما مِن حِسابِكَ عَلَیهِم مِن شَىء فَتَطرُدَهُم فَتَكونَ مِنَ الظّلِمین؛ و كسانى را كه در صبح و شام و تنها براى خدا او را مى‌خوانند از خودت مران... اگر آن‌ها را برانى از ستمكاران خواهى بود».
  
برخى مفسران، قائل به نزول دفعى [[سوره انعام]] در مكه‌اند،<ref> الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 243‌ـ‌246؛ نورالثقلين، ج‌ 1، ص‌ 696.</ref> از اين‌رو چنين شأن نزول‌هايى با ترديد روبروست، هر چند اين امر به صحت وقوع چنين حوادثى آسيب نمى‌زند.
+
برخى مفسران، قائل به نزول دفعى [[سوره انعام]] در مكه‌اند،<ref> الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 243‌ـ‌246؛ نورالثقلین، ج‌ 1، ص‌ 696.</ref> از این‌رو چنین شأن نزول‌هایى با تردید روبروست، هر چند این امر به صحت وقوع چنین حوادثى آسیب نمى‌زند.
  
در ماجرايى ديگر برخى از اشراف قبايل صحرانشين با مشاهده همنشينى پيامبر با يارانش از او خواستند با نشستن در صدر مجلس و دورى از تهيدستان صفه، زمينه ملاقات و گفتگو با آنان را فراهم كند. چون به درخواست پيامبر صلى الله عليه و آله آن عده به صفه رفتند و پيامبر با بزرگان قبايل مشغول گفتگو شد.
+
در ماجرایى دیگر برخى از اشراف قبایل صحرانشین با مشاهده همنشینى پیامبر با یارانش از او خواستند با نشستن در صدر مجلس و دورى از تهیدستان صفه، زمینه ملاقات و گفتگو با آنان را فراهم كند. چون به درخواست پیامبر صلى الله علیه و آله آن عده به صفه رفتند و پیامبر با بزرگان قبایل مشغول گفتگو شد.
  
آيه 28 [[سوره كهف]]/18 نازل شد و از پيامبر خواست تا خواسته‌هاى غافلان را برآورده نكند و چشم از اصحاب صفه برندارد: «واصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشىِّ يُريدونَ وَجهَهُ ولاتَعدُ عَيناكَ عَنهُم... و لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وكانَ اَمرُهُ فُرُطا».<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 6، ص‌ 337؛ نورالثقلين، ج‌ 3، ص‌ 258؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص‌ 383.</ref>
+
آیه 28 [[سوره كهف]]/18 نازل شد و از پیامبر خواست تا خواسته‌هاى غافلان را برآورده نكند و چشم از اصحاب صفه برندارد: «واصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشىِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولاتَعدُ عَیناكَ عَنهُم... و لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وكانَ اَمرُهُ فُرُطا».<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 337؛ نورالثقلین، ج‌ 3، ص‌ 258؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص‌ 383.</ref>
  
پس ‌از نزول اين آيه پيامبر هرگاه نزد اصحاب صفه مى‌رفت، صبر مى‌كرد تا از اطراف او پراكنده شوند و آنگاه آن‌ها را ترك ‌مى‌كرد.<ref> جامع‌البيان، مج 9، ج 15، ص 293ـ294؛ تفسيرقرطبى، ج‌ 6، ص‌ 279.</ref>
+
پس ‌از نزول این آیه پیامبر هرگاه نزد اصحاب صفه مى‌رفت، صبر مى‌كرد تا از اطراف او پراكنده شوند و آنگاه آن‌ها را ترك ‌مى‌كرد.<ref> جامع‌البیان، مج 9، ج 15، ص 293ـ294؛ تفسیرقرطبى، ج‌ 6، ص‌ 279.</ref>
  
برخى بزرگان قبايل صحرانشينى كه براى بيعت با پيامبر در [[مدينه]] به حضورش مى‌رسيدند، از روى خود بزرگ‌بينى، فقيران صفه را به سخره تحقير مى‌كردند كه بنا به برخى روايات آيه‌ 11 [[سوره حجرات]]/49 نازل گرديد: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا‌يَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن يَكونوا خَيرًا مِنهُم‌...؛ اى مؤمنان گروهى گروه ديگر را مسخره نكنند، شايد آن‌ها برتر ‌باشند».<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 213؛ فتح القدير، ج‌ 5، ص‌ 66.</ref>
+
برخى بزرگان قبایل صحرانشینى كه براى بیعت با پیامبر در [[مدینه]] به حضورش مى‌رسیدند، از روى خود بزرگ‌بینى، فقیران صفه را به سخره تحقیر مى‌كردند كه بنا به برخى روایات آیه‌ 11 [[سوره حجرات]]/49 نازل گردید: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا‌یَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن یَكونوا خَیرًا مِنهُم‌...؛ اى مؤمنان گروهى گروه دیگر را مسخره نكنند، شاید آن‌ها برتر ‌باشند».<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 213؛ فتح القدیر، ج‌ 5، ص‌ 66.</ref>
  
پس از [[فتح مكه]] جمعى از اصحاب صفه ابوسفيان را در ميان مسلمانان ديدند و او را دشمن ‌خدا خوانده و از آن كه در نبردهاى پيشين كشته نشده بود، حسرت خوردند. ابوبكر كه همراه ابوسفيان بود در پاسخ ضمن آن كه ابوسفيان را سرور منطقه بطحاء خواند از رفتار آن‌ها شگفت ‌زده ‌شد. سخنان ابوبكر خشم آنان را برانگيخت و به پيامبر گلايه بردند و ايشان ابوبكر را ملزم ساخت تا از آن‌ها عذر خواسته و رضايت آنان را جلب كند.<ref> مسنداحمد، ج‌ 6، ص‌ 57؛ سير اعلام‌النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 540؛ ج‌ 2، ص‌ 25.</ref>
+
پس از [[فتح مكه]] جمعى از اصحاب صفه ابوسفیان را در میان مسلمانان دیدند و او را دشمن ‌خدا خوانده و از آن كه در نبردهاى پیشین كشته نشده بود، حسرت خوردند. ابوبكر كه همراه ابوسفیان بود در پاسخ ضمن آن كه ابوسفیان را سرور منطقه بطحاء خواند از رفتار آن‌ها شگفت ‌زده ‌شد. سخنان ابوبكر خشم آنان را برانگیخت و به پیامبر گلایه بردند و ایشان ابوبكر را ملزم ساخت تا از آن‌ها عذر خواسته و رضایت آنان را جلب كند.<ref> مسنداحمد، ج‌ 6، ص‌ 57؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 540؛ ج‌ 2، ص‌ 25.</ref>
  
'''تعليم، تزكيه و جهاد ياران صفه:'''
+
'''تعلیم، تزكیه و جهاد یاران صفه:'''
  
به مرور تعليم و تزكيه به ‌كاركردهاى صفه افزوده شد. پيامبر براى اهل صفه برنامه‌هاى آموزشى ويژه در نظر گرفته بود،<ref> فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 430.</ref> هر چند سايبان صفه در مسجد پيامبر محل مناسبى براى تعاليم عمومى پيامبر به شمار نمى‌آمد. در حالى ‌كه بسيارى از انصار و مهاجران گرفتار مشاغل روزمره خود بوده‌اند،<ref> حلية الاولياء، ج‌ 1، ص‌ 377.</ref> پيامبر از حضور مهاجران مجرد، در مسجد براى گسترش فرهنگ و ثبت آموزه‌هاى اسلامى بهره برد.<ref> فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 430.</ref>
+
به مرور تعلیم و تزكیه به ‌كاركردهاى صفه افزوده شد. پیامبر براى اهل صفه برنامه‌هاى آموزشى ویژه در نظر گرفته بود،<ref> فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 430.</ref> هر چند سایبان صفه در مسجد پیامبر محل مناسبى براى تعالیم عمومى پیامبر به شمار نمى‌آمد. در حالى ‌كه بسیارى از انصار و مهاجران گرفتار مشاغل روزمره خود بوده‌اند،<ref> حلیة الاولیاء، ج‌ 1، ص‌ 377.</ref> پیامبر از حضور مهاجران مجرد، در مسجد براى گسترش فرهنگ و ثبت آموزه‌هاى اسلامى بهره برد.<ref> فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 430.</ref>
  
به نظر مى‌آيد علاقه‌مند كردن صفه‌اي‌ها به علم و كتابت در آغاز، امرى دشوار بوده است زيرا عرب منطقه در آن عصر كمتر به اين امر علاقه داشت و بيشتر به بهبود وضعيت اقتصادى خويش مى‌انديشيد، از اين ‌رو طبيعى بود كه شخص صفه‌اى در پاسخ به سؤال پيامبر اقرار كند كه فعاليت‌هاى اقتصادى را ترجيح مى‌دهد؛ اما پيامبر با تكيه بر ايمان و وعده‌هاى اخروى از آنان خواست آموختن تعاليم دينى را بر هر امر ديگرى مقدم شمارند.
+
به نظر مى‌آید علاقه‌مند كردن صفه‌ای‌ها به علم و كتابت در آغاز، امرى دشوار بوده است زیرا عرب منطقه در آن عصر كمتر به این امر علاقه داشت و بیشتر به بهبود وضعیت اقتصادى خویش مى‌اندیشید، از این ‌رو طبیعى بود كه شخص صفه‌اى در پاسخ به سؤال پیامبر اقرار كند كه فعالیت‌هاى اقتصادى را ترجیح مى‌دهد؛ اما پیامبر با تكیه بر ایمان و وعده‌هاى اخروى از آنان خواست آموختن تعالیم دینى را بر هر امر دیگرى مقدم شمارند.
  
ايشان آموختن هر آيه از [[قرآن]] در مسجد را از كسب يك شتر دوكوهانه پروار و بسيار مرغوب برتر دانست،<ref> صحيح مسلم، ج‌ 3، ص‌ 146؛ الامالى، طوسى، ص‌ 357.</ref> از اين‌رو مى‌توان انتظار داشت كه اصحاب صفه مورد نظر، نقشى در نقل و تدوين [[احاديث]] و قرائت و حفظ قرآن داشته باشند. به روايتى صفه‌اي‌ها هر آنچه از پيامبر مى‌شنيدند، مى‌نوشتند.<ref> فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 8؛ الحدالفاصل، ص 378؛ الكامل، ج 1، ص‌ 22.</ref>
+
ایشان آموختن هر آیه از [[قرآن]] در مسجد را از كسب یك شتر دوكوهانه پروار و بسیار مرغوب برتر دانست،<ref> صحیح مسلم، ج‌ 3، ص‌ 146؛ الامالى، طوسى، ص‌ 357.</ref> از این‌رو مى‌توان انتظار داشت كه اصحاب صفه مورد نظر، نقشى در نقل و تدوین [[احادیث]] و قرائت و حفظ قرآن داشته باشند. به روایتى صفه‌ای‌ها هر آنچه از پیامبر مى‌شنیدند، مى‌نوشتند.<ref> فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 8؛ الحدالفاصل، ص 378؛ الكامل، ج 1، ص‌ 22.</ref>
  
بدين منظور قبلا عبادة ‌بن ‌صامت خواندن و نوشتن را به آن‌ها آموخته بود.<ref> مسند احمد، ج 6، ص 430؛ المستدرك، ج 2، ص 48؛ المصنف، ابن ‌ابى شيبه، ج‌ 5، ص‌ 98؛ تاريخ دمشق، ج 60، ص 4.</ref> ظهور راويان [[حديث]]، قاريان و مفسران شناخته شده از ميان اصحاب صفه چون ابوسعيد خدرى انصارى، ابن ‌مسعود، عبدالله‌ بن ‌عمر و‌... و شهرت جمعى از جوانان انصار به «قارى»<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 52.</ref> ناشى از همين امر بود و از اين ‌رو هرگاه نومسلمانى نزد پيامبر مى‌آمد او را به يكى از انصاريان مى‌سپرد تا او را با دين و قرآن آشنا كند،<ref> تاريخ [[مدينه]]، ج‌ 2، ص‌ 487.</ref> به ‌گونه‌اى كه هر يك از اينان مى‌توانست مبلّغ آيين جديد اسلام در قبيله خود باشد يا در مأموريت‌هايى از جانب پيامبر چنين كارى را بر عهده گيرد. زمانى كه در سال چهارم سران بنى‌ عامر از پيامبر درخواست كردند تا جمعى را به ‌عنوان مبلغ دين اسلام به منطقه نجد بفرستد پيامبر جمعى از آن‌ها را به آنجا فرستاد.<ref> زادالمسير، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347.</ref>
+
بدین منظور قبلا عبادة ‌بن ‌صامت خواندن و نوشتن را به آن‌ها آموخته بود.<ref> مسند احمد، ج 6، ص 430؛ المستدرك، ج 2، ص 48؛ المصنف، ابن ‌ابى شیبه، ج‌ 5، ص‌ 98؛ تاریخ دمشق، ج 60، ص 4.</ref> ظهور راویان [[حدیث]]، قاریان و مفسران شناخته شده از میان اصحاب صفه چون ابوسعید خدرى انصارى، ابن ‌مسعود، عبدالله‌ بن ‌عمر و‌... و شهرت جمعى از جوانان انصار به «قارى»<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 52.</ref> ناشى از همین امر بود و از این ‌رو هرگاه نومسلمانى نزد پیامبر مى‌آمد او را به یكى از انصاریان مى‌سپرد تا او را با دین و قرآن آشنا كند،<ref> تاریخ [[مدینه]]، ج‌ 2، ص‌ 487.</ref> به ‌گونه‌اى كه هر یك از اینان مى‌توانست مبلّغ آیین جدید اسلام در قبیله خود باشد یا در مأموریت‌هایى از جانب پیامبر چنین كارى را بر عهده گیرد. زمانى كه در سال چهارم سران بنى‌ عامر از پیامبر درخواست كردند تا جمعى را به ‌عنوان مبلغ دین اسلام به منطقه نجد بفرستد پیامبر جمعى از آن‌ها را به آنجا فرستاد.<ref> زادالمسیر، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347.</ref>
  
گزارش‌هايى از حضور 6 جوان غيرمسلمان در صفه خبر مى‌دهد كه مدتى را در آنجا گذراندند و آنگاه مسلمان شدند و بازگشتند؛<ref> صحيح البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130، صحيح مسلم، ج‌ 6، ص‌ 101.</ref> همچنين از گزارش حضور بيست و چند روزه تنى چند از جوانان بنى‌ليث كه به گفته خودشان در اين مدت نزد پيامبر بودند، احتمال مى‌رود كه آنان نيز در صفه سكونت داشتند.<ref> صحيح البخارى، ج 1، ص‌ 175؛ الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 31.</ref>
+
گزارش‌هایى از حضور 6 جوان غیرمسلمان در صفه خبر مى‌دهد كه مدتى را در آنجا گذراندند و آنگاه مسلمان شدند و بازگشتند؛<ref> صحیح البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130، صحیح مسلم، ج‌ 6، ص‌ 101.</ref> همچنین از گزارش حضور بیست و چند روزه تنى چند از جوانان بنى‌لیث كه به گفته خودشان در این مدت نزد پیامبر بودند، احتمال مى‌رود كه آنان نیز در صفه سكونت داشتند.<ref> صحیح البخارى، ج 1، ص‌ 175؛ الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 31.</ref>
  
آنان پس از اين مدت كه آموزش‌هاى مورد نياز را از پيامبر ديدند، مأمور شدند در ميان قوم خود [[نماز]] را اقامه و آن‌ها را با دين اسلام آشنا كنند<ref> فتح البارى، ج‌ 1، ص‌ 366.</ref> از اين‌رو مى‌توان آنان را مشمول آيه 122 [[سوره توبه]]/9 دانست: «فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَة مِنهُم طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا فِى الدّينِ ولِيُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَيهِم لَعَلَّهُم يَحذَرون‌؛ چرا گروهى از هر فرقه‌اى از مؤمنان كوچ نمى‌كنند تا به دين آگاه شوند و در بازگشت قوم خود را هشدار ‌دهند‌...».
+
آنان پس از این مدت كه آموزش‌هاى مورد نیاز را از پیامبر دیدند، مأمور شدند در میان قوم خود [[نماز]] را اقامه و آن‌ها را با دین اسلام آشنا كنند<ref> فتح البارى، ج‌ 1، ص‌ 366.</ref> از این‌رو مى‌توان آنان را مشمول آیه 122 [[سوره توبه]]/9 دانست: «فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَة مِنهُم طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرون‌؛ چرا گروهى از هر فرقه‌اى از مؤمنان كوچ نمى‌كنند تا به دین آگاه شوند و در بازگشت قوم خود را هشدار ‌دهند‌...».
  
دلايل كافى براى حضور اين گروه در صفه وجود ندارد اما مكانى مناسب‌تر از صفه براى آموزش يا اقامت آن‌ها نمى‌توان در نظر گرفت زيرا بعيد مى‌نمايد كه پيامبر آموزش‌هايى اختصاصى براى اين عده در نظر گرفته باشد و احتمالاً از ياران صفه‌اى خود براى تعليم اين جماعت بهره برده است.
+
دلایل كافى براى حضور این گروه در صفه وجود ندارد اما مكانى مناسب‌تر از صفه براى آموزش یا اقامت آن‌ها نمى‌توان در نظر گرفت زیرا بعید مى‌نماید كه پیامبر آموزش‌هایى اختصاصى براى این عده در نظر گرفته باشد و احتمالاً از یاران صفه‌اى خود براى تعلیم این جماعت بهره برده است.
  
از سوى ديگر گزارش‌هايى حاكى از آن است كه بسيارى از جوانان انصارىِ شيفته پيامبر، آن ‌گونه در كنارش بودند كه زمانى كه به خانه نمى‌آمدند والدين آنان گمان داشتند آن‌ها در مسجداند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347.</ref> در گزارش همسويى آمده كه 70 تن از انصاريان چنان قرآن آموخته بودند كه به قاريان (القراء) شهرت يافتند.<ref> الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 390.</ref>
+
از سوى دیگر گزارش‌هایى حاكى از آن است كه بسیارى از جوانان انصارىِ شیفته پیامبر، آن ‌گونه در كنارش بودند كه زمانى كه به خانه نمى‌آمدند والدین آنان گمان داشتند آن‌ها در مسجداند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347.</ref> در گزارش همسویى آمده كه 70 تن از انصاریان چنان قرآن آموخته بودند كه به قاریان (القراء) شهرت یافتند.<ref> الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 390.</ref>
  
تأثيرپذيرى معنوى اصحاب صفه از پيامبر كمتر در گزارش‌هاى تاريخى منعكس شده است. عبادت شبانه پيامبر در مسجد بى‌توجهى او به دنيا نوع معيشت و تأكيدش بر تزكيه نفس و تقرب به خداوند بر تنى چند از اصحاب تأثير عميقى نهاد و اين امر باعث شد در دوره‌هاى بعد، صاحبان گرايش‌هاى اخلاقى و عرفانى در جهان اسلام، عملكرد خود را به صفه مسجد پيامبر نسبت دهند<ref> حليه الاوليا، ج‌ 1، ص‌ 337.</ref> و اهل آن را «اولياءاللّه» بخوانند.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 56، ص‌ 162.</ref>
+
تأثیرپذیرى معنوى اصحاب صفه از پیامبر كمتر در گزارش‌هاى تاریخى منعكس شده است. عبادت شبانه پیامبر در مسجد بى‌توجهى او به دنیا نوع معیشت و تأكیدش بر تزكیه نفس و تقرب به خداوند بر تنى چند از اصحاب تأثیر عمیقى نهاد و این امر باعث شد در دوره‌هاى بعد، صاحبان گرایش‌هاى اخلاقى و عرفانى در جهان اسلام، عملكرد خود را به صفه مسجد پیامبر نسبت دهند<ref> حلیه الاولیا، ج‌ 1، ص‌ 337.</ref> و اهل آن را «اولیاءاللّه» بخوانند.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 56، ص‌ 162.</ref>
  
اگر بپذيريم كه علاقه‌مندى و روحيات اصحاب بر حفظ سخنان پيامبر و روايت آن تأثير داشته است، مى‌توان رواياتى با مضامين سلوكى عرفانى را از جانب برخى اصحاب صفه، دليلى بر گرايشات آن‌ها دانست. در اين روايات بر مجلس ذكر،<ref> تاريح دمشق، ج‌ 13، ص‌ 317، كنزالعمال، ج‌ 15، ص‌ 838؛ اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 193.</ref> سجود طولانى،<ref> سبل السلام، ج 2، ص‌ 3؛ صحيح مسلم، ج‌ 2، ص ‌52؛ الدعوات، ص‌ 39.</ref> خواندن نمازهاى روزانه همچون نماز وداع،<ref> مسند احمد، ج 6، ص 573؛ الامالى طوسى، ص‌ 508.</ref> رقت قلب، تفكر،<ref> جامع الصغير، ج‌ 2، ص‌ 298؛ تفسير قرطبى، ج‌ 12، ص‌ 183.</ref> گريه،<ref> جامع‌الصغير، ج‌ 2، ص‌ 298؛ تفسير قرطبى، ج‌ 12، ص‌ 183.</ref> اهتمام به روز جمعه،<ref> الخصال، ص‌ 315؛ سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 344.</ref> بسنده كردن به پايين‌ترين سطح زندگى،<ref> سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 2، ص‌ 1373‌ـ‌1374؛ المصنف، ابن ‌ابى ‌شيبه، ‌ج 8، ص‌ 126.</ref> توجه به حقيقت [[ايمان]] و رضايت از خواست خدا<ref> حلية الاولياء، ج‌ 2، ص‌ 8، 15، 18.</ref> و‌... تأكيد شده است.
+
اگر بپذیریم كه علاقه‌مندى و روحیات اصحاب بر حفظ سخنان پیامبر و روایت آن تأثیر داشته است، مى‌توان روایاتى با مضامین سلوكى عرفانى را از جانب برخى اصحاب صفه، دلیلى بر گرایشات آن‌ها دانست. در این روایات بر مجلس ذكر،<ref> تاریح دمشق، ج‌ 13، ص‌ 317، كنزالعمال، ج‌ 15، ص‌ 838؛ اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 193.</ref> سجود طولانى،<ref> سبل السلام، ج 2، ص‌ 3؛ صحیح مسلم، ج‌ 2، ص ‌52؛ الدعوات، ص‌ 39.</ref> خواندن نمازهاى روزانه همچون نماز وداع،<ref> مسند احمد، ج 6، ص 573؛ الامالى طوسى، ص‌ 508.</ref> رقت قلب، تفكر،<ref> جامع الصغیر، ج‌ 2، ص‌ 298؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 12، ص‌ 183.</ref> گریه،<ref> جامع‌الصغیر، ج‌ 2، ص‌ 298؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 12، ص‌ 183.</ref> اهتمام به روز جمعه،<ref> الخصال، ص‌ 315؛ سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 344.</ref> بسنده كردن به پایین‌ترین سطح زندگى،<ref> سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 2، ص‌ 1373‌ـ‌1374؛ المصنف، ابن ‌ابى ‌شیبه، ‌ج 8، ص‌ 126.</ref> توجه به حقیقت [[ایمان]] و رضایت از خواست خدا<ref> حلیة الاولیاء، ج‌ 2، ص‌ 8، 15، 18.</ref> و‌... تأكید شده است.
  
جمعى از اصحاب پيامبر كه عمده آن‌ها از ميان ياران صفه بودند تحت تأثير سخنان پيامبر درباره زهد و توجه به آخرت تصميم گرفتند با نخوابيدن بر جاى نرم، پوشيدن لباس خشن، نخوردن گوشت، سير و سياحت، ترك روابط جنسى، استفاده نكردن از بوى خوش همچون راهبان مسيحى از دنيا روى گردانند. آنان تصميم داشتند روزها را روزه بدارند و شب‌ها را به عبادت سپرى كنند. چون پيامبر متوجه اين امر شد، آنان را از اين كار منصرف كرد و سيره عملى خودش را معيار و الگوى رفتارى آن‌ها دانست. در همين راستا آيه 87 [[سوره مائده]]/5 نازل شد:<ref> جامع‌البيان، مج ‌5، ج‌ 7، ص‌ 14‌ـ‌17؛ اسباب‌النزول، ص‌ 169؛ مجمع البيان، ج‌ 3، ص‌ 364.</ref>
+
جمعى از اصحاب پیامبر كه عمده آن‌ها از میان یاران صفه بودند تحت تأثیر سخنان پیامبر درباره زهد و توجه به آخرت تصمیم گرفتند با نخوابیدن بر جاى نرم، پوشیدن لباس خشن، نخوردن گوشت، سیر و سیاحت، ترك روابط جنسى، استفاده نكردن از بوى خوش همچون راهبان مسیحى از دنیا روى گردانند. آنان تصمیم داشتند روزها را روزه بدارند و شب‌ها را به عبادت سپرى كنند. چون پیامبر متوجه این امر شد، آنان را از این كار منصرف كرد و سیره عملى خودش را معیار و الگوى رفتارى آن‌ها دانست. در همین راستا آیه 87 [[سوره مائده]]/5 نازل شد:<ref> جامع‌البیان، مج ‌5، ج‌ 7، ص‌ 14‌ـ‌17؛ اسباب‌النزول، ص‌ 169؛ مجمع البیان، ج‌ 3، ص‌ 364.</ref>
  
«ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا‌تُحَرِّموا طَيِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَكُم‌ولاتَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ المُعتَدين × وكُلوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَللاً طَيِّبـًا واتَّقوا اللّهَ الَّذى اَنتُم بِه مُؤمِنون؛ اى مؤمنان آنچه را خداوند براى شما [[حلال]] دانسته حرام نكنيد و از حد مگذريد كه خداوند از حد گذرندگان را دوست نمى‌دارد. از آنچه خداوند روزى شما كرده بخوريد و از خداوندى كه به او [[ايمان]] داريد، پروا ‌داشته ‌باشيد».
+
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا‌تُحَرِّموا طَیِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَكُم‌ولاتَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین × وكُلوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَللاً طَیِّبـًا واتَّقوا اللّهَ الَّذى اَنتُم بِه مُؤمِنون؛ اى مؤمنان آنچه را خداوند براى شما [[حلال]] دانسته حرام نكنید و از حد مگذرید كه خداوند از حد گذرندگان را دوست نمى‌دارد. از آنچه خداوند روزى شما كرده بخورید و از خداوندى كه به او [[ایمان]] دارید، پروا ‌داشته ‌باشید».
  
بر اساس رواياتى استغفاركنندگان سحرگاهان در آيه «لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّتٌ تَجرى... والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار».([[سوره آل ‌عمران]]/3،17) گروهى از جمله شمارى از اصحاب صفه‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌3، ج‌ 3، ص‌ 283؛ تفسير قرطبى، ج‌ 4، ص‌ 26؛ الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 164.</ref>
+
بر اساس روایاتى استغفاركنندگان سحرگاهان در آیه «لِلَّذینَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّتٌ تَجرى... والمُستَغفِرینَ بِالاَسحار».([[سوره آل ‌عمران]]/3،17) گروهى از جمله شمارى از اصحاب صفه‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌3، ج‌ 3، ص‌ 283؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 4، ص‌ 26؛ الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 164.</ref>
  
بنا به روايت ديگرى صالحان در آيه‌ 69 [[سوره نساء]]/4: «ومَن يُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيّينَ والصِّدّيقِينَ والشُّهَداءِ والصّلِحينَ و حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقا» بر جمعى از اصحاب صفه از جمله [[سلمان]]، [[ابوذر]]، صهيب، بلال، خباب و عمار تطبيق شده است.<ref> شواهد التنزيل، ج‌ 1، ص‌ 197.</ref>
+
بنا به روایت دیگرى صالحان در آیه‌ 69 [[سوره نساء]]/4: «ومَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ والصِّدّیقِینَ والشُّهَداءِ والصّلِحینَ و حَسُنَ اُولئِكَ رَفیقا» بر جمعى از اصحاب صفه از جمله [[سلمان]]، [[ابوذر]]، صهیب، بلال، خباب و عمار تطبیق شده است.<ref> شواهد التنزیل، ج‌ 1، ص‌ 197.</ref>
  
درباره مقام و منزلت برخى از سالكان ساكن صفه روايت‌هاى گوناگونى نقل شده است. پيامبر [[بهشت]] را مشتاق برخى از آن‌ها دانست.<ref> سنن الترمذى، ج‌ 5، ص‌ 332؛ مسند ابى ‌يعلى، ج‌ 5، ص‌ 166؛ الخصال، ص‌ 303.</ref> بنابر روايتى ديگر خداوند از پيامبر خواسته بود به برخى از آن‌ها عشق بورزد.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 60، ص‌ 177؛ معجم الاوسط، ج‌ 7، ص‌ 305؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 256‌ـ‌257.</ref> در گزارشى ديگر غضب برخى از آنان با غضب الهى برابر دانسته شده كه از بلندى مقام و مهار نفس اماره آن‌ها خبر مى‌دهد.<ref> صحيح مسلم، ج‌ 7، ص‌ 173؛ سنن النسائى، ج‌ 5، ص‌ 75؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 22، ص‌ 391.</ref> در جايى ديگر پيامبر برخى انصاريان صفه‌اى را برگزيده (خيار) ناميد.<ref> محجم الزوائد، ج‌ 6، ص‌ 128؛ المعجم‌الكبير، ج‌ 20، ص‌ 357.</ref>
+
درباره مقام و منزلت برخى از سالكان ساكن صفه روایت‌هاى گوناگونى نقل شده است. پیامبر [[بهشت]] را مشتاق برخى از آن‌ها دانست.<ref> سنن الترمذى، ج‌ 5، ص‌ 332؛ مسند ابى ‌یعلى، ج‌ 5، ص‌ 166؛ الخصال، ص‌ 303.</ref> بنابر روایتى دیگر خداوند از پیامبر خواسته بود به برخى از آن‌ها عشق بورزد.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 60، ص‌ 177؛ معجم الاوسط، ج‌ 7، ص‌ 305؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 256‌ـ‌257.</ref> در گزارشى دیگر غضب برخى از آنان با غضب الهى برابر دانسته شده كه از بلندى مقام و مهار نفس اماره آن‌ها خبر مى‌دهد.<ref> صحیح مسلم، ج‌ 7، ص‌ 173؛ سنن النسائى، ج‌ 5، ص‌ 75؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 22، ص‌ 391.</ref> در جایى دیگر پیامبر برخى انصاریان صفه‌اى را برگزیده (خیار) نامید.<ref> محجم الزوائد، ج‌ 6، ص‌ 128؛ المعجم‌الكبیر، ج‌ 20، ص‌ 357.</ref>
  
رضايت برخى از ياران صفه از وضع معيشتى خود كه حاكى از عمق [[ايمان]] آن‌هاست به پيامبر اين فرصت را مى‌داد تا هرگاه امكانات محدودى به دستش مى‌رسيد، آن را در ميان ديگرانى كه از وضعيت خود در صفه ناراضى بودند، توزيع كند. پس از توزيع، پيامبر از اين عده عذر مى‌خواست<ref> الكافى، ج‌ 3، ص‌ 550؛ مسند ابى‌داود، ص 161؛ صحيح البخارى، ج‌ 4، ص‌ 70.</ref> و در برابر رضايتشان، بدان‌ها وعده مى‌داد كه در آخرت همنشين آنان خواهد شد.<ref> كنزالعمال، ج‌ 6، ص‌ 467؛ تاريخ بغداد، ج‌ 13، ص‌ 276.</ref>
+
رضایت برخى از یاران صفه از وضع معیشتى خود كه حاكى از عمق [[ایمان]] آن‌هاست به پیامبر این فرصت را مى‌داد تا هرگاه امكانات محدودى به دستش مى‌رسید، آن را در میان دیگرانى كه از وضعیت خود در صفه ناراضى بودند، توزیع كند. پس از توزیع، پیامبر از این عده عذر مى‌خواست<ref> الكافى، ج‌ 3، ص‌ 550؛ مسند ابى‌داود، ص 161؛ صحیح البخارى، ج‌ 4، ص‌ 70.</ref> و در برابر رضایتشان، بدان‌ها وعده مى‌داد كه در آخرت همنشین آنان خواهد شد.<ref> كنزالعمال، ج‌ 6، ص‌ 467؛ تاریخ بغداد، ج‌ 13، ص‌ 276.</ref>
  
با توجه به پيشگويى پيامبر صلى الله عليه و آله از رفاه اصحاب پس از او و تصريح ايشان كه امروزتان بهتر از فردايتان است<ref> السنن الكبرى، ج 3، ص 472.</ref> برمى‌آيد كه ايشان نگران تعلق اصحابش به دنيا بوده است، همان ‌گونه كه در گزارشى از ابوذر، پيامبر از وضع معنوى و بى‌توجهى آنان به دنيا اعلام رضايت كرد و تنها كسانى را در آخرت به خود نزديك دانست كه پس از او نيز اين حالت را حفظ كنند.<ref> تاريخ بغداد، ج‌ 13، ص‌ 276.</ref>
+
با توجه به پیشگویى پیامبر صلى الله علیه و آله از رفاه اصحاب پس از او و تصریح ایشان كه امروزتان بهتر از فردایتان است<ref> السنن الكبرى، ج 3، ص 472.</ref> برمى‌آید كه ایشان نگران تعلق اصحابش به دنیا بوده است، همان ‌گونه كه در گزارشى از ابوذر، پیامبر از وضع معنوى و بى‌توجهى آنان به دنیا اعلام رضایت كرد و تنها كسانى را در آخرت به خود نزدیك دانست كه پس از او نیز این حالت را حفظ كنند.<ref> تاریخ بغداد، ج‌ 13، ص‌ 276.</ref>
  
ابوذر در دوره خلافت عثمان با استناد به همين امر به اعتراض عليه برخى از ياران با سابقه پيامبر پرداخت.<ref> سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 74؛ الاصابه، ج 7، ص 108؛ مسند احمد، ج‌ 6، ص‌ 212‌ـ‌213.</ref> زمانى كه يكى از اصحاب صفه ابراز داشت بدانجا رسيده‌ام كه طلا و سنگ برايم يكسان است، پيامبر او را آزاد شده دانست.<ref> شرح [[نهج البلاغه]]، ج 7، ص‌ 215.</ref>
+
ابوذر در دوره خلافت عثمان با استناد به همین امر به اعتراض علیه برخى از یاران با سابقه پیامبر پرداخت.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 74؛ الاصابه، ج 7، ص 108؛ مسند احمد، ج‌ 6، ص‌ 212‌ـ‌213.</ref> زمانى كه یكى از اصحاب صفه ابراز داشت بدانجا رسیده‌ام كه طلا و سنگ برایم یكسان است، پیامبر او را آزاد شده دانست.<ref> شرح [[نهج البلاغه]]، ج 7، ص‌ 215.</ref>
  
ابن ‌ابى ‌الحديد صفه‌اي‌ها را عابدانى دانسته كه زهد و شجاعت، شاخصه اصلى آن‌ها بود.<ref> همان، ص‌ 296.</ref> دل‌نبستن به دنيا در دوره پيامبر كه هنوز عموم مسلمانان در فقر نسبى بسر ‌مى‌بردند، بيشتر در حضور فعال در جنگ‌ها، شجاعت و شهادت‌طلبى نمايان مى‌شد به ‌گونه‌اى كه برخى منابع در تعبير از شجاعت‌شان بدان‌ها شير گفته‌اند.<ref> الكامل، ج‌ 5، ص‌ 80؛ اسباب النزول، ص‌ 130.</ref>
+
ابن ‌ابى ‌الحدید صفه‌ای‌ها را عابدانى دانسته كه زهد و شجاعت، شاخصه اصلى آن‌ها بود.<ref> همان، ص‌ 296.</ref> دل‌نبستن به دنیا در دوره پیامبر كه هنوز عموم مسلمانان در فقر نسبى بسر ‌مى‌بردند، بیشتر در حضور فعال در جنگ‌ها، شجاعت و شهادت‌طلبى نمایان مى‌شد به ‌گونه‌اى كه برخى منابع در تعبیر از شجاعت‌شان بدان‌ها شیر گفته‌اند.<ref> الكامل، ج‌ 5، ص‌ 80؛ اسباب النزول، ص‌ 130.</ref>
  
درباره حضور اصحاب صفه در نبرد با دشمنان، گزارش‌هاى جامعى وجود ندارد و مى‌بايست در مورد يكايك آن‌ها بررسي‌هاى جداگانه‌اى صورت گيرد. مشهور است كه در حادثه بئرمعونه در سال چهارم هجرى، 70 تن به ‌شهادت رسيدند كه برخى از آنان از اصحاب ‌صفه بودند.<ref> مجمع‌البيان، ج 2، ص 440؛ زادالمسير، ج 2، ص 55.</ref>
+
درباره حضور اصحاب صفه در نبرد با دشمنان، گزارش‌هاى جامعى وجود ندارد و مى‌بایست در مورد یكایك آن‌ها بررسی‌هاى جداگانه‌اى صورت گیرد. مشهور است كه در حادثه بئرمعونه در سال چهارم هجرى، 70 تن به ‌شهادت رسیدند كه برخى از آنان از اصحاب ‌صفه بودند.<ref> مجمع‌البیان، ج 2، ص 440؛ زادالمسیر، ج 2، ص 55.</ref>
  
با شهادت اين گروه آيه 169 [[سوره آل ‌عمران]]/3 نازل گرديد: «و‌لاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ اَموتـًا بَل اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون؛ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندار. آن‌ها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند».<ref> </ref>
+
با شهادت این گروه آیه 169 [[سوره آل ‌عمران]]/3 نازل گردید: «و‌لاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون؛ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندار. آن‌ها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند».<ref> </ref>
  
جمع زيادى از صفه‌نشينان، خواهان حضور در سريه ذات‌السلاسل بودند كه بنا به قرعه 80 نفرشان در اين جنگ شركت كردند.<ref> الارشاد، ج 1، ص‌ 86‌ـ‌87؛ تأويل الايات الظاهره، ص‌ 811.</ref> در گزارشى از حضور آن‌ها در غزوه ذات‌الرقاع سخن به ميان آمده كه 6 تن از آن‌ها كه پاى‌افزار نداشتند، پاهاى برهنه خود را با پارچه بسته بودند.<ref> المناقب، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref>
+
جمع زیادى از صفه‌نشینان، خواهان حضور در سریه ذات‌السلاسل بودند كه بنا به قرعه 80 نفرشان در این جنگ شركت كردند.<ref> الارشاد، ج 1، ص‌ 86‌ـ‌87؛ تأویل الایات الظاهره، ص‌ 811.</ref> در گزارشى از حضور آن‌ها در غزوه ذات‌الرقاع سخن به میان آمده كه 6 تن از آن‌ها كه پاى‌افزار نداشتند، پاهاى برهنه خود را با پارچه بسته بودند.<ref> المناقب، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref>
  
در غزوه تبوك (سال نهم هجرى) كه پيامبر با كمك و [[انفاق]] مسلمانان توانست سپاه خود را مهيا كند. بسيارى از اهل صفه در برابر سهم غنايم خود، از ديگران توشه و تجهيزات گرفتند و با سپاه همراه شدند؛<ref> اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 399.</ref> اما برخى كه بانى بر اين امر نيافتند و فقر آنان مانع حضورشان در جهاد مى‌شد، غم‌زده مى‌گريستند.<ref> السيره النبويه، ج‌ 4، ص‌ 518.</ref>
+
در غزوه تبوك (سال نهم هجرى) كه پیامبر با كمك و [[انفاق]] مسلمانان توانست سپاه خود را مهیا كند. بسیارى از اهل صفه در برابر سهم غنایم خود، از دیگران توشه و تجهیزات گرفتند و با سپاه همراه شدند؛<ref> اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 399.</ref> اما برخى كه بانى بر این امر نیافتند و فقر آنان مانع حضورشان در جهاد مى‌شد، غم‌زده مى‌گریستند.<ref> السیره النبویه، ج‌ 4، ص‌ 518.</ref>
  
آيات 91‌ـ‌92 [[سوره توبه]]/9 حكايت از همين امر دارد: «لَيسَ عَلَى الضُّعَفاءِ ولا عَلَى المَرضى ولا عَلَى الَّذينَ لايَجِدونَ ما يُنفِقونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ ما عَلَى المُحسِنينَ مِن سَبيل واللّهُ غَفورٌ رَحيم × ولا عَلَى الَّذينَ اِذا ما اَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لااَجِدُ ما اَحمِلُكُم عَلَيهِ تَوَلَّوا واَعيُنُهُم تَفيضُ مِنَ الدَّمعِ حَزَنـًا اَلاّ يَجِدوا ما يُنفِقون».
+
آیات 91‌ـ‌92 [[سوره توبه]]/9 حكایت از همین امر دارد: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفاءِ ولا عَلَى المَرضى ولا عَلَى الَّذینَ لایَجِدونَ ما یُنفِقونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ ما عَلَى المُحسِنینَ مِن سَبیل واللّهُ غَفورٌ رَحیم × ولا عَلَى الَّذینَ اِذا ما اَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لااَجِدُ ما اَحمِلُكُم عَلَیهِ تَوَلَّوا واَعیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ حَزَنـًا اَلاّ یَجِدوا ما یُنفِقون».
  
شواهدى از ادامه حيات صفه تا اوايل سده دوم هجرى وجود ‌دارد.<ref> الاغانى، ج‌ 19، ص‌ 188.</ref>
+
شواهدى از ادامه حیات صفه تا اوایل سده دوم هجرى وجود ‌دارد.<ref> الاغانى، ج‌ 19، ص‌ 188.</ref>
  
 
'''صفه و تصوف:'''
 
'''صفه و تصوف:'''
  
در سده‌هاى چهارم و پنجم هجرى تصوير ديگرى از صفه از سوى مشايخ تصوف ارائه شده است. به عقيده مونتگمرى وات اين تصوير از اوايل سده سوم رواج يافته و در گزارش‌هاى پيش از آن سابقه ندارد.<ref> EmcycloPedia of Islam, 2, I, P 267.</ref>
+
در سده‌هاى چهارم و پنجم هجرى تصویر دیگرى از صفه از سوى مشایخ تصوف ارائه شده است. به عقیده مونتگمرى وات این تصویر از اوایل سده سوم رواج یافته و در گزارش‌هاى پیش از آن سابقه ندارد.<ref> EmcycloPedia of Islam, 2, I, P 267.</ref>
  
بر اساس چنين تصويرى، اهل صفه 400‌ تن بودند كه در صفه مسجد پيامبر سكونت داشتند و براى عبادت، جهاد و آموزش فراغت يافته بودند. آنان افرادى تهيدست و خوش قلب بودند كه دست از دنيا شسته و از كسب و كار اعراض كرده بودند.<ref> كشف المحجوب، ص 22.</ref>
+
بر اساس چنین تصویرى، اهل صفه 400‌ تن بودند كه در صفه مسجد پیامبر سكونت داشتند و براى عبادت، جهاد و آموزش فراغت یافته بودند. آنان افرادى تهیدست و خوش قلب بودند كه دست از دنیا شسته و از كسب و كار اعراض كرده بودند.<ref> كشف المحجوب، ص 22.</ref>
  
سهروردى تجمع 400 تن از ياران پيامبر را در مسجد به حضور صوفيه در خانقاه‌ها براى ذكر و عبادت و تعلم تشبيه كرده است.<ref> عوارف المعارف، ص‌ 84.</ref> مؤلفان صوفى منش در تشابه اوصاف صوفيه و اصحاب صفه فراوان سخن گفته‌اند. ميبدى ترس، علم، اخلاص و صداقت، شوريده حالى و باطنى آسوده و سازگارى با درويشى و تهيدستى را از عناصر مشترك اين دو گروه برمى‌شمرد.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 369.</ref>
+
سهروردى تجمع 400 تن از یاران پیامبر را در مسجد به حضور صوفیه در خانقاه‌ها براى ذكر و عبادت و تعلم تشبیه كرده است.<ref> عوارف المعارف، ص‌ 84.</ref> مؤلفان صوفى منش در تشابه اوصاف صوفیه و اصحاب صفه فراوان سخن گفته‌اند. میبدى ترس، علم، اخلاص و صداقت، شوریده حالى و باطنى آسوده و سازگارى با درویشى و تهیدستى را از عناصر مشترك این دو گروه برمى‌شمرد.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 369.</ref>
  
كلاباذى هم ترك وطن، ترك دنيا، سياحت، اكتفا به حداقل خوراك و پوشاك و ترك مالكيت را به عنوان بارزترين وجوه مشابهت اين دو گروه بيان كرده است،<ref> الشرح التعرف، ج‌ 3، ص‌ 1103‌ـ‌1105.</ref> از اين‌رو آنان اصحاب صفه را از برخى ديگر ياران پيامبر بالاتر دانسته و موقعيت بهترى برايشان تصوير مى‌كنند.
+
كلاباذى هم ترك وطن، ترك دنیا، سیاحت، اكتفا به حداقل خوراك و پوشاك و ترك مالكیت را به عنوان بارزترین وجوه مشابهت این دو گروه بیان كرده است،<ref> الشرح التعرف، ج‌ 3، ص‌ 1103‌ـ‌1105.</ref> از این‌رو آنان اصحاب صفه را از برخى دیگر یاران پیامبر بالاتر دانسته و موقعیت بهترى برایشان تصویر مى‌كنند.
  
آنان رفتار محبت‌آميز پيامبر با اصحاب صفه را نشانى بر اهميت ايشان دانسته‌اند<ref> اللمع، ص‌ 183.</ref> و در تأييد اين مدعا آيه «ولا‌تَطرُدِ الَّذينَ يَدعونَ رَبَّهُم» را عتابى مى‌دانند كه خداوند به خاطر آنان بر پيامبر روا داشت.<ref> كشف المحجوب، ص‌ 97.</ref> اين امر اعتراض ابن‌تيميه را كه به برترى عَشَره مبشّره معتقد است برانگيخته و چنين باورى را ضلالت و گمراهى دانسته است.<ref> مجموع الفتاوى، ج‌ 11، ص‌ 56‌ـ‌57.</ref>
+
آنان رفتار محبت‌آمیز پیامبر با اصحاب صفه را نشانى بر اهمیت ایشان دانسته‌اند<ref> اللمع، ص‌ 183.</ref> و در تأیید این مدعا آیه «ولا‌تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم» را عتابى مى‌دانند كه خداوند به خاطر آنان بر پیامبر روا داشت.<ref> كشف المحجوب، ص‌ 97.</ref> این امر اعتراض ابن‌تیمیه را كه به برترى عَشَره مبشّره معتقد است برانگیخته و چنین باورى را ضلالت و گمراهى دانسته است.<ref> مجموع الفتاوى، ج‌ 11، ص‌ 56‌ـ‌57.</ref>
  
درباره وجه تسميه «صوفيه» و «تصوف» برخى اين واژه را برگرفته از صفه مسجد پيامبر گرفته‌اند كه از نظر ادبى با اشكالاتى مواجه است و خود صوفيه نيز بدان اشاره كرده‌اند.<ref> عوارف المعارف، ص‌ 84.</ref>
+
درباره وجه تسمیه «صوفیه» و «تصوف» برخى این واژه را برگرفته از صفه مسجد پیامبر گرفته‌اند كه از نظر ادبى با اشكالاتى مواجه است و خود صوفیه نیز بدان اشاره كرده‌اند.<ref> عوارف المعارف، ص‌ 84.</ref>
  
بر اثر توجه فرقه‌هاى صوفى به اهل صفه، آياتى را كه در شأن آنان نازل شده نيز مورد تحليل خود قرار داده‌اند؛ از جمله در تفسير آيه 273 [[سوره بقره]]/2: «لِلفُقَراءِ الَّذينَ اُحصِروا فى سَبيلِ اللّهِ لايَستَطيعونَ ضَربـًا فِى الاَرضِ يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِيمهُم لايَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا وما تُنفِقوا مِن خَير فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَليم» ديدگاه‌هاى متعددى ارائه كرده‌اند. برخى اين 400 نفر را كسانى دانسته‌اند كه بر اثر اشتغال به جهاد نمى‌توانستند به فعاليت اقتصادى بپردازند. ديگران سبب اين امر را اشتغال به عبادت خدا دانسته‌اند.<ref> اتحاف السلاة المتقين، ج‌ 9، ص‌ 272.</ref>
+
بر اثر توجه فرقه‌هاى صوفى به اهل صفه، آیاتى را كه در شأن آنان نازل شده نیز مورد تحلیل خود قرار داده‌اند؛ از جمله در تفسیر آیه 273 [[سوره بقره]]/2: «لِلفُقَراءِ الَّذینَ اُحصِروا فى سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَربـًا فِى الاَرضِ یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِیمهُم لایَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا وما تُنفِقوا مِن خَیر فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیم» دیدگاه‌هاى متعددى ارائه كرده‌اند. برخى این 400 نفر را كسانى دانسته‌اند كه بر اثر اشتغال به جهاد نمى‌توانستند به فعالیت اقتصادى بپردازند. دیگران سبب این امر را اشتغال به عبادت خدا دانسته‌اند.<ref> اتحاف السلاة المتقین، ج‌ 9، ص‌ 272.</ref>
  
برخى صوفيه كه خودباورى به كسب و كار ندارند<ref> كشف المحجوب، ص‌ 22، 97؛ الشرح التعرف، ج‌ 3، ص‌ 1103‌ـ‌1105.</ref> نيز اشتغال اهل صفه به كسب و كار را مخل به توكل آنان دانسته‌اند. واضح است كه صوفيه از عملكرد اصحاب صفه به عنوان محملى براى هنجارهاى خود استفاده كرده‌اند، از اين‌رو دسته‌اى از گزارش‌ها چون اعتراض اصحاب صفه به وضعيت معيشتى خود، كاركردهاى متعدد صفه، نوسان آمار صفه، آرزوى معيشتى بهتر، حضور آن‌ها در جنگ به عنوان فعاليت سياسى نظامى و‌... و گرايشات دنياطلبانه برخى از آنها به ويژه پس از رحلت پيامبر و‌... را ناديده گرفته‌اند و به ‌صورت نمادين به همه اهل صفه به عنوان انسان‌هايى برگزيده توجه كرده‌اند، در حالى ‌كه صفه بسترى براى ظهور افرادى برجسته، عالم و جهادگر بوده و نمى‌توان تزكيه و ايمانى عميق را در ميان همه آنان جست زيرا نقل‌ها حاكى از آن است كه برخى از اهل صفه زندگى زاهدانه خود را قدر نمى‌دانستند.
+
برخى صوفیه كه خودباورى به كسب و كار ندارند<ref> كشف المحجوب، ص‌ 22، 97؛ الشرح التعرف، ج‌ 3، ص‌ 1103‌ـ‌1105.</ref> نیز اشتغال اهل صفه به كسب و كار را مخل به توكل آنان دانسته‌اند. واضح است كه صوفیه از عملكرد اصحاب صفه به عنوان محملى براى هنجارهاى خود استفاده كرده‌اند، از این‌رو دسته‌اى از گزارش‌ها چون اعتراض اصحاب صفه به وضعیت معیشتى خود، كاركردهاى متعدد صفه، نوسان آمار صفه، آرزوى معیشتى بهتر، حضور آن‌ها در جنگ به عنوان فعالیت سیاسى نظامى و‌... و گرایشات دنیاطلبانه برخى از آنها به ویژه پس از رحلت پیامبر و‌... را نادیده گرفته‌اند و به ‌صورت نمادین به همه اهل صفه به عنوان انسان‌هایى برگزیده توجه كرده‌اند، در حالى ‌كه صفه بسترى براى ظهور افرادى برجسته، عالم و جهادگر بوده و نمى‌توان تزكیه و ایمانى عمیق را در میان همه آنان جست زیرا نقل‌ها حاكى از آن است كه برخى از اهل صفه زندگى زاهدانه خود را قدر نمى‌دانستند.
  
ابن ‌عربى نيز در توجه به ياران صفه بيشتر بر [[سلمان فارسى]] تأكيد كرده و ارتقاى او را به مقام [[اهل ‌بيت]] عليهم‌السلام در همين راستا تحليل كرده است.<ref> الفتوحات المكيه، ج‌ 3، ص‌ 361.</ref> بشارت به [[بهشت]] هم تنها به چند تن از اهل صفه داده شده است. وجود گرايش‌هاى عرفانى صوفيه به ديگر اصحاب چون اويس قرنى هم نشان از آن دارد كه ملازمتى ميان صفه و تصوف وجود ندارد.
+
ابن ‌عربى نیز در توجه به یاران صفه بیشتر بر [[سلمان فارسى]] تأكید كرده و ارتقاى او را به مقام [[اهل ‌بیت]] علیهم‌السلام در همین راستا تحلیل كرده است.<ref> الفتوحات المكیه، ج‌ 3، ص‌ 361.</ref> بشارت به [[بهشت]] هم تنها به چند تن از اهل صفه داده شده است. وجود گرایش‌هاى عرفانى صوفیه به دیگر اصحاب چون اویس قرنى هم نشان از آن دارد كه ملازمتى میان صفه و تصوف وجود ندارد.
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۳

گروهى از یاران پیامبر كه به سایبانى در مسجد پیامبر منسوب‌اند.

مورخان و محدثان نخستین كه بنا به مناسبت، یاران پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله را به مكان یا رخدادى نسبت مى‌دادند،[۱] به پیروى از پیامبر[۲] برخى از یاران آن حضرت را به صفه مسجد نبوى نسبت داده‌اند و این گروه را «اصحاب صفه»، «اهل ‌الصفه» یا «اهل المَظَلّه» (سایبان) خوانده‌اند.[۳]

صفه اصطلاحى است كه بر نوعى خاص از معمارى در یثرب عهد پیامبر اطلاق مى‌شود، از این‌رو اطلاعاتى كه لغت‌شناسان ارائه كرده‌اند نمى‌تواند ویژگی‌هاى این نوع بنا را بیان كند به ‌ویژه كه غالب آن‌ها در قرون متأخر و در شهرهاى دیگرى مى‌زیسته‌اند و از این‌رو نمى‌توان براى تعاریف آنان اعتبارى قائل بود؛ اما عمدتاً مفهوم صفه را به بنایى شبیه سقیفه تعریف كرده‌اند.[۴] با ‌توجه به تعاریف لغت‌شناسان، صفه سایبان خنكى در تابستان‌هاى گرم و محل تجمع، پذیرایى یا استراحت افراد بوده ‌است.

با تغییر قبله از سمت شمال به جنوب (سال دوم هجرى) بخشى از قسمت مسقف شمال مسجد نبوى صفه نام گرفت.[۵] به همین دلیل بعدها صفه را انتهاى مسجد ‌دانسته‌اند.[۶]

صفه در مسجد نبوى كاربردى ثابت و محدود نداشت و به عنوان مهمانپذیر، مسكن دائم یا موقت، محل آموزش یا عبادت و‌... مورد استفاده قرار مى‌گرفت؛ اما در یك نگاه كلى صفه با پدیده مهاجرت پیوندى مستقیم دارد. مسلمانان اولیه كه قبل از پیامبر به یثرب آمده بودند توانستند در منازل انصار به ویژه در قُبا سكنا بگیرند؛ اما محلى كه پیامبر براى ساختن مسجد و استقرار خود برگزید از قبا فاصله داشت و بسیارى از مهاجران به ویژه مهاجران مجرد كه جوار پیامبر را ترجیح ‌مى‌دادند در مسجد مستقر شدند. در دوره‌هاى بعدى مهاجرت چون مهاجران آشنایى در یثرب نداشتند به مسجد پناه مى‌بردند،[۷] از این‌رو ساكنان صفه را مهاجرانى بى سرپناه و مجرد[۸] یا مهمانان اسلام خوانده‌اند.[۹]

برخى از بت‌پرستان قبایل اطراف هم مدتى در صفه مانده و سپس مسلمان شدند.[۱۰] اسراى مشرك قریش نیز شب‌ها در مسجد مى‌خوابیدند.[۱۱]

درباره اطلاق واژه «اهل صفه» بر مهاجران ساكن در آن، معیار و ضابطه‌اى مشخص ارائه نشده، از این ‌رو این صفت به هر كسى كه مدتى را در صفه مى‌گذرانید، اطلاق مى‌شد. صحابه‌شناسان حتى برخى صحرانشینان را كه تنها شبى در ماه مبارك رمضان را در صفه مى‌گذرانیدند، جزو اهل ‌صفه دانسته‌اند. این عده روزها از این سایبان براى رهایى از آفتاب سوزان استفاده مى‌كردند؛ اما در شب مى‌توانستند در هر جاى مسجد بخوابند،[۱۲] از این ‌رو فقهاى متعددى درباره جواز خوابیدن در مسجد بحث كرده[۱۳] و برخى خوابیدن در مسجد را تنها براى غیر بومیان مجاز دانسته‌اند.[۱۴]

صفّه‌نشینان:

طبیعتاً فرودستان مهاجر از مكه، چون بلال ‌بن ‌رباح، خباب بن ‌الارت، صهیب بن ‌سنان، ابن مسعود، مقداد و عماریاسر جزو نخستین ساكنان صفه بوده‌اند.[۱۵] با بازگشت ابوذر به مدینه در سال سوم یا پنجم[۱۶] و خریدارى و آزاد شدن سلمان در سال پنجم این دو به دیگر صفه‌نشینان پیوستند.[۱۷] سكوت یا ابهام منابع اسلامى درباره محل سكونت یا زمان ازدواج و شمار فرزندان این دسته از ساكنان صفه، حضور درازمدت برخى از آن‌ها را در صفه در زمان حیات ‌پیامبر تقویت مى‌كند.

به مرور زمان كه حكومت پیامبر استحكام و دین اسلام گسترش بیشترى مى‌یافت، مهاجران بیشترى به مدینه پناه ‌مى‌آوردند؛ اما پیامبر از تعبیر مهاجر براى كسانى كه پس از فتح مكه (سال هشتم هجرى) به مدینه آمدند، امتناع ورزید. پیوستن ابوهریره، واثلة ‌بن ‌اسقع و برخى دیگر از صفه‌نشینان مورد توجه اهل سنت به صفه به همین مقطع متأخر تعلق دارد.

صحابه‌نگاران، بسیارى از انصار را نیز به صفه منتسب كرده‌اند. در جمع‌بندى برخى گزارش‌ها مى‌توان نتیجه گرفت كه بسیارى از جوانان انصارى به سبب دورى بسیارى از محله‌هاى یثرب با مسجد نبوى و براى ملازمت با پیامبر صلى الله علیه و آله از صفه به عنوان محلى براى عبادت، آموزش، استراحت یا خدمت به آن حضرت بهره برده‌اند.

وجود تعابیر متفاوتى چون «اهل صفه» و «اصحاب صفه» هم به این تمایز كمك مى‌كند. «اهل» معمولاً به ساكنان گفته مى‌شود،[۱۸] در حالى ‌كه «اصحاب» به معناى معاشران است. بعدها در منابع تاریخى و روایى كمتر به تفاوت این دو واژه توجه شده است، در نتیجه به مهاجران صفه‌نشین «اهل صفه» گفته مى‌شد و انصاریانى كه به رغم برخوردارى از دارایى و خانه و كاشانه به صفه مى‌رفتند، اصحاب صفه نام داشتند. از معروف‌ترین انصاریان صفه مى‌توان به جابر ‌بن ‌عبدالله انصارى، ابوسعید خدرى و حنظله غسیل‌الملائكه اشاره كرد.

برخى به اشتباه عمده ساكنان صفه را مهاجران قریشى دانسته‌اند،[۱۹] در حالى ‌كه بررسى نام و نسب آنان نشان مى‌دهد كه غالباً از مهاجران غیرقرشى بوده‌اند. نومسلمانان قبایل صحرانشین منطقه بر اثر تهدیدهاى موجود، موقعیت، دارایى و خانه‌هاى خود را رها كرده بودند تا در سایه امنیتى كه در مدینه براى مسلمانان فراهم آمده بود، در كنار دیگر مسلمانان همنشین پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله باشند[۲۰] و از این ‌رو بدانان «أوفاض» گفته‌اند،[۲۱] زیرا اوفاض به معناى جمعى است كه متشكل از اعضاى قبایل گوناگون باشند.[۲۲]

اعضایى از بنى‌غفار،[۲۳] بنى سلیم،[۲۴] جُهینه،[۲۵] اسلم[۲۶] و دیگر قبایل منطقه در میان اهل صفه حضور داشتند. در مجموع، منابع در ضبط نام ساكنان صفه اطلاعات پراكنده و ناچیزى را ثبت كرده‌اند. به دلایلى در منابع اهل سنت بر صفه‌ای‌هاى متأخر به ویژه ابوهریره، بیشتر تأكید شده است و از نخستین ساكنان صفه كمتر یاد مى‌شود.

با توجه به ‌كاربردهاى متعدد صفه نمى‌توان آمار ثابتى براى ساكنان آن در نظر گرفت. ساكنان صفه به تناوب و به ناچار در آنجا بودند و همان‌گونه كه روند مهاجرت بر آمارشان مى‌افزود، امورى چون مرگ و میر شركت در جنگ‌ها، شهادت، مسافرت، اشتغال به ‌كار و ازدواج از شمار آنان مى‌كاست.[۲۷]

آمار نقل شده در متون روایى عمدتاً در زمان‌هاى متفاوتى ارائه شده است؛ آمارى چون 20[۲۸]، 30[۲۹]، 50[۳۰]، بیش از 70[۳۱]، 80[۳۲] و..‌. در ‌دوره‌هاى بعد تألیفاتى درباره ساكنان صفه نوشته شد. زبیدى نام 92 تن از آن‌ها را در كتابچه‌اى به نام تحفة اهل الزلفة فى ‌التوسل باهل ‌الصّفه جمع كرد.[۳۳] ابونعیم نیز به 90 و اندى از آنان اشاره كرده است.[۳۴] منابع متأخرتر برآیند اصحاب صفه را بدون آن كه از آن‌ها نام ببرند 400‌ تن دانسته‌اند.[۳۵]

مستمندى اصحاب صفه:

مورخان و راویان هر جا كه از عنوان «اهل صفه» یاد كرده‌اند، فقر و وضعیت أسف بار معیشتى جمعى از آن‌ها را گزارش كرده و آنان را تهیدستان جامعه نبوى تصور كرده‌اند[۳۶] و هنگامى كه گزارش از تعلیم و تزكیه یا از دلاوری‌ها و حضور آن‌ها در میادین جنگ با كافران است، دیگر عنوان جمعى اهل صفه مشاهده نمى‌شود و عمدتاً به نام افراد اشاره شده است، در حالى ‌كه فقر در دوره پیامبر در میان عموم مهاجران و برخى انصار گزارش شده[۳۷] و به اصحاب صفه اختصاص نداشت، چنان‌ كه اهل‌ صفه نیز به فقیران محدود نمى‌شد و در میان آن‌ها اغنیایى هم وجود داشت.[۳۸] شاید یكى از دلایل عمده این امر به نقش راویان بازگردد.[۳۹]

بنابر همین روایات اهل صفه كه لباسشان ناكافى و خوراكشان ناچیز بود در مسجد ساكن بودند. آنان در مواقع بحرانى گاه در هر وعده دو ‌عدد خرما بیشتر نمى‌خوردند و گاه مدت‌هاى طولانى از بى‌غذایى به اجبار سنگ بر شكم بسته یا روزه مى‌گرفتند.[۴۰] گفته شده: برخى اوقات اهل ‌صفه بر اثر ضعف بدنى نمى‌توانستند در نماز به ‌درستى بایستند و طناب‌هایى را كه در مسجد (احتمالاً از سقف) آویخته بودند، بدست مى‌گرفتند.[۴۱] مهاجرت این گروه و تحمل چنین شرایطى موجب شده بود برخى صحرانشینانى كه به ‌جهتى به مدینه مى‌آمدند اینان را دیوانه بخوانند.

یكى از مهاجران قریشى صفه‌نشین گفته است: ما معمولاً تا فتح خیبر (سال ششم هجرى) سیر نمى‌شدیم.[۴۲] این روایت وضع اهل صفه را بهتر روشن مى‌كند، هر چند انتساب چنین گزارشى به دیگر مهاجران نیز مى‌تواند صادق ‌باشد.

هر چند اطلاعات چندانى درباره سبد غذایى ساكنان صفه وجود ندارد؛ اما به نظر مى‌رسد عمده‌ترین محصول زراعى مدینه یعنى خرما بیشتر به انفاق در اختیارشان قرار مى‌گرفت. چنانچه خرماى كافى در اختیار بود، به هر دو نفر روزانه یك مُدّ خرما مى‌رسید.[۴۳] در غیر این ‌صورت مجبور بودند با چند خرما، روز خود را سپرى كنند.[۴۴]

برخى اعتراض‌ها حكایت از دلزدگى برخى از آنان از خوردن مداوم خرما دارد.[۴۵] شاید به همین سبب بوده كه یكى از آنان از این كه پیرزنى انصارى هفته‌اى یك‌بار غذایى برایش تهیه مى‌كرد، خرسند بود.[۴۶] یكى از اهل صفه بعدها با مشاهده نان بر سر سفره، تكبیر مى‌گفت و خدا را شكر مى‌كرد كه دوره آب و خرما سپرى شده ‌است.[۴۷]

پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله یك بار در پاسخ به این ‌گونه اعتراض‌ها فرمود: اگر مى‌توانستم به شما نان و گوشت مى‌دادم[۴۸] و از ناچیز و كم‌ارزش بودن غذاى خودش طى 12 روز گذشته خبر داد.[۴۹]

درباره وضعیت لباس اهل صفه روایات محدودى، از محدودیت‌هاى اهل صفه در این زمینه حكایت مى‌كند. به گفته واثله، نداشتن لباس، گرد‌و‌غبار آمیخته با عرق را بر تنمان خشك ‌مى‌كرد.[۵۰] در مقطع دیگرى 70 تن از اصحاب صفه لباسى كمتر از متعارف داشتند، به ‌گونه‌اى كه در نماز دائماً نگران ستر عورت خویش (احتمالا از ناف تا زانو) بودند.[۵۱]

در روایتى دیگر 30 تن از ساكنان صفه با بالا تنه عریان پشت سر پیامبر صلى الله علیه و آله نماز مى‌گزاردند[۵۲] و گاه با حضور پیامبر صلى الله علیه و آله خود را پشت سر دیگران مخفى مى‌كردند.[۵۳]

پیامبر قبل از هر چیز ساكنان صفه و عموم تهیدستان را از گدایى منع كرده بود. آیه 273 سوره بقره/2 در همین زمینه نازل شده است. خداوند در این آیه از مؤمنان مى‌خواهد تا در كمك كردن كوتاهى نكنند و گمان نكنند كسى كه درخواست نمى‌كند، نیازمند نیست: «...‌یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِیمهُم لایَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا وما تُنفِقوا مِن خَیر فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیم؛ هر كس نداند، آن‌ها را بر اثر خویشتن‌دارى، توانگر مى‌شمارد. آنان را به وسیله سیمایشان مى‌شناسى. از مردم به اصرار چیزى نمى‌خواهند و هر مالى كه ببخشید خداوند بدان آگاه است».[۵۴]

مشكلات اصحاب صفه و تدابیر پیامبر صلى الله علیه و آله:

درباره تأمین پوشاك اهل صفه جز چند گزارش محدود، اطلاعات چندانى در دست نیست. برخى مستمندان صفه براى حل مشكل سرما در فصل زمستان به حفره‌ها پناه مى‌بردند.[۵۵]

بنا به گزارشى حضرت زهرا علیهماالسلام پارچه‌اى را به پیامبر بخشید و ایشان آن را در میان چند تن توزیع كرد تا با آن پایین تنه خود را بپوشانند (ِازار).[۵۶] پارچه كتانى محدود و نامرغوبى كه یك بار پیامبر به برخى از آن‌ها داده بود و پوستشان را مى‌آزرد، مایه اعتراضشان شده بود.[۵۷]

پیامبر براى رفع نگرانى اهل صفه در نماز به ویژه آن كه بانوان پشت سر مردان به نماز مى‌ایستادند، از زنان خواستند دیرتر از مردان سر از سجده بردارند و زودتر از آنان به سجده روند.[۵۸]

براى بهبود وضع معیشت صفه‌نشینان راهكارهاى متعددى چون تشویق به صدقه و انفاق، تشویق به ازدواج، استفاده از غنایم و درآمدهاى ناشى از جنگ‌ها دنبال شده است. هرگاه غذایى به پیامبر مى‌رسید میان اهل صفه توزیع مى‌شد و چنانچه هدیه بود پیامبر صلى الله علیه و آله خود نیز از آن مى‌خورد.[۵۹]

ایشان براى اطعام اصحاب صفه از نمازگزاران نماز عشا مدد مى‌جست و برخى را نیز خود به خانه مى‌برد.[۶۰] او مى‌فرمود: هر كس غذایش براى دو نفر كافى است یك نفر، و هركس براى 4 نفر، دو نفر از اصحاب صفه را اطعام كند.[۶۱]

با این همه باز گاهى برخى از اهل صفه مدت‌ها گرسنه مى‌ماندند و به ناچار به پیامبر پناه مى‌بردند. داستان‌هاى كرامت‌آمیز متعددى درباره اطعام شمارى از اصحاب صفه با غذاى اندكى كه پیامبر خود تهیه مى‌كرد، نقل شده است.[۶۲]

با ملاحظه سیر تاریخى به نظر مى‌رسد در آغاز، كمك و انفاق به مهاجران صفه‌نشین عمدتاً از سوى انصار صورت مى‌گرفت، از این‌رو مى‌توان بسیارى از گزارش‌هایى را كه در این زمینه از انصار روایت شده مربوط به این دوره دانست، هر چند این كمك‌ها تا پایان حیات پیامبر ادامه داشت.

گروهى از انصار در فصل برداشت محصول، مقدارى خرما به مسجد مى‌آوردند و شاخه‌هاى آن را در آنجا مى‌آویختند[۶۳] و برخى هم از این فرصت براى انفاق شاخه‌هاى آفت‌زده خرماهایشان استفاده كردند كه آیه 267 سوره بقره/2 نازل گردید: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبتِ ما كَسَبتُم ومِمّا اَخرَجنا لَكُم مِنَ ‌الاَرضِ...».[۶۴]

خداوند در این آیه محصولات كشاورزى را عطاى الهى به بندگان دانسته و از آن‌ها خواسته از محصولات مرغوب خود انفاق كنند. به روایتى از امام باقر علیه‌السلام یكى از انصار در برابر ثواب اخروى ذكرى كه از پیامبر آموخت، محصول باغ خود را به اهل صفه اختصاص داد و در این هنگام آیات 5‌ـ‌7 سوره لیل/92 نازل شد:[۶۵] «فَاَمّا مَن اَعطى واتَّقى × و صَدَّقَ بِالحُسنى × فَسَنُیَسِّرُهُ لِلیُسرى‌؛ هر كه مال خود را بخشید و پرهیزگارى كرد... ما راه آسان را براى او فراهم مى‌سازیم».

در داستان دیگرى روزى پیامبر یكى از اصحاب صفه را براى اطعام به نزد یكى از انصار فرستاد؛ اما چون در خانه آن انصارى غذایى اندك بود، انصارى از همسرش خواست فرزندش را بخواباند تا درخواست غذا نكند و خود نیز چراغ را خاموش كرد تا آن مهمان متوجه غذا نخوردن صاحب خانه نشود كه بنا به روایتى در این هنگام آیه 9 سوره حشر/59: «...‌و ‌یؤثرون على انفسهم و لو‌كان بهم خصاصة...؛ (مهاجران را) بر خود مقدم ‌مى‌دارند، هر چند خود نیازمند باشند...» نازل ‌گردید.[۶۶]

با توجه به نزول این آیه درباره غنایم غزوه بنى‌نضیر و جمع بودن سیاق آن چنین شأن نزولى ضعیف به نظر مى‌رسد؛ اما به اصل حادثه آسیب نمى‌زند. برخى از جوانان انصارى هم درآمدهاى حاصل از خاركنى را به مستمندان صفه مى‌بخشیدند[۶۷] و اگر مى‌توانستند گوسفندى خریده و براى پیامبر و خانواده‌اش مى‌چرانیدند.[۶۸] به احتمال، چَرا و تهیه هیزم در اراضى خصوصى صورت مى‌گرفت وگرنه مهاجران فقیر نیز قادر به این امر بودند.

برخى از انصار متكفل فرد خاصى از اصحاب صفه شده بودند.[۶۹] داستان‌هایى هم از اطعام برخى از زنان انصار از جمله ام‌سلیم یا ام‌مالك وجود دارد.[۷۰] درباره سعد ‌بن ‌عباده از بزرگان خزرج نیز گزارش شده كه هر شب 80 تن از اصحاب صفه را اطعام مى‌كرد.[۷۱]

افزون بر انصار برخى از مهاجران نیز به مدد اهل صفه مى‌آمدند. پس از تولد امام حسن و امام ‌حسین علیهماالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام مى‌خواست، برایشان گوسفندى عقیقه كند كه پیامبر وى را منصرف ‌كرد. ایشان به وزن موهاى آن دو نقره صدقه داد تا براى اصحاب صفه هزینه شود.[۷۲]

گاهى رفتار پیامبر باعث مى‌شد تا فاطمه علیهاالسلام آنچه را كه همسرش از جنگ به غنیمت آورده بود، نیز صدقه ‌دهد.[۷۳] به روایت ابن ‌عباس نیز آیه 271 سوره بقره/2: «اِن تُبدوا الصَّدَقتِ فَنِعِمّا هِىَ واِن‌تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَكُم و یُكَفِّرُ عَنكُم مِن سَیِّاتِكُم واللّهُ بِما تَعمَلونَ خَبیر» از صدقات مخفیانه على بن ‌ابى‌طالب به اصحاب صفّه حكایت مى‌كند.[۷۴]

كمك‌هاى همزمان او و عبدالرحمن‌ بن‌ عوف به اصحاب صفه با نزول آیه 274 سوره بقره/2 همراه شد: «اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم بِالَّیلِ والنَّهارِ سِرًّا وعَلانِیَةً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولاخَوفٌ عَلَیهِم ولاهُم یَحزَنون» در روایت ابن ‌عباس آمده كه از میان صدقات فراوان و علنى عبدالرحمن و صدقه مخفیانه و ناچیز على علیه‌السلام، خداوند صدقه على علیه‌السلام را ترجیح داد.[۷۵]

روایت‌هایى هم از انفاق جعفر ‌بن ‌ابى‌طالب وجود دارد. خباب نیز كه پیش‌تر در صفه بود، پس از ازدواج تنها یك گوسفند داشت و سفارش كرده بود براى دوشیدن آن، گوسفند را نزد اهل صفه ببرند.[۷۶]

با توجه به فقر نسبتاً زیاد اهل صفه برخى صفه را «خانه صدقه گیران» تعریف كرده‌اند،[۷۷] در نتیجه تمامى آیات مدنى كه در آن‌ها به صدقه، مساكین، فقرا و انفاق اشاره شده است به نحوى با ساكنان صفه مربوط است، هر چند شأن نزول نگاران به جهت كمبود اطلاعات، گزارشى ذیل آن آیات ارائه نكرده باشند.

از معدود شأن نزول‌هاى گزارش شده در این زمینه كه اشاره‌اى روشن به اصحاب صفه دارد روایاتى است كه ذیل آیات 271 و 273 سوره بقره/2 نقل شده است: «اِن تُبدوا الصَّدَقتِ فَنِعِمّا هِىَ و اِن تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَكُم... لِلفُقَراءِ الَّذینَ ‌اُحصِروا فى سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَربـًا فِى الاَرض» در این آیات صدقه‌ها به تهیدستان مهاجرى اختصاص یافته كه به سبب ایمانشان در موطن خود ایمن نبودند و به مدینه مهاجرت كرده بودند و نمى‌توانستند كار كنند.[۷۸]

راهكار دیگرى كه پیامبر براى سامان گرفتن وضع اصحاب صفه دنبال مى‌كرد، تشویق آنان به ازدواج بود. در این زمینه مى‌توان به ازدواج بلال ‌حبشى با خواهر عبدالرحمن ‌بن ‌عوف اشاره كرد كه از توان مالى خوبى برخوردار بود؛[۷۹] اما این گزینه‌ها همواره فراهم نبود.

برخى از اصحاب صفه با مشاهده بى‌میلى مردان یثرب به ازدواج با زنان متمكنى كه سابق بر این در یثرب به روسپى‌گرى اشتغال داشتند، ازدواج با آن‌ها را مطرح كردند. احتمالاً این عده برخلاف دیگر زنان مدینه شرایط دشوارى براى ازدواج تعیین نكرده بودند. در پى همین درخواست، آیه 3 سوره نور/24 نازل شد و آنان را از این كار منصرف ساخت:[۸۰] «...‌والزّانِیَةُ لا‌یَنكِحُها اِلاّ زان اَو مُشرِكٌ و حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى المُؤمِنین؛ زن زناكار را جز مرد زناكار یا مشرك به زنى نگیرد و بر مؤمنان این (كار) حرام شده ‌است».

یكى دیگر از منابع تأمین كننده هزینه‌هاى اهل صفه به ویژه در 5 سال دوم حكومت پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه، غنایم بدست آمده در جنگ‌ها و درآمدهاى حاصل از اموال خالصه پیامبر (مانند اموال بنى‌نضیر) بود. بر اساس آیات سوره حشر/59 خداوند جنگجویان را بر اثر نقش ناچیزشان در جنگ بنى‌نضیر از غنایم محروم كرد و همه اموال بدست آمده را به ‌صورت خالصه در اختیار پیامبر نهاد: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیَتمى والمَسكینِ وابنِ السَّبیلِ × لِلفُقَراءِ المُهجِرینَ الَّذینَ اُخرِجوا مِن دیرِهِم و اَمولِهِم؛ آنچه خداوند (از ‌بنى‌نضیر) به پیامبر خویش داد از آنِ خدا، پیامبر و خویشاوندانش، ایتام، بیچارگان و در راه ماندگان است... فقیران مهاجرى كه از كاشانه و دارایى خود رانده شده‌اند...». (سوره حشر/59، 6‌ـ‌8)[۸۱]

پیامبر بخشى از اموال بدست آمده را بنا به درخواست انصار در میان مهاجران مستمند توزیع كرد و مانده آن را در تملك خود باقى نهاد. (‌=>‌بنى‌نضیر)

مخالفت پیامبر با ارتقاى ناچیز وضع زندگى خود پس از غزوه خیبر ـ ‌كه غنایم فراوانى به همراه داشت‌ ـ با اعتراض همسران آن حضرت مواجه ‌شد[۸۲] و حاكى از آن است كه وضعیت نابسامان مهاجران تا سال ششم ادامه داشته ‌است. ایشان حتى از پرداخت بخشى از غنایم به بستگان مستمندش همچون فاطمه و على علیهماالسلام پرهیز كرد. در مقابل، تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را به آن حضرت آموخت.[۸۳]

اصحاب صفه و اشراف:

ساكنان صفه چنان با پیامبر مأنوس بودند كه چون به مسجد مى‌آمد، اطرافش حلقه مى‌زدند.[۸۴] در حالى ‌كه اشراف بر اساس سنت طبقاتى عرب پیش از اسلام، از همنشینى با ساكنان صفه انزجار داشتند به ویژه كه غالب آن‌ها بردگان آزاد شده و مسلمانان پایین دست بودند. رابطه اشراف با اهل صفه از منظر اجتماعى ـ اقتصادى قابل تحلیل است، در حالى ‌كه رابطه اشراف با پیامبر بیشتر سیاسى ـ مذهبى است.

پیامبر با توجه به واقعیت‌هاى جامعه جاهلى، مى‌كوشید از بزرگان قبایل براى گسترش اسلام و نیز تحكیم وضعیت سیاسى دولت مدینه بهره ببرد. روابط پیامبر با اشراف در دو مقطع با رشد چشمگیرى همراه بود: نخست در آغاز ورود ایشان به یثرب كه بزرگان شاخه‌هاى متعدد قبایل یثرب با آن حضرت ملاقات مى‌كردند و دوم در عام‌الوفود (سال نهم هجرى) كه بسیارى از سران و بزرگان قبایل شبه جزیره براى بیعت با پیامبر و به رسمیت شناختن دین و حاكمیتش به مدینه مى‌آمدند.

برخورد اشراف با اصحاب صفه كه در مسجد و كنار پیامبر روى مى‌داد، سبب نزول آیاتى شد. در منابع تفسیرى داستان‌ها و شأن نزول‌هاى متنوعى در این زمینه نقل شده است كه برخى از آن‌ها با تردیدهایى مواجه است.

نخستین و بارزترین رویارویى كه میان طبقات بالاى جامعه مدینه و فرودستان مسلمان گزارش شده تحقیر و تمسخر اشراف یهودى و منافق مدینه نسبت به اهل صفه است كه به روایتى آیه ‌212 سوره بقره/2 در این مورد نازل گردید:[۸۵] «زُیِّنَ لِلَّذینَ كَفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یَسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یَومَ القِیمَةِ واللّهُ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ ‌حِساب».

بر اساس این آیه زندگى دنیایى براى كافران آراسته شده و آن‌ها مؤمنان را مسخره مى‌كنند، در حالى ‌كه توزیع روزى به خواست خداست و در قیامت برترى از آنِ مؤمنان خواهد ‌بود.

تحقیر اهل صفه به سبب فقرشان، آنان را وا‌مى‌داشت تا آرزو كنند همچون اشراف و بزرگان مدینه ثروتمند باشند؛ اما این آرزو با نزول آیه‌ 27‌ سوره شورى /42 همراه شد. خداوند در این آیه از بندگانش مى‌خواهد درباره فقر و غناى خود حكمت الهى را در نظر گیرند و نسبت به اراده الهى رضایت داشته باشند: «ولَو بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِى‌الاَرضِ ولكِن یُنَزِّلُ بِقَدَر ما‌یَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ‌ خَبیرٌ بَصیر».[۸۶]

با حضو ر پیامبر در مدینه و به رغم میل آن حضرت، ملاقات‌ها و دیدارهاى خصوصى اشراف شاخه‌هاى مختلف اوس و خزرج با پیامبر افزایش یافته بود و فقرا و فرودستان از جمله ساكنان صفه كمتر فرصت ملاقات مى‌یافتند، تا آن كه آیه 12 سوره مجادله/58 نازل شد و از دیداركنندگان خواست پیش از ملاقات خود، صدقه‌اى بپردازند. این امر افزون بر محدود كردن ملاقات‌ها مى‌توانست كمكى مالى براى مستمندان صفه باشد: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا نجَیتُمُ الرَّسولَ فَقَدِّموا بَینَ یَدَى نَجوكُم صَدَقَةً ذلِكَ خَیرٌ لَكُم و اَطهَرُ...» پس از نزول این آیات، تهیدستان از روى فقر و توانگران بر اثر بخل خود از نجوا با پیامبر خوددارى كردند و تنها على ‌بن ‌ابى‌طالب براى هر گفتگوى خصوصى درهمى مى‌پرداخت.[۸۷] پس از اندى كه از این حادثه گذشت، آیه 13 همین سوره ‌نازل شد و حكم پیشین نسخ گردید.[۸۸]

ذیل آیه 52 سوره انعام/6 شأن نزول‌هاى متعددى روایت شده است. بنا به گزارش‌ها یكى از بزرگان انصار[۸۹] یا برخى سران قبایل صحرانشین خواستار همنشینى پیامبر با خود و كناره‌گیرى او از ساكنان صفه بودند كه این آیه نازل شد.[۹۰]

ابن‌عباس نزول این آیه را به درخواست اشراف براى ایستادن در صف اول نماز مرتبط دانسته است:[۹۱] «ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِىِّ یُریدونَ وجهَهُ ما عَلَیكَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء وما مِن حِسابِكَ عَلَیهِم مِن شَىء فَتَطرُدَهُم فَتَكونَ مِنَ الظّلِمین؛ و كسانى را كه در صبح و شام و تنها براى خدا او را مى‌خوانند از خودت مران... اگر آن‌ها را برانى از ستمكاران خواهى بود».

برخى مفسران، قائل به نزول دفعى سوره انعام در مكه‌اند،[۹۲] از این‌رو چنین شأن نزول‌هایى با تردید روبروست، هر چند این امر به صحت وقوع چنین حوادثى آسیب نمى‌زند.

در ماجرایى دیگر برخى از اشراف قبایل صحرانشین با مشاهده همنشینى پیامبر با یارانش از او خواستند با نشستن در صدر مجلس و دورى از تهیدستان صفه، زمینه ملاقات و گفتگو با آنان را فراهم كند. چون به درخواست پیامبر صلى الله علیه و آله آن عده به صفه رفتند و پیامبر با بزرگان قبایل مشغول گفتگو شد.

آیه 28 سوره كهف/18 نازل شد و از پیامبر خواست تا خواسته‌هاى غافلان را برآورده نكند و چشم از اصحاب صفه برندارد: «واصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشىِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولاتَعدُ عَیناكَ عَنهُم... و لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وكانَ اَمرُهُ فُرُطا».[۹۳]

پس ‌از نزول این آیه پیامبر هرگاه نزد اصحاب صفه مى‌رفت، صبر مى‌كرد تا از اطراف او پراكنده شوند و آنگاه آن‌ها را ترك ‌مى‌كرد.[۹۴]

برخى بزرگان قبایل صحرانشینى كه براى بیعت با پیامبر در مدینه به حضورش مى‌رسیدند، از روى خود بزرگ‌بینى، فقیران صفه را به سخره تحقیر مى‌كردند كه بنا به برخى روایات آیه‌ 11 سوره حجرات/49 نازل گردید: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا‌یَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن یَكونوا خَیرًا مِنهُم‌...؛ اى مؤمنان گروهى گروه دیگر را مسخره نكنند، شاید آن‌ها برتر ‌باشند».[۹۵]

پس از فتح مكه جمعى از اصحاب صفه ابوسفیان را در میان مسلمانان دیدند و او را دشمن ‌خدا خوانده و از آن كه در نبردهاى پیشین كشته نشده بود، حسرت خوردند. ابوبكر كه همراه ابوسفیان بود در پاسخ ضمن آن كه ابوسفیان را سرور منطقه بطحاء خواند از رفتار آن‌ها شگفت ‌زده ‌شد. سخنان ابوبكر خشم آنان را برانگیخت و به پیامبر گلایه بردند و ایشان ابوبكر را ملزم ساخت تا از آن‌ها عذر خواسته و رضایت آنان را جلب كند.[۹۶]

تعلیم، تزكیه و جهاد یاران صفه:

به مرور تعلیم و تزكیه به ‌كاركردهاى صفه افزوده شد. پیامبر براى اهل صفه برنامه‌هاى آموزشى ویژه در نظر گرفته بود،[۹۷] هر چند سایبان صفه در مسجد پیامبر محل مناسبى براى تعالیم عمومى پیامبر به شمار نمى‌آمد. در حالى ‌كه بسیارى از انصار و مهاجران گرفتار مشاغل روزمره خود بوده‌اند،[۹۸] پیامبر از حضور مهاجران مجرد، در مسجد براى گسترش فرهنگ و ثبت آموزه‌هاى اسلامى بهره برد.[۹۹]

به نظر مى‌آید علاقه‌مند كردن صفه‌ای‌ها به علم و كتابت در آغاز، امرى دشوار بوده است زیرا عرب منطقه در آن عصر كمتر به این امر علاقه داشت و بیشتر به بهبود وضعیت اقتصادى خویش مى‌اندیشید، از این ‌رو طبیعى بود كه شخص صفه‌اى در پاسخ به سؤال پیامبر اقرار كند كه فعالیت‌هاى اقتصادى را ترجیح مى‌دهد؛ اما پیامبر با تكیه بر ایمان و وعده‌هاى اخروى از آنان خواست آموختن تعالیم دینى را بر هر امر دیگرى مقدم شمارند.

ایشان آموختن هر آیه از قرآن در مسجد را از كسب یك شتر دوكوهانه پروار و بسیار مرغوب برتر دانست،[۱۰۰] از این‌رو مى‌توان انتظار داشت كه اصحاب صفه مورد نظر، نقشى در نقل و تدوین احادیث و قرائت و حفظ قرآن داشته باشند. به روایتى صفه‌ای‌ها هر آنچه از پیامبر مى‌شنیدند، مى‌نوشتند.[۱۰۱]

بدین منظور قبلا عبادة ‌بن ‌صامت خواندن و نوشتن را به آن‌ها آموخته بود.[۱۰۲] ظهور راویان حدیث، قاریان و مفسران شناخته شده از میان اصحاب صفه چون ابوسعید خدرى انصارى، ابن ‌مسعود، عبدالله‌ بن ‌عمر و‌... و شهرت جمعى از جوانان انصار به «قارى»[۱۰۳] ناشى از همین امر بود و از این ‌رو هرگاه نومسلمانى نزد پیامبر مى‌آمد او را به یكى از انصاریان مى‌سپرد تا او را با دین و قرآن آشنا كند،[۱۰۴] به ‌گونه‌اى كه هر یك از اینان مى‌توانست مبلّغ آیین جدید اسلام در قبیله خود باشد یا در مأموریت‌هایى از جانب پیامبر چنین كارى را بر عهده گیرد. زمانى كه در سال چهارم سران بنى‌ عامر از پیامبر درخواست كردند تا جمعى را به ‌عنوان مبلغ دین اسلام به منطقه نجد بفرستد پیامبر جمعى از آن‌ها را به آنجا فرستاد.[۱۰۵]

گزارش‌هایى از حضور 6 جوان غیرمسلمان در صفه خبر مى‌دهد كه مدتى را در آنجا گذراندند و آنگاه مسلمان شدند و بازگشتند؛[۱۰۶] همچنین از گزارش حضور بیست و چند روزه تنى چند از جوانان بنى‌لیث كه به گفته خودشان در این مدت نزد پیامبر بودند، احتمال مى‌رود كه آنان نیز در صفه سكونت داشتند.[۱۰۷]

آنان پس از این مدت كه آموزش‌هاى مورد نیاز را از پیامبر دیدند، مأمور شدند در میان قوم خود نماز را اقامه و آن‌ها را با دین اسلام آشنا كنند[۱۰۸] از این‌رو مى‌توان آنان را مشمول آیه 122 سوره توبه/9 دانست: «فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَة مِنهُم طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرون‌؛ چرا گروهى از هر فرقه‌اى از مؤمنان كوچ نمى‌كنند تا به دین آگاه شوند و در بازگشت قوم خود را هشدار ‌دهند‌...».

دلایل كافى براى حضور این گروه در صفه وجود ندارد اما مكانى مناسب‌تر از صفه براى آموزش یا اقامت آن‌ها نمى‌توان در نظر گرفت زیرا بعید مى‌نماید كه پیامبر آموزش‌هایى اختصاصى براى این عده در نظر گرفته باشد و احتمالاً از یاران صفه‌اى خود براى تعلیم این جماعت بهره برده است.

از سوى دیگر گزارش‌هایى حاكى از آن است كه بسیارى از جوانان انصارىِ شیفته پیامبر، آن ‌گونه در كنارش بودند كه زمانى كه به خانه نمى‌آمدند والدین آنان گمان داشتند آن‌ها در مسجداند.[۱۰۹] در گزارش همسویى آمده كه 70 تن از انصاریان چنان قرآن آموخته بودند كه به قاریان (القراء) شهرت یافتند.[۱۱۰]

تأثیرپذیرى معنوى اصحاب صفه از پیامبر كمتر در گزارش‌هاى تاریخى منعكس شده است. عبادت شبانه پیامبر در مسجد بى‌توجهى او به دنیا نوع معیشت و تأكیدش بر تزكیه نفس و تقرب به خداوند بر تنى چند از اصحاب تأثیر عمیقى نهاد و این امر باعث شد در دوره‌هاى بعد، صاحبان گرایش‌هاى اخلاقى و عرفانى در جهان اسلام، عملكرد خود را به صفه مسجد پیامبر نسبت دهند[۱۱۱] و اهل آن را «اولیاءاللّه» بخوانند.[۱۱۲]

اگر بپذیریم كه علاقه‌مندى و روحیات اصحاب بر حفظ سخنان پیامبر و روایت آن تأثیر داشته است، مى‌توان روایاتى با مضامین سلوكى عرفانى را از جانب برخى اصحاب صفه، دلیلى بر گرایشات آن‌ها دانست. در این روایات بر مجلس ذكر،[۱۱۳] سجود طولانى،[۱۱۴] خواندن نمازهاى روزانه همچون نماز وداع،[۱۱۵] رقت قلب، تفكر،[۱۱۶] گریه،[۱۱۷] اهتمام به روز جمعه،[۱۱۸] بسنده كردن به پایین‌ترین سطح زندگى،[۱۱۹] توجه به حقیقت ایمان و رضایت از خواست خدا[۱۲۰] و‌... تأكید شده است.

جمعى از اصحاب پیامبر كه عمده آن‌ها از میان یاران صفه بودند تحت تأثیر سخنان پیامبر درباره زهد و توجه به آخرت تصمیم گرفتند با نخوابیدن بر جاى نرم، پوشیدن لباس خشن، نخوردن گوشت، سیر و سیاحت، ترك روابط جنسى، استفاده نكردن از بوى خوش همچون راهبان مسیحى از دنیا روى گردانند. آنان تصمیم داشتند روزها را روزه بدارند و شب‌ها را به عبادت سپرى كنند. چون پیامبر متوجه این امر شد، آنان را از این كار منصرف كرد و سیره عملى خودش را معیار و الگوى رفتارى آن‌ها دانست. در همین راستا آیه 87 سوره مائده/5 نازل شد:[۱۲۱]

«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا‌تُحَرِّموا طَیِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَكُم‌ولاتَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین × وكُلوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَللاً طَیِّبـًا واتَّقوا اللّهَ الَّذى اَنتُم بِه مُؤمِنون؛ اى مؤمنان آنچه را خداوند براى شما حلال دانسته حرام نكنید و از حد مگذرید كه خداوند از حد گذرندگان را دوست نمى‌دارد. از آنچه خداوند روزى شما كرده بخورید و از خداوندى كه به او ایمان دارید، پروا ‌داشته ‌باشید».

بر اساس روایاتى استغفاركنندگان سحرگاهان در آیه «لِلَّذینَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّتٌ تَجرى... والمُستَغفِرینَ بِالاَسحار».(سوره آل ‌عمران/3،17) گروهى از جمله شمارى از اصحاب صفه‌اند.[۱۲۲]

بنا به روایت دیگرى صالحان در آیه‌ 69 سوره نساء/4: «ومَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ والصِّدّیقِینَ والشُّهَداءِ والصّلِحینَ و حَسُنَ اُولئِكَ رَفیقا» بر جمعى از اصحاب صفه از جمله سلمان، ابوذر، صهیب، بلال، خباب و عمار تطبیق شده است.[۱۲۳]

درباره مقام و منزلت برخى از سالكان ساكن صفه روایت‌هاى گوناگونى نقل شده است. پیامبر بهشت را مشتاق برخى از آن‌ها دانست.[۱۲۴] بنابر روایتى دیگر خداوند از پیامبر خواسته بود به برخى از آن‌ها عشق بورزد.[۱۲۵] در گزارشى دیگر غضب برخى از آنان با غضب الهى برابر دانسته شده كه از بلندى مقام و مهار نفس اماره آن‌ها خبر مى‌دهد.[۱۲۶] در جایى دیگر پیامبر برخى انصاریان صفه‌اى را برگزیده (خیار) نامید.[۱۲۷]

رضایت برخى از یاران صفه از وضع معیشتى خود كه حاكى از عمق ایمان آن‌هاست به پیامبر این فرصت را مى‌داد تا هرگاه امكانات محدودى به دستش مى‌رسید، آن را در میان دیگرانى كه از وضعیت خود در صفه ناراضى بودند، توزیع كند. پس از توزیع، پیامبر از این عده عذر مى‌خواست[۱۲۸] و در برابر رضایتشان، بدان‌ها وعده مى‌داد كه در آخرت همنشین آنان خواهد شد.[۱۲۹]

با توجه به پیشگویى پیامبر صلى الله علیه و آله از رفاه اصحاب پس از او و تصریح ایشان كه امروزتان بهتر از فردایتان است[۱۳۰] برمى‌آید كه ایشان نگران تعلق اصحابش به دنیا بوده است، همان ‌گونه كه در گزارشى از ابوذر، پیامبر از وضع معنوى و بى‌توجهى آنان به دنیا اعلام رضایت كرد و تنها كسانى را در آخرت به خود نزدیك دانست كه پس از او نیز این حالت را حفظ كنند.[۱۳۱]

ابوذر در دوره خلافت عثمان با استناد به همین امر به اعتراض علیه برخى از یاران با سابقه پیامبر پرداخت.[۱۳۲] زمانى كه یكى از اصحاب صفه ابراز داشت بدانجا رسیده‌ام كه طلا و سنگ برایم یكسان است، پیامبر او را آزاد شده دانست.[۱۳۳]

ابن ‌ابى ‌الحدید صفه‌ای‌ها را عابدانى دانسته كه زهد و شجاعت، شاخصه اصلى آن‌ها بود.[۱۳۴] دل‌نبستن به دنیا در دوره پیامبر كه هنوز عموم مسلمانان در فقر نسبى بسر ‌مى‌بردند، بیشتر در حضور فعال در جنگ‌ها، شجاعت و شهادت‌طلبى نمایان مى‌شد به ‌گونه‌اى كه برخى منابع در تعبیر از شجاعت‌شان بدان‌ها شیر گفته‌اند.[۱۳۵]

درباره حضور اصحاب صفه در نبرد با دشمنان، گزارش‌هاى جامعى وجود ندارد و مى‌بایست در مورد یكایك آن‌ها بررسی‌هاى جداگانه‌اى صورت گیرد. مشهور است كه در حادثه بئرمعونه در سال چهارم هجرى، 70 تن به ‌شهادت رسیدند كه برخى از آنان از اصحاب ‌صفه بودند.[۱۳۶]

با شهادت این گروه آیه 169 سوره آل ‌عمران/3 نازل گردید: «و‌لاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون؛ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندار. آن‌ها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند».[۱۳۷]

جمع زیادى از صفه‌نشینان، خواهان حضور در سریه ذات‌السلاسل بودند كه بنا به قرعه 80 نفرشان در این جنگ شركت كردند.[۱۳۸] در گزارشى از حضور آن‌ها در غزوه ذات‌الرقاع سخن به میان آمده كه 6 تن از آن‌ها كه پاى‌افزار نداشتند، پاهاى برهنه خود را با پارچه بسته بودند.[۱۳۹]

در غزوه تبوك (سال نهم هجرى) كه پیامبر با كمك و انفاق مسلمانان توانست سپاه خود را مهیا كند. بسیارى از اهل صفه در برابر سهم غنایم خود، از دیگران توشه و تجهیزات گرفتند و با سپاه همراه شدند؛[۱۴۰] اما برخى كه بانى بر این امر نیافتند و فقر آنان مانع حضورشان در جهاد مى‌شد، غم‌زده مى‌گریستند.[۱۴۱]

آیات 91‌ـ‌92 سوره توبه/9 حكایت از همین امر دارد: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفاءِ ولا عَلَى المَرضى ولا عَلَى الَّذینَ لایَجِدونَ ما یُنفِقونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ ما عَلَى المُحسِنینَ مِن سَبیل واللّهُ غَفورٌ رَحیم × ولا عَلَى الَّذینَ اِذا ما اَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لااَجِدُ ما اَحمِلُكُم عَلَیهِ تَوَلَّوا واَعیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ حَزَنـًا اَلاّ یَجِدوا ما یُنفِقون».

شواهدى از ادامه حیات صفه تا اوایل سده دوم هجرى وجود ‌دارد.[۱۴۲]

صفه و تصوف:

در سده‌هاى چهارم و پنجم هجرى تصویر دیگرى از صفه از سوى مشایخ تصوف ارائه شده است. به عقیده مونتگمرى وات این تصویر از اوایل سده سوم رواج یافته و در گزارش‌هاى پیش از آن سابقه ندارد.[۱۴۳]

بر اساس چنین تصویرى، اهل صفه 400‌ تن بودند كه در صفه مسجد پیامبر سكونت داشتند و براى عبادت، جهاد و آموزش فراغت یافته بودند. آنان افرادى تهیدست و خوش قلب بودند كه دست از دنیا شسته و از كسب و كار اعراض كرده بودند.[۱۴۴]

سهروردى تجمع 400 تن از یاران پیامبر را در مسجد به حضور صوفیه در خانقاه‌ها براى ذكر و عبادت و تعلم تشبیه كرده است.[۱۴۵] مؤلفان صوفى منش در تشابه اوصاف صوفیه و اصحاب صفه فراوان سخن گفته‌اند. میبدى ترس، علم، اخلاص و صداقت، شوریده حالى و باطنى آسوده و سازگارى با درویشى و تهیدستى را از عناصر مشترك این دو گروه برمى‌شمرد.[۱۴۶]

كلاباذى هم ترك وطن، ترك دنیا، سیاحت، اكتفا به حداقل خوراك و پوشاك و ترك مالكیت را به عنوان بارزترین وجوه مشابهت این دو گروه بیان كرده است،[۱۴۷] از این‌رو آنان اصحاب صفه را از برخى دیگر یاران پیامبر بالاتر دانسته و موقعیت بهترى برایشان تصویر مى‌كنند.

آنان رفتار محبت‌آمیز پیامبر با اصحاب صفه را نشانى بر اهمیت ایشان دانسته‌اند[۱۴۸] و در تأیید این مدعا آیه «ولا‌تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم» را عتابى مى‌دانند كه خداوند به خاطر آنان بر پیامبر روا داشت.[۱۴۹] این امر اعتراض ابن‌تیمیه را كه به برترى عَشَره مبشّره معتقد است برانگیخته و چنین باورى را ضلالت و گمراهى دانسته است.[۱۵۰]

درباره وجه تسمیه «صوفیه» و «تصوف» برخى این واژه را برگرفته از صفه مسجد پیامبر گرفته‌اند كه از نظر ادبى با اشكالاتى مواجه است و خود صوفیه نیز بدان اشاره كرده‌اند.[۱۵۱]

بر اثر توجه فرقه‌هاى صوفى به اهل صفه، آیاتى را كه در شأن آنان نازل شده نیز مورد تحلیل خود قرار داده‌اند؛ از جمله در تفسیر آیه 273 سوره بقره/2: «لِلفُقَراءِ الَّذینَ اُحصِروا فى سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَربـًا فِى الاَرضِ یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِیمهُم لایَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا وما تُنفِقوا مِن خَیر فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیم» دیدگاه‌هاى متعددى ارائه كرده‌اند. برخى این 400 نفر را كسانى دانسته‌اند كه بر اثر اشتغال به جهاد نمى‌توانستند به فعالیت اقتصادى بپردازند. دیگران سبب این امر را اشتغال به عبادت خدا دانسته‌اند.[۱۵۲]

برخى صوفیه كه خودباورى به كسب و كار ندارند[۱۵۳] نیز اشتغال اهل صفه به كسب و كار را مخل به توكل آنان دانسته‌اند. واضح است كه صوفیه از عملكرد اصحاب صفه به عنوان محملى براى هنجارهاى خود استفاده كرده‌اند، از این‌رو دسته‌اى از گزارش‌ها چون اعتراض اصحاب صفه به وضعیت معیشتى خود، كاركردهاى متعدد صفه، نوسان آمار صفه، آرزوى معیشتى بهتر، حضور آن‌ها در جنگ به عنوان فعالیت سیاسى نظامى و‌... و گرایشات دنیاطلبانه برخى از آنها به ویژه پس از رحلت پیامبر و‌... را نادیده گرفته‌اند و به ‌صورت نمادین به همه اهل صفه به عنوان انسان‌هایى برگزیده توجه كرده‌اند، در حالى ‌كه صفه بسترى براى ظهور افرادى برجسته، عالم و جهادگر بوده و نمى‌توان تزكیه و ایمانى عمیق را در میان همه آنان جست زیرا نقل‌ها حاكى از آن است كه برخى از اهل صفه زندگى زاهدانه خود را قدر نمى‌دانستند.

ابن ‌عربى نیز در توجه به یاران صفه بیشتر بر سلمان فارسى تأكید كرده و ارتقاى او را به مقام اهل ‌بیت علیهم‌السلام در همین راستا تحلیل كرده است.[۱۵۴] بشارت به بهشت هم تنها به چند تن از اهل صفه داده شده است. وجود گرایش‌هاى عرفانى صوفیه به دیگر اصحاب چون اویس قرنى هم نشان از آن دارد كه ملازمتى میان صفه و تصوف وجود ندارد.

پانویس

  1. المختصر فى اخبار البشر، ج‌ 1، ص‌ 154.
  2. الكافى، ج‌ 3، ص‌ 550؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 358.
  3. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196، 232.
  4. مجمع‌البحرین، ج‌ 2، ص‌ 617؛ تاج العروس، ج‌ 1، ص‌ 224؛ الصحاح، ج‌ 4، ص‌ 1396؛ لسان العرب، ج‌ 5، ص‌ 55.
  5. المصنف، ابن ‌ابى ‌شیبه، ج‌ 1، 372؛ عون‌المعبود، ج‌ 4، 230؛ وفاءالوفاء، ج 2، ص‌ 453‌ـ‌454.
  6. فتح‌البارى، ج‌ 6، ص‌ 436؛ عون‌المعبود، ج‌ 4، ص‌ 231؛ وفاء‌الوفاء، ج‌ 2، ص‌ 453.
  7. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196؛ اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 77.
  8. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196.
  9. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 17.
  10. صحیح البخارى، ج 1، ص‌ 130؛ صحیح مسلم، ج‌ 6، ص‌ 98‌ـ‌101.
  11. الام، ج‌ 1، ص‌ 71؛ العمده، ص‌ 177؛ الطرائف، ص‌ 62.
  12. قرب‌الاسناد، ص‌ 148؛ المصنف، صنعانى، ج‌ 1، ص‌ 421، 423.
  13. روضة الطالبین، ج‌ 1، ص‌ 198؛ البحرالرائق، ج‌ 2، ص‌ 63؛ نیل الاوطار، ج‌ 2، ص‌ 162.
  14. المجموع، ج 2، ص 173.
  15. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 20.
  16. الاستیعاب، ج 1، ص 321؛ الطبقات، ج‌ 4، ص 168.
  17. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 197.
  18. مقاییس‌اللغه، ج 1، ص 150؛ ترتیب‌العین، 62، «اهل».
  19. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ مبهمات القرآن، ص‌ 268.
  20. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196.
  21. السنن‌الكبرى، ج‌ 14، ص‌ 263؛ مسند احمد، ج‌ 7، ص‌ 537.
  22. غریب الحدیث، ج‌ 1، ص‌ 81.
  23. اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.
  24. المستدرك، ج‌ 1، ص‌ 175.
  25. همان، ج‌ 3، ص‌ 20.
  26. الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 223.
  27. فتح‌البارى، ج‌ 11، ص‌ 245.
  28. معجم‌الكبیر، ج‌ 22، ص‌ 90؛ كنزالعمال، ج‌ 12، ص‌ 380.
  29. الطبقات، ج 1، ص‌ 255؛ عیون‌الاثر، ج‌ 2، ص‌ 403.
  30. مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 307.
  31. صحیح‌البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130؛ السنن الكبرى، ج 2، ص‌ 241.
  32. صحیح البخارى، ج‌ 4، ص‌ 206‌ـ‌207.
  33. الاعلام، ج‌ 8، ص‌ 97.
  34. حلیة الاولیا، ج‌ 1، ص‌ 425؛ ج‌ 2، ص‌ 43.
  35. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ عوارف العارف، ص ‌25؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص‌ 666.
  36. فتح‌البارى، ج‌ 11، ص‌ 244.
  37. الطبقات، ج 3، ص 471؛ فتوح البلدان، ج 1، ص 21.
  38. الاصابه، ج 4، ص 290ـ293؛ ج 7، ص 289ـ290.
  39. شیخ المضیره، ص‌ 52.
  40. جامع البیان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 52.
  41. المصنف، ابن ‌ابى شیبه، ج‌ 1، ص‌ 372.
  42. صحیح‌البخارى، ج‌ 5‌، ص‌ 83‌؛ فتح‌البارى، ج‌ 9، ص‌ 435.
  43. مسند احمد، ج 4، ص 540‌؛ اسدالغابه، ج 3، ص 89‌.
  44. مسند اسحاق، ج‌ 1، ص‌ 201؛ موارد الظمآن، ص‌ 630؛ تاریخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 319‌ـ‌320.
  45. السنن الكبرى، ج‌ 3، ص‌ 472؛ تاریخ المدینه، ج‌ 2، ص‌ 486.
  46. صحیح البخارى، ج‌ 7، ص‌ 131؛ المعجم الكبیر، ج‌ 6، ص‌ 173.
  47. تهذیب الكمال، ج‌ 7، ص‌ 390‌ـ‌391؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 610؛ الموطا، ج‌ 2، ص‌ 933.
  48. المستدرك، ج‌ 3، ص‌ 16؛ السنن الكبرى، ج‌ 3، ص‌ 472؛ تركة‌النبى، ص‌ 58.
  49. مستدرك الوسائل، ج‌ 12، ص‌ 56؛ تاریخ المدینه، ج ‌2، ص‌ 486‌ـ‌487.
  50. تاریخ دمشق، ج‌ 62، ص‌ 359؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 385؛ المعجم الكبیر، ج‌ 22، ص‌ 70.
  51. صحیح البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130.
  52. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 196؛ عیون الاثر، ج‌ 2، ص‌ 385.
  53. سیر اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 171.
  54. جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 3، ص‌ 136؛ مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 202‌ـ‌203؛ زادالمسیر، ج‌ 1، ص‌ 327.
  55. جامع‌البیان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 52؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 18، ص‌ 15.
  56. مكارم‌الاخلاق، ص‌ 94؛ بحارالانوار، ج‌ 43، ص‌ 84.
  57. مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 540؛ تاریخ المدینه، ج‌ 2، ص‌ 486.
  58. مكارم الاخلاق، ص‌ 94؛ صحیح ابن ‌خزیمه، ج‌ 1، ص‌ 375.
  59. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 296.
  60. سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 248؛ اسدالغابه، ج‌ 3، ص‌ 98.
  61. تاریخ دمشق، ج‌ 35، ص‌ 25؛ البدایة والنهایه، ج‌ 6، ص‌ 86.
  62. المستدرك، ج‌ 4، ص‌ 118؛ مجمع‌الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 305‌ـ‌309؛ مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 544.
  63. تاریخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 319.
  64. سنن الترمذى، ج‌ 4، ص‌ 287؛ المصنف، ابن ‌ابى شیبه، ج‌ 3، ص‌ 115؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 58.
  65. الامالى، صدوق، ص‌ 270.
  66. اسباب‌النزول، ص 356؛ المستدرك، ج‌ 4، ص‌ 145.
  67. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347؛ صحیح البخارى، ج‌ 4، ص 43؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ 8، ص‌ 69.
  68. مسند احمد، ج‌ 3، ص‌ 598؛ المعجم الصغیر، ج‌ 1، ص‌ 194؛ كنزالعمال، ج‌ 10، ص‌ 567‌ـ‌568.
  69. كنزالعمال، ج‌ 12، ص‌ 440.
  70. مجمع الزوائد، ج‌ 8، ص‌ 309؛ الاحادیث الطوال، ص ‌130.
  71. تاریخ دمشق، ج 20، ص 262؛ الاصابه، ج 3، ص 56.
  72. مسند احمد، ج‌ 7، ص‌ 537؛ مناقب امیرالمؤمنین، ج‌ 2، ص‌ 273؛ السنن الكبرى، ج‌ 14، ص‌ 263.
  73. مستدرك الوسائل، ج‌ 6، ص 512؛ مكارم‌الاخلاق، ص‌ 94.
  74. شواهد التنزیل، ج‌ 1، ص‌ 148.
  75. المناقب، ج 2، ص 85؛ عمده، ص 350؛ شواهدالتنزیل، ج‌ 1، ص‌ 148.
  76. الطبقات، ج‌ 8، ص‌ 226.
  77. تاریخ دمشق، ج‌ 67، ص‌ 320.
  78. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 318؛ غررالتبیان، ص‌ 222.
  79. تفسیر قرطبى، ج‌ 5، ص‌ 253.
  80. جامع البیان، مج‌ 10، ج‌ 18، ص‌ 94؛ اسباب النزول، ص‌ 263؛ مجمع البیان، ج‌ 7، ص‌ 197.
  81. جامع‌البیان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 46، 54.
  82. الحدائق، ج‌ 23، ص‌ 99؛ مستدرك الوسائل، ج‌ 15، ص‌ 310.
  83. مسند احمد، ج 1، ص 171؛ الغارات، ج 2، ص 739.
  84. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 62؛ تاریخ دمشق، ج‌ 24، ص‌ 223‌ـ‌225؛ البدایة والنهایه، ج‌ 6، ص‌ 44.
  85. اسباب النزول، ص‌ 178؛ مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 540‌ـ‌541؛ زادالمسیر، ج‌ 1، ص‌ 228.
  86. جامع‌البیان، مج‌ 13، ج‌ 25، ص‌ 39‌ـ‌40؛ اسباب النزول، ص‌ 251؛ مبهمات القرآن، ج‌ 1، ص‌ 466.
  87. اسباب النزول، ص‌ 351؛ زادالمسیر، ج‌ 8، ص‌ 195؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 84.
  88. مجمع البیان، ج‌ 9، ص‌ 380؛ شواهد التنزیل، ج‌ 2، ص‌ 311‌ـ‌317؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 349.
  89. تفسیر قمى، ج 1، ص 230؛ نورالثقلین، ج 1، ص 721.
  90. اسباب‌النزول، ص‌ 179؛ المعجم‌الكبیر، ج 4، ص‌ 79؛ التبیان، ج‌ 4، ص‌ 144.
  91. زادالمسیر، ج 3، ص 46؛ الدرالمنثور، ج 3، ص‌ 275.
  92. الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 243‌ـ‌246؛ نورالثقلین، ج‌ 1، ص‌ 696.
  93. مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 337؛ نورالثقلین، ج‌ 3، ص‌ 258؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص‌ 383.
  94. جامع‌البیان، مج 9، ج 15، ص 293ـ294؛ تفسیرقرطبى، ج‌ 6، ص‌ 279.
  95. تفسیر قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 213؛ فتح القدیر، ج‌ 5، ص‌ 66.
  96. مسنداحمد، ج‌ 6، ص‌ 57؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ 1، ص‌ 540؛ ج‌ 2، ص‌ 25.
  97. فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 430.
  98. حلیة الاولیاء، ج‌ 1، ص‌ 377.
  99. فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 430.
  100. صحیح مسلم، ج‌ 3، ص‌ 146؛ الامالى، طوسى، ص‌ 357.
  101. فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 8؛ الحدالفاصل، ص 378؛ الكامل، ج 1، ص‌ 22.
  102. مسند احمد، ج 6، ص 430؛ المستدرك، ج 2، ص 48؛ المصنف، ابن ‌ابى شیبه، ج‌ 5، ص‌ 98؛ تاریخ دمشق، ج 60، ص 4.
  103. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 52.
  104. تاریخ مدینه، ج‌ 2، ص‌ 487.
  105. زادالمسیر، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347.
  106. صحیح البخارى، ج‌ 1، ص‌ 130، صحیح مسلم، ج‌ 6، ص‌ 101.
  107. صحیح البخارى، ج 1، ص‌ 175؛ الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 31.
  108. فتح البارى، ج‌ 1، ص‌ 366.
  109. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 347.
  110. الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 390.
  111. حلیه الاولیا، ج‌ 1، ص‌ 337.
  112. تاریخ دمشق، ج‌ 56، ص‌ 162.
  113. تاریح دمشق، ج‌ 13، ص‌ 317، كنزالعمال، ج‌ 15، ص‌ 838؛ اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 193.
  114. سبل السلام، ج 2، ص‌ 3؛ صحیح مسلم، ج‌ 2، ص ‌52؛ الدعوات، ص‌ 39.
  115. مسند احمد، ج 6، ص 573؛ الامالى طوسى، ص‌ 508.
  116. جامع الصغیر، ج‌ 2، ص‌ 298؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 12، ص‌ 183.
  117. جامع‌الصغیر، ج‌ 2، ص‌ 298؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 12، ص‌ 183.
  118. الخصال، ص‌ 315؛ سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 344.
  119. سنن ابن ‌ماجه، ج‌ 2، ص‌ 1373‌ـ‌1374؛ المصنف، ابن ‌ابى ‌شیبه، ‌ج 8، ص‌ 126.
  120. حلیة الاولیاء، ج‌ 2، ص‌ 8، 15، 18.
  121. جامع‌البیان، مج ‌5، ج‌ 7، ص‌ 14‌ـ‌17؛ اسباب‌النزول، ص‌ 169؛ مجمع البیان، ج‌ 3، ص‌ 364.
  122. جامع‌البیان، مج ‌3، ج‌ 3، ص‌ 283؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 4، ص‌ 26؛ الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 164.
  123. شواهد التنزیل، ج‌ 1، ص‌ 197.
  124. سنن الترمذى، ج‌ 5، ص‌ 332؛ مسند ابى ‌یعلى، ج‌ 5، ص‌ 166؛ الخصال، ص‌ 303.
  125. تاریخ دمشق، ج‌ 60، ص‌ 177؛ معجم الاوسط، ج‌ 7، ص‌ 305؛ كنزالعمال، ج‌ 13، ص‌ 256‌ـ‌257.
  126. صحیح مسلم، ج‌ 7، ص‌ 173؛ سنن النسائى، ج‌ 5، ص‌ 75؛ بحارالانوار، ج‌ 22، ص‌ 391.
  127. محجم الزوائد، ج‌ 6، ص‌ 128؛ المعجم‌الكبیر، ج‌ 20، ص‌ 357.
  128. الكافى، ج‌ 3، ص‌ 550؛ مسند ابى‌داود، ص 161؛ صحیح البخارى، ج‌ 4، ص‌ 70.
  129. كنزالعمال، ج‌ 6، ص‌ 467؛ تاریخ بغداد، ج‌ 13، ص‌ 276.
  130. السنن الكبرى، ج 3، ص 472.
  131. تاریخ بغداد، ج‌ 13، ص‌ 276.
  132. سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 74؛ الاصابه، ج 7، ص 108؛ مسند احمد، ج‌ 6، ص‌ 212‌ـ‌213.
  133. شرح نهج البلاغه، ج 7، ص‌ 215.
  134. همان، ص‌ 296.
  135. الكامل، ج‌ 5، ص‌ 80؛ اسباب النزول، ص‌ 130.
  136. مجمع‌البیان، ج 2، ص 440؛ زادالمسیر، ج 2، ص 55.
  137. الارشاد، ج 1، ص‌ 86‌ـ‌87؛ تأویل الایات الظاهره، ص‌ 811.
  138. المناقب، ج‌ 1، ص‌ 249.
  139. اسدالغابه، ج‌ 5، ص‌ 399.
  140. السیره النبویه، ج‌ 4، ص‌ 518.
  141. الاغانى، ج‌ 19، ص‌ 188.
  142. EmcycloPedia of Islam, 2, I, P 267.
  143. كشف المحجوب، ص 22.
  144. عوارف المعارف، ص‌ 84.
  145. كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 369.
  146. الشرح التعرف، ج‌ 3، ص‌ 1103‌ـ‌1105.
  147. اللمع، ص‌ 183.
  148. كشف المحجوب، ص‌ 97.
  149. مجموع الفتاوى، ج‌ 11، ص‌ 56‌ـ‌57.
  150. عوارف المعارف، ص‌ 84.
  151. اتحاف السلاة المتقین، ج‌ 9، ص‌ 272.
  152. كشف المحجوب، ص‌ 22، 97؛ الشرح التعرف، ج‌ 3، ص‌ 1103‌ـ‌1105.
  153. الفتوحات المكیه، ج‌ 3، ص‌ 361.

منابع

مهران اسماعیلی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 419-437