قطب الدین محمد لاهیجی: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) جز (صفحهای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: قطب الدین محمد لاهیجی، آثار قطب الدین م...' ایجاد کرد) |
(اضافه کردن رده) |
||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
− | |||
− | |||
مدار شرافت | مدار شرافت | ||
سطر ۱۵۹: | سطر ۱۵۷: | ||
محمدتقي ادهمنژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 203-217 | محمدتقي ادهمنژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 203-217 | ||
+ | [[رده: علمای قرن یازدهم]] |
نسخهٔ ۱۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۴۰
مدار شرافت
مطلع
محمد بن شيخ علي بن عبدالوهاب بن پيله فقيه اشكوري ديلمی ملقب به «قطبالدين»، «شيخ الاسلام» و «بهاءالدين» از مشاهير حكما و عارفان اسلامی سده يازدهم هجري قمري به شمار میآيد. وي از شاگردان برجسته مير محمدباقر داماد (متوفي 1042 ق) و همعصر با حكيمان و عالمان بزرگي چون: فياض لاهيجي (متوفي 1051 ق)، فيض كاشاني (متوفي 1091 ق)، ملا محمدتقي مجلسي (متوفي 1070 ق) و شيخ حر عاملی (متوفي 1104 ق) بوده و عالمی جليل، فاضل، عامل، متأله و متبحر در علوم و شاعر است.[۱]
قطبالدين يا بهاءالدين
مؤلف در برخي از تأليفات خود، لقب «قطبالدين» و در برخي ديگر لقب «بهاءالدين» را براي خودش انتخاب نموده است. علت تعدد لقب ايشان چيست؟ در ابتدا نظري به تأليفات ايشان افكنده و سپس جواب آن را خواهيم داد. مؤلف در اولين اثر خويش، محبوب خود را قطبالدين معرفي نموده است. وي در مقدمه كتاب محبوب القلوب اين گونه مینويسد: و بعد يقول الفقير الي الله الغنيّ المغني قطبالدين محمد بن شيخ علي الشريف الديلمی اللاهجي...[۲]
وي در مقدمه كتاب شرح عرفاني-فلسفي صحيفه سجاديه مینويسد: باعث جرأت فقير بيبضاعت قطبالدين محمد بن شيخ علي الشريف الديلمی اللاهجي مولداً والديلمی محتداً كه رأس المال و ذخيره مآلش جهت حضرات طاهرات ائمه دين صلوات الله عليهم اجمعين است بر تحرير ترجمه دعوات.[۳]
ولي در تفسير شريف لاهيجي و كتاب خيرالرجال، مؤلف براي خود لقب «بهاءالدين» را ذكر میكند و همين تعدد لقب باعث شده كه علامه تهراني در كتاب مصفي المقال[۴] از قطبالدين اشكوري و بهاءالدين اشكوري به طور جداگانه اسم ببرد. ولي در كتاب «الذريعه» تحت عنوان خيرالرجال میگويد: الَّفَه الشيخ بهاءالدين محمد بن الشيخ ملا علي الشريف الديلمی اللاهيجي المظنون قويّاً انه هو الذي ترجمه الشيخ الحرّ في امل الآمل مولانا قطبالدين محمد بن علي... و من توصيفه بمولانا يظهر حياته عند تأليف امل الآمل (1097 هـ.ق) كما يعلم من ديدنه...
بنابراين بسيار بعيد است كه دو نفر با يك اسم و نسب و محل در يك عصر باشند و كتاب ثمرةالفؤاد از يكي از آن دو و كتاب خيرالرجال از ديگري باشد و هر دو در يك سال (1075 ق) نوشته شده باشد و در هيچ كتاب رجالي به طور مجزا اسم برده نشده باشند. از اينجا به خوبي میتوان پي برد كه صاحب ترجمه، داراي دو لقب بوده؛ يكي «بهاءالدين» و ديگري «قطبالدين» يا لااقل در برههاي از زمان به لقب «قطبالدين» و در برههاي ديگر به لقب «بهاءالدين» ملقب بوده است.[۵]
و اما احتمال قويتر درباره تغيير لقب صاحب ترجمه از «قطبالدين» به «بهاءالدين» میتوان به تغيير در مشرب و طرز تفكر وي اشاره كرد، چنانچه مرحوم محدث ارموي در مقدمه تفسير شريف لاهيجي آورده است: «اگر اندكي تأمل شود میتوان احتمال داد مصنف (صاحب ترجمه) در اوايل عمر خود داراي مشرب و مذاق حكمی و فلسفي بوده و در آن اوان، كتاب محبوب القلوب و همچنين شرح صحيفه سجاديه را تأليف كرده است و در اواخر حال، نظر به رواج احاديث و اخبار، در نتيجه بيانات محمدامين استرآبادي رضوان الله تعالي عليه كه تكان بزرگ به علماي آن عصر داده؛ بلكه روش استنباط را عوض كرده، چنان كه شواهد جليه دال بر آن است، از آن مشرب و مذاق برگشته و اين تفسير (تفسير شريف لاهيجي) را طبق مذاق اهل حديث و روايت نوشته است».[۶]
شاهد مطلب اين است كه در تفسير شريف لاهيجي مؤلف ضمن تحقيقي نوشته است: «منقول از ملا محمدامين استرآبادي رحمةالله تعالي است كه گفته...»[۷] در جاي ديگر در ذيل آيه «ربنا اغفرلي ولوالدي...» گفته است: چنان كه مولانا محمدامين استرآبادي تصريح بر اين كرده است.[۸] و غير ذالك.
در هر صورت وي چون در ابتدا مذاق فلسفي و عرفاني داشته و به آثار تعقلي توجه داشت لذا قطبالدين را میپسنديد؛ ولي در اواخر، چون مذاق اخباري و تعبدي به خود گرفته بود لقب بهاءالدين را در تفسير براي خود برمیگزيند.
تولد
قطبالدين محمد بنا به آنچه كه در خاتمه كتاب محبوب القلوب ذكر كرده در لاهيجان و در محلهاي مشهور به «ميدان» ديده به جهان گشوده است. سال تولد وي حدود 1010 ق. در لاهيجان بوده است و در خاندان علم، فضيلت و سيادت رشد و نمو كرده است.
خاندان علم و سيادت
قطبالدين محمد از طرف پدر و مادر به دو خاندان بزرگ و مهم منتسب است. پدرش شيخ علي از عالمان معروف «اشكورات» رودسر است كه به خاطر داشتن موقعيت ممتاز علمي، توسط والي لاهيجان بنا به علل ناگفته، از اشكور به لاهيجان آمده و اين شهر را به عنوان وطن اختيار كرده و منصب شيخ الاسلامی لاهيجان را عهدهدار گرديده است. جدش شيخ عبدالوهاب و جد اعلاي او، «پيله فقيه» اشكوري، همگي از عالمان بزرگ عصر خويش در آن سامان بودهاند.
مادرش زني علوي به نام فاطمه است كه همراه پدر (سيد علي) و پدر بزرگش (سيد محمد يمني) از ترس پادشاه روم براي حفظ مذهب خود به ايران آمدند. اين سه، در قزوين بر شاه طهماسب صفوي وارد و از سوي وي مورد اكرام قرار گرفتند. به دستور شاه آنان در منزل قاضي محمد رازي كه از مقربان سلطان بود، به مدت 3 ماه ماندگار شدند؛ ولي به علت بدي آب و هوا و ناسازگاري آن با وضع مزاجي، سيد محمد يمني از دنيا رفت.
شاه طهماسب صفوي فرماني براي والي لاهيجان نوشت و چون آب و هوايش موافق با هواي يمن بود، سيد علي و تنها دخترش فاطمه (مادر قطبالدين)، راهي اشكور و پس از مدتي به لاهيجان وارد شدند و مورد اكرام والي لاهيجان قرار گرفته و منزلي در جوار عمارتش براي آنان تهيه كرد. به واسطه رفاقت و الفتي كه بين پيله فقيه و سيد علي يمني بود. پيله فقيه دختر سيد علي را براي پسرش كه فقيهي عامل بود، خواستگاري نمود و به عقد او درآورد.
قطب الدين چگونگي سكونت جدي مادري (سيد علي) در لاهيجان را اين گونه مینويسد: «شاه طهماسب صفوي فرماني براي امراي لاهيجان نوشت تا سيد علي يمني (جد) و دخترش فاطمه (مادرم) را اكرام نمايند و آن فرمان الآن نزد مؤلف (قطبالدين محمد) موجود است. سيد علي و دخترش به لاهيجان آمدند و بر جد من پيله فقيه اشكوري وارد شدند و اهالي محلات لاهيجان ازدحام كردند و اهالي هر محلهاي میخواستند كه سيد علي و دخترش در محله آنان اقامت نمايند. چون اين امر به منازعه كشيد، والي لاهيجان گفت: ما آنان را در مكاني كه نزديك ما باشد سكنا میدهيم و در محله مشهور به «ميدان»، قطعه زميني نزديك قلعهاي كه محل سكناي ولات و حكام تاكنون است، میخريم و براي آنان عمارتي بنا میكنيم؛ تا در آن ساكن شوند. مؤلف میگويد آن موضع الآن محل سكونت ما، در لاهيجان است».
و آن گاه مینويسد: مادرم از سادات جليل القدر، مؤمنه، عابده، زاهده و داراي علوم ظاهري و باطني و واجد صفات ممتاز اخلاقي و روحي بوده است.
قصهاي لطيف
جد مادري قطبالدين (سيد علي يمني) داراي علوم باطني و علوم غريبه بود. مؤلف میگويد: پدرم (شيخ علي) برايم قصه لطيفي را بدين صورت نقل كرد: مادرم (مادر شيخ علي) برايم نقل كرده پدرم سيد علي فرزندي جز من (فاطمه) نداشت. بنابراين علوم واجبات و مستحبات و نحو و صرف و علوم رمل را به من آموخت. روزي مادرم به من گفت: شما فرزندي جز او نداريد، پس از آن علوم غريبهاي كه میدانيد و در بلاد روم آموختهايد به وي بياموزيد.
سيد علي گفت: علوم غريبه از اسراري است كه بايد از غير اهلش پنهان داشته شود و به هر كس نبايد آموخت و زنها تحمل آموختن اين علوم را ندارند.
من از مادرم بسيار میخواستم كه به پدر (سيد علي) اصرار كند تا آن علوم را به من بياموزد و سرانجام پدرم (سيد علي) گفت: پارهاي از آن را به او میآموزم اگر مراعات آن را نمود بقيه را نيز به او خواهم آموخت و به من گفت اگر خواستي وقايع آينده براي تو آشكار شود ابتدا بايد كارهايي را انجام بدهي. سپس كبوتري نزد تو میآيد و مقابل تو مینشيند و با تو سخن میگويد و اگر بخواهي، هر واقعه و حادثهاي را كه اتفاق خواهد افتاد، به تو میگويد. روزي پدرم از خانه بيرون رفته بود و اتاق او (كتابخانهاش) طبق معمول، قفل بود. به فكرم رسيد كه آن عمل را در خلوت انجام بدهم تا ببينم پدرم راست گفته است يا خواسته مرا دست به سر كند. لذا درب اتاقش را باز نمودم و وارد شدم، تا كسي مرا نبيند و آن اعمال را انجام دادم.
وقتي تمام شد، كبوتري از روزنه طرف غربي اتاق پدرم وارد شد و بر طاقچه اتاق نشست و شروع به سخن گفتن كرد و من چون چنين ديدم، سينهام تنگ شد و بدنم به لرزش افتاد و نالهاي زدم و غش كردم. مادرم صداي شيون مرا شنيد و در همان وقت پدرم نيز وارد خانه شد. وي چون مرا بدين حالت ديد به مادرم گفت كه بدن مرا مالش دهد و گلاب و بخورات مناسب آماده كند، تا اين كه كمكم حالم خوب شد. آن گاه با خشم رو به مادرم كرد و گفت: نتيجه پيروي از قول زنها جز پيشماني و ندامت نيست.[۹]
كودكي و تحصيلات قطبالدين
قطبالدين در دوران كودكي از نعمت وجود پدر محروم شد و زير نظر مادر فاضلهاش تربيت يافت. سال ورود وي به مركز علمی لاهيجان معلوم نيست؛ ولي قسمت عمده تحصيلاتش را در لاهيجان سپري نموده است. وي در حدود سال 1035 ق. به حوزه علميه اصفهان - كه در آن عصر مركز علمی دنياي اسلام بود - وارد گرديد. او در محضر عالمان مشهوري چون ميرداماد و ملاصدرا تلمذ كرد و سالها از دانش بيكران آنان خوشهها چيد و به تكميل معلومات خود پرداخت. وي بعد از رحلت استادانش: ميرداماد در سال 1043 ق. و ملاصدرا 1050 ق. براي صله ارحام به لاهيجان رفت و در اين شهر رحل اقامت افكند.
وي در اين ايام با مرگ برادرش جلالالدين محمد كه مقام «شيخ الاسلامي» لاهيجان را به عهده داشت مواجه شد و پس از برادرش عهدهدار منصب «شيخ الاسلامي» لاهيجان گرديد و همين امر باعث اقامت دائمی وي در لاهيجان شد. وي به تأليف، تصنيف و به مشاغل و مناصب ديني میپرداخته است. او از روزگار كج مدار شكوه نموده به خاطر اين كه مشغوليات پدر و برادر، نگذاشته است كه وي به كسب علوم و آداب بپردازد و از اذيت و آزار عالمان غيرعامل در رنج بوده است.
وي در سال 1058 ق. مشغول تأليف كتاب محبوب القلوب در لاهيجان بوده است. او ضمن گلايه از روزگار و عالمان غيرعامل، خود عالمی عامل و فقيه بارعي بوده. قطبالدين حادثه حريقي را كه باعث از بين رفتن خانهها، اشيا و كتب او گرديده با اندوه متذكر شده است: در سال 1058 ق. در شهر لاهيجان آتش سوزياي اتفاق افتاد كه در آن، خانه و اشياي نفيس و مهم من از جمله حدود 600 جلد كتاب از كتابهاي نفيسه كه در ميان آنها، كتابهايي به خط خواجه نصيرالدين طوسي و علامه حلی بود، در آتش سوخت. نيز بسياري از نوشتجات پدر، برادرم و خودم كه به خط خودم نوشته، تصحيح و مقابله كرده بودم، همه طعمه آتش شد. حتي براي من به جز سرمايه حقيقي و گرانبهاي واقعي كه حسن ظن به خدا و محبت اهل بيت عصمت و طهارت علیهمالسلام باشد، چيز ديگر باقي نماند.[۱۰]
مسافرت به هندوستان
قطبالدين در سال 1086 ق. به هندوستان سفر كرد و كتاب تفسير شرف را در شهر «پتنه» (عظيمآباد هندوستان)[۱۱] به اتمام رسانيد. علت سفر وي به هندوستان معلوم نيست؛ ولي مسلم است كه زن و فرزندان وي در لاهيجان ساكن بودهاند.
«تمّ تأليف هذه الترجمة الانيفة علي يد مؤلفه بهاءالدين محمد بن شيخ علي بن عبدالوهاب ابن پيله فقيه الاشكوري الديلمی الشريف اللاهجّي عفا الله عنهم في شهر مولود من نزل عليه القرآن صلوات الله عليه و آله في يوم الثلثاء اربع و عشرين من سنة ستّ و ثمانين و الف (1086 هـ.ق) من هجرة خير البرية علي آله الصلوة والتحية في بلدة پتنه صانها الله عن الفساد و الفتنه من بلاد الهند».
البته اين احتمال قوي به نظر میرسد كه مؤلف، نزديك به تمام شدن تفسير، به هند رفته و اين كتاب را در دست تأليف داشته و در شهر پتنه هند اجزاي آخر آن را تمام كرده باشد.[۱۲]
سفر مجدد به اصفهان و حادثه ديگر
معلوم نيست قطبالدين چند سال در هند اقامت داشته است. وي از طريق دريا به ايران بازگشت و در سال 1088 ق. به اصفهان رسيد و در اين شهر اقامت گزيد. وي در اصفهان به امور علمی میپرداخته كه خبر حادثه عظيم زلزله در لاهيجان و گيلان به وي میرسد و وي را به سختي ناراحت و نگران مینمايد.
وي در اين باره مینويسد: روز چهارشنبه عيد قربان سال 1088 ق. به هنگام نماز صبح، زلزله عظيم و هولناكي در گيلان، خصوصاً در شهر ما، لاهيجان روي داد. به طوري كه در ظرف 6 دقيقه، بيشتر ساختمانها و مسجدها، خصوصاً مسجد جامع با منارههاي بلندش، زيارتگاهها، حمامها و پلها ويران شد. ساختمانهاي مسكوني ما نيز به كلي منهدم شد، به طوري كه قابل تعمير و اصلاح نبود. در اين واقعه هولناك بيش از 60 نفر كه بيشترشان در حمامها بودند، جان سپردند. اگر اين واقعه در دل شب وقتي كه مردم خواب بودند اتفاق میافتاد، گمان میرفت بازماندگان اين واقعه كمتر از جان سپردگان باشد.
از آنجا كه من در آن زمان، در دارالسلطنه اصفهان بودم خبر اين واقعه پس از 20 روز شفاهاً به وسيله مسافران به من رسيد. پيش از آن كه كيفيت واقعه به وسيله نامه به من برسد. به دليل نگراني از حال فرزندان، برادران، بستگان، خويشان و خدمتگزاران و غير ايشان از ساكنان اهل خانهام چنان مضطرب بودم كه قلم از تقرير و انگشتان از بيانش، عاجز است. پس از 5 روز از شنيدن اين خبر به طور مجمل، نامهاي از فرزند عزيزم، شيخ ابوسعيد رسيد. در اين نامه آمده بود فرزندان و برادران و ساير مردان و زنان از خدمتگزاران و غير ايشان از ساكنان اهل خانه من همه سالمند، پس شكر خدا را به جا آوردم، چنان كه عادت و روش به هنگام وقوع حوادث است.[۱۳]
شعر
قطبالدين داراي قريحه شعري بوده است. با ملاحظه محبوب القلوب و... اين مطلب صريحاً آشكار میشود؛ زيرا مؤلف مقدار زيادي از اشعار را به صراحت به خود اسناد میهد. از ملاحظه اين اشعار پرمغز و پخته، قدرت طبع و قريحه سرشار و توانايي وي در شعر بدست میآيد. در محبوب القلوب اين گونه آورده است:
خدايا لطف كن علم لدنّي × كز و قائم شود اركان ديني
ز تحقيقات اشراقي چه لافي × ز تدقيقات مشايي چه بافي
حكيمی كو براه عقل پويد × تو گويي علم خود از جهل جويد
به عقل خود چسان پيچيده گويي × كه نقلي در جهان نشنيده گويي
ترا از آب و عقل اهل يونان × طهارت كي شود حاصل به بايقان
ز خاك يثرب نقل ارنمايي × تيمّم به كه زيشان آب خواهي
گر آيين كلامت خوش نمايد × ترا تحقيق بي شبهت فزايد
سخن جويي ز صوفي خود چه حاصل × كه گويد از رياضت گشته واصل
نمود از گوشه گيري پلّه پلّه × گمان اعتكاف شرع چله
چو در دين عجايز عجز بودست × از آن پيغمبر اين طاعت شنود است
به در گاه حق ار عجز آوري پيش × شوي در دانش از هر كاملي بيش.[۱۴]
تأليفات
تاكنون 9 اثر از قطبالدين، در علوم گوناگون همانند: تفسير، علوم روايي، فقه، فلسفه، كلام، عرفان، اخلاق و رياضيات شناخته شده است.
- 1. تفسير شريف لاهيجي؛ اين تفسير به زبان فارسي و در چهار جلد تدوين شده و تفسير مبسوطي است كه بيشتر صبغه روايي دارد و در رتبه تفاسير متوسط قرار میگيرد، يعني از حد يك ترجمه و تفسير ساده فراتر بوده و در عين حال چندان عميق، مفصل و فني نيست.
مؤلف، اين كتاب را در شهر پتنه هند در سال 1086 ق. به اتمام رسانده است. اين تفسير تاكنون دوبار چاپ شده؛ نخست بخشي از آن در هند در حاشيه تفسير لوامع التنزيل و تحت عنوان تفسير بهيه و بار دوم به صورت كامل با تصحيح و تحقيق مرحوم دكتر سيد جلال الدين محدث ارموي كه در مقدمه، صاحب كتاب را معرفي كرده است. اين كتاب در سال 1340 ق. چاپ شده است و نيز دكتر آيتي دو جلد آن را به صورت جداگانه تصحيح نموده است. در مقدمه آن از دگرگونيهايي كه در روش اخلاقي و مذهبي و عقيدتي مؤلف پديد آمده، سخن به ميان آمده است. قطبالدين در اين كتاب از رساله مثاليه خود بسيار نقل قول نموده است.[۱۵]
- 2. محبوب القلوب؛ شايد به جرأت بتوان گفت كه محبوب القلوب قطبالدين اشكوري، يكي از مهمترين منابع، در زمينه تاريخ فلسفه و حاوي ويژگيهايي است كه آن را از آثار مشابه ممتاز میگرداند. محبوب القلوب از پنج بخش اساسي تشكيل شده است:
مقدمه: در بيان حقيقت فلسفه و مبدأ پيدايش آن.
مقاله نخست: در شرح حال و آراي حكماي پيش از اسلام، از حضرت آدم تا يحيي نحوي است از جمله آنان است: حضرت آدم علیهالسلام، شيث، حضرت ادریس علیهالسلام، هرمس، اسقلبيوس، بقراط، جالينوس، لقمان، انباذقلس، فيثاغورس، سقراط، افلاطون، ارسطو، اسكندر، ذوالقرنين و...
مقاله دوم: به شرح حال 126 فيلسوف اختصاص دارد كه از حرث بن كلده ثقفي آغاز و به مير غياثالدين منصور دشتكي ختم میشود. از جمله فيلسوفان صاحب نامی كه در اين قسمت به آنها پرداخته شده میتوان به شخصيتهاي ذيل اشاره كرد: بختشيوع، حنين بن اسحاق، اسحاق بن حنين، كندي، ثابت بن مرة، متي بن يونس و...
اشكوري در پايان اين بخش به شرح حال 31 تن از بزرگان عرفان و تصوف اشاره كرده كه از جمله آنهاست: اويس قرني، كميل بن زياد نخعي، ذوالنون مصري، ابراهيم بن ادهم و...
مقاله سوم: در سيره امامان معصوم علیهمالسلام و بخشي از احاديث مروي از ايشان و مشايخ اماميه است.
خاتمه: در شرح حال مؤلف و اجدادش.
قطبالدين در محبوب القلوب در كنار بيوگرافي اجمالي هر فيلسوف، به تبيين و تفسير ديدگاهها و انديشههاي وي پرداخته و آن گاه كه آن را مطابق با واقع نمیبيند، با عبارت «لعلّ مراده» (شايد مقصودش اين باشد) و نظاير آن، دست به توجيه زده و به گونهاي تفسير میكند كه از ديد خودش ايرادي بر آن وارد نشود.
مؤلف، در اين كتاب نشان داده كه فقط يك مورخ نيست؛ بلكه فيلسوفي تمام عيار است. او آثار فلسفي ارزشمندي دارد و از شاگردان ممتاز مكتب فلسفي ميرداماد به شمار میآيد؛ از اين رو تفسير و تحليلهاي وي میتواند قابل استناد و تأمل باشد و به راحتي نمیتوان از كنار آنها گذاشت. ختم كتابت اين نسخه در سال 1095 ق. بدست شيخ محمدجعفر فرزند قطبالدين صورت گرفته است.
يك نسخه از كتاب محبوب القلوب از كتابخانه آيت الله محفوظي كه شامل 160 صفحه است، در سال 1317 ق. توسط عبدالكريم شيرازي، با خط خوش ثلث و نستعليق تحرير يافته است. اخيراً نسخه محبوب القلوب (مجلس شوراي اسلامي) با ترجمه سيد احمد اردكاني، با تصحيح و تحقيق: علي اوجبي كه يك جلد آن در حدود 600 صفحه است، در سال 1380 ش. به چاپ رسيده است.[۱۶]
- 3. فانوس الخيال في ارادة عالم المثال يا الرسالة المثاليه؛ اين اثر به زبان عربي آميخته به فارسي نوشته شده است. در اين رساله، نخست با استناد به احاديث مروي از امامان معصوم علیهمالسلام به تبيين عالم مثال و صُوَر مثالي پرداخته شده و پس از آن ديدگاههاي حكماي اشراقي، عرفا، صوفيه و اهل ذوق تفسير شده است. تاريخ ختم كتابت در سال 1077 ق. است.[۱۷]
اين كتاب به ادعاي علامه تهراني، سومين كتاب قطبالدين لاهيجي است.[۱۸]
- 4. الخطرات القلبية يا اعمال القلب؛ اين اثر به زبان عربي نگاشته شده و میكوشد اين نكته را تبيين كند كه آدمی به خاطر خطورات قلبي مؤاخذه خواهد شد. وي اين كتاب را به درخواست برخي از دوستانش و در جواب سؤال مؤاخذ از خطورات قلبي، نوشته است.[۱۹]
- 5. ثمرةالفؤاد؛ در بيان اسرار احكام و حقايق اعمال عبادي، شامل: مقدمه درباره اين كه عقل رسول باطني است و دو مائده كه هر يك متضمن بخشهاي جزييتر به نام ثمره است و به بيان اسرار عبادات و معاملات تا پايان ديات پرداخته و خاتمهاي در تعيين فرقه ناجيه است.[۲۰]
- 6. خيرالرجال؛ اين كتاب به زبان عربي آميخته به فارسي است. در اين اثر رجالي، احوال راويان اسناد كتاب من لايحضره الفقيه به ترتيب ابواب آن بيان شده و در فهرست پاياني كتاب نام راويان به ترتيب حروف الفبا ذكر گرديده است. شيخ آقا بزرگ تهرانی درباره اين كتاب توصيفات بلندي دارد.[۲۱] و سيد اعجاز حسين هندي نيز تصريح كرده، هر كه در اين اثر تأمل كند به عمق دانش، قوت با قدرت نقادي و تحقيقات استوار وي پي میبرد كه بسياري از كتابهاي مشابه فاقد آن است.[۲۲]
- 7. شرح الصحيفة السجاديه؛ كه ترجمه فارسي و شرح مختصري است بر صحيفه سجاديه و بيشتر صبغه عرفاني-اخلاقي دارد.[۲۳]
- 8. شرح بيتي از مثنوي؛[۲۴]
- 9. لطائف الحساب در رياضيات.[۲۵]
رحلت
از سال رحلت قطبالدين اطلاع دقيقي در دست نيست اما از آنجا كه خود در محبوب القلوب تصريح كرده، از زلزله هولناك لاهيجان كه در سال 1088 ق. رخ داده، جان سالم بدر برده و از طرف ديگر فرزندش، شيخ محمدجعفر، در سال 1095 ق. از آمادهسازي فهرست محبوب القلوب فراغت يافته و در آنجا، هنگامی كه از پدر خويش ياد میكند، عبارت «رحمة الله عليه» را بكار برده كه حاكي از درگذشت اشكوري است. در ضميمه اين دو مطلب میشود نتيجه گرفت كه او در فاصله زماني 1088-1095 ق. چشم از جهان فروبسته است. وي در هنگام عزيمت به گيلان در منطقه تاريخي ديلمان چشم از جهان فروبست.[۲۶] پيكر پاك وي را به قم منتقل و در اين سرزمين مقدس به خاك سپردند.
مؤلف كتاب منتخب التواريخ[۲۷] میگويد: از جمله رواتي كه در قم مدفوناند عبارتند از: قطبالدين الاشكوري، جناب محمد بن شيخ علي اللاهيجي الاشكوري مصنف كتاب محبوب القلوب و ايشان هم شيعه بودند و هم از تلامذه ميرداماد.[۲۸]
پانویس
- ↑ پيِله، لفظي است گيلكي، به معناي بزرگ كه در اينجا به معناي فقيه بزرگ است اين كلمه در الفاظي مانند پيله سيد (سيد بزرگ) پيله بازار (بازار بزرگ) و استعمال میشود طبق نوشته مؤلف، در 7 فرسنگي لاهيجان، ناحيهاي است كه داراي هواي معتدل و آبهاي شيرين و كوههاي بلند است وي میگويد: جد اعلاي من كه «پيله فقيه» میباشد، فقيهِ صالح و عالم به علوم فقه، نحو، صرف، تفسير، معاني و بيان بود. (ر.ك: مقدمه محبوب القلوب، ترجمه سيد احمد اردكاني، تصحيح و تحقيق علي اوجبي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، 1380 ش، ص 28)
- ↑ ريحانةالادب، ج 4، ص 474؛ لغت نامه دهخدا، ج 32، ص 351؛ نجوم السماء، ص 148؛ مقدمه تفسير شريف لاهيجي به قلم محدث ارموي، ص 5؛ پيشينه تاريخي فرهنگي لاهيجان و بزرگان، ص 489؛ دانشوران و دولت مردان گيل و ديلم، ص 85 و 601.
- ↑ محبوب القلوب، خطي، ص 3 از حضرت آيت الله محفوظي كه اين نسخه خطي را در اختيارم گذاشتند كمال تقدير را دارم.
- ↑ مقدمه تفسر شريف لاهيجي، به قلم محدث ارموي، ص 7.
- ↑ مصفي المقال، ص 370.
- ↑ مقدمه تفسير شريف لاهيجي، ص 8.
- ↑ همان، ص 48.
- ↑ همان، ج 1، ص 679.
- ↑ همان، ص 674.
- ↑ محبوب القلوب، خطي، ص 51.
- ↑ همان، حاشيه.
- ↑ «پتنه» يا «پتنا» يكي از شهرهاي مركزي ايالت بهار هندوستان است. ر.ك: پيشينه تاريخي لاهيجان، ص 501، به نقل از كتاب سرزمين هند، ص 421.
- ↑ مقدمه تفسير شريف، ص 49؛ اعيان الشيعه، ج 9، ص 431؛ طبقات اعلام الشيعه، ج 5، ص 497؛ قرن 12، ص 699.
- ↑ حاشيه محبوب القلوب، ص 52.
- ↑ همان، ص 4.
- ↑ مقدمه محبوب القلوب، (نسخه مجلس شوراي اسلامي)، ترجمه سيد احمد اردكاني، 1380 ش، ص 24.
- ↑ همان، ص 50-55.
- ↑ الذريعه، ج 16، ص 100.
- ↑ طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 698.
- ↑ الذريعه، ج 16، ص 100؛ محبوب القلوب، ج 1، ص 220.
- ↑ مقدمه محبوب القلوب، ص 25.
- ↑ همان، ص 24؛ الذريعه، ج 7، ص 283.
- ↑ تفسير شريف لاهيجي، ج 1، ص 73.
- ↑ مقدمه محبوب القلوب، ص 24.
- ↑ تفسير شريف لاهيجي، ج 1، ص 43.
- ↑ پيشينه تاريخي فرهنگي لاهيجان و بزرگان آن، ص 504.
- ↑ منتخب التواريخ، باب هشتم، در شرح حال امام صادق علیهالسلام در ذكر قبور شريف بزرگان و رُواتي كه در قم مدفونند.
- ↑ منتخب التواريخ، حاج محمدهاشم خراساني، انتشارات اسلاميه، 1376 ش، ص 494.
منبع
محمدتقي ادهمنژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 203-217