اسباب نزول: تفاوت بین نسخهها
سطر ۹: | سطر ۹: | ||
به هر روى در نگاه مفسران به ویژه مفسران متأخر سبب نزول عبارت است از هر رویداد یا پرسشى در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله كه به اقتضاى آن آیه یا آیاتى از قرآن همزمان، یا در پى آن نازل شده است.<ref> روششناسى تفسیر، ص 144.</ref> | به هر روى در نگاه مفسران به ویژه مفسران متأخر سبب نزول عبارت است از هر رویداد یا پرسشى در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله كه به اقتضاى آن آیه یا آیاتى از قرآن همزمان، یا در پى آن نازل شده است.<ref> روششناسى تفسیر، ص 144.</ref> | ||
− | این تعریف از اسباب نزول با اندكى تغییر و احیاناً با افزودن قید یا قیودى مورد پذیرش همه مفسران قرار گرفته است. قید «وقوع در زمان پیامبر» مهمترین قیدى است كه مفسران در تعریف اسباب نزول بدان توجه كردهاند تا بر اساس آن، حوادثى كه پیش از اسلام رخ داده و آیاتى از قرآن به آن حوادث اشاره دارد. از دایره اسباب نزول خارج شود بر همین اساس سیوطى بر واحدى خرده گرفته است كه چرا وى داستان اصحاب فیل را به عنوان «سبب نزول» سوره فیل نقل كرده است<ref> الاتقان، ج 1، ص 67.</ref> یا علل و اسباب خُلَّت [[حضرت ابراهیم]] علیهالسلام را سبب نزول آیه 125 [[سوره نساء]]/ | + | این تعریف از اسباب نزول با اندكى تغییر و احیاناً با افزودن قید یا قیودى مورد پذیرش همه مفسران قرار گرفته است. قید «وقوع در زمان پیامبر» مهمترین قیدى است كه مفسران در تعریف اسباب نزول بدان توجه كردهاند تا بر اساس آن، حوادثى كه پیش از اسلام رخ داده و آیاتى از قرآن به آن حوادث اشاره دارد. از دایره اسباب نزول خارج شود بر همین اساس سیوطى بر واحدى خرده گرفته است كه چرا وى داستان اصحاب فیل را به عنوان «سبب نزول» سوره فیل نقل كرده است<ref> الاتقان، ج 1، ص 67.</ref> یا علل و اسباب خُلَّت [[حضرت ابراهیم]] علیهالسلام را سبب نزول آیه 125 [[سوره نساء]]/4 {{متن قرآن|«واتَّخَذَاللّهُ اِبرهیمَ خَلیلا»}} دانسته است. |
البته اشكال سیوطى بر واحدى از روى دقت نبوده است؛ زیرا واحدى هرگز این دو روایت را سبب نزول دو آیه مورد اشاره ندانسته بلكه به مناسبت آن را نقل كرده است.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص 104؛ شأن نزول آیات، ج 1، ص 11.</ref> به هر حال، تعریف اسباب نزول روشن است و حوادثى كه پیش از اسلام یا پس از نزول آیات قرآن رخ داده و گزارش آن در روایات اسباب نزول آمده، اسباب نزول آیات به شمار نمىآید. | البته اشكال سیوطى بر واحدى از روى دقت نبوده است؛ زیرا واحدى هرگز این دو روایت را سبب نزول دو آیه مورد اشاره ندانسته بلكه به مناسبت آن را نقل كرده است.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص 104؛ شأن نزول آیات، ج 1، ص 11.</ref> به هر حال، تعریف اسباب نزول روشن است و حوادثى كه پیش از اسلام یا پس از نزول آیات قرآن رخ داده و گزارش آن در روایات اسباب نزول آمده، اسباب نزول آیات به شمار نمىآید. |
نسخهٔ ۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۰۴
یكى از دانشهاى قرآنى، درباره پرسشها و رویدادهاى زمینهساز نزول آیات و سورههاى قرآن.
اسباب نزول از دانشهاى وابسته به قرآن كریم و از شاخههاى علوم قرآنى است كه درباره زمینهها و مقتضیات نزول آیات و سورههاى قرآن بحث مىكند. این دانش از زمان نزول قرآن كریم تاكنون همواره مورد توجه و اهتمام مفسران بوده است. گرچه اصطلاح اسباب نزول اصطلاحى قرآنى نیست و گویا نخستین بار واحدى نیشابورى آن را بكار برده است؛ اما هر یك از دو واژه «اسباب» و «نزول» بارها در قرآن به معانى مختلفى بكار رفته است.
نزول به معناى فرود آمدن است درباره امورى مانند: آفرینش لباس، آهن، چهارپایان، بارش باران، فروفرستادن عذاب، نزول قرآن بر پیامبر و... بكار رفته است.[۱] در اصطلاح اسباب نزول، معناى اخیر مراد است. اسباب نیز جمع سبب است و به معانى گوناگونى در قرآن استعمال شده است؛ همچون: ریسمان (سوره حج/22،15)، درهاى آسمان یا نواحى آن (سوره مؤمن/40، 36؛ ص/38، 10)، راه و منزل (سوره كهف/18، 92) و علم (سوره كهف/18،84)،[۲] راههاى عروج به آسمان (اسباب السماء)، مودت و پیوند. (سوره بقره/2، 166)[۳]؛ اما بعید نیست كه سبب در ابتدا به معناى ریسمان محكم و بلندى بوده كه با آن از جایى بالا یا پایین مىروند[۴] و معانى دیگر كاربردهاى مجازى و استعارى آن است.
به هر روى در نگاه مفسران به ویژه مفسران متأخر سبب نزول عبارت است از هر رویداد یا پرسشى در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله كه به اقتضاى آن آیه یا آیاتى از قرآن همزمان، یا در پى آن نازل شده است.[۵]
این تعریف از اسباب نزول با اندكى تغییر و احیاناً با افزودن قید یا قیودى مورد پذیرش همه مفسران قرار گرفته است. قید «وقوع در زمان پیامبر» مهمترین قیدى است كه مفسران در تعریف اسباب نزول بدان توجه كردهاند تا بر اساس آن، حوادثى كه پیش از اسلام رخ داده و آیاتى از قرآن به آن حوادث اشاره دارد. از دایره اسباب نزول خارج شود بر همین اساس سیوطى بر واحدى خرده گرفته است كه چرا وى داستان اصحاب فیل را به عنوان «سبب نزول» سوره فیل نقل كرده است[۶] یا علل و اسباب خُلَّت حضرت ابراهیم علیهالسلام را سبب نزول آیه 125 سوره نساء/4 «واتَّخَذَاللّهُ اِبرهیمَ خَلیلا» دانسته است.
البته اشكال سیوطى بر واحدى از روى دقت نبوده است؛ زیرا واحدى هرگز این دو روایت را سبب نزول دو آیه مورد اشاره ندانسته بلكه به مناسبت آن را نقل كرده است.[۷] به هر حال، تعریف اسباب نزول روشن است و حوادثى كه پیش از اسلام یا پس از نزول آیات قرآن رخ داده و گزارش آن در روایات اسباب نزول آمده، اسباب نزول آیات به شمار نمىآید.
برخى محققان معاصر درباره این دست روایات اصطلاح «شأن نزول» بكار بردهاند. از نظر این پژوهشگران، «شأن نزول» عبارت است از همه اشخاص یا حوادثى كه قبل از عصر نزول قرآن یا معاصر با نزول قرآن بوده و آیه یا آیاتى از قرآن درباره آن نازل شده است؛ همچنین در مورد اشخاص یا حوادثى كه پس از نزول آیات قرآن بوده و آیاتى از قرآن بر آنها تطبیق داده شده نیز شأن نزول صادق است؛ در حالى كه «سبب نزول» تنها به پیشآمدهایى گفته مىشود كه در پى آن آیه یا آیاتى نازل شده است.[۸]
باید توجه داشت كه اصطلاح «شأن نزول» در برخى از تفاسیر و كتابهاى علوم قرآنى معاصر و اغلب فارسى بكار رفته[۹] و گاه با سبب نزول مرادف دانسته شده است.[۱۰] گویا منشأ جعل و رواج این پراكنده واژه شأن در پارهاى از تفاسیر، به ویژه تفاسیر فارسى، مانند: كشفالاسرار میبدى[۱۱] و روضالجنان ابوالفتوح رازى[۱۲] و نیز كاربرد عبارت «فنزلت فى...» در بسیارى از روایات اسباب نزول بوده است.(=>همین مقاله: الفاظ دال بر سبب نزول)
اصطلاح «اسباب نزول» اصطلاحى مستحدث است كه سابقه آن حدوداً به قرن چهارم و پنجم هجرى مىرسد و پس از واحدى بود كه این اصطلاح رایج و فراگیر شد؛ در حالى كه پیشتر از آن و هم به صورت پراكنده بعد از آن، گاه اصطلاح «التنزیل» بكار مىرفته و كتابهایى نیز عنوان التنزیل به خود گرفته است.[۱۳]
واژه تنزیل در روایاتى از پیامبر صلى الله علیه و آله، اهلبیت علیهمالسلام و صحابه دیده مىشود كه در مقابل تأویل بكار مىرفته و مراد از آن مورد نزول بوده است، یعنى معناى ظاهرى آیه.
مورد نزول آیه مىتواند حادثه و واقعهاى خاص باشد كه در این صورت به آن سبب نزول گفته مىشود؛ بنابراین مورد نزول (تنزیل) اعم از سبب نزول است.[۱۴] همچنین در برخى تعابیر به تنزیل «ظهر» نیز گفته مىشود؛ در مقابل بطن و مراد از ظهر نیز مورد نزول و اعم از سبب نزول است.[۱۵]
پیشینه نگارش در اسباب نزول:
در موضوع اسباب نزول نگاشتههاى فراوانى به صورت مستقل یا در ضمن كتب علوم قرآنى به ما رسیده است. معروف است كه نخستین اثر در این زمینه از على بن مدینى (م.234 ق) شیخ بخارى بوده و مشهورترین كتاب از على بن احمد واحدى نیشابورى (م.468 ق) است(16)؛[۱۶] اما ابن ندیم در فهرست خود از دو كتاب دیگر پیش از این دو خبر داده كه درباره نزول قرآن تألیف شده است: یكى كتاب نزولالقرآن ابنعباس به روایت عكرمه بربرى (م.104 ق) و دیگرى نزول القرآن حسن بن ابى الحسن یسار بصرى (م.110 ق)
مهمترین كتابهایى كه پس از على بن مدینى تألیف شده از این قرار است:
- اسباب النزول تألیف عبدالرحمن بن محمد معروف به مطرف اندلسى (م.402 ق)؛ از این كتاب با عنوان القصص والاسباب التى نزل من اجلها القرآن نیز یاد شده[۱۷] و ترجمه فارسى آن از ابونصر سیفالدین احمد اسبر تكینى است.[۱۸]
- الشمول فى اسبابالنزول از احمد بن عمر قطیعى (م.563 ق)[۱۹]
- اسبابالنزول از محمد بن اسعد قرافى (م.567 ق).
- اسباب النزول از قطب الدین راوندى (م.573 ق)[۲۰]
- الاسباب والنزول على مذهب آلالرسول از ابوجعفر محمد بن على بن شهر آشوب (م.588 ق)[۲۱]
- اسباب النزول از ابنجوزى (م.597 ق)[۲۲]
- یتیمة الدرر فى النزول و آیاتالسور از ابوعبدالله موصلى (م.656 ق)
- التبیان فى نزولالقرآن از تقىالدین احمد معروف به ابنتیمیه (م.728 ق) این كتاب با عنوان العلم به اسباب النزول به چاپ رسیده است.
- اسبابالنزول از برهان الدین جعبرى (م.732 ق)
- اسباب النزول از ابن حجر عسقلانى (م.852 ق)[۲۳] كه با عنوان العجاب فى الاسباب به چاپ رسیده است.
- مددالرحمن فى اسباب نزول القرآن از زینالدین مقدسى معروف به خلیلى (م.876 ق)
- لباب النقول فى اسباب النزول از جلالالدین سیوطى (م.911 ق)
پس از سیوطى نیز كتب متعدد دیگرى نگاشته شد كه بیشتر این كتابها از آنِ معاصران است. آنچه در این كتابها مورد توجه مؤلفان آنها بوده، گردآورى روایاتى است كه بیانگر سبب نزول آیات قرآن است.
مرعشلى از چند كتاب دیگر اسباب نزولى نیز یاد كرده است كه ارتباط آن با اسباب نزول براى ما روشن نیست.[۲۴] علاوه بر كتابهاى مستقلى كه در باب اسباب نزول نگاشته شده، تفاسیر قرآن نیز از همان آغاز با هر صبغهاى كه داشته روایات اسباب نزول را در خود جاى داده است. از میان تفاسیر روایى و غیرروایى قدیم و جدید بیش از همه تفسیر روحالمعانى، آلوسى بغدادى (م.1263 ق) والجامع لأحكام القرآن، قرطبى (م.671 ق) به نقل روایات اسباب نزول پرداخته است.
در حالى كه شمار این روایات در روحالمعانى نزدیك به 700 روایت است، تعداد این روایات در تفاسیر نقلى مانند جامعالبیان طبرى، تفسیر القرآن العظیم ابنكثیر و مانند مجمعالبیان طبرسى و كشاف زمخشرى به 300 روایت نمىرسد.[۲۵]
نخستین بار زركشى در كتاب معروف خود البرهان فى علوم القرآن شیوه بحث درباره اسباب نزول را تغییر داد و با تتبع در كتابهاى پیشینیان مباحث نظرى و مبانى این دانش را گرد آورد و همه مؤلفان پس از خود در زمینه اسباب نزول را تحت تأثیر قرار داد. وى مباحث كتاب خود را در چند محور سامان داد كه از مهمترین آنها اهمیت و فایده اسباب نزول، تكرار نزول آیات، عدم اختصاص حكم به مورد سبب نزول، الفاظ دال بر سبب نزول، خصوص سبب و عموم صیغه، تقدم نزول آیه بر حكم، تأویل در اسباب نزول و سرانجام، تقدم سیاق و مناسبت كلام بر سبب نزول یا برعكس مىباشد.
پس از زركشى، سیوطى در كتاب الاتقان فى علومالقرآن همین شیوه را با اندكى نظم بهتر و اضافات پى گرفت. پژوهشگران پس از این دو نیز هرگز آن مباحث را از نظر دور نداشتند و تقریباً بحث تازهاى بر آن نیفزودند؛ اما در مثالها و نمونههایى كه آورده شده گاه مناقشاتى صورت پذیرفته است.
اهمیت اسباب نزول:
اینكه آگاهى از اسباب نزول تا چه اندازه مىتواند در فهم و تفسیر قرآن یا فهم بهتر و كاملتر آیات نقش داشته باشد، همواره یكى از نخستین پرسشهاى پیش روى مؤلفان كتب اسباب نزول بوده است.
شاید هیچ یك از مفسران پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نكرده باشند. واحدى بر آن است كه شناخت تفسیر قرآن بدون آگاهى از قصههاى آن و سبب نزول آیاتِ آن ممكن نیست.[۲۶]
شاطبى گفته است: شناخت اسباب تنزیل براى همه طالبان دانش قرآن لازم است. وى در این باره به دو دلیل استناد مىكند: نخست آنكه محور اعجاز در نظم قرآن شناخت مقتضاى حال است و چه بسا كه از كلام واحد بر حسب احوال یا مخاطبهاى متفاوت برداشتهاى گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر داراى معانى مختلفى است كه از قراین خارجى فهمیده مىشود و اسباب نزول بیانكننده قرائن خارجى كلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضاى حال است كه در تفسیر آیات به آن نیاز جدى است.
دوم آنكه عدم آشنایى به اسباب نزول سبب اجمال در آیات قرآن شده، در نتیجه موجب برداشتهاى مختلف از نصوص آیات مىشود و چه بسا نزاعهایى را نیز در پى داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول براى پیشگیرى از اجمال آیات و پیامدهاى آن لازم است.[۲۷]
ابنتیمیه نیز بر این نقش اسباب نزول تأكید كرده، بر آن است كه شناخت اسباب نزول به فهم آیه كمك مىكند؛ زیرا علم به سبب موجب علم به مسبب مىشود.[۲۸] توجه مفسران به روایات اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان مىدهد كه آنان براى این روایات جایگاهى بس مهم در نظر گرفتهاند تا آنجا كه حجم فراوانى از تفسیر صحابه و تابعان را بیان اسباب نزول آیات تشكیل مىداده است.
حتى در زمان صحابه علم به تنزیل قرآن و اینكه آیات آن در چه زمان و مكانى و درباره چه كسانى یا چیزهایى نازل شده است ارزش و افتخار به شمار مىآمد و معیار فضل و تقدم صحابه بر دیگران یا برخى از صحابه بر دیگر صحابیان بوده است. در روایتى از امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است كه در خطبهاى فرمود: هر چه مىخواهید از من بپرسید كه به خدا سوگند از هر چه بپرسید به شما گزارش مىدهم و درباره كتاب خدا هر چه مىخواهید از من بپرسید.
به خدا سوگند كه هیچ آیهاى نیست مگر آن كه مىدانم در شب نازل شده یا در روز در دشت نازل شده یا در كوه و به خدا سوگند مىدانم هر آیهاى از قرآن كجا و درباره چه كسى نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلبى بسیار خردمند و سنجشگر و زبانى بسیار پرسشگر بخشیده است.[۲۹]
ابن مسعود نیز گفته است: به خدایى كه هیچ معبودى جز او نیست سوگند كه هیچ آیهاى از كتاب خدا نازل نشده است مگر آن كه مىدانم كجا و درباره چه كسى نازل شده است.[۳۰] ابن عباس نیز از دانایان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانى از تفسیر نقل شده از وى در بیان سبب نزول آیات است.
توجه به اسباب نزول در میان تابعان نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیارى از روایاتى كه از آنها به ما رسیده مورد تردید یا انكار حدیثشناسان و مفسران تحلیلگر بعدى قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثى دانستند كه آیات قرآن بر آن تطبیق داده شده است.
دهلوى درباره نقش و ارزش روایات اسباب نزول با نگاهى واقعبینانهتر نظر داده است. وى این روایات را به دو بخش تقسیم كرده است: یك بخشِ آن، حوادثى است كه واقع شده است و در آن ایمان مؤمنان و نفاق منافقان آشكار مىشود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهى و مذمت گروه دیگر، آیاتى را نازل كرده است تا جداكننده آن دو گروه از یكدیگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد تا سیاق آیات براى قارى روشن شود.
اما بخش دوم از روایات به آیاتى ناظر است كه معناى آنها روشن است و به آگاهى از حادثه سبب نزول نیازى نیست و حكم به عموم آیه تعلق دارد نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها براى آگاهى از آثار متناسب با آیه و به قصد بیان مصداق آیه ذكر كردهاند؛ بدون آنكه بیان آن حادثه نقشى در فهم آیه داشته باشد. وى ذكر این قسم از حوادث و اسباب نزولها را براى فهم آیه اصلاً ضرورى نمىداند.[۳۱]
اعتبار روایات اسباب نزول:
دانش اسباب نزول از دانشهاى نقلى است كه تنها راه دستیابى به آن نقل است و نمىتوان براى رسیدن به آن اجتهاد كرد و اسباب نزول موجود روایاتى منقول از امامان معصوم علیهمالسلام صحابه، تابعان و پیروان آنها است كه از ارزشى یكسان برخوردار نیست؛ افزون بر این كه در میان آنها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده مىشود. همین مسأله واحدى را بر آن داشت تا به گزینش روایات اسباب نزول روى آورد و آنچه را صحیح مىپنداشت در مجموعهاى گرد آورد.[۳۲]
وى با استناد به حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله كه مىفرماید: هر كس بدون دانش، بر قرآن دروغ ببندد، باید جایگاه خود را در آتش مهیا ببیند، نقل روایات غیرصحیح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر مىدانست و بر این باور بود كه جایز نیست درباره اسباب نزول آیات كریمه قرآن سخنى گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از كسانى كه شاهد نزول وحى بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهى داشتند و درباره این دانش بحث و پژوهش كردند؛[۳۳] مفسران اهل سنت سخن صحابیان شاهد نزول وحى را در حد سخنان پیامبر بالا بردند و در حكم حدیث مسند و مرفوع قرار دادند.[۳۴]
البته این حكم، روایات سایر صحابیان را شامل نمىشود؛ مانند ابن عباس كه از صحابیان خردسال بوده یا ابوهریره كه در سه سال پایان حیات پیامبر، اسلام آورده است و روایات آنها حدیث موقوف به شمار مىآید[۳۵]؛ همچنین سیوطى روایات منقول از تابعان را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است كه در صورت برخوردارى از دو شرط قابل پذیرش است: نخست این كه سند آن تا فرد تابعى صحیح باشد و دوم آن كه آن تابعى از پیشوایان در تفسیر باشد كه تفسیر خود را از صحابیان گرفتهاند؛ مانند مجاهد، عكرمه و سعید بن جبیر یا آن كه آن روایت با روایت مرسل دیگرى تقویت شود.[۳۶]
در مقابل این نظر، برخى نیز نگاه خوشبینانهاى به روایات اسباب نزول نداشته، اعتبار آنها را رد كردهاند؛ علامه طباطبایى با اینكه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازهاى انسان را از مورد نزول و مضمون آیات آگاه و روشن مىكند؛[۳۷] اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار كافى مىداند.
وى مىگوید: تتبع این روایات و تأمل كافى در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین مىكند؛ زیرا اولاً از سیاق بسیارى از آنها پیدا است كه راوى ارتباط نزول آیه با حادثه را به صورت مشافهه و دریافت و حفظ بدست نیاورده بلكه قصه را حكایت مىكند؛ سپس آیاتى را كه از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط مىدهد؛ بنابراین سبب نزول موجود در روایات، نظرى و اجتهادى است نه سبب نزول كه از راه مشاهده و ضبط بدست آمده باشد.
شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یك آیه است كه نمىتوان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً منع كتابت حدیث از طرف مقام خلافت در صدر اسلام كه تا پایان قرن اول هجرى ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت براى راویان باز كرد و تغییرات ناچیز كه در هر مرتبه نقل روایت پیش مىآمد كمكم روى هم تراكم نموده گاهى اصل حادثه را كاملاً دگرگون مىكرد؛ بنابراین با تحقق چنین احتمالاتى روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به طورى كه حتى صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودى نمىبخشد.[۳۸]
ایشان همچنین بر آن است كه روایات سبب نزولى كه متواتر یا قطعى نباشد تنها در صورتى اعتبار خواهد داشت كه به تأیید آیه برسد؛ یعنى آن كه بر آیه عرضه شود و در صورتى كه مضمون آیه و قراین موجود در آن با روایت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عالیه قرآن مجید در استفاده خود از آیات كریمه قرآن نیازى قابل توجه یا هیچ نیازى به روایات اسباب نزول ندارد.[۳۹]
برخى دیگر از محققان روشى میانه اتخاذ كرده، با تأكید بر نقش روایات اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیحتر آیات معتقدند كه راه اثبات درستى و اعتبار روایات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آنها نیست بلكه افزون بر آن از راههایى دیگر مانند تواتر تاریخى یا همراهى با قراین معتبر مانند تناسب و هماهنگى با مفاد آیات كریمه نیز مىتوان به درستى آنها پى برد.
از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جاى مىگیرد: یك دسته روایاتى كه درستى و اعتبار آنها قطعى است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتى كه نادرستى و عدم اعتبار آنها قطعى و مسلم است و دسته سوم روایاتى است كه بر نادرستى یا درستى آنها دلیلى وجود ندارد.
در تفسیر آیات كریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار مىگیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روایات، مفسر مىتواند هم با در نظر گرفتن روایات سبب نزول مفاد آیات را تبیین كند و هم با قطع نظر از آن؛ ولى از اسناد هر یك از این دو به خداى متعال باید خوددارى كند و مفهوم مشترك میان آن دو را به عنوان مفاد قطعى آیه مطرح سازد.[۴۰]
این نظر با نظر اول ـ كه از سیوطى نقل شد ـ تفاوت روشنى ندارد؛ اما در مقام برخورد با روایات اسباب نزول كاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، صحت سند را ملاك حقیقى و اصلى قرار نمىدهد و به نقد متن روایات و سازگارى با متن آیات نیز توجه جدى دارد.
شمار روایات اسباب نزول:
جعبرى در یك تقسیمبندى آیات قرآن را دو دسته دانسته است: یك دسته كه بیشتر آیات قرآن را تشكیل مىدهد، بىآن كه سبب خاصى داشته باشد، نازل شده است و دسته دیگر سبب خاص دارد؛ یعنى به دنبال رویداد یا در پاسخ پرسشى نازل شده است.[۴۱]
این نظریه را برخى پژوهشگران پذیرفته و از دسته اول به «آیات داراى سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آیات داراى سبب نزول خاص» تعبیر كردهاند. به اعتقاد این پژوهشگران همه آیات قرآن داراى سبب نزول اصلى و حقیقى است و آن هدایت انسان به سوى كمال، تعالى و ایمان به خداوند است كه از آن به «سبب نزول عام» تعبیر مىشود[۴۲]؛ اما نظریه جعبرى مىتواند ناظر به روایات موجود اسباب نزول باشد و ما نمىتوانیم به عنوان یك واقعیت مربوط به دوران 20 ساله نزول قرآن بپذیریم زیرا این احتمال جدى و قوى است كه همه واحدهاى نزول ـ و نه هر یك از آیات ـ افزون بر سبب نزول عام، داراى سبب نزول خاص نیز بوده است؛ گرچه همه آنها به ویژه سبب نزول آیات و سور مكى براى ما نقل نشده است.
سخن امام على علیهالسلام: هیچ آیهاى نازل نشد مگر آن كه مىدانم درباره چه كسى نازل شده است،[۴۳] همچنین مضمون آیات قرآن كه ناظر به حوادث خارجى و چالشهاى موجود میان رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان از یك سو و مشركان از سوى دیگر است این احتمال را تأیید مىكند.
مجموع روایات اسباب نزول به حدود 900 روایت مىرسد كه در ذیل حدود 600 آیه نقل شده است و بیش از نصف آن از صحابه است كه از میان آنها بیش از 300 روایت از ابنعباس نقل شده و پس از وى بیشترین روایات به جابر بن عبدالله، انس بن مالك، عایشه، عبدالله بن مسعود، عبداللهبن عمر و ابوهریره تعلق دارد.[۴۴]
مفسرانى چون سیوطى از یك سو ساحت صحابه را از اجتهاد در بیان سبب نزول منزه دانستند و هر آنچه را كه از صحابیان نقل شده صحیح پنداشتند و از دیگر سو از كنار روایات صحابیان و تابعان بدون نقد دلالى و توجه به سازگارى یا ناسازگارى متن این روایات با آیات و حتى بدون نقد جدى سندى، گذشته و غالب این روایات را پذیرفتند.
این امر گاه سبب اظهار نظرهاى نادرست در این موضوع شده است. تا آن جا كه مثلاً آیه 85 سوره اسراء/17 «ویَسـَلونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى وما اوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَلیلا» را كه در سورهاى مكى است، به دلیل وجود روایتى از ابن مسعود، مدنى دانستند و روایت صحیحى را كه ترمذى به نقل از ابنعباس آورده مبنى بر اینكه این آیه در مكه و در پاسخ به مشركان آنجا نازل شده است را نادیده گرفتند؛ به این دلیل كه ابنمسعود شاهد نزول وحى بوده است؛[۴۵] در حالى كه این دو روایت صحیح به گونهاى دیگر قابل جمع بود. (=> همین مقاله: تكرار نزول)
فواید اسباب نزول:
تردید یا انكار نقش اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح آیات از سوى برخى سبب شده تا مفسران فوایدى را براى اسباب نزول برشمارند. آنچه پیشتر از شاطبى درباره اهمیت اسباب نزول نقل شد مشتمل بر اصلىترین و مهمترین فواید اسباب نزول است كه در كلام دیگر دانشمندان نیز بر آن تأكید و نمونههاى فراوانى براى آن ذكر شده است. همزمان با شاطبى (م.790 ق) زركشى[۴۶] فواید اسباب نزول را با تفصیل بیشتر مورد توجه قرار داد و 6 فایده براى آن به این شرح برشمرد:
- شناخت حكمت و فلسفه تشریع احكام؛
- دفع توهم حصر؛
- تخصیص حكم به مورد سبب نزول نزد كسانى كه احكام موجود در آیات را به همان مورد سبب تخصیص مىدهند؛
- جایز نبودن تخصیص مورد سبب نزول؛
- كمك به فهم صحیح آیه؛
- رفع اشكال و جلوگیرى از برداشتهاى ناصواب از آیه.
از این 6 فایده جز دو فایده اخیر بقیه چندان قابل دفاع نبوده و مخدوش شده است. براى فایده یكم تنها یك نمونه ذیل آیه 43 سوره نساء/4 بیان شده كه آن هم خود آیه مشتمل بر بیان حكمت و فلسفه تشریع حكم است.
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقرَبوا الصَّلوةَ و اَنتُم سُكرى حَتّى تَعلَموا ما تَقولونَ».[۴۷] براى فایده دوم نیز تنها یك نمونه ذیل آیه 145 سوره انعام/6 بیان شده است كه افزون بر عدم استناد به هیچ روایت شأن نزولى مصداقى از دو فایده اخیر به شمار مىآید كه سبب نزول به فهم صحیح آیه كمك مىكند.[۴۸]
فایده سوم نیز ـ با این ملاحظه كه دیدگاه مورد اشاره را مفسران و فقها نپذیرفتهاند ـ ثمره عملى ندارد. در مورد فایده چهارم نیز باید گفت كه ارائه تصویرى روشن از این فایده دشوار است و مشخص نیست كه غرض از ذكر تنها نمونهاى كه براى آن بیان شده چیست.[۴۹]
اما مفسران براى دو فایده اخیر نمونههاى متعددى را نشان دادهاند كه بدون توجه به سبب نزول فهم درست آیه یا اصلا فهم آیه ممكن نبوده است؛ مثلاً عروة بن زبیر در فهم آیه 158 سوره بقره/2 «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما» دچار خطا شد و گمان كرد كه در اعمال حج، سعى میان صفا و مروه نه تنها واجب نیست بلكه مباح است زیرا این آیه مىگوید: عیبى ندارد كه حجگزار میان آن دو طواف كند؛ اما عایشه با استناد به سبب نزول آیه، فهم درست آیه را به او ارائه داد.[۵۰]
بر اساس روایات، این آیه هنگامى نازل شد كه گروهى از مسلمانان در عمرةالقضاء پنداشتند سعى میان صفا و مروه جایز نیست و نمودى از شرك است؛ زیرا مشركان بر كوه صفا بتى به نام «اساف» و بر كوه مروه بتى به نام «نائله» نهاده بودند و میان آن دو بت سعى مىكردند؛ از اینرو برخى مسلمانان از سعى میان آن دو خوددارى كردند؛ اما این آیه نازل شد و هر گونه اشكال و گناهى را در سعى میان صفا و مروه نفى كرد.[۵۱]
همچنین شاطبى در كتاب خود الموافقات روایت مىكند كه چون عمر خواست قدامة بن مظعون كارگزار خود در بحرین را به جرم نوشیدن شراب تازیانه زند، وى با استناد به آیه 93 سوره مائده/5 «لَیسَ عَلَى الَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحـتِ جُناحٌ فیما طَعِموا» گفت: اگر من خمر نوشیده باشم نمىتوانى بر من حد جارى كنى؛ زیرا من در جنگ بدر شركت كردم و خداوند در مورد مؤمنانى كه عمل صالح انجام دهند، گناهى نمىبیند كه خمر بنوشند اما ابنعباس در آن مجلس با توجه به سبب نزول، معناى درست آیه را به وى نمایاند.[۵۲]
گروهى از اهل شام نیز همین خطا را مرتكب شده، با استناد به آیه گذشته نوشیدن خمر را حلال شمردند؛ اما عمر با اشاره و مشورت صحابه آنان را در فهم نادرست آیه تكذیب كرد. درباره سبب نزول این آیه روایت شده كه چون شراب و قمار حرام شد، صحابه به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفتند: حالِ برادران ما كه در گذشته خمر نوشیدند و از مال بدست آمده از راه قمار خوردند و اكنون از دنیا رفتهاند چگونه خواهد بود؟ این آیه در پاسخ آنها نازل شد و بیان داشت: كسانى كه پیش از تحریم خمر و قمار از آن خوردهاند در صورتى كه مؤمن بوده و عمل صالح انجام داده باشند، باكى نیست.[۵۳]
آیه 104 سوره بقره/2 نیز از آیاتى است كه بدون آگاهى از سبب نزول، فهم آن ممكن نیست: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقولوا رعِنا وقولوا انظُرنا» در این آیه از مؤمنان خواسته شده كه به جاى واژه «راعنا»، «انظرنا» بگویند؛ در حالى كه این دو واژه معنایى نزدیك به هم دارد و مشخص نیست چرا نباید راعنا بگویند؛ اما سبب نزول، این ابهام را از آیه مىزداید.[۵۴]
سیوطى از فایده دیگرى با عنوان تفسیر نامهاى مبهم و شناخت كسانى كه آیه یا آیاتى از قرآن درباره آنها نازل شده یاد كرده است.[۵۵] آشنایى با صحابیانى كه آیاتى از قرآن درباره آنان نازل شده و مىتواند ملاك داورىهاى بعدى درباره آنها و نیز ملاك گرایش به آنها، تبعیت از آنها و رد یا قبول سخن آنها قرار گیرد، تنها از رهگذر روایات اسباب نزول میسر است؛ مثلاً وقتى روایتى بیان كند كه آیه 6 سوره حجرات/49 «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنوا...».
درباره ولید بن عقبة بن ابىمعیط نازل شده است،[۵۶] افزون بر این كه قاعده عدالت همه صحابیان مخدوش مىشود، ولید نیز فردى فاسق معرفى مىشود كه درباره پذیرش دیگر روایات احتمالى او نیز باید احتیاط كرد و هرگز در شمار صحابیانى قرار نمىگیرد كه به پیروى از آنها تشویق و سفارش شده است (سوره توبه/9، 100)؛ همچنین این روایات اسباب نزول است كه اهل بیت پیامبر در آیه 33 سوره احزاب/33 را به ما مىشناساند كه خداوند اراده كرده است هر نوع پلیدى را از آنان بزداید: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَكُم تَطهیرا».
در این آیه اهل بیت پیامبر ـ كه روایات فراوانى آنان را امام على علیهالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام و دو فرزندشان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مىداند[۵۷] ـ برخوردار از مرتبهاى غیرقابل مقایسه با دیگر صحابیان معرفى شدهاند.
زرقانى یكى دیگر از فواید آشنایى با اسباب نزول را آسان شدن حفظ و هموار شدن فهم آیات و در نتیجه تثبیت آیات قرآنى در ذهن خواننده و فراگیرنده آیات قرآن مىداند زیرا آشنایى با آنها سبب مىشود كه احكام و معارف قرآن با حوادث، اشخاص، زمانها و مكانها گره خورد و براى نقش بستن آیات در ذهن انگیزه ایجاد كند؛ سپس بر اساس قاعده تداعى معانى این داستانهاى نزول سبب یادآورى سریع و آسان آیات مىشود؛[۵۸] همچنان كه معلمان قرآن نیز با بهرهگیرى از روایات اسباب نزول بهتر و راحتتر مىتوانند معارف آیات را به متعلمان منتقل كنند.[۵۹]
این فایده مىتواند توجیهى باشد براى مفسرانى كه بدون هر گونه سختگیرى و با تسامح به نقل گسترده روایات اسباب نزول در تفاسیر خود پرداختهاند.
برخى معاصران براى اسباب نزول تا 19 فایده برشمردهاند كه به جز موارد یاد شده، این فواید را ذكر كردهاند: كمك به اتصالِ بخشى از كلام خدا به بخش دیگر، تناسب آیه با سیاق، ادراك ویژگىهاى بلاغى آیات، شناخت وجود یا عدم نسخ، آسانى تفسیر مأثور با علم به سبب نزول، محافظت از ذكر حوادث تاریخى و زندگى پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله، معرفى الگوهایى كه بتوان آن را اسوه قرار داد، شناخت بیشتر آیه قرآن یا حدیث پیامبر، همزیستى با آیات، نشان دادن نزول تدریجى آیات، كمك به برانگیختن توجه دانشپژوهان و نیز تأكیدى بر دروغ بودن كذب ادعاى كسانى كه قرآن را افسانه پیشینیان مىپندارند.[۶۰]
پانویس
- ↑ نزهةالاعین، ص 127ـ129؛ بصائر ذوىالتمییز، ج 5، ص 39ـ41 «نزل».
- ↑ وجوه قرآن، ص 126، «سبب».
- ↑ لسان العرب، ج 6، ص 139، «سبب».
- ↑ مفردات، ص 391، «سبب».
- ↑ روششناسى تفسیر، ص 144.
- ↑ الاتقان، ج 1، ص 67.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص 104؛ شأن نزول آیات، ج 1، ص 11.
- ↑ التمهید، ج 1، ص 254؛ تاریخ قرآن، ص 65ـ66.
- ↑ روششناسى تفسیر، ص 151ـ153.
- ↑ قرآن در اسلام، ص 103.
- ↑ كشفالاسرار، ج 1، ص 49 و 553ـ554.
- ↑ روضالجنان، ج 1، ص 111 و ج 2، ص 122.
- ↑ تأسیس الشیعه، ص 330.
- ↑ علوم قرآنى، ص 100.
- ↑ التمهید، ج 1، ص 255ـ256؛ علوم قرآنى، ص 91ـ92.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 115؛ الاتقان، ج 1، ص 61؛ كشف الظنون، ج 1، ص 76.
- ↑ هدیة العارفین، ج 1، ص 515.
- ↑ كشفالظنون، ج 1، ص 76؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 116.
- ↑ معجم المؤلفین، ج 2، ص 29.
- ↑ الذریعه، ج 2، ص 12؛ بحارالانوار، ج 1، ص 12.
- ↑ ایضاح المكنون، ج 1، ص 69؛ كشف الظنون، ج 1، ص 77.
- ↑ كشف الظنون، ج 1، ص 76؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 521.
- ↑ كشف الظنون، ج 1، ص 76.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 116.
- ↑ پژوهشهاى قرآنى، ش 1، ص 242ـ245.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص 8.
- ↑ الموافقات، ج 3، ص 201 ـ 202.
- ↑ علم اسباب النزول، ص 75؛ الاتقان، ج 1، ص 62.
- ↑ تاریخ دمشق، ج 27، ص 100؛ كنزالعمال، ج 2، ص 565؛ الطبقات، ج 2، ص 257.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ج 1، ص 90.
- ↑ الفوز الكبیر، ص 95ـ96؛ تفسیر قاسمى، ج 1، ص 30.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص 7 ـ 9.
- ↑ اسبابالنزول، واحدى، ص 8؛ الاتقان، ج 1، ص 66.
- ↑ معرفة علوم الحدیث، ص 37؛ مقدمه ابنالصلاح، ص 46ـ47؛ تدریبالراوى، ج 1، ص 192ـ193.
- ↑ مقدمه ابنالصلاح، ص 47.
- ↑ الاتقان، ج 1، ص 67.
- ↑ قرآن در اسلام، ص 118.
- ↑ قرآن در اسلام، ص 118ـ119.
- ↑ همان، ص 119ـ120.
- ↑ روششناسى تفسیر، ص 162ـ163.
- ↑ الاتقان، ج 1، ص 61؛ مناهلالعرفان، ج 1، ص 83.
- ↑ اسباب النزول، حجتى، ص 19ـ20.
- ↑ الطبقات، ج 2، ص 257.
- ↑ درآمدى بر تاریخ گذارى قرآن، ص 148.
- ↑ الاتقان، ج 1، ص 70.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 117.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 117؛ مناهلالعرفان، ج 1، ص 83.
- ↑ همان؛ روششناسى تفسیر، ص 148.
- ↑ پژوهشهاى قرآنى، ش 1، ص 20؛ روششناسى تفسیر، ص 147ـ148.
- ↑ مناهلالعرفان، ج 1، ص 83ـ84.
- ↑ صحیحالبخارى، ج 6، ص 60؛ جامعالبیان، مج 2، ج 2، ص 63.
- ↑ الموافقات، ج 3، ص 203.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 372.
- ↑ پژوهشهاى قرآنى، ش 1، ص 47ـ48.
- ↑ الاتقان، ج 1، ص 63.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص 219.
- ↑ جامعالبیان، مج 12، ج 22، ص 9؛ تفسیر ابن كثیر، ج 3، ص 492؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 603.
- ↑ مناهل العرفان، ج 1، ص 86.
- ↑ دراسات فى علوم القرآن، ص 164ـ165.
- ↑ علم اسبابالنزول، ص 71ـ99.
منابع
سید محمود دشتی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 638-660