جعفر طیار: تفاوت بین نسخهها
سطر ۲۷: | سطر ۲۷: | ||
" | " | ||
/> | /> | ||
− | |||
<noinclude> | <noinclude> | ||
− | جعفر بن ابیطالب، كنیهاش ابوعبداللّه پسرعموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، برادر حضرت علی علیهالسلام و از شهدای بزرگ صدر اسلام است. او | + | جعفر بن ابیطالب، كنیهاش ابوعبداللّه پسرعموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، برادر حضرت علی علیهالسلام و از شهدای بزرگ صدر اسلام است. او از شخصیت هاى برجسته اسلام است و به عنوان الگوى [[ایمان]]، عمل و جهاد و [[شهادت]] مطرح است. |
==خاندان جعفر بن ابی طالب== | ==خاندان جعفر بن ابی طالب== | ||
سطر ۴۸: | سطر ۴۷: | ||
جعفر بن ابى طالب علیه السلام در جوانى به [[اسلام]] گروید و پس از على بن ابى طالب علیه السلام دومین مردى بود که به دعوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله پاسخ مثبت داد. | جعفر بن ابى طالب علیه السلام در جوانى به [[اسلام]] گروید و پس از على بن ابى طالب علیه السلام دومین مردى بود که به دعوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله پاسخ مثبت داد. | ||
− | + | ==هجرت جعفر طیار به حبشه== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در مکه و افزایش شکنجههاى قریش، رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال پنجم بعثت دستور داد عدهاى از مسلمانان به حبشه (در شرق آفریقا) هجرت کنند. مردم آن جا مسیحى بودند و پادشاهشان به نام «نجاشى» رفتار خوبى با آنان داشت. یک گروه 83 نفرى از مسلمانان که عدهاى زن و عدهاى مرد بودند، به آن سرزمین هجرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله جعفر بن ابى طالب را سرپرست این گروه انتخاب کرد. مهاجران به حبشه رفتند و مدتى در آسایش بودند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر از نیروهاى خود را به دربار نجاشى فرستادند؛ آن دو نفر «عمروعاص» و «عبدالله بن ربیعه» بودند. | با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در مکه و افزایش شکنجههاى قریش، رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال پنجم بعثت دستور داد عدهاى از مسلمانان به حبشه (در شرق آفریقا) هجرت کنند. مردم آن جا مسیحى بودند و پادشاهشان به نام «نجاشى» رفتار خوبى با آنان داشت. یک گروه 83 نفرى از مسلمانان که عدهاى زن و عدهاى مرد بودند، به آن سرزمین هجرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله جعفر بن ابى طالب را سرپرست این گروه انتخاب کرد. مهاجران به حبشه رفتند و مدتى در آسایش بودند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر از نیروهاى خود را به دربار نجاشى فرستادند؛ آن دو نفر «عمروعاص» و «عبدالله بن ربیعه» بودند. | ||
سطر ۷۴: | سطر ۶۵: | ||
این بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمیدانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آن گاه رسول خدا او را در یکى از خانههاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر بن ابى طالب را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمی داد.<ref>اسدالغابه، ج 1، ص 287؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 120.</ref> | این بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمیدانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آن گاه رسول خدا او را در یکى از خانههاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر بن ابى طالب را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمی داد.<ref>اسدالغابه، ج 1، ص 287؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 120.</ref> | ||
− | + | ==فرماندهی سپاه موته== | |
− | |||
− | |||
جعفر بن ابى طالب پس از بازگشت از [[حبشه]]، در کنار آن حضرت و در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده هر گونه فداکارى در راه اسلام بود. یکى دو سال گذشت. نمایندگانى را که پیامبر براى دعوت و تبلیغ اسلام به منطقه «موته» در شمال [[حجاز]] و در مرز [[شام]] فرستاده بود، در دو نوبت مورد هجوم مخالفان قرار گرفتند و با وضعى فجیع به شهادت رسیدند. یکى از آنان که جان سالم به در برده بود، خود را به [[مدینه]] رساند و اخبار را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده باش داد و هزاران نفر براى جهاد آماده شدند. جنگ موته در سال هشتم هجرى رخ داد. | جعفر بن ابى طالب پس از بازگشت از [[حبشه]]، در کنار آن حضرت و در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده هر گونه فداکارى در راه اسلام بود. یکى دو سال گذشت. نمایندگانى را که پیامبر براى دعوت و تبلیغ اسلام به منطقه «موته» در شمال [[حجاز]] و در مرز [[شام]] فرستاده بود، در دو نوبت مورد هجوم مخالفان قرار گرفتند و با وضعى فجیع به شهادت رسیدند. یکى از آنان که جان سالم به در برده بود، خود را به [[مدینه]] رساند و اخبار را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده باش داد و هزاران نفر براى جهاد آماده شدند. جنگ موته در سال هشتم هجرى رخ داد. | ||
− | پیامبر صلی الله علیه و آله در این اعزام، جعفر بن ابى طالب را فرمانده | + | پیامبر صلی الله علیه و آله در این اعزام، جعفر بن ابى طالب را به عنوان فرمانده سپاه تعیین کرد. جعفر بن ابى طالب در این جنگ، هم فرماندهى میکرد و هم میجنگید. از جمله رجزها و شعارهاى رزمی او در نبرد این بود: «خوشحالم که [[بهشت]] موعود و پرنعمت و پاکیزه برایم نزدیک شده و عذاب مردم روم هم نزدیک گشته است؛ مردمی کافر و فرومایه. مصمم هستم که در نبرد با آنان، ضربتهاى خود را بر آنها فرود آورم».<ref>سیره ابن هشام، ج 2، ص 378؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 124.</ref> |
صحنه حماسه و نبرد، گرم بود و جعفر سخت مبارزه میکرد. سرانجام چون خود را در آستانه شهادت دید، از اسب پیاده شد و با تیغ بُرّان پیاده به جنگ با سپاه دشمن پرداخت و همه تلاش وى آن بود که پرچم را افراشته بدارد و انسجام نیروهاى خود را حفظ کند. | صحنه حماسه و نبرد، گرم بود و جعفر سخت مبارزه میکرد. سرانجام چون خود را در آستانه شهادت دید، از اسب پیاده شد و با تیغ بُرّان پیاده به جنگ با سپاه دشمن پرداخت و همه تلاش وى آن بود که پرچم را افراشته بدارد و انسجام نیروهاى خود را حفظ کند. | ||
− | + | جعفر در میدان نبرد آن قدر جنگید تا دست راست او قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و نبرد را ادامه داد تا آن که دست چپش هم از پیکر افتاد. اما او از تاب و تب نیفتاد و همچنان تا واپسین لحظه مقاومت کرد، در حالى که پرچم را به سینه فشرده بود تا نیفتد.<ref>جواد محدثى، برگ و بار، ص 179.</ref> | |
− | |||
− | جعفر در میدان نبرد آن قدر جنگید تا دست راست او قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و نبرد را ادامه داد تا آن که دست چپش هم از پیکر افتاد. اما او از تاب و تب نیفتاد و همچنان تا واپسین لحظه مقاومت کرد، در حالى که پرچم را به سینه فشرده بود تا نیفتد | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است که خداوند به جاى دو دستِ قطع شده جعفر، دو بال به او عطا کرد که با آنها در [[بهشت]] پرواز میکند.<ref>مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، انتشارات موسسه الوفاء، ج21، ص53، باب 24، ح3.</ref> | |
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۸ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۵۵
جعفر بن ابی طالب (طیّار) | |
---|---|
نام کامل | جعفر بن ابی طالب |
لقب | طیار و ذوالجناحین |
زادگاه | مکه |
مهاجر/انصار | مهاجر |
نسب | قریشی از بنی هاشم |
شهادت | جمادی الاولی سال هشتم هجری؛موته، اردن |
نحوه شهادت | در جنگ موته |
مدفن | موتۀ اردنح3 |
جعفر بن ابیطالب، كنیهاش ابوعبداللّه پسرعموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، برادر حضرت علی علیهالسلام و از شهدای بزرگ صدر اسلام است. او از شخصیت هاى برجسته اسلام است و به عنوان الگوى ایمان، عمل و جهاد و شهادت مطرح است.
محتویات
خاندان جعفر بن ابی طالب
مادرش، فاطمه بنت اسد بنهاشم، نخستین زن هاشمی بود كه با مردی هاشمی یعنی ابوطالب، ازدواج كرد[۱] و به ترتیب چهار پسر به نامهای طالب، عقیل، جعفر و علی به دنیا آورد كه فاصله زمانی میان هر كدام ده سال بود.[۲]
جعفر بن ابیطالب بیست سال پیش از بعثت پیامبر و بیست سال پس از عامالفیل [۳] در مكه به دنیا آمد [۴] و در آن دوران جاهلیت و فساد اخلاقى و اعتقادى، پاک زیست و با شرافت ماند. هنگامی كه در مكه خشكسالی شد و ابوطالب دچار مضیقه مالی گردید، به پیشنهاد پیامبر؛ عباس بن عبدالمطلب نزد برادرش ابوطالب رفت و جعفر را به خانه خود برد و كفالتش را بر عهده گرفت. جعفر همچنان نزد عمویش ماند تا این كه اسلام آورد و بعد از وی بینیاز شد.[۵]
بر اساس روایتی، او در همان سال اول بعثت، اندكی پس از برادرش علی علیهالسلام [۶] اسلام آورد. روایت شده است كه ابوطالب وقتی دید حضرت علی علیهالسلام در سمت راست پیامبر اكرم به نماز ایستاده به جعفر گفت برو و در سمت چپ پیامبر بایست و نماز بگزار و او نیز چنین كرد و این نخستین نماز جماعتی بود كه در اسلام برپا گردید.[۷]
بر اساس برخی روایات، جعفر بن ابیطالب سومین یا بیست و ششمین یا سی و دومین نفر [۸] و یا اجمالاً جزو آن عده بود كه پیش از آنكه پیامبر وارد خانه ارقم شود،[۹] ایمان آورد.
جوانی جعفر طیار
دوران نوجوانى و جوانى جعفر، دور از آلودگىهاى آن روزگار سپرى شد. وى با آن که در آن محیط فاسد میزیست و سرزمین جزیرة العرب آلوده به فساد اخلاقى و انحرافات اعتقادى بود، شرافت خانوادگى و کرامت خویش را حفظ کرد و هرگز به میگسارى، روابط نامشروع، بت پرستى و دروغ آلوده نگشت و همینها چهار صفتِ ارزشمند بود که بر اساس حدیثى سبب شده بود خداوند متعال از جعفر تقدیر کند. [۱۰]
جعفر بن ابى طالب علیه السلام در جوانى به اسلام گروید و پس از على بن ابى طالب علیه السلام دومین مردى بود که به دعوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله پاسخ مثبت داد.
هجرت جعفر طیار به حبشه
با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در مکه و افزایش شکنجههاى قریش، رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال پنجم بعثت دستور داد عدهاى از مسلمانان به حبشه (در شرق آفریقا) هجرت کنند. مردم آن جا مسیحى بودند و پادشاهشان به نام «نجاشى» رفتار خوبى با آنان داشت. یک گروه 83 نفرى از مسلمانان که عدهاى زن و عدهاى مرد بودند، به آن سرزمین هجرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله جعفر بن ابى طالب را سرپرست این گروه انتخاب کرد. مهاجران به حبشه رفتند و مدتى در آسایش بودند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر از نیروهاى خود را به دربار نجاشى فرستادند؛ آن دو نفر «عمروعاص» و «عبدالله بن ربیعه» بودند.
فرستادگان قریش، همراه با هدایایى به حبشه رسیدند و ضمن تقدیم آنها به پادشاه، درخواستِ خود را در مورد اخراج مهاجران مطرح کردند. پادشاه خردمند آن جا پیش از هر اقدامى، گفت: من باید سخنان آنان و انگیزه آمدنشان را بدانم. مهاجران را به دربار طلبید. سخنگوى این جمع، جعفر بود.
وى درباره علت دست کشیدن از آیین قریش و گرویدن به اسلام و سفر به حبشه، سخنان مفصلى گفت که خلاصهاش چنین است: «اى شهریار! مردم در دوران جاهلیت، بت میپرستیدند، مردار میخوردند و به کارهاى زشت آلوده بودند. خداوند بر ما منت نهاد و از میان ما مردى را به پیامبرى برگزید که دودمان و نسبت او را میشناختیم. ما را به یکتاپرستى، راستگویى، امانتدارى، پیوند با خویشاوندان، پرهیز از فحشا و زشتکارى و ترک دروغ و بهتان فراخواند. چون راست گویى و امانت او را باور داشتیم، به او و خداى یکتا و دین و قرآن او ایمان آوردیم. هموطنان ما که مشرک بودند، به دشمنى و آزار ما پرداختند و ما را شکنجه کردند تا از آیین خود دست برداریم و به بتپرستى برگردیم، چون عرصه را بر ما تنگ کردند، به کشور شما آمدیم و به حمایت شما امید بستیم و امیدواریم که در کنار شما به ما ظلم نشود...».
سخنان جعفر بر دل نجاشى نشست. پرسید: از آن چه به نام قرآن بر پیامبر شما نازل شده است چیزى در یاد دارید؟ جعفر از سوره مریم، آیاتى را که درباره حضرت عیسى علیه السلام و نبوت او و درباره مادر پاکش حضرت مریم بود، تلاوت کرد. نجاشى و همراهانش مطمئن شدند که این ها کلام خداست و حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرستاده اوست. آن گاه به فرستادگان قریش گفت: بروید، من هرگز اینان را به شما تحویل نخواهم داد. آنان رسوا شدند و دست خالى برگشتند. جعفر و مسلمانان مهاجر، سالها در حبشه در کمال آزادى و عزت ماندند و با درایت و هدایت شایسته جعفر، توانستند دین و عزت خود را حفظ کنند و از گزند کفار در امان باشند.[۱۱]
بازگشت مهاجران
چند سال از هجرت گروهى از مسلمانان به حبشه گذشته بود. با افزایش دشمنىهاى قریش با مسلمانان و تصمیم آنان براى کشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، آن حضرت تصمیم گرفت به مدینه مهاجرت کند. پیشتر با گروهى از مردم مدینه (یثرب) که به اسلام گرویده بودند، در ایام حج دیدار کرد و با آنان پیمان دفاعى بست و قرار گذاشتند که در صورت فراهم شدن زمینه، به مدینه برود.
پیامبر و مسلمانان به مدینه هجرت کردند و آن حضرت در آن شهر، حکومتى اسلامی تشکیل داد. مشرکان بارها به مدینه لشکرکشى کردند، ولى شکست خوردند. قدرت اسلام روز به روز بیشتر میشد و مردم بیشترى به اسلام میگرویدند. یکى از نبردهاى سرنوشت ساز و پیروزمند مسلمانان، فتح قلعههاى یهودیان در خیبر بود. آن حادثه در سال ششم هجرى اتفاق افتاد. در همان روزها مسلمانان مهاجر از حبشه برگشتند و به مدینه وارد شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد دو پیروزى مهم بود؛ یکى، غلبه بر یهودیان پیمان شکن و کینهتوز خیبر و دیگرى، بازگشت مهاجران به آغوش مسلمانان.
این بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمیدانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آن گاه رسول خدا او را در یکى از خانههاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر بن ابى طالب را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمی داد.[۱۲]
فرماندهی سپاه موته
جعفر بن ابى طالب پس از بازگشت از حبشه، در کنار آن حضرت و در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده هر گونه فداکارى در راه اسلام بود. یکى دو سال گذشت. نمایندگانى را که پیامبر براى دعوت و تبلیغ اسلام به منطقه «موته» در شمال حجاز و در مرز شام فرستاده بود، در دو نوبت مورد هجوم مخالفان قرار گرفتند و با وضعى فجیع به شهادت رسیدند. یکى از آنان که جان سالم به در برده بود، خود را به مدینه رساند و اخبار را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده باش داد و هزاران نفر براى جهاد آماده شدند. جنگ موته در سال هشتم هجرى رخ داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله در این اعزام، جعفر بن ابى طالب را به عنوان فرمانده سپاه تعیین کرد. جعفر بن ابى طالب در این جنگ، هم فرماندهى میکرد و هم میجنگید. از جمله رجزها و شعارهاى رزمی او در نبرد این بود: «خوشحالم که بهشت موعود و پرنعمت و پاکیزه برایم نزدیک شده و عذاب مردم روم هم نزدیک گشته است؛ مردمی کافر و فرومایه. مصمم هستم که در نبرد با آنان، ضربتهاى خود را بر آنها فرود آورم».[۱۳]
صحنه حماسه و نبرد، گرم بود و جعفر سخت مبارزه میکرد. سرانجام چون خود را در آستانه شهادت دید، از اسب پیاده شد و با تیغ بُرّان پیاده به جنگ با سپاه دشمن پرداخت و همه تلاش وى آن بود که پرچم را افراشته بدارد و انسجام نیروهاى خود را حفظ کند.
جعفر در میدان نبرد آن قدر جنگید تا دست راست او قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و نبرد را ادامه داد تا آن که دست چپش هم از پیکر افتاد. اما او از تاب و تب نیفتاد و همچنان تا واپسین لحظه مقاومت کرد، در حالى که پرچم را به سینه فشرده بود تا نیفتد.[۱۴]
در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است که خداوند به جاى دو دستِ قطع شده جعفر، دو بال به او عطا کرد که با آنها در بهشت پرواز میکند.[۱۵]
پانویس
- ↑ خلیفه بن خیاط، 1967، ص4؛ ابنحبیب، ص457.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، ص 3؛ ابناثیر، ج1، ص342.
- ↑ 570 میلادی
- ↑ بهادلی، ص235.
- ↑ ابنهشام، ج1، ص263؛ طبری، ج2، ص313.
- ↑ رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص8؛ ابناثیر، ج1، ص341؛ یك روز یا كمتر پس از برادرش علی علیهالسلام رجوع کنید به امین، ج 4، ص 119.
- ↑ ابنعساكر، ج72، ص125ـ126؛ ابناثیر، همانجا؛ مدنی، ص 69.
- ↑ رجوع کنید به ابنعساكر، ج72، ص125؛ ابنحجر عسقلانی، ج1، ص237.
- ↑ ابنسعد، همانجا.
- ↑ همان، ج 22، ص 272.
- ↑ همان، ص 123، با تلخیص.
- ↑ اسدالغابه، ج 1، ص 287؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 120.
- ↑ سیره ابن هشام، ج 2، ص 378؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 124.
- ↑ جواد محدثى، برگ و بار، ص 179.
- ↑ مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، انتشارات موسسه الوفاء، ج21، ص53، باب 24، ح3.
منابع
- جواد محدثى، معارف اسلامی، تیر و مرداد و شهریور 1386، شماره 68.
- جعفر بن ابی طالب، ستار عودی، دانشنامه جهان اسلام، ج10.