شیخ فضل الله نوری: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) (افزودن رده جدید) |
|||
سطر ۱۴۵: | سطر ۱۴۵: | ||
[[رده:علمای قرن چهاردهم]] | [[رده:علمای قرن چهاردهم]] | ||
+ | [[رده:علمای شهید]] |
نسخهٔ ۲۶ دسامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۲۸
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 1، صفحه 420
نویسنده: سيد مجيد حسنزاده
تولد و تحصیلات
در سال 1259 ق. در روستای لاشك در منطقه كجور مازندران، ملا عباس كجوری از روحانیان صالح و مورد اعتماد مردم، صاحب فرزندی شد و او را فضلالله نام نهاد. فضلالله پس از پشت سر گذاشتن دوران كودكی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد. تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مركز منطقه نور) آغاز كرد.[۱]
پس از آن به تهران مهاجرت كرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آن جا ادامه داد. سپس برای تكمیل دانش خویش به نجف هجرت كرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف میرزا حبیب الله رشتی و شیخ راضی به تحصیل پرداخت و بعد از مدتی در درس میرزای شیرازی بزرگ شركت كرد. هیبت، وقار و تیزهوشی استاد، طلبه جوان را آن چنان شیفته وی ساخت كه با هجرت میرزای شیرازی به سامرا وی نیز حوزه نجف را رها كرد و راهی سامرا شد. حضور مستمر در درس میرزای بزرگ و هشت سال حضور در درس شیخ راضی و میرزا حبیب الله رشتی به همراه پشتكار و مداومت در درس و تحصیل، از شیخ فضل الله مجتهدی برجسته و فقیهی نامدار ساخت. به حقیقت باید او را وارث علم میرزای رشتی و سیاست و مدیریت میرزای شیرازی دانست.
بازگشت
موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی ایران موجب شد تا شیخ فضلالله با اشاره میرزای شیرازی و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال 1303 ق. روانه تهران شود.[۲] شیخ فضلالله پس از مهاجرت به تهران، با اقامه جماعت و تألیف و تدریس علوم اسلامی و حوزوی پرداخت. مهارت او در فقه و اصول و سایر علوم اسلامی و شناختش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خیلی زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانیان قرار گیرد. «مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیت فوقالعاده بود و بسیاری از روحانیان به شركت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره میبردند».[۳]
از چنین حوزه تعلیم و تدریسی شخصیت های بزرگواری برخاستهاند، از آن جملهاند: حاج شیخ عبدالكریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، حاج آقا حسین قمی، آقا سید محمود مرعشی (پدر آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی، سید اسماعیل مرعشی، ملا علی مدرس، میرزا ابوالقاسم قمی، شیخ حسن تهرانی، علامه محمد قزوینی و...[۴]
مقام علمی
مقام علمی شیخ فضلالله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامی از دانشهای دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یكی از كسانی كه شیخ را ملاقات كرده است، مینویسد: «مراتب علمی شیخ را هیچ كس از دوست و دشمن منكر نبود ولكن گمان میكردند كه فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است. نگارنده در چند جلسه فهمیدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقیه علوم هم اطلاع كافی دارند».[۵]
ناظم الاسلام مینویسد: «نگارنده روزی كه مشارالیه (شیخ فضلالله) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاكره گفت ملای سیصد سال قبل به كار امروز نمیخورد. شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی بلكه ملای سی سال قبل به درد امروز نمیخورد. ملای امروز باید عالِم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند».[۶]
ادوارد براون، محقق و تاریخ نویس نامدار مینویسد: «شیخ فضلالله از لحاظ علم و آراستگی به كمال معروف و فقیه جامع و كامل... مجتهد سرشناس و عالمی متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود...».[۷] مهدیقلی هدایت چنین گفته است: «مقام علمیاش بالاتر از (دو سید) مسندنشین (طباطبایی و بهبهانی) است. طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند».[۸]
ابوالحسن علوی میگوید: «شیخ فضلالله از شاگردهای نمره اول حاجی میرزا حسن شیرازیِ معروف بود. در پایتخت مرجع امورات شرعی بود.»[۹] فریدون آدمیت نوشته است: «متفكر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نوری بود. از علمای طراز اول كه پایهاش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناختهاند».[۱۰]
احمد كسروی مینویسد: «حاجی شیخ فضلالله نوری... از مجتهدان بنام و باشكوه تهران شمرده میشد.»[۱۱] و بالاخره یپرم خان ارمنی ـ كه خود عاقبت مجری حكم اعدام شیخ شد ـ در یادداشتهای خصوصی خود نوشته است: «شیخ فضلالله نوری... روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق، وحی مُنزل محسوب میشد».[۱۲]
آثار ماندگار
شیخ فضل الله علاوه بر فعالیتهای اجتمای و سیاسی و تدریس و تبلیغ دارای آثار علمی ارزندهی است كه برخی را تألیف كرده و بر بعضی كتابها شرح و توضیح نوشته است، قسمتی از این آثار عبارتند از:
- رساله منظوم فقهی «الدرر التنظیم» به عربی.
- بیاض (كتاب دعا).
- رساله فقهی فی قاعده ضمان الید.
- رساله فی المشتق.
- صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه).
- ضمایمی بر كتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسی (در پایان كتاب).
- اقبال سید بن طاووس با توضیحات شیخ.
- رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مكه معظمه.
- روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضلالله).
- تحریم مشروطیت.
- حاشیه بر كتاب شواهد الرُّبوبیه ملاصدرا.
- حاشیه بر كتاب فرائد الاصول شیخ انصاری.[۱۳]
در نهضت تنباكو
شیخ فضلالله در نهضت تنباكو كه نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش فعالی داشت. او نخستین عالمی بود كه به حمایت از میرزای آشتیانی برخاست.[۱۴] وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری كه پس از لغو قرارداد تا وقتی كه میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضلالله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نكرد، حكم حرمت استعمال توتون و تنباكو را لغو ننمود.[۱۵]
در آستانه مشروطیت
با قتل ناصرالدین شاه، فرزندش مظفرالدین شاه به سلطنت رسید. وی ارادهای ضعیف داشت سادهلوح و زودباور بود و از علم و تدبیری كه لازمه فرمانروایی است بیبهره بود. از این رو اوضاع كشور آشفته بود. این اوضاع نابسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم كه یك بار پیروزی در نهضت تنباكو را تجربه كرده بودند، در صدد تغییر وضع موجود برآمدند. از این زمان انجمنهایی برای هدایت مبارزات مردم تشكیل شد كه مهمترین آن انجمن مخفی بود كه به وسیله آیت الله طباطبایی اداره میشد.
در محرم سال 1323 ق. سخنرانان در مجالس مذهبی به انتقاد از دولت پرداختند. در همین زمان عكسی از «مسیو نوژ» بلژیكی كه در اداره گمرك ایران كار میكرد با لباس روحانی پخش شد. عالمان و مردم مذهبی این عكس را توهین به جامعه روحانیت دانستند و همین موضوع موجب تظاهراتی در بازار شد. این وضع در تهران با رویدادهای سایر شهرها از جمله خشم مردم كرمان به جهت برخورد ناشایست حاكمان كرمان با رهبران روحانی آن جا و نیز نارضایتی مردم خراسان، قزوین و سبزوار از حاكمان محلی سبب نارضایتی عمومی در كشور گردید. مردم و بازرگانان در مسجدی در تهران متحصن شدند.
آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی به آنان پیوستند و تظاهراتی صورت گرفت كه مورد هجوم نیروهای دولتی قرار گرفت. رهبران روحانی به همراه مردم به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام پناهنده شدند و در آن جا خواستههای خود را كه مهمترین آن ها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستههای مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند اما عینالدوله كه پذیرش خواستهها قدرتش را محدود میكرد با خواستههای آن ها مخالفت كرد و به زندان و تبعید عدالت طلبان پرداخت. مردم نیز مبارزات خود را تشدید كردند و به رهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند. در این جریان یكی از طلاب به نام سید عبدالحمید به شهادت رسید. مردم جسد شهید را برداشته، در شهر به راهپیمایی پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.
آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی كه رهبری نهضت عدالت طلبی را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضلالله در جامعه آگاهی داشتند از این رو با وی به گفتگو پرداخته، و از او درخواست همكاری كردند. شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست. او در ابتدای همكاری و همراهی گفت: من راضی به بیاحترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمیگذارم هر اقدامی كه انجام دادید من هم با شما حاضرم ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد.[۱۶]
قانون اساسی
یكی از مهمترین كارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود. در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در رأس آن ها شیخ فضلالله خواهان قانونی بودند كه بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفكران غربزده و فراماسونها قانونی همسان قوانین كشورهای غربی میخواستند و این اختلاف كه ناشی از دیدگاه فكری و اعتقادی آنها بود، سرآغاز تفرقه بین دستههای مبارزان شد. روشنفكران وابسته و فراماسونها اكثر مجلس را تشكیل میدادند به طوری كه تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آن ها فراماسون بودند.[۱۷] فراماسونها و دیگر روشنفكران غربزده در نوشتن قانون اساسی و متمم آن نقش مهمی داشتند. رئیس هیأت تدوین كننده متمم قانون اساسی «سعدالدوله» بود كه در بلژیك به عضویت لژ فراماسونی درآمده بود.[۱۸] از دیگر اعضای آن حاج امین الضرب، حاج سید نصرالله سادات اخوی، سید نصرالله تقوی و تقیزاده بودند كه همه فراماسون بودند.
مجلس با چنین افرادی مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شد. شیخ فضل الله كه از قبل به توطئههای فراماسونها و روشنفكران غربزده پی برده بود، به همراه آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در جلسات مجلس شركت كردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیراسلامی جلوگیری كنند. اما نمایندگان فراماسون به راه خویش میرفتند.
در این میان روحانیان و عالمان بزرگ حوزه علمیه نجف یعنی آیات عظام آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین تهرانی نیز با اطلاعات نادرستی كه از طرف مشروطه خواهان به آن ها میرسید به حمایت از مشروطه برخاستند. شیخ فضل الله به تلاش خود برای اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسی پیشنهادهایی به مجلس داد. ذكر مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی كشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شورای ملی از جمله این پیشنهادها بود كه از هوشیاری و شم سیاسی او حكایت داشت. با این همه مجلس با نظرات وی مخالفت كرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترك كرد.
از این زمان شیخ فضلالله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفكران غربگرا و فراموسونها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت. یكی از نمایندگان در مذاكرات مجلس درباره شیخ فضلالله گفت: چون او ریاستی پیدا نكرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد![۱۹]
از آن پس مطرح شدن بحث آزادی مطبوعات دستاویزی برای حمله به مقدسات دینی و مذهبی شد. روزنامه كوكب دری در شماره 13 سال اول خود نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید كه در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را كشتند. حالا این مردم روضه خوانی مینمایند، خرج میدهند و مال خود را بیجهت تفریط مینمایند. یك جماعتی به خاك كربلا اعتقاد دارند، این خاك چه مزیت و برتری با خاكهای دیگر دارد».[۲۰]
مخالفت با مشروطه
هر چند كه با تلاش شیخ و حمایت عالمان نجف اصل نظارت فقها با تغییراتی به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد،[۲۱] شیخ فضلالله كه شاهد توهین روزنامهها به دین و ائمه معصومین علیهم السلام بود، دریافت كه هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اكنون فكری اساسی برای این كار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حكومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در كیفیت این نوع از حكومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود كه قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد كرد تا عنوان حكومت، مشروطه مشروعه باشد وی بارها گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بیدین و فرقه ضاله و مضله مخالفم كه میخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها را كه لابد خواندهاید كه به انبیا و اولیا توهین میكنند».[۲۲]
رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، مخصوص تهران نبود و در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت آیت الله حاج ملا محمد خمامی رشتی، در زنجان آخوند ملا قربان علی زنجانی، در تبریز میرزا محمدحسن مجتهد تبریزی و میرهاشم دَوَچی از طرفداران مشروطه مشروعه بودند.
در تهران نیز آخوند رستمآبادی، سید احمد طباطبایی، ملا محمد آملی، شیخ عبدالنبی نوری، سید محمد یزدی، شیخ محمد بروجردی، حاج میرزا لطف الله، حاج آقا نورالله مجتهد عراقی، شیخ علی اكبر مجتهد، سید علی قطب نخجوانی، شیخ محمدعلی پیشنماز، آقا جمالالدین لافجهای، شیخ علیاكبر طالقانی و... از شیخ فضلالله و مشروطه مشروعه حمایت میكردند. اما با این همه، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوی و گمراه كننده بود كه جو سیاسی و اجتماعی به طور كامل موافق مشروطهخواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرحریزی كنند. شیخ فضلالله نیز برای این كه پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام هجرت كرد و در آن جا متحصن شد.
او در یكی از سخنرانیهای خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود: بارها این را گفتهام و باز به شما میگویم كه من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفی ندارم و هیچكس نمیتواند این موضوع را انكار كند، بلكه برای اصلاح امور مملكت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت قانون و دستورالعمل لازم است. اما میخواهم بدانم در مملكت اسلامی كه دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین اسلام و قرآن باشد یا مخالف قرآن و كتاب آسمانی؟! وی در ادامه قرآن كوچك خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد كرد كه من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلكه اول كسی كه طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم اما مشروطه به همان شرایطی كه گفتم كه باید قانون اساسی و قوانین داخلی مملكت مطابق با شرع باشد.[۲۳]
تحصن كنندگان برای بیان و توضیح مواضع و اهداف خود روزنامهای به نام لایحه منتشر میكردند. مجلس كه از افشاگری و تبلیغات آن ها احساس خطر میكرد، با انتشار اطلاعیهای اعلام كرد كه كلمه مشروطه نمیتواند چیزی مخالف با دین و احكام شرعی باشد. این اطلاعیه كه پاسخی در حد گفتار و نوشتار به خواستههای متحصنین بود موجب شد تا شیخ فضلالله و یارانش حرم را ترك كرده، به شهر بازگردند. اما این یك برنامه حساب شده برای تفرقه و از هم پاشیدن متحصنین بود و مشروطه خواهان در عمل همان مسیر سابق را میپیمودند.
شیخ فضلالله نیز مشغول درس و بحث علوم اسلامی شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطیت اروپایی باقی ماند. شیخ و یارانش هر چند در این مرحله فعالیت علمی مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آن ها خاری در چشم مشروطه طلبان غربگرا بود. از این رو با جعل تلگرامهایی از طرف علمای نجف شیخ را مُخّل آسایش و مفسِد معرفی كردند. جالب توجه این كه در یكی از این تلگرامها آمده بود: شیخ فضلالله به علت اخلال و اصلاح مسلمین از درجه اجتهاد ساقط است. این جاعلان جاهل نمیدانستند كه علم و اجتهاد چیزی نیست كه كسی بتواند آن را از دیگری سلب كند. اما ناآگاهی جامعه كافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شیخ طرحریزی شد و شیخ فضلالله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت مجروح گردید.
سقوط و ظهور دوباره مشروطیت
با مرگ مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه به سلطنت رسید. وی دارای خوی استبدادی بود و به هیچ وجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وی پرورش یافته روسها بود و با حكومتی كه بر اساس خواست و منافع انگلستان روی كار میآمد موافق نبود. از این رو به وسیله سربازان دولتی و قزاقان روسی به مجلس حمله كرد عدهای از نمایندگان كشته شدند و برخی دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه برچیده شد.
خبر حمله به مجلس و كشتن مشروطهخواهان موجب شد تا نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنكابنی و نیروهای بختیاری به رهبری سردار اسعد بختیاری به تهران حمله كرده، شهر را به تصرف خود درآورند. با شكست نیروهای دولتی و فتح تهران محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشكیل دادند. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به پادشاهی برگزید و بقیه مناصب حكومت را بین خود تقسیم كردند. اكثر مشروطه خواهانی كه حكومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب «حكومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودالها و خدمتگزاران امپریالیسم افتاد».[۲۴] حكومت روی كار آمده حتی با معیارهای غربی نیز یك حكومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حامیان مشروطیت یعنی سردار اسعد و سپهدار هیچیك اعتقادی به حكومت ملی نداشتند. زیرا «یكی از عناصر اصلی ایدئولوژی مشروطیت، برانداختن نظام شبه فئودالیسم ایرانی و نفی قدرتهای محلی حكومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود».[۲۵]
آخرین روزها
مشروطهخواهان پس از برقراری حكومت به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشت زده هر كدام به جایی پناه بردند. اما مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضلالله چون كوه مقاوم و استوار بودند.
پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضلالله رسید تا به جایی پناهنده شود. سعدالدوله برای او پیام فرستاد كه با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو كردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه كردهام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند اما شیخ بدون عكس العمل در مقابل این پیام «لاحول و لاقوه الاّ بالله» میگفت.[۲۶]
پیشنهاد شد كه اجازه بدهید پرچم هلند را كه كشور بیطرفی است بر بام خانه نصب كنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمودند: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب كنند. چطور ممكن است كه صاحب شریعت به من كه از مبلغین احكام هستم اجازه فرماید، پناهنده به خارج از شریعت شوم.[۲۷]
وی در پاسخ پیشنهاد دیگری این چنین فرمود: آیا رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را برای اسلام سفید كردهام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم! سرانجام مشروطه طلبان برای انتقام از شیخ فضلالله به منزل وی حمله كردند و شیخ را به شهربانی بردند. شیخ فضلالله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم رجب برای محاكمه او را به عمارت گلستان بردند. «مدیر نظام نوابی» از مأموران شهربانی و از محافظان شیخ فضلالله ماجرای محاكمه شیخ را این گونه نقل میكند.
اعضای دادگاه شش نفر بودند كه مقابل آقا روی نیمكت نشستند. شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال میكرد. او در موقع محاكمه به آقا حمله و بیاحترامی میكرد و یك بار نیز گفت: شیخ! من از تو عالمترم. از مخارج تحصن سؤال شد و آقا برایشان توضیح داد و گفت دیگر پول نداشتیم وگرنه ادامه میدادیم. در بین محاكمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آن ها هم اجازه دادند. آقا عبایش را همان نزدیكی روی كف تالار پهن كرد و نماز ظهرش را خواند. اما اجازه ندادند كه نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سؤال كردند. در بین محاكمه یپرمخان از در پایین آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روی صندلی نشست. آقا متوجه او نشد. ولی چند دقیقهای كه گذشت حادثهای پیش آمد كه وضع تالار تغییر كرد. من در این وقت از آقا قدرت و شجاعتی دیدم كه در تمام عمر ندیده بودم و آن وقتی بود كه آقا از افراد محاكمه كننده پرسید: «یپرم» كدامیك از شما هستید؟ همه به احترام یپرم از سر جایشان بلند شدند و یكی از آن ها با احترام «یپرم» را كه پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت یپرم خان ایشان هستند! آقا همان طور كه روی صندلی نشسته بود و دو دستش را روی عصا تكیه داده بود به طرف چپ نصفه دوری زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندی گفت: یپرم تویی؟ یپرم گفت بله و بلافاصله گفت: شیخ فضلالله تویی؟ آقا جواب داد: بله منم! یپرم گفت: تو بودی كه مشروطه را حرام كردی؟ آقا جواب داد: بله من بودم و تا ابدالدهر هم حرام خواهد بود. مؤسسان این مشروطه همه بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند. پس از آن رویش را برگرداند. در آن موقع كه این كلمات با هیبت مخصوصی از دهان آقا بیرون میآمد نفس از در و دیوار بیرون نمیآمد و همه ساكت و سراپا گوش بودند. تماشاچیان حاضر در تالار وحشت كرده بودند. من میلرزیدم و با خود میگفتم این چه كار خطرناكی است كه آقا در این موقع انجام میدهد! یپرم رئیس شهربانی و فرمانده نیروهای انتظامی است. موضوع محاكمه شیخ فضلالله همین چند سؤال پیرامون تحصن بود.
شهادت
بساز دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامی كه آقا به طرف میدان توپخانه میرفت نگاهی به جمعیت و بعد رو به آسمان كرد و گفت: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».[۲۸]
دست حق در دست میآمد روان بر پای دار × تا بلندآوازه سازد بعد از این آوای دار
آن كه در آیینه اندیشه میبیند خدای × كی كند اندیشه از رنج توانفرسای دار.[۲۹]
میدان توپخانه از جمعیت موج میزد. نیروهای دولتی مردم را كنار میزدند تا راه باز شود. در این لحظه آقا به عقب برگشت و در میان جمعیت خادم باوفایش را دید و گفت نادعلی! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. میخواستند بدانند او در لحظه آخر چه كاری دارد. در این وقت آقا دست در جیب كرد و كیسهای بیرون آورد و به نادعلی داد و گفت این مُهرها را خُرد كن. او در این لحظه حساس هم دوراندیش و تیزهوش است و برای این كه پس از مرگش مشروطه طلبان سندسازی نكنند و از مهرها سوء استفاده نكنند، دستور خُردكردن آن ها را داده است. پس از آن آقا را روی چهارپایه قرار دادند و او از آن جا آخرین سخنان خویش را بیان كرد. سخنان او تأكیدی بر موضع اصولی و مكتبی گذشتهاش بود. وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد كردم. خدایا! تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم كه مؤسسان این اساس بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند. این اساس مخالف اسلام است. محاكمه من و شما بماند پیش پیامبر اسلام. او با وجود ضعف و پیری و بیماری آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت كمنظیری بیان كرد و تنها ایمان و عشق به یك هدف مقدس است كه موجب میشود شخصی این چنین در مقابل مرگ و شهادت ایستادگی كند. او در پای دار چنان شجاع بود كه گویی دار از هیبت و عظمت او میلرزید.[۳۰]
او ز عشق حق سراپا شور و شوق و جذبه بود × دار در اندیشه از او او نه در پروای دار
هیبت مردانه مرد خدا را دیده است × گربه خود میلرزد از این جذبه سرتاپای دار
قبل از این كه ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یكی از مشروطهخواهان برای او پیغام آورد كه شما مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن رها سازید! شیخ فضل الله گفت: من دیشب پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و به من فرمود كه فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم كرد.[۳۱] و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهارپایه را از زیر پای وی عقب راندند و طناب را بالا كشیدند.
گاه خورشید از عشق خدا بر نیزهها × گاه از شوق خدا خورشید بر بالای دار
پرتو خورشید فضلالله نوری تافته است × جاودان از مشرق خونین و خونپالای دار.[۳۲]
در پای دار مشروطه طلبان شادی میكردند. شیخ فضلالله در راه حمایت از شریعت، سر و جان فدا كرد. او با شهادت خویش درس سرافرازی و جانبازی را تعلیم داد.
پس از شهادت
پس از اعدام جسد شیخ شهید را به حیاط شهربانی منتقل كردند و در وسط حیاط بر روی یك نیمكت قرار دادند. مشروطه طلبان و دیگر افرادی كه نسبت به دین كینه و عداوت داشتند به جسد نیز حمله كردند. نیروهای مسلح با قنداق تفنگ، دیگران با لگد و... به طوری كه خونابه از جسد سرازیر شد. ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیری كردند و بعد از مدتی جسد را تحویل خانواده وی دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفی كرده، پس از حدود هیجده ماه آن را به قم بردند و در یكی از اتاقهای صحن مطهر حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاك سپردند.
اعدام شیخ شهید نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و عدالت برداشت و مردم فهمیدند كه مشروطیت سرابی بیش نبوده است. كمكم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت كنار گذاشته شدند و زمینه جدایی دین از سیاست فراهم شد. آیات عظام نایینی، آخوند خراسانی، طباطبایی، بهبهانی و طباطبایی یزدی همگی از شهادت شیخ فضلالله متأثر شدند و دریافتند كه واقعیتهای تلخی در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است. اما دیگر دیر شده بود.
امام خمینی و مشروطیت
حضرت امام خمینی با تأیید نظر شیخ شهید در مورد مشروطه مشروعه و تجلیل از تلاش او در راه تصویب قانون اساسی موافق با قوانین اسلامی، انحراف نهضت مشروطیت از مسیر صحیح و اعدام شیخ شهید را كار بیگانگان و عمال داخلی آن ها میدانست كه به موجب ترس از قدرت اسلام و روحانیان به این كار دست زدند.
او در این مورد فرمود: «لكن راجع به همین مشروطه و این كه مرحوم شیخ فضل الله رَحِمهُ الله ایستاد كه مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد، در همان وقت كه ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از كوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها كه یك همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند، كاری كردند در ایران كه شیخ فضلالله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یك دادگاه درست كردند و یك نفر منحرف روحانی نما او را محاكمه كرد و در میدان توپخانه شیخ فضلالله را در حضور جمعیت به دار كشیدند».[۳۳]
پانویس
- ↑ پایداری تا پای دار، علی ابوالحسنی (منذر)، ص 139.
- ↑ خاطرات سیاسی، تاریخی مستر همفر در كشورهای اسلامی، ترجمه علی كاظمی با مقدمه آیت الله شیخ حسین لنكرانی، ص 17.
- ↑ شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، مهدی انصاری، ص 26.
- ↑ پایداری تا پای دار، ص 305.
- ↑ مكتوبات، اعلامیهها، ...و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل الله نوری، محمد تركمان، ج 2، ص 326.
- ↑ تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام كرمانی، ص 256.
- ↑ انقلاب ایران، ادوارد براون، ترجمه احمد پژوه، ص 355.
- ↑ خاطرات و خطرات، مهدیقلی هدایت، ص 155.
- ↑ رجال عصر مشروطیت، ابوالحسن علوی، ص 81.
- ↑ ایدئولوژی نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، ص 429.
- ↑ تاریخ مشروطه ایران، احمد كسروی، ص 31.
- ↑ یپرم خان سردار، اسماعیل رائین، ص 252.
- ↑ شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، ص 29 و 30.
- ↑ خاطرات من، جلد اول، حسن اعظام قدسی، ص 62.
- ↑ تحریم تنباكو، ابراهیم تیموری، ص 179.
- ↑ مقدمات مشروطیت، هاشم محید مافی، ص 92.
- ↑ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ج 2، ص 208.
- ↑ همان، ص 195.
- ↑ مكتوبات، اعلامیهها...، ج 2، ص 148.
- ↑ همان، ص 211.
- ↑ قانون اساسی و متمم آن، ص 29.
- ↑ تاریخ پیدایش مشروطیت، ص 139.
- ↑ تاریخ انقلاب ایران، ابن نصرالله مستوفی تفرشی، ج اول، ما به نقل از مكتوبات... ج 2، تركمان، ص 194، 197.
- ↑ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حایری، ص 122.
- ↑ فكر دموكراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، ص 133.
- ↑ فاجعه قرن، جواد بهمنی، ص 139 با تصرف و تلخیص.
- ↑ مكتوبات...، ص 362 و 363 با تصرف و تلخیص.
- ↑ سوره غافر، آیه 44.
- ↑ احمد خوانساری.
- ↑ شاهین (نهیب ادبی جنبش)، شمس الدین تندركیا، ص 229، 234. با تصرف و تلخیص.
- ↑ سید جمالالدین و شیخ نوری، برقعی، ما به نقل از فاجعه قرن، ص 163.
- ↑ احمد خوانساری.
- ↑ صحیفه نور، امام خمینی، ج 18، ص 175.