کاربر:سید مهدی خدایی/یادداشت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(مرگ ابواسحاق به دست امیر مبارزالدین: 1)
(رجز در قرآن)
 
(۸۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
جمال الدين شاه شيخ ابواسحاق بن محمود اينجو آخرین پادشاه از آل اینجو بود که قرن هشتم(۷۲۱−۷۵۸ ق) و در اواخر دوره ایلخانان بر فارس و اصفهان فرمانروایی کرد.
 
  
==آل اینجو==  
+
==واژه شناسی==
در اواخر سلسله ایلخانان مغول به دلیل ضعف دولت مرکزی فرمانروایانی که پیش از این تحت امر شاهان ایلخانی بودند اعلام استقلال کردند، از جمله [[امير مبارزالدين]] مؤسس [[سلسله آل مظفر]] در کرمان و [[چوپانیان]] در [[آذربایجان]] و [[آل اینجو]] در [[اصفهان]] و [[فارس]]
+
رجز (بكسر اوّل) به معنای اضطراب و پریشانی است. راغب گويد: اصل رجز اضطراب است و هنگامی که شتر ضعيف شود و قدمهاى كوتاه بر دارد گويند: «رجز البعير». طبرسى ذيل آيه 134 اعراف پس از آنكه معنى اصلى آن را انحراف از حق گفته مي گويد: «رجز لرزشى است در پاى شتر در اثر دردى كه آنرا از سير معمولى باز ميدارد. با توجه به این معنا در قرآن مجيد «رجز» به عنوان یک غذاب الهی یاد شده است كه عذاب اضطراب مخصوص و يا سبب اضطراب و پريشانى است:{{متن قرآن| «أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ»}}؛<ref> سوره سبا آیه 5 </ref>؛ براى آنهاست عذاب دردناكى.<ref> قاموس قرآن، ج‏3، ص: 55</ref>
آل اینجو فرزندان امیر شرف الدین محمود اینجو بودند که از نزدیکان دربار [[ایلخانیان|ایلخانی]] و وکیل املاک خاصه ایلخانی در فارس بود.
 
او پس از مرگ [[اولجایتو]] و به قدرت رسیدن ابوسعید ایلخانی بر منصب خود باقى ماند و قدرت و ثروت فراوان به دست آورد تا جایی که عملاً در ايالت فارس به صورت مستقل حکمرانی می کرد.<ref>نیازمند منبع از نرم افزار تراث 2</ref>
 
بعد از ابوسعید آرپاخان به حکومت رسید و محمود اینجو را به قتل رساند و دو پسرش به نامهای جلال‌الدین مسعود و ابو اسحاق از فارس گریختند و مخفی شدند.  
 
مدتی بعد مسعود و ابو اسحاق به فارس بازگشتند <ref>قزوینی،لب التواریخ، ص 263</ref> و جلال‌الدین مسعود توانست حکومت شیراز را به دست آورد. 
 
  
==جنگ ابواسحاق با امیرمبارزالدین==
+
==رجز در قرآن==
در زمانی که جلال الدین مسعود در شیراز حکمرانی می کرد، یزد تحت حاکمیت امیر مبارزالدین محمد مؤسس [[سلسله آل مظفر]] بود. مسعود شاه در سال 740ق  برادرش ابواسحاق را برای تصرف یزد فرستاد اما او نتوانست یزد را تصرف کند و به شیراز بازگشت <ref>معلم یزدی، مواهب الهی، 93-99</ref>
+
این واژه ی در قرآن کریم 9 بار به کار رفته است.  
سلسله دیگری که در این زمان بر بخشی از ایران حکومت می کردند چوپانیان بودند. که با آل مظفر و آل اینجو برای تصرف بخشهای بیشتری از ایران در نزاع بودند. در سال 741ق [[پیرحسین چوپانی]] توانست حکومت شیراز را از مسعود بگیرد با اینحال حکومت اصفهان را به ابواسحاق واگذاشت <ref>معلم یزدی،مواهب الهی، 144. </ref>
 
یک سال بعد ابواسحاق با همدستی [[ملک اشرف چوپانی]] به شیراز حمله کرد و توانست پیرحسین را از شیراز بیرون کند<ref>قزوینی،لب التواریخ، ص 263</ref> و حکومت شیراز را دوباره به برادرش مسعود بسپارد.<ref>عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ص178</ref>
 
  
==حکمرانی بر شیراز==
+
===پیامد فسق و ظلم===
پس از مدتی مسعود شاه به دست امیر باستی چوپانی کشته شد، اما پس از آن ابواسحاق توانست باستی را از شیراز بیرون کند و خود به تخت بنشیند. <ref>زرکوب شیرازی،شیرازنامه، ص 112-115</ref>
+
در قرآن کریم«رجز» جزای اقوامی است که به «فسق» روی می آورند. در داستان بنی اسرائیل آمده است که ایشان  در ماجرای «باب حطه» برای تمسخر «حطه» را «حنطه: به معنای گندم» گفتند و در نتیجه عذاب «رجز» از آسمان بر آنان نازل شد. «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ»<ref>سوره بقره آیه 59</ref> همچنین در  داستان قوم لوط آمده است: إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ <ref>سوره عنکبوت آیه 34</ref>همانا بر اهل اين شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسقشان فروخواهيم ريخت.
 +
===پلیدی شیطان===
 +
«إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ»<ref>سوره انفال آیه 11</ref>
 +
<br />
  
==درگیری های ابواسحاق و امیرمبارالدین==
+
===عذابی دردناک===
ابواسحاق در مدت امارتش بر شیراز بارها برای جنگ با امیر مبارزالدین محمد مظفری به کرمان که پایتخت آل مظفر بود لشکرکشی نمود اما هیچگاه به پیروزی نرسید 
+
«وَ الَّذينَ سَعَوْا في‏ آياتِنا مُعاجِزينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَليمٌ» <ref>سوره سبأ آیه 5</ref>
  
اولین لشگرکشی او به کرمان در صفر 748 بود. <ref>میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 470</ref> اما کار به مصالحه کشید و ابواسحاق بدون اینکه جنگی روی دهد به شیراز بازگشت.  <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 158-159</ref>  
+
«هذا هُدىً وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَليمٌ»<ref>سوره جاثیه آیه 11</ref>
  
مدتی بعد یکی از وزیران ابواسحاق به نام شمس‌الدین صاین به کرمان حمله کرد. <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص161</ref> اما از مبارزالدین شکست خورد و کشته شد <ref>عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 207 و 208</ref> و این بهانه ای شد برای ابواسحاق تا دوباره به کرمان لشگرکشی کند. <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 166 </ref> اما باز هم موفق به شکست مبارزالدین نشد و بدون حصول نتیجه ای از راه یزد به شیراز بازگشت. و در یزد که در آن زمان تحت حاکمیت شرف‌الدین مظفر  بود خرابی و ویرانی بسیار به بار آورد
+
==پانویس==
<ref>عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 216 و 218</ref>
+
<references />
 
+
==منابع==
ابواسحاق که خود را در شکست امیر مبارزالدین ناتوان می دید این بار تلاش کرد تا با نیرنگ او را مغلوب سازد. او با مبارزالدین عقد مودت ایجاد کرد و 5000 نفر را برای کمک به او برای مبارزه با اوغانیان و جرمائیان که از دشمنان مبارزالدین بودند کسیل داشت <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص188</ref> اما دستور داد که سپاهیانش وقتی به مقصد رسیدند با مخالفان همدست شده و مبارزالدین را مغلوب سازند اما این نیرنگ نیز به جایی نرسید.
 
 
 
بعد از این واقعه ابواسحاق باز هم از پای ننشست واین بار خود به یزد لشگرکشی کرد تا شرف الدین مظفر را از آنجا بیرون کند. او شهر یزد را مدت زیادی محاصره کرد اما به دلیل مقاومت شرف‌الدین مظفر کاری از پیش نبرد و به شیراز بازگشت <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 226</ref>
 
 
مدتی بعد در سال 749ق ابواسحاق در صدد تسخیر کرمان برآمد. او این بار امیر سلطان شاه جاندار را روانه کرمان کرد اما او به اسحاق خیانت کرد و خود را تسلیم مظفریان کرد و به آنها پیوست. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 233</ref>
 
 
 
ابواسحاق باز هم دست از جنگ برنداشت و شخصاً به سوی یزد رفت و در اوایل رمضان 750 به نزدیک آن شهر رسید <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 217</ref> او چند ماه  یزد را محاصره کرد و باعث بروز قحطی در آن دیار شد که تعداد زیادی از اهل یزد را به کام مرگ کشید. <ref>میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 481</ref> با این حال این بار نیز نتوانست یزد را تسخیر کند و به شیراز بازگشت <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 239</ref>
 
 
 
==مرگ ابواسحاق به دست امیر مبارزالدین==
 
در 753ق ابواسحاق  بیک جکاز را به همراه برادرزاده اش امیرکیقباد بن کیخسرو با سپاهی به سوی کرمان فرستاد.<ref>میرخواند،روضه الصفا،ج4، ص 481</ref> اما آنها شکست خورده و گریختند. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 253</ref>
 
پس از این جنگ مبارزالدین که از لشگرکشی های مکرر ابواسحاق به تنگ آمده بود با لشگرش به سمت شیراز حرکت کرد. ابواسحاق ترسان شد و  عضدالدین ایجی، را برای وساطت نزد مبارزالدین فرستاد اما بی فایده بود و مبارزالدین تصمیم قطعی برای از بین بردن ابواسحاق گرفته بود. <ref>معلم یزدی،مواهب الهی،ص 245</ref>
 
 
 
مبارزالدین شیراز را مدت زیادی محاصره کرد. ابواسحاق هم که دیگر امیدی به مقابله با امیر مبارز الدین نداشت  ایام را به میگساری می‌گذراند و به گفتۀ مورخان، کس را یارای آن نبود که حقیقت اوضاع را به اطلاع وی برساند <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 266</ref>
 
  
طولانی شدن محاصره شهر باعث شد مردم شیراز یکی از دروازه‌های شهر را به روی امیر مبارزالدین بازکنند و او وارد شهر شود. ابواسحاق به اصفهان گریخت  <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 262-268</ref> سپس به لرستان رفت و با نیروهایی که اتابک نورالورد پسر سلیمان شاه در اختیارش نهاد برای جنگ با مظفریان به گندمان اصفهان رفت اما هراسان شد و بدون اینکه جنگ کند به شوشتر رفت. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 277</ref>
+
*قرشى بنابى، على‏اكبر، قاموس قرآن، 7جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 6، 1371 ه.ش.
  
ابواسحاق مدتی بعد به اصفهان رفت و در آن شهر پناه گرفت.مبارزالدین شهر را محاصره کرد. با فرا رسیدن فصل زمستان کار محاصره را به سلطان شاه واگذاشت و خودش برای تسخیرلرستان راهی آن دیار شد. محاصره شهر در زمستان کار را برای مردم اصفهان سخت کرد و باعث شد مردم گروه گروه به سلطان شاه بپیوندند و در نهایت او را به شهر راه دهند. <ref>عبدالرزاق،مطلع سعدین و مجمع بحرین ج1 ص 248 تا 285 </ref> 
+
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
 
ابواسحاق دستگیر شد و در میدان سعادت شیراز که خودش آن را بنا کرده بود روز جمعه 21 جمادی‌الاول ٧٥8ق در 37 سالگی در حضور مبارزالدین اعدام شد.
 
 
 
==رباعی مشهور ابواسحاق هنگام مرگ==
 
 
 
== ابواسحاق در شعر حافظ==
 
 
 
 
سلوک و سیاست شیخ ابواسحاق: ابن بطوطه که در سفر شیراز، ابواسحاق را دیده بوده، وی را مردی خوبروی و خوش قامت و نیکوخوی و فروتن خوانده است (همانجا). از این‌رو مردم شیراز به او علاقۀ فراوانی نشان می‌دادند. مردی بخشنده و نیکوکار نیز بود و به گفتۀ همو (1/227) در این زمینه می‌خواست از پادشاهان هند تقلید کند. چنانکه یک بار رکن‌الدین صاین را به صلۀ قصیده‌ای که در پاسخ سوزنی سمرقندی سروده بود، 7 بدرۀ زر بخشید (دولتشاه، 81). او خود نیز شعر می‌سرود و ذوق ادبی داشت و شعرا را می‌نواخت. گروهی از اینان در دربار او گرد آمده بودند که مشهورتر از همه حافظ شیرازی است. حافظ در قصاید و غزلیات خود بارها از او نام برده و از دورۀ حکمرانی او به خوشی یاد کرده و بر «دولت مستعجل» او افسوس خورده است (نک‌ : ص 406). همچنین عبید زاکانی شاعر هزل سرای پرآوازه، در د.ران اقامت خود در شیراز برای کسب دانش، از حمایت ابواسحاق بهره‌مند شد (دولتشاه، 217) و پس از مرگ فجیع او قصیده‌ای در رثای وی سرود (براون، 1/307).
 
غیر از شعرا چند تن از دانشمندان هم به دربار ابواسحاق راه داشتند و از عطایای او بهره‌مند می‌شدند. چنانکه شمس‌الدین محمد بن محمود آملی اواخر عمر را در شیراز زیست و اثر مشهور خود نفایس الفنون فی عرایس العیون را به ابواسحاق تقدیم کرد و مقدمه را با نام او آراست (آملی، 7-9؛ بیانی، 414). نیز شیخ امین‌الدین محمد کازرونی که از مشاهیر طریقت فارس در سدۀ 8ق بود و در کازرون سکنی داشت، همواره مورد توجه ابواسحاق بود و او و برادرش مسعود شاه نهایت احترام را دربارۀ او مرعی می‌داشتند. مسعود شاه مکتوب مفصلی به او نوشته که نسخه‌ای از آن در مجموعه‌ای در کتابخانۀ مجلس محفوظ است. این امین‌الدین کازرونی را حافظ نیز ستایش کرده است (قزوینی، محمد، 62). از دانشمندان دیگر عصر او رکن‌الدین یحیی بن منصور بود که بیانی شیوا داشت و وعظ نیکو می‌پرداخت و ابواسحاق منصب خطابت مسجد جامع عتیق شیراز را به او سپرده بود (جنید شیرازی، 208).
 
قاضی عضدالدین ابجی نیز مورد توجه ابواسحاق بود و چنانکه اشاره شد، یک بار از جانب او به سفارت نزد مبارزالدین رفت و نیز ابواسحاق مالیات املاک او را به عنوان سیورغال بخشید (خواندمیر، دستورالوزراء، 327). پیر یحیی جمالی صوفی هم از هنرمندان و خطاطانی بود که مورد توجه ابواسحاق بود. از او چند قطعه از قرآن به خط ریحان و رقاع برجای مانده که آنها را در 745 و 746ق به نام شیخ ابواسحاق کتابت کرده و اکنون در موزۀ پارس شیراز محفوظ است (بیانی، 348).
 
ابواسحاق به احکام نجوم اعتقادی راسخ داشت و همۀ کارها و تصمیمات مهم خود را به توصیۀ منجمان با اوضاع فلکی تنظیم می‌کرد، اما در پایان حکومت هنگامی که شیراز در محاصرۀ مظفریان قرار گرفته بود، از این اعتقاد باطل خود نزد خواجه قوام‌الدین حسن اظهار پشیمانی کرد (میرخواند، 4/488).
 
از ابواسحاق سکه‌هایی نقره در 1352ش در قدمگاه فارس به دست آمد بر یک طرف آن عبارات «لااله الا اللـه، محمد رسول اللـه» و طرف دیگر نام او با عبارات «ضرب شیراز» دیده می‌شود. باتوجه به اینکه در سکه‌های پادشاهان آن عصر به‌ویژه سلاطین آل مظفر همگی نام خلفای چهارگانه دیده می‌شود، می‌توان احتمال داد که او بر مذهب شیعه بوده یا به آن گرایش داشته است (سامی، 121).
 
از اشعار بازمانده از ابواسحاق چنانکه گذشت، به‌ویژه دو رباعی که در هنگام مرگ سروده، مشهور است و در بیشتر کتب تذکره ضبط شده است (هدایت، 1/7-8؛ صبا، 19). غیر از اینها مکتوب مفصلی از او بر جای مانده که از زندان خطاب به مبارزالدین محمد نوشته و بی‌آنکه اظهار عجز و التماس کند، از وی خواسته است که پس از کشتن او اطرافیانش را به جرم همدستی با وی آزار نرساند (نوایی، «حبسیۀ شاه»، 546-547).
 
ابواسحاق در آبادانی شیراز و اطراف آن کوشا بود. میدان سعادت شیراز را ــ که در همانجا به قتل رسید ــ او بنا نهاد و در گوشه‌ای از آن کاخی عظیم نظیر ایوان مدائن ساخت. ابن بطوطه که خود شاهد ساختمان این کاخ بوده، وصف ساختن آن را به خوبی بیان کرده و افزوده است که مردم شیراز با شادمانی و رضا در ساختن این کاخ یاری می‌کرده‌اند (1/226). افزون بر آن ابواسحاق برای مسجد جامع عتیق شیراز عمارتی موسوم به خدای خانه ساخت که هم‌اکنون بر جای استوار است. خدای خانه اطاق مکعب شکلی است که در وسط مسجد قرار دارد و دور تا دور آن ایوانی به عرض 2 متر بنا شده و در 4 گوشۀ آن 4 ستون مدوّر مناره مانند دیده می‌شود. این بنا که شباهتی به کعبه دارد، در 752ق ساخته شده است (مهراز، 409).
 
تاشی خاتون، مادر ابواسحاق نیز همتی بلند داشت و در ساختن آثار و اماکن مذهبی کوشش می‌کرد. او در 744ق قبّه‌ای عالی بر شاهچراغ شیراز برآورد و مدرسه‌ای بزرگ نزدیک آن ساخت و گروهی از علما را در مجاورت آن سکنی داد (زرکوب، 198؛ جنید، 290-292). تاشی خاتون املاک زیادی هم از بلوک میمند وقف این امام‌زاده کرد و در شبهای دوشنبه خود به آنجا می‌رفت و در غرقۀ مخصوصی جای می‌گرفت. در آن مجلس پس از ختم قرائت قرآن و صرف طعام، موعظه شروع می‌شد (نوایی، «شیخ ابواسحاق شیرازی»، 59). در موزۀ پارس شیراز قرآنی 30 پاره موجود است که آن را پیر یحیی جمالی صوفی در 746ق به خط ثلث زیبایی کتابت کرده و تاشی خاتون آن را در همین بر آستانۀ شاه چراغ وقف کرده است (همانجا؛ قزوینی، محمد، 291).
 
مآخذ: آملی، محمد بن محمود، نفائس الفنون، به کوشش ابوالحسن ابوالحسن شعرانی، تهران، 1377ق؛ ابن بطوطه، محمد بن عبداللـه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337ش؛ براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، 1357ش؛ بیانی، شیرین، تاریخ آل جلایر، تهران، 1345ش؛ جعفری، جعفر بن محمد، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران 1343ش؛ جنید شیرازی، ابوالقاسم، شدّالازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، 1328ش؛ حافظ، شمس‌الدین محمد، دیوان، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1359ش؛ حافظ ابرو، عبداللـه بن لطف‌اللـه، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، 1350ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، تهران، 1333ش؛ همو، دستورالوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1355ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1338ش؛ زرکوب شیرازی، احمد بن ابی‌الخیر، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، 1350ش؛ سامی، علی، «سکه‌های شاهان آل اینجو و آل مظفر در فارس...»، مجموعۀ مقالات چهارمین کنگره تحقیقات ایرانی، به کوشش محمد حسین اسکندری، شیراز، 1353ش؛ شبانکاره‌ای، محمدبن علی، مجمع الانساب، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، 1363ش؛ صبا، محمد مظفر حسین، تذکرۀ روز روشن، به کوشش محمد حسین رکن‌زادۀ آدمیت، تهران، 1343ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353ش؛ غافاری کاشانی، احمدبن محمد، تاریخ نگارستان، به کوشش مرتضی مدرس گیلانی، تهران، 1340ش؛ غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران، 1366ش؛ فصیح خوافی، احمدبن محمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ قزوینی، محمد، تعلیقات بر شدالازار (نک‌ : هم‌ ، جنید شیرازی)؛ ؛ کاتب، احمدبن حسین، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1358ش؛ کتبی، محمود، تاریخ آل مظفر، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1335ش؛ مجدی، مجدالدین محمد، زینت المجالس، تهران، 1342ش؛ مستوفی بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1340ش؛ ؛ مهراز، رحمت اللـه، بزرگان شیراز، تهران، 1348ش؛ میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضه الصفا، تهران، 1339ش؛ نطنزی، معین‌الدین، منتخب التواریخ، به کوشش ژان اوبن، تهران، 1336ش؛ نوایی، عبدالحسین، «حبسیۀ شاه شیخ ابواسحاق»، مهر، 1331ش؛ س 8، شم‌ 9؛ همو، «شیخ ابواسحاق شیرازی»، اطلاعات ماهانه، 1330ش؛ شم‌ 37؛ وزیری کرمانی، احمد علی خان، تاریخ کرمان (سالاریه)، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1340ش؛ هدایت، رضاقلی خان، مجمع الفصحا، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1336ش.
 
سیدعلی آل داود
 
 
 
 
 
==منابع==
 
*قزوینی، یحیی بن عبداللطیف، لب التواریخ، تهران، 1363ش
 
* معلم یزدی، علی بن محمد، مواهب الهی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1326ش
 
*عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353ش
 
*زرکوب شیرازی، احمد بن ابی‌الخیر، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، 1350ش
 
*میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضه الصفا، تهران، 1339ش
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۲

واژه شناسی

رجز (بكسر اوّل) به معنای اضطراب و پریشانی است. راغب گويد: اصل رجز اضطراب است و هنگامی که شتر ضعيف شود و قدمهاى كوتاه بر دارد گويند: «رجز البعير». طبرسى ذيل آيه 134 اعراف پس از آنكه معنى اصلى آن را انحراف از حق گفته مي گويد: «رجز لرزشى است در پاى شتر در اثر دردى كه آنرا از سير معمولى باز ميدارد. با توجه به این معنا در قرآن مجيد «رجز» به عنوان یک غذاب الهی یاد شده است كه عذاب اضطراب مخصوص و يا سبب اضطراب و پريشانى است: «أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ»؛[۱]؛ براى آنهاست عذاب دردناكى.[۲]

رجز در قرآن

این واژه ی در قرآن کریم 9 بار به کار رفته است.

پیامد فسق و ظلم

در قرآن کریم«رجز» جزای اقوامی است که به «فسق» روی می آورند. در داستان بنی اسرائیل آمده است که ایشان در ماجرای «باب حطه» برای تمسخر «حطه» را «حنطه: به معنای گندم» گفتند و در نتیجه عذاب «رجز» از آسمان بر آنان نازل شد. «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ»[۳] همچنین در داستان قوم لوط آمده است: إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ [۴]همانا بر اهل اين شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسقشان فروخواهيم ريخت.

پلیدی شیطان

«إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ»[۵]

عذابی دردناک

«وَ الَّذينَ سَعَوْا في‏ آياتِنا مُعاجِزينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَليمٌ» [۶]

«هذا هُدىً وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَليمٌ»[۷]

پانویس

  1. سوره سبا آیه 5
  2. قاموس قرآن، ج‏3، ص: 55
  3. سوره بقره آیه 59
  4. سوره عنکبوت آیه 34
  5. سوره انفال آیه 11
  6. سوره سبأ آیه 5
  7. سوره جاثیه آیه 11

منابع

  • قرشى بنابى، على‏اكبر، قاموس قرآن، 7جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 6، 1371 ه.ش.