شهید فضل الله محلاتی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
==تولدفضل الله مهدی زاده==
+
==ولادت==
  
فضل الله مهدى زاده محلاتى فرزند حاج غلامحسين در 18 تير ماه سال 1309 ه.ش در خانواده اى كشاورز و مذهبى در محلات به دنيا آمد.<ref>پرواز در پرواز، خاطراتى از شهيد حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ فضل الله محلاتى بازنويس: مسعود انصارى راد ص 19 و آشنايى با مجلس شوراى اسلامى، به ضميمه كارنامه سال اول مجلس، روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، ص 181. محلات با جمعيتى در حدود پنجاه هزار نفر كه بيشتر اهالى آن از راه كشاورزى و باغ هاى سرسبز و پرميوه تأمين معاش مى كنند، از شهرستانهاى استان مركزى است.</ref> پدر و مادر با[[ايمان]] و پرهيزگارش در حالى كه از نعمت سواد بى بهره بودند، هرگز چنين حدس نمى زدند كه روزى فرزند آن ها در سرنوشت ايران اسلامى و امت مسلمان نقش بزرگ ايفا كند، و در ساختن جامعه بزرگ [[اسلام]] سهيم باشد و تا آن جا پيش رود كه اولين حج ابراهيمى و محمدى صلی الله علیه و آله ايران اسلامى در سال 58با مسئوليت وى و همرزم بزرگوارش؛ حجت الاسلام انوارى برگزار شود و توفيق هدايت و نظارت مستقيم بر «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» نصيبش گردد. اما تاريخ نشان داد كه «فضل خدا» و استعداد و سخت كوشى انسان مى تواند چنين معجزه اى را به وجود آورد.<ref> معراج شهادت، دفتر نمايندگى سپاه، ص 27 و 26 و 83 و خاطرات و مبارزات شهيد محلاتى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، ص 21.</ref>
+
فضل الله مهدى زاده محلاتى فرزند حاج غلامحسین در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۰۹ ه.ش در خانواده اى کشاورز و مذهبى در محلات به دنیا آمد.<ref>پرواز در پرواز، خاطراتى از شهید حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ فضل الله محلاتى بازنویس: مسعود انصارى راد ص ۱۹ و آشنایى با مجلس شوراى اسلامى، به ضمیمه کارنامه سال اول مجلس، روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، ص ۱۸۱. محلات با جمعیتى در حدود پنجاه هزار نفر که بیشتر اهالى آن از راه کشاورزى و باغ هاى سرسبز و پرمیوه تأمین معاش مى کنند، از شهرستانهاى استان مرکزى است.</ref> پدر و مادر با [[ایمان]] و پرهیزگارش در حالى که از نعمت سواد بى بهره بودند، هرگز چنین حدس نمى زدند که روزى فرزند آن ها در سرنوشت [[ایران|ایران]] اسلامى و امت مسلمان نقش بزرگ ایفا کند، و در ساختن جامعه بزرگ [[اسلام]] سهیم باشد و تا آن جا پیش رود که اولین [[حج]] ابراهیمى و محمدى صلی الله علیه و آله ایران اسلامى در سال ۵۸ با مسئولیت وى و همرزم بزرگوارش؛ حجت الاسلام انوارى برگزار شود و توفیق هدایت و نظارت مستقیم بر «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» نصیبش گردد.<ref> معراج شهادت، دفتر نمایندگى سپاه، ص ۲۷ و ۲۶ و ۸۳ و خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص ۲۱.</ref>
  
==تحصيل فضل الله==
+
==تحصیلات و اساتید ==
  
فضل الله را در شش سالگى به مدرسه اى به نام «مدرسه ميرزا» كه از نوع مكتب‌خانه هاى قديم بود، سپردند. مدير مدرسه، مردى باسواد و متدين بود كه در تربيت صحيح بچه ها مى كوشيد و آن ها را به شيوه اى اسلامى پرورش مى داد. وى تا كلاس ششم در همين مدرسه درس خواند، اما با همه عشق و علاقه اى كه براى تحصيل در وجودش حس مى كرد، اجازه نداشت براى ادامه تحصيل به مدارس دولتى برود. پدرش مايل بود كه پيشه او را دنبال كند و در كارها مددكارش باشد.  
+
فضل الله را در شش سالگى به مدرسه اى به نام «مدرسه میرزا» که از نوع مکتب‌خانه هاى قدیم بود، سپردند. مدیر مدرسه، مردى باسواد و متدین بود که در تربیت صحیح بچه ها مى کوشید و آن ها را به شیوه اى اسلامى پرورش مى داد. وى تا کلاس ششم در همین مدرسه درس خواند، اما با همه عشق و علاقه اى که براى تحصیل در وجودش حس مى کرد، اجازه نداشت براى ادامه تحصیل به مدارس دولتى برود. پدرش مایل بود که پیشه او را دنبال کند و در کارها مددکارش باشد.  
  
شهيد محلاتى، خود در اين رابطه چنين مى گويد: «در محلات كه شهرى مذهبى بود، تابستان ها عده اى از مراجع تقليد مى آمدند. مرحوم آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى (متوفاى 1371 ه.ق) سال هاى بسيار؛ تابستان ها تشريف مى آوردند. مرحوم آيت الله صدر و حضرت امام چند سال تابستان تشريف مى آوردند. طلبه هاى زيادى هر تابستان به محلات مى آمدند.
+
شهید محلاتى، خود در این رابطه چنین مى گوید: «در محلات که شهرى مذهبى بود، تابستان ها عده اى از مراجع تقلید مى آمدند. مرحوم آیت الله [[سید محمدتقی خوانساری|سید محمدتقى خوانسارى]] (متوفاى ۱۳۷۱ ه.ق) سال هاى بسیار؛ تابستان ها تشریف مى آوردند. مرحوم آیت الله صدر و [[امام خمینی|حضرت امام]] چند سال تابستان تشریف مى آوردند. طلبه هاى زیادى هر تابستان به محلات مى آمدند. در این شرایط، ناگهان عشق و علاقه اى بر من مستولى شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتاب هاى [[دعا]] جستجو مى کردم که ببینم چه دعایى موجب مى شود که انسان حاجتش برآورده شود. یادم هست که در همان سال [[اعمال ام داوود|عمل ام داود]] را به جا آوردم. سه روز [[روزه]] ماه [[رجب]] با همان اعمال خاص را انجام دادم و حاجتم این بود که پدرم راضى شود تا من طلبه شوم. بالاخره روى همین عشق به طلبگى یکى دو سال در همان جا پیش اهل علم درس خواندم و در ضمن به پدر و مادرم کمک مى کردم».<ref> خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى ص ۲۱-۲۲.</ref>
  
در اين شرايط، ناگهان عشق و علاقه اى بر من مستولى شد كه بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در كتاب هاى [[دعا]] جستجو مى كردم كه ببينم چه دعايى موجب مى شود كه انسان حاجتش برآورده شود. يادم هست كه در همان سال عمل «ام داود» را به جا آوردم. سه روز [[روزه]] ماه [[رجب]] با همان اعمال خاص را انجام دادم و حاجتم اين بود كه پدرم راضى شود تا من طلبه شوم. بالاخره روى همين عشق به طلبگى يكى دو سال در همان جا پيش اهل علم درس خواندم و در ضمن به پدر و مادرم كمك مى كردم».<ref> خاطرات و مبارزات شهيد محلاتى، مركز اسناد انقلاب اسلامى ص 21-22.</ref>
+
در یکى از تابستانها که بر حسب معمول آیت الله سید محمدتقى خوانسارى به محلات آمده بودند نزد ایشان رفتم و با گریه و زارى گفتم: مى خواهم طلبه شوم، پدرم راضى نمى شود. آیت الله خوانسارى، حاج محمدحسن عموى فضل الله را خواست و به وى گفت: شما، پدر ایشان را راضى کنید من نیز در [[قم]] سرپرستى او را به عهده مى گیرم. با اصرار عمویش، پدر راضى مى شود و او با دلى پرشور و علاقه اى سرشار در سال ۱۳۲۴ ه.ش در سن ۱۵ سالگى در حالى به شهر مقدس قم رهسپار مى گردد که هنوز چند ماهى از ورود [[آیت الله بروجردی|آیت الله بروجردى]] به قم نگذشته است.
  
در يكى از تابستانها كه بر حسب معمول آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى به محلات آمده بودند نزد ايشان رفتم و با گريه و زارى گفتم: مى خواهم طلبه شوم، پدرم راضى نمى شود. آيت الله خوانسارى، حاج محمدحسن عموى فضل الله را خواست و به وى گفت: شما، پدر ايشان را راضى كنيد من نيز در [[قم]] سرپرستى او را به عهده مى گيرم. با اصرار عمويش، پدر راضى مى شود و او با دلى پرشور و علاقه اى سرشار در سال 1324 ه.ش در سن 15 سالگى در حالى به شهر مقدس قم رهسپار مى گردد كه هنوز چند ماهى از ورود آيت الله بروجردى به قم نگذشته است.
+
وى در یکى از حجره هاى [[مدرسه فیضیه]] سکونت مى گزیند و با جدیت کامل به ادامه تحصیل مشغول مى شود و از محضر اساتید و علماى بزرگوار کسب فیض مى نماید.
 
 
==اساتید آیت الله فضل الله مهدی زاده==
 
 
 
وى در يكى از حجره هاى [[مدرسه فيضيه]] سكونت مى گزيند و با جديت كامل به ادامه تحصيل مشغول مى شود و از محضر اساتيد و علماى بزرگوار كسب فيض مى نمايد.
 
 
   
 
   
1.كتاب مغنى را از آيت الله شيخ على پناه اشتهاردى
+
کتاب مغنى را از آیت الله شیخ على پناه اشتهاردى، مطول و [[اللمعة الدمشقیة (کتاب)|لمعه]] را از آیت الله شهید حاج شیخ محمد صدوقى یزدى، اقتصاد اسلامى و منظومه را از آیت الله [[مرتضی مطهری|مرتضى مطهرى]]، [[مکاسب (کتاب)|مکاسب]] را از حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى، [[تفسیر]] و [[فلسفه]] را از آیت الله [[علامه طباطبایى|علامه سید محمدحسین طباطبایى]]، دروس خارج [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] را از آیت الله [[آیت الله بروجردی|حسین طباطبایى بروجردى]] و بیشتر از محضر آیت الله [[امام خمینى]] استفاده نمود.<ref>همان، ص ۳۲۳ و ۶۱ و معراج شهادت، ص ۲۸-۲۹.</ref>  
2.مطول و لمعه را از آيت الله شهيد حاج شيخ محمد صدوقى يزدى
 
3.اقتصاد اسلامى و منظومه را از آيت الله مرتضى مطهرى  
 
4.مكاسب را از حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى
 
5.[[تفسير]] و [[فلسفه]] را از آيت الله علامه سيد محمدحسين طباطبايى
 
6.دروس خارج [[فقه]] و اصول را از آيت الله حاج حسين طباطبايى بروجردى و بيشتر از محضر آيت الله [[امام خمينى]] استفاده نمود.
 
 
 
از اساتيد ديگرى چون
 
 
 
7.حاج آقا باقر سلطانى
 
8.حاج شيخ عبدالجواد اصفهانى
 
9.آيت الله حاج شيخ على مشكينى نيز بهره مند گرديد و در سال 1339 به تهران عزيمت نموده
 
10.از محضر آيات عظام حاج سيد احمد خوانسارى
 
11.شيخ محمدتقى آملى
 
12.سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى
 
13.آشتيانى
 
14.آيت الله شهيد مطهرى بهره مند شد.<ref>همان، ص 323 و 61 و معراج شهادت، ص 28-29.</ref>
 
  
شهيد محلاتى در طول ايام تحصيل و [[تهذيب نفس]] به مسائل اجتماعى و سياسى اسلام نيز سخت علاقه داشت و خود را در قبال آن مسئول مى ديد. مبارزه با مفاسد اجتماعى و طاغوت زمان را از وظايف خود شمرده، در راه احياى اين فكر در ميان علماى اسلام و همگام سازى آن ها تلاشى طاقت فرسا و قابل تحسين داشت.
+
==فعالیت سیاسی==
  
==مبارزات فضل الله مهدی زاده==
+
شهید محلاتى در طول ایام تحصیل و [[تهذیب نفس]] به مسائل اجتماعى و سیاسى [[اسلام]] نیز سخت علاقه داشت و خود را در قبال آن مسئول مى دید. مبارزه با مفاسد اجتماعى و طاغوت زمان را از وظایف خود شمرده، در راه احیاى این فکر در میان علماى اسلام و همگام سازى آن ها تلاشى طاقت فرسا و قابل تحسین داشت. بزرگترین ویژگى این شهید بزرگوار، روحیه مبارزاتى وى مى باشد. سراسر زندگیش پرجوش و خروش است و این درسى است که از اساتید حوزه هاى علمیه [[شیعه]] آموخته است، چه این که حوزه هاى علمى شیعى با سابقه درخشانِ تاریخى اش، پایگاه پیوند سه عنصر، علم، [[تقوا|تقوى]]، [[جهاد]] و مبارزه است. او از آغاز ورود به [[حوزه علمیه قم]]، یکى از شیفتگان مرحوم آیت الله سید محمدتقى خوانسارى بود.
  
بزرگترين ويژگى اين شهيد بزرگوار، روحيه مبارزاتى وى مى باشد. سراسر زندگيش پرجوش و خروش است و اين درسى است كه از اساتيد حوزه هاى علميه [[شيعه]] آموخته است، چه اين كه حوزه هاى علمى شيعى با سابقه درخشانِ تاريخى اش، پايگاه پيوند سه عنصر، علم، تقوى، [[جهاد]] و مبارزه است. او از آغاز ورود به [[حوزه علميه]] [[قم]]، يكى از شيفتگان مرحوم آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى بود.  
+
مردى که آوازه مبارزه اش در جنگ [[عراق]] و انگلستان در منطقه خاورمیانه پیچیده، مقام معنوى او در [[نماز باران]] تجلى یافته بود. در نتیجه روح تقوى و مبارزه را در درجه اول از این اسوه تقوى و مبارزه فراگرفته، سپس، با رفت و آمد به خانه اش با حجت الاسلام [[شهید نواب صفوی|شهید نواب صفوى]] رهبر فدائیان اسلام آشنا گردید و این روحیه در او تقویت شد. حجت الاسلام عبدخدائى مى گوید: «وقتى به تهران آمدم، از شهید نواب صفوى پرسیدم که شیخ فضل الله محلاتى از کى با شما آشناست؟ ایشان فرمود: در جریان جنازه پهلوى ایشان جزو چهل نفر روحانى بودند که همراه ما علیه آوردن جنازه رضاخان به [[قم]] (۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲) در تظاهرات شرکت کردند».<ref>خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۲۳ و معراج شهادت ص ۳۸ و ۳۷ پرواز در پرواز، ص ۵۲ در معراج شهادت چنین آمده «فدائیان اسلام در سال ۱۳۲۷ ه.ش به رهبرى روحانى بزرگوار سید مجتبى نواب صفوى و با معاونت و یارى صادقانه سید عبدالحسین واحدى تأسیس شد. مرحوم علامه عبدالحسین امینى و آیت الله سید عبدالله شیرازى بر شکل گیرى و اقدامات این گروه نظارت داشتند».</ref> مبارزات سیاسى اسلامى شهید محلاتى با این راهپیمائى شروع شد، و از این پس در بیشتر صحنه هاى مبارزه حضور فعال داشت که بعضى از آن ها را با نگاهى گذرا مرور مى کنیم.
  
مردى كه آوازه مبارزه اش در جنگ [[عراق]] و انگلستان در منطقه خاورميانه پيچيده، مقام معنوى او در [[نماز باران]] تجلى يافته بود. در نتيجه روح تقوى و مبارزه را در درجه اول از اين اسوه تقوى و مبارزه فراگرفته، سپس، با رفت و آمد به خانه اش با حجت الاسلام شهيد نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام آشنا گرديد و اين روحيه در او تقويت شد. حجت الاسلام عبدخدائى مى گويد: «وقتى به تهران آمدم، از [[شهيد نواب صفوى]] پرسيدم كه شيخ فضل الله محلاتى از كى با شما آشناست؟ ايشان فرمود: در جريان جنازه پهلوى ايشان جزو چهل نفر روحانى بودند كه همراه ما عليه آوردن جنازه رضاخان به [[قم]] (17 ارديبهشت) 1392 در تظاهرات شركت كردند».<ref>خاطرات و مبارزات شهيد محلاتى، ص 23 و معراج شهادت ص 38 و 37 پرواز در پرواز، ص 52 در معراج شهادت چنين آمده «فدائيان اسلام در سال 1327 ه.ش به رهبرى روحانى بزرگوار سيد مجتبى نواب صفوى و با معاونت و يارى صادقانه سيد عبدالحسين واحدى تأسيس شد. مرحوم علامه عبدالحسين امينى و آيت الله سيد عبدالله شيرازى بر شكل گيرى و اقدامات اين گروه نظارت داشتند».</ref> مبارزات سياسى اسلامى شهيد محلاتى با اين راهپيمائى شروع شد، و از اين پس در بيشتر صحنه هاى مبارزه حضور فعال داشت كه بعضى از آن ها را با نگاهى گذرا مرور مى كنيم.
+
'''همگام با آیت الله کاشانى:'''
  
==همگام با آيت الله كاشانى==
+
شیخ فضل الله پس از بازگشت [[آیت الله کاشانی|سید ابوالقاسم کاشانى]] از تبعیدگاه [[لبنان]] به [[تهران]]، هر هفته پنج شنبه و جمعه به تهران مى رفت و در خانه هاى مخفى با مرحوم نواب یا در منزل مرحوم آیت الله کاشانى بود. در این ایام بارها از طرف آیت الله کاشانى براى تبلیغ به شهرستان ها اعزام گردید. در جریان ۳۰ تیر در سبزوار مورد سوء قصد قرار گرفت که جان سالم به در برد و مخفیانه به [[مشهد]] رفت و مدتى در آن جا ماند.
  
شيخ فضل  الله پس از بازگشت سيد ابوالقاسم كاشانى از تبعيدگاه لبنان به تهران، هر هفته پنج شنبه و جمعه به تهران مى رفت و در خانه هاى مخفى با مرحوم نواب يا در منزل مرحوم آيت الله كاشانى بود. در اين ايام بارها از طرف آيت الله كاشانى براى تبليغ به شهرستان ها اعزام گرديد. در جريان 30 تير در سبزوار مورد سوء قصد قرار گرفت كه جان سالم به در برد و مخفيانه به [[مشهد]] رفت و مدتى در آن جا ماند.
+
در دوره هفتم انتخابات مجلس شوراى ملى که روابط آیت الله کاشانى با مصدق هنوز خوب بود، به عنوان نماینده آیت الله کاشانى چهار ماه در آذربایجان به تبلیغ و ارشاد مردم پرداخته، خود نیز در انتخابات شرکت کرد.<ref>خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۲۶.</ref>
  
در دوره هفتم انتخابات مجلس شوراى ملى كه روابط آيت الله كاشانى با مصدق هنوز خوب بود، به عنوان نماينده آيت الله كاشانى چهار ماه در آذربايجان به تبليغ و ارشاد مردم پرداخته، خود نيز در انتخابات شركت كرد.<ref>خاطرات و مبارزات شهيد محلاتى، ص 26.</ref>
+
'''مبارزات علیه رژیم ستمشاهی:'''
  
==مبارزات مهدی زاده علیه رژیم ستمشاهی==
+
مجاهد نستوه، شهید محلاتى از ابتداى نهضت اسلامى ایران، همگام با [[امام خمینى]] در مبارزات علیه رژیم ستمشاهى شرکت داشت و در گسترش اهداف رهبر انقلاب و پخش سخنان و اعلامیه هاى آن مرجع عالیقدر، سر از پا نمى شناخت. بعد از حادثه دلخراش حمله مزدوران رژیم به [[مدرسه فیضیه]]، در سالروز شهادت [[امام صادق]] علیه السلام و ضرب و شتم طلاب و رحانیون و مجروح و شهید کردن عده اى از آن ها، امام اعلامیه معروف و پر حرارتشان را در جواب به تلگراف تسلیت علماى تهران خطاب به آقاى حاج سید على‌اصغر خویى صادر نمودند (۱۳۴۲/۱/۱۳) و شخص شاه را با جمله هایى از قبیل: «شاه دوستى یعنى غارتگرى و... شاهدوستى یعنى تجاوز به احکام اسلام...» مورد حمله قرار مى دادند.
  
مجاهد نستوه، شهيد محلاتى از ابتداى نهضت اسلامى ايران، همگام با [[امام خمينى]] در مبارزات عليه رژيم ستمشاهى شركت داشت و در گسترش اهداف رهبر انقلاب و پخش سخنان و اعلاميه هاى آن مرجع عاليقدر، سر از پا نمى شناخت. بعد از حادثه دلخراش حمله مزدوران رژيم به [[مدرسه فيضيه]]، در سالروز شهادت [[امام صادق]] علیه السلام و ضرب و شتم طلاب و رحانيون و مجروح و شهيد كردن عده اى از آن ها، امام اعلاميه معروف و پر حرارتشان را در جواب به تلگراف تسليت علماى تهران خطاب به آقاى حاج سيد على‌اصغر خويى صادر نمودند 1342/1/13(8) و شخص شاه را با جمله هايى از قبيل: «شاه دوستى يعنى غارتگرى و... شاهدوستى يعنى تجاوز به احكام اسلام...» مورد حمله قرار مى دادند.
+
شهید محلاتى مى گوید: «[[ماه محرم|محرم]] در پیش بود، امام مرا خواستند و فرمودند: بروید وعاظ تهران و سران هیئت ها را جمع کنید تا در محرم امسال بتوانیم حداکثر بهره بردارى را بکنیم، دستورالعملى هم در این زمینه به من دادند؛ اعلامیه اى هم دادند که در ماه محرم در دستجات و سینه زنی ها جنایات شاه و جریان فیضیه تشریح شود. ما آمدیم و چند جلسه‌اى با وعاظ گرفتیم و خدا مى داند که در تهران از دست روحانیون مخالف با امام چه کشیدم! و چه درگیری هایى با بعضى از این علما داشتم، همان وقت براى اعلامیه انجمن هاى ایالتى و ولایتى از صبح تا شب در خانه علما تک تک امضا گرفتم. صد و بیست امضا جمع شد و چاپ کردم، در آن موقع عجیب بود که کسى بتواند این همه امضا را جمع کند. من توى خانه تمام این ها رفتم با التماس و با هر وضعى که بود امضا را از این ها گرفتم. صبح روز هشتم محرم بود که به [[قم]] رفتم. امام به من فرمود: روز هشتم روضه است. منبری ها آمدند این جا و منبر رفتند ولى چیزى نگفتند. بعد فرمودند: شما امروز برو منبر و شروع کن من هم مى آیم. من منبر را به حول و قوه الهى آن جا شروع کردم و خیلى شدید، حملات رژیم به مدرسه فیضیه و تجاوزاتشان را برشمردم».<ref>خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۴۸ و ۴۹.</ref>
  
شهيد محلاتى مى گويد: «[[محرم]] در پيش بود، امام مرا خواستند و فرمودند: برويد وعاظ تهران و سران هيئت ها را جمع كنيد تا در محرم امسال بتوانيم حداكثر بهره بردارى را بكنيم، دستورالعملى هم در اين زمينه به من دادند؛ اعلاميه اى هم دادند كه در ماه محرم در دستجات و سينه زني ها جنايات شاه و جريان فيضيه تشريح شود. ما آمديم و چند جلسه‌اى با وعاظ گرفتيم و خدا مى داند كه در تهران از دست روحانيون مخالف با امام چه كشيدم! و چه درگيري هايى با بعضى از اين علما داشتم، همان وقت براى اعلاميه انجمن هاى ايالتى و ولايتى از صبح تا شب در خنه علما تك تك امضا گرفتم صد و بيست امضا جمع شد و چاپ كردم، در آن موقع عجيب بود كه كسى بتواند اين همه امضا را جمع كند. من توى خانه تمام اين ها رفتم با التماس... و با هر وضعى كه بود امضا را از اين ها گرفتم.
+
شهید محلاتى از آن روز تا پیروزى انقلاب اسلامى لحظه اى از پا ننشست و در این راه، بارها به زندان افتاد، شکنجه ها دید، تبعیدها کشید، بارها به خانه شان ریختند. تفتیش کردند و اذیت نمودند. همسر گرامى ایشان در این باره مى گوید: «از اول زندگیمان که من یاد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ایشان زندان رفتند، از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، بست روز، دو ماه، چهار ماه... خاطرم هست ساواکی ها معمولاً شب ها مى ریختند توى خانه ما، کم مى شد روز بیایند، ساعت ده یا ده و نیم مى آمدند. موقعى که مى آمدند، مدام دست مى گذاشتند روى زنگ تا در باز شود همین که زنگ پشت هم مى زدند، من مى فهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصى حاج آقا با امام داشتند که قایم مى کردم. یا اگر یک وقت اعلامیه اى در خانه داشتم، فورى این ها را در لباسم مى گذاشتم، مرا که نمى گشتند».<ref>ماهنامه پیام زن، صاحب امتیاز دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، شماره پیاپى ۷۲، ص ۱۸.</ref>
  
صبح روز هشتم محرم بود كه به [[قم]] رفتم. امام به من فرمود: روز هشتم روضه است. منبري ها آمدند اين جا و منبر رفتند ولى چيزى نگفتند. بعد فرمودند: شما امروز برو منبر و شروع كن من هم مى آيم. من منبر را به حول و قوه الهى آن جا شروع كردم و خيلى شديد، حملات رژيم به مدرسه فيضيه و تجاوزاتشان را برشمردم».<ref>خاطرات و مبارزات شهيد محلاتى، ص 48 و 49.</ref>
+
'''صداى انقلاب:'''
  
شهيد محلاتى از آن روز تا پيروزى انقلاب اسلامى لحظه اى از پا ننشست و در اين راه، بارها به زندان افتاد، شكنجه ها ديد، تبعيدها كشيد، بارها به خانه شان ريختند. تفتيش كردند و اذيت نمودند. همسر گرامى ايشان در اين باره مى گويد: «از اول زندگيمان كه من ياد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ايشان زندان رفتند، از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، بست روز، دو ماه، چهار ماه... خاطرم هست ساواكي ها معمولاً شب ها مى ريختند توى خانه ما، كم مى شد روز بيايند، ساعت ده يا ده و نيم مى آمدند. موقعى كه مى آمدند، مدام دست مى گذاشتند روى زنگ تا در باز شود همين كه زنگ پشت هم مى زدند، من مى فهميدم ساواك است. چند تا عكس خصوصى حاج آقا با امام داشتند كه قايم مى كردم. يا اگر يك وقت اعلاميه اى در خانه داشتم، فورى اين ها را در لباسم مى گذاشتم، مرا كه نمى گشتند».<ref>ماهنامه پيام زن، صاحب امتياز دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، شماره پياپى 72، ص 18.</ref>
+
در آبان ماه ۱۳۵۶ [[سید مصطفی خمینی|سید مصطفى خمینى]]، فرزند برومند امام به نحو مشکوکى درگذشت. مردم مسلمان ایران چون دست پرخون رژیم پهلوى را در پس این حادثه دلخراش مى دیدند، با برگزارى مجالس متوالى در [[تهران]] و [[قم]] و شهرستان ها انزجار خود از رژیم و حمایت از مرجع عالیقدر [[شیعه]]، [[امام خمینى]] را که در حال تبعید در [[عراق]] بسر مى برد، ابراز داشتند.
  
==صداى انقلاب==
+
روز ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ در سالروز کشف [[حجاب]] اجبارى، مقاله اى تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام مستعار «احمد رشیدى مطلق» در روزنامه اطلاعات آن روز منتشر گردید که در آن مقاله به مرجع بزرگوار امت و روحانیت اسلام به طور وقیحانه اى توهین شده بود. دیگر براى مردم ستمدیده ایران قابل تحمل نبود، [[حوزه علمیه]] قم و مردم مؤمن و متعهد این شهر اولین فریاد اعتراض را برآوردند. روز ۱۹ دى ماه ۱۳۵۶ دژخیمان رژیم، مردم بى گناه و بى دفاع را به گلوله بستند و در همین رابطه جمعى از فضلاى حوزه را دستگیر و تبعید نمودند. عده اى مجروح و شهید گردیدند. ۲۹ بهمن ۵۶ اربعین شهداى قم شهر قهرمان پرور [[تبریز]] یکپارچه دود و آتش و خون شد. در اربعین شهداى تبریز، قیام مردم [[یزد]] و جهرم و همین طور بسیارى از شهرهاى دیگر پدید آمد.
  
در آبان ماه 1356 سيد مصطفى خمينى، فرزند برومند امام به نحو مشكوكى درگذشت. مردم مسلمان ايران چون دست پرخون رژيم پهلوى را در پس اين حادثه دلخراش مى ديدند، با برگزارى مجالس متوالى در [[تهران]] و [[قم]] و شهرستان ها انزجار خود از رژيم و حمايت از مرجع عاليقدر [[شيعه]]، [[امام خمينى]] را كه در حال تبعيد در عراق بسر مى برد، ابراز داشتند.
+
این اربعین ها و هفته ها، همراه با اعتصاب و کم کارى در مراکز اقتصادى و ادارى، کمر رژیم را شکست و مردم هر چه بیشتر با جنایات آنان آشنا شدند و هر روز بیشتر و آگاهانه تر در صحنه هاى انقلاب حضور پیدا کردند. در همین سال (۱۳۵۶) بود که روحانیت مبارز تهران شکل نوینى پیدا کرد. روحانیون مبارز که در آغاز بدون نام و عنوان صرفا جلسات مخفیانه اى داشتند و با حضور آیات عظام، آقایان مهدوى کنى، [[اکبر هاشمی رفسنجانی|هاشمى رفسنجانى]]، امامى کاشانى، مروارید، شکرى، غیورى و استاد [[شهید مطهرى]] تشکیل مى شد، در این سال با تلاش «شهید محلاتى» و یاران دیگر، تشکیلاتِ گسترده و معظم ترى پیدا کرد. جریان ها یکى پس از دیگرى با هدایت هاى پیامبرگونه رهبر عظیم الشأن انقلاب، [[امام خمینى]]‌ به وقوع مى پیوست و انقلاب اسلامى به پیروزیش نزدیکتر مى شد.
  
روز 17 دى ماه 1356 در سالروز كشف حجاب اجبارى، مقاله اى تحت عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» به نام مستعار «احمد رشيدى مطلق» در روزنامه اطلاعات آن روز منتشر گرديد كه در آن مقاله به مرجع بزرگوار امت و روحانيت اسلام به طور وقيحانه اى توهين شده بود. ديگر براى مردم ستمديده ايران قابل تحمل نبود، [[حوزه علميه]] [[قم]] و مردم مؤمن و متهد اين شهر اولين فرياد اعتراض را برآوردند.  
+
وقایع سرنوشت ساز و خونبار ۱۷ شهریور بعد از راهپیمایى [[عید فطر|عید فطر]] ۵۷ حوادث ۱۳ آبان و حمله وحشیانه نیروهاى امنیتى و انتظامى به دانشگاهیان و مردم، راهپیمائی هاى روزانه در تمام شهرها و تکبیرهاى شبانه در پشت بام ها، گسترش انقلاب اسلامى در اقصى نقاط ایران حتى در روستاهاى دوردست، اعلام انزجار و فاصله گرفتن همه مردم از رژیم و بالاخره فرار شاه در ۲۶ دى ماه ۵۷ و اعلام بازگشت امام به وطن و تحصن روحانیون در دانشگاه و بازشدن فرودگاه، تشکیل ستاد استقبال از امام و فعالیت هاى بى وقفه شهید محلاتى در اکثر این جریان ها، گوشه اى از تلاش هاى خالصانه این مرد بزرگ مى باشد.<ref>معراج شهادت، ص ۶۸-۷۸.</ref>
  
روز 19 دى ماه 1356 دژخيمان رژيم، مردم بى گناه و بى دفاع را به گلوله بستند و در همين رابطه جمعى از فضلاى حوزه را دستگير و تبعيد نمودند. عده اى مجروح و شهيد گرديدند. 29 بهمن 56 اربعين شهداى قم شهر قهرمان پرور تبريز يكپارچه دود و آتش و خون شد. در اربعين شهداى تبريز، قيام مردم يزد و جهرم و همين طور بسيارى از شهرهاى ديگر پديد آمد.
+
دوازدهم بهمن ۵۷ امام وارد ایران شد، تا ۲۲ بهمن که انقلاب اسلامى به پیروزى رسید، باز هم شهید محلاتى در تمام مشکلات و سختى ها چون بازویى توانا براى امام، در خدمت انقلاب و اسلام و مردم بود. لحظه اى که شاید براى اکثر مردم ایران فراموش نشدنى است و شیرینى آن همه تلخى ها و مصیبت ها را به فراموشى سپرد، زمانى است که ایستگاه رادیو، توسط مردم بزرگ به تصرف درآمد و صداى انقلاب از این رسانه جمعى به گوش ملت رسید. روزنامه اطلاعات در روز دوشنبه ۲۳ بهمن این گونه نوشت: «با آغاز پخش صداى واقعى ملت ایران از رادیو و در پى پخش سرود اى ایران اى مرز پر گهر صداى گوینده رادیو در فضاى انقلابى ایران چنین طنین انداز شد؛ این جا تهران است، صداى راستین ملت ایران، صداى انقلاب».<ref>روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، ش ۱۵۷۸۳، ص ۲.</ref>
  
اين اربعين ها و هفته ها، همراه با اعتصاب و كم كارى در مراكز اقتصادى و ادارى، كمر رژيم را شكست و مردم هر چه بيشتر با جنايات آنان آشنا شدند و هر روز بيشتر و آگاهانه تر در صحنه هاى انقلاب حضور پيدا كردند. در همين سال (1356) بود كه روحانيت مبارز تهران شكل نوينى پيدا كرد. روحانيون مبارز كه در آغاز بدون نام و عنوان صرفا جلسات مخفيانه اى داشتند و با حضور آيات عظام، آقايان مهدوى كنى، هاشمى رفسنجانى، امامى كاشانى، مرواريد، شكرى، غيورى و استاد [[شهيد مطهرى]] تشكيل مى شد، در اين سال با تلاش «شهيد محلاتى» و ياران ديگر، تشكيلاتِ گسترده و معظم ترى پيدا كرد. جريان ها يكى پس از ديگرى با هدايت هاى پيامبرگونه رهبر عظيم الشأن انقلاب، [[امام خمينى]]‌ به وقوع مى پيوست و انقلاب اسلامى به پيروزيش نزديكتر مى شد.
+
شهید محلاتى که گوینده این جملات بود مى گوید: «بعدازظهر ۲۱ بهمن، تقریباً مراکز نظامى سقوط کرده بود ولى در بالاى شهر هنوز تیراندازى بود. تصمیم گرفتیم برویم رادیو را تصرف کنیم چند نفر مسلح با خود برداشتم و در میان رگبار گلوله رفتیم و ایستگاه رادیو را به تصرف درآوردیم. و من اعلام کردم: این صداى انقلاب اسلامى ایران است، و ساعتى را با پیام امام و صحبت هاى خود اداره کردم. تا جام جم به دست نیروهاى انقلابى افتاد. بدین ترتیب این انقلاب پیروز شد».<ref>معراج شهادت، ص ۸۱.</ref>
  
وقايع سرنوشت ساز و خونبار 17 شهريور بعد از راهپيمايى عيد فطر 57 حوادث 13 آبان و حمله وحشيانه نيروهاى امنيتى و انتظامى به دانشگاهيان و مردم، راهپيمائي هاى روزانه در تمام شهرها و تكبيرهاى شبانه در پشت بام ها، گسترش انقلاب اسلامى در اقصى نقاط ايران حتى در روستاهاى دوردست، اعلام انزجار و فاصله گرفتن همه مردم از رژيم و بالاخره فرار شاه در 26 دى ماه 57 و اعلام بازگشت امام به وطن و تحصن روحانيون در دانشگاه و بازشدن فرودگاه، تشكيل ستاد استقبال از امام و فعاليت هاى بى وقفه شهيد محلاتى در اكثر اين جريان ها، گوشه اى از تلاش هاى خالصانه اين مرد بزرگ مى باشد.<ref>معراج شهادت، ص 68-78.</ref>
+
==عشق به امام خمینى==
  
دوازدهم بهمن 57 امام وارد ايران شد، تا 22 بهمن كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد، با هم شهيد محلاتى در تمام مشكلات و سختى ها چون بازويى توانا براى امام، در خدمت انقلاب و اسلام و مردم بود. لحظه اى كه شايد براى اكثر مردم ايران فراموش نشدنى است و شيرينى آن همه تلخى ها و مصيبت ها را به فراموشى سپرد، زمانى است كه ايستگاه راديو، توسط مردم بزرگ به تصرف درآمد و صداى انقلاب از اين رسانه جمعى به گوش ملت رسيد.
+
از ویژگى هاى این شهید بزرگوار، عشق و علاقه و اطاعت از مقام ولایت و امامت بود. مقام معظم رهبرى حضرت [[سید علی حسینی خامنه ای|آیت الله خامنه اى]] مدظلّه در این رابطه مى فرماید: «به قدرى ایشان به امام علاقه داشت و اعتقاد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزى را بیان مى کرد، مثل یک امر تعبدى برایش لازم الاجراء بود... و اعتقاد و ارادت ایشان به امام به نظر من، یکى از عوامل تحرک مستمر و خستگى ناپذیر ایشان بود... متقابلاً امام هم به ایشان علاقه داشتند».<ref>همان، ص ۱۸.</ref>
  
روزنامه اطلاعات در روز دوشنبه 23 بهمن اين گونه نوشت: «با آغاز پخش صداى واقعى ملت ايران از راديو و در پى پخش سرود اى ايران اى مرز پر گهر صداى گوينده راديو در فضاى انقلابى ايران چنين طنين انداز شد؛ اين جا تهران است، صداى راستين ملت ايران، صداى انقلاب».<ref>روزنامه اطلاعات، دوشنبه 23 بهمن 1357، ش 15783، ص 2.</ref>
+
همسر شهید محلاتى مى گوید: «دو سه روز بعد از شهادت حاج آقا، خانم امام تشریف آوردند منزل ما، و تا مرا دیدند، بوسیدند و گریه کردند و گفتند که امام در دو شهادت خیلى گریستند، و بلند بلند گریه کردند. یکى در شهادت [[مرتضی مطهری|شهید مطهرى]] بود، یکى هم شهادت شهید محلاتى. دوازده روز بعد از شهادت که ما را بردند خدمت امام، ایشان فرمودند: ... مثل این که من بازویم را از دست داده ام و اشک هایشان سرازیر شد. و همه ما با گریه امام گریه کردیم».<ref>ماهنامه پیام زن، ش پیاپى/۷۲، ص ۲۰.</ref>
  
شهيد محلاتى كه گوينده اين جملات بود مى گويد: «بعدازظهر 21 بهمن، تقريباً مراكز نظامى سقوط كرده بود ولى در بالاى شهر هنوز تيراندازى بود. تصميم گرفتيم برويم راديو را تصرف كنيم چند نفر مسلح با خود برداشتم و در ميان رگبار گلوله رفتيم و ايستگاه راديو را به تصرف درآورديم. و من اعلام كردم: اين صداى انقلاب اسلامى ايران است، و ساعتى را با پيام امام و صحبت هاى خود اداره كردم. تا جام جم به دست نيروهاى انقلابى افتاد. بدين ترتيب اين انقلاب پيروز شد».<ref>[[معراج]] شهادت، ص 81.</ref>
+
==شهید محلاتی پس از پیروزى انقلاب==
  
==عشق فضل الله به امام خمينى==
+
شهید محلاتى پس از پیروزى انقلاب نیز على رغم سن بالا، همچون سرباز پرتلاش در خدمت امام و امت بود و مسئولیت هاى خطیرى را عهده دار شد او مى گوید: «بعد از پیروزى انقلاب به عنوان اولین دبیر جامعه روحانیت مبارز انتخاب شده و مسئولیت تشکیل دبیرخانه به بنده واگذار گردید. از طرف حضرت امام در صندوق تعاون صنفى نیز مشغول به کار شدم. در سال ۱۳۵۸ ه.ش از طرف امام مسئول برگزارى مراسم [[حج]] گردیدم. با پیش آمدن انتخابات دوره اول مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم محلات کاندید شدم و به مجلس راه یافتم و ناچار از امور دبیرخانه استعفا نمودم. در اوائل مجلس حسب الامر حضرت امام به نمایندگى ایشان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آمدم. چون به کارهاى دیگر نمى رسیدم، از همگى به جز نمایندگى در سپاه و نمایندگى مردم محلات در مجلس شوراى اسلامى استعفا دادم.»<ref> معراج شهادت، ص ۸۵ و ۸۴ و گزارش زمستان ۵۷ سازمان عقیدتى سیاسى ارتش جمهورى اسلامى ایران، ص ۲۲۹.</ref>
  
از ويژگى هاى اين شهيد بزرگوار، عشق و علاقه و اطاعت از مقام ولايت و امامت بود. مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى مدظله در اين رابطه مى فرمايد: «به قدرى ايشان به امام علاقه داشت و اعتقاد به نظرات امام داشت كه هر موقع امام يك چيزى را بيان مى كرد، مثل يك امر تعبدى برايش لازم الاجراء بود... و اعتقاد و ارادت ايشان به امام به نظر من، يكى از عوامل تحرك مستمر و خستگى ناپذير ايشان بود... متقابلاً امام هم به ايشان علاقه داشتند».<ref>همان، ص 18.</ref>
+
==ویژگی‌هاى اخلاقى ==
  
همسر شهيد محلاتى مى گويد: دو سه روز بعد از شهادت حاج آقا، خانم امام تشريف آوردند منزل ما، و تا مرا ديدند، بوسيدند و گريه كردند و گفتند كه امام در دو شهادت خيلى گريستند، و بلند بلند گريه كردند. يكى در شهادت شهيد مطهرى بود، يكى هم شهادت شهيد محلاتى. دوازده روز بعد از شهادت كه ما را بردند خدمت امام، ايشان فرمودند: ...مثل اين كه من بازويم را از دست داده ام و اشك هايشان سرازير شد. و همه ما با گريه امام گريه كرديم».<ref>ماهنامه پيام زن، ش پياپى/72، ص 20.</ref>
+
همان گونه که در شرح حال مبارزاتى وى گذشت، او تنها اهل سخن و سخنورى نبود، بلکه اهل عمل بود. گویا این کلام خداوند متعال را همیشه در خاطر داشت که: «یا ایها الّذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون»<ref>[[سوره صف]]، آیات ۳ و ۲.</ref>؛
  
==مهدی زاده محلاتی پس از پيروزى انقلاب==
+
بدین سبب او سعى مى کرد اول عمل کند بعد سخن بگوید و با این باور بود که در همه صحنه هاى سخت مبارزات در زمان طاغوت و هنگام پیروزى و بعد از آن حاضر بود. با این حال، آن گونه نبود که زندگى مبارزاتیش او را از عبادات و شب زنده‌دارى و ارتباط با معبود و راز و نیاز با او بازدارد، بلکه مى توان گفت، استقامت و پایداریش در راه انقلاب و تحمل سختى ها و مشکلات نیز در سایه همان راز و نیازها و شب  زنده داری‌ها بود.
  
شهيد محلاتى پس از پيروزى انقلاب نيز على رغم سن بالا، همچون سرباز پرتلاش در خدمت امام و امت بود و مسئوليت هاى خطيرى را عهده دار شد او مى گويد: «بعد از پيروزى انقلاب به عنوان اولين دبير جامعه روحانيت مبارز انتخاب شده و مسئوليت تشكيل دبيرخانه به بنده واگذار گرديد. از طرف حضرت امام در صندوق تعاون صنفى نيز مشغول به كار شدم در سال 1358 ه.ش از طرف امام مسئول برگزارى مراسم [[حج]] گرديدم با پيش آمدن انتخابات دوره اول مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم محلات كانديد شدم و به مجلس راه يافتم و ناچار از امور دبيرخانه استعفا نمودم. در اوائل مجلس حسب الامر حضرت امام به نمايندگى ايشان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آمدم.(16) چون به كارهاى ديگر نمى رسيدم، از همگى به جز نمايندگى در سپاه و نمايندگى مردم محلات در مجلس شوراى اسلامى استعفا دادم »<ref> معراج شهادت، ص 85 و 84 و گزارش زمستان 57 سازمان عقيدتى سياسى ارتش جمهورى اسلامى ايران، ص 229.</ref>.
+
حجت الاسلام رسولى محلاتى مى گوید: «در سفرهایى که با هم مى رفتیم، حالات عجیبى در ایشان دیده بودم، گاهى در [[نماز شب]] چنان گریه مى کرد که نمى شد جلویش را بگیرى، وقتى در [[قم]] بودیم، از برنامه هاى طلبه ها یکى حضور در [[نماز جماعت]] بود، شهید محلاتى از طلبه هایى بود که نماز جماعتش ترک نمى شد».<ref>پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.</ref>
  
==ويژگي‌هاى اخلاقى فضل الله مهدی زاده محلاتی==
+
'''خوشرفتارى:'''
  
همان گونه كه در شرح حال مبارزاتى وى گذشت، او تنها اهل سخن و سخنورى نبود، بلكه اهل عمل بود. گويا اين كلام خداوند متعال را هميشه در خاطر داشت كه: «يا ايّها الّذين آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون كبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون»<ref>[[سوره صف]]، آيات 3 و 2.</ref>؛ اى كسانى كه [[ايمان]] آورده ايد، چرا آن چه را عمل نمى كنيد به زبان مى گوييد، اين كه سخنى بگوييد و در عمل خلاف آن را عمل كنيد، خدا را به خشم و غضب درمى آورد.
+
همسر شهید مى گوید: «متواضع بود و خوش برخورد، گاهى اوقات مى گفتم فلان شخص مجاهد است؛ یا منافق است، مى گفت: پس من باید احترام بیشترى به او بگذارم تا جذب اسلام شود».
  
بدين سبب او سعى مى كرد اول عمل كند بعد سخن بگويد و با اين باور بود كه در همه صحنه هاى سخت مبارزات در زمان طاغوت و هنگام پيروزى و بعد از آن حاضر بود. با اين حال، آن گونه نبود كه زندگى مبارزاتيش او را از عبادات و شب زنده‌دارى و ارتباط با معبود و راز و نياز با او بازدارد، بلكه مى توان گفت، استقامت و پايداريش در راه انقلاب و تحمل سختى ها و مشكلات نيز در سايه همان راز و نيازها و شب  زنده داری‌ها بود.
+
حاج احمد فرزند شهید مى گوید: «با اتوبوس مى رفتیم [[مشهد]]، راننده نوار موسیقى گذاشته بود. پدرم از جایش بلند شد، رفت پیش راننده، خیلى آرام و محترمانه خواست که خاموش کند، راننده توجهى نکرد، بى ادبى هم کرد. هنگام ظهر، اتوبوس براى ناهار در جایى نگه داشت، همراهمان ناهار داشتیم پدرم رفت و با اصرار راننده را آورد و با هم غذا خوردیم، ادب و متانت پدرم، احترامى که به راننده گذاشته بود، چنان او را تحت تأثیر قرار داد که از بابت کارش پشت سر هم عذرخواهى مى کرد. بعدها هم ارتباطش با پدرم برقرار ماند، و پدر کمک هاى زیادى به او کرد».<ref>پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.</ref>
  
حجت الاسلام رسولى محلاتى مى گويد: «در سفرهايى كه با هم مى رفتيم، حالات عجيبى در ايشان ديده بودم، گاهى در [[نماز شب]] چنان گريه مى كرد كه نمى شد جلويش را بگيرى، وقتى در [[قم]] بوديم، از برنامه هاى طلبه ها يكى حضور در [[نماز جماعت]] بود، شهيد محلاتى از طلبه هايى بود كه نماز جماعتش ترك نمى شد».<ref>پرواز در پرواز، ص 80 و 79 و 74 و 71 و 70.</ref>
+
آیت الله مهدوى کنى مى گوید: «شهید محلاتى هیچ وقت قهر نمى کرد، چون احساس وظیفه مى کرد و مى دانست که باید کار کند، بعد از انقلاب حوادث زیادى اتفاق افتاد و در این حوادث، به شهید محلاتى هم بى مهرى زیادى شد. اگر او آدمى معمولى بود، خیلى زود کنار مى نشست و به اصطلاح قهر مى کرد».<ref>پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.</ref>
  
'''خوشرفتارى'''
+
'''ساده زیستى:'''
  
همسر شهيد مى گويد: «متواضع بود و خوش برخورد، گاهى اوقات مى گفتم فلان شخص مجاهد است؛ يا منافق است، مى گفت: پس من بايد احترام بيشترى به او بگذارم تا جذب اسلام شود».
+
حجت الاسلام رازینى مى گوید: «ساده زندگى مى کرد، در وضع زندگى اش تغییرى ندیدیم، از انقلاب یک خانه از خودش داشت که این اواخر بعد از شهادتش، تعمیر شد، منزلشان تا آخر همان بود. وسیله نقلیه شان همان بود که از طرف سپاه یا نهادهاى دیگر در اختیارشان مى گذاشتند. سرمایه اى یا اندوخته شخصى در جایى نداشت».<ref>پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.</ref>
  
حاج احمد فرزند شهيد مى گويد: «با اتوبوس مى رفتيم [[مشهد]]، راننده نوار موسيقى گذاشته بود. پدرم از جايش بلند شد، رفت پيش راننده، خيلى آرام و محترمانه خواست كه خاموش كند، راننده توجهى نكرد، بى ادبى هم كرد. هنگام ظهر، اتوبوس براى ناهار در جايى نگه داشت، همراهمان ناهار داشتيم پدرم رفت و با اصرار راننده را آورد و با هم غذا خورديم، ادب و متانت پدرم، احترامى كه به راننده گذاشته بود، چنان او را تحت تأثير قرار داد كه از بابت كارش پشت سر هم عذرخواهى مى كرد. بعدها هم ارتباطش با پدرم برقرار ماند، و پدر كمك هاى زيادى به او كرد».<ref>پرواز در پرواز، ص 80 و 79 و 74 و 71 و 70.</ref>
+
'''شیداى شهادت:'''
  
آيت الله مهدوى كنى مى گويد: «شهيد محلاتى هيچ وقت قهر نمى كرد، چون احساس وظيفه مى كرد. و مى دانست كه بايد كار كند، بعد از انقلاب حوادث زيادى اتفاق افتاد و در اين حوادث، به شهيد محلاتى هم بى مهرى زيادى شد. اگر او آدمى معمولى بود، خيلى زود كنار مى نشست و به اصطلاح قهر مى كرد».<ref>پرواز در پرواز، ص 80 و 79 و 74 و 71 و 70.</ref>
+
شهید محلاتى عاشق شهادت بود، او بارها مى گفت: «کمیته استقبال امام را من و آقاى [[شهید مفتح|دکتر مفتح]] و آقاى [[مرتضی مطهری|مطهرى]] تشکیل دادیم، آن دو شهید شدند من لیاقت شهادت نداشتم».<ref>معراج شهادت، ص ۱۱۷.</ref>
  
'''ساده زيستى'''
+
همسرش مى گوید: «بعد از شهادت [[شهید بهشتی|دکتر بهشتى]] و [[محمدجواد باهنر|باهنر]]، نیز زیاد مى گفت: من سعادت شهادت ندارم، در مواقعى که خانه بود، همیشه راه مى رفت و مى گفت: خانم شما مرا [[حلال]] کنید از سر تقصیرات من بگذرید و [[دعا]] کنید من به شهادت برسم».<ref>ماهنامه پیام زن، شماره پیاپی ۷۲، ص ۲۰.</ref>
  
حجت الاسلام رازينى مى گويد: «ساده زندگى مى كرد، در وضع زندگى اش تغييرى نديديم، از انقلاب يك خانه از خودش داشت كه اين اواخر بعد از شهادتش، تعمير شد، منزلشان تا آخر همان بود. وسيله نقليه شان همان بود كه از طرف سپاه يا نهادهاى ديگر در اختيارشان مى گذاشتند. سرمايه اى يا اندوخته شخصى در جايى نداشت».<ref>پرواز در پرواز، ص 80 و 79 و 74 و 71 و 70.</ref>
+
آشنایى شهید محلاتى با رزمندگان و جانبازان و شهیدان، این شعله را هر روز در نهاد او افروخته تر مى ساخت. او گاهى پیکرهاى پاک و در خون تپیده رزمندگان [[اسلام]] را مشاهده مى کرد که این چنین براى دفاع از [[دین]] و مبارزه با استکبار، از زندان تن رها شده، به سوى حضرت حق مى شتابند، در حالى که او راهنماى بعضى از آن ها بوده، چگونه در شهادت نیز الگوى آنها نباشد.
  
'''شيداى شهادت'''
+
عصر روز سه شنبه یک هفته قبل از شهادت در مراسم [[تشییع]] جنازه پاک گروهى از شهیدان شهر «[[قم]]» در صحن مطهر [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها با شور و التهاب چنین گفت: «من رشک مى برم به این شهدا که چه آرام و پرطمطراق بسان مرغان بهشتى بال و پر گشوده اند و به سوى معبود محبوب در پروازند».<ref>معراج شهادت، ص ۱۱۸-۱۱۷.</ref>
  
شهيد محلاتى عاشق شهادت بود، او بارها مى گفت: «كميته استقبال امام را من و آقاى دكتر مفتح و آقاى مطهرى تشكيل داديم، آن دو شهيد شدند من لياقت شهادت نداشتم».<ref>معراج شهادت، ص 117.</ref>
+
==شهادت==
  
همسرش مى گويد: «بعد از شهادت دكتر بهشتى و باهنر، نيز زياد مى گفت: من سعادت شهادت ندارم، در مواقعى كه خانه بود، هميشه راه مى رفت و مى گفت: خانم شما مرا [[حلال]] كنيد از سر تقصيرات من بگذريد و [[دعا]] كنيد من به شهادت برسم».<ref>ماهنامه پيام زن، شماره پياپي 72، ص 20.</ref>
+
شهید فضل الله محلاتى روز پنج شنبه ۱۳۶۴/۱۲/۱ قبل از حرکت توسط آقاى اکرمى به فرودگاه تلفن کردند، هواپیما را نگهدارید، من حتما مى آیم حتى به ایشان مى گویند ظاهراً یک هواپیماى دیگر یک ساعت بعد پرواز مى کند، شما با آن بروید، ایشان مى گوید؛ من با همین هواپیما مى آیم. آرى شهید محلاتى با این هواپیما پرواز کرد، به سوى کوى دوست و ملکوت اعلى و پرواز به سوى آسمان قدس:
  
آشنايى شهيد محلاتى با رزمندگان و جانبازان و شهيدان، اين شعله را هر روز در نهاد او افروخته تر مى ساخت. او گاهى پيكرهاى پاك و در خون تپيده رزمندگان [[اسلام]] را مشاهده مى كرد كه اين چنين براى دفاع از [[دين]] و مبارزه با استكبار، از زندان تن رها شده، به سوى حضرت [[حق]] مى شتابند، در حالى كه او راهنماى بعضى از آن ها بوده، چگونه در شهادت نيز الگوى آنها نباشد.
+
نگینى پر بها از خاتم افتاد * به ابروى فضیلت ها خم افتاد
  
عصر روز سه شنبه يك هفته قبل از شهادت در مراسم تشييع جنازه پاك گروهى از شهيدان شهر خون و قيام «[[قم]]» در صحن مطهر [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها با شور و التهاب چنين گفت: «من رشك مى برم به اين شهدا كه چه آرام و پرطمطراق بسان مرغان بهشتى بال و پر گشوده اند و به سوى معبود محبوب در پروازند».<ref>معراج شهادت، ص 118-117.</ref>
+
«محلاتى» به دیدار خدا رفت * ز فقدانش به دل، کوه غم افتاد
  
==آخرين پرواز فضل الله مهدی زاده==
+
شهادت مزد خدمت هاى او بود * به سان قطره در کام یم افتاد
  
شهيد فضل الله محلاتى روز پنج شنبه 1364/12/1 قبل از حركت توسط آقاى اكرمى به فرودگاه تلفن كردند، هواپيما را نگهداريد، من حتما مى آيم حتى به ايشان مى گويند ظاهراً يك هواپيماى ديگر يك ساعت بعد پرواز مى كند، شما با آن برويد، ايشان مى گويد؛ من با همين هواپيما مى آيم. آرى شهيد محلاتى با اين هواپيما پرواز كرد، به سوى كوى دوست و ملكوت اعلى و پرواز به سوى آسمان قدس:
+
خریدار دل و جانش خدا شد * نگاه گرم حق بر شبنم افتاد
  
نگينى پر بها از خاتم افتاد × به ابروى فضيلت ها خم افتاد
+
محلاتى به حق «فضل خدا» بود * سپاه از سوگ او در ماتم افتاد<ref> همان، ص ۲۶.</ref>
  
«محلاتى» به ديدار خدا رفت × ز فقدانش به دل، كوه غم افتاد
+
در میان این یاران انقلاب هشت تن از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى به نام هاى شهید ابوالقاسم رزاقى، شهید مهدى یعقوبى، شهید سید ابوالقاسم موسوى دامغانى، شهید غلامرضا سلطانى، شهید سید نورالدین رحیمى، شهید سید حسن شاهچراغى، شهید على معرفى زاده، شهید محمد کلانه اى و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند. در حالى که با هواپیماى مسافربرى متعلق به شرکت هوایى آسمان عازم اهواز بودند در نزدیکى شهر اهواز از سوى دو فروند از جنگنده هاى متجاوز عراقى هدف حمله قرار گرفتند و در منطقه ویسى در ۲۵ کیلومترى شمال اهواز با سقوط هواپیمایشان به شهادت رسیدند.
  
شهادت مزد خدمت هاى او بود × به سان قطره در كام يم افتاد
+
از آن جا که این گروه عازم جبهه هاى نبرد [[حق]] علیه [[باطل]] بودند و در جمع آنان تعداد زیادى از علما و روحانیون مبارز به درجه رفیع [[شهادت]] نایل آمدند، این روز به «روز روحانیت و دفاع مقدس» نامگذارى گردید. تا بدین وسیله همه ساله از مجاهدات خستگى ناپذیر این پاسداران راستین اسلام و انقلاب قدردانى گردد.<ref> روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه ۱۳۷۶/۱۱/۳۰، ش ۵۴۲۴۰، ص ۱۲.</ref>
  
خريدار دل و جانش خدا شد × نگاه گرم حق بر شبنم افتاد
+
شهید محلاتى، [[مرگ]] و جهان دیگر را همیشه در نظر داشت. چندین وصیتنامه نوشت، آخرین وصیت نامه اش را در مرداد ماه ۶۴ شش ماه قبل از شهادتش به رشته تحریر درآورده است و در آن خطاب به فرزندانش نوشته است: «سه چیز را اگر نداشته باشید، من از شما نمى گذرم و از شما راضى نخواهم بود: اللّه، [[قرآن]] و امام».<ref>معراج شهادت، ص ۲۳.</ref>
  
محلاتى به حق «فضل خدا» بود × سپاه از سوگ او در ماتم افتاد.<ref> همان، ص 26.</ref>
+
آرى او نیز چون [[پیامبر اسلام]] که بارها و بارها مردم را به امر مهم ولایت سفارش نمود و فرمود: «من از میان شما مى روم و دو چیز گرانبها را باقى مى گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم» فرزندانش را به این دو امر مهم سفارش نموده است. علاوه بر این، او آرزو داشت با لباس روحانى شهید و با همان لباس هم به خاک سپرده شود. بدین جهت در لحظات بحرانى و شرایط سخت هم لباس روحانى اش را به تن داشت و در آخر با همان لباس و قبایى نویى که پوشیده بود، شهید گردید پیکرش طورى بود که نمى شد غسلش داد و با همان لباس دفن شد و به آرزویش رسید.<ref>پرواز در پرواز، ص ۲۰۳ از خاطرات رفیق دوست.</ref>
  
در ميان اين ياران انقلاب هشت تن از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى به نام هاى شهيد ابوالقاسم رزاقى، شهيد مهدى يعقوبى، شهيد سيد ابوالقاسم موسوى دامغانى، شهيد غلامرضا سلطانى، شهيد سيد نورالدين رحيمى، شهيد سيد حسن شاهچراغى، شهيد على معرفى زاده، شهيد محمد كلانه اى و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند. در حالى كه با هواپيماى مسافربرى متعلق به شركت هوايى آسمان عازم اهواز بودند در نزديكى شهر اهواز از سوى دو فروند از جنگنده هاى متجاوز عراقى هدف حمله قرار گرفتند و در منطقه ويسى در 25 كيلومترى شمال اهواز با سقوط هواپيمايشان به شهادت رسيدند.
+
قبر مطهرش در ایوان شرقى مسجد طباطبایى ورودى مسجد بالا سر [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها قرار دارد و بر سنگ مرقدش که به دیوار چسبیده، چنین نوشته است: هو الحى القیوم. حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتى شهید عزیز را که من و شما او را مى شناختیم عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکى از چهره هاى درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است تحمل سختى ها نمود و رنج ها کشید و با قامت استوار ایستادگى کرد. (امام خمینى) من در این عالم به او (امام خمینى) عشق مى ورزیدم و اوامر مرا بعد از این عالم در پیشگاه خداوند شفاعت کنند. (شهید محلاتى) حاج شیخ فضل الله مهدى زاده محلاتى نماینده محترم امام مدظله العالى، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در تاریخ ۱۳۰۹ متولد و در تاریخ اول اسفند ۱۳۶۴ در فاجعه هوایى به دست مزدوران بعثى به [[شهادت]] رسید.
 
 
از آن جا كه اين گروه عازم جبهه هاى نبرد [[حق]] عليه [[باطل]] بودند و در جمع آنان تعداد زيادى از علما و روحانيون مبارز به درجه رفيع [[شهادت]] نايل آمدند، اين روز به «روز روحانيت و دفاع مقدس» نامگذارى گرديد. تا بدين وسيله همه ساله از مجاهدات خستگى ناپذير اين پاسداران راستين اسلام و انقلاب قدردانى گردد.<ref> روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه 1376/11/30، ش 54240، ص 12.</ref>
 
 
 
==وصيت نامه شهید محلاتی==
 
 
 
شهيد محلاتى، [[مرگ]] و جهان ديگر را هميشه در نظر داشت. چندين وصيتنامه نوشت، آخرين وصيت نامه اش را در مرداد ماه 64 شش ماه قبل از شهادتش به رشته تحرير درآورده است و در آن خطاب به فرزندانش نوشته است: «سه چيز را اگر نداشته باشيد، من از شما نمى گذرم، و از شما راضى نخواهم بود، اللّه، [[قرآن]] و امام».<ref>معراج شهادت، ص 23.</ref>
 
 
 
آرى او نيز چون [[پيامبر اسلام]] كه بارها و بارها مردم را امر مهم ولايت سفارش نمود و فرمود: «من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را باقى مى گذارم، كتاب خدا و اهل بيتم» فرزندانش را به اين دو امر مهم سفارش نموده است. علاوه بر اين، او آرزو داشت با لباس روحانى شهيد و با همان لباس هم به خاك سپرده شود. بدين جهت در لحظات بحرانى و شرايط سخت هم لباس روحانى اش را به تن داشت و در آخر با همان لباس و قبايى نويى كه پوشيده بود، شهيد گرديد پيكرش طورى بود كه نمى شد غسلش داد و با همان لباس دفن شد و به آرزويش رسيد.<ref>پرواز در پرواز، ص 203 از خاطرات رفيق دوست.</ref>
 
 
 
قبر مطهرش در ايوان شرقى مسجد طباطبايى ورودى مسجد بالاسر [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها قرار دارد و بر سنگ مرقدش كه به ديوار چسبيده، چنين نوشته است: هو الحى القيّوم. حجت الاسلام حاج شيخ فضل الله محلاتى شهيد عزيز را كه من و شما او را مى شناختيم عمر خود را در راه انقلاب صرف كرد و بايد گفت يكى از چهره هاى درخشان انقلاب بود و در اين راه كه راه خداوند است تحمل سختى ها نمود و رنج ها كشيد و با قامت استوار ايستادگى كرد. (امام خمينى) من در اين عالم به او (امام خمينى) عشق مى ورزيدم و اوامر مرا بعد از اين عالم در پيشگاه خداوند شفاعت كنند. (شهيد محلاتى) حاج شيخ فضل الله مهدى زاده محلاتى نماينده محترم امام مدظله العالى، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در تاريخ 1309 متولد و در تاريخ اول اسفند 1364 در فاجعه هوايى به دست مزدوران بعثى به [[شهادت]] رسيد.
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
+
==منبع==
 
+
[[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۳، نویسنده: احمد محیطى اردکانى.
==منابع==
 
ستارگان حرم، جلد 3/ نویسنده: احمد محيطى اردكانى
 

نسخهٔ ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۴۲

ولادت

فضل الله مهدى زاده محلاتى فرزند حاج غلامحسین در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۰۹ ه.ش در خانواده اى کشاورز و مذهبى در محلات به دنیا آمد.[۱] پدر و مادر با ایمان و پرهیزگارش در حالى که از نعمت سواد بى بهره بودند، هرگز چنین حدس نمى زدند که روزى فرزند آن ها در سرنوشت ایران اسلامى و امت مسلمان نقش بزرگ ایفا کند، و در ساختن جامعه بزرگ اسلام سهیم باشد و تا آن جا پیش رود که اولین حج ابراهیمى و محمدى صلی الله علیه و آله ایران اسلامى در سال ۵۸ با مسئولیت وى و همرزم بزرگوارش؛ حجت الاسلام انوارى برگزار شود و توفیق هدایت و نظارت مستقیم بر «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» نصیبش گردد.[۲]

تحصیلات و اساتید

فضل الله را در شش سالگى به مدرسه اى به نام «مدرسه میرزا» که از نوع مکتب‌خانه هاى قدیم بود، سپردند. مدیر مدرسه، مردى باسواد و متدین بود که در تربیت صحیح بچه ها مى کوشید و آن ها را به شیوه اى اسلامى پرورش مى داد. وى تا کلاس ششم در همین مدرسه درس خواند، اما با همه عشق و علاقه اى که براى تحصیل در وجودش حس مى کرد، اجازه نداشت براى ادامه تحصیل به مدارس دولتى برود. پدرش مایل بود که پیشه او را دنبال کند و در کارها مددکارش باشد.

شهید محلاتى، خود در این رابطه چنین مى گوید: «در محلات که شهرى مذهبى بود، تابستان ها عده اى از مراجع تقلید مى آمدند. مرحوم آیت الله سید محمدتقى خوانسارى (متوفاى ۱۳۷۱ ه.ق) سال هاى بسیار؛ تابستان ها تشریف مى آوردند. مرحوم آیت الله صدر و حضرت امام چند سال تابستان تشریف مى آوردند. طلبه هاى زیادى هر تابستان به محلات مى آمدند. در این شرایط، ناگهان عشق و علاقه اى بر من مستولى شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتاب هاى دعا جستجو مى کردم که ببینم چه دعایى موجب مى شود که انسان حاجتش برآورده شود. یادم هست که در همان سال عمل ام داود را به جا آوردم. سه روز روزه ماه رجب با همان اعمال خاص را انجام دادم و حاجتم این بود که پدرم راضى شود تا من طلبه شوم. بالاخره روى همین عشق به طلبگى یکى دو سال در همان جا پیش اهل علم درس خواندم و در ضمن به پدر و مادرم کمک مى کردم».[۳]

در یکى از تابستانها که بر حسب معمول آیت الله سید محمدتقى خوانسارى به محلات آمده بودند نزد ایشان رفتم و با گریه و زارى گفتم: مى خواهم طلبه شوم، پدرم راضى نمى شود. آیت الله خوانسارى، حاج محمدحسن عموى فضل الله را خواست و به وى گفت: شما، پدر ایشان را راضى کنید من نیز در قم سرپرستى او را به عهده مى گیرم. با اصرار عمویش، پدر راضى مى شود و او با دلى پرشور و علاقه اى سرشار در سال ۱۳۲۴ ه.ش در سن ۱۵ سالگى در حالى به شهر مقدس قم رهسپار مى گردد که هنوز چند ماهى از ورود آیت الله بروجردى به قم نگذشته است.

وى در یکى از حجره هاى مدرسه فیضیه سکونت مى گزیند و با جدیت کامل به ادامه تحصیل مشغول مى شود و از محضر اساتید و علماى بزرگوار کسب فیض مى نماید.

کتاب مغنى را از آیت الله شیخ على پناه اشتهاردى، مطول و لمعه را از آیت الله شهید حاج شیخ محمد صدوقى یزدى، اقتصاد اسلامى و منظومه را از آیت الله مرتضى مطهرى، مکاسب را از حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى، تفسیر و فلسفه را از آیت الله علامه سید محمدحسین طباطبایى، دروس خارج فقه و اصول را از آیت الله حسین طباطبایى بروجردى و بیشتر از محضر آیت الله امام خمینى استفاده نمود.[۴]

فعالیت سیاسی

شهید محلاتى در طول ایام تحصیل و تهذیب نفس به مسائل اجتماعى و سیاسى اسلام نیز سخت علاقه داشت و خود را در قبال آن مسئول مى دید. مبارزه با مفاسد اجتماعى و طاغوت زمان را از وظایف خود شمرده، در راه احیاى این فکر در میان علماى اسلام و همگام سازى آن ها تلاشى طاقت فرسا و قابل تحسین داشت. بزرگترین ویژگى این شهید بزرگوار، روحیه مبارزاتى وى مى باشد. سراسر زندگیش پرجوش و خروش است و این درسى است که از اساتید حوزه هاى علمیه شیعه آموخته است، چه این که حوزه هاى علمى شیعى با سابقه درخشانِ تاریخى اش، پایگاه پیوند سه عنصر، علم، تقوى، جهاد و مبارزه است. او از آغاز ورود به حوزه علمیه قم، یکى از شیفتگان مرحوم آیت الله سید محمدتقى خوانسارى بود.

مردى که آوازه مبارزه اش در جنگ عراق و انگلستان در منطقه خاورمیانه پیچیده، مقام معنوى او در نماز باران تجلى یافته بود. در نتیجه روح تقوى و مبارزه را در درجه اول از این اسوه تقوى و مبارزه فراگرفته، سپس، با رفت و آمد به خانه اش با حجت الاسلام شهید نواب صفوى رهبر فدائیان اسلام آشنا گردید و این روحیه در او تقویت شد. حجت الاسلام عبدخدائى مى گوید: «وقتى به تهران آمدم، از شهید نواب صفوى پرسیدم که شیخ فضل الله محلاتى از کى با شما آشناست؟ ایشان فرمود: در جریان جنازه پهلوى ایشان جزو چهل نفر روحانى بودند که همراه ما علیه آوردن جنازه رضاخان به قم (۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲) در تظاهرات شرکت کردند».[۵] مبارزات سیاسى اسلامى شهید محلاتى با این راهپیمائى شروع شد، و از این پس در بیشتر صحنه هاى مبارزه حضور فعال داشت که بعضى از آن ها را با نگاهى گذرا مرور مى کنیم.

همگام با آیت الله کاشانى:

شیخ فضل الله پس از بازگشت سید ابوالقاسم کاشانى از تبعیدگاه لبنان به تهران، هر هفته پنج شنبه و جمعه به تهران مى رفت و در خانه هاى مخفى با مرحوم نواب یا در منزل مرحوم آیت الله کاشانى بود. در این ایام بارها از طرف آیت الله کاشانى براى تبلیغ به شهرستان ها اعزام گردید. در جریان ۳۰ تیر در سبزوار مورد سوء قصد قرار گرفت که جان سالم به در برد و مخفیانه به مشهد رفت و مدتى در آن جا ماند.

در دوره هفتم انتخابات مجلس شوراى ملى که روابط آیت الله کاشانى با مصدق هنوز خوب بود، به عنوان نماینده آیت الله کاشانى چهار ماه در آذربایجان به تبلیغ و ارشاد مردم پرداخته، خود نیز در انتخابات شرکت کرد.[۶]

مبارزات علیه رژیم ستمشاهی:

مجاهد نستوه، شهید محلاتى از ابتداى نهضت اسلامى ایران، همگام با امام خمینى در مبارزات علیه رژیم ستمشاهى شرکت داشت و در گسترش اهداف رهبر انقلاب و پخش سخنان و اعلامیه هاى آن مرجع عالیقدر، سر از پا نمى شناخت. بعد از حادثه دلخراش حمله مزدوران رژیم به مدرسه فیضیه، در سالروز شهادت امام صادق علیه السلام و ضرب و شتم طلاب و رحانیون و مجروح و شهید کردن عده اى از آن ها، امام اعلامیه معروف و پر حرارتشان را در جواب به تلگراف تسلیت علماى تهران خطاب به آقاى حاج سید على‌اصغر خویى صادر نمودند (۱۳۴۲/۱/۱۳) و شخص شاه را با جمله هایى از قبیل: «شاه دوستى یعنى غارتگرى و... شاهدوستى یعنى تجاوز به احکام اسلام...» مورد حمله قرار مى دادند.

شهید محلاتى مى گوید: «محرم در پیش بود، امام مرا خواستند و فرمودند: بروید وعاظ تهران و سران هیئت ها را جمع کنید تا در محرم امسال بتوانیم حداکثر بهره بردارى را بکنیم، دستورالعملى هم در این زمینه به من دادند؛ اعلامیه اى هم دادند که در ماه محرم در دستجات و سینه زنی ها جنایات شاه و جریان فیضیه تشریح شود. ما آمدیم و چند جلسه‌اى با وعاظ گرفتیم و خدا مى داند که در تهران از دست روحانیون مخالف با امام چه کشیدم! و چه درگیری هایى با بعضى از این علما داشتم، همان وقت براى اعلامیه انجمن هاى ایالتى و ولایتى از صبح تا شب در خانه علما تک تک امضا گرفتم. صد و بیست امضا جمع شد و چاپ کردم، در آن موقع عجیب بود که کسى بتواند این همه امضا را جمع کند. من توى خانه تمام این ها رفتم با التماس و با هر وضعى که بود امضا را از این ها گرفتم. صبح روز هشتم محرم بود که به قم رفتم. امام به من فرمود: روز هشتم روضه است. منبری ها آمدند این جا و منبر رفتند ولى چیزى نگفتند. بعد فرمودند: شما امروز برو منبر و شروع کن من هم مى آیم. من منبر را به حول و قوه الهى آن جا شروع کردم و خیلى شدید، حملات رژیم به مدرسه فیضیه و تجاوزاتشان را برشمردم».[۷]

شهید محلاتى از آن روز تا پیروزى انقلاب اسلامى لحظه اى از پا ننشست و در این راه، بارها به زندان افتاد، شکنجه ها دید، تبعیدها کشید، بارها به خانه شان ریختند. تفتیش کردند و اذیت نمودند. همسر گرامى ایشان در این باره مى گوید: «از اول زندگیمان که من یاد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ایشان زندان رفتند، از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، بست روز، دو ماه، چهار ماه... خاطرم هست ساواکی ها معمولاً شب ها مى ریختند توى خانه ما، کم مى شد روز بیایند، ساعت ده یا ده و نیم مى آمدند. موقعى که مى آمدند، مدام دست مى گذاشتند روى زنگ تا در باز شود همین که زنگ پشت هم مى زدند، من مى فهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصى حاج آقا با امام داشتند که قایم مى کردم. یا اگر یک وقت اعلامیه اى در خانه داشتم، فورى این ها را در لباسم مى گذاشتم، مرا که نمى گشتند».[۸]

صداى انقلاب:

در آبان ماه ۱۳۵۶ سید مصطفى خمینى، فرزند برومند امام به نحو مشکوکى درگذشت. مردم مسلمان ایران چون دست پرخون رژیم پهلوى را در پس این حادثه دلخراش مى دیدند، با برگزارى مجالس متوالى در تهران و قم و شهرستان ها انزجار خود از رژیم و حمایت از مرجع عالیقدر شیعه، امام خمینى را که در حال تبعید در عراق بسر مى برد، ابراز داشتند.

روز ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ در سالروز کشف حجاب اجبارى، مقاله اى تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام مستعار «احمد رشیدى مطلق» در روزنامه اطلاعات آن روز منتشر گردید که در آن مقاله به مرجع بزرگوار امت و روحانیت اسلام به طور وقیحانه اى توهین شده بود. دیگر براى مردم ستمدیده ایران قابل تحمل نبود، حوزه علمیه قم و مردم مؤمن و متعهد این شهر اولین فریاد اعتراض را برآوردند. روز ۱۹ دى ماه ۱۳۵۶ دژخیمان رژیم، مردم بى گناه و بى دفاع را به گلوله بستند و در همین رابطه جمعى از فضلاى حوزه را دستگیر و تبعید نمودند. عده اى مجروح و شهید گردیدند. ۲۹ بهمن ۵۶ اربعین شهداى قم شهر قهرمان پرور تبریز یکپارچه دود و آتش و خون شد. در اربعین شهداى تبریز، قیام مردم یزد و جهرم و همین طور بسیارى از شهرهاى دیگر پدید آمد.

این اربعین ها و هفته ها، همراه با اعتصاب و کم کارى در مراکز اقتصادى و ادارى، کمر رژیم را شکست و مردم هر چه بیشتر با جنایات آنان آشنا شدند و هر روز بیشتر و آگاهانه تر در صحنه هاى انقلاب حضور پیدا کردند. در همین سال (۱۳۵۶) بود که روحانیت مبارز تهران شکل نوینى پیدا کرد. روحانیون مبارز که در آغاز بدون نام و عنوان صرفا جلسات مخفیانه اى داشتند و با حضور آیات عظام، آقایان مهدوى کنى، هاشمى رفسنجانى، امامى کاشانى، مروارید، شکرى، غیورى و استاد شهید مطهرى تشکیل مى شد، در این سال با تلاش «شهید محلاتى» و یاران دیگر، تشکیلاتِ گسترده و معظم ترى پیدا کرد. جریان ها یکى پس از دیگرى با هدایت هاى پیامبرگونه رهبر عظیم الشأن انقلاب، امام خمینى‌ به وقوع مى پیوست و انقلاب اسلامى به پیروزیش نزدیکتر مى شد.

وقایع سرنوشت ساز و خونبار ۱۷ شهریور بعد از راهپیمایى عید فطر ۵۷ حوادث ۱۳ آبان و حمله وحشیانه نیروهاى امنیتى و انتظامى به دانشگاهیان و مردم، راهپیمائی هاى روزانه در تمام شهرها و تکبیرهاى شبانه در پشت بام ها، گسترش انقلاب اسلامى در اقصى نقاط ایران حتى در روستاهاى دوردست، اعلام انزجار و فاصله گرفتن همه مردم از رژیم و بالاخره فرار شاه در ۲۶ دى ماه ۵۷ و اعلام بازگشت امام به وطن و تحصن روحانیون در دانشگاه و بازشدن فرودگاه، تشکیل ستاد استقبال از امام و فعالیت هاى بى وقفه شهید محلاتى در اکثر این جریان ها، گوشه اى از تلاش هاى خالصانه این مرد بزرگ مى باشد.[۹]

دوازدهم بهمن ۵۷ امام وارد ایران شد، تا ۲۲ بهمن که انقلاب اسلامى به پیروزى رسید، باز هم شهید محلاتى در تمام مشکلات و سختى ها چون بازویى توانا براى امام، در خدمت انقلاب و اسلام و مردم بود. لحظه اى که شاید براى اکثر مردم ایران فراموش نشدنى است و شیرینى آن همه تلخى ها و مصیبت ها را به فراموشى سپرد، زمانى است که ایستگاه رادیو، توسط مردم بزرگ به تصرف درآمد و صداى انقلاب از این رسانه جمعى به گوش ملت رسید. روزنامه اطلاعات در روز دوشنبه ۲۳ بهمن این گونه نوشت: «با آغاز پخش صداى واقعى ملت ایران از رادیو و در پى پخش سرود اى ایران اى مرز پر گهر صداى گوینده رادیو در فضاى انقلابى ایران چنین طنین انداز شد؛ این جا تهران است، صداى راستین ملت ایران، صداى انقلاب».[۱۰]

شهید محلاتى که گوینده این جملات بود مى گوید: «بعدازظهر ۲۱ بهمن، تقریباً مراکز نظامى سقوط کرده بود ولى در بالاى شهر هنوز تیراندازى بود. تصمیم گرفتیم برویم رادیو را تصرف کنیم چند نفر مسلح با خود برداشتم و در میان رگبار گلوله رفتیم و ایستگاه رادیو را به تصرف درآوردیم. و من اعلام کردم: این صداى انقلاب اسلامى ایران است، و ساعتى را با پیام امام و صحبت هاى خود اداره کردم. تا جام جم به دست نیروهاى انقلابى افتاد. بدین ترتیب این انقلاب پیروز شد».[۱۱]

عشق به امام خمینى

از ویژگى هاى این شهید بزرگوار، عشق و علاقه و اطاعت از مقام ولایت و امامت بود. مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى مدظلّه در این رابطه مى فرماید: «به قدرى ایشان به امام علاقه داشت و اعتقاد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزى را بیان مى کرد، مثل یک امر تعبدى برایش لازم الاجراء بود... و اعتقاد و ارادت ایشان به امام به نظر من، یکى از عوامل تحرک مستمر و خستگى ناپذیر ایشان بود... متقابلاً امام هم به ایشان علاقه داشتند».[۱۲]

همسر شهید محلاتى مى گوید: «دو سه روز بعد از شهادت حاج آقا، خانم امام تشریف آوردند منزل ما، و تا مرا دیدند، بوسیدند و گریه کردند و گفتند که امام در دو شهادت خیلى گریستند، و بلند بلند گریه کردند. یکى در شهادت شهید مطهرى بود، یکى هم شهادت شهید محلاتى. دوازده روز بعد از شهادت که ما را بردند خدمت امام، ایشان فرمودند: ... مثل این که من بازویم را از دست داده ام و اشک هایشان سرازیر شد. و همه ما با گریه امام گریه کردیم».[۱۳]

شهید محلاتی پس از پیروزى انقلاب

شهید محلاتى پس از پیروزى انقلاب نیز على رغم سن بالا، همچون سرباز پرتلاش در خدمت امام و امت بود و مسئولیت هاى خطیرى را عهده دار شد او مى گوید: «بعد از پیروزى انقلاب به عنوان اولین دبیر جامعه روحانیت مبارز انتخاب شده و مسئولیت تشکیل دبیرخانه به بنده واگذار گردید. از طرف حضرت امام در صندوق تعاون صنفى نیز مشغول به کار شدم. در سال ۱۳۵۸ ه.ش از طرف امام مسئول برگزارى مراسم حج گردیدم. با پیش آمدن انتخابات دوره اول مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم محلات کاندید شدم و به مجلس راه یافتم و ناچار از امور دبیرخانه استعفا نمودم. در اوائل مجلس حسب الامر حضرت امام به نمایندگى ایشان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آمدم. چون به کارهاى دیگر نمى رسیدم، از همگى به جز نمایندگى در سپاه و نمایندگى مردم محلات در مجلس شوراى اسلامى استعفا دادم.»[۱۴]

ویژگی‌هاى اخلاقى

همان گونه که در شرح حال مبارزاتى وى گذشت، او تنها اهل سخن و سخنورى نبود، بلکه اهل عمل بود. گویا این کلام خداوند متعال را همیشه در خاطر داشت که: «یا ایها الّذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون»[۱۵]؛

بدین سبب او سعى مى کرد اول عمل کند بعد سخن بگوید و با این باور بود که در همه صحنه هاى سخت مبارزات در زمان طاغوت و هنگام پیروزى و بعد از آن حاضر بود. با این حال، آن گونه نبود که زندگى مبارزاتیش او را از عبادات و شب زنده‌دارى و ارتباط با معبود و راز و نیاز با او بازدارد، بلکه مى توان گفت، استقامت و پایداریش در راه انقلاب و تحمل سختى ها و مشکلات نیز در سایه همان راز و نیازها و شب زنده داری‌ها بود.

حجت الاسلام رسولى محلاتى مى گوید: «در سفرهایى که با هم مى رفتیم، حالات عجیبى در ایشان دیده بودم، گاهى در نماز شب چنان گریه مى کرد که نمى شد جلویش را بگیرى، وقتى در قم بودیم، از برنامه هاى طلبه ها یکى حضور در نماز جماعت بود، شهید محلاتى از طلبه هایى بود که نماز جماعتش ترک نمى شد».[۱۶]

خوشرفتارى:

همسر شهید مى گوید: «متواضع بود و خوش برخورد، گاهى اوقات مى گفتم فلان شخص مجاهد است؛ یا منافق است، مى گفت: پس من باید احترام بیشترى به او بگذارم تا جذب اسلام شود».

حاج احمد فرزند شهید مى گوید: «با اتوبوس مى رفتیم مشهد، راننده نوار موسیقى گذاشته بود. پدرم از جایش بلند شد، رفت پیش راننده، خیلى آرام و محترمانه خواست که خاموش کند، راننده توجهى نکرد، بى ادبى هم کرد. هنگام ظهر، اتوبوس براى ناهار در جایى نگه داشت، همراهمان ناهار داشتیم پدرم رفت و با اصرار راننده را آورد و با هم غذا خوردیم، ادب و متانت پدرم، احترامى که به راننده گذاشته بود، چنان او را تحت تأثیر قرار داد که از بابت کارش پشت سر هم عذرخواهى مى کرد. بعدها هم ارتباطش با پدرم برقرار ماند، و پدر کمک هاى زیادى به او کرد».[۱۷]

آیت الله مهدوى کنى مى گوید: «شهید محلاتى هیچ وقت قهر نمى کرد، چون احساس وظیفه مى کرد و مى دانست که باید کار کند، بعد از انقلاب حوادث زیادى اتفاق افتاد و در این حوادث، به شهید محلاتى هم بى مهرى زیادى شد. اگر او آدمى معمولى بود، خیلى زود کنار مى نشست و به اصطلاح قهر مى کرد».[۱۸]

ساده زیستى:

حجت الاسلام رازینى مى گوید: «ساده زندگى مى کرد، در وضع زندگى اش تغییرى ندیدیم، از انقلاب یک خانه از خودش داشت که این اواخر بعد از شهادتش، تعمیر شد، منزلشان تا آخر همان بود. وسیله نقلیه شان همان بود که از طرف سپاه یا نهادهاى دیگر در اختیارشان مى گذاشتند. سرمایه اى یا اندوخته شخصى در جایى نداشت».[۱۹]

شیداى شهادت:

شهید محلاتى عاشق شهادت بود، او بارها مى گفت: «کمیته استقبال امام را من و آقاى دکتر مفتح و آقاى مطهرى تشکیل دادیم، آن دو شهید شدند من لیاقت شهادت نداشتم».[۲۰]

همسرش مى گوید: «بعد از شهادت دکتر بهشتى و باهنر، نیز زیاد مى گفت: من سعادت شهادت ندارم، در مواقعى که خانه بود، همیشه راه مى رفت و مى گفت: خانم شما مرا حلال کنید از سر تقصیرات من بگذرید و دعا کنید من به شهادت برسم».[۲۱]

آشنایى شهید محلاتى با رزمندگان و جانبازان و شهیدان، این شعله را هر روز در نهاد او افروخته تر مى ساخت. او گاهى پیکرهاى پاک و در خون تپیده رزمندگان اسلام را مشاهده مى کرد که این چنین براى دفاع از دین و مبارزه با استکبار، از زندان تن رها شده، به سوى حضرت حق مى شتابند، در حالى که او راهنماى بعضى از آن ها بوده، چگونه در شهادت نیز الگوى آنها نباشد.

عصر روز سه شنبه یک هفته قبل از شهادت در مراسم تشییع جنازه پاک گروهى از شهیدان شهر «قم» در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها با شور و التهاب چنین گفت: «من رشک مى برم به این شهدا که چه آرام و پرطمطراق بسان مرغان بهشتى بال و پر گشوده اند و به سوى معبود محبوب در پروازند».[۲۲]

شهادت

شهید فضل الله محلاتى روز پنج شنبه ۱۳۶۴/۱۲/۱ قبل از حرکت توسط آقاى اکرمى به فرودگاه تلفن کردند، هواپیما را نگهدارید، من حتما مى آیم حتى به ایشان مى گویند ظاهراً یک هواپیماى دیگر یک ساعت بعد پرواز مى کند، شما با آن بروید، ایشان مى گوید؛ من با همین هواپیما مى آیم. آرى شهید محلاتى با این هواپیما پرواز کرد، به سوى کوى دوست و ملکوت اعلى و پرواز به سوى آسمان قدس:

نگینى پر بها از خاتم افتاد * به ابروى فضیلت ها خم افتاد

«محلاتى» به دیدار خدا رفت * ز فقدانش به دل، کوه غم افتاد

شهادت مزد خدمت هاى او بود * به سان قطره در کام یم افتاد

خریدار دل و جانش خدا شد * نگاه گرم حق بر شبنم افتاد

محلاتى به حق «فضل خدا» بود * سپاه از سوگ او در ماتم افتاد[۲۳]

در میان این یاران انقلاب هشت تن از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى به نام هاى شهید ابوالقاسم رزاقى، شهید مهدى یعقوبى، شهید سید ابوالقاسم موسوى دامغانى، شهید غلامرضا سلطانى، شهید سید نورالدین رحیمى، شهید سید حسن شاهچراغى، شهید على معرفى زاده، شهید محمد کلانه اى و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند. در حالى که با هواپیماى مسافربرى متعلق به شرکت هوایى آسمان عازم اهواز بودند در نزدیکى شهر اهواز از سوى دو فروند از جنگنده هاى متجاوز عراقى هدف حمله قرار گرفتند و در منطقه ویسى در ۲۵ کیلومترى شمال اهواز با سقوط هواپیمایشان به شهادت رسیدند.

از آن جا که این گروه عازم جبهه هاى نبرد حق علیه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زیادى از علما و روحانیون مبارز به درجه رفیع شهادت نایل آمدند، این روز به «روز روحانیت و دفاع مقدس» نامگذارى گردید. تا بدین وسیله همه ساله از مجاهدات خستگى ناپذیر این پاسداران راستین اسلام و انقلاب قدردانى گردد.[۲۴]

شهید محلاتى، مرگ و جهان دیگر را همیشه در نظر داشت. چندین وصیتنامه نوشت، آخرین وصیت نامه اش را در مرداد ماه ۶۴ شش ماه قبل از شهادتش به رشته تحریر درآورده است و در آن خطاب به فرزندانش نوشته است: «سه چیز را اگر نداشته باشید، من از شما نمى گذرم و از شما راضى نخواهم بود: اللّه، قرآن و امام».[۲۵]

آرى او نیز چون پیامبر اسلام که بارها و بارها مردم را به امر مهم ولایت سفارش نمود و فرمود: «من از میان شما مى روم و دو چیز گرانبها را باقى مى گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم» فرزندانش را به این دو امر مهم سفارش نموده است. علاوه بر این، او آرزو داشت با لباس روحانى شهید و با همان لباس هم به خاک سپرده شود. بدین جهت در لحظات بحرانى و شرایط سخت هم لباس روحانى اش را به تن داشت و در آخر با همان لباس و قبایى نویى که پوشیده بود، شهید گردید پیکرش طورى بود که نمى شد غسلش داد و با همان لباس دفن شد و به آرزویش رسید.[۲۶]

قبر مطهرش در ایوان شرقى مسجد طباطبایى ورودى مسجد بالا سر حضرت معصومه سلام الله علیها قرار دارد و بر سنگ مرقدش که به دیوار چسبیده، چنین نوشته است: هو الحى القیوم. حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتى شهید عزیز را که من و شما او را مى شناختیم عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکى از چهره هاى درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است تحمل سختى ها نمود و رنج ها کشید و با قامت استوار ایستادگى کرد. (امام خمینى) من در این عالم به او (امام خمینى) عشق مى ورزیدم و اوامر مرا بعد از این عالم در پیشگاه خداوند شفاعت کنند. (شهید محلاتى) حاج شیخ فضل الله مهدى زاده محلاتى نماینده محترم امام مدظله العالى، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در تاریخ ۱۳۰۹ متولد و در تاریخ اول اسفند ۱۳۶۴ در فاجعه هوایى به دست مزدوران بعثى به شهادت رسید.

پانویس

  1. پرواز در پرواز، خاطراتى از شهید حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ فضل الله محلاتى بازنویس: مسعود انصارى راد ص ۱۹ و آشنایى با مجلس شوراى اسلامى، به ضمیمه کارنامه سال اول مجلس، روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، ص ۱۸۱. محلات با جمعیتى در حدود پنجاه هزار نفر که بیشتر اهالى آن از راه کشاورزى و باغ هاى سرسبز و پرمیوه تأمین معاش مى کنند، از شهرستانهاى استان مرکزى است.
  2. معراج شهادت، دفتر نمایندگى سپاه، ص ۲۷ و ۲۶ و ۸۳ و خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص ۲۱.
  3. خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى ص ۲۱-۲۲.
  4. همان، ص ۳۲۳ و ۶۱ و معراج شهادت، ص ۲۸-۲۹.
  5. خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۲۳ و معراج شهادت ص ۳۸ و ۳۷ پرواز در پرواز، ص ۵۲ در معراج شهادت چنین آمده «فدائیان اسلام در سال ۱۳۲۷ ه.ش به رهبرى روحانى بزرگوار سید مجتبى نواب صفوى و با معاونت و یارى صادقانه سید عبدالحسین واحدى تأسیس شد. مرحوم علامه عبدالحسین امینى و آیت الله سید عبدالله شیرازى بر شکل گیرى و اقدامات این گروه نظارت داشتند».
  6. خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۲۶.
  7. خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۴۸ و ۴۹.
  8. ماهنامه پیام زن، صاحب امتیاز دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، شماره پیاپى ۷۲، ص ۱۸.
  9. معراج شهادت، ص ۶۸-۷۸.
  10. روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، ش ۱۵۷۸۳، ص ۲.
  11. معراج شهادت، ص ۸۱.
  12. همان، ص ۱۸.
  13. ماهنامه پیام زن، ش پیاپى/۷۲، ص ۲۰.
  14. معراج شهادت، ص ۸۵ و ۸۴ و گزارش زمستان ۵۷ سازمان عقیدتى سیاسى ارتش جمهورى اسلامى ایران، ص ۲۲۹.
  15. سوره صف، آیات ۳ و ۲.
  16. پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
  17. پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
  18. پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
  19. پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
  20. معراج شهادت، ص ۱۱۷.
  21. ماهنامه پیام زن، شماره پیاپی ۷۲، ص ۲۰.
  22. معراج شهادت، ص ۱۱۸-۱۱۷.
  23. همان، ص ۲۶.
  24. روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه ۱۳۷۶/۱۱/۳۰، ش ۵۴۲۴۰، ص ۱۲.
  25. معراج شهادت، ص ۲۳.
  26. پرواز در پرواز، ص ۲۰۳ از خاطرات رفیق دوست.

منبع

ستارگان حرم، جلد ۳، نویسنده: احمد محیطى اردکانى.