کاربر:سید مهدی خدایی/یادداشت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(درگیری های ابواسحاق و امیرمبارالدین: 1)
(1)
سطر ۱: سطر ۱:
جمال الدين شاه شيخ ابواسحاق بن محمود اينجو آخرین پادشاه از آل اینجو بود که قرن هشتم(۷۲۱−۷۵۸ ق) و در اواخر دوره ایلخانان بر فارس و اصفهان فرمانروایی کرد.
+
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
  
==آل اینجو==  
+
==ابوالأشدّین==
در اواخر سلسله ایلخانان مغول به دلیل ضعف دولت مرکزی فرمانروایانی که پیش از این تحت امر شاهان ایلخانی بودند اعلام استقلال کردند، از جمله [[امير مبارزالدين]] مؤسس [[سلسله آل مظفر]] در کرمان و [[چوپانیان]] در [[آذربایجان]] و [[آل اینجو]] در [[اصفهان]] و [[فارس]]
 
آل اینجو فرزندان امیر شرف الدین محمود اینجو بودند که از نزدیکان دربار [[ایلخانیان|ایلخانی]] و وکیل املاک خاصه ایلخانی در فارس بود.
 
او پس از مرگ [[اولجایتو]] و به قدرت رسیدن ابوسعید ایلخانی بر منصب خود باقى ماند و قدرت و ثروت فراوان به دست آورد تا جایی که عملاً در ايالت فارس به صورت مستقل حکمرانی می کرد.<ref>نیازمند منبع</ref>
 
بعد از ابوسعید آرپاخان به حکومت رسید و محمود اینجو را به قتل رساند و دو پسرش به نامهای جلال‌الدین مسعود و ابو اسحاق از فارس گریختند و مخفی شدند.
 
مدتی بعد مسعود و ابو اسحاق به فارس بازگشتند <ref>قزوینی،لب التواریخ، ص 263</ref> و جلال‌الدین مسعود توانست حکومت شیراز را به دست آورد. 
 
  
==جنگ ابواسحاق با امیرمبارزالدین==
+
كلدة ‌بن ‌اسید بن خلف جمحى قریشى از دشمنان تنومند و سرسخت پیامبر صلى الله علیه و آله.
در زمانی که جلال الدین مسعود در شیراز حکمرانی می کرد، یزد تحت حاکمیت امیر مبارزالدین محمد مؤسس [[سلسله آل مظفر]] بود. مسعود شاه در سال 740ق  برادرش ابواسحاق را برای تصرف یزد فرستاد اما او نتوانست یزد را تصرف کند و به شیراز بازگشت <ref>معلم یزدی، مواهب الهی، 93-99</ref>
 
سلسله دیگری که در این زمان بر بخشی از ایران حکومت می کردند چوپانیان بودند. که با آل مظفر و آل اینجو برای تصرف بخشهای بیشتری از ایران در نزاع بودند. در سال 741ق [[پیرحسین چوپانی]] توانست حکومت شیراز را از مسعود بگیرد با اینحال حکومت اصفهان را به ابواسحاق واگذاشت <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،  144. </ref>
 
یک سال بعد ابواسحاق با همدستی [[ملک اشرف چوپانی]] به شیراز حمله کرد و توانست پیرحسین را از شیراز بیرون کند<ref>قزوینی،لب التواریخ، ص 263</ref> و حکومت شیراز را دوباره به برادرش مسعود بسپارد.<ref>عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ص178</ref>
 
  
==حکمرانی بر شیراز==
+
==زندگی نامه==
پس از مدتی  مسعود شاه به دست امیر باستی چوپانی کشته شد، اما پس از آن ابواسحاق توانست باستی را از شیراز بیرون کند و خود به تخت بنشیند. <ref>زرکوب شیرازی،شیرازنامه، ص 112-115</ref>
 
  
==درگیری های ابواسحاق و امیرمبارالدین==
+
كنیه و نام او به اختلاف آمده است. منابعِ نسب شناختى، كنیه او را «ابوالاشدین» آورده‌اند؛<ref> النسب، ابوعبید، ص 212؛ جمهرة انساب‌العرب، ص‌ 161.</ref> ولى در منابع تفسیرى، ابوالأشد،<ref> قرطبى، ج 15، ص 47 و ج 19، ص 161؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 29، ص‌ 216 و ج‌ 30، ص‌ 243 و مج‌ 13، ج‌ 23، ص‌ 111.</ref> ابوالأسد،<ref> مجمع البیان، ج 10، ص 586 و 748؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 88.</ref> ابوالأسود<ref> قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 53‌.</ref> و نام او أسید بن‌ كلدة<ref> كشف‌الاسرار، ج 10، ص 498؛ روح‌المعانى، مج ‌16، ج ‌29، ص 216 و ج ‌30، ص‌ 243.</ref> آمده كه گویا در استنساخ‌ها تغییر یافته است.
ابواسحاق در مدت امارتش بر شیراز بارها برای جنگ با امیر مبارزالدین محمد مظفری به کرمان که پایتخت آل مظفر بود لشکرکشی نمود اما هیچگاه به پیروزی نرسید 
 
  
اولین لشگرکشی او به کرمان در صفر 748 بود. <ref>میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 470</ref> اما کار به مصالحه کشید و ابواسحاق بدون اینکه جنگی روی دهد به شیراز بازگشت. <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 158-159</ref>  
+
وى از آن رو به این كنیه خوانده شد كه مردى دلیر، نیرومند، مغرور و بسیار تنومند بود.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 248؛ قرطبى، ج 15، ص 47؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج 29، ص‌ 216 و ج‌ 30، ص‌ 243؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 474.</ref> چنان كه نوشته‌اند: روى چرم عكاظى مى‌ایستاد و براى كسانى كه چرم را از زیر پایش بیرون بكشند، جایزه تعیین مى‌كرد.<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 498.</ref>
  
مدتی بعد یکی از وزیران ابواسحاق به نام شمس‌الدین صاین به کرمان حمله کرد. <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص161</ref> اما از مبارزالدین شکست خورد و کشته شد <ref>عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 207 و 208</ref> و این بهانه ای شد برای ابواسحاق تا دوباره به کرمان لشگرکشی کند. <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 166 </ref> اما باز هم موفق به شکست مبارزالدین نشد و بدون حصول نتیجه ای از راه یزد به شیراز بازگشت. و در یزد که در آن زمان تحت حاکمیت شرف‌الدین مظفر  بود خرابی و ویرانی بسیار به بار آورد
+
ده مرد نیرومند با هم و با تمام نیرو چنان چرم را مى‌كشیدند كه پاره پاره مى‌شد ولى از زیر پاى او بیرون نمى‌آمد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 748؛ قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 42؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 29، ص‌ 243.</ref> این مطلب اغراق‌آمیز است؛ اما زورمندى او را نشان مى‌دهد.
<ref>عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 216 و 218</ref>
 
  
ابواسحاق که خود را در شکست امیر مبارزالدین ناتوان می دید این بار تلاش کرد تا با نیرنگ او را مغلوب سازد. او با مبارزالدین عقد مودت ایجاد کرد و 5000 نفر را برای کمک به او برای مبارزه با اوغانیان و جرمائیان که از دشمنان مبارزالدین بودند گسیل داشت <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص188</ref> اما دستور داد که سپاهیانش وقتی به مقصد رسیدند با مخالفان همدست شده و مبارزالدین را مغلوب سازند اما این نیرنگ نیز به جایی نرسید.
+
ابوالاشدّین از دشمنان سرسخت پیامبر صلى الله علیه و آله بود و در این راه از مال و جان و آبرویش بسیار مایه گذاشت<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 248؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص 498؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 748.</ref> و حتى یك بار با پرتاب نیزه‌اى درصدد كشتن حضرت برآمد كه ناكام ماند.<ref> [[بحارالانوار]]، ج‌ 18، ص‌ 65 و 66‌.</ref> او پیوسته قریش را با رفتار و گفتار خود به پایدارى در مقابل پیامبر و مبارزه با وى تشویق مى‌كرد<ref> مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 586‌؛ قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 53‌؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 333.</ref> و چون [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله سران قریش را از عذاب دردناك دوزخ و نوزده مأمور ([[سوره مدثر]]/74، 30 و 31) آن خبر داد.
 
 
بعد از این واقعه ابواسحاق باز هم از پای ننشست واین بار خود به یزد لشگرکشی کرد تا شرف الدین مظفر را از آنجا بیرون کند. او شهر یزد را مدت زیادی محاصره کرد اما به دلیل مقاومت شرف‌الدین مظفر کاری از پیش نبرد و به شیراز بازگشت <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 226</ref>
 
 
مدتی بعد در سال 749ق ابواسحاق در صدد تسخیر کرمان برآمد. او این بار امیر سلطان شاه جاندار را روانه کرمان کرد اما او به اسحاق خیانت کرد و خود را تسلیم مظفریان کرد و به آنها پیوست. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 233</ref>
 
 
 
ابواسحاق باز هم دست از جنگ برنداشت و شخصاً به سوی یزد رفت و در اوایل رمضان 750 به نزدیک آن شهر رسید <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 217</ref> او چند ماه  یزد را محاصره کرد و باعث بروز قحطی در آن دیار شد که تعداد زیادی از اهل یزد را به کام مرگ کشید. <ref>میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 481</ref> با این حال این بار نیز نتوانست یزد را تسخیر کند و به شیراز بازگشت <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 239</ref>
 
  
==مرگ ابواسحاق به دست امیر مبارزالدین==
+
وى پیروزى بر نگهبانان دوزخ را وعده داد<ref> قرطبى، ج 19، ص 53‌؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 333.</ref> و چون به نیروى خود مغرور بود، بدان شرط با پیامبر كشتى گرفت كه اگر مغلوب شود، اسلام را بپذیرد؛<ref> سیره ابن ‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 409؛ البدایة والنهایه، ج‌ 3، ص‌ 129.</ref> ولى با آن ‌كه شكست خورد، مسلمان نشد و سرانجام كافر از دنیا رفت.<ref> جمهرة انساب‌العرب، ص 161؛ الاكمال، ج 1، ص 66.</ref> بیش از این از شرح حال وى اطلاعى در دست نیست.
در 753ق ابواسحاق  بیک جکاز را به همراه برادرزاده اش امیرکیقباد بن کیخسرو با سپاهی به سوی کرمان فرستاد.<ref>میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 481</ref> اما آنها شکست خورده و گریختند. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 253</ref>
 
پس از این جنگ مبارزالدین که از لشگرکشی های مکرر ابواسحاق به تنگ آمده بود با لشگرش به سمت شیراز حرکت کرد. ابواسحاق ترسان شد و  عضدالدین ایجی، را برای وساطت نزد مبارزالدین فرستاد اما بی فایده بود و مبارزالدین تصمیم قطعی برای از بین بردن ابواسحاق گرفته بود. <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 245</ref>
 
  
مبارزالدین شیراز را مدت زیادی محاصره کرد. ابواسحاق هم که دیگر امیدی به مقابله با امیر مبارز الدین نداشت  ایام را به میگساری می‌گذراند و به گفتۀ مورخان، کس را یارای آن نبود که حقیقت اوضاع را به اطلاع وی برساند <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 266</ref>
+
==ابوالأشدّین در شأن نزول==
  
طولانی شدن محاصره شهر باعث شد مردم شیراز یکی از دروازه‌های شهر را به روی امیر مبارزالدین بازکنند و او وارد شهر شود. ابواسحاق به اصفهان گریخت  <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 262-268</ref> سپس به لرستان رفت و با نیروهایی که اتابک نورالورد پسر سلیمان شاه در اختیارش نهاد برای جنگ با مظفریان به گندمان اصفهان رفت اما هراسان شد و بدون اینکه جنگ کند به شوشتر رفت. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 277</ref>  
+
# به گفته مفسران چون آیات 18 تا 30 [[سوره مدثر]]/74 نازل و ابلاغ شد، ابوجهل در میان قریش فریاد كرد كه مادرانتان به عزایتان بنشینند! از ابن ‌ابى ‌كبشه (پیامبر) شنیدم كه نگهبانان دوزخ نوزده نفرند. شما دلاوران عرب هستید. آیا هر ده تن از شما حریف یكى از آنان نخواهد شد؟ ابوالأشدّین با استهزاى كلام الهى گفت: نگهبانان [[دوزخ]] را به من بسپارید. به تنهایى از عهده آنان برمى‌آیم و شما مى‌توانید به بهشت بروید.<ref> قرطبى، ج 19، ص 53‌؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 333.</ref> به نقل روایات دیگر، هفده<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 586‌؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج 29، ص 216.</ref> یا ده تن<ref> الدّرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 475.</ref> به عهده من و ‌دیگران به عهده شما.گفته‌اند: خداوند در پاسخ ابوالأشدین كه گمان داشت نگهبانان دوزخ بشرند، آیه {{متن قرآن|«وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُو...»}}.([[سوره مدثر]]/74، 31) را فرو فرستاد<ref> [[مجمع البیان]]، ج 10، ص 586‌؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج 29، 216 و 217.</ref> و اعلام داشت كه آنان ملائكه هستند و نوزده تن بودن آنان، آزمونى براى كافران است. شاید از آن جهت آزمون است كه هر عددى مى‌بود، كافران به آن ایراد مى‌گرفتند.
 
+
# در همین زمینه از عكرمه نیز نقل است كه آیه 5 [[سوره طارق]]/86 {{متن قرآن|«فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ}} انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است. درباره ابوالأشدّین نازل شده؛ زیرا او به نیرو و قوت خود بسیار مغرور بود و ادعا داشت كه از عهده نگهبانان دوزخ برمى‌آید.<ref> الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 474 و 475.</ref>
ابواسحاق مدتی بعد به اصفهان رفت و در آن شهر پناه گرفت.مبارزالدین شهر را محاصره کرد. با فرا رسیدن فصل زمستان کار محاصره را به سلطان شاه واگذاشت و خودش برای تسخیرلرستان راهی آن دیار شد. محاصره شهر در زمستان کار را برای مردم اصفهان سخت کرد و باعث شد مردم گروه گروه به سلطان شاه بپیوندند و در نهایت او را به شهر راه دهند. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 248 تا 285 </ref>
+
# قرطبى و آلوسى بر پایه روایتى، آیه 11 [[سوره صافات]]/37 را درباره ابوالاشدین دانسته‌اند؛<ref> قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 47؛ روح‌المعانى، مج‌ 13، ج‌ 23، ص‌ 111.</ref> زیرا فقط او به نیرومندى و تنومندى خود بسیار مى‌بالید: {{متن قرآن|«فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ»}}؛ از مشركان بپرس كه آیا آفرینش آنان سخت‌تر است یا آفرینش آن‌چه (=آسمان، زمین، فرشتگان، تنومندان پیشین) ما آفریدیم ما آنان را از گلى چسبنده ‌آفریدیم.
 
+
# قرطبى بر اساس نقلى، آیه 6 [[سوره انفطار]]/82 را درباره ابوالأشدّین دانسته است:<ref> قرطبى، ج‌19، ص‌161.</ref> {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»}}؛ اى انسان! چه چیزى تو را در برابر پروردگار كریمت مغرور ساخت؟ امّا خود، نزول آیه را در شأن دیگرى مى‌داند.
ابواسحاق دستگیر شد و در میدان سعادت شیراز که خودش آن را بنا کرده بود روز جمعه 21 جمادی‌الاول ٧٥8ق در 37 سالگی در حضور مبارزالدین اعدام شد.
+
# برخى، آیات 4 تا 6 [[سوره بلد]]/90 {{متن قرآن|«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ × أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ × يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا»}} را درباره ابوالأشدین دانسته‌اند كه گمان مى‌كرد هیچ كس بر او پیروز نمى‌شود و به دروغ مدعى بود كه در راه دشمنى پیامبر صلى الله علیه و آله دارایى بسیارى خرج كرده‌است.<ref> جامع البیان، مج‌ 15، ج‌ 30؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 748؛ قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 42.</ref>
 
 
==عنایت ابواسحاق به اهل دانش و ادب ==
 
ابواسحاق امیری صاحب ذوق بود. او هم خودش شعر می سرود و هم به شاعران عنایت فراوان داشت. مشهور ترین اشعار ابواسحاق دو رباعی است که  هنگام مرگ سرود. <ref>سيد مصطفى حسينى دشتى، معارف و معاریف.</ref>
 
{{بیت|با چرخ ستيزكار مستيز و برو|با گردش دهر در مياويز و برو}}{{بیت|يك كاسه زهر است كه مرگش خوانند|خوش دركش و جرعه بر جهان ريز و برو}}
 
 
 
 
 
حافظ شیرازی  که در زمان ابواسحاق در شیراز می زیست در قصاید و غزلیات خود بارها از او نام برده و از دورۀ حکمرانی او به خوبی یاد کرده است:
 
{{بیت|راستی خاتم فیروزه بواسحاقی| خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود}}  
 
 
 
عبید زاکانی نیز در دوران اقامتش در شیراز از حمایت ابواسحاق برخوردار بود و پس از مرگش  قصیده‌ای در رثای وی سرود. او در قصیده‌ای که در مدح ابواسحاق ساخته چنین آورده است:
 
 
 
{{بیت| سلطان تاجبخش جهاندار امیر شیخ |کاوازه سعادت جودش جهان گرفت}}
 
{{بیت|هر بنده­ ای که بر در او جایگاه یافت|خود را امیر وخسرو صاحبقران گرفت}}
 
 
 
چند تن از دانشمندان هم به دربار ابواسحاق راه داشتند و از عطایای او بهره‌مند می‌شدند.شمس‌الدین محمد بن محمود آملی اواخر عمر را در شیراز زیست و اثر مشهور خود نفایس الفنون فی عرایس العیون را به ابواسحاق تقدیم کرد و مقدمه را با نام او آراست. از دیگر دانشمندان  عصر او رکن‌الدین یحیی بن منصور و قاضی عضدالدین ابجی بودند. <ref>سید علی آل داود، دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5 </ref>
 
 
 
==اقدامات و آثار==
 
از ابواسحاق سکه‌هایی نقره در 1352ش در قدمگاه فارس به دست آمد بر یک طرف آن عبارات «لااله الا اللـه، محمد رسول اللـه» و طرف دیگر نام او با عبارات «ضرب شیراز» دیده می‌شود.  ابواسحاق در آبادانی شیراز و اطراف آن کوشا بود. او میدان سعادت شیراز را بنا نهاد و در گوشه‌ای از آن کاخی عظیم نظیر [[ایوان مدائن]] ساخت. [[ابن بطوطه]] که خود شاهد ساختمان این کاخ بوده، وصف ساختن آن را به خوبی بیان کرده و افزوده است که مردم شیراز با شادمانی و رضا در ساختن این کاخ یاری می‌کرده‌اند
 
افزون بر آن ابواسحاق برای [[مسجد جامع عتیق شیراز]] عمارتی موسوم به [[خدای خانه]] ساخت که هم‌اکنون بر جای استوار است. خدای خانه اطاق مکعب شکلی است که در وسط مسجد قرار دارد و دور تا دور آن ایوانی به عرض 2 متر بنا شده و در 4 گوشۀ آن 4 ستون مدوّر مناره مانند دیده می‌شود. این بنا که شباهتی به کعبه دارد، در 752ق ساخته شده است [[تاشی خاتون]]، مادر ابواسحاق نیز همتی بلند داشت و در ساختن آثار و اماکن مذهبی کوشش می‌کرد. او در 744ق قبّه‌ای عالی بر شاهچراغ شیراز برآورد و مدرسه‌ای بزرگ نزدیک آن ساخت و گروهی از علما را در مجاورت آن سکنی داد <ref>آل داود، دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5</ref>  
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references/>
 
<references/>
 +
 
==منابع==
 
==منابع==
*سید علی آل داود، دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 5
+
محمد الله‌اكبرى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 597-599.
*قزوینی، یحیی بن عبداللطیف، لب التواریخ، تهران، 1363ش
+
 
* معلم یزدی، علی بن محمد، مواهب الهی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1326ش
+
[[رده: دشمنان پیامبر]]
*عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353ش
+
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
*زرکوب شیرازی، احمد بن ابی‌الخیر، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، 1350ش
 
*میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضه الصفا، تهران، 1339ش
 
*ابن بطوطه، محمد بن عبداللـه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337ش
 
*سيد مصطفى حسينى دشتى، معارف و معاریف.
 

نسخهٔ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۰۷

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


ابوالأشدّین

كلدة ‌بن ‌اسید بن خلف جمحى قریشى از دشمنان تنومند و سرسخت پیامبر صلى الله علیه و آله.

زندگی نامه

كنیه و نام او به اختلاف آمده است. منابعِ نسب شناختى، كنیه او را «ابوالاشدین» آورده‌اند؛[۱] ولى در منابع تفسیرى، ابوالأشد،[۲] ابوالأسد،[۳] ابوالأسود[۴] و نام او أسید بن‌ كلدة[۵] آمده كه گویا در استنساخ‌ها تغییر یافته است.

وى از آن رو به این كنیه خوانده شد كه مردى دلیر، نیرومند، مغرور و بسیار تنومند بود.[۶] چنان كه نوشته‌اند: روى چرم عكاظى مى‌ایستاد و براى كسانى كه چرم را از زیر پایش بیرون بكشند، جایزه تعیین مى‌كرد.[۷]

ده مرد نیرومند با هم و با تمام نیرو چنان چرم را مى‌كشیدند كه پاره پاره مى‌شد ولى از زیر پاى او بیرون نمى‌آمد.[۸] این مطلب اغراق‌آمیز است؛ اما زورمندى او را نشان مى‌دهد.

ابوالاشدّین از دشمنان سرسخت پیامبر صلى الله علیه و آله بود و در این راه از مال و جان و آبرویش بسیار مایه گذاشت[۹] و حتى یك بار با پرتاب نیزه‌اى درصدد كشتن حضرت برآمد كه ناكام ماند.[۱۰] او پیوسته قریش را با رفتار و گفتار خود به پایدارى در مقابل پیامبر و مبارزه با وى تشویق مى‌كرد[۱۱] و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله سران قریش را از عذاب دردناك دوزخ و نوزده مأمور (سوره مدثر/74، 30 و 31) آن خبر داد.

وى پیروزى بر نگهبانان دوزخ را وعده داد[۱۲] و چون به نیروى خود مغرور بود، بدان شرط با پیامبر كشتى گرفت كه اگر مغلوب شود، اسلام را بپذیرد؛[۱۳] ولى با آن ‌كه شكست خورد، مسلمان نشد و سرانجام كافر از دنیا رفت.[۱۴] بیش از این از شرح حال وى اطلاعى در دست نیست.

ابوالأشدّین در شأن نزول

  1. به گفته مفسران چون آیات 18 تا 30 سوره مدثر/74 نازل و ابلاغ شد، ابوجهل در میان قریش فریاد كرد كه مادرانتان به عزایتان بنشینند! از ابن ‌ابى ‌كبشه (پیامبر) شنیدم كه نگهبانان دوزخ نوزده نفرند. شما دلاوران عرب هستید. آیا هر ده تن از شما حریف یكى از آنان نخواهد شد؟ ابوالأشدّین با استهزاى كلام الهى گفت: نگهبانان دوزخ را به من بسپارید. به تنهایى از عهده آنان برمى‌آیم و شما مى‌توانید به بهشت بروید.[۱۵] به نقل روایات دیگر، هفده[۱۶] یا ده تن[۱۷] به عهده من و ‌دیگران به عهده شما.گفته‌اند: خداوند در پاسخ ابوالأشدین كه گمان داشت نگهبانان دوزخ بشرند، آیه «وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُو...».(سوره مدثر/74، 31) را فرو فرستاد[۱۸] و اعلام داشت كه آنان ملائكه هستند و نوزده تن بودن آنان، آزمونى براى كافران است. شاید از آن جهت آزمون است كه هر عددى مى‌بود، كافران به آن ایراد مى‌گرفتند.
  2. در همین زمینه از عكرمه نیز نقل است كه آیه 5 سوره طارق/86 «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است. درباره ابوالأشدّین نازل شده؛ زیرا او به نیرو و قوت خود بسیار مغرور بود و ادعا داشت كه از عهده نگهبانان دوزخ برمى‌آید.[۱۹]
  3. قرطبى و آلوسى بر پایه روایتى، آیه 11 سوره صافات/37 را درباره ابوالاشدین دانسته‌اند؛[۲۰] زیرا فقط او به نیرومندى و تنومندى خود بسیار مى‌بالید: «فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ»؛ از مشركان بپرس كه آیا آفرینش آنان سخت‌تر است یا آفرینش آن‌چه (=آسمان، زمین، فرشتگان، تنومندان پیشین) ما آفریدیم ما آنان را از گلى چسبنده ‌آفریدیم.
  4. قرطبى بر اساس نقلى، آیه 6 سوره انفطار/82 را درباره ابوالأشدّین دانسته است:[۲۱] «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»؛ اى انسان! چه چیزى تو را در برابر پروردگار كریمت مغرور ساخت؟ امّا خود، نزول آیه را در شأن دیگرى مى‌داند.
  5. برخى، آیات 4 تا 6 سوره بلد/90 «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ × أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ × يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا» را درباره ابوالأشدین دانسته‌اند كه گمان مى‌كرد هیچ كس بر او پیروز نمى‌شود و به دروغ مدعى بود كه در راه دشمنى پیامبر صلى الله علیه و آله دارایى بسیارى خرج كرده‌است.[۲۲]

پانویس

  1. النسب، ابوعبید، ص 212؛ جمهرة انساب‌العرب، ص‌ 161.
  2. قرطبى، ج 15، ص 47 و ج 19، ص 161؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 29، ص‌ 216 و ج‌ 30، ص‌ 243 و مج‌ 13، ج‌ 23، ص‌ 111.
  3. مجمع البیان، ج 10، ص 586 و 748؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 88.
  4. قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 53‌.
  5. كشف‌الاسرار، ج 10، ص 498؛ روح‌المعانى، مج ‌16، ج ‌29، ص 216 و ج ‌30، ص‌ 243.
  6. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 248؛ قرطبى، ج 15، ص 47؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج 29، ص‌ 216 و ج‌ 30، ص‌ 243؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 474.
  7. كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 498.
  8. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 748؛ قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 42؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 29، ص‌ 243.
  9. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 248؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص 498؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 748.
  10. بحارالانوار، ج‌ 18، ص‌ 65 و 66‌.
  11. مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 586‌؛ قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 53‌؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 333.
  12. قرطبى، ج 19، ص 53‌؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 333.
  13. سیره ابن ‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 409؛ البدایة والنهایه، ج‌ 3، ص‌ 129.
  14. جمهرة انساب‌العرب، ص 161؛ الاكمال، ج 1، ص 66.
  15. قرطبى، ج 19، ص 53‌؛ الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 333.
  16. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 586‌؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج 29، ص 216.
  17. الدّرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 475.
  18. مجمع البیان، ج 10، ص 586‌؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج 29، 216 و 217.
  19. الدرّالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 474 و 475.
  20. قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 47؛ روح‌المعانى، مج‌ 13، ج‌ 23، ص‌ 111.
  21. قرطبى، ج‌19، ص‌161.
  22. جامع البیان، مج‌ 15، ج‌ 30؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 748؛ قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 42.

منابع

محمد الله‌اكبرى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 597-599.