انفاق: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۹۳: | سطر ۱۹۳: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==منابع برای مطالعه بیشتر== | ==منابع برای مطالعه بیشتر== |
نسخهٔ ۴ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۲۰
اِنْفاق، واژهاي قرآنى است به معنى صرف كردن مال در مصارف نيكوكارانه. انفاق در قرآن كريم به عنوان يكى از پايههاي اصلى عمل صالح و يكى از ويژگي هاي مؤمنان مورد تأكيد قرار گرفته است. با آن كه اغلب مفسران متأخر به اين عمل بيشتر از منظر توزيع ثروت و كاستن محروميت هاي اقتصادي نگريستهاند، اما در قرآن كريم بعد تربيتى انفاق بيش از هر چيز مورد توجه قرار گرفته و از اين حيث مكمل ايمان دانسته شده است.[۱]
محتویات
انفاق در قرآن
بخش مهمى از تعاليم قرآنى در باب انفاق مربوط به آياتى است كه در آنها تصويري از انسان هدايت يافته ارائه شده است. به عنوان نمونه، مىتوان به سرآغاز سوره بقره اشاره كرد كه در آن، ايمان به عالم غيب، برپاي داشتن نماز و انفاق از آنچه خداوند روزي كرده است، ويژگي هاي اصلى اهل تقوا شناخته شدهاند.(سوره بقره/2/2-3)
در آيات ديگري نيز انفاق در رديف ايمان به عقايد بنيادي دينى، يا اعمالى چون نماز جاي گرفته است. (مثلاً سوره نساء/4/39؛ سوره فاطر/35/29)
مطابق برخى آيات قرآنى، انفاق وسيلهاي براي راه يافتن به كمال انسانى و تقرب به خداوند است، چنان كه گفته شده است اگر كسى به انگيزة طلب «وجه الله» و رضاي الهى انفاق كند، از ارزش و بهره مضاعف آن برخوردار خواهد شد. (نك: سوره بقره/2/265، 272؛ سوره توبه/9/99)
در تأكيد بر همين جنبه از انفاق، در آيهاي از سوره آل عمران (3/92) آمده است كه انسان تنها با انفاق از آنچه دوست دارد، به «بِرّ» (ه م) نائل خواهد شد.
از آنجا كه در فرهنگ قرآنى ارتقاء شخصيت معنوي انسان، غايت اصلى انفاق شمرده مىشود، آنچه به اين عمل معنا مىبخشد، نيت است و بنابراين هرگونه انفاقى بر پايه ريا، بىارزش دانسته شده است. (نك: سوره بقره/2/264)
بر همين مبناست كه حتى افرادي با توان اقتصادي محدود از دعوت الهى به انفاق مستثنى نگشتهاند و امر الهى بر آن قرار گرفته است كه حتى كسانى كه با تنگدستى روبرو شدهاند، از آنچه خداوند روزي ايشان ساخته است، در حد وسع خود انفاق كنند.
دعوت قرآن كريم به انفاق با اين هشدار همراه است كه اگر كسانى به اندوختن سيم و زر اشتغال ورزند و از انفاق غفلت كنند، «عذابى دردناك» آنان را فراخواهد گرفت. (سوره توبه/9/34)
با اين همه در آياتى از قرآن كريم زيادهروي در انفاق نيز مورد نكوهش قرار گرفته و رعايت اعتدال توصيه شده است. (سوره اسراء/17/29؛ سوره فرقان/25/67)
با شكلگيري دانش فقه در دو سدة نخست اسلامى و با سامان يافتن مقرراتى براي گونههايى خاص از انفاق، برخى از گونههاي صرف كردن مال در راه خداوند از نظر فقهى واجب شناخته شد و آنچه در چارچوب مقررات فقهى جاي نگرفته بود در زمرة دستورهاي اخلاقى - و عموماً متفاوت با احكام الزام آور - به شمار آمد.
در ميراث مكتوب اسلامى در طى يك و نيم هزاره، مبحث انفاق همواره با همين عنوان يا با عناوينى چون برّ و صدقات در آثار اخلاقى مورد بحث قرار گرفته است. در فقه اسلامى به طور عمده در بحث زكات و خمس و نيز در ذيل عناوين محدودتري چون فديه، كفاره و نذر به اين موضوع پرداخته شده است.[۱]
بعضى از آيات انفاق از سوره بقره
«مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَت سبْعَ سنَابِلَ فى كلِّ سنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضعِف لِمَن يَشاءُ و َاللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ (261) الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا و َلاأَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ (262) قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيرٌ مِّن صدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَ اللَّهُ غَنىٌّ حَلِيمٌ (263) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاتُبْطِلُوا صدَقَتِكُم بِالْمَنِّ وَ الاَذَى كالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لايُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكهُ صلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلى شىْءٍ مِّمَّا كسبُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ (264) وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصابَهَا وَابِلٌ فَئَاتَت أُكلَهَا ضِعْفَينِ فَإِن لَّمْ يُصِبهَا وَابِلٌ فَطلٌّ و َاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265) أَيَوَدُّ أَحَدُكمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَنْهَرُ لَهُ فِيهَا مِن كلِّ الثَّمَرَتِ وَ أَصابَهُ الْكِبرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضعَفَاءُ فَأَصابَهَا إِعْصارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْترَقَت كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمُ الاَيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (266) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَنفِقُوا مِن طيِّبَتِ مَا كسبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الاَرْضِ وَ لاتَيَمَّمُوا الْخَبِيث مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَستُم بِئَاخِذِيهِ إِلا أَن تُغْمِضوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنىٌّ حَمِيدٌ (267) الشيْطنُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ (268) يُؤْتى الْحِكمَةَ مَن يَشاءُ و َمَن يُؤْت الْحِكمَةَ فَقَدْ أُوتىَ خَيراً كثِيراً وَ مَا يَذَّكرُ إِلا أُولُوا الاَلْبَبِ (269) وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِنْ أَنصارٍ (270) إِن تُبْدُوا الصدَقَتِ فَنِعِمَّا هِىَ و َإِن تُخْفُوهَا و َتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيرٌ لَّكمْ وَ يُكَفِّرُ عَنكم مِّن سيِّئَاتِكمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (271) لَّيْس عَلَيْك هُدَاهُمْ وَلَكنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشاءُ وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَلاَنفُسِكمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيرٍ يُوَف إِلَيْكمْ وَ أَنتُمْ لا تُظلَمُونَ (272) لِلفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فى سبِيلِ اللَّهِ لا يَستَطِيعُونَ ضرْباً فى الاَرْضِ يحْسبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَهُمْ لايَسئَلُونَ النَّاس إِلْحَافاً وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (273) الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ و َلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ و َلاهُمْ يَحْزَنُونَ».(274)
ترجمه آيات
حكايت آنان كه اموال خويش را در راه خدا انفاق مى كنند حكايت دانه اى است كه هفت خوشه رويانيده كه در هر خوشه صد دانه باشد و خدا براى هر كه بخواهد، دو برابر هم مى كند كه خدا وسعت بخش و دانا است.(261)
كسانى كه اموال خويش را در راه خدا انفاق مى كنند و بعد اين انفاق خود را با منت و يا اذيتى همراه نمى كنند پاداش آنان نزد پروردگارشان است، نه ترسى دارند و نه غمى.(262)
سخن شايسته و پرده پوشى از صدقه اى كه اذيت در پى دارد، بهتر است. خدا بى نياز و بردبار است.(263)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صدقه خويش را همانند آن كس كه مال خويش را با ريا به مردم انفاق مى كند و به خدا و روز جزا ايمان ندارد با منت و اذيت باطل نكنيد كه حكايت وى حكايت سنگى سفت و صافى است كه خاكى روى آن نشسته باشد و رگبارى بر آن باريده، آن را صاف به جاى گذاشته باشد، رياكاران از آن چه كرده اند، ثمرى نمى برند و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.(264)
و حكايت آنان كه اموال خود را به طلب رضاى خدا و استوارى دادن به دلهاى خويش انفاق مى كنند، عملشان مانند باغى است بر بالاى تپه اى كه رگبارى به آن رسد و دو برابر ثمر داده باشد و اگر رگبار نرسيده به جايش باران ملايمى رسيده، خدا به آنچه مى كنيد بينا است.(265)
آيا در ميان شما كسى هست كه دوست داشته باشد براى او باغى باشد پر از درختان خرما و انگور و همه گونه ميوه در آن باشد و نهرها در دامنه آن جارى باشد سپس پيرى برسد، در حالى كه فرزندانى صغير دارد، آتشى به باغش بيفتد و آن را بسوزاند؟ خدا اين طور آيه هاى خود را براى شما بيان مى كند، شايد كه بينديشيد.(266)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خوبي هاى آنچه بدست آورده ايد و آنچه برايتان از زمين بيرون آورده ايم، انفاق كنيد و پست آن را (كه خودتان نمى گيريد مگر با چشم پوشى) براى انفاق منظور نكنيد و بدانيد كه خدا بى نياز و ستوده است.(267)
شيطان به شما وعده تنگدستى مى دهد و به بدكارى وامى دارد و خدا از جانب خود آمرزش و فزونى به شما وعده مى دهد، كه خدا وسعت بخش و دانا است.(268)
فرزانگى را به هر كه بخواهد مى دهد و هر كه حكمت يافت، خيرى فراوان يافت و به جز خردمندان كسى اندرز نگيرد.(269)
هر خرجى كرده ايد به هر نذرى ملتزم شده ايد خدا از آن آگاه است، و ستمگران ياورانى ندارند.(270)
اگر صدقه ها را علنى دهيد خوب است و اگر هم پنهانى دهيد و به تنگ دستان بدهيد، البته برايتان بهتر است و گناهانتان را از بين مى برد كه خدا از آنچه مى كنيد آگاه است.(271)
هدايت كردن با تو نيست بلكه خدا است كه هر كس را بخواهد هدايت مى كند، هر خواسته اى انفاق كنيد به نفع خود كرده ايد، انفاق جز براى رضاى خدا نكنيد، هر خيرى را كه انفاق كنيد (عين همان) به شما مى رسد و ستم نمى بينيد.(272)
(صدقه از آن) فقرائى است كه در راه خدا از كار مانده اند و نمى توانند سفر كنند، اشخاص بى خبر آنان را بس كه مناعت دارند توانگر مى پندارند، تو آنان را با سيمايشان مى شناسى، از مردم به اصرار گدائى نمى كنند. هر متاعى انفاق مى كنيد خدا به آن دانا است.(273)
كسانى كه اموال خويش را شب و روز نهان و آشكار انفاق مى كنند پاداششان نزد پروردگارشان است، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند.(274)
«وَأنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ و َلاتُلْقُوا بِأ يدِيكُمْ إلَى التَّهْلُكَةِ وَ أحْسِنُوا انَّ اللَّهَ يُحِبّ الْمُحْسِنينَ»؛ و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق و از فرط امساك) خود را بدست خود به هلاكت نيفكنيد و نيكى و احسان نماييد كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.(سوره بقره، 195)
«لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ هرگز به مقام نيكوكاران نخواهيد رسيد مگر از آنچه كه دوستش می داريد انفاق كنيد.(سوره آل عمران، 92)
گفتارى پيرامون انفاق در ضمن آيات
(سوره بقره: 261 تا 274 از تفسير الميزان) كه در مورد انفاق و نحوه انفاق و اين كه از چه مالى بايد انفاق نمود، بيان شده. يكى از بزرگترين امورى كه اسلام در يكى از دو ركن حقوق الناس و حقوق الله مورد اهتمام قرار داده و به طرق و انحاى گوناگون، مردم را بدان وادار مى سازد، انفاق است. پاره اى از انفاقات از قبيل زكات، خمس، كفارات مالى و اقسام فديه را واجب نموده و پاره اى از صدقات و امورى از قبيل وقف سكنى دادن مادام العمر كسى، وصيت ها، بخشش ها و غير آن را مستحب نموده است.
و غرضش اين بوده كه بدين وسيله طبقات پائين را كه نمى توانند بدون كمك مالى از ناحيه ديگران حوائج زندگى خود را برآورند ـ مورد حمايت قرار داده تا سطح زندگيشان را بالا ببرند، تا افق زندگى طبقات مختلف را به هم نزديك ساخته و اختلاف ميان آنها را از جهت ثروت و نعمات مادى كم كند.
و از سوى ديگر توانگران و طبقه مرفه جامعه را از تظاهر به ثروت يعنى از تجمل و آرايش مظاهر زندگى، از خانه و لباس و ماشين و غيره نهى فرموده و از مخارجى كه در نظر عموم مردم غيرمعمولى است و طبقه متوسط جامعه تحمل ديدن آن گونه خرج ها را ندارد (تحت عنوان) نهى از اسراف و تبذير و امثال آن، جلوگيرى نموده است.
و غرض از اين ها، ايجاد يك زندگى متوسطى است كه فاصله طبقاتى در آن زياد و بيش از اندازه نباشد، تا در نتيجه ناموس وحدت و همبستگى زنده گشته، خواست هاى متضاد و كينه هاى دل و انگيزه هاى دشمنى بميرند، چون هدف قرآن اين است كه زندگى بشر را در شؤون مختلفش نظام ببخشد و طورى تربيتش دهد كه سعادت انسان را در دنيا و آخرت تضمين نمايد و بشر در سايه اين نظام در معارفى حق و خالى از خرافه زندگى كند، زندگى همه در جامعه اى باشد كه جو فضائل اخلاق، حاكم بر آن باشد و در نتيجه در عيشى پاك از آنچه خدا ارزانيش داشته استفاده كند و داده هاى خدا برايش نعمت باشد، نه عذاب و بلا و در چنين جوى، نواقص و مصائب مادى را برطرف كند.
و چنين چيزى حاصل نمى شود مگر در محيطى پاك كه زندگى نوع، در پاكى و خوشى و صفا شبيه به هم باشد و چنين محيطى هم درست نمى شود مگر به اصلاح حال نوع به اين كه حوائج زندگى تامين گردد و اين نيز به طور كامل حاصل نمى شود مگر به اصلاح جهات مالى و تعديل ثروت ها، و به كار انداختن اندوخته ها و راه حصول اين مقصود، انفاق افراد ـ از اندوخته ها و مازاد آنچه با كد يمين و عرق جبين تحصيل كرده اند ـ مى باشد، چون مؤمنين همه برادر يكديگرند و زمين و اموال زمين هم از آن يكى است و او خداى عزوجل است.
و اين خود حقيقتى است كه سيره و روش نبوى (كه بر صاحب آن سيره برترين تحيت و سلام باد) صحت و استقامت آن را در زمان استقرار حكومت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اثبات مى كند.
و اين همان نظامى است كه اميرالمؤمنين صلوات الله عليه از انحراف مردم از مجراى آن تاسف خورده و شكوه ها مى كرد و از آن جمله مى فرمود: قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَلَا الشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ لَا الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَ فْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْرا...؛ در زمانى واقع شده ايد كه خير و نيكى جز عقب ماندگى چيزى ببار نمى آورد و شر و بدى عامل پيشروى است و شيطان جز طمع در هلاكت مردم كارى ندارد، پس اكنون زمانى است كه وسائل پيشرفت شيطان قوى شده، نيرنگ و فريبش همگانى گشته و بدست آوردن شكار برايش آسان شده است، به هر سو كه مى خواهى نگاه كن آيا جز فقيرى كه با فقر دست و پنجه نرم مى كند، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده يا بخيلى كه با بخل ورزيدن در اداء حقوق الهى، ثروت فراوانى گرد آورده و يا متمردى كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كر است...[۲]
گذشت روزگار، درستى نظريه قرآن را كشف كرد و ثابت نمود همان طور كه قرآن فرموده تا طبقه پائين جامعه از راه امداد و كمك به حد متوسط نزديك نگردند و طبقه مرفه از زياده روى و اسراف و تظاهر به جمال جلوگيرى نشده و به آن حد متوسط نزديك نشوند، بشر روى رستگارى نخواهد ديد، آرى همه ما تمدن غرب را ديديم كه چگونه داعيان آن، بشر را به بى بندوبارى در لذات مادى و افراط در لذات حيوانى واداشتند و بلكه روش هاى جديدى از لذت گيرى و استيفاى هوسهاى نفسانى اختراع نمودند و در كامگيرى خود و اشاعه اين تمدن در ديگران، از بكاربردن هيچ نيروئى مضايقه ننمودند و اين باعث شد كه ثروت ها و لذات خالص زندگى مادى همه به طرف نيرومندان و توانگران سرازير شده و در دست اكثريت مردم جهان كه همان طبقات پائين جامعه ها مى باشند چيزى به جز محروميت نماند و ديديم كه چگونه طبقه مرفه نيز به جان هم افتاده و يكديگر را خوردند تا نماند مگر اندكى و سعادت زندگى مادى مخصوص همان اندك گرديد و حق حيات از اكثريت كه همان توده هاى مردم هستند سلب شد.
و با در نظر گرفتن اين كه ثروت بى حساب و فقر زياد آثار سوئى در انسان پديد مى آورد، اين اختلاف طبقاتى تمامى رذائل اخلاقى را برانگيخت و هر طرف را به سوى مقتضاى خويش پيش راند و نتيجه آن اين شد كه دو طائفه در مقابل يكديگر صف آرائى كنند و آتش فتنه و نزاع در بين آنان شعله ور شود، توانگر و فقير محروم و منعم واجد و فاقد همديگر را نابود كنند و جنگهاى بين المللى بپا شود و زمينه براى كمونيسم فراهم گردد و در نتيجه حقيقت و فضيلت به كلى از ميان بشر رخت بر بندد و ديگر بشر روزگارى خوش نبيند و آرامش درونى و گوارائى زندگى از نوع بشر سلب شود، اين فساد عالم انسانى چيزى است كه ما امروزه خود به چشم مى بينيم و احساس مى كنيم كه بلاهائى سخت تر و رسوائى هائى بيشتر، آينده نوع بشر را تهديد مى كند...
سياق اين آيات (سوره بقره، 261 تا 274) از اين جهت كه همه درباره انفاق است و مضامين آنها به يكديگر ارتباط دارد اين را مى فهماند كه همه يك باره نازل شده و اين آيات مؤمنين را تحريك و تشويق به انفاق در راه خدا مى كند و نخست براى زيادشدن و بركت مالى كه انفاق مى كنند مثلى مى زند كه يك درهم آن هفتصد درهم مى شود و چه بسا كه خدا بيشترش هم مى كند و سپس براى انفاق ريائى و غيرخدائى مثلى مى آورد تا بفهماند كه چنين انفاقى بركت و بهره اى ندارد و در مرحله سوم مسلمانان را از انفاق با منت و اذيت نهى مى كند زيرا كه منت و اذيت اثر آن را خنثى مى كند و اجر عظيمش را حبط نموده و از بين مى برد سپس دستور مى دهد كه از مال پاكيزه خود انفاق كنند نه اين كه از جهت بخل و تنگ نظرى هر مال ناپاك و دورانداختنى را در راه خدا بدهند و آنگاه موردى را كه بايد مال در آن مورد انفاق شود ذكر مى كند كه عبارت است از فقرائى كه در راه خدا از هستى ساقط شده اند و در آخر اجر عظيمى كه اين انفاق نزد خداى تعالى دارد بيان مى كند.
و سخن كوتاه اين كه: آيات مورد بحث مردم را دعوت به انفاق مى كند و در مرحله اول، جهت اين دعوت و غرضى را كه در آن است بيان نموده و مى فرمايد: هدف از اين كار بايد خدا باشد نه مردم و در مرحله دوم صورت عمل و كيفيت آن را تبيين كرده كه بايد منت و اذيت به دنبال نداشته باشد و در مرحله سوم وضع آن مال را بيان مى كند كه بايد طيب باشد نه خبيث و در مرحله چهارم مورد آن را كه بايد فقيرى باشد كه در راه خدا فقير شده و در مرحله پنجم اجر عظيمى كه در دنيا و آخرت دارد بيان نموده است.[۳]
روايات انفاق
امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى فرمايند كه: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَهْمِ بْنِ الْحَكَمِ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم الْأَيْدِي ثَلَاثَةٌ سَائِلَةٌ و َمُنْفِقَةٌ وَ مُمْسِكَةٌ وَ خَيْرُ الْأَيْدِي الْمُنْفِقَةُ؛ دستان سه گانه اند: دستى كه سؤال كننده است و دستى كه انفاق كننده و دستى كه ممسك و نگه دارنده مى باشد؛ ولى بهترين دست ها، دست انفاق كننده مى باشد.[۴]
در حديث آمده است از امام صادق عليه السلام كه فرمودند: فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي سَمَّاكٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ الْمُعْطُونَ ثَلَاثَةٌ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ صَاحِبُ الْمَالِ و َالَّذِي يَجْرِي عَلَى يَدَيْهِ؛ عطاكنندگان سه تا مى باشند اول: خداوند، دوم: صاحب مال و ثروت، سوم: و آنچه كه به دست او جارى مى شود. (يعنى سبب وصول مال مى شود)[۵]
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ الْمُوسَوِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ و َمَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ؛ شخص مسكين، فرستاده خداست؛ كسى كه او را از دادن متاعى منع كند، خدا را منع نموده و اگر به او متاعى بدهد، مثل اين است كه به خدا آن متاع را داده است.[۶]
وظائف انفاق كننده
سزاوار است كه انفاق كننده عطاى خود را ناچيز بشمرد، تا شايد نزد خدا بزرگ شود و در حال انفاق به ياد توفيق و ثواب خدا باشد.
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ حَاتِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ رَأَيْتُ الْمَعْرُوفَ لَا يَصْلُحُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَصْغِيرِهِ و َتَسْتِيرِهِ وَ تَعْجِيلِهِ فَإِنَّكَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَيْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَ إِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ ذَلِكَ سَخَّفْتَهُ و َنَكَّدْتَه؛ انفاق جز با سه خصلت صلاحيت قبول پيدا نمى كند.
- كوچك شمردن آن
- مخفى كردن آن
- عجله كردن در انجام آن
اگر انفاق خود را كوچك بشمرى در نزد خدا بزرگش كرده اى و اگر آن را پنهان كنى به كمالش رسانى و چون در رساندنش عجله كنى گوارايش كنى. وگرنه آن را محو و بى بركت و باطل كنى و شايسته است مال بهتر و محبوبتر و آنچه از شبهه دورتر است، بخشيده شود.[۷]
قرآن كريم مى فرمايد: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ هرگز به مقام نيكان نمى رسيد مگر از آنچه كه دوست مى داريد، انفاق كنيد. (سوره نساء، 92)
و در جاى ديگر مى فرمايد: «انْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ»؛ از پاكيزه آن چه بدست مى آوريد، انفاق كنيد. (سوره بقره، 267) و بعد از اعطا، دست خود را ببوسد.
در حديث آمده است كه امام زين العابدين عليه السلام موقع صدقه دادن دست خود را مى بوسيد و مى فرمودند: أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي عُدَّةِ الدَّاعِي قَالَ كَانَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ عليه السلام يُقَبِّلُ يَدَهُ عِنْدَ الصَّدَقَةِ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّهَا تَقَعُ فِي يَدِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِي يَدِ السَّائِلِ؛ قبل از آن كه صدقه در دست سائل قرار گيرد، خدا آن را مى گيرد.[۸]
آرى خداست كه صدقات را مى گيرد و به همين خاطر است كه در آيات قرآن آمده است: كيست كه به خدا قرض الحسنه دهد.(سوره حديد، 11)
و از سائل التماس دعا كند. چه در حديث آمده است كه: عَنْ أَحَدِهِمَا عليه السلام... فَإِنَّهُ يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِيكُمْ؛ دعاى او مستجاب مى شود.[۹]
و بخشش را به كسانى اختصاص دهد كه در مقابل، پاداش بيشترى به آن تعلق گيرد، مثل نزديكان و علماء و نيكوكاران.
از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه: قَالَ صلى الله عليه وآله وسلم لَا تَرُدُّوا السَّائِلَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ؛ و هرگز سائل را جز با مهربانى رد نكند و اگر چه به دانه خرمايى باشد.[۱۰]
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم لَاتَرُدُّوا السَّائِلَ وَلَوْ بِظِلْفٍ مُحْتَرِقٍ؛ سائل را رد نكنيد ولو به پاشنه هاى گوسفند در حالى كه سوخته باشد.[۱۱]
امام باقر عليه السلام مى فرمايند: التمحيص عَنْ أَبِي جَرِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ الْفَقِيرُ هَدِيَّةُ اللَّهِ إِلَى الْغَنِيِّ فَإِنْ قَضَى حَاجَتَهُ فَقَدْ قَبِلَ هَدِيَّةَ اللَّهِ وَ إِنْ لَمْ يَقْضِ حَاجَتَهُ فَقَدْ رَدَّ هَدِيَّةَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ؛ شخص فقير، هديه الهى است به سوى غنى؛ اگر حاجت او را برآورده كند، هديه خدا را قبول كرده و اگر حاجتش را برآورده نكند، هديه الهى را رد نموده.[۱۲]
رسول گرامى اسلام مى فرمايند: وَ قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم رُدُّوا السَّائِلَ بِبَذْلٍ يَسِيرٍ أَوْ بِلِينٍ وَرَحْمَةٍ...؛ سائل را يا با بخشش چيز كمى احترام كن، يا با رد كردن نيكو.[۱۳]
و آنچه را كه براى بخشش دارد، كوچك نشمرد چه در حديث آمده كه از بخشش كم حياء نكنيد؛ چون نوميد كردن از هر چيزى كمتر است و از منت گذاردن و اذيّت كردن خوددارى كند، قرآن كريم مى فرمايد: «لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذْى»؛ صدقات خود را با منت و اذيت باطل نكنيد. (سوره بقره، 264)
منّت گذاردن اين است كه انسان خود را نيكوكار به حساب آورد، در حالى كه اين طور نيست؛ نيكوكار كسى است كه از او چيزى را گرفته، چون او را به ثواب رسانده و از عقاب نجات داده و در گرفتن حق خدا از او نائب خدا شده چه اين كه انفاق حق خداى تعالى است كه در تحقق وعده روزى فقير، او را به گرفتن اين مال حواله كرده است.
و اذيت فقير اين است كه از او عيب جويى كرده، توبيخش كند و با او سخنان ناهموار گويد و بدرويى نمايد و او را به خدمت خود گيرد و پرده از انفاقش برگيرد و سائل را ناچيز شمرد.
وظائف سائل
در حديث آمده است از امام باقر عليه السلام كه به محمد بن مسلم فرمودند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام يَا مُحَمَّدُ لَوْ يَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِي الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً و َلَوْ يَعْلَمُ الْمُعْطِي مَا فِي الْعَطِيَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً؛ اى محمد بن مسلم! اگر سائل مى دانست كه چه چيزى در سؤال كردن نهفته است (از تحقير...) هيچ موقع، كسى از كسى سؤال نمى نمود و اگر عطا كننده مى دانست كه در اعطا چه نهفته است، هيچ كس كسى را رد نمى نمود.[۱۴]
براى سائل شايسته است كه بداند خداى تعالى به بندگان دستور داده كه به او بخشش كنند تا امور مهمّش را كفايت كند و براى عبادت، خاطرى آسوده داشته باشد. پس خدا را شكر نهاده از بخشش كننده تشكر كند و براى او دعا كند. در حالى كه نعمت را از خدا مى داند، بخشنده آن را ستايش نمايد.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِيِّ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِالْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا عليه السلام يَقُولُ مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِاللَّهَ عَزَّوَجَلَّ؛ كسى كه از مردم تشكر نكند، شكر خدا را نيز به جاى نمى آورد.[۱۵]
و به طور كلى براى مؤمنين سزاوار است كه تا مى توانند از ديگران چيزى نخواهند، زيرا درخواست از ديگران، خوارى دنيا و فقر زودرس اين زندگى و حساب طولانى فرداى قيامت به دنبال دارد.
روزى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم به اصحابش فرمود: قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله و سلم يَوْماً لِأَصْحَابِهِ أَلَا تُبَايِعُونِّي فَقَالُوا قَدْ بَايَعْنَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ تُبَايِعُونِّي عَلَى أَنْ لَا تَسْأَلُوا النَّاسَ شَيْئاً فَكَانَ بَعْدَ ذَلِكَ تَقَعُ الْمِخْصَرَةُ مِنْ يَدِ أَحَدِهِمْ فَيَنْزِلُ لَهَا وَ لَا يَقُولُ لِأَحَدٍ نَاوِلْنِيهَا؛ آيا با من بيعت نمى كنيد؟ عرض كردند يا رسول اللّه ما با تو بيعت كرده ايم. فرمود: اين بار بيعت كنيد كه از مردم چيزى نخواهيد. بعد از اين جريانگاه مى شد كه عصا از دست يكى از آن ها مى افتاد و خودش خم مى شد آن را برمى داشت و به كسى نمى گفت آن را به من بده.[۱۶]
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله و سلم لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ يَأْخُذُ حَبْلًا فَيَأْتِي بِحُزْمَةِ حَطَبٍ عَلَى ظَهْرِهِ فَيَبِيعُهَا فَيَكُفُّ بِهَا وَجْهَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ؛ اگر يكى از شما طنابى بردارد و با پشت خود پشته هيزمى بكشد و آن را بفروشد و آبروى خود را بدان حفظ كند، همان برايش بهتر از آن است كه گدايى كند.[۱۷]
همچنين فرمود: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ وَعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ جَمِيعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَمَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ؛ هر كس كه از ما چيزى بخواهد به او مى دهيم و هر كس اظهار بى نيازى كند، خدا بى نيازش مى كند.[۱۸]
امام صادق فرمود: قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَسْأَلُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لَوْ مَاتَ جُوعاً؛ شيعه ما كسى است كه از مردم چيزى نخواهد، اگر چه از گرسنگى بميرد.[۱۹]
و همچنين فرمود: قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام لَوْ يَعْلَمُ السَّائِلُ مَا عَلَيْهِ مِنَ الْوِزْرِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ يَعْلَمُ الْمَسْئُولُ مَا عَلَيْهِ إِذَا مَنَعَ مَا مَنَعَ أَحَدٌ أَحَداً؛ اگر سائل مى دانست با اين كار چه بار سنگينى را بدوش مى گيرد، هرگز كسى از كسى درخواست نمى كرد و اگر مسئول مى دانست در بخل ورزيدن و ندادن چه گناهى است، هرگز كسى سائلى را محروم نمى كرد.[۲۰]
و مى فرمايد: أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِي عُدَّةِ الدَّاعِي عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ مَنْ سَأَلَ مِنْ غَيْرِ فَقْرٍ فَكَأَنَّمَا يَأْكُلُ الْجَمْرَ؛ كسى كه بدون نياز گدايى مى كند، مثل اين است كه آتش گداخته مى خورد.[۲۱]
امام سجاد عليه السلام در رساله اى به اصحابشان مى فرمايند: الخصال عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِّ عَنْ خَيْرَانَ بْنِ دَاهِرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ الْجَبَلِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ هَذِهِ رِسَالَةُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام وَحَقُّ السَّائِلِ إِعْطَاؤُهُ عَلَى قَدْرِ حَاجَتِه حَقُّ الْمَسْئُولِ إِنْ أَعْطَى فَاقْبَلْ مِنْهُ بِالشُّكْرِ وَالْمَعْرِفَةِ بِفَضْلِهِ وَإِنْ مَنَعَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ...؛ حق سائل آن است كه به اندازه حاجتش به او عطا كنند و حق سؤال شونده آن است كه اگر عطا كرد از او قبول شود با تشكر و فضل و كَرَم او را بشناسد و اگر نداشت قبول عذر او كنند.[۲۲]
گدائى در اسلام به جز در موارد ضرورت، عملى است نامشروع و اگر كسى به حكم ضرورت ناچار به سؤال شود بر مسلمين و در رأس آن ها دولت اسلامى واجب است او را بى نياز كنند. ولى كمك بايد به گونه اى باشد كه او را تبديل به يك مصرف كننده بى ثمر كه كارش فقط خوردن دسترنج ديگران است نكند، بلكه بايد با بخشيدن سرمايه يا دادن شغل، او را در راه توليد صحيح به خدمت جامعه گرفت تا ضمن بى نياز شدن به حال جامعه نيز مفيد باشد. ولذا در سيره ائمه عليهم السّلام مشهود است كه هرگاه كسى از آنها تقاضاى كمك مى كرد با بخشيدن سرمايه، او را براى هميشه از سؤال بى نياز مى كردند.
بنابراين آنچه كه اكنون در جامعه هاى اسلامى رسم شده كه هر كس روزانه پول خردى به دست فقرا و يا گداهاى حرفه اى مى دهد كاملا با دستورات شرع مقدس مخالف است و درآمدى كه از اين راه بدست آيد خالى از اشكال نيست، در حالى كه معلوم نيست سودى هم به حال انفاق كنندگان داشته باشد.
اَسرار احسان و انفاق
يكى از عرفا چنين مى فرمايد: راز وجوب زكات و انفاق مال آزمايش بنده است و در آن سه معنى نهفته است:
- كسى كه شهادتين را با زبان اداء مى كند، ملتزم به توحيد مى شود و اقرار به معبود مى كند و اگر بخواهد كاملا به شهادت و اقرار خود وفا كند بايد جز خداى واحد محبوبى نداشته باشد، زيرا محبت شركت برنمى دارد.
قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد: «ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ»؛ خدا در درون يك مرد دو قلب قرار نداده و يك قلب جاى يك محبوب بيشتر نيست. (سوره احزاب، 4)
و توحيد زبانى بى ثمر و كم محتوى است و درجه محبت را فقط با جداكردن محبوب ها مى توان سنجيد. اموال هم جزء محبوب هاى انسان هستند زيرا كه وسيله بهره مندى او از دنيا مى باشند به وسيله اموال است كه انسان به اين عالم مأنوس مى شود و از مرگى كه وسيله ديدار محبوب است، فرار مى كند، پس انسان به وسيله اين مال كه معشوق او است، امتحان مى شود تا ادعاى خود را ثابت كند ولذا خداى تعالى مى فرمايد: «اِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِانَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ»؛ خدا جان و مال مؤمنين را از آنها خريده كه در مقابل به آن ها بهشت دهد. (سوره توبه، 111)
- پاك شدن بندگان از آفت رذيله بخل كه از مهلكات بشر است.
پيامبر اكرم عليه السّلام مى فرمايد: عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ ثَلَاثٌ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ الْإِنْفَاقُ مِنْ إِقْتَارٍ و َالْبِشْرُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ و َالْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِهِ؛ سه چيز است كه هر كه يكى از آنها را به پيشگاه خدا آورد، خدا بهشت را براى او واجب مى كند: انفاق در تنگدستى و خوشروئى براى همه مردم و انصاف دادن از خود (به اين كه حق را بگويد اگر چه به زيانش باشد).[۲۳]
و قرآن كريم مى فرمايد: «و َمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ و كسانى كه از بخل خود در امان باشند، رستگارند». (سوره تغابن ، 9)
صفت بخل فقط در صورتى زائل مى شود كه انسان به بذل مال عادت كند. جدا شدن از چيزى كه محبوب ماست، ممكن نيست مگر آن كه بقدرى خود را بر اين كار مجبور كنيم تا به صورت عادت شود و همين امرى كه در اوائل بسيار مشكل مى نمايد بر اثر تكرار به صورت يك ملكه نفسانى در آيد كه باعث شادمانى و سرور انسان شود.
انفاق به اين معنى صاحبش را از بخل پاك مى كند، البته بايد توجه داشت كه طهارت هر كس از بخل به قدر انفاقش و احساس سرورش در موقع انفاق و صرف مال در راه خدا مى باشد.
- به جاى آوردن شكر نعمت هاى الهى است، زيرا كه خدا هر بنده اى را نعمتى در جان و نعمتى در مال بخشيده، عبادات بدنى، شكر نعمت بدنى و عبادات مالى، شكر نعمت مال است و چقدر پست است كسى كه فقيرى را مى بيند كه رزقش تنگ و نيازمند به اوست، آنگاه نفسش به او اجازه نمى دهد كه شكر نعمت الهى بجا آورده، آن بنده را از سؤال و درخواست از ديگران بى نياز كند.
كسى كه مى خواهد، انفاق كند، بهتر است هرگاه كه انگيزه خيرى در درونش جوشش نمود، فرصت را غنيمت شمرده، انفاق كند كه مبادا شيطان وسوسه اش كرده از خير بازش دارد و قبل از سؤال فقير، آنچه را كه قصد انفاق آن را دارد، ببخشد؛ زيرا در حديث آمده است كه انفاق بعد از سؤال و درخواست ارزش ندارد، چون مزد آبروى سائل است. و اوقات شريفه مثل ماه رمضان و ذى الحجه و روز عيد غدير و امكنه شريف مثل مكه و مدينه و مشاهد متبركه را براى انفاق برگزيند. و انفاق مستحبى را به طورى انجام دهد كه اگر با دست راست بخشيد، دست چپش از آن آگاه نشود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَالْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام... الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِي الْعَلَانِيَةِ؛ به خدا قسم صدقه پنهانى از صدقه آشكار برتر است.[۲۴]
هشام بن سالم مى گويد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ كَانَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام إِذَا أَعْتَمَ وَذَهَبَ مِنَ اللَّيْلِ شَطْرُهُ أَخَذَ جِرَاباً فِيهِ خُبْزٌ وَلَحْمٌ وَالدَّرَاهِمُ فَحَمَلَهُ عَلَى عُنُقِهِ ثُمَّ ذَهَبَ بِهِ إِلَى أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ فَقَسَمَهُ فِيهِمْ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ فَلَمَّا مَضَى أَبُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام فَقَدُوا ذَلِكَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ كَانَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام؛ وقتى حضرتش نماز عشا را بجا مى آورد و پاسى از شب مى گذشت انبانى پر از نان و گوشت و پول برمى داشت و آن را بر گردن خود حمل مى كرد و به سوى فقراء مدينه مى رفت و بين آنها تقسيم مى كرد بطورى كه آنها او را نمى شناختند و زمانى كه حضرت در گذشت، مستمندان دريافتند كه حضرت صادق عليه السّلام بوده كه به آنها رسيدگى مى كرده است.[۲۵]
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِىُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ صدقه پنهانى، غضب خدا را خاموش مى كند.[۲۶]
امام صادق عليه السّلام فرمود: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام...َ كُلُّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْكَ فَإِعْلَانُهُ أَفْضَلُ مِنْ إِسْرَارِهِ وَ مَا كَانَ تَطَوُّعاً فَإِسْرَارُهُ أَفْضَلُ مِنْ إِعْلَانِه؛ آنچه كه خدا واجبش كرده، آشكار كردنش بهتر از پنهان كردن است و آنچه كه مستحب است، پنهان كردنش برتر از آشكار كردن است.[۲۷]
و از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و سلّم سؤال شد چه صدقه اى برتر است؟ در جواب فرمود: الامالي للشيخ الطوسي ابْنُ بُشْرَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّفَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَرَفَةَ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِالْحَمِيدِ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ الْقَعْقَاعِ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم أَيُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ قَالَ أَنْ تَصَدَّقَ و َأَنْتَ صَحِيحٌ شَحِيحٌ تَأْمُلُ الْبَقَاءَ و َتَخَافُ الْفَقْرَ وَلَا تُمْهِلْ حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ قُلْتُ لِفُلَانٍ كَذَا وَ لِفُلَانٍ كَذَا أَلَا وَ قَدْ كَانَ لِفُلَان؛ صدقه بدهى در حالى كه سالم باشى و حرص و آرزوى ماندن داشته و از حاجت و فقر هراسان باشى و صبر نكنى تا جانت به گلويت برسد تا در آن موقع جان دادن (به فكر آخرت و ثواب باشى) بگويى فلان چيز را به فلانى دهند و فلان چيز را به فلانى.[۲۸]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ <دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل انفاق ، بازیابی: 5 دی ماه 1391.
- ↑ نهج البلاغة، ص187
- ↑ ترجمه الميزان، ج2، ص588
- ↑ كافى، ج4، ص43
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص175
- ↑ وسائل الشيعة، ج9، ص420
- ↑ كافى، ج4، ص30
- ↑ وسائل الشيعة، ج9، ص433
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص134
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص170
- ↑ كافى، ج4، ص15
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص170
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص159
- ↑ كافى، ج4، ص20
- ↑ وسائل الشيعة، ج16، ص313
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص158
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص158
- ↑ كافى، ج2، ص138
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص158
- ↑ وسائل الشيعة، ج9، ص443
- ↑ وسائل الشيعة، ج9، ص437
- ↑ بحارالانوار، ج71، ص9
- ↑ كافى، ج2، ص103
- ↑ کافى، ج1، ص333
- ↑ كافى، ج4، ص8
- ↑ كافى، ج4، ص7
- ↑ تهذيب الاحكام، ج4، ص104
- ↑ بحارالانوار، ج93، ص178