تألیف: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
تأليف، در اصطلاح كتابشناسي، مصدري به‌ معناي دو يا چند چيز را به ترتيبي خاص با هم پيوند دادن يا جمع كردن است. هرگاه اين مصدر به جاي اسم مفعول بكار رود به معناي كتابي است كه در آن مطالب پراكنده از چند منبع با ترتيبي خاص و بهنجار جمع آمده باشد.
+
'''«تألیف»'''، در اصطلاح کتابشناسی، به‌ معنای ترتیب و تدوین مطالب پراکنده در یک جا همراه با ابتکار و تعلیل و تحلیل است. و نیز به معنای کتابی است که در آن مطالب پراکنده از چند منبع با ترتیبی خاص و بهنجار جمع آمده باشد.
  
حدّ و رسمي كه متكلمان از تأليف عرضه داشته و آن را مهم‌تر از ترتيب دانسته‌اند حاكي از آن است كه تأليف در حوزه كتابشناسي داراي مراتب و مدارجي است؛ به‌ طوري كه مرتبه بلند و به تعبيري مرتبه دقيق آن عبارت است از: ترتيب و تدوين مطالب موضوعه پراكنده در يك جا كه همراه با ابتكار و تعليل و تحليل مؤلِّف باشد و مؤلَّفي كه از جمع و ترتيب توأمان با ابتكار مؤلِّف حاصل مي‌آيد داراي كليت واحدي باشد كه به نسبت و به قياس با منابع و مآخذ آن، كاملاً مستقل و متفاوت بنمايد. بر عكس آن مرتبه فرودين و آسان‌ياب تأليف آن است كه از جمع و ترتيب مطالب پراكنده اثري فراهم آيد كه داراي كليت واحدي نباشد و نسبت جزئيات آن با مجموعه مآخذِ مؤلِّف پيوستگي آشكار داشته باشد. به‌ طور مثال، مي‌توان از گلستان سعدي يا مثنوي معنوي به‌ عنوان نمونه تأليف فرازين و از كشكول [[شيخ بهایی]] و برخي مثنوي‌هاي هفت اورنگ جامي به‌ عنوان نمونه‌هاي تأليف فرودين نام برد.
+
== مفهوم تألیف ==
 +
«تألیف»، در اصطلاح کتابشناسی، مصدری به‌ معنای دو یا چند چیز را به ترتیبی خاص با هم پیوند دادن یا جمع کردن است. هرگاه این مصدر به جای اسم مفعول بکار رود، به معنای کتابی است که در آن مطالب پراکنده از چند منبع با ترتیبی خاص و بهنجار جمع آمده باشد.
  
با توجه به مراتب و مدارج تأليف، عده‌اي در ادوار متأخر ميان تأليف و تصنيف تفاوت قائل شده‌اند. بدين ترتيب، مي‌توان تأليف نوع نخست را ـ كه متضمن ابتكار، تحليل و تعليل مؤلف است ـ تصنيف نيز ناميد، هر چند كه واژه تصنيف به‌ لحاظ فقه‌اللغه با تأليف پيوستگي زبان‌شناختي ندارد و به اعتبار كتابشناسي بر بعضي از انواع موضوعي مانند كتاب‌هاي حديث كه داراي حُسن صنف‌بندي دقيق موضوعي است، اطلاق مي‌شود.
+
حدّ و رسمی که متکلمان از تألیف عرضه داشته و آن را مهم‌تر از ترتیب دانسته‌اند حاکی از آن است که تألیف در حوزه کتابشناسی دارای مراتب و مدارجی است؛ به‌ طوری که مرتبه بلند و به تعبیری مرتبه دقیق آن عبارت است از: ترتیب و تدوین مطالب موضوعه پراکنده در یک جا که همراه با ابتکار و تعلیل و تحلیل مؤلِّف باشد و مؤلَّفی که از جمع و ترتیب توأمان با ابتکار مؤلِّف حاصل می‌آید دارای کلیت واحدی باشد که به نسبت و به قیاس با منابع و مآخذ آن، کاملاً مستقل و متفاوت بنماید.  
  
==تاريخچه==
+
بر عکس آن، مرتبه فرودین و آسان‌یاب تألیف آن است که از جمع و ترتیب مطالب پراکنده اثری فراهم آید که دارای کلیت واحدی نباشد و نسبت جزئیات آن با مجموعه مآخذِ مؤلِّف پیوستگی آشکار داشته باشد. به‌ طور مثال، می‌توان از گلستان [[سعدی]] یا [[مثنوی معنوی (کتاب)|مثنوی معنوی]] به‌ عنوان نمونه تألیف فرازین و از کشکول [[شیخ بهایی]] و برخی مثنوی‌های هفت اورنگ [[عبدالرحمن جامی|جامی]] به‌ عنوان نمونه‌های تألیف فرودین نام برد.
  
با آن كه مسئله تأليف از نيمه دوم قرن 2 ق در جهان اسلام پديده‌اي شناخته شده بود و فزوني آن را مي‌توان از طريق الفهرست ابن نديم و اندكي پس از آن در فهرست تك‌نگاري كتاب‌هاي رازي از ابوريحان بيروني و امثال آن تخمين زد، بعضي از دانشمندان ايراني و عرب، شيفتگي و علاقه وافري به تأليف نشان مي‌داده‌اند. جاحظ، به‌ لحاظ كثرت تأليفاتش كاتباني را استخدام كرده بود تا تأليفات او را نسخه‌نويسي كنند و گويند كه ابوالفرج ابن جوزي به‌ قدري به تأليف پرداخت كه با تراشه‌هاي قلم‌هايش، آب غسل جسدش را گرم كردند.
+
با توجه به مراتب و مدارج تألیف، عده‌ای در ادوار متأخر میان تألیف و تصنیف تفاوت قائل شده‌اند. بدین ترتیب، می‌توان تألیف نوع نخست را ـ که متضمن ابتکار، تحلیل و تعلیل مؤلف است ـ تصنیف نیز نامید، هر چند که واژه تصنیف به‌ لحاظ فقه‌اللغه با تألیف پیوستگی زبان‌شناختی ندارد و به اعتبار کتابشناسی بر بعضی از انواع موضوعی مانند کتاب‌های [[حدیث|حدیث]] که دارای حُسن صنف‌بندی دقیق موضوعی است، اطلاق می‌شود.
  
در قلمرو زبان فارسي، تأليف از نيمه دوم قرن 4 تا قرن 10 ق، به‌ طور طبيعي ادامه يافت. با پيدايش حكومت صفوي ـ كه طي آن، نياز شيعيان فارسي‌ زبان به معارف شيعي يك ضرورت فرهنگي تلقي مي‌گرديد ـ بيشتر نويسندگان به ناقل و مترجم معارف شيعي از زبان عربي به فارسي تبديل شدند و تعداد كتاب‌هاي ترجمه‌اي بيشتر از كتاب‌هاي تأليفي بود. از دوران قاجاريان نيز كه ترجمه از زبان‌هاي فرنگي معمول شد، باز هم آثار فارسي‌شده بر آثار تأليفي فزوني داشت، همچنان‌ كه در روزگار ما نيز فرهنگ ترجمه بر فرهنگ تأليف غلبه دارد.
+
==تاریخچه تألیف ==
  
==انواع تأليف==
+
با آن که مسئله تألیف از نیمه دوم قرن ۲ قمری در جهان [[اسلام]] پدیده‌ای شناخته شده بود و فزونی آن را می‌توان از طریق [[فهرست ابن ندیم (کتاب)|الفهرست ابن ندیم]] و اندکی پس از آن در فهرست تک‌نگاری کتاب‌های رازی از [[ابوریحان بیرونی|ابوریحان بیرونی]] و امثال آن تخمین زد، بعضی از دانشمندان [[ایران|ایرانی]] و عرب، شیفتگی و علاقه وافری به تألیف نشان می‌داده‌اند. جاحظ، به‌ لحاظ کثرت تألیفاتش کاتبانی را استخدام کرده بود تا تألیفات او را نسخه‌نویسی کنند و گویند که [[عبدالرحمان بن جوزی|ابوالفرج ابن جوزی]] به‌ قدری به تألیف پرداخت که با تراشه‌های قلم‌هایش، آب [[غسل]] جسدش را گرم کردند.
  
به قول ابن خلدون، پيشينيان علت پرداختن به تأليف را در هفت مقصد منحصر كرده بودند:
+
در قلمرو زبان فارسی، تألیف از نیمه دوم قرن ۴ تا قرن ۱۰ ق، به‌ طور طبیعی ادامه یافت. با پیدایش حکومت [[صفویه|صفوی]] ـ که طی آن، نیاز [[شیعه|شیعیان]] فارسی‌ زبان به معارف شیعی یک ضرورت فرهنگی تلقی می‌گردید ـ بیشتر نویسندگان به ناقل و مترجم معارف شیعی از زبان عربی به فارسی تبدیل شدند و تعداد کتاب‌های ترجمه‌ای بیشتر از کتاب‌های تألیفی بود. از دوران قاجاریان نیز که ترجمه از زبان‌های فرنگی معمول شد، باز هم آثار فارسی‌شده بر آثار تألیفی فزونی داشت، همچنان‌ که در روزگار ما نیز فرهنگ ترجمه بر فرهنگ تألیف غلبه دارد.
  
اول، آگاهي و استنباط پيشينيان از دانش و موضوعي كاملاً جديد بوده است كه به‌ منظور تعميم آن موضوع و دانش به تأليف مي‌پرداخته‌اند تا آيندگان را سودمند و مفيد باشد؛ دوم چون دانشمندي بر اثر ممارست و خُبرويّت، نكته‌هاي مبهم و پوشيده اثري از آثار ديگران را حل مي‌كرد به تأليف، تفسير و شرح آن مي‌پرداخت تا ديگران نيز از يافته‌هاي او بهره‌مند شوند؛ سوم چنان‌چه در تأليف كتاب دانشمندي مرتكب لغزش، ضعف يا نااستواري مي‌شد، مؤلفي ديگر با ادلّه و براهين روشن، لغزش و نااستواري وي را با دست زدن به تأليفي ديگر آشكار مي‌كرد تا ديگران را از ارتكاب آن لغزش به‌دور دارد؛ چهارم چنان‌چه دانشمندي در يكي از فنون نقصان‌هايي مشاهده مي‌كرده، دست به تأليف مي‌زده و نقصان مذكور را رفع مي‌كرده و به تكميل فنون مورد نظر اهتمام مي‌ورزيده است؛ پنجم چون مسائل دانشي نامدون يا نامرتب مي‌نمود، دانشمندي كه بر ترتيب و تدوين آن دانش مسلط بود به تدوين و ترتيب آن دانش مي‌پرداخت و تأليفي در آن باب مجال طرح مي‌داد؛ و ششم چنان‌چه مسائل و موضوعات يك علم در بطن علوم ديگر به‌ طور پراكنده مجال بحث يافته باشد و هم ضرورت داشته باشد تا اين موضوعات به‌ گونه مستقل علم جديدي را ايجاد كند، در اين صورت دانشمندان به بركشيدن اين موضوعات از بطن دانش‌هاي ديگر اهتمام و آثاري درباره علم جديد تأليف مي‌كرده‌اند. چنان‌كه جاحظ كه در البيان والتبيين بسياري از مسائل علم بيان را به‌ طور پراكنده آورده بود، عبدالقاهر جرجاني و يوسف سكّاكي توانستند با توجه به اين مسائل به تأليف در زمينه علم بيان نائل شوند.
+
==انواع تألیف==
  
ابن خلدون كه اين مقصدها و علت‌ها را به تبع رأي و نظر ارسطو، از علل پرداختن به تأليف برشمرده، تلخيص و فشرده‌كردن يك مأخذ يا اثر مهم اما مطوَّل و دامنه‌دار را نيز از ضرورت‌هاي فرهنگي دانسته و تلخيص بهنجار و قاعده‌مند را هم مانند "تأليف" دانسته است.
+
به قول [[ابن خلدون]]، پیشینیان علت پرداختن به تألیف را در مقاصد زیر منحصر کرده بودند:
  
فزوني و تنوع تأليفات ـ كه امروز درخور جانبداري و دفاع است ـ مورد شك و ترديد و ردّ و طردِ بعضي از پيشينيان قرار گرفته است. به‌ طوري كه آنان اين فزوني و تنوع را در حوزه تعليم و تربيت، ناسودمند تلقي كرده‌اند. از شرايطي كه پيشينيان تأليف را مفيد، سودمند و ارزشمند برمي‌شمردند يكي اين بوده است كه مؤلف تأليفش را نه با اختصار مُخلّ و نه با دامنه دراز و ملالت‌آور برگزار كند، بلكه جانب لفظ و معني را مرعي دارد و مفهوم دقيق بلاغت را در سراسر تأليفش مدّ نظر قرار دهد.
+
*اول، آگاهی و استنباط پیشینیان از دانش و موضوعی کاملاً جدید بوده است که به‌ منظور تعمیم آن موضوع و دانش به تألیف می‌پرداخته‌اند تا آیندگان را سودمند و مفید باشد؛
  
==منابع تأليف==
+
*دوم، چون دانشمندی بر اثر ممارست و خُبرویت، نکته‌های مبهم و پوشیده اثری از آثار دیگران را حل می‌کرد به تألیف، تفسیر و شرح آن می‌پرداخت تا دیگران نیز از یافته‌های او بهره‌مند شوند؛
  
پيشينيان در پرداختن آثار تأليفي به دو گونه از مآخذ توجه داشته‌اند:
+
*سوم، چنان‌چه در تألیف کتاب دانشمندی مرتکب لغزش، ضعف یا نااستواری می‌شد، مؤلفی دیگر با ادلّه و براهین روشن، لغزش و نااستواری وی را با دست زدن به تألیفی دیگر آشکار می‌کرد تا دیگران را از ارتکاب آن لغزش به‌دور دارد؛
  
# مآخذ شفاهي
+
*چهارم، چنان‌چه دانشمندی در یکی از فنون نقصان‌هایی مشاهده می‌کرده، دست به تألیف می‌زده و نقصان مذکور را رفع می‌کرده و به تکمیل فنون مورد نظر اهتمام می‌ورزیده است؛
# مآخذ مكتوب
 
  
مآخذ شفاهي در نزد مؤلفان پيشين، خصوصاً در زمينه برخي علوم مانند [[حديث]]، لغت، تاريخ و جغرافيا سهمي چشمگير داشته است. آنان در اين حوزه همواره در پي يافتن شخصيت‌هاي معتبرِ صادق بوده‌اند و به اين منظور از شهري به شهر ديگر مي‌رفته و گاه سفرهاي طولاني و طاقت‌فرسا مي‌كرده‌اند تا نكته‌هاي مورد نظرشان را از زبان افرادي موثق بشنوند و در تأليف خود ضبط كنند. همچنين، مؤلفان نسبت به مآخذ مكتوب نيز بر آن بوده‌اند تا به هر نسخه از يك مأخذ اعتبار ندهند بلكه براي دست يافتن به نسخه‌هاي معتبر مآخذ، خود سعي و تلاش مي‌كردند. اين كه در تأليفاتي چون الفهرست ابن نديم، سعدالسعود ابن طاووس، رياض‌العلماء ميرزا عبدالله افندي و ديگر آثار همگون، مكرراً از صفات كهن، موثّق، سُماع شده، مقابله شده و تصحيح شده براي معرفي نسخ مؤلَّفات ياد مي‌شود، حاكي از آن است كه پيشينيان نسبت به كيفيت نسخه‌هاي مآخذ خويش حساسيت نشان مي‌داده‌اند.
+
*پنجم، چون مسائل دانشی نامدون یا نامرتب می‌نمود، دانشمندی که بر ترتیب و تدوین آن دانش مسلط بود به تدوین و ترتیب آن دانش می‌پرداخت و تألیفی در آن باب مجال طرح می‌داد؛
  
بيشتر مؤلفان پيشين نسبت به مآخذ شفاهي و مكتوب خويش امانت‌گذار و وفادار بوده‌اند. آثار مؤلفان پيشين به‌ وضوح نشان مي‌دهد كه آنان از اسناد مكتوب و نيز از منابع شفاهي و صاحبان مسموعات خود به‌ صراحت ياد كرده‌اند يا به‌ طور استطرادي يا كلي به ذكر مآخذ دوگانه خويش پرداخته‌اند.
+
*ششم، چنان‌چه مسائل و موضوعات یک علم در بطن علوم دیگر به‌ طور پراکنده مجال بحث یافته باشد و هم ضرورت داشته باشد تا این موضوعات به‌ گونه مستقل علم جدیدی را ایجاد کند، در این صورت دانشمندان به برکشیدن این موضوعات از بطن دانش‌های دیگر اهتمام و آثاری درباره علم جدید تألیف می‌کرده‌اند. چنان‌که جاحظ که در البیان و التبیین بسیاری از مسائل [[علم بیان|علم بیان]] را به‌ طور پراکنده آورده بود، عبدالقاهر جرجانی و [[سکاکی خوارزمی|یوسف سکاکی]] (۶۲۶-۵۵۵ ق) توانستند با توجه به این مسائل به تألیف در زمینه علم بیان نائل شوند.
  
امروزه هم اگرچه نويسندگان در تأليفات خود به دو گونه مآخذ شفاهي و مكتوب توجه دارند، گونه مكتوب مآخذ بيشتر مورد توجه است و گونه شفاهي آن بسيار اندك و ناچيز است و در بيشتر تأليفات، مآخذ شفاهي از اعتبار تحقيقاتي برخوردار نيست. با اين همه بايد دانست كه ساختار تأليف در روزگار گذشته با عصر حاضر متفاوت بوده است. پيشينيان، عموماً تأليف خود را با "بسمله" شروع مي‌كردند و پس از خطبه تحميديه، با ضبط "أمّا بَعْد" از نام خويش آغاز مي‌كردند و علت پرداختن به تأليف را مجال طرح مي‌دادند و در ديباچه، تقديم‌نامه‌هاي كوتاه و بلند در ستايش و دعاي سلطان يا وزير وقت مي‌نوشتند و آنگاه وجه تسميه نام تأليفِ خود را تبيين و هم از تعدادِ ابواب و فصول و احياناً مؤخّره آن ياد مي‌كردند و بعضاً عنوان‌هاي ابواب و فصول را نيز به‌ عنوان فهرست مطالب، در پايان مقدمه يا ديباچه خود مي‌آوردند.
+
[[ابن خلدون]] که این مقصدها و علت‌ها را به تبع رأی و نظر ارسطو، از علل پرداختن به تألیف برشمرده، تلخیص و فشرده‌کردن یک مأخذ یا اثر مهم اما مطوَّل و دامنه‌دار را نیز از ضرورت‌های فرهنگی دانسته و تلخیص بهنجار و قاعده‌مند را هم مانند "تألیف" دانسته است.
  
ديباچه‌ها يا مقدمه‌هاي مؤلفانِ پيشين نشان مي‌دهد كه بيشتر نويسندگان قديم، مقدمه را پيش از شروع به تأليف مي‌نوشته‌اند و سپس به تأليف متن ابواب و فصول كتاب مي‌پرداخته‌اند. در نام‌گذاري ابواب و فصول، حتي‌المقدور مي‌كوشيده‌اند تا با نام كتاب، نسبتي تامّ يا نيمه‌تمام پيدا شود. پس از تأليف متن هم انجامه كتاب را اعلام مي‌كردند. در حالي كه در روزگار ما، مقدمه‌هاي مؤلفان به چرايي، چوني، و چندي تأليف آنان معطوف است و اين مقدمه‌ها هم عموماً پس از تأليفِ متن كتاب نوشته مي‌شود تا گزاره كار مؤلّفان حين نوشتن مقدمه روشن شده باشد. پايان مقدمه را هم با آوردن نام خود و تاريخ نوشتن مقدمه مي‌آرايند. پيش از مقدمه نيز فهرست كلي يا توصيفي مطالب كتاب توسط مؤلف فراهم مي‌شود.
+
فزونی و تنوع تألیفات ـ که امروز درخور جانبداری و دفاع است ـ مورد شک و تردید و ردّ و طردِ بعضی از پیشینیان قرار گرفته است. به‌ طوری که آنان این فزونی و تنوع را در حوزه تعلیم و تربیت، ناسودمند تلقی کرده‌اند. از شرایطی که پیشینیان تألیف را مفید، سودمند و ارزشمند برمی‌شمردند یکی این بوده است که مؤلف تألیفش را نه با اختصار مُخلّ و نه با دامنه دراز و ملالت‌آور برگزار کند، بلکه جانب لفظ و معنی را مرعی دارد و مفهوم دقیق [[بلاغت]] را در سراسر تألیفش مدّ نظر قرار دهد.
  
در متن كار مؤلف نيز با شيوه‌هاي گوناگون، ذكر مشخصات مآخذ تأليف با ضبط نسخه‌شناسي كاملِ مآخذ براي بار نخست و سپس با تخفيف يا رمز مي‌آيد و پس از متن تأليف، عموماً نمايه‌ها و فهرست‌هاي اعلام و ساير اجزا ذكر مي‌شود و فهرستي هم از مآخذ مورد استفاده آنان ارائه مي‌گردد.
+
==منابع تألیف==
 +
 
 +
پیشینیان در پرداختن آثار تألیفی به دو گونه از مآخذ توجه داشته‌اند: مآخذ شفاهی و مآخذ مکتوب.
 +
 
 +
مآخذ شفاهی در نزد مؤلفان پیشین، خصوصاً در زمینه برخی علوم مانند [[حدیث]]، [[علم لغت|لغت]]، [[تاریخ]] و جغرافیا سهمی چشمگیر داشته است. آنان در این حوزه همواره در پی یافتن شخصیت‌های معتبرِ صادق بوده‌اند و به این منظور از شهری به شهر دیگر می‌رفته و گاه سفرهای طولانی و طاقت‌فرسا می‌کرده‌اند تا نکته‌های مورد نظرشان را از زبان افرادی موثق بشنوند و در تألیف خود ضبط کنند.
 +
 
 +
همچنین، مؤلفان نسبت به مآخذ مکتوب نیز بر آن بوده‌اند تا به هر نسخه از یک مأخذ اعتبار ندهند بلکه برای دست یافتن به نسخه‌های معتبر مآخذ، خود سعی و تلاش می‌کردند. این که در تألیفاتی چون [[فهرست ابن ندیم (کتاب)|الفهرست ابن ندیم]]، [[سعد السعود (کتاب)|سعدالسعود]] [[سید بن طاووس|سید ابن طاووس]]، [[ریاض العلماء (کتاب)|ریاض‌العلماء]] [[میرزا عبدالله افندی|میرزا عبدالله افندی]] و دیگر آثار همگون، مکرراً از صفات کهن، موثّق، سُماع شده، مقابله شده و تصحیح شده برای معرفی نسخ مؤلَّفات یاد می‌شود، حاکی از آن است که پیشینیان نسبت به کیفیت نسخه‌های مآخذ خویش حساسیت نشان می‌داده‌اند.
 +
 
 +
بیشتر مؤلفان پیشین نسبت به مآخذ شفاهی و مکتوب خویش امانت‌گذار و وفادار بوده‌اند. آثار مؤلفان پیشین به‌ وضوح نشان می‌دهد که آنان از اسناد مکتوب و نیز از منابع شفاهی و صاحبان مسموعات خود به‌ صراحت یاد کرده‌اند یا به‌ طور استطرادی یا کلی به ذکر مآخذ دوگانه خویش پرداخته‌اند.
 +
 
 +
امروزه هم اگرچه نویسندگان در تألیفات خود به دو گونه مآخذ شفاهی و مکتوب توجه دارند، گونه مآخذ مکتوب بیشتر مورد توجه است و گونه شفاهی آن بسیار اندک و ناچیز است و در بیشتر تألیفات، مآخذ شفاهی از اعتبار تحقیقاتی برخوردار نیست.
 +
 
 +
== تفاوت تألیف در گذشته و اکنون ==
 +
ساختار تألیف در روزگار گذشته با عصر حاضر متفاوت بوده است. پیشینیان، عموماً تألیف خود را با "[[بسمله]]" شروع می‌کردند و پس از خطبه تحمیدیه، با ضبط "أمّا بَعْد" از نام خویش آغاز می‌کردند و علت پرداختن به تألیف را مجال طرح می‌دادند و در دیباچه، تقدیم‌نامه‌های کوتاه و بلند در ستایش و دعای سلطان یا وزیر وقت می‌نوشتند و آنگاه وجه تسمیه نام تألیفِ خود را تبیین و هم از تعدادِ ابواب و فصول و احیاناً مؤخّره آن یاد می‌کردند و بعضاً عنوان‌های ابواب و فصول را نیز به‌ عنوان فهرست مطالب، در پایان مقدمه یا دیباچه خود می‌آوردند.
 +
 
 +
دیباچه‌ها یا مقدمه‌های مؤلفانِ پیشین نشان می‌دهد که بیشتر نویسندگان قدیم، مقدمه را پیش از شروع به تألیف می‌نوشته‌اند و سپس به تألیف متن ابواب و فصول کتاب می‌پرداخته‌اند. در نام‌گذاری ابواب و فصول، حتی‌المقدور می‌کوشیده‌اند تا با نام کتاب، نسبتی تامّ یا نیمه‌تمام پیدا شود. پس از تألیف متن هم انجامه کتاب را اعلام می‌کردند.
 +
 
 +
در حالی که در روزگار ما، مقدمه‌های مؤلفان به چرایی، چونی، و چندی تألیف آنان معطوف است و این مقدمه‌ها هم عموماً پس از تألیفِ متن کتاب نوشته می‌شود تا گزاره کار مؤلّفان حین نوشتن مقدمه روشن شده باشد. پایان مقدمه را هم با آوردن نام خود و تاریخ نوشتن مقدمه می‌آرایند. پیش از مقدمه نیز فهرست کلی یا توصیفی مطالب کتاب توسط مؤلف فراهم می‌شود.
 +
 
 +
در متن کار مؤلف نیز با شیوه‌های گوناگون، ذکر مشخصات مآخذ تألیف با ضبط نسخه‌شناسی کاملِ مآخذ برای بار نخست و سپس با تخفیف یا رمز می‌آید و پس از متن تألیف، عموماً نمایه‌ها و فهرست‌های اعلام و سایر اجزا ذکر می‌شود و فهرستی هم از مآخذ مورد استفاده آنان ارائه می‌گردد.
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* [http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/%D8%AA%D8%A3%D9%84%D9%8A%D9%81.aspx دائره المعارف کتابداری و اطلاع رسانی، مدخل "تأليف" از نجيب مايل هروي]، بازیابی: 9 مرداد 1392.
+
*[http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/%D8%AA%D8%A3%D9%84%D9%8A%D9%81.aspx دائرةالمعارف کتابداری و اطلاع‌رسانی، مدخل "تألیف" از نجیب مایل هروی]، بازیابی: ۹ مرداد ۱۳۹۲.
 +
 
 
[[رده:اصطلاحات کتابشناسی]]
 
[[رده:اصطلاحات کتابشناسی]]

نسخهٔ ‏۱۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۸

«تألیف»، در اصطلاح کتابشناسی، به‌ معنای ترتیب و تدوین مطالب پراکنده در یک جا همراه با ابتکار و تعلیل و تحلیل است. و نیز به معنای کتابی است که در آن مطالب پراکنده از چند منبع با ترتیبی خاص و بهنجار جمع آمده باشد.

مفهوم تألیف

«تألیف»، در اصطلاح کتابشناسی، مصدری به‌ معنای دو یا چند چیز را به ترتیبی خاص با هم پیوند دادن یا جمع کردن است. هرگاه این مصدر به جای اسم مفعول بکار رود، به معنای کتابی است که در آن مطالب پراکنده از چند منبع با ترتیبی خاص و بهنجار جمع آمده باشد.

حدّ و رسمی که متکلمان از تألیف عرضه داشته و آن را مهم‌تر از ترتیب دانسته‌اند حاکی از آن است که تألیف در حوزه کتابشناسی دارای مراتب و مدارجی است؛ به‌ طوری که مرتبه بلند و به تعبیری مرتبه دقیق آن عبارت است از: ترتیب و تدوین مطالب موضوعه پراکنده در یک جا که همراه با ابتکار و تعلیل و تحلیل مؤلِّف باشد و مؤلَّفی که از جمع و ترتیب توأمان با ابتکار مؤلِّف حاصل می‌آید دارای کلیت واحدی باشد که به نسبت و به قیاس با منابع و مآخذ آن، کاملاً مستقل و متفاوت بنماید.

بر عکس آن، مرتبه فرودین و آسان‌یاب تألیف آن است که از جمع و ترتیب مطالب پراکنده اثری فراهم آید که دارای کلیت واحدی نباشد و نسبت جزئیات آن با مجموعه مآخذِ مؤلِّف پیوستگی آشکار داشته باشد. به‌ طور مثال، می‌توان از گلستان سعدی یا مثنوی معنوی به‌ عنوان نمونه تألیف فرازین و از کشکول شیخ بهایی و برخی مثنوی‌های هفت اورنگ جامی به‌ عنوان نمونه‌های تألیف فرودین نام برد.

با توجه به مراتب و مدارج تألیف، عده‌ای در ادوار متأخر میان تألیف و تصنیف تفاوت قائل شده‌اند. بدین ترتیب، می‌توان تألیف نوع نخست را ـ که متضمن ابتکار، تحلیل و تعلیل مؤلف است ـ تصنیف نیز نامید، هر چند که واژه تصنیف به‌ لحاظ فقه‌اللغه با تألیف پیوستگی زبان‌شناختی ندارد و به اعتبار کتابشناسی بر بعضی از انواع موضوعی مانند کتاب‌های حدیث که دارای حُسن صنف‌بندی دقیق موضوعی است، اطلاق می‌شود.

تاریخچه تألیف

با آن که مسئله تألیف از نیمه دوم قرن ۲ قمری در جهان اسلام پدیده‌ای شناخته شده بود و فزونی آن را می‌توان از طریق الفهرست ابن ندیم و اندکی پس از آن در فهرست تک‌نگاری کتاب‌های رازی از ابوریحان بیرونی و امثال آن تخمین زد، بعضی از دانشمندان ایرانی و عرب، شیفتگی و علاقه وافری به تألیف نشان می‌داده‌اند. جاحظ، به‌ لحاظ کثرت تألیفاتش کاتبانی را استخدام کرده بود تا تألیفات او را نسخه‌نویسی کنند و گویند که ابوالفرج ابن جوزی به‌ قدری به تألیف پرداخت که با تراشه‌های قلم‌هایش، آب غسل جسدش را گرم کردند.

در قلمرو زبان فارسی، تألیف از نیمه دوم قرن ۴ تا قرن ۱۰ ق، به‌ طور طبیعی ادامه یافت. با پیدایش حکومت صفوی ـ که طی آن، نیاز شیعیان فارسی‌ زبان به معارف شیعی یک ضرورت فرهنگی تلقی می‌گردید ـ بیشتر نویسندگان به ناقل و مترجم معارف شیعی از زبان عربی به فارسی تبدیل شدند و تعداد کتاب‌های ترجمه‌ای بیشتر از کتاب‌های تألیفی بود. از دوران قاجاریان نیز که ترجمه از زبان‌های فرنگی معمول شد، باز هم آثار فارسی‌شده بر آثار تألیفی فزونی داشت، همچنان‌ که در روزگار ما نیز فرهنگ ترجمه بر فرهنگ تألیف غلبه دارد.

انواع تألیف

به قول ابن خلدون، پیشینیان علت پرداختن به تألیف را در مقاصد زیر منحصر کرده بودند:

  • اول، آگاهی و استنباط پیشینیان از دانش و موضوعی کاملاً جدید بوده است که به‌ منظور تعمیم آن موضوع و دانش به تألیف می‌پرداخته‌اند تا آیندگان را سودمند و مفید باشد؛
  • دوم، چون دانشمندی بر اثر ممارست و خُبرویت، نکته‌های مبهم و پوشیده اثری از آثار دیگران را حل می‌کرد به تألیف، تفسیر و شرح آن می‌پرداخت تا دیگران نیز از یافته‌های او بهره‌مند شوند؛
  • سوم، چنان‌چه در تألیف کتاب دانشمندی مرتکب لغزش، ضعف یا نااستواری می‌شد، مؤلفی دیگر با ادلّه و براهین روشن، لغزش و نااستواری وی را با دست زدن به تألیفی دیگر آشکار می‌کرد تا دیگران را از ارتکاب آن لغزش به‌دور دارد؛
  • چهارم، چنان‌چه دانشمندی در یکی از فنون نقصان‌هایی مشاهده می‌کرده، دست به تألیف می‌زده و نقصان مذکور را رفع می‌کرده و به تکمیل فنون مورد نظر اهتمام می‌ورزیده است؛
  • پنجم، چون مسائل دانشی نامدون یا نامرتب می‌نمود، دانشمندی که بر ترتیب و تدوین آن دانش مسلط بود به تدوین و ترتیب آن دانش می‌پرداخت و تألیفی در آن باب مجال طرح می‌داد؛
  • ششم، چنان‌چه مسائل و موضوعات یک علم در بطن علوم دیگر به‌ طور پراکنده مجال بحث یافته باشد و هم ضرورت داشته باشد تا این موضوعات به‌ گونه مستقل علم جدیدی را ایجاد کند، در این صورت دانشمندان به برکشیدن این موضوعات از بطن دانش‌های دیگر اهتمام و آثاری درباره علم جدید تألیف می‌کرده‌اند. چنان‌که جاحظ که در البیان و التبیین بسیاری از مسائل علم بیان را به‌ طور پراکنده آورده بود، عبدالقاهر جرجانی و یوسف سکاکی (۶۲۶-۵۵۵ ق) توانستند با توجه به این مسائل به تألیف در زمینه علم بیان نائل شوند.

ابن خلدون که این مقصدها و علت‌ها را به تبع رأی و نظر ارسطو، از علل پرداختن به تألیف برشمرده، تلخیص و فشرده‌کردن یک مأخذ یا اثر مهم اما مطوَّل و دامنه‌دار را نیز از ضرورت‌های فرهنگی دانسته و تلخیص بهنجار و قاعده‌مند را هم مانند "تألیف" دانسته است.

فزونی و تنوع تألیفات ـ که امروز درخور جانبداری و دفاع است ـ مورد شک و تردید و ردّ و طردِ بعضی از پیشینیان قرار گرفته است. به‌ طوری که آنان این فزونی و تنوع را در حوزه تعلیم و تربیت، ناسودمند تلقی کرده‌اند. از شرایطی که پیشینیان تألیف را مفید، سودمند و ارزشمند برمی‌شمردند یکی این بوده است که مؤلف تألیفش را نه با اختصار مُخلّ و نه با دامنه دراز و ملالت‌آور برگزار کند، بلکه جانب لفظ و معنی را مرعی دارد و مفهوم دقیق بلاغت را در سراسر تألیفش مدّ نظر قرار دهد.

منابع تألیف

پیشینیان در پرداختن آثار تألیفی به دو گونه از مآخذ توجه داشته‌اند: مآخذ شفاهی و مآخذ مکتوب.

مآخذ شفاهی در نزد مؤلفان پیشین، خصوصاً در زمینه برخی علوم مانند حدیث، لغت، تاریخ و جغرافیا سهمی چشمگیر داشته است. آنان در این حوزه همواره در پی یافتن شخصیت‌های معتبرِ صادق بوده‌اند و به این منظور از شهری به شهر دیگر می‌رفته و گاه سفرهای طولانی و طاقت‌فرسا می‌کرده‌اند تا نکته‌های مورد نظرشان را از زبان افرادی موثق بشنوند و در تألیف خود ضبط کنند.

همچنین، مؤلفان نسبت به مآخذ مکتوب نیز بر آن بوده‌اند تا به هر نسخه از یک مأخذ اعتبار ندهند بلکه برای دست یافتن به نسخه‌های معتبر مآخذ، خود سعی و تلاش می‌کردند. این که در تألیفاتی چون الفهرست ابن ندیم، سعدالسعود سید ابن طاووس، ریاض‌العلماء میرزا عبدالله افندی و دیگر آثار همگون، مکرراً از صفات کهن، موثّق، سُماع شده، مقابله شده و تصحیح شده برای معرفی نسخ مؤلَّفات یاد می‌شود، حاکی از آن است که پیشینیان نسبت به کیفیت نسخه‌های مآخذ خویش حساسیت نشان می‌داده‌اند.

بیشتر مؤلفان پیشین نسبت به مآخذ شفاهی و مکتوب خویش امانت‌گذار و وفادار بوده‌اند. آثار مؤلفان پیشین به‌ وضوح نشان می‌دهد که آنان از اسناد مکتوب و نیز از منابع شفاهی و صاحبان مسموعات خود به‌ صراحت یاد کرده‌اند یا به‌ طور استطرادی یا کلی به ذکر مآخذ دوگانه خویش پرداخته‌اند.

امروزه هم اگرچه نویسندگان در تألیفات خود به دو گونه مآخذ شفاهی و مکتوب توجه دارند، گونه مآخذ مکتوب بیشتر مورد توجه است و گونه شفاهی آن بسیار اندک و ناچیز است و در بیشتر تألیفات، مآخذ شفاهی از اعتبار تحقیقاتی برخوردار نیست.

تفاوت تألیف در گذشته و اکنون

ساختار تألیف در روزگار گذشته با عصر حاضر متفاوت بوده است. پیشینیان، عموماً تألیف خود را با "بسمله" شروع می‌کردند و پس از خطبه تحمیدیه، با ضبط "أمّا بَعْد" از نام خویش آغاز می‌کردند و علت پرداختن به تألیف را مجال طرح می‌دادند و در دیباچه، تقدیم‌نامه‌های کوتاه و بلند در ستایش و دعای سلطان یا وزیر وقت می‌نوشتند و آنگاه وجه تسمیه نام تألیفِ خود را تبیین و هم از تعدادِ ابواب و فصول و احیاناً مؤخّره آن یاد می‌کردند و بعضاً عنوان‌های ابواب و فصول را نیز به‌ عنوان فهرست مطالب، در پایان مقدمه یا دیباچه خود می‌آوردند.

دیباچه‌ها یا مقدمه‌های مؤلفانِ پیشین نشان می‌دهد که بیشتر نویسندگان قدیم، مقدمه را پیش از شروع به تألیف می‌نوشته‌اند و سپس به تألیف متن ابواب و فصول کتاب می‌پرداخته‌اند. در نام‌گذاری ابواب و فصول، حتی‌المقدور می‌کوشیده‌اند تا با نام کتاب، نسبتی تامّ یا نیمه‌تمام پیدا شود. پس از تألیف متن هم انجامه کتاب را اعلام می‌کردند.

در حالی که در روزگار ما، مقدمه‌های مؤلفان به چرایی، چونی، و چندی تألیف آنان معطوف است و این مقدمه‌ها هم عموماً پس از تألیفِ متن کتاب نوشته می‌شود تا گزاره کار مؤلّفان حین نوشتن مقدمه روشن شده باشد. پایان مقدمه را هم با آوردن نام خود و تاریخ نوشتن مقدمه می‌آرایند. پیش از مقدمه نیز فهرست کلی یا توصیفی مطالب کتاب توسط مؤلف فراهم می‌شود.

در متن کار مؤلف نیز با شیوه‌های گوناگون، ذکر مشخصات مآخذ تألیف با ضبط نسخه‌شناسی کاملِ مآخذ برای بار نخست و سپس با تخفیف یا رمز می‌آید و پس از متن تألیف، عموماً نمایه‌ها و فهرست‌های اعلام و سایر اجزا ذکر می‌شود و فهرستی هم از مآخذ مورد استفاده آنان ارائه می‌گردد.

منابع