عیادت خلفا از حضرت زهرا(س): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
پس از آنکه [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س) به دلیل جراحت وارد شده در [[هجوم به خانه حضرت زهرا(س)|هجوم به خانه ایشان]] و سقط فرزندشان در آن هجوم، سخت بیمار شدند، خلیفه وقت [[ابوبکر]] به همراه [[عمر بن خطاب]] قصد عیادت از ایشان را کردند که با بی توجهی و سخنان نکوهش آمیز حضرت زهرا(س) رو به رو شدند.
+
پس از آنکه [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]] (علیهاالسلام) به دلیل جراحت وارد شده در [[هجوم به خانه حضرت زهرا(س)|هجوم به خانه ایشان]] و سقط فرزندشان در آن هجوم، سخت بیمار شدند، خلیفه وقت [[ابوبکر]] به همراه [[عمر بن خطاب]] قصد [[عیادت بیماران|عیادت]] از ایشان را کردند؛ اما با بی‌توجهی و سخنان نکوهش‌آمیز آن حضرت رو به رو شدند.
  
 
== عیادت پس از هتک حرمت ==
 
== عیادت پس از هتک حرمت ==
  
===کسب اجازه از حضرت زهرا===
+
وقتی حال [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س) رو به وخامت گذارد و بیماری اش شدّت گرفت، [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] خواستند که سابقه خوبی برای خود درست کنند و بگویند که به دیدن زهرا(س) رفتیم و در آخر، با هم صلح کردیم و حضرت از ما گذشت. لذا از [[امام علی]](ع) تقاضا کردند که برای آن دو از حضرت زهرا(س) اجازه بگیرد تا به احوالپرسی وی بیایند.
وقتی حال [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س) رو به وخامت گذارد و بیماری اش شدّت گرفت، [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] خواستند که سابقه خوبی برای خود درست کنند و بگویند که به دیدن زهرا(س) رفتیم و در آخر، با هم صلح کردیم و حضرت از ما گذشت. لذا از [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]](ع) تقاضا کردند که برای آن دو از حضرت زهرا(س) اجازه بگیرد تا بیایند به احوالپرسی وی.
 
 
حضرت زهرا(س) مایل به این کار نبود. حضرت امیر(ع) اصرار کرد. زهرا(س) فرمود: خانه، خانه شماست و بانوی [خانه] هم، بانوی شماست.
 
حضرت زهرا(س) مایل به این کار نبود. حضرت امیر(ع) اصرار کرد. زهرا(س) فرمود: خانه، خانه شماست و بانوی [خانه] هم، بانوی شماست.
  
===نارضایتی حضرت زهرا از شیخین===
+
[[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] آمدند. حضرت زهرا(علیها السلام) روی خود را از آنها برگرداند. گفتند: آمده ایم که رضای شما را حاصل کنیم، حضرت(س) فرمود: من با شما حرف نمی زنم، مگر آنکه قول بدهید که آنچه را که می گویم، اگر راست است، به راستی آن شهادت بدهید. پس قبول کردند.
[[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] آمدند. حضرت زهرا(س) روی به دیوار و پشت به آنها کرد. گفتند: آمده ایم که رضای شما را حاصل کنیم، حضرت(س) فرمود: من با شما حرف نمی زنم مگر که قول بدهید که آنچه را که می گویم، اگر راست است، به راستی آن شهادت بدهید. قبول کردند.
 
  
فاطمه(علیها السلام) به ابوبکر و عمر گفت: آیا اگر [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](صلى الله علیه وآله وسلم) حدیثى فرموده باشد و شما هم آن را شنیده باشید، حاضرید شهادت دهید که ما آن را شنیده ایم؟ گفتند: بلى شهادت مى دهیم. فاطمه(علیها السلام) فرمود: من شما را به خدا سوگند مى دهم آیا نشنیده اید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «رضا فاطمة من رضاى، و سخط فاطمة من سخطى، فمن أحب فاطمة فقد احبنى، و من أرضى فاطمة فقد ارضانى و من أسخط فاطمة فقد أسخطنى». رضاى فاطمه(علیها السلام)، رضاى من است و غضب فاطمه(علیها السلام) غضب من است، هر کس فاطمه(علیها السلام) را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که فاطمه(علیها السلام) را راضى بدارد مرا راضى داشته و هر کس فاطمه(علیها السلام) را به خشم آورد، مرا به خشم آورده؟  
+
فاطمه(ع) به ابوبکر و عمر گفت: آیا اگر [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص) حدیثى فرموده باشد و شما هم آن را شنیده باشید، حاضرید شهادت دهید که ما آن را شنیده ایم؟ گفتند: بلى شهادت مى دهیم. فاطمه(ع) فرمود: من شما را به خدا سوگند مى دهم آیا نشنیده اید که رسول خدا(ص) فرمود: «رضا فاطمة من رضاى، و سخط فاطمة من سخطى، فمن أحبّ فاطمة فقد احبّنى، و من أرضى فاطمة فقد ارضانى و من أسخط فاطمة فقد أسخطنى»؛ رضاى فاطمه، رضاى من است و غضب فاطمه غضب من است، هر کس فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که فاطمه را راضى بدارد مرا راضى داشته و هر کس فاطمه را به خشم آورد، مرا به خشم آورده؟  
  
گفتند: بلى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این را شنیدیم. فاطمه(علیها السلام) سپس فرمود: «فانّى اشهد الله و ملائکته أنکما اسخطتمانى و ما أرضیتمانى، و لئن لقیت النبى لأشکونکما الیه». خدا و ملائکه را شاهد و گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا به غضب آوردید و رضایت مرا فراهم ننمودید، اگر پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را ملاقات کنم از شما شکایت خواهم کرد.  
+
گفتند: بلى از رسول خدا(ص) این را شنیدیم. فاطمه(علیها السلام) سپس فرمود: «فانّى اُشهد الله و ملائکته أنکما اسخطتُمانى و ما أرضیتُمانى، و لئن لقیتُ النبى لأشکونّکما الیه»؛ خدا و ملائکه را شاهد و گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا به غضب آوردید و رضایت مرا فراهم ننمودید، اگر پیامبر را ملاقات کنم از شما شکایت خواهم کرد.  
  
فاطمه(علیها السلام) مرتب مى فرمود: «و الله لادعونّ الله علیک عند کلّ صلوة اُصَلّیها».
+
فاطمه(علیها السلام) مرتب مى فرمود: «و الله لأدعونّ الله علیک عند کلّ صلوة اُصَلّیها»؛ به خدا قسم در هر نمازى که مى خوانم تو (ابوبکر) را نفرین مى کنم.<ref>بخاری در صحیح خود می نویسد: پس از آن که دختر پیامبر میراث خود را از خلیفه خواست و ابوبکر گفت که از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمی گذاریم، حضرت زهرا دیگر با او سخن نگفت تا وفات نمود (صحیح بخاری، ج۵ ص۱۷۷).</ref>
به خدا قسم در هر نمازى که مى خوانم تو (ابوبکر) را نفرین مى کنم.<ref>بخاری در صحیح خود می نویسد: پس از آن که دختر پیامبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت که از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمی گذاریم، زهرا دیگر با او سخن نگفت تا وفات نمود. (صحیح بخاری، ۵: ۱۷۷)</ref>
 
  
ابوبکر، چون همیشه، تظاهر به گریستن کرد.
+
ابوبکر، تظاهر به گریستن کرد. عمر او را سرزنش کرد و سپس برخاستند و رفتند. این آخرین کاری بود که آن دو انجام دادند.<ref>بحارالانوار، ج۴۳ ص۱۷۰-۱۷۱، به نقل از دلایل الامامَه. نیز رجوع شود به: علل الشّرائع، شیخ صدوق، ج۱ ص۱۷۸؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱ ص۱۴؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶ ص۲۷۳؛ کفایة الطالب، محمد بن یوسف گنجى، باب ۹۹؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج۴، ص۱۳۱.</ref>
عمر او را سرزنش کرد و سپس برخاستند و رفتند. این آخرین کاری بود که آن دو انجام دادند.<ref>بحارالانوار، ۴۳: ۱۷۰ - ۱۷۱ به نقل از دلایل الامامَه. نیز رجوع شود به: علل الشّرائع صدوق، ۱: ۱۷۸ و الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری، ۱: ۱۴ و اعلام النساء عمر رضا کحّاله، ۳: ۱۲۱۴ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۱۶: ۲۷۳.کفایة الطالب، محمد بن یوسف گنجى، باب۹۹ و الامامة و السیاسة، ابن قتیبة، ج۱، ص۱۳ ـ ۱۴ و اعلام النساء، عمررضاکحاله، ج۴، ص۱۳۱.</ref>
 
  
 
==عیادت شیخین به روایتی دیگر==
 
==عیادت شیخین به روایتی دیگر==
مورخان نوشته‌اند: خبر شدت گرفتن بیمارى [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]] سلام الله علیها در [[مدینه]] شایع گردید و شیخین ([[ابوبکر|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]]) که می‌‌دانستند در حق خاندان رسول مخصوصاً پاره تن آن حضرت ستمگرى‌ها کرده بودند، از ترس افکار عمومی ‌‌در صدد دلجویى برآمدند و آماده عیادت حضرت گردیدند. می‌‌خواستند به هر گونه که شده با عذرخواهى و پوزش، بر خطاهاى گذشته پوشش بنهند. پس براى عیادت دختر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به در خانه او رفتند، ولى آن حضرت اجازه ورود نداد.  
+
مورخان نوشته‌اند: خبر شدت گرفتن بیمارى [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]] سلام الله علیها در [[مدینه]] شایع گردید و شیخین ([[ابوبکر|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]]) -که می‌‌دانستند در حق خاندان رسول مخصوصاً پاره تن آن حضرت ستمگرى‌ها کرده بودند- از ترس افکار عمومی، ‌‌در صدد دلجویى برآمدند و آماده عیادت آن حضرت گردیدند. می‌‌خواستند به هر گونه که شده با عذرخواهى و پوزش، بر خطاهاى گذشته پوشش بنهند. پس براى عیادت دختر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله به در خانه او رفتند، ولى آن حضرت اجازه ورود نداد.  
  
[[شیخ صدوق]] می‌‌گوید: که ابوبکر سوگند یاد نمود تا رضایت زهرا علیهاالسلام را جلب نکند، زیر سقفى نرود! به همین جهت شب را در [[بقیع|بقیع]] بسر برد. عمر نزد [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه‌السلام رفت و گفت: ابوبکر پیرمرد دل نازکى است و ما چندین بار به در منزل فاطمه رفته‌ایم و او به ما اجازه ورود نداده است. شما وساطت کنید و براى ما وقت و اجازه عیادت بگیرید.  
+
[[شیخ صدوق]] می‌‌گوید: ابوبکر سوگند یاد نمود تا رضایت زهرا علیهاالسلام را جلب نکند، زیر سقفى نرود! به همین جهت شب را در [[بقیع|بقیع]] بسر برد. عمر نزد [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه‌السلام رفت و گفت: ابوبکر پیرمرد دل نازکى است و ما چندین بار به در منزل فاطمه رفته‌ایم و او به ما اجازه ورود نداده است. شما وساطت کنید و براى ما وقت و اجازه عیادت بگیرید.  
  
على علیه‌السلام نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و جریان را بیان نمود. اما زهرا قبول نکرد و سوگند یاد نمود که: «صحبت نخواهم کرد تا پدرم را ملاقات نمایم و از ظلم و تعدى آن‌ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت نمایم».  
+
على علیه‌السلام نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و جریان را بیان نمود. اما زهرا قبول نکرد و سوگند یاد نمود که: «صحبت نخواهم کرد تا پدرم را ملاقات نمایم و از ظلم و تعدى آن‌ها به رسول خدا شکایت نمایم». حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: آن‌ها مرا واسطه قرار دادند که از شما براى آن‌ها وقت ملاقات بگیرم. زهرا سلام الله علیها فرمود: «خانه خانه توست و من هم همسر تو هستم (و اطاعت شوهر بر زن واجب است)، من با امر تو مخالفت نمی‌‌کنم».
  
حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: آن‌ها مرا واسطه قرار دادند که از شما براى آن‌ها وقت ملاقات بگیرم. زهرا سلام الله علیها فرمود: «خانه خانه توست و من هم همسر تو هستم (و اطاعت شوهر بر زن واجب است)، من با امر تو مخالفت نمی‌‌کنم».
+
على علیه‌السلام بیرون رفت و به آن‌ها اجازه ورود داد. آن‌ها وارد شدند و به حضرت زهرا سلام کردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانید و پاسخ آن‌ها را نداد. ابوبکر گفت: اى دختر پیامبر! ما آمده‌ایم تا رضایت شما را بدست آوریم، از شما خواهش می‌‌کنیم که ما را ببخشید و از آن چه بر شما رسیده از ما درگذرید! زهرا سلام الله علیها فرمود: «شما اول جواب مرا بدهید، آیا از پیامبر شنیدید که درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. هر که پس از مرگم فاطمه را بیازارد، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا آزرده است».
  
على علیه‌السلام بیرون رفت و به آن‌ها اجازه ورود داد. آن‌ها وارد شدند و به زهرا سلام کردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانید و پاسخ آن‌ها را نداد. ابوبکر گفت: اى دختر پیامبر! ما آمده‌ایم تا رضایت شما را بدست آوریم از شما خواهش می‌‌کنیم که ما را ببخشید و از آن چه بر شما رسیده از ما درگذرید! زهرا سلام الله علیها فرمود: «شما اول جواب مرا بدهید، آیا از پیامبر شنیدید که درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. هر که پس از مرگم فاطمه را بیازارد، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا آزرده است».
+
آن دو گفتند: آرى شنیدیم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش این دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمی‌‌گویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما شکایت نمایم».<ref> اَعلام النساء، ج۳، ص۱۲۱۴-۱۲۱۵.</ref>
 
 
آن دو گفتند: آرى شنیدیم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش این دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمی‌‌گویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما شکایت نمایم».<ref> اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۱۴-۱۲۱۵.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
 
==منابع==  
 
==منابع==  
 
+
*سقیفه؛ بررسی نحوه شکل‌گیری حکومت پس از رحلت پیامبر، [[سید مرتضی عسکری|علامه سیدمرتضی عسکری]]، به کوشش مهدی دشتی، ۱۳۸۵.
*سقیفه، بررسی نحوه شکل گیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، [[سید مرتضی عسکری|علامه سیدمرتضی عسکری]]؛ به کوشش مهدی دشتی، منیر ۱۳۸۵.
 
  
 
[[رده:حضرت فاطمه سلام الله علیها]]
 
[[رده:حضرت فاطمه سلام الله علیها]]
 +
[[رده:تاریخ صدر اسلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۲۲

پس از آنکه حضرت زهرا (علیهاالسلام) به دلیل جراحت وارد شده در هجوم به خانه ایشان و سقط فرزندشان در آن هجوم، سخت بیمار شدند، خلیفه وقت ابوبکر به همراه عمر بن خطاب قصد عیادت از ایشان را کردند؛ اما با بی‌توجهی و سخنان نکوهش‌آمیز آن حضرت رو به رو شدند.

عیادت پس از هتک حرمت

وقتی حال حضرت زهرا(س) رو به وخامت گذارد و بیماری اش شدّت گرفت، ابوبکر و عمر خواستند که سابقه خوبی برای خود درست کنند و بگویند که به دیدن زهرا(س) رفتیم و در آخر، با هم صلح کردیم و حضرت از ما گذشت. لذا از امام علی(ع) تقاضا کردند که برای آن دو از حضرت زهرا(س) اجازه بگیرد تا به احوالپرسی وی بیایند. حضرت زهرا(س) مایل به این کار نبود. حضرت امیر(ع) اصرار کرد. زهرا(س) فرمود: خانه، خانه شماست و بانوی [خانه] هم، بانوی شماست.

ابوبکر و عمر آمدند. حضرت زهرا(علیها السلام) روی خود را از آنها برگرداند. گفتند: آمده ایم که رضای شما را حاصل کنیم، حضرت(س) فرمود: من با شما حرف نمی زنم، مگر آنکه قول بدهید که آنچه را که می گویم، اگر راست است، به راستی آن شهادت بدهید. پس قبول کردند.

فاطمه(ع) به ابوبکر و عمر گفت: آیا اگر رسول خدا(ص) حدیثى فرموده باشد و شما هم آن را شنیده باشید، حاضرید شهادت دهید که ما آن را شنیده ایم؟ گفتند: بلى شهادت مى دهیم. فاطمه(ع) فرمود: من شما را به خدا سوگند مى دهم آیا نشنیده اید که رسول خدا(ص) فرمود: «رضا فاطمة من رضاى، و سخط فاطمة من سخطى، فمن أحبّ فاطمة فقد احبّنى، و من أرضى فاطمة فقد ارضانى و من أسخط فاطمة فقد أسخطنى»؛ رضاى فاطمه، رضاى من است و غضب فاطمه غضب من است، هر کس فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که فاطمه را راضى بدارد مرا راضى داشته و هر کس فاطمه را به خشم آورد، مرا به خشم آورده؟

گفتند: بلى از رسول خدا(ص) این را شنیدیم. فاطمه(علیها السلام) سپس فرمود: «فانّى اُشهد الله و ملائکته أنکما اسخطتُمانى و ما أرضیتُمانى، و لئن لقیتُ النبى لأشکونّکما الیه»؛ خدا و ملائکه را شاهد و گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا به غضب آوردید و رضایت مرا فراهم ننمودید، اگر پیامبر را ملاقات کنم از شما شکایت خواهم کرد.

فاطمه(علیها السلام) مرتب مى فرمود: «و الله لأدعونّ الله علیک عند کلّ صلوة اُصَلّیها»؛ به خدا قسم در هر نمازى که مى خوانم تو (ابوبکر) را نفرین مى کنم.[۱]

ابوبکر، تظاهر به گریستن کرد. عمر او را سرزنش کرد و سپس برخاستند و رفتند. این آخرین کاری بود که آن دو انجام دادند.[۲]

عیادت شیخین به روایتی دیگر

مورخان نوشته‌اند: خبر شدت گرفتن بیمارى حضرت زهرا سلام الله علیها در مدینه شایع گردید و شیخین (ابوبکر و عمر) -که می‌‌دانستند در حق خاندان رسول مخصوصاً پاره تن آن حضرت ستمگرى‌ها کرده بودند- از ترس افکار عمومی، ‌‌در صدد دلجویى برآمدند و آماده عیادت آن حضرت گردیدند. می‌‌خواستند به هر گونه که شده با عذرخواهى و پوزش، بر خطاهاى گذشته پوشش بنهند. پس براى عیادت دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله به در خانه او رفتند، ولى آن حضرت اجازه ورود نداد.

شیخ صدوق می‌‌گوید: ابوبکر سوگند یاد نمود تا رضایت زهرا علیهاالسلام را جلب نکند، زیر سقفى نرود! به همین جهت شب را در بقیع بسر برد. عمر نزد امام على علیه‌السلام رفت و گفت: ابوبکر پیرمرد دل نازکى است و ما چندین بار به در منزل فاطمه رفته‌ایم و او به ما اجازه ورود نداده است. شما وساطت کنید و براى ما وقت و اجازه عیادت بگیرید.

على علیه‌السلام نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و جریان را بیان نمود. اما زهرا قبول نکرد و سوگند یاد نمود که: «صحبت نخواهم کرد تا پدرم را ملاقات نمایم و از ظلم و تعدى آن‌ها به رسول خدا شکایت نمایم». حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: آن‌ها مرا واسطه قرار دادند که از شما براى آن‌ها وقت ملاقات بگیرم. زهرا سلام الله علیها فرمود: «خانه خانه توست و من هم همسر تو هستم (و اطاعت شوهر بر زن واجب است)، من با امر تو مخالفت نمی‌‌کنم».

على علیه‌السلام بیرون رفت و به آن‌ها اجازه ورود داد. آن‌ها وارد شدند و به حضرت زهرا سلام کردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانید و پاسخ آن‌ها را نداد. ابوبکر گفت: اى دختر پیامبر! ما آمده‌ایم تا رضایت شما را بدست آوریم، از شما خواهش می‌‌کنیم که ما را ببخشید و از آن چه بر شما رسیده از ما درگذرید! زهرا سلام الله علیها فرمود: «شما اول جواب مرا بدهید، آیا از پیامبر شنیدید که درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. هر که پس از مرگم فاطمه را بیازارد، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا آزرده است».

آن دو گفتند: آرى شنیدیم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش این دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمی‌‌گویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما شکایت نمایم».[۳]

پانویس

  1. بخاری در صحیح خود می نویسد: پس از آن که دختر پیامبر میراث خود را از خلیفه خواست و ابوبکر گفت که از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمی گذاریم، حضرت زهرا دیگر با او سخن نگفت تا وفات نمود (صحیح بخاری، ج۵ ص۱۷۷).
  2. بحارالانوار، ج۴۳ ص۱۷۰-۱۷۱، به نقل از دلایل الامامَه. نیز رجوع شود به: علل الشّرائع، شیخ صدوق، ج۱ ص۱۷۸؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱ ص۱۴؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶ ص۲۷۳؛ کفایة الطالب، محمد بن یوسف گنجى، باب ۹۹؛ اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج۴، ص۱۳۱.
  3. اَعلام النساء، ج۳، ص۱۲۱۴-۱۲۱۵.

منابع

مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه