اخلاق: تفاوت بین نسخهها
Heidariyan47 (بحث | مشارکتها) |
Heidariyan47 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | نقش برجسته اخلاق در ادیان ابراهیمی آنچنان درخشان است که نه تنها برای دین پژوهان و فیلسوفان اخلاق، که برای همه کسانی که اندک اطلاعی از این ادیان داشته باشند، جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که از ابراهیم خلیل (ع) تا موسای کلیم (ع) و پیامبران بنی اسرائیل و عیسی روح الله (ع) و، بالاتر از و والاتر از همه، محمد رسول الله (ص)، همه پیام آوران اخلاق و مکرمتهای عالی انسانی بوده، و خود بهترین الگوها و اسوه ها را ارائه داده اند.<ref>عبدالحسين خسروپناه- اخلاق قرآنى- صفحه 11</ref> | + | نقش برجسته اخلاق در ادیان ابراهیمی آنچنان درخشان است که نه تنها برای دین پژوهان و فیلسوفان اخلاق، که برای همه کسانی که اندک اطلاعی از این ادیان داشته باشند، جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که از [[ابراهیم خلیل]] (ع) تا موسای کلیم (ع) و پیامبران [[بنی اسرائیل]] و [[عیسی]] روح الله (ع) و، بالاتر از و والاتر از همه، [[محمد رسول الله]] (ص)، همه پیام آوران اخلاق و مکرمتهای عالی انسانی بوده، و خود بهترین الگوها و اسوه ها را ارائه داده اند.<ref>عبدالحسين خسروپناه- اخلاق قرآنى- صفحه 11</ref> |
==واژه شناسی اخلاق== | ==واژه شناسی اخلاق== |
نسخهٔ ۱ دسامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۵۱
نقش برجسته اخلاق در ادیان ابراهیمی آنچنان درخشان است که نه تنها برای دین پژوهان و فیلسوفان اخلاق، که برای همه کسانی که اندک اطلاعی از این ادیان داشته باشند، جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که از ابراهیم خلیل (ع) تا موسای کلیم (ع) و پیامبران بنی اسرائیل و عیسی روح الله (ع) و، بالاتر از و والاتر از همه، محمد رسول الله (ص)، همه پیام آوران اخلاق و مکرمتهای عالی انسانی بوده، و خود بهترین الگوها و اسوه ها را ارائه داده اند.[۱]
واژه شناسی اخلاق
اخلاق «جمع خُلق» و در لغت به معناى خويهاست[۲] و در اصطلاح، عبارت است از حالت نفسانى راسخ در نفس كه با پيدايش آن حالت، اعمال اخلاقى بدون زحمت و نياز به تأنّى و تأمّل سر مى زند.[۳] چنانچه صاحب قاموس قرآن می نویسد: خلق (بر وزن قفل و عنق) بمعنى عادت و طبع و مروّت و دين است چنانكه در قاموس و اقرب گفته «وَ إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ» حقّا كه تو بر خلق عظيمى استوارى [۴]
علمى كه پيرامون صفات نفسانى بحث مى كندو نيك و بد و خير و شر را به انسان تعليم داده و راه چگونه زيستن را به او مى آموزد، «علم اخلاق» نام دارد. موضوع آن، نفس و روح انسان و هدف آن پيراستن نفس از پستيها، آراستن آن به فضايل و خصلتهاى اخلاقى، توجه دادن به خودشناسى و در نتيجه، رساندن انسان به كمال و سعادت است.
از اين رو، علم اخلاق يكى از ضرورى ترين علوم براى انسان است.
امام كاظم عليه السلام فرمود: «الْزَمُ الْعِلْمِ لَكَ مادَلَّكَ عَلى صَلاحِ قَلْبِكَ وَاظْهَرَلَكَ فَسادَهُ؛[۵] لازمترين علم براى تو آن است كه تو را به پاكسازى دل (و تهذيب نفس) راهنمايى كرده، فساد آن را براى تو آشكار كند».
ضرورت اخلاق و خودسازى
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ تَعالى مَلَكاً يَنْزِلُ فى كُلِّ لَيْلَةٍ فَيُنادى : يا ابْناءَ الْعِشْرينَ جِدُّوا وَاجْتَهِدُوا؛[۶] خداى متعال را فرشته اى است كه هر شب فرود آمده، ندا مى دهد: اى جوانان بيست ساله! كوشش كنيد و (براى نيل به كمال و سعادت خود) مجاهده نماييد».
آغاز سنين جوانى، بهار به دست آوردن فضيلتهاى انسانى است.
امام على عليه السلام در نامه خود به امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: «...إِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْارْضِ الْخالِيَةِ ما الْقِىَ فيها مِنْ شَىْ ءٍ قَبِلَتْهُ فَبادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ انْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ...؛[۷] دل نوجوان، مانند زمين خالى است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد. از اين رو، پيش از آنكه (عمر زيادى بر تو بگذرد و) دلت سخت گردد، به ادب و تربيت تو پرداختم...».
در جاى ديگر به همه جوانان خداجو و آرمانخواه سفارش مى كند: «يامَعْشَرَالْفِتْيانِ، حَصِّنُوا اعْراضَكُمْ بِالْأَدَبِ...؛[۸] اى قشر جوان! آبروى خويش را با ادب حفظ كنيد...
پانویس
- ↑ عبدالحسين خسروپناه- اخلاق قرآنى- صفحه 11
- ↑ لغت نامه دهخدا، ج 5، ص 1525، دانشگاه تهران.
- ↑ محجة البيضا، ج 5، ص 95، صدوق.
- ↑ قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، 7 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ششم، 1412 ه ق ، ج2 ص 292
- ↑ بحارالانوار، ج 78، ص 333، اسلاميه.
- ↑ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 157، آل البيت.
- ↑ نهج البلاغه، فيض الاسلام، نامه 31، ص 912.
- ↑ جوان، فلسفى، ج 1، ص 194، به نقل از تاريخ يعقوبى، ص 152.
منابع
نعمتالله یوسفیان، علیاصغر الهامینیا؛ اخلاق اسلامى، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، جلد 1، صفحه 15-20.
قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، 7 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ششم، 1412 ه ق ، ج2 ص 292