اَجَل: تفاوت بین نسخهها
جز |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | __toc__ | ||
+ | |||
سرآمد زمانى یا تمام مدت هر پدیده، كار یا موجود. | سرآمد زمانى یا تمام مدت هر پدیده، كار یا موجود. | ||
سطر ۷: | سطر ۹: | ||
این امور در دو دسته امور حقیقى و اعتبارى قابل تقسیماند. | این امور در دو دسته امور حقیقى و اعتبارى قابل تقسیماند. | ||
− | + | ==اجل در امور حقیقى== | |
مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدت معینى است كه خداوند در عالم تكوین براى موجودات حقیقى اعم از انسانها، حیوانات، آسمانها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و... قرار داده است كه با فرارسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد شده منقرض مىشوند. امورى حقیقى كه [[قرآن]]، اجل را درباره آنها بكار برده است، عبارتند از: | مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدت معینى است كه خداوند در عالم تكوین براى موجودات حقیقى اعم از انسانها، حیوانات، آسمانها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و... قرار داده است كه با فرارسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد شده منقرض مىشوند. امورى حقیقى كه [[قرآن]]، اجل را درباره آنها بكار برده است، عبارتند از: | ||
− | + | ==اجل انسان== | |
− | اجل درباره انسان به معناى مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و [[قرآن كریم]] از دو نوع اجل براى انسان یاد مىكند: یكى با قید «مسمّى» و دیگرى بدون هیچ قیدى: | + | اجل درباره انسان به معناى مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و [[قرآن كریم]] از دو نوع اجل براى انسان یاد مىكند: یكى با قید «مسمّى» و دیگرى بدون هیچ قیدى: {{متن قرآن|«هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه...»}}. ([[سوره انعام]]/6،2) |
بر اساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو زمان پایان عمر آدمى است، نه مدت عمر او.<ref> المیزان، ج 7، ص 9.</ref> | بر اساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو زمان پایان عمر آدمى است، نه مدت عمر او.<ref> المیزان، ج 7، ص 9.</ref> | ||
− | در جوامع روایى شیعه، «اجل مسمى» را به «اجل حتمى» كه غیرقابل تغییر بوده و در [[شب قدر]] معین مىشود، تفسیر و آیه | + | در جوامع روایى شیعه، «اجل مسمى» را به «اجل حتمى» كه غیرقابل تغییر بوده و در [[شب قدر]] معین مىشود، تفسیر و آیه شریفه {{متن قرآن|«اِذاجاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون»}} ([[سوره یونس]]/10،49) را به آن ناظر دانستهاند و نیز «اجل غیرمسمى» را به اجل موقوف و مشروط كه قابل تغییر است، تفسیر كردهاند.<ref>الفصول المهمه، ج1، ص221؛ [[بحارالانوار]]، ج5، ص139.</ref> |
− | در [[منابع اسلامى]] از «اجل مسمى» با تعابیرى چون اجل «محتوم»،<ref> تفسیر عیاشى، | + | در [[منابع اسلامى]] از «اجل مسمى» با تعابیرى چون اجل «محتوم»،<ref> تفسیر عیاشى، ج1، ص 354ـ355.</ref> «قطعى»،<ref> ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 13، ص 21.</ref> «مقضى»<ref> الصافى، ج 2، ص 107.</ref> و «طبیعى»<ref>بحارالانوار، ج 4، ص 117.</ref> و از «اجل غیرمسمى» نیز با واژگانى مانند «معلق»،<ref> المیزان، ج 7، ص 9.</ref> «موقوف»،<ref> الفصول المهمه، ج 1، ص 221؛ البرهان، ج 2، ص 401.</ref> «اخترامى»،<ref> بحارالانوار، ج 4، ص 117؛ التفسیر الكبیر، ج 12، ص 153.</ref> و «مشروط»،<ref> المیزان، ج 7، ص 9.</ref> یاد شده است. |
− | [[علامه طباطبایى]] با ضمیمه كردن | + | [[علامه طباطبایى]] با ضمیمه كردن آیه {{متن قرآن|«لِكُلِّ اَجَل كِتابٌ × یَمحوا اللّهُ ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتب»}} ([[سوره رعد]]/13، 38ـ39) به آیات اجل، نتیجه مىگیرد كه اجل مسمى و حتمى همان است كه در «امّالكتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمىیابد و اجل غیرمسمى اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است. |
«امّالكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مىشوند؛ به گونهاى كه قابل تخلف نباشند؛ ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ اما از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل نه تمام آنها؛ چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراین هر انسانى اقتضا دارد به طور طبیعى مثلاً صد سال عمر كند. | «امّالكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مىشوند؛ به گونهاى كه قابل تخلف نباشند؛ ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ اما از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل نه تمام آنها؛ چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراین هر انسانى اقتضا دارد به طور طبیعى مثلاً صد سال عمر كند. | ||
سطر ۲۹: | سطر ۳۱: | ||
برخى از قرآنپژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفتهاند: اجلى كه قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده كه به آن اجل معلق (معلق بر شرایط) مىگویند و اجلى كه حتمى و غیرقابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است كه همان مرحله حتمیت و غیرقابل برگشت است.<ref> معارف قرآن، ص 213ـ214.</ref> | برخى از قرآنپژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفتهاند: اجلى كه قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده كه به آن اجل معلق (معلق بر شرایط) مىگویند و اجلى كه حتمى و غیرقابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است كه همان مرحله حتمیت و غیرقابل برگشت است.<ref> معارف قرآن، ص 213ـ214.</ref> | ||
− | به گزارش فخر رازى، | + | به گزارش فخر رازى،<ref>التفسیرالكبیر، ج 12، ص 153ـ154.</ref> مفسران در تفسیر دو اجل در آیه شریفه {{متن قرآن|«هُو الَّذى خَلَقَكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَه»}} ([[سوره انعام]]/6، 2) اقوال دیگرى را نیز ذكر كردهاند: اجل گذشتگان و اجل افراد باقىمانده بشر، مرگ انسان و زمان برپایى قیامت، مدت زندگى دنیایى و مدت زندگى برزخى، خواب و مرگ، مقدار طى شده از عمر آدمى و مقدار باقیمانده از عمر او، اجل اخترامى كه [[مرگ]] انسان در اثر حوادث و اسباب خارجى فرامىرسد و اجل طبیعى، (قول منسوب به حكیمان)؛ اما [[علامه طباطبایى]] اقوال پیشین را اقوالى ضعیف برشمرده است.<ref> المیزان، ج 7، ص 10.</ref> |
− | + | ===عوامل تقدیم و تأخیر=== | |
از آیات و روایات استفاده مىشود كه امور ذیل در تقدیم و تأخیر اجل مؤثرند: | از آیات و روایات استفاده مىشود كه امور ذیل در تقدیم و تأخیر اجل مؤثرند: | ||
− | + | ====ایمان==== | |
− | + | {{متن قرآن|«قالَت رُسُلُهُم اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّموتِ والاَرضِ یَدعوكُم لِیَغفِرَ لَكُم مِن ذُنوبِكُم و یُؤَخِّرَكُم اِلى اَجَل مُسَمًّى»}}. ([[سوره ابراهیم]]/14،10) برخى مفسران از این آیه استفاده كردهاند كه نتیجه دنیایى [[ایمان به خدا]] و [[پیامبران]]، تأخیر [[مرگ]] انسان تا زمان معین شده و تخلفناپذیر (اجل مسمّى) است.<ref>المیزان، ج 12، ص 30.</ref> | |
− | |||
− | |||
برخى گفتهاند: تأثیر ایمان در افزایش عمر انسان از دو منظر قابل تبیین است. اوّل، منظر الهى: تقدیر الهى چنین است كه ایمان را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبیعى: ایمان به خداوند و پیامبران و تقید به حرام و حلال الهى و دستورهاى دینى، سبب افزایش امنیت فردى و اجتماعى و پیشگیرى از امراض و بیمارىها و در نتیجه افزایش طول عمر آدمى خواهد شد.<ref> قاموس المفاهیم، ج 1، ص 295.</ref> | برخى گفتهاند: تأثیر ایمان در افزایش عمر انسان از دو منظر قابل تبیین است. اوّل، منظر الهى: تقدیر الهى چنین است كه ایمان را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبیعى: ایمان به خداوند و پیامبران و تقید به حرام و حلال الهى و دستورهاى دینى، سبب افزایش امنیت فردى و اجتماعى و پیشگیرى از امراض و بیمارىها و در نتیجه افزایش طول عمر آدمى خواهد شد.<ref> قاموس المفاهیم، ج 1، ص 295.</ref> | ||
− | + | ====عبادت و تقوا==== | |
− | + | {{متن قرآن|«قالَ یقَومِ اِنّى لَكُم نَذیرٌ مُبین × اَنِ اعبُدوا اللّهَ واتَّقوهُ و اَطیعون × یَغفِرلَكُم مِن ذُنُوبِكُم و یُؤَخِّركُم اِلى اَجل مُسَمًّى...»}}. ([[سوره نوح]]/71، 2ـ4) | |
− | + | این آیه تأخیر [[مرگ]] تا اجلى معین را نتیجه [[عبادت]] خدا و [[تقوا]] و اطاعت رسول دانسته و این خود دلیل بر این است كه انسان دو اجل دارد:<ref>المیزان، ج 20، ص 28.</ref> مسمى و غیرمسمى كه اجل غیرمسمى قابل تغییر است. | |
− | + | افزون بر موارد پیش گفته در روایات نیز امور دیگرى مانند [[صدقه]]،<ref> بحارالانوار، ج 93، ص 130.</ref> [[صله رحم]]،<ref> همان.</ref> روزه ماه [[شعبان]]،<ref>المصنف، ج 2، ص 514.</ref> زیارت [[امام حسین]] علیهالسلام<ref> المزار، ص 33.</ref>، تخفیف دَین،<ref> الامالى، ص 667.</ref> شكر فراوان،<ref> عیون الحكم، ص 275.</ref> قرائت [[سوره توحید]] بعد از هر [[نماز]]<ref> المجتنى، ص 90.</ref> و... را عوامل طول عمر و تأخیر اجل و امورى مانند قطع رحم،<ref> سفینةالبحار، ج 2، ص 358.</ref> آلوده دامنى،<ref> الخصال، ص 320.</ref> عقوق والدین،<ref> مستدرك الوسائل، ج 12، ص 334.</ref> ترك زیارت امام حسین علیهالسلام،<ref> المزار، ص 33.</ref> دروغگویى،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.</ref> سوگند دروغ،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.</ref> بستن راه مسلمانان،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.</ref> ادعاى امامت (به ناحق)<ref> [[بحارالانوار]]، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.</ref> و... را عوامل تقدیم اجل و كاهش عمر آدمى نام بردهاند. | |
− | + | ==اجل مقتول== | |
− | |||
− | |||
درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است كه «شخص مقتول اگر كشته نمىشد به حیات طبیعى خود ادامه مىداد یا خیر». | درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است كه «شخص مقتول اگر كشته نمىشد به حیات طبیعى خود ادامه مىداد یا خیر». | ||
سطر ۶۱: | سطر ۵۹: | ||
امكان دارد زنده بماند و ممكن است بمیرد. برخى از آنان مىگویند: اگر [[علم الهى]] به بقاى او تعلق گرفته، اگر به وسیله قاتل كشته نشود، از اجل مشروط و معلق رها شده و تا اجل مسمى زنده خواهد ماند. گروه دیگرى از آنان مىگویند: اجل حقیقى مقتول، همان زمانى است كه كشته مىشود؛ اما در پاسخ این اشكال كه اگر كشتهنمىشد و به حیات خود ادامه مىداد، گفتهاند: اشكال مذكور فرضى بیش نیست و اجل دیگرى كه در این صورت براى مقتول تصور مىشود، تقدیرى و فرضى است.<ref> كشفالمراد، ص 461ـ462.</ref> | امكان دارد زنده بماند و ممكن است بمیرد. برخى از آنان مىگویند: اگر [[علم الهى]] به بقاى او تعلق گرفته، اگر به وسیله قاتل كشته نشود، از اجل مشروط و معلق رها شده و تا اجل مسمى زنده خواهد ماند. گروه دیگرى از آنان مىگویند: اجل حقیقى مقتول، همان زمانى است كه كشته مىشود؛ اما در پاسخ این اشكال كه اگر كشتهنمىشد و به حیات خود ادامه مىداد، گفتهاند: اشكال مذكور فرضى بیش نیست و اجل دیگرى كه در این صورت براى مقتول تصور مىشود، تقدیرى و فرضى است.<ref> كشفالمراد، ص 461ـ462.</ref> | ||
− | + | ==اجل امتها== | |
− | [[قرآن كریم]] براى امتها نیز حیات و موت خاصى قائل است. در آیاتى از قرآن به أجل امتها اشاره شده است؛ از جمله: | + | [[قرآن كریم]] براى امتها نیز حیات و موت خاصى قائل است. در آیاتى از قرآن به أجل امتها اشاره شده است؛ از جمله: {{متن قرآن|«لِكُلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخِرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون»}} ([[سوره یونس]]/10، 49 و [[سوره اعراف]]/7، 34)، و {{متن قرآن|«ما تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها وما یَستَخِرون»}}. ([[سوره حجر]]/15،5 و [[سوره مؤمنون]]/23، 43) |
برخى اندیشهوران از آیات پیشین براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفتهاند: جامعه اصالت دارد زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است؛<ref> مجموعه آثار، ج 2، ص 339ـ340، «جامعه و تاریخ».</ref> بنابراین، اجل امتها را اجلى حقیقى دانستهاند. | برخى اندیشهوران از آیات پیشین براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفتهاند: جامعه اصالت دارد زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است؛<ref> مجموعه آثار، ج 2، ص 339ـ340، «جامعه و تاریخ».</ref> بنابراین، اجل امتها را اجلى حقیقى دانستهاند. | ||
سطر ۷۱: | سطر ۶۹: | ||
مؤیّد این بیان، كلام برخى مفسران است كه از اجل امتها به «اجل معنوى» تعبیر و حیات امتها را به «عزت»، و [[مرگ]] امتها را به «ذلت» آنها تفسیر كرده و نتیجه گرفته كه امتها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دینى و تمسك به اخلاق و فضایل به عزت مىرسند و با روىگردانى از قوانین شرعى و دور شدن از فضایل اخلاقى و انتشار رذایل اخلاقى و منكرات و ستم به شقاوت و ذلت خواهند رسید.<ref> المنیر، ج 8، ص 196.</ref> | مؤیّد این بیان، كلام برخى مفسران است كه از اجل امتها به «اجل معنوى» تعبیر و حیات امتها را به «عزت»، و [[مرگ]] امتها را به «ذلت» آنها تفسیر كرده و نتیجه گرفته كه امتها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دینى و تمسك به اخلاق و فضایل به عزت مىرسند و با روىگردانى از قوانین شرعى و دور شدن از فضایل اخلاقى و انتشار رذایل اخلاقى و منكرات و ستم به شقاوت و ذلت خواهند رسید.<ref> المنیر، ج 8، ص 196.</ref> | ||
− | + | ==اجل پدیدههاى طبیعى== | |
[[قرآن كریم]] در آیات 8 [[سوره روم]]/30، و 3 [[سوره احقاف]]/46، به اجل آسمانها و زمین و در آیات 2 [[سوره رعد]]/13 و 29 [[سوره لقمان]]/31 و 13 [[سوره فاطر]]/35 و 5 [[سوره زمر]]/39، به اجل خورشید و ماه اشاره و از آن با «اجل مسمى» (وقت معین شده) تعبیر كرده است. | [[قرآن كریم]] در آیات 8 [[سوره روم]]/30، و 3 [[سوره احقاف]]/46، به اجل آسمانها و زمین و در آیات 2 [[سوره رعد]]/13 و 29 [[سوره لقمان]]/31 و 13 [[سوره فاطر]]/35 و 5 [[سوره زمر]]/39، به اجل خورشید و ماه اشاره و از آن با «اجل مسمى» (وقت معین شده) تعبیر كرده است. | ||
سطر ۷۷: | سطر ۷۵: | ||
آیات پیشین بیانگر این مطلب است كه این موجودات، دائم و سرمدى نبوده بلكه در روز معینى كه نزد خداوند روشن است، آنها نیز فانى و منقرض خواهند شد كه بر اساس آیات دیگر ([[سوره تكویر]]/81، 1ـ3؛ [[سوره انفطار]]/82، 1؛ [[سوره انشقاق]]/84، 1ـ5) آن روز، روز قیامت خواهد بود. | آیات پیشین بیانگر این مطلب است كه این موجودات، دائم و سرمدى نبوده بلكه در روز معینى كه نزد خداوند روشن است، آنها نیز فانى و منقرض خواهند شد كه بر اساس آیات دیگر ([[سوره تكویر]]/81، 1ـ3؛ [[سوره انفطار]]/82، 1؛ [[سوره انشقاق]]/84، 1ـ5) آن روز، روز قیامت خواهد بود. | ||
− | آیه 5 [[سوره حج]]/ | + | آیه 5 [[سوره حج]]/22 {{متن قرآن|«ونُقِرُّ فِىالاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمّىً ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً»}} نیز زمان استقرار جنین در رحم مادر را مدتى مشخص و از پیش تعیین شده مىداند. |
− | + | ==اجل در امور اعتبارى== | |
مقصود از آن سرآمد زمانى و مدت معینى است كه به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مىشود؛ خواه به صورت قوانینى باشد كه از سوى شارع وضع مىشود؛ مانند عده طلاق و وفات و خواه از ناحیه انسانها وضع شده و شارع مقدس آن را جایز شمرده باشد؛ مانند اجل دَین. امور اعتبارى كه قرآن، اجل را درباره آنها بكار برده، عبارتند از: | مقصود از آن سرآمد زمانى و مدت معینى است كه به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مىشود؛ خواه به صورت قوانینى باشد كه از سوى شارع وضع مىشود؛ مانند عده طلاق و وفات و خواه از ناحیه انسانها وضع شده و شارع مقدس آن را جایز شمرده باشد؛ مانند اجل دَین. امور اعتبارى كه قرآن، اجل را درباره آنها بكار برده، عبارتند از: | ||
− | + | ===دَین=== | |
یكى از موارد اجل اعتبارى، تعیین سرآمد معین براى دَین است كه بر اساس آیه 282 [[سوره بقره]]/2 مورد تأیید و امضاى شارع مقدس قرار گرفته است. | یكى از موارد اجل اعتبارى، تعیین سرآمد معین براى دَین است كه بر اساس آیه 282 [[سوره بقره]]/2 مورد تأیید و امضاى شارع مقدس قرار گرفته است. | ||
− | + | ===اجاره=== | |
تعیین اجل در عقد اجاره (اعم از اجیر كردن شخصى براى انجام كارى یا اجاره شیئ خاص مانند خانه یا منافعى از شىء معین دیگر) نیز بر اساس آیات قرآن و عموم روایت «المؤمنون عند شروطهم»<ref> الاستبصار، ج 3، ص 284.</ref> جایز است كه نمونه آن در [[قرآن كریم]] اجیر شدن [[حضرت موسى]] علیهالسلام براى شعیب به مدت 8 یا 10 سال در برابر ازدواج با یكى از دختران او است. ([[سوره قصص]]/28، 28ـ29) | تعیین اجل در عقد اجاره (اعم از اجیر كردن شخصى براى انجام كارى یا اجاره شیئ خاص مانند خانه یا منافعى از شىء معین دیگر) نیز بر اساس آیات قرآن و عموم روایت «المؤمنون عند شروطهم»<ref> الاستبصار، ج 3، ص 284.</ref> جایز است كه نمونه آن در [[قرآن كریم]] اجیر شدن [[حضرت موسى]] علیهالسلام براى شعیب به مدت 8 یا 10 سال در برابر ازدواج با یكى از دختران او است. ([[سوره قصص]]/28، 28ـ29) | ||
− | + | ===عده طلاق=== | |
مورد دیگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است كه در آیات [[قرآن كریم]] از آن با تعبیر «اجل» ([[سوره بقره]]/2،231 و [[سوره طلاق]]/65،2 و 4) و در متون فقهى با تعبیر «عده» یاد شده است و آن، مدت زمانى است كه زن مطلقه پس از اجراى طلاق، حق ازدواج با دیگرى را تا پایان آن ندارد. | مورد دیگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است كه در آیات [[قرآن كریم]] از آن با تعبیر «اجل» ([[سوره بقره]]/2،231 و [[سوره طلاق]]/65،2 و 4) و در متون فقهى با تعبیر «عده» یاد شده است و آن، مدت زمانى است كه زن مطلقه پس از اجراى طلاق، حق ازدواج با دیگرى را تا پایان آن ندارد. | ||
سطر ۹۷: | سطر ۹۵: | ||
طول این مدت بر اساس آیه 228 [[سوره بقره]] «سه بار پاك شدن» و براى زنان یائسه (در صورتى كه احتمال مىدهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پایان وضع حمل ([[سوره طلاق]]/65، 4) است. | طول این مدت بر اساس آیه 228 [[سوره بقره]] «سه بار پاك شدن» و براى زنان یائسه (در صورتى كه احتمال مىدهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پایان وضع حمل ([[سوره طلاق]]/65، 4) است. | ||
− | + | ===عده وفات=== | |
از دیگر موارد اجل اعتبارى در [[قرآن كریم]]، اجل یا عده وفات است. از آنجا كه پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى دیگر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر پیشین سازگار نیست و از سویى سبب جریحهدار شدن عواطف بستگان متوفا مىشود، قرآن كریم ازدواج مجدد زنان را به نگهداشتن عده مشروط مىكند كه مدت آن 4 ماه و 10 روز تعیین شده است. ([[سوره بقره]]/2، 234) | از دیگر موارد اجل اعتبارى در [[قرآن كریم]]، اجل یا عده وفات است. از آنجا كه پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى دیگر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر پیشین سازگار نیست و از سویى سبب جریحهدار شدن عواطف بستگان متوفا مىشود، قرآن كریم ازدواج مجدد زنان را به نگهداشتن عده مشروط مىكند كه مدت آن 4 ماه و 10 روز تعیین شده است. ([[سوره بقره]]/2، 234) | ||
سطر ۱۰۳: | سطر ۱۰۱: | ||
از سوى دیگر، خداوند با تشریع این حكم به مبارزه با برخى عقاید خرافى كه مخالف ازدواج مجدد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت این مدت هیچ منعى براى ازدواج شایسته آنان نمىبیند.<ref> نمونه، ج 2، ص 193.</ref> | از سوى دیگر، خداوند با تشریع این حكم به مبارزه با برخى عقاید خرافى كه مخالف ازدواج مجدد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت این مدت هیچ منعى براى ازدواج شایسته آنان نمىبیند.<ref> نمونه، ج 2، ص 193.</ref> | ||
− | + | ===منافع مناسك حج یا شتران قربانى=== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | از دیگر موارد اجل اعتبارى، مفاد آیه 32ـ33 [[سوره حج]]/22 است: {{متن قرآن|«و مَن یُعَظِّم شَعئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب × لَكُم فیها مَنفِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَیتِ العَتیق»}} كه بر اساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسك حج»<ref> الكشّاف، ج 3، ص 157.</ref> مانند تجارت و... (در صورتى كه مقصود از شعائر، «[[مناسك حج]]» باشد) یا پایان بهرهگیرى از «منافع شتران قربانى»<ref> المیزان، ج 14، ص 274.</ref> مانند استفاده از شیر آنها و سوار شدن بر پشت آنها، (در صورتى كه مقصود از شعائر «شتران قربانى» باشد) زمان رسیدن به خانه كعبه تعیین شده است. | ||
− | == | + | ==پانویس== |
+ | <references/> | ||
− | محمد ابوطالبی، دائرة المعارف قرآن کریم، | + | ==منابع== |
+ | محمد ابوطالبی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد2، صفحه161-166. | ||
[[رده: واژگان قرآنی]] | [[رده: واژگان قرآنی]] |
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۵:۴۸
محتویات
سرآمد زمانى یا تمام مدت هر پدیده، كار یا موجود.
اجل در لغت به معناى «مدت هر پدیده»[۱] و «انتهاى وقت»[۲] آمده و در قرآن كریم، 56 بار در این دو معنا بكار رفته است. كاربرد قرآنى این واژه، در مواردى بدون هیچ قیدى (سوره اعراف/7، 34 و...) و گاهى همراه با اوصافى چون «مسمّى»، «قریب»، «معدود»، (سوره انعام/6، 60؛ سوره ابراهیم/14، 44 و سوره هود/11، 104 و...) و در 2 مورد به صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه (سوره عنكبوت/29، 5 و...) و در سایر موارد به صورت «مشتقات اجل» آمده است.
امورى كه قرآن كریم، این واژه را درباره آنها بكار برده است، عبارتند از: انسان (سوره انعام/6، 2 و 60؛ سوره هود/11،3؛ سوره ابراهیم/14، 10 و...)، امتها (سوره یونس/10، 49؛ سوره حجر/15، 5)، پدیدههاى طبیعى (سوره رعد/13، 2؛ سوره لقمان/31، 29؛ سوره روم/30، 8؛ سوره احقاف/46، 3 و...)، جنین (سوره حج/22،5)، دَین (سوره بقره/2،282)، عقد اجاره (سوره قصص/28، 28ـ29)، عدّه طلاق (سوره بقره/2، 231 و...)، عدّه وفات (سوره بقره/2، 234) و منافع مناسك حج یا قربانى (سوره حج/22، 33).
این امور در دو دسته امور حقیقى و اعتبارى قابل تقسیماند.
اجل در امور حقیقى
مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدت معینى است كه خداوند در عالم تكوین براى موجودات حقیقى اعم از انسانها، حیوانات، آسمانها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و... قرار داده است كه با فرارسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد شده منقرض مىشوند. امورى حقیقى كه قرآن، اجل را درباره آنها بكار برده است، عبارتند از:
اجل انسان
اجل درباره انسان به معناى مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن كریم از دو نوع اجل براى انسان یاد مىكند: یكى با قید «مسمّى» و دیگرى بدون هیچ قیدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه...». (سوره انعام/6،2)
بر اساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو زمان پایان عمر آدمى است، نه مدت عمر او.[۳]
در جوامع روایى شیعه، «اجل مسمى» را به «اجل حتمى» كه غیرقابل تغییر بوده و در شب قدر معین مىشود، تفسیر و آیه شریفه «اِذاجاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون» (سوره یونس/10،49) را به آن ناظر دانستهاند و نیز «اجل غیرمسمى» را به اجل موقوف و مشروط كه قابل تغییر است، تفسیر كردهاند.[۴]
در منابع اسلامى از «اجل مسمى» با تعابیرى چون اجل «محتوم»،[۵] «قطعى»،[۶] «مقضى»[۷] و «طبیعى»[۸] و از «اجل غیرمسمى» نیز با واژگانى مانند «معلق»،[۹] «موقوف»،[۱۰] «اخترامى»،[۱۱] و «مشروط»،[۱۲] یاد شده است.
علامه طباطبایى با ضمیمه كردن آیه «لِكُلِّ اَجَل كِتابٌ × یَمحوا اللّهُ ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتب» (سوره رعد/13، 38ـ39) به آیات اجل، نتیجه مىگیرد كه اجل مسمى و حتمى همان است كه در «امّالكتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمىیابد و اجل غیرمسمى اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است.
«امّالكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مىشوند؛ به گونهاى كه قابل تخلف نباشند؛ ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ اما از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل نه تمام آنها؛ چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراین هر انسانى اقتضا دارد به طور طبیعى مثلاً صد سال عمر كند.
این اجلى است كه در لوح محو و اثبات ثبت شده؛ اما بر اثر اسباب و موانعى ممكن است پیش از انقضاى این مدت، مرگ انسان فرارسد كه این همان اجل اخترامى یا مرگ ناگهانى است و روشن است كه آنچه وقوع آن در خارج حتمى است، همان اجل مسمى است كه ممكن است با عمر طبیعى موافق باشد یا نباشد. بدیهى است در صورت دوم، اجل مسمى و اجل اخترامى داراى یك مصداق خواهند بود.[۱۳]
برخى از قرآنپژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفتهاند: اجلى كه قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده كه به آن اجل معلق (معلق بر شرایط) مىگویند و اجلى كه حتمى و غیرقابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است كه همان مرحله حتمیت و غیرقابل برگشت است.[۱۴]
به گزارش فخر رازى،[۱۵] مفسران در تفسیر دو اجل در آیه شریفه «هُو الَّذى خَلَقَكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَه» (سوره انعام/6، 2) اقوال دیگرى را نیز ذكر كردهاند: اجل گذشتگان و اجل افراد باقىمانده بشر، مرگ انسان و زمان برپایى قیامت، مدت زندگى دنیایى و مدت زندگى برزخى، خواب و مرگ، مقدار طى شده از عمر آدمى و مقدار باقیمانده از عمر او، اجل اخترامى كه مرگ انسان در اثر حوادث و اسباب خارجى فرامىرسد و اجل طبیعى، (قول منسوب به حكیمان)؛ اما علامه طباطبایى اقوال پیشین را اقوالى ضعیف برشمرده است.[۱۶]
عوامل تقدیم و تأخیر
از آیات و روایات استفاده مىشود كه امور ذیل در تقدیم و تأخیر اجل مؤثرند:
ایمان
«قالَت رُسُلُهُم اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّموتِ والاَرضِ یَدعوكُم لِیَغفِرَ لَكُم مِن ذُنوبِكُم و یُؤَخِّرَكُم اِلى اَجَل مُسَمًّى». (سوره ابراهیم/14،10) برخى مفسران از این آیه استفاده كردهاند كه نتیجه دنیایى ایمان به خدا و پیامبران، تأخیر مرگ انسان تا زمان معین شده و تخلفناپذیر (اجل مسمّى) است.[۱۷]
برخى گفتهاند: تأثیر ایمان در افزایش عمر انسان از دو منظر قابل تبیین است. اوّل، منظر الهى: تقدیر الهى چنین است كه ایمان را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبیعى: ایمان به خداوند و پیامبران و تقید به حرام و حلال الهى و دستورهاى دینى، سبب افزایش امنیت فردى و اجتماعى و پیشگیرى از امراض و بیمارىها و در نتیجه افزایش طول عمر آدمى خواهد شد.[۱۸]
عبادت و تقوا
«قالَ یقَومِ اِنّى لَكُم نَذیرٌ مُبین × اَنِ اعبُدوا اللّهَ واتَّقوهُ و اَطیعون × یَغفِرلَكُم مِن ذُنُوبِكُم و یُؤَخِّركُم اِلى اَجل مُسَمًّى...». (سوره نوح/71، 2ـ4)
این آیه تأخیر مرگ تا اجلى معین را نتیجه عبادت خدا و تقوا و اطاعت رسول دانسته و این خود دلیل بر این است كه انسان دو اجل دارد:[۱۹] مسمى و غیرمسمى كه اجل غیرمسمى قابل تغییر است.
افزون بر موارد پیش گفته در روایات نیز امور دیگرى مانند صدقه،[۲۰] صله رحم،[۲۱] روزه ماه شعبان،[۲۲] زیارت امام حسین علیهالسلام[۲۳]، تخفیف دَین،[۲۴] شكر فراوان،[۲۵] قرائت سوره توحید بعد از هر نماز[۲۶] و... را عوامل طول عمر و تأخیر اجل و امورى مانند قطع رحم،[۲۷] آلوده دامنى،[۲۸] عقوق والدین،[۲۹] ترك زیارت امام حسین علیهالسلام،[۳۰] دروغگویى،[۳۱] سوگند دروغ،[۳۲] بستن راه مسلمانان،[۳۳] ادعاى امامت (به ناحق)[۳۴] و... را عوامل تقدیم اجل و كاهش عمر آدمى نام بردهاند.
اجل مقتول
درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است كه «شخص مقتول اگر كشته نمىشد به حیات طبیعى خود ادامه مىداد یا خیر».
متكلمان در پاسخ به این سؤال، آراى گوناگونى ارائه كردهاند: پاسخ جبرگرایان به این سؤال منفى است و دلیل آن را تخلف از علم الهى دانستهاند. برخى از معتزله بغداد به طور قاطع پاسخ را مثبت مىدانند و براى بیان خود چنین استدلال كردهاند كه در غیر این صورت لازم مىآید قصاص قاتل لازم نباشد (چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسیده و اگر قاتل هم او را نمىكشت، زنده نمىماند)؛ ولى بیشتر متكلمان پاسخ دادهاند:
امكان دارد زنده بماند و ممكن است بمیرد. برخى از آنان مىگویند: اگر علم الهى به بقاى او تعلق گرفته، اگر به وسیله قاتل كشته نشود، از اجل مشروط و معلق رها شده و تا اجل مسمى زنده خواهد ماند. گروه دیگرى از آنان مىگویند: اجل حقیقى مقتول، همان زمانى است كه كشته مىشود؛ اما در پاسخ این اشكال كه اگر كشتهنمىشد و به حیات خود ادامه مىداد، گفتهاند: اشكال مذكور فرضى بیش نیست و اجل دیگرى كه در این صورت براى مقتول تصور مىشود، تقدیرى و فرضى است.[۳۵]
اجل امتها
قرآن كریم براى امتها نیز حیات و موت خاصى قائل است. در آیاتى از قرآن به أجل امتها اشاره شده است؛ از جمله: «لِكُلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخِرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون» (سوره یونس/10، 49 و سوره اعراف/7، 34)، و «ما تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها وما یَستَخِرون». (سوره حجر/15،5 و سوره مؤمنون/23، 43)
برخى اندیشهوران از آیات پیشین براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفتهاند: جامعه اصالت دارد زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است؛[۳۶] بنابراین، اجل امتها را اجلى حقیقى دانستهاند.
برخى از قرآنپژوهان معاصر با رد دیدگاه پیشین بر این باورند: حداكثر سخنى كه (درباره اجل امتها) مىتوان گفت، این است كه مرگ امت به معناى از هم گسیختن نظام و شیرازه اجتماعى و سیاسى آن امت است نه این كه امت موجود و واحد حقیقى باشد كه همان گونه كه روزى به دنیا آمده است، روز دیگر نیز رخت بربندد و از میان برود[۳۷] كه در این صورت اجل امتها، اجلى حقیقى نخواهد بود.
مؤیّد این بیان، كلام برخى مفسران است كه از اجل امتها به «اجل معنوى» تعبیر و حیات امتها را به «عزت»، و مرگ امتها را به «ذلت» آنها تفسیر كرده و نتیجه گرفته كه امتها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دینى و تمسك به اخلاق و فضایل به عزت مىرسند و با روىگردانى از قوانین شرعى و دور شدن از فضایل اخلاقى و انتشار رذایل اخلاقى و منكرات و ستم به شقاوت و ذلت خواهند رسید.[۳۸]
اجل پدیدههاى طبیعى
قرآن كریم در آیات 8 سوره روم/30، و 3 سوره احقاف/46، به اجل آسمانها و زمین و در آیات 2 سوره رعد/13 و 29 سوره لقمان/31 و 13 سوره فاطر/35 و 5 سوره زمر/39، به اجل خورشید و ماه اشاره و از آن با «اجل مسمى» (وقت معین شده) تعبیر كرده است.
آیات پیشین بیانگر این مطلب است كه این موجودات، دائم و سرمدى نبوده بلكه در روز معینى كه نزد خداوند روشن است، آنها نیز فانى و منقرض خواهند شد كه بر اساس آیات دیگر (سوره تكویر/81، 1ـ3؛ سوره انفطار/82، 1؛ سوره انشقاق/84، 1ـ5) آن روز، روز قیامت خواهد بود.
آیه 5 سوره حج/22 «ونُقِرُّ فِىالاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمّىً ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً» نیز زمان استقرار جنین در رحم مادر را مدتى مشخص و از پیش تعیین شده مىداند.
اجل در امور اعتبارى
مقصود از آن سرآمد زمانى و مدت معینى است كه به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مىشود؛ خواه به صورت قوانینى باشد كه از سوى شارع وضع مىشود؛ مانند عده طلاق و وفات و خواه از ناحیه انسانها وضع شده و شارع مقدس آن را جایز شمرده باشد؛ مانند اجل دَین. امور اعتبارى كه قرآن، اجل را درباره آنها بكار برده، عبارتند از:
دَین
یكى از موارد اجل اعتبارى، تعیین سرآمد معین براى دَین است كه بر اساس آیه 282 سوره بقره/2 مورد تأیید و امضاى شارع مقدس قرار گرفته است.
اجاره
تعیین اجل در عقد اجاره (اعم از اجیر كردن شخصى براى انجام كارى یا اجاره شیئ خاص مانند خانه یا منافعى از شىء معین دیگر) نیز بر اساس آیات قرآن و عموم روایت «المؤمنون عند شروطهم»[۳۹] جایز است كه نمونه آن در قرآن كریم اجیر شدن حضرت موسى علیهالسلام براى شعیب به مدت 8 یا 10 سال در برابر ازدواج با یكى از دختران او است. (سوره قصص/28، 28ـ29)
عده طلاق
مورد دیگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است كه در آیات قرآن كریم از آن با تعبیر «اجل» (سوره بقره/2،231 و سوره طلاق/65،2 و 4) و در متون فقهى با تعبیر «عده» یاد شده است و آن، مدت زمانى است كه زن مطلقه پس از اجراى طلاق، حق ازدواج با دیگرى را تا پایان آن ندارد.
طول این مدت بر اساس آیه 228 سوره بقره «سه بار پاك شدن» و براى زنان یائسه (در صورتى كه احتمال مىدهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پایان وضع حمل (سوره طلاق/65، 4) است.
عده وفات
از دیگر موارد اجل اعتبارى در قرآن كریم، اجل یا عده وفات است. از آنجا كه پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى دیگر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر پیشین سازگار نیست و از سویى سبب جریحهدار شدن عواطف بستگان متوفا مىشود، قرآن كریم ازدواج مجدد زنان را به نگهداشتن عده مشروط مىكند كه مدت آن 4 ماه و 10 روز تعیین شده است. (سوره بقره/2، 234)
از سوى دیگر، خداوند با تشریع این حكم به مبارزه با برخى عقاید خرافى كه مخالف ازدواج مجدد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت این مدت هیچ منعى براى ازدواج شایسته آنان نمىبیند.[۴۰]
منافع مناسك حج یا شتران قربانى
از دیگر موارد اجل اعتبارى، مفاد آیه 32ـ33 سوره حج/22 است: «و مَن یُعَظِّم شَعئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب × لَكُم فیها مَنفِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَیتِ العَتیق» كه بر اساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسك حج»[۴۱] مانند تجارت و... (در صورتى كه مقصود از شعائر، «مناسك حج» باشد) یا پایان بهرهگیرى از «منافع شتران قربانى»[۴۲] مانند استفاده از شیر آنها و سوار شدن بر پشت آنها، (در صورتى كه مقصود از شعائر «شتران قربانى» باشد) زمان رسیدن به خانه كعبه تعیین شده است.
پانویس
- ↑ المصباح، ص 6؛ الصحاح، ج 4، ص 1621؛ لسانالعرب، ج 1، ص 79.
- ↑ مقاییساللغه، ج 1، ص 64؛ تاجالعروس، ج 14، ص 13؛ لسانالعرب، ج 1، ص 79.
- ↑ المیزان، ج 7، ص 9.
- ↑ الفصول المهمه، ج1، ص221؛ بحارالانوار، ج5، ص139.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج1، ص 354ـ355.
- ↑ ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 13، ص 21.
- ↑ الصافى، ج 2، ص 107.
- ↑ بحارالانوار، ج 4، ص 117.
- ↑ المیزان، ج 7، ص 9.
- ↑ الفصول المهمه، ج 1، ص 221؛ البرهان، ج 2، ص 401.
- ↑ بحارالانوار، ج 4، ص 117؛ التفسیر الكبیر، ج 12، ص 153.
- ↑ المیزان، ج 7، ص 9.
- ↑ المیزان، ج 7، ص 8ـ10.
- ↑ معارف قرآن، ص 213ـ214.
- ↑ التفسیرالكبیر، ج 12، ص 153ـ154.
- ↑ المیزان، ج 7، ص 10.
- ↑ المیزان، ج 12، ص 30.
- ↑ قاموس المفاهیم، ج 1، ص 295.
- ↑ المیزان، ج 20، ص 28.
- ↑ بحارالانوار، ج 93، ص 130.
- ↑ همان.
- ↑ المصنف، ج 2، ص 514.
- ↑ المزار، ص 33.
- ↑ الامالى، ص 667.
- ↑ عیون الحكم، ص 275.
- ↑ المجتنى، ص 90.
- ↑ سفینةالبحار، ج 2، ص 358.
- ↑ الخصال، ص 320.
- ↑ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 334.
- ↑ المزار، ص 33.
- ↑ بحارالانوار، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.
- ↑ بحارالانوار، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.
- ↑ بحارالانوار، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.
- ↑ بحارالانوار، ج 70، ص 375؛ معانىالاخبار، ج 2، ص 153.
- ↑ كشفالمراد، ص 461ـ462.
- ↑ مجموعه آثار، ج 2، ص 339ـ340، «جامعه و تاریخ».
- ↑ جامعه و تاریخ، ص 95ـ96.
- ↑ المنیر، ج 8، ص 196.
- ↑ الاستبصار، ج 3، ص 284.
- ↑ نمونه، ج 2، ص 193.
- ↑ الكشّاف، ج 3، ص 157.
- ↑ المیزان، ج 14، ص 274.
منابع
محمد ابوطالبی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد2، صفحه161-166.