شهادت عمار در جنگ صفین: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
{{تقویم|روز= 9 صفر|سال= سال 37 هجری قمری}}  
+
{{تقویم|روز= 9 صفر|سال= سال ۳۷ هجری قمری}}  
 +
[[عمار یاسر|عمار بن  یاسر]] در دو [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین|صفین]] از عناصر اصلى یاران [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه‌السلام بود و کارهاى مهمى در این دو جنگ بر عهده داشت. عمار یاسر در [[جنگ صفین]]، مبارزات زیادى به عمل آورد و به سپاه [[معاویه|معاویه]] مى گفت: «لوددتُ أنّکم خلق واحد فذبحتُکم»<ref> وقعة صفین (نصر بن مزاحم)، ص ۳۱۹.</ref>؛ (به خدا سوگند) دوست داشتم که شما همه یک خلق بودید و تمامى شما را ذبح مى‌ کردم!<ref> نک: أنساب  الأشراف (بلاذری)، ص ۲۱۹.</ref>
  
 +
سرانجام در یک عملیات بزرگ، سپاهیان امام علی علیه‌السلام ضربه‌ هاى سهمگین و مهمى بر سپاه معاویه وارد کرده و شیرازه صفوف لشکریان [[شام|شامى]] را در هم ریختند. در معرکه جنگ، از دو طرف زنانى بودند که پرستارى زخمیان و مددرسانى رزمندگان را بر عهده داشتند. در این میان، یکى از پرستاران به عمار رسید و از وى پرسید: آیا چیزى مى‌ خواهید؟ عمار که بسیار تشنه بود، از وى تقاضاى آب کرد.
  
 +
زن پرستار، مقدارى شیر براى عمار آورد. عمار هنگامى که شیر را مى‌ نوشید، مى‌ گفت: [[بهشت]] در زیر گام‌ هاى پیران است. امروز دوستان خود را ملاقات مى‌ کنم. امروز [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله و حزبش را دیدار مى‌ نمایم. به خدا سوگند، اگر دشمنانمان آن قدر بر ما شمشیر مى‌ زدند که ما را به حد ناتوانى مى‌ رساندند، باز هم یقین داشتیم که ما بر حقیم و آنان بر باطل.
  
عمار بن  ياسر مكنى به أبى‌ يقظان از صحابه نزديك [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و از ياران باوفاى [[اميرمؤمنان]] علیه‌السلام بود. وى پيش از [[هجرت]] در [[مكه]] معظمه ديده به جهان گشود. هنگامى كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله به [[رسالت]] برانگيخته شد، [[عمار]] از نخستين افرادى بود كه به آن حضرت ايمان آورد. پس از او برادرش عبدالله پدرش ياسر و مادرش سميه نيز ايمان آورده و از اسلام آورندگان نخستين مكه شدند.
+
عمار پس از نوشیدن شیر، دوباره به رزم بى‌ امانش ادامه داد و صفوف دشمن را از هم گسست و بسیارى از آن سیاه‌بختان را به خاک مذلت انداخت. ولى در گرماگرم نبرد فردى به نام ابوعادیه از سپاهیان دشمن بدن عمار را نشانه گرفت و نیزه اى بر او فرود آورد و فرمانده عالى مقام حضرت على علیه‌السلام را از زین به زمین انداخت. فردى دیگر از سپاه دشمن به نام ابن جون، سرش را از بدن جدا کرد.
  
اين خانواده به خاطر اظهار ايمان و علاقه به رسول خدا صلی الله علیه و آله مورد فشار روانى و آزار جسمى قرار گرفتند. مشركان [[قريش]] آنان را به همراه ايمان‌آورندگان ديگر، شكنجه‌ هاى سخت و توان‌ فرسا مى‌ دادند. پدر و مادرش بدست مشركان مكه به [[شهادت]] رسيدند. مادرش نخستين زنى بود كه در راه اسلام، شربت شهادت نوشيد و با خون خويش نهال [[اسلام]] را بارور كرد.
+
این دو نفر، در حالى که سر بریده عمار را به نزد [[معاویه]] بردند، از او تقاضاى پاداش و جایزه کردند و هر کدام از آن دو تلاش مى‌ کرد که ثابت کند، او عمار را کشته است و در این باره به نزاع برخاسته بودند.
  
عمار، از [[مهاجران]] به [[حبشه]] و از نمازگزاران به دو قبله بود. وى در [[جنگ بدر]] و تمامى جنگ‌ هاى پيامبر صلی الله علیه و آله حضور يافت و در ركاب آن حضرت، با دشمنان اسلام با تمام توان مبارزه كرد. عمار، به هنگام ساختن [[مسجدالنبى]] صلی الله علیه و آله، علاوه بر انجام كارهايش كار پيامبر صلی الله علیه و آله را نيز بر عهده مى‌ گرفت و دو برابر ديگران تلاش مى‌ كرد.
+
عبدالله  پسر [[عمرو بن  عاص]] که در نزد معاویه بود و آن دو را مشاهده مى‌ کرد، گفت: درباره سر عمار شتاب‌ زدگى نکنید و به آن خوشحال نباشید، زیرا از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله شنیدم که مى‌ فرمود: عمار را گروه سرکشان و ستمکاران مى‌ کشند. معاویه که سخنان وى را شنید، بسیار ناراحت و خشمگین شد و به عمرو بن عاص گفت: آیا نمى شود این دیوانه را از پیش چشمان ما دور کنى!
  
پيامبر صلی الله علیه و آله نيز به وى علاقه ويژه اى داشت و او را يكى از خواص خود مى‌ دانست. آن حضرت درباره عمار، سخنان فراوانى دارد. از جمله آن هنگامى كه مشركان قريش، عمار را براى شكنجه دادن در آتشى انداخته بودند، پيامبر صلی الله علیه و آله درباره ‌اش فرمود: يا نارُ كُونى بَرداً وَ سَلاماً عَلى عَمّار كَما كُنتِ بَرداً و سَلاماً عَلى اِبراهيم؛ اى آتش! براى عمار، خنك و مايه سلامت باش، همان طورى كه براى ابراهيم علیه‌السلام خنك و مايه سلامت بودى. پس از دعاى پيامبر صلی الله علیه و آله آتش سوزان، بر بدن عمار اثر نمى‌ گذاشت.<ref> [[منتهى  الآمال]] ([[شیخ عباس قمی]])، ج 1، ص 124.</ref>
+
سپس به عبدالله  بن عمرو بن عاص گفت: تو به جاى این حرف ها، چرا جنگ نمى کنى؟ عبدالله گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله روزى مرا امر به فرمانبردارى از پدرم کرد. من نیز به خاطر فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله از پدرم اطاعت مى کنم و به اصرار او به این نبرد آمده ام و با شما هستم ولى با کسى مبارزه نمى کنم.  
  
عمار، پس از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله از معتقدان به [[ولايت]] و [[خلافت]] [[امام علی]]  بن ابى‌ طالب علیه‌السلام بود و در اين راه به مانند ساير اصحاب باوفاى آن حضرت، تلاش بليغى به عمل آورد. وى پيوسته در كنار اميرمؤمنان علیه‌السلام و از علاقه‌ مندان به آن حضرت بود و مقام و حق آن حضرت را به نيكى مى‌ شناخت. به همين جهت هيچ گاه از او فاصله نگرفت و او را در عرصه هاى مهم سياسى و اجتماعى تنها نگذاشت.
+
همچنین، پیش از شهادت عمار، بارها عمرو بن عاص گفته بود که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: عمار را گروه ستمکاران مى کشند. از وى پرسیدند: پس چرا او با ما مى جنگد؟ آیا ما ستمکاریم؟ عمرو بن عاص براى فریب آنان گفت: نه، بلکه عمار سرانجام به ما خواهد پیوست و بدست یاران على کشته خواهد شد.<ref>وقعة صفین، ص ۳۱۹.</ref>
  
وى در زمان [[عمر بن  خطاب]]، حدود دو سال (از سال 21 تا 22 قمرى) حكومت [[كوفه]] را بر عهده داشت.<ref> [[الكامل]] ([[ابن اثير]])، ج 3، ص 20 و 31.</ref> با راهنمايى‌ هاى حضرت على علیه‌السلام تلاش زيادى به عمل آورد تا سنت‌ هاى نبوى صلی الله علیه و آله در جامعه برقرار ماند و روحيه عدل‌ پرورى و ستم‌ ستيزى در ميان مسلمانان حكم‌ فرما باشد.
+
شهادت عمار ضربه سهمگین و تزلزل‌آورى بر سپاهیان معاویه وارد کرد و بسیارى از آنان را به تردید و دودلى انداخت. ولى معاویه براى سرپوش گذاشتن بر این فضاحت آشکار، در میان سپاهیان خود شایع کرد که عمار را على کشت. زیرا عمار به دستور على به جنگ شامیان آمد و بدست شامیان کشته شده است. پس قاتل او، على است! ادعاى واهى و بى‌ ارزش معاویه، شاید برخى از دودلان شامى را ساکت مى کرد و تسکینى بر التیام آنان بود، ولى در یاران امام على علیه‌السلام تأثیرى نداشت. بلکه موجب تقویت ایمان و تثبیت بیشتر اعتقادات آنان گردید.  
  
عمار پس از بركنارى از حكومت كوفه، به [[مدينه]] برگشت و در جبهه امام على بن  ابى‌ طالب علیه‌السلام قرار گرفت و در برابر رفتارها و كردارهاى ناروا و غيراسلامى زمامداران وقت، واكنش نشان داده و آنان را اندرز مى‌ داد. وى در زمان [[عثمان بن عفان]] به خاطر اندرزدادن خليفه در برابر رفتار ناشايست و تبعيض‌ آميز او و كردار غيراسلامى فرمانروايانش در شهرها، مورد ضرب و شتم مجلس‌ نشينان و قراولان خليفه قرار گرفت و به سختى بيمار گرديد.
+
عمار یاسر به هنگام [[شهادت در راه خدا|شهادت]]، ۹۱ سال و به روایتى ۹۳ سال و به روایتى دیگر ۹۴ سال از عمرش گذشته بود. علاوه بر ابوالعادیه، افراد دیگرى نیز به عنوان قاتل عمار در منابع تاریخى بیان شده اند، مانند: عقبة بن عامر جهنى، عمرو بن  حارث  خولانى و شریک  بن  سلمه  مرادى.<ref>کشف  الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج ۱، ص ۳۳۵.</ref>
  
عمار در قيام سراسرى مسلمانان انقلابى شهرها بر ضد عثمان، با آنان همفكرى و هميارى مى‌ كرد و در انتخاب اميرمؤمنان على  بن  ابى‌ طالب علیه‌السلام به خلافت اسلامى، نقش بسزايى داشت.
+
پس از فروکش کردن جنگ، حضرت على علیه‌السلام بدن عمار و [[هاشم بن عتبه مرقال|هاشم مرقال]] را که در یک نبرد به شهادت رسیده بودند، در کنار هم قرار داد و بر آنان [[نماز میت|نماز]] گزارد و در همان جا [[دفن]] نمود. آن حضرت در غم از دست دادن عمار، بسیار ناراحت بود و مى فرمود: هر کس از وفات عمار دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصیبى نباشد.<ref> منتهى  الآمال، ج ۱، ص ۱۲۴.</ref>
 
 
حضرت على علیه‌السلام پس از انتخاب شدن به خلافت، با اين كه بسيارى از ياران وفادار و شايسته خويش را براى حكمرانى به شهرها اعزام كرده بود، ولى عمار را به عنوان يك مشاور و همراز ديرين در نزد خود نگه داشت و در تمامى امور سياسى، اجتماعى و نظامى با او مشورت مى كرد و احترامش را به نيكى نگه مى داشت. عمار نيز با اين كه در حدود 90 سال از عمرش گذشته بود، همچون يك سرباز فداكار و پا در ركاب در خدمت امام على  بن  ابى طالب علیه‌السلام قرار داشت و تمام مأموريت ها و دستورات آن حضرت را به مانند مأموريت ها و دستورات پيامبر صلی الله علیه و آله به خوبى و نيكى انجام مى داد.
 
 
 
عمار در دو [[جنگ جمل]] و صفين از عناصر اصلى [[یاران امام علی]] علیه‌السلام بود و كارهاى مهمى در اين دو جنگ بر عهده داشت. عمارياسر در [[جنگ صفين]]، مبارزات زيادى به عمل آورد و به سپاه معاويه مى گفت: ولوددتُ أنّكم خلق واحد فذبحتكم<ref> وقعة صفين (نصر بن مزاحم)، ص 319.</ref>؛ (به خدا سوگند) دوست داشتم كه شما همه يك خلق بوديد و تمامى شما را [[ذبح]] مى‌ كردم!<ref> نك: [[أنساب  الأشراف]] ([[بلاذري]])، ص 219.</ref>
 
 
 
سرانجام در يك عمليات بزرگ، سپاهيان [[امام علی]] علیه‌السلام ضربه‌ هاى سهمگين و مهمى بر سپاه [[معاويه]] وارد كرده و شيرازه صفوف لشكريان شامى را در هم ريختند. در معركه جنگ، از دو طرف زنانى بودند كه پرستارى زخميان و مددرسانى رزمندگان را بر عهده داشتند. در اين ميان، يكى از پرستاران به عمار رسيد و از وى پرسيد: آيا چيزى مى‌ خواهيد؟ عمار كه بسيار تشنه بود، از وى تقاضاى آب كرد.
 
 
 
زن پرستار، مقدارى شير براى عمار آورد. عمار هنگامى كه شير را مى‌ نوشيد، مى‌ گفت: بهشت در زير گام‌ هاى پيران است. امروز دوستان خود را ملاقات مى‌ كنم. امروز [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله و حزبش را ديدار مى‌ نمايم. به خدا سوگند، اگر دشمنانمان آن قدر بر ما شمشير مى‌ زدند كه ما را به حد ناتوانى مى‌ رساندند، باز هم يقين داشتيم كه ما بر حقيم و آنان بر باطل.
 
 
 
پس از نوشيدن شير، دوباره به رزم بى‌ امانش ادامه داد و صفوف دشمن را از هم گسست و بسيارى از آن سياه‌بختان را به خاك مذلت انداخت. ولى در گرماگرم نبرد فردى به نام [[ابوعاديه]] از سپاهيان دشمن بدن عمار را نشانه گرفت و نيزه اى بر او فرود آورد و فرمانده عالى مقام حضرت على علیه‌السلام را از زين به زمين انداخت. فردى ديگر از سپاه دشمن به نام [[ابن جون]]، سرش را از بدن جدا كرد.
 
 
 
اين دو نفر، در حالى كه سر بريده عمار را به نزد [[معاويه]] بردند، از او تقاضاى پاداش و جايزه كردند و هر كدام از آن دو تلاش مى‌ كرد كه ثابت كند، او عمار را كشته است و در اين باره به نزاع برخاسته بودند.
 
 
 
عبدالله  بن  عمرو بن  عاص كه در نزد معاويه بود و آن دو را مشاهده مى‌ كرد، گفت: درباره سر عمار شتاب‌ زدگى نكنيد و به آن خوشحال نباشيد. زيرا از پيامبر صلی الله علیه و آله شنيدم كه مى‌ فرمود: عمار را گروه سركشان و ستم كاران مى‌ كشند. معاويه كه سخنان وى را شنيد، بسيار ناراحت و خشمگين شد و به عمرو بن عاص گفت: آيا نمى شود اين ديوانه را از پيش چشمان ما دور كنى!
 
 
 
سپس به عبدالله  بن عمرو بن عاص گفت: تو به جاى اين حرف ها، چرا جنگ نمى كنى؟ عبدالله گفت: پيامبر صلی الله علیه و آله روزى مرا امر به فرمانبردارى از پدرم كرد. من نيز به خاطر فرمان پيامبر صلی الله علیه و آله از پدرم اطاعت مى كنم و به اصرار او به اين نبرد آمده ام و با شما هستم ولى با كسى مبارزه نمى كنم. همچنين، پيش از شهادت عمار بارها عمرو بن عاص گفته بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عمار را گروه ستمكاران مى كشند.
 
 
 
از وى پرسيدند: پس چرا او با ما مى جنگد؟ آيا ما ستم كاريم؟ عمرو بن عاص براى فريب آنان گفت: نه، بلكه عمار سرانجام به ما خواهد پيوست و بدست ياران على علیه‌السلام كشته خواهد شد.<ref>وقعة صفين، ص 319.</ref>
 
 
 
شهادت عمار ضربه سهمگين و تزلزل‌آورى بر سپاهيان معاويه وارد كرد و بسيارى از آنان را به ترديد و دودلى انداخت. ولى معاويه براى سرپوش گذاشتن بر اين فضاحت آشكار در ميان سپاهيان خود شايع كرد كه عمار را على علیه‌السلام كشت. زيرا عمار به دستور على علیه‌السلام به جنگ شاميان آمد و بدست شاميان كشته شده است. پس قاتل او، على علیه‌السلام است!
 
 
 
ادعاى واهى و بى‌ ارزش معاويه، شايد برخى از دودلان شامى را ساكت مى كرد و تسكينى بر التيام آنان بود، ولى در ياران امام على علیه‌السلام تأثيرى نداشت. بلكه موجب تقويت ايمان و تثبيت بيشتر اعتقادات آنان گرديد. عمار ياسر به هنگام شهادت، 91 سال و به روايتى 93 سال و به روايتى ديگر 94 سال از عمرش گذشته بود. علاوه بر ابوالعاديه، افراد ديگرى نيز به عنوان قاتل عمار در منابع تاريخى بيان شده اند، مانند: عقبة بن  عامر جهنى، عمرو بن  حارث  خولانى، شريك  بن  سلمه  مرادى و ابوحراء سكسكى.<ref>[[كشف  الغمه]] (علي بن عيسي اربلي)، ج 1، ص 335.</ref>
 
 
 
پس از فروكش كردن جنگ، حضرت على علیه‌السلام بدن عمار و هاشم مرقال را كه در يك نبرد به شهادت رسيده بودند، در كنار هم قرار داد و بر آنان [[نماز]] گزارد و در همان جا [[دفن]] نمود. آن حضرت در غم از دست دادن عمار، بسيار ناراحت بود و مى فرمود: هر كس از وفات عمار دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصيبى نباشد.<ref> [[منتهى  الآمال]]، ج ص 124.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
سطر ۴۸: سطر ۲۷:
 
==منابع==
 
==منابع==
  
سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر (باتلخیص)
+
* سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر.
  
 
منابع بیشتر:
 
منابع بیشتر:
  
[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/31855/%D9%81%D9%8A%D8%B6-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%81%D9%8A-%D8%B9%D9%85%D9%84-%D8%A7%D9%84%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D9%88%D9%82%D8%A7%D9%8A%D8%B9-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%85/preview/31084/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D8%AF%D9%8A%D8%AC%D9%8A%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%8A/&sa=false&#!page=78 وقایع الایام شیخ عباس قمی، 9 صفر].
+
* [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/31855/%D9%81%D9%8A%D8%B6-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%81%D9%8A-%D8%B9%D9%85%D9%84-%D8%A7%D9%84%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D9%88%D9%82%D8%A7%D9%8A%D8%B9-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%85/preview/31084/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D8%AF%D9%8A%D8%AC%D9%8A%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%8A/&sa=false&#!page=78 وقایع الایام، شیخ عباس قمی، ۹ صفر].
  
 
[[رده:وقایع ماه صفر]]
 
[[رده:وقایع ماه صفر]]
 
[[رده:سال ۳۷ هجری قمری]]
 
[[رده:سال ۳۷ هجری قمری]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۱۲

تقویم هجری قمری

روز واقعه:9 صفر
سال ۳۷ هجری قمری

عمار بن یاسر در دو جنگ جمل و صفین از عناصر اصلى یاران امام علی علیه‌السلام بود و کارهاى مهمى در این دو جنگ بر عهده داشت. عمار یاسر در جنگ صفین، مبارزات زیادى به عمل آورد و به سپاه معاویه مى گفت: «لوددتُ أنّکم خلق واحد فذبحتُکم»[۱]؛ (به خدا سوگند) دوست داشتم که شما همه یک خلق بودید و تمامى شما را ذبح مى‌ کردم![۲]

سرانجام در یک عملیات بزرگ، سپاهیان امام علی علیه‌السلام ضربه‌ هاى سهمگین و مهمى بر سپاه معاویه وارد کرده و شیرازه صفوف لشکریان شامى را در هم ریختند. در معرکه جنگ، از دو طرف زنانى بودند که پرستارى زخمیان و مددرسانى رزمندگان را بر عهده داشتند. در این میان، یکى از پرستاران به عمار رسید و از وى پرسید: آیا چیزى مى‌ خواهید؟ عمار که بسیار تشنه بود، از وى تقاضاى آب کرد.

زن پرستار، مقدارى شیر براى عمار آورد. عمار هنگامى که شیر را مى‌ نوشید، مى‌ گفت: بهشت در زیر گام‌ هاى پیران است. امروز دوستان خود را ملاقات مى‌ کنم. امروز حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حزبش را دیدار مى‌ نمایم. به خدا سوگند، اگر دشمنانمان آن قدر بر ما شمشیر مى‌ زدند که ما را به حد ناتوانى مى‌ رساندند، باز هم یقین داشتیم که ما بر حقیم و آنان بر باطل.

عمار پس از نوشیدن شیر، دوباره به رزم بى‌ امانش ادامه داد و صفوف دشمن را از هم گسست و بسیارى از آن سیاه‌بختان را به خاک مذلت انداخت. ولى در گرماگرم نبرد فردى به نام ابوعادیه از سپاهیان دشمن بدن عمار را نشانه گرفت و نیزه اى بر او فرود آورد و فرمانده عالى مقام حضرت على علیه‌السلام را از زین به زمین انداخت. فردى دیگر از سپاه دشمن به نام ابن جون، سرش را از بدن جدا کرد.

این دو نفر، در حالى که سر بریده عمار را به نزد معاویه بردند، از او تقاضاى پاداش و جایزه کردند و هر کدام از آن دو تلاش مى‌ کرد که ثابت کند، او عمار را کشته است و در این باره به نزاع برخاسته بودند.

عبدالله پسر عمرو بن عاص که در نزد معاویه بود و آن دو را مشاهده مى‌ کرد، گفت: درباره سر عمار شتاب‌ زدگى نکنید و به آن خوشحال نباشید، زیرا از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که مى‌ فرمود: عمار را گروه سرکشان و ستمکاران مى‌ کشند. معاویه که سخنان وى را شنید، بسیار ناراحت و خشمگین شد و به عمرو بن عاص گفت: آیا نمى شود این دیوانه را از پیش چشمان ما دور کنى!

سپس به عبدالله بن عمرو بن عاص گفت: تو به جاى این حرف ها، چرا جنگ نمى کنى؟ عبدالله گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله روزى مرا امر به فرمانبردارى از پدرم کرد. من نیز به خاطر فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله از پدرم اطاعت مى کنم و به اصرار او به این نبرد آمده ام و با شما هستم ولى با کسى مبارزه نمى کنم.

همچنین، پیش از شهادت عمار، بارها عمرو بن عاص گفته بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عمار را گروه ستمکاران مى کشند. از وى پرسیدند: پس چرا او با ما مى جنگد؟ آیا ما ستمکاریم؟ عمرو بن عاص براى فریب آنان گفت: نه، بلکه عمار سرانجام به ما خواهد پیوست و بدست یاران على کشته خواهد شد.[۳]

شهادت عمار ضربه سهمگین و تزلزل‌آورى بر سپاهیان معاویه وارد کرد و بسیارى از آنان را به تردید و دودلى انداخت. ولى معاویه براى سرپوش گذاشتن بر این فضاحت آشکار، در میان سپاهیان خود شایع کرد که عمار را على کشت. زیرا عمار به دستور على به جنگ شامیان آمد و بدست شامیان کشته شده است. پس قاتل او، على است! ادعاى واهى و بى‌ ارزش معاویه، شاید برخى از دودلان شامى را ساکت مى کرد و تسکینى بر التیام آنان بود، ولى در یاران امام على علیه‌السلام تأثیرى نداشت. بلکه موجب تقویت ایمان و تثبیت بیشتر اعتقادات آنان گردید.

عمار یاسر به هنگام شهادت، ۹۱ سال و به روایتى ۹۳ سال و به روایتى دیگر ۹۴ سال از عمرش گذشته بود. علاوه بر ابوالعادیه، افراد دیگرى نیز به عنوان قاتل عمار در منابع تاریخى بیان شده اند، مانند: عقبة بن عامر جهنى، عمرو بن حارث خولانى و شریک بن سلمه مرادى.[۴]

پس از فروکش کردن جنگ، حضرت على علیه‌السلام بدن عمار و هاشم مرقال را که در یک نبرد به شهادت رسیده بودند، در کنار هم قرار داد و بر آنان نماز گزارد و در همان جا دفن نمود. آن حضرت در غم از دست دادن عمار، بسیار ناراحت بود و مى فرمود: هر کس از وفات عمار دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصیبى نباشد.[۵]

پانویس

  1. وقعة صفین (نصر بن مزاحم)، ص ۳۱۹.
  2. نک: أنساب الأشراف (بلاذری)، ص ۲۱۹.
  3. وقعة صفین، ص ۳۱۹.
  4. کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج ۱، ص ۳۳۵.
  5. منتهى الآمال، ج ۱، ص ۱۲۴.

منابع

  • سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر.

منابع بیشتر: