نقش مسلمانان در دانش طب: تفاوت بین نسخهها
جز (←سهم مسلمان در پیشرفت طب فرهنگ و تمدن اسلامى، علی اکبر ولایتی، ص 45 تا 47) |
|||
سطر ۲۳: | سطر ۲۳: | ||
== سهم مسلمان در پیشرفت طب <ref> فرهنگ و تمدن اسلامى، علی اکبر ولایتی، ص 45 تا 47 </ref> == | == سهم مسلمان در پیشرفت طب <ref> فرهنگ و تمدن اسلامى، علی اکبر ولایتی، ص 45 تا 47 </ref> == | ||
− | شكى نيست كه | + | شكى نيست كه كلى ترين دانسته هاى نظرى پزشكى به ويژه از راه ترجمه آثار دانشمندان يونانى و از همه مهمتر بقراط و جالينوس به دست مسلمانان رسيد. اما بسيارى از مسائلى كه پزشكان مسلمان در خصوص بيماران خود با آن روبهرو بودند، به سرزمينهاى اسلامى و شرايط خاص آن اختصاص داشت كه در نوشتههاى يونانى از آن ذكرى به ميان نيامده بود. بديهى است كه به صرف عدم ذكر اين موارد در آثار پيشينيان، پزشكان اسلامى نمىتوانستند به آنها بىاعتنا باشند. بنابراين، رويكردى ويژه درباره اين موارد پديد آمد. |
− | + | بيماري هايى كه در بخشهاى گوناگون الحاوى، نوشته رازى بررسى شده، بسيار بيشتر از آن چيزى است كه در آثار جالينوس، بقراط و ديگر پزشكان يونانى آمده است. يكى ديگر از نكات مهم و برجسته در تاريخ پزشكى اسلامى، كتاب قانون ابنسيناست. در همه دوران پزشكى غرب، هيچ كتابى كه چنين جامع و مانع و دانشنامهگونه مبادى و موضوعات پزشكى را دربرگرفته باشد، بهوجود نيامده بود. بىدليل نبود كه قانون به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت، و بهعنوان كتاب درسى در دانشكدههاى پزشكى تدريس شد.<ref> دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذيل «ابنسينا» </ref> اما نوآورى در حيطه پزشكى اسلامى در اين حد نيز متوقف نماند. | |
مهمترين دستاوردهاى پزشكى اسلامى هنگامى بهوجود آمد كه چندتن از پزشكان اسلامى توجه خود را به ناهماهنگى آراى جالينوس با آنچه خود بر اثر تجربه به دست آورده بودند منعكس كردند. يكى از نخستين ايرادهاى دانشمندان اسلامى بر جالينوس را ابونصر فارابى مطرح كرد. او در رساله خود با عنوان الرد على الجالينوس فيما نقض على ارسطاطاليس لأعضاء الانسان به طور كلى ترتيب ساختارى اعضاى بدن انسان را بين آراى جالينوس و ارسطو مقايسه كرده و با توجه به آراى خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالًا اين نگرش فارابى منشأ همان انتقادهايى شد كه پس از او ابنسينا از جالينوس مطرح كرد. رازى نيز در مقام پزشكى بزرگ، جامعنگر و صاحبنظر، به آراى جالينوس در پزشكى ايرادهايى مهم وارد كرد. مهمترين نقد رازى بر آراى جالينوس هنگام طرح ديدگاههاى خود درباره ديدن، شنيدن و رسيدن پرتوهاى نورى از جسم به چشم ارائه شده است. | مهمترين دستاوردهاى پزشكى اسلامى هنگامى بهوجود آمد كه چندتن از پزشكان اسلامى توجه خود را به ناهماهنگى آراى جالينوس با آنچه خود بر اثر تجربه به دست آورده بودند منعكس كردند. يكى از نخستين ايرادهاى دانشمندان اسلامى بر جالينوس را ابونصر فارابى مطرح كرد. او در رساله خود با عنوان الرد على الجالينوس فيما نقض على ارسطاطاليس لأعضاء الانسان به طور كلى ترتيب ساختارى اعضاى بدن انسان را بين آراى جالينوس و ارسطو مقايسه كرده و با توجه به آراى خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالًا اين نگرش فارابى منشأ همان انتقادهايى شد كه پس از او ابنسينا از جالينوس مطرح كرد. رازى نيز در مقام پزشكى بزرگ، جامعنگر و صاحبنظر، به آراى جالينوس در پزشكى ايرادهايى مهم وارد كرد. مهمترين نقد رازى بر آراى جالينوس هنگام طرح ديدگاههاى خود درباره ديدن، شنيدن و رسيدن پرتوهاى نورى از جسم به چشم ارائه شده است. | ||
رازى فرايند ديدن را درست برعكس آراى جالينوس بسته به پرتوهايى مىدانست كه به چشم مىرسند نه آن گونه كه جالينوس گفته بود با پرتوهايى كه از چشم ساطع مىشود. در ادامه اين انتقاد، ابنسينا نوشتههاى جالينوس در اين زمينه را مشتى نوشتههاى آشكارا مهمل ناميد. اما مهمترين نقد آراى پزشكى جالينوس را در جهان اسلامى، كه مايه شهرت و افتخار براى پزشكى اسلامى بهشمار مىرود، ابننفيس دمشقى، پزشك سده ششم هجرى، مطرح كرد. ابننفيس پزشكى تجربهگرا و اهل نظر بود كه يكى از بزرگترين كشفيات پزشكى اسلامى را صورت داد. از اين رو او در قرون گذشته بين نويسندگان اسلامى به جالينوس عرب (اسلامى)، همان لقبى كه در مراجع مختلف به رازى نيز دادهاند، مشهور شده است. ابننفيس در دو اثرش، شرح تشريح قانون، شرحى كه بر كتابهاى اول تا سوم قانون نوشته شده است، و شرح قانون، شرحى كه به طور كلى بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، كشف خود موسوم به گردش ريوى خون را شرح داده است. تنها در سده نوزدهم بود كه دانش جديد با اين كشف مهم ابننفيس آشنا شد. بر اساس نظر جالينوس در مورد گردش خون، خون از راه شريان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذى كه بين بطنهاى راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و در بدن مىچرخيده است، اما ابننفيس نوشت كه خون از بطن راست و از راه وريد به ريه رفته و پس از آنكه در وريد با هوا آميخته شد از راه وريدى ديگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش مىشود. بىشك، ابننفيس اين اطلاعات را از راه تشريح بدن انسان به دست آورده است. اين كشف او سه سده پيش از آنكه ميگل سروتو، پزشك ايتاليايى، آن را شرح دهد، به طور آشكار و روشن توضيح داده شد. بنابراين، لازم است در انتساب اين كشف به سروتو ترديد كرد. حتى درباره اين موضوع كه سروتو از راه ترجمههاى لاتين آثار پزشكى اسلامى با آراى ابننفيس آشنا شده يا اينكه خود به توارد، اين موضوع را دوباره كشف كرده، بحثهاى بسيارى در تاريخ پزشكى جهان پيش آمده است. بارى كنار هم قراردادن آراى ابننفيس، فارابى، ابنسينا و چند پزشك ديگر نشان مىدهد پزشكى اسلامى بسيار جدى بهدنبال طرح مدلى غيرجالينوسى از پزشكى بوده است.<ref> همان، ج 5، ذيل «ابننفيس» (سيد صادق سجادى) </ref> | رازى فرايند ديدن را درست برعكس آراى جالينوس بسته به پرتوهايى مىدانست كه به چشم مىرسند نه آن گونه كه جالينوس گفته بود با پرتوهايى كه از چشم ساطع مىشود. در ادامه اين انتقاد، ابنسينا نوشتههاى جالينوس در اين زمينه را مشتى نوشتههاى آشكارا مهمل ناميد. اما مهمترين نقد آراى پزشكى جالينوس را در جهان اسلامى، كه مايه شهرت و افتخار براى پزشكى اسلامى بهشمار مىرود، ابننفيس دمشقى، پزشك سده ششم هجرى، مطرح كرد. ابننفيس پزشكى تجربهگرا و اهل نظر بود كه يكى از بزرگترين كشفيات پزشكى اسلامى را صورت داد. از اين رو او در قرون گذشته بين نويسندگان اسلامى به جالينوس عرب (اسلامى)، همان لقبى كه در مراجع مختلف به رازى نيز دادهاند، مشهور شده است. ابننفيس در دو اثرش، شرح تشريح قانون، شرحى كه بر كتابهاى اول تا سوم قانون نوشته شده است، و شرح قانون، شرحى كه به طور كلى بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، كشف خود موسوم به گردش ريوى خون را شرح داده است. تنها در سده نوزدهم بود كه دانش جديد با اين كشف مهم ابننفيس آشنا شد. بر اساس نظر جالينوس در مورد گردش خون، خون از راه شريان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذى كه بين بطنهاى راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و در بدن مىچرخيده است، اما ابننفيس نوشت كه خون از بطن راست و از راه وريد به ريه رفته و پس از آنكه در وريد با هوا آميخته شد از راه وريدى ديگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش مىشود. بىشك، ابننفيس اين اطلاعات را از راه تشريح بدن انسان به دست آورده است. اين كشف او سه سده پيش از آنكه ميگل سروتو، پزشك ايتاليايى، آن را شرح دهد، به طور آشكار و روشن توضيح داده شد. بنابراين، لازم است در انتساب اين كشف به سروتو ترديد كرد. حتى درباره اين موضوع كه سروتو از راه ترجمههاى لاتين آثار پزشكى اسلامى با آراى ابننفيس آشنا شده يا اينكه خود به توارد، اين موضوع را دوباره كشف كرده، بحثهاى بسيارى در تاريخ پزشكى جهان پيش آمده است. بارى كنار هم قراردادن آراى ابننفيس، فارابى، ابنسينا و چند پزشك ديگر نشان مىدهد پزشكى اسلامى بسيار جدى بهدنبال طرح مدلى غيرجالينوسى از پزشكى بوده است.<ref> همان، ج 5، ذيل «ابننفيس» (سيد صادق سجادى) </ref> | ||
− | در شاخههاى علوم وابسته به پزشكى، مهمترين سهم در ارائه پژوهشهاى اصيل و مبتكرانه متعلق به چشم پزشكى است. چشمپزشكان اسلامى افزون بر بسط آراى پزشكان و چشمپزشكان يونانى در مورد بيماريهاى چشم و راههاى درمان آنها، خود بيماريهاى متعددى را شناسايى و راههاى درمان آنها را ارائه كردند. انواع جراحيهاى چشم، برداشتن آب مرواريد با بيرون كشيدن مايع جمعشده از قرنيه و طرح انواع داروهاى گياهى، معدنى و حيوانى براى چشم ازجمله اين نوآوريهاست. از بين چشم پزشكان اسلامى نيز سهم دو تن بيش از همه چشمگير است، يكى | + | در شاخههاى علوم وابسته به پزشكى، مهمترين سهم در ارائه پژوهشهاى اصيل و مبتكرانه متعلق به چشم پزشكى است. چشمپزشكان اسلامى افزون بر بسط آراى پزشكان و چشمپزشكان يونانى در مورد بيماريهاى چشم و راههاى درمان آنها، خود بيماريهاى متعددى را شناسايى و راههاى درمان آنها را ارائه كردند. انواع جراحيهاى چشم، برداشتن آب مرواريد با بيرون كشيدن مايع جمعشده از قرنيه و طرح انواع داروهاى گياهى، معدنى و حيوانى براى چشم ازجمله اين نوآوريهاست. از بين چشم پزشكان اسلامى نيز سهم دو تن بيش از همه چشمگير است، يكى حنين بن اسحاق، مؤلف العشر مقالات فى العين و ديگرى علىبن عيسى مؤلف تذكرةالكحالين. هر كدام از اين دو كتاب منشأ نوآوريهاى بسيارى در زمينه چشم پزشكى شد و نويسندگان آنها در زمره بزرگترين چشم پزشكان اسلامى درآمدند. بايد اذعان كرد اروپا تنها پس از گذشت هفت سده از رواج چشم پزشكى در اسلام توانست از مجموعه دانستههاى چشم پزشكان اسلامى گذر كند. |
− | در زمينه گياهشناسى و گياهداروشناسى نيز وضع كمابيش به همين گونه است. مهمترين اثر يونانى كه در اين زمينه به دست گياهشناسان اسلامى رسيد، كتاب الحشائش، نوشته ديوسكوريدس، نويسنده اهل آسياى صغير در سده اول ميلادى بود. اين كتاب به قلم حنينبن اسحاق و چند تن ديگر از مترجمان نهضت ترجمه به عربى ترجمه شد. در سراسر اين كتاب، تقريباً خواص دارويى پانصد گياه مطرح شده است، در حالىكه تنها در بخش مربوط به گياهان دارويى كتاب الحاوى نوشته رازى تقريباً خواص دارويى هفتصد گياه بررسى شده است. اين تعداد در ديگر اثر مهم گياهشناسى اسلامى، كه نشانه بسيار مهم آشنايى پزشكان اسلامى با داروشناسى است، يعنى كتاب الجامع لمفردات الادوية و الاغذية، نوشته ابنبيطار به 1400 فقره رسيده است؛ يعنى نزديك به سه برابر بيش از آنچه در كتاب ديوسكوريدس ذكر شده است. اين گسترش سريع و بىسابقه در شمار گياهان، نشان | + | در زمينه گياهشناسى و گياهداروشناسى نيز وضع كمابيش به همين گونه است. مهمترين اثر يونانى كه در اين زمينه به دست گياهشناسان اسلامى رسيد، كتاب الحشائش، نوشته ديوسكوريدس، نويسنده اهل آسياى صغير در سده اول ميلادى بود. اين كتاب به قلم حنينبن اسحاق و چند تن ديگر از مترجمان نهضت ترجمه به عربى ترجمه شد. در سراسر اين كتاب، تقريباً خواص دارويى پانصد گياه مطرح شده است، در حالىكه تنها در بخش مربوط به گياهان دارويى كتاب الحاوى نوشته رازى تقريباً خواص دارويى هفتصد گياه بررسى شده است. اين تعداد در ديگر اثر مهم گياهشناسى اسلامى، كه نشانه بسيار مهم آشنايى پزشكان اسلامى با داروشناسى است، يعنى كتاب الجامع لمفردات الادوية و الاغذية، نوشته ابنبيطار به 1400 فقره رسيده است؛ يعنى نزديك به سه برابر بيش از آنچه در كتاب ديوسكوريدس ذكر شده است. اين گسترش سريع و بىسابقه در شمار گياهان، نشان مى دهد پزشكان و داروشناسان و البته گياهشناسان اسلامى بسيار بيش از آنچه پيرو ديوسكوريدس بهشمار آيند، خود به دنبال نوآورى و شناسايى خواص دارويى گياهان بودهاند.<ref> ابوريحان بيرونى، الصيدنه، كراچى، 1973، ص 15-/ 3، 21، 126-/ 125 </ref> |
== معرفی برخی از تالیفات برجسته مسلمانان در طب == | == معرفی برخی از تالیفات برجسته مسلمانان در طب == |
نسخهٔ ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۰۲
کلید واژه ها: دانش طب، کتب طبی، آثار طبی مسلمانان، حنین بن اسحاق، جندی شاپور، الحاوی، قانون، کامل الصناعه، فردوس الحکمه، ذخیره خوارزمشاهی، تاریخ طب
به برکت تعالیم اسلامى مسلمانان به توفیقات بزرگى در علم طب، ترجمه و تألیف متون پزشکى دست یافتند. تلاشهای علمی آنان در این عرصه از سویی موجب ماندگاری آثار گذشتگان و از سوی دیگر باعث توسعه دانش پزشکی در شاخههای مختلف شد چنانچه نگاه منصفانه به تاریخ تمدن بشری نشان میدهد پیشرفت غربیان در عرصه پزشکی در دورههای بعدی به شدت مرهون آثار طبی مسلمانان است و اگر چه معالاسف دوران رنسانس غرب و توجه آنان به تحصیل دانشهای مختلف من جمله پزشکی، مصادف شد با دوران رکود تمدن اسلامی، اما سهم زیاد مسلمانان در تاریخ طب روشنتر از آن است که بتوان آن را انکار نمود.
محتویات
اهمیت علم طب درتعالیم اسلامی
نگاهی گذرا به تاریخ تمدن اسلامی نشان میدهد علم طب همواره از جایگاه رفیعی در بین مسلمانان برخوردار بوده است چنانچه لفظ مقدس حکیم در تمدن اسلامی هم به طبیب و هم به فیلسوف اطلاق میگردیده است.[۱] بیشک از مهمترین علل توجه مسلمانان به دانش طب، توجه پیشوایان دین به این دانش ارزشمند است. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام دانش طب همسنگ با علم دین و در کنار آن مورد توصیه قرار گرفته است.[۲] و پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام خود در کنار رسالت تعالی روح افراد، با توصیههای طبی آنها را در نگه داشتن سلامت جسمشان نیز یاری مینمودند. شاهد این مدعا کتابهای روایی بر جای مانده در این موضوع با عنوان طب النبی، طب الائمه، طب الصادق و طب الرضاست.[۳]
آغاز تاریخ طب مسلمانان با ترجمه کتب طب یونانی و هندی
علم طب در دوره اسلامی با ترجمه کتابهای یونانی و هندی در این رشته آغاز شد. جندی شاپور از اولین مراکز علمی مسلمانان است که طرفدار ترجمه کتب پزشکی یونانی و احتمالا سنسکریت بود.[۴]
شهر «جندي شاپور» را شاپور اول ساساني (241-272 م) به هم چشمي «انطاكيه» كه از بلاد رومي محسوب ميشد، در اهواز ساخت. بعداً انوشيروان (531-579 م) كه خود پادشاهي عالم و حكيم بود، در آن شهر مدرسه و بيمارستان عظيم و نامدار «جندي شاپور» را تأسيس كرد كه هم مدرسه و مركز تحصيل طب و فلسفه بود و هم بيمارستان و دارالشفاي مريضاني كه بدان جا رجوع ميكردند. قسمتي از استادان بزرگش مسيحي نسطوري مذهب بودند كه پس از بستهشدن مدارس فلسفي يوناني به فرمان امپراطور روم، از «رُها» و ديگر مراكز علمي و فلسفي گريخته بودند. انوشيروان از وجود آنها براي تأسيس مدرسهي جندي شاپور استفاده كرد و به علاوه جمعي از مسيحيان يعقوبي مذهب را نيز در آن مدرسه به كار واداشت.[۵]
اساتيد علمي و طبي جندي شاپور هر كدام كه پس از انقراض دولت ساساني و تشكيل دولت اسلام باقي بودند عموماً داخل حوزهي اسلام شدند و چه از طريق تعليم و ترجمهي كتب علمي و چه از طريق طبابت و عمل پزشكي در خدمت خلفا و وزراء و اعيان اسلامي خدمت ميكردند.[۶] به نظر دکتر علیاکبر ولایتی در کتاب "پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی" توجه و علاقهمندی به آثار علمی و پزشکی فرهنگهای کهنتر به ویژه یونانی در دوران خلافت عباسی به تشویق این پزشکان مسیحی درباری بود که به زبان یونانی و سریانی میخواندند یا سخن میگفتند.[۷]
در کتاب طب و طبیب و تشریح نوشته علامه بزرگوار حسن زاده آملی به نقل از کتاب پزشکی نامه میرزا علیاکبر طبیب کرمانی آمده است: «در زمان ملوک بنیامیه و بنیعباس بعضی از اطبای یهود و نصارا از قبیل جویه یهودی و بختیشوع نصرانی را استخدام کردند و ترویج این فن شریف را مینمودند. هارون رشید و پسرش مامون را در طلب علوم فلسفه و طبیه رغبتی تمام بود، و مامون را بیشتر؛ چنان که از اطراف و اکناف عالم حکم به جمع آوری علماء و اصحاب معارف را میکرد و آنها را بسیار گرامی میداشت و کمال جدَ و جهد را در ترجمه کتب فلاسفه یونانی به زبان عربی میداشت. و مترجمینی که بر آنها اعتماد بسیار مینمود چهار نفر بودند: حنین بن اسحاق عبادی، و یعقوب بن اسحاق کندی، و ثابت بن قره حرانی، و علم بن فرجان طبری. و مولفات فیثاغورس و افلاطون و ارسطاطالیس و بقراط و جالینوس را از زبان یونانی به زبان عربی ترجمه نمودند. و همچنین عبدالرحمن اموی ملقب به ناصر در اندلس نیز در ترجمه این علوم به نهایت راغب بود».[۸]
در بین اینها حنین بن اسحاق جایگاه ویژهای در ترجمه کتب طبی دارد. حنین ده سال پیش از مرگش نوشت که فقط از آثار جالینوس 95 اثر را به سُریانی و 34 اثر را به عربی برگردانده است.[۹]
سهم مسلمان در پیشرفت طب [۱۰]
شكى نيست كه كلى ترين دانسته هاى نظرى پزشكى به ويژه از راه ترجمه آثار دانشمندان يونانى و از همه مهمتر بقراط و جالينوس به دست مسلمانان رسيد. اما بسيارى از مسائلى كه پزشكان مسلمان در خصوص بيماران خود با آن روبهرو بودند، به سرزمينهاى اسلامى و شرايط خاص آن اختصاص داشت كه در نوشتههاى يونانى از آن ذكرى به ميان نيامده بود. بديهى است كه به صرف عدم ذكر اين موارد در آثار پيشينيان، پزشكان اسلامى نمىتوانستند به آنها بىاعتنا باشند. بنابراين، رويكردى ويژه درباره اين موارد پديد آمد.
بيماري هايى كه در بخشهاى گوناگون الحاوى، نوشته رازى بررسى شده، بسيار بيشتر از آن چيزى است كه در آثار جالينوس، بقراط و ديگر پزشكان يونانى آمده است. يكى ديگر از نكات مهم و برجسته در تاريخ پزشكى اسلامى، كتاب قانون ابنسيناست. در همه دوران پزشكى غرب، هيچ كتابى كه چنين جامع و مانع و دانشنامهگونه مبادى و موضوعات پزشكى را دربرگرفته باشد، بهوجود نيامده بود. بىدليل نبود كه قانون به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت، و بهعنوان كتاب درسى در دانشكدههاى پزشكى تدريس شد.[۱۱] اما نوآورى در حيطه پزشكى اسلامى در اين حد نيز متوقف نماند.
مهمترين دستاوردهاى پزشكى اسلامى هنگامى بهوجود آمد كه چندتن از پزشكان اسلامى توجه خود را به ناهماهنگى آراى جالينوس با آنچه خود بر اثر تجربه به دست آورده بودند منعكس كردند. يكى از نخستين ايرادهاى دانشمندان اسلامى بر جالينوس را ابونصر فارابى مطرح كرد. او در رساله خود با عنوان الرد على الجالينوس فيما نقض على ارسطاطاليس لأعضاء الانسان به طور كلى ترتيب ساختارى اعضاى بدن انسان را بين آراى جالينوس و ارسطو مقايسه كرده و با توجه به آراى خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالًا اين نگرش فارابى منشأ همان انتقادهايى شد كه پس از او ابنسينا از جالينوس مطرح كرد. رازى نيز در مقام پزشكى بزرگ، جامعنگر و صاحبنظر، به آراى جالينوس در پزشكى ايرادهايى مهم وارد كرد. مهمترين نقد رازى بر آراى جالينوس هنگام طرح ديدگاههاى خود درباره ديدن، شنيدن و رسيدن پرتوهاى نورى از جسم به چشم ارائه شده است. رازى فرايند ديدن را درست برعكس آراى جالينوس بسته به پرتوهايى مىدانست كه به چشم مىرسند نه آن گونه كه جالينوس گفته بود با پرتوهايى كه از چشم ساطع مىشود. در ادامه اين انتقاد، ابنسينا نوشتههاى جالينوس در اين زمينه را مشتى نوشتههاى آشكارا مهمل ناميد. اما مهمترين نقد آراى پزشكى جالينوس را در جهان اسلامى، كه مايه شهرت و افتخار براى پزشكى اسلامى بهشمار مىرود، ابننفيس دمشقى، پزشك سده ششم هجرى، مطرح كرد. ابننفيس پزشكى تجربهگرا و اهل نظر بود كه يكى از بزرگترين كشفيات پزشكى اسلامى را صورت داد. از اين رو او در قرون گذشته بين نويسندگان اسلامى به جالينوس عرب (اسلامى)، همان لقبى كه در مراجع مختلف به رازى نيز دادهاند، مشهور شده است. ابننفيس در دو اثرش، شرح تشريح قانون، شرحى كه بر كتابهاى اول تا سوم قانون نوشته شده است، و شرح قانون، شرحى كه به طور كلى بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، كشف خود موسوم به گردش ريوى خون را شرح داده است. تنها در سده نوزدهم بود كه دانش جديد با اين كشف مهم ابننفيس آشنا شد. بر اساس نظر جالينوس در مورد گردش خون، خون از راه شريان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذى كه بين بطنهاى راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و در بدن مىچرخيده است، اما ابننفيس نوشت كه خون از بطن راست و از راه وريد به ريه رفته و پس از آنكه در وريد با هوا آميخته شد از راه وريدى ديگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش مىشود. بىشك، ابننفيس اين اطلاعات را از راه تشريح بدن انسان به دست آورده است. اين كشف او سه سده پيش از آنكه ميگل سروتو، پزشك ايتاليايى، آن را شرح دهد، به طور آشكار و روشن توضيح داده شد. بنابراين، لازم است در انتساب اين كشف به سروتو ترديد كرد. حتى درباره اين موضوع كه سروتو از راه ترجمههاى لاتين آثار پزشكى اسلامى با آراى ابننفيس آشنا شده يا اينكه خود به توارد، اين موضوع را دوباره كشف كرده، بحثهاى بسيارى در تاريخ پزشكى جهان پيش آمده است. بارى كنار هم قراردادن آراى ابننفيس، فارابى، ابنسينا و چند پزشك ديگر نشان مىدهد پزشكى اسلامى بسيار جدى بهدنبال طرح مدلى غيرجالينوسى از پزشكى بوده است.[۱۲]
در شاخههاى علوم وابسته به پزشكى، مهمترين سهم در ارائه پژوهشهاى اصيل و مبتكرانه متعلق به چشم پزشكى است. چشمپزشكان اسلامى افزون بر بسط آراى پزشكان و چشمپزشكان يونانى در مورد بيماريهاى چشم و راههاى درمان آنها، خود بيماريهاى متعددى را شناسايى و راههاى درمان آنها را ارائه كردند. انواع جراحيهاى چشم، برداشتن آب مرواريد با بيرون كشيدن مايع جمعشده از قرنيه و طرح انواع داروهاى گياهى، معدنى و حيوانى براى چشم ازجمله اين نوآوريهاست. از بين چشم پزشكان اسلامى نيز سهم دو تن بيش از همه چشمگير است، يكى حنين بن اسحاق، مؤلف العشر مقالات فى العين و ديگرى علىبن عيسى مؤلف تذكرةالكحالين. هر كدام از اين دو كتاب منشأ نوآوريهاى بسيارى در زمينه چشم پزشكى شد و نويسندگان آنها در زمره بزرگترين چشم پزشكان اسلامى درآمدند. بايد اذعان كرد اروپا تنها پس از گذشت هفت سده از رواج چشم پزشكى در اسلام توانست از مجموعه دانستههاى چشم پزشكان اسلامى گذر كند.
در زمينه گياهشناسى و گياهداروشناسى نيز وضع كمابيش به همين گونه است. مهمترين اثر يونانى كه در اين زمينه به دست گياهشناسان اسلامى رسيد، كتاب الحشائش، نوشته ديوسكوريدس، نويسنده اهل آسياى صغير در سده اول ميلادى بود. اين كتاب به قلم حنينبن اسحاق و چند تن ديگر از مترجمان نهضت ترجمه به عربى ترجمه شد. در سراسر اين كتاب، تقريباً خواص دارويى پانصد گياه مطرح شده است، در حالىكه تنها در بخش مربوط به گياهان دارويى كتاب الحاوى نوشته رازى تقريباً خواص دارويى هفتصد گياه بررسى شده است. اين تعداد در ديگر اثر مهم گياهشناسى اسلامى، كه نشانه بسيار مهم آشنايى پزشكان اسلامى با داروشناسى است، يعنى كتاب الجامع لمفردات الادوية و الاغذية، نوشته ابنبيطار به 1400 فقره رسيده است؛ يعنى نزديك به سه برابر بيش از آنچه در كتاب ديوسكوريدس ذكر شده است. اين گسترش سريع و بىسابقه در شمار گياهان، نشان مى دهد پزشكان و داروشناسان و البته گياهشناسان اسلامى بسيار بيش از آنچه پيرو ديوسكوريدس بهشمار آيند، خود به دنبال نوآورى و شناسايى خواص دارويى گياهان بودهاند.[۱۳]
معرفی برخی از تالیفات برجسته مسلمانان در طب
تعداد زیاد آثار طبی مسلمانان به خودی خود نشان از اهتمام بلیغ آنان بدین دانش دارد آقای حسن منتصب مجابی در کتاب کتابشناسی طب سنتی دانشمندان شیعه، 850 اثر، تنها از آثار دانشمندان شیعه را معرفی نمودهاند. ضمن این که منبع ایشان مطابق با اظهار خودشان موسوعه کتابشناسی الذریعه نوشته شیخ آقا بزرگ تهرانی است[۱۴] و با این وصف بایستی آثار شیعه در این رشته بسیار بیش از آنی باشد که در این کتاب گزارش شده چرا که شیخ آقا بزرگ گرچه سعی بلیغی در استعلام کتابهای موجود تا زمان خود و نیز ذکر کتابها در آثار دیگران نمود ولی دستیابی به مشخصات تمامی آثار نوشته در دانشی که پیشینهای به اندازه طول حیات اسلام دارد آن هم برای یک نفر عملا غیرممکن است.
آنچه ما در اینجا به معرفی آنها میپردازیم چند نمونه از آثار برجسته مسلمانان در دانش طب است.[۱۵]
العشر مقالات فی العین تالیف حنین بن اسحاق عبادی (م 264 ه):
این کتاب قدیمیترین کتاب در چشم پزشکی است که اکنون در دست است. مولف این کتاب قریب دو قرن قبل از شیخ الرئیس میزیست. این کتاب بسیار مغتنم را دکتر ماکس مایر هوف (Max Meyerhof) به انگلیسی ترجمه کرده است که اصل و ترجمه با مقدمهای بسیار سودمند در معرفی چند رساله و کتاب قدماء در «طب العیون» - یعنی چشم پزشکی - در سال 1927 م بسیار مرغوب و مطلوب به طبع رسیده است.[۱۶]
المسائل فی الطب للمتعلمین:
این کتاب نیز از تالیفات حنین بن اسحاق عبادی است. این کتاب به طریق سوال و جواب در فن نظری و فن عملی طب نوشته شده است. یکی از شاگردان حنین، خواهرزادهاش به نام جبیش اعسم برخی مطالب مهم بر کتاب مسائل حنین افزوده است و شیخ عبدالرحمن نیشابوری شرح مبسوطی بر آن نوشته و از کتب عمده طب بشمار میآید.[۱۷] این کتاب با تحقیق محمد أبوریان، مرسی محمد عرب و جلال محمد موسی، توسط دارالکتاب المصری، دارالکتاب اللبنانی در سال 1978 م به چاپ رسیده است.[۱۸]
فردوس الحکمه تالیف علی بن سهل بن ربن طبری (قرن سوم):
اين كتاب يك دوره كامل طب و درمان و بهداشت را در بردارد و چون از نخستين كتابهاي طبى اسلامى است، نظرات قدما نيز در آن منعكس است. ابن ربن در تأليفات اين كتاب از آثار بقراط، جالينوس، ارسطو، يوحنا برماسويه، حنين بن اسحاق و رسالههاي هندي و ديگر آثار گذشتگان سود جسته است. بخشى از آن نيز به طب هندي اختصاص دارد و تنها كتاب از پيشينيان است كه در طب هندي به تفصيل بحث كرده است. فردوس الحكمة يكى از كتب معانى و آغازين طبى در تمدن اسلامى است كه شيوهی آن مورد استفاده متأخران قرار گرفته است، چنان كه هر يك از آنان به مناسبتى در آثار خود از آن نام بردهاند: رازي در الحاوي، قلانسى در اقراباذين، ابن بيطار در جامع المفردات الادوية والاغذية.
فردوس الحكمة با مقدمهاي بسيار عالمانه از روي نسخ برلين، بريتانيا و گوتا توسط محمد زبير صديقى در 1928 م در برلين چاپ شده و هم اكنون در دسترس است. ابن ربن خود آن را به سريانى نيز ترجمه كرده بوده است.[۱۹]
الحاوي الكبير في الطب تالیف زکریای رازی (م 320):
این کتاب را «الجامع الحاصر لصناعه الطب» و «الجامع الكبير» و «الجامع» نيز نامند.[۲۰] این کتاب يك دوره كامل علم طب تا دوران رازي است كه در آن علاوه بر استفاده از نظریهها، تجارب و تالیفات پزشکان قبل از خود به خصوص بقراط، دیسقوریدوس و جالینوس کلیه تجارب شخصی و بالینی خود را که در مدت طبابت در بغداد و ری کسب کرده بود به نگارش درآورده و همراه با شرح بیماریها درباره آنها اظهارنظر کرده است. اين كتاب دايرهالمعارف طبي است كه در آن از كليه شاخههاي طب و اصول تداوي و بهداشت و بيماري شناسي و داروشناسي و اخلاق پزشکی بحث شده است.[۲۱]
این کتاب را بعد از مرگ وی خواهر رازی و برخی از شاگردانش به دستور ابن عمید وزیر از روی مطالب متفرقه او در علم طب و تعلیقاتش گردآوری نموده و مطابق با ترتیب کتابهای طبی تنظیم نمودند.[۲۲]
كتاب الحاوي شامل بیست و شش جلد میباشد و اکنون نسخ خطي متعدد آن در كتابخانههاي معتبر عالم مانند كتابخانه ترجمه آكسفورد و كمبريج انگلستان و كتابخانه اسكوريال و كتابخانه موزه بريتانيا، كتابخانه مونيخ (استانبول) و كتابخانه سليمانيه (اسپانيا) و كتابخانه سليم آقا و كتابخانه شهيد علي پاشا (استانبول) و كتابخانه موصل و کتابخانه هندوستان و کتابخانه آستان قدس رضوي و كتابخانه مدرس و كتابخانه ملك در تهران موجود است.[۲۳]
کامل الصناعه علی بن عباس اهوازی (م 384 هـ):
این کتاب نیز یک دائرة المعارف طبی بزرگ است که اهوازی آن را برای ملک دیلمی؛ عضدالدوله نوشت و به همین خاطر به طب الملکی نیز شهرت یافته است. این دانشنامه پزشکی، از نظم و ترتیبی عالی برخوردار است. لوسين لكلر نويسنده معروف تاريخ طب (چاپ پاريس 1876 م) كه تعدادي از كتب طبي قديمي را مورد مطالعه قرار داده چنين معتقد است كه: "مولف كتاب ملكي با جرات توانسته است آنچه را كه يونانيها نتوانستهاند كشف كنند، بدست آورد و دنباله كار آنان را تعقيب و در كتاب خود جميع معلومات طبي را جمع آوري نمايد.
وي معتقد است كه: كتاب ملكي با حاوي رازي قابل مقايسه نيست چرا كه حاوي رازي ملخصي از جميع معلومات قديم و جديد مربوط به علم طب تا آن زمان را شامل ميباشد، در صورتي كه طب در كتاب ملكي به طور خاص و جامع بيان شده است، به اين معني كه تمام قسمتهاي اين كتاب منظم و جميع معلومات و گفتههايي را كه از سايرين اقتباس نموده به طور كامل انتقاد نموده است".[۲۴]
كتاب ملكي مشتمل بر دو قسمت است: قسمت اول در طب نظري و قسمت دوم در طب عملي و هر كدام از اين قسمتها مشتمل بر ده مقاله و جمعاً تمام كتاب بيست مقاله است.[۲۵]
قانون ابن سینا (م 428):
قانون را باید ترکیبی علمی از تجارب بالینی بوعلی، آثار و تعالیم جالینوس، بقراط، ارسطو و نوشته پزشکان ایرانی و مسلمان پیش از خود چون رازی، ابن ربن طبری و ابوسهل مسیحی دانست. کتاب مذکور را بزرگترین سند پزشکی جالینوسی میدانند، ولی مسائل نظری ارسطویی بر این اثر ارزشمند مسلط است. بوعلی در تشریح به ارسطو استناد میکرد. وی مبانی کلی طب را بر پایهی آرای جالینوس و دارو گیاهشناسیاش را بر اساس نوشتههای دیوسکوریوس (دارو گیاهشناس نامدار یونانی در قرن نخست میلادی) توضیح داده است. بوعلی به طب نظری و عملی نظر داشته است.[۲۶]
پس از بیداری غرب به دنبال جنگهای صلیبی طب منحصر به طب ابن سینا بود و کتاب قانون وی را در تمام مدارس تدریس میکردند و به زبان لاتینی شرحهای بسیاری بر آن نوشتند.[۲۷] ترجمه لاتینی قانون در اروپا مکرر چاپ شد. چنانچه در قرن شانزدهم بیش از بیست چاپ از آن وجود داشت.[۲۸]
ذخیره خوارزمشاهی:
كتاب ذخيره از مشروحترين كتب طبي پارسي است كه مولف آن سيد اسماعيل جرجاني (م 531) پس از قريب پنج قرن كه بيشتر مؤلفات طبي به تازي بوده، به پارسي تاليف نموده است.[۲۹]
جرجانی خود در مقدمه کتابش در مورد جامعیت آن میگوید: "و هر کتابی را که اندر هر علمی کردهاند، فایدهای و خاصیتی دیگر است و خاصیت این کتاب تمامی است از بهر آن که قصد کرده آمده است تا اندر هر بابی آن چه طبیب را اندر آن باب بباید دانستن از علم و عمل به تمامی یاد کرده، آید و معلوم است که بر این نسق هیچ کتابی موجود نیست و اگر چه اندر علم طب بسیار کتابهای بزرگ کردهاند، لکن هیچ کتابی نیست که طبیب از آن کتاب به کتابهای دیگر مستغنی گردد...".[۳۰]
این کتاب در ده بخش با موضوعاتی همچون: تعریف طب، شناخت امزجه، احوال تن، حفظ الصحه، شناخت امراض، تب و اقسام آن، علاج بیماریها، پوست و زیبایی، زهرها و پادزهرها و دارو گیاهشناسی و غیره تنظیم شده است.
پانویس
- ↑ روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون، جلد دوم، سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات و تحقیقات، ص 140.
- ↑ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْيَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان (بحارالانوار، ج 1، ابواب العلم، باب 6: العلوم التي أمر الناس بتحصيلها و ينفعهم، حدیث 52)
- ↑ بنگرید: نگارش احادیث طبی، غلامرضا نورمحمدی، مجله پژوهش و حوزه، شماره 17 و 18.
- ↑ پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
- ↑ تاريخ علوم اسلامي، به روايت استاد همايي، تهران، نشر هما، 1363.
- ↑ همان.
- ↑ پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
- ↑ طب و طبیب و تشریح، حسن حسنزاده آملی، نشر الف لام میم، چاپ اول، 1381، ص 61.
- ↑ پزشکی، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ فرهنگ و تمدن اسلامى، علی اکبر ولایتی، ص 45 تا 47
- ↑ دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذيل «ابنسينا»
- ↑ همان، ج 5، ذيل «ابننفيس» (سيد صادق سجادى)
- ↑ ابوريحان بيرونى، الصيدنه، كراچى، 1973، ص 15-/ 3، 21، 126-/ 125
- ↑ متون طب شیعه در تاریخ پزشکی، حسن منتصب مجابی؛ فصلنامه کتاب، شماره 49، بهار 81.
- ↑ در سالهای اخیر در مجامع پزشکی کشورهای مختلف رویکرد دوباره و روزافزونی بدین آثار شده است برخی کتابهای مشهور طب قدیم هر از چندگاهی ترجمه جدید یا چاپ مجدد میشود و پارهای از نسخههای خطی آثاری که تاکنون مورد توجه قرار نگرقته بود تصحیح و چاپ میگردند. برای اطلاع از این فهرست این کارهای ارزنده بنگرید: آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383 - شماره 17 و 18.
- ↑ طب و طبیب و تشریح، ص 43.
- ↑ طب و طبیب و تشریح، ص 62.
- ↑ آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383، شماره 17 و 18.
- ↑ ابن ربن، دایره المعارف بزرگ اسلامی، رضا انزابی نژاد، ج 3، تهران، 1374 ش.
- ↑ الذریعه، ج 6، ص 235.
- ↑ آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
- ↑ الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 6، ص 235.
- ↑ آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
- ↑ مقدمه کامل الصناعه.
- ↑ مقدمه کامل الصناعه.
- ↑ قانون فی الطب/ ابوعلی سینا، فرشید امینی، علوم و فنون، تیر ماه 1388.
- ↑ طب و طبیب و تشریح، 65.
- ↑ کارنامه اسلام، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، تهران، 1369، ص 54.
- ↑ تاريخ طب در ايران قبل و بعد از اسلام، محمود نجمآبادي، نسخه الکترونیک، کمیته رایانهای کردن طب و بهداشت، ص 796.
- ↑ ذخیره خوارزمشاهی، سید اسماعیل جرجانی، تصحیح محمدرضا محرری، فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران، مقدمه.