|
|
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده) |
سطر ۱: |
سطر ۱: |
− | ==نگاهي به زندگي حضرت سکينه علیهاالسلام==
| + | {{خوب}} |
| + | '''«سُکَینه»''' لقب یکی از دختران [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام است که در واقعه [[کربلا]] حضور داشت و همراه با قافله اسیران به [[شام]] رفت. برخی همسر او را [[عبد الله بن حسن|عبدالله بن حسن]] علیه السلام می دانند که در کربلا شهید شد. در برخی منابع [[رجال|رجالی]] از سکینه به عنوان یکی از راویان [[حدیث]] یاد شده؛<ref>ابن حبان، الثقات، ۱۹۷۳ق، ج۴، ص۳۵۲.</ref> همچنین از [[بلاغت]] و تسلط او بر [[ادبیات عرب]]، سخن به میان آمده است. |
| | | |
− | سَكينه، دختر [[امام حسين]] عليه السلام و مادرش رباب دختر امريالقيس است. نامش را امينه، امنيه و آمنه ذكر كردهاند و لقب وي را سكينه نهادهاند كه به معني وقار و سكون است.
| + | ==ولادت و نسب== |
| + | نام او در منابع تاریخی، امینه، امنیه و آمنه ذکر شده و لقبش «سُکَینه» به معنی وقار و سکون است.<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۳۶۴ش، ج۲، ص۳۹۷</ref> پدرش [[امام حسین]] علیه السلام و مادرش [[رباب همسر امام حسین علیه السلام|رباب]] دختر امریالقیس و مادر عبدالله رضیع ([[حضرت علی اصغر علیه السلام|علی اصغر]]) است.<ref>اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۹۲</ref> زمان دقیق ولادت او معلوم نیست و احتمالا تولدش سال ۴۷ يا ۵۱ قمرى بوده است. اما از شواهد تاریخی می توان دریافت که در زمان واقعه [[کربلا]] بانویی رشیده و بین ۱۰ تا ۱۳ سال سن داشته؛ از جمله اینکه او را کوچکتر از خواهرش [[فاطمه دختر امام حسین علیه السلام|فاطمه]] دانسته اند<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۶۴ </ref> و اینکه امام حسین هنگام وداع از حرم او را خیرة النسوان (بهترین بانوان) خواند.<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰</ref> و اینکه پیش از سفر به کربلا، [[حسن مثنی]] یکی از دختران امام حسین را خواستگاری کرد، امام او را در انتخاب بین سکینه و فاطمه مخیر کرد.<ref>اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۲۱، ص۷۹</ref> |
| | | |
− | سكينه همسر عبدالله اكبر، فرزند [[امام حسن]] علیه السلام و پسرعموي اوست كه در [[روز عاشورا]] همراه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد. از زمان ولادت حضرت سكينه عليهاالسلام اطلاع دقيقي در دست نيست؛ اما با توجه به فرمايش امام حسين عليه السلام خطاب به وي كه فرمود: «تو بهترين بانواني!» درمیيابيم كه وي در [[كربلا]] بانويي رشيده بوده و بين ده تا سيزده سال، سن داشته است.<ref> حضرت سكينه و...، علامه مقرم، ص 262.</ref> آن حضرت حدود هفتاد سال عمر كرد و در سال 117 ق. در [[مدينه]] و بنابر قولي در راه حج عمره از دنيا رفت.<ref> همان، ص 263.</ref>
| + | درباره همسر یا همسران او اختلاف است. برخی همسر او را [[عبد الله بن حسن|عبدالله]] پسر [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]] علیه السلام می دانند که در کربلا شهید شد.<ref>اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۶، ص۳۶۶.</ref> افراد دیگری نیز در منابع تاریخی به عنوان همسر سکینه مطرح شده که عبارتند از: [[ابوبکر بن حسن بن علی]]،<ref>ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ۱۴۲۲ق، ص۲۰۱</ref> [[عبد الله بن مسلم بن عقیل|عبدالله بن مسلم بن عقیل]].<ref>محلاتی، ریاحینالشریعة، ۱۳۷۰ش، ج۴، ص۲۵۵</ref> |
| | | |
− | خواهر سكينه، فاطمه و برادرانش [[امام زين العابدين]] علیه السلام، حضرت علياكبر و عبدالله (علياصغر) عليهمالسلاماند.
| + | ==حضور در کربلا== |
| + | بی تردید حضرت سکینه یکی از بانوان حاضر در صحرای [[کربلا]] بوده است و در منابع تاریخی گزارشهایی درباره ایشان وجود دارد. |
| | | |
− | '''رباب كيست؟''' | + | '''وداع با امام حسین(ع):''' |
| | | |
− | رباب همسر گرانقدر [[امام حسين]] عليه السلام، مادر عبدالله و سكينه و از زنان شايسته و نامدار [[تاريخ اسلام]] است. وي بانويي فاضله و محدثه بود كه همراه امام حسين عليه السلام و فرزندانش در [[كربلا]] حضور داشت. وي شاهد شهادت همسر و طفل شيرخوارهاش بوده و رنج و مشقات سفر كربلا را تحمل نموده است. او وظيفه سنگين خويش را آن طور كه مورد رضايت خدا و فرزند پيامبر بود، انجام داد.
| + | در [[روز عاشورا]]، [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]](ع) برای آخرین وداع، از میدان جنگ به سوی اهل بیت خود بازگشت و با آنان وداع کرد، سپس نزد دختر خود سکینه رفت که در گوشهای نشسته و میگریست. امام حسین(ع) او را به صبوری دعوت کرد و در آغوش کشید، اشک از چشمان او پاک کرد و در ضمن اشعاری به سکینه گفت:<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰</ref>{{بیت|سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی|منک البکاء اذا الحمام دهانی}} |
| + | {{بیت|لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة|مادام منی الروح فی جثمانی}} |
| + | {{بیت|فاذا قتلت فانت اولی بالذی|تبکینه یا خیرة النسوان|}} |
| | | |
− | وي پس از آن به عنوان اسير همراه ديگر زنان و دختران كاروان حسيني به [[كوفه]] و شام برده شد و در نهايت، به [[مدينه]] آمد و در آنجا اقامت گزيد. رباب كه از بهترين زنان عصر خويش بود، نزد امام حسين عليه السلام منزلتي عظيم داشت و شدت علاقه امام به وي، به قدري بود كه حضرت فرمود: «من خانهاي را كه سكينه و رباب در آن ساكنند، دوست دارم. علاقهمند به ايشان هستم و مال خود را برايشان خرج میكنم».<ref> محدثات شيعه، دكتر غروي ناييني، ص 210.</ref>
| + | ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود. |
| | | |
− | در مقابل، رباب هم كه افتخار همسري امام حسين عليه السلام را داشت، اين ارزش را حفظ نمود و بعد از واقعه عاشورا و شهادت همسرش با اين كه خواستگاران فراواني داشت همه را رد كرد و گفت: «پس از فرزند [[رسول خدا]] صلي الله عليه و آله و سلم همسري برنمیگزينم».<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 315 و 316.</ref> | + | تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان. |
| | | |
− | او به تحقيق دريافته بود كه هيچ كس نمیتواند همانند امام باشد و درسهايي را كه او از مكتب انسانساز حسيني فراگرفته بود، دوباره برايش زمزمه كند. رباب به امام حسين عليه السلام بسيار وفادار بود و در حمايت و تبعيت از آن حضرت، زندگي كرد و پس از شهادت جانگدازش همراه دخترش سكينه، خيمه عزا برپا نمود و به اقامه عزاي آن امام همام پرداخت.
| + | ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری. |
| | | |
− | [[امام صادق]] عليه السلام در اين باره میفرمايد: «هنگامی كه امام حسين عليه السلام شهيد شد، همسر آن حضرت، رباب، برايش مجلس سوگواري برپا نمود و همراه زنان و خدمتگزارانش چنان گريه كرد كه اشك چشمانش خشك گرديد».<ref> [[تذكرة الخواص]]، ص 150.</ref> غم و اندوه فقدان امام سبب شده تا رباب يك سال پس از واقعه عاشورا از دنيا برود.
| + | '''مشاهده پیکر امام حسین(ع):''' |
| | | |
− | [[علامه مامقانی]]، رباب را در زمره زنان راوي [[حديث]] نام برده و مینويسد: «نسبت به روايت وي، نهايت اعتماد است» يكي از مورخان معاصر میگويد: او يكي از شاعران عرب و از برترين و برگزيدهترين زنان عصر خويش بود.<ref> اصول كافي، ج 1، ص 462؛ [[بحارالانوار]]، ج 45، ص 17.</ref> | + | وقتی سپاه [[عمر بن سعد|ابن سعد]] خانواده شهدا را از میان پیکرهای بر زمین افتاده آنان عبور داد، سکینه بدن پدرش را شناخت و خودش را روی پیکر او انداخت و در اثر گریه، بىهوش شد. سکینه جسد پدر را رها نمىکرد و کسى نمىتوانست او را از پدرش جدا کند. تا اینکه گروهى از اعراب، وى را با زور از بدن پدر جدا کردند.<ref>موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص ۳۰۷.</ref> |
| + | ==کاروان اسرا در شام== |
| + | وقتی کاروان [[اسرای اهل بیت علیهم السلام|اسیران کربلا]] وارد سرزمین [[شام]] شدند، مردم برای تماشای سرها و اسیران جمع شدند. [[سهل بن سعد|سهل بن سعد ساعدی]] که از [[صحابی|صحابه]] [[پیامبر اسلام]](ص) بود می گوید: روز ورود اسرا به شام در [[دروازه ساعات]] دختری را دیدم که بر شتری بیمحمل سوار بود؛ او خود را سکینه دختر [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]](ع) معرفی کرد و از من خواست برای حفظ حرمت خاندان [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص) کاری کنم که نیزهداران [[سرهای شهدای کربلا]] را از اطراف اسیران دور کنند. سهل میگوید من با پرداخت مقداری دینار توانستم خواسته او را برآورده کنم.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین علیهالسلام، ۱۴۱۸ق، ص۶۰- ۶۱؛</ref> |
| | | |
− | رباب وقتي سر امام را در مجلس ابن زياد مشاهده كرد، به شدت منقلب شد و بنابر درخواستش هنگامی كه سر را به او دادند، در آغوش گرفت و بوسيد، از داغ امام گريست و اشعاري را زمزمه كرد كه ترجمهاش چنين است: آه! حسين من كه از دستم رفت و داغش تا ابد بر دلم ماند. در [[كربلا]] نيزهها به او هجوم آورده و تنش را به خاك و خون كشيد. خداوند، جنايتكاران كربلا را سيراب نگرداند!<ref> محدثات شيعه، ص 176.</ref>
| + | [[شیخ صدوق]] در کتاب [[الأمالی شیخ صدوق (کتاب)|الأمالی]] از سکینه در مجلس یزید روایت کرده که در پاسخ به سخن مردم شام که اسيرانى نيكوتر از اينان نديدهايم، گفت: ما اسيران خاندان پيامبريم.<ref>شیخ صدوق، أمالی، ص<bdi>۲۳۰</bdi>.</ref> |
| | | |
− | مرثيه ديگر رباب در غم از دست دادن همسرش اين گونه است: آن كه را كه فروغ بخش عالَمی بود، به خاك و خون افكندند و تنِ بيسر او را دفن كردند. خداوند، پاداش بسيار به تو عطا كند اي نواده [[رسول خدا]]! كه با عزت و شرف، سالار شهيدان گشتي و از خسران دور بودي! تو براي من كوهي بلند افراشتي كه در پناهت آرام بودم و الطافت نسبت به ما قطع نمیشد. اكنون كه تو رفتي، پدر يتيمان چه كسي باشد؟ و دستگير محرومان كه خواهد بود...؟<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 315.</ref>
| + | برخی از منابع خوابی که حضرت سکینه در [[دمشق]] دیده را گزارش کرده اند: «دیدم زنى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سر گذاشته است. پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: او [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]]، دختر [[پیامبر اسلام|محّمد]] (صلی الله علیه وآله) و مادر پدر تو است. گفتم: به خدا سوگند نزد او مىروم و ستمهاى وارد شده به ما را به او مىگویم. سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسیدم و برابرش ایستادم و مىگریستم و مىگفتم: مادر جان! به خدا سوگند حقّ ما را انکار کردند و جمع ما را پراکنده و حریم ما را هتک کردند. مادر جان! به خدا پدرمان، حسین (علیهالسلام) را کشتند. فرمود: سکینه جانم! دیگر نگو. زیرا بند دلم را پاره کردى و جگرم را شکافتى. این پیراهن پدرت حسین (علیهالسلام) است که از من دور نمىشود تا با این پیراهن خدا را ملاقات کنم.»<ref>ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۲۲۰</ref> |
| | | |
− | '''عبدالله، برادر سكينه'''
| + | سرانجام، حضرت سکینه همراه با کاروان اسیران به [[مدینه]] بازگشت و در مدینه همراه دیگر بانوان [[بنی هاشم]] برای [[شهدای کربلا|شهیدان کربلا]] شب و روز به سوگواری نشست.<ref>موسوی مقرم، عبدالرزاق، السیّده سکینه علیهاالسلام، ص۸۲ </ref> |
| | | |
− | عبدالله فرزند ديگر رباب و برادر سكينه عليهاالسلام است. امام وقتي ياران و افرادي از خانوادهاش به شهادت رسيدند، تنها ماند و ديگر اميدي به ياري كسي نداشت، بنابراين براي خداحافظي به جانب خيمهها آمد و اهل و عيالش را به صبر دعوت نمود و از آنها خواست قضا و قدر الهي را بپذيرند و از اطاعت پروردگار دلخوش باشند. وي سپس طفل شيرخوارهاش را طلبيد تا براي آخرين بار او را ببيند. حضرت زينب عليهاالسلام عبدالله را نزد امام عليه السلام آورد. آن حضرت فرزندش را به آغوش گرفت و گونههايش را بوسيد. هنوز وداع امام به پايان نرسيده بود كه ملعوني از لشكر دشمن، گلوي عبدالله را نشانه گرفت و با تير جفا پيكرش را به خون آغشته كرد. امام كه از جسارت دشمن و شهادت مظلومانه آن طفل دلآزرده شده بود، مشتش را از خون گلوي او پر نمود و به طرف آسمان پاشيد و فرمود: «خداوندا! اين مصيبت بر من آسان است، چون كه در معرض ديد تو است».<ref> نفس المهموم، ص 161.</ref>
| + | ==وفات== |
| + | از زندگی حضرت سکینه در [[مدینه]] پس از واقعه [[کربلا]] اطلاعات زیادی در دسترس نیست. چگونگی وفات و محل دفن ایشان نیز مورد اختلاف است. برخی وفات سکینه را ۵ [[ماه ربیع الاول|ربیعالاول]] سال ۱۱۷ قمری در عصر [[خلافت]] [[هشام بن عبدالملک]] در مدینه نقل کرده و قبر او را در [[بقیع]] می دانند.<ref> ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۲۱۸ </ref> و روایت دیگر مى گوید که وى در پنجم ربیع الاول سال ۱۲۶ هجرى قمرى در [[مكه|مکه]] معظمه وفات یافت.<ref>اعلام النساء، ج ۲، ص ۲۲۴؛ وفیات الأعیان، ج ۱، ص ۳۷۸.</ref> |
| | | |
− | [[امام حسين]] عليه السلام براي دفن عبدالله قبري حفر كرد و تنِ غرقه به خونش را به خاك سپرد. نگاه پرمهر و غمبار سكينه و مادرش در وداع با قرباني شش ماهه، عظمت اين مصيبت را دو چندان نمود.
| + | برخی نیز معتقدند سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز [[ازدواج]] کرد و از مدینه به طرف [[مصر]] حرکت کرده و در [[دمشق]] درگذشت.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۴۲۱ </ref> در قبرستان [[باب الصغیر]] دمشق، قبری منسوب به حضرت سکینه وجود دارد. هرچند علامه [[سید محسن امین]]، بر این باور بوده که حرم سکینه ای که در دمشق است، ارتباطی به حضرت سکینه بنت الحسین(ع) ندارد و تشابه اسمی میان این دو، شبهه ی دفن دختر [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]](ع) در [[شام]] را به وجود آورده است. همچنین برخی درگذشت حضرت سکینه را در مصر دانسته اند و بقعه ای در قاهره به او منسوب است.<ref> خسروشاهی، اهل البیت فی مصر، ۱۴۲۷ق، ص۲۱۶ </ref> |
− | | + | ==پانویس== |
− | [[امام زمان]] عليه السلام در «[[زيارت ناحيه مقدسه]]» میفرمايد: سلام بر عبدالله شيرخوار كه او را هدف تير قرار دادند و در آغوش پدر به قتلش رساندند. خدا لعنت كند حرملة بن كاهلي را كه تير به سويش انداخت...
| |
− | | |
− | '''گلستان فضايل'''
| |
− | | |
− | سكينه از چشمه زلال دانش و معرفت [[امام حسين]] عليه السلام جرعهها نوشيد و به درجهاي از [[ايمان]] و باورديني رسيد كه امام در توصيفش میفرمايد: غالب (اوقات) بر سكينه چنين است كه با تمام وجود محو جمال ازلي است. ايامش غرق در [[عبادت]] و راز و نياز با پروردگار سپري میگردد.<ref> اسعاف الراغبين، در حاشيه نورالابصار، ص 202.</ref> اين تعريف، بيانگر مقام برجسته دختر امام حسين عليه السلام در راستاي يقين به پروردگار متعال و گسستن از مشغوليات و دلبستگيهاي دنياي فاني است.
| |
− | | |
− | سكينه، گوهري مستور در صدف عفت و حيا و آراسته به اخلاق محمدي است. وي شأنش بالاتر از مدح ستايشگران و مقامش والاتر از وصف دوستداران است؛ زيرا او در كنف حمايت بزرگاني چون پدر و برادر رشيدش [[امام زين العابدين]] و حضرت علياكبر عليهم السلام قرار داشت و راه تعالي روح و مبارزه با نفس را از آنها فراگرفته بود.
| |
− | | |
− | يكي از نويسندگان معاصر آورده است: «سكينه بانويي جليل القدر، بانجابت و داراي مقام و منزلتي بلند است».<ref> اعلام النّساء، ج 2، ص 202.</ref> بانو بنت الشاطي میگويد: «به حق كه خانم سكينه به سبب اصل و نسب عالي و شرافت و منزلت بالايش، صاحب عزت بي پايان و آشكاري است».<ref> تراجم سيّدات بنت النبوه، ص 956.</ref>
| |
− | | |
− | مورخ شهير، غياث الدين ميرخواند در كتاب حبيب السير میگويد: «حضرت سكينه دختر [[امام حسين]] عليه السلام را به خاطر جمال ظاهري و كمال باطني و حسن خلق، عقيلة القريش گفتهاند».
| |
− | | |
− | دختر امام حسين عليه السلام از شجاعتي قابل تحسين برخوردار بود. وي در برابر ظالمان سكوت نمیكرد و به انجام تكاليف الهي همت میگمارد. او از هياهوي تبليغاتي هراسي به دل راه نمیداد و باصلابت فاطمی دشمن را خوار و رسوا مینمود، با دليل و منطق سخن میگفت و حقانيت خويش را به اثبات میرساند.
| |
− | | |
− | روزهاي جمعه، خالد بن عبدالملك، بر بالاي منبر میرفت و به بدگويي از علي عليه السلام میپرداخت؛ اين خبر به حضرت سكينه عليهاالسلام رسيد، وي همراه خدمتگزارانش نزد خالد میآمد و در مقابلش ايستاده و او را سب و لعن میكرد.
| |
− | | |
− | نگهبانان خالد جرأت آزار رساندن به سكينه را نداشتند؛ اما همراهانش را اذيت كرده و آسيب میرساندند. در مجلسي كه مروان، اميرمؤمنان عليه السلام را سب نمود، با شهامت، او و اجدادش را لعنت كرد. دختر عثمان كه در جلسه حاضر بود، رو به سكينه كرد و گفت: من دختر شهيدم! سكينه عليهاالسلام سكوت كرد و آنگاه كه مؤذن صدا به اذان بلند كرد و به عبارت: «اشهد انّ محمّداً رسول الله» رسيد، خطاب به دختر عثمان فرمود: اين، پدر من است يا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار گشت و گفت: «لافخر عليكم ابداً؛ من ديگر هرگز به شما فخر نخواهم كرد».<ref> همان، ص 157.</ref>
| |
− | | |
− | عظمت مقام و فصاحت و بلاغت كلام حضرت سكينه، به كسي اجازه گستاخي و توهين نمیداد و همگان را سرجاي خود مینشاند. همان طوري كه سخن گفتن عمهاش زينب عليهاالسلام بر دهان كوفيانِ بيغيرت و بيوفا مهر سكوت زد و آنان را به حيرت واداشت.
| |
− | | |
− | '''راوي حديث'''
| |
− | | |
− | در منابع تاريخي آمده است كه سكينه عليهاالسلام از پدرش [[امام حسين]] عليه السلام و عمهاش امكلثوم روايت نقل كرده و فائد مدني مولي عبيدالله بن ابي رافع و فاطمه بنت الحسين از او [[حديث]] نقل كردهاند. ابن عساكر به سند خود از فائد مدني میگويد: سكينه دختر حسين بن علي از پدرش براي من اين حديث را گفت كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم میفرمايد: «حملة القرآن عرفاء اهل الجنّة؛ (روز قيامت) حاملان [[قرآن]]، شناخته شدگان اهل بهشتند».<ref> همان، ص 155.</ref>
| |
− | | |
− | [[علامه مجلسی]] به سند خويش از بكر بن احنف، از فاطمه دختر علي بن موسي الرضا عليه السلام، و از فاطمه و زينب و امكلثوم، دختران موسي بن جعفر عليه السلام و آنها از فاطمه دختر [[امام صادق]] عليه السلام، از فاطمه دختر [[امام باقر]] عليه السلام، از فاطمه دختر [[امام سجاد]] عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران [[امام حسين]] عليه السلام و آنها از امكلثوم دختر علي عليه السلام، از فاطمه دختر [[رسول خدا]] صلي الله عليه و آله و سلم، از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت میكند كه فرمود:
| |
− | | |
− | در [[معراج]] كه به آسمان رفتم، وارد [[بهشت]] شدم و به قصري از جواهر سفيد رسيدم. اين قصر دري داشت كه با دُرّ و ياقوت تزئين شده بود و بر آن در پردهاي آويخته بود كه چون سرم را بلند كردم، ديدم نوشته است: «خدايي جز الله نيست، محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا و علي، ولي و سرپرست مردم است» بر پرده، اين عبارت به چشم میخورد كه: «خوشا به حال شيعيان علي!» وارد آن قصر شدم، پس در برابرم قصري ديگر ديدم از عقيق كه دري از نقره و پردهاي بر آن قرار داشت. سرم را بلند كردم، اين جمله را ديدم: «محمد، پيامبر خداست و علي، وصي مصطفي» و همچنين نوشته بود: «شيعيان علي را به سرشت پاك بشارت ده!» پس وارد قصر شدم، كه ناگاه مقابلم قصري ديگر از زبرجد ظاهر شد كه از آن زيباتر نديده بودم. بر آن قصر دري بود از ياقوت سرخ كه بالاي آن لؤلؤ به چشم میخورد و روي در پردهاي قرار داشت. پرده را بالا زدم و اين جمله را روي آن نوشته شده يافتم: «شيعه علي همان رستگارانند!» به [[جبرئيل]] گفتم: اين قصر از آنِ كيست؟ او گفت: اي محمد! متعلق به علي، وصي و پسرعمويت! مردم در روز [[قيامت]] پابرهنه و عريان محشور میشوند، جز شيعيان علي؛ مردم در صحنه محشر به اسم مادرانشان خوانده میشوند، غير از شيعيان علي كه به نام پدرانشان خوانده میشوند؛ زيرا آنها علي را دوست داشتهاند و به اين خاطر، سرشتشان پاك گرديده است.<ref> [[بحارالانوار]]، باب فضل الشيعه، ج 65.</ref> | |
− | | |
− | '''محبوب دل پدر'''
| |
− | | |
− | سكينه در خانداني بزرگ كه خداوند مقامشان را رفعت بخشيده بود، رشد نمود. تمسك به راه مستقيم الهي و تبعيت از [[احكام]] حيات بخش قرآن، او را به كمال انسانيت رسانيد و سبب شد همطراز عقيله بنيهاشم، زينب كبري عليهاالسلام از پيامآوران كربلا گردد؛ به طوري كه دشمنان به شخصيت باصلابتش معترفند و دوستداران اهل بيت عليهمالسلام به وجودش مفتخر.
| |
− | | |
− | اخلاق نيك و خصال پسنديده اين بانوي نمونه، وي را در نظر پدر كه مربي صالح و كاملي بود، عزيز نمود و چون ستارهاي فروزان در آسمان خاندان امام درخشيد و همه را شيفته رفتار شايسته خود كرد. [[امام حسين]] عليه السلام كه آگاه به ضمير انسانها و معيار سنجش اعمال است، سكينه را با زيباترين لقب، يعني «خيرة النّساء» خواند و با عنايتي خاص مقام و منزلت وي را در مواقف بسيار، بر ديگران آشكار نمود.
| |
− | | |
− | دلبستگي و مهر امام نسبت به سكينه، در آخرين خداحافظي از خيمهها، قابل توجه و تأمل است. وقتي آن حضرت نزديك خيمهها رسيد، فرمود: «اي زينب! اي امكلثوم! اي سكينه! عليكن مني السلام» چون اهل بيت صدايش را شنيدند، براي وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سكينه به پدر، عنان اختيار را از كفش ربود، دستهايش را بر سر فرود آورد و گفت: پدرجان! آيا تن به [[مرگ]] دادهاي كه اين گونه خداحافظي میكني؟ ما، بعد از تو به چه كسي پناهنده شويم؟ سخنان عاطفه برانگيز دختر، بر قلب پدر سنگين آمد و از بيتابي فرزندش گريست و فرمود: «اي نور ديدهام! چگونه تسليم مرگ نشود كسي كه يار و ياوري ندارد؟».
| |
− | | |
− | صحبت هاي امام براي سكينه كه بوي فراق و تنهايي میداد، او را از جمع حاضر جدا كرد و در حالي كه آرامآرام میگريست، به گوشه خيمه رفت! شايد قصدش اين بود كه قلب پدر را بيش از اين غصهدار نكند. امام حسين عليه السلام با مشاهده اين وضع از اسب فرود آمد و سكينه را نزد خويش خواند و او را به سينه چسباند و اشكهايش را پاك نمود و فرمود: «اي سكينه! بدان كه بعد از من گريه زيادي در پيش خواهي داشت؛ اما تا هنگامی كه جان در بدن دارم، با اين اشكِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان كه كشته شدم، تو كه بهترين زنان هستي، سزاوارترين فرد به گريستن بر مني!» لفظ جمع در اين جا، بيانگر اين است كه سكينه جزء بانواني است كه دليلي واضح بر بالابودن مقامشان وجود دارد، مانند [[حضرت فاطمه]] زهرا عليهاالسلام و زينب عليهاالسلام.<ref> نفس المهموم، ص 160.</ref>
| |
− | | |
− | '''كاروان كربلا'''
| |
− | | |
− | سكينه بلاياي سنگين روز عاشورا را با دلي استوار و ارادهاي پولادين تحمل نمود. اين توان، برخاسته از باطن پاك و توجه كامل او به ذات احديت بود، همان گونه كه امام حسين عليه السلام دربارهاش فرموده: «دخترم، دائم محو جمال الهي است.» مطمئنّاً اگر امام بردباري او را محك نزده بود و به درجه ايمانش واقف نبود، او را همراه خويش به سفري پرحادثه نمیبرد تا مبادا از آن حوادث دهشت بار روحش متزلزل شده و دينش دستخوش دگرگوني گردد. سكينه به مرتبهاي از يقين و رضاي الهي رسيده بود كه كشته شدن پدر و برادرها و عموها را ديد، اما لب به شكايت نگشود و آن مصائب را لطف الهي دانست.
| |
− | | |
− | وي نظارهگر وقايع عاشورا بود. او نداي كمك خواهي پدرش را كه مظلومانه يار و ياور میطلبيد، شنيد و باتمام وجود، درد بيكسي مادر، خواهر، عمهها و زنان را چشيد و با اين كه در اوان جواني بود، سرپرستي دختران كوچكتر از خود را به عهده گرفت و به دلداري آنها پرداخت. با آن كه عطش تا عمق وجودش پنجه افكنده بود، دليرانه مقاومت كرد و از بيآبي، شكوه ننمود.
| |
− | | |
− | او پس از شهادت حضرت علياكبر عليه السلام بالينش حاضر شد و با سوزدل، نوحهسرايي كرد و زماني كه پدرش عمود خيمه عباس عليه السلام را كشيد، داغ سنگين اين مصيبت را در خود مخفي نگه داشت تا دشمن خيال نكند فرزندان حسين عليه السلام مرعوب شده و شكيبايي را از دست دادهاند. او به خدا دلبسته بود، با صبر قرين بود و از راه مستقيم الهي خارج نشد.
| |
− | | |
− | سكينه از اولين افرادي است كه از شهادت امام مطلع گرديد. وقتي اسب بيصاحب امام، با زين واژگون و شيهه زنان به سوي خيمه آمد، او به استقبالش رفت و با زبان حال، احوال پدر را جويا شد. او به اين فكر میكرد كه: آيا لحظه آخر به امام آب دادند يا خير؟ بغضِ فروخوردهاش يكباره به خروش تبديل شد و فرياد برآورد كه: واقتيلاه! واابتاه! واحسيناه! واحسناه! و واغربتاه!
| |
− | | |
− | زماني كه دشمن، او و ديگر زنان را به قتلگاه برد تا از كنار كشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پيكر خونين پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طوري گريست كه دوست و دشمن گريان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهديد دختر [[امام حسين]] عليه السلام را از بدن پدر جدا نموده و همراه بقيه مصيبت ديدگان به اسارت برند. سكينه میگويد: وقتي پيكر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بريدهاش اين ندا را شنيدم كه میگفت: شيعتي ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذكروني او سمعتم بغريبٍ او شهيدٍ فاندبوني<ref> مصباح، كفعمي، ص 376.</ref>
| |
− | | |
− | ؛ شيعيان من! هر زمان كه آب گوارايي نوشيديد، مرا به ياد آوريد و اگر سرگذشت غريب و شهيدي را شنيديد، بر من بگرييد!».
| |
− | | |
− | '''تبليغ در اسارت'''
| |
− | | |
− | حفظ ارزشهاي ديني، جزء اهداف مقدس رهبران الهي است. آنها در نشر آيين محمدي به اقتضاء زمان و مكان كوشيدهاند. فرزندان [[اهل بيت]] عليهمالسلام نيز چون اجداد خويش با پيش گرفتن روش صحيح در ميدان رويارويي حق و باطل، دشمن را رسوا نموده و با پاسداري از خون شهيدان، هدف مقدس آنها را زنده نگه داشتهاند.
| |
− | | |
− | دختر [[امام حسين]] عليه السلام میدانست پدر بزرگوارش به خاطر [[امر به معروف و نهي از منكر]] و مبارزه با بدعتها و انحرافات ديني و اجتماعي قيام نموده، بنابراين ديدن سر بريده امام بر نيزه، او را نگران نساخت؛ اما وقتي چشم نامحرمان به ساحت مقدس اهل حرم افتاد، كوشيد از آن نگاهها در امان بماند.
| |
− | | |
− | سهل بن ساعد انصاري - از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم - در چگونگي ورود اهل بيت عليهمالسلام به شام میگويد: من قصد رفتن به بيت المقدس را داشتم. چون نزديك شام رسيدم، ديدم مردم، شهر را آذين بسته و به جشن و سرور پرداختهاند. سؤال كردم: آيا براي شاميان عيدي هست كه من اطلاع ندارم؟ پاسخ شنيدم: اي پيرمرد! از بيابان آمدي؟ گفتم: من سهل بن ساعدي هستم و [[رسول خدا]] را ديدهام.
| |
− | | |
− | گفتند: عجب است كه آسمان، خون نمیبارد و زمين، اهلش را فرو نمیبرد! گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: اين، سر حسين است كه از [[عراق]] هديه آوردهاند! جلوتر رفتم، پرچمهايي ديدم كه در بين آنها سري بر نيزه است. او شبيهترين افراد به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود و پشت سر آن، بانواني بر شتراني بيپوشش سوار بودند. نزديكتر رفتم. از نخستين زن پرسيدم: كيستي؟ گفت: من سكينه، دختر حسينم. گفتم: من سهل ساعدي از اصحاب جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستم، اگر حاجتي داري برآورم! فرمود: به حامل سر بگو جلوتر رود تا مردم به تماشاي آن بپردازند و چشمانشان به حرم پيامبر نيفتد! سهل میگويد: من نزد آن نيزهدار رفتم و مبلغي به او دادم و گفتم: سر را جلوتر از زنان ببر و او پذيرفت.<ref> نفس المهموم، ص 205.</ref>
| |
− | | |
− | آري، همچنان كه جدهاش حضرت زهرا عليهاالسلام تا لحظههاي آخر زندگي به پاسداري از فرامين الهي كوشيد و در نظر هيچ نامحرمی ظاهر نشد، او نيز در بحرانيترين لحظات حيات، تابع دستورات الهي بود؛ گرچه حوادث آن روزها كافي بود تا كوه را از هم بپاشد و زمين و آسمان را درهم كوبد. اسيران آل رسول را در حالي كه به ريسمان بسته شده بودند و از ميان جمعيت عبور میدادند، وارد مجلس يزيد كردند. جفاكاران شام كه از بزرگي، شكوه و ابهت آنها در شگفت مانده بودند، پرسيدند: شما چه كساني هستيد؟ سكينه فرمود: ما اسيران، از خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستيم!<ref> همان، ص 206.</ref>
| |
− | | |
− | تبليغ روشنگرانه، با بيان موجز و مختصر جهت بيداري خفتگان در غفلت، از رسالتهاي مهم بازماندگان واقعه عاشورا بود. دختر [[امام حسين]] عليه السلام با سخن كوتاه «ما اسيران آل محمديم»، مردمِ مسخ شده از تبليغات پوچ و پرهياهوي يزيد را به تفكر واداشت كه: اگر اينها آل محمدند، چرا اسير شدهاند؟ بنابراين، يزيد در مواقف مختلف با اقدامات سنجيده و درستِ وابستگان امام عليه السلام رسوا میشد و جوانههاي هوشياري در دلها و افكار مردم شام روييدن آغاز میكرد.
| |
− | | |
− | حضرت سكينه علاوه بر بيدارگريهاي غيرمستقيم، در برابر ديد همگان مقابل ظالمان میايستاد. وي وقتي سر بريده فرزند زهرا عليهاالسلام را مقابل يزيد مشاهده كرد كه او با جسارت بدان هتاكي میكند و شعر پيروزي میسرايد، فرياد برآورد و گفت: به خدا، سختدلتر از يزيد نديدم و كافر و مشركي بدتر و جفاكارتر از او نيست.<ref> همان، ص 207.</ref>
| |
− | | |
− | آنگاه كه يزيد در مورد پدرش گفت: حسين، حق را منكر شد و قطع رحم نمود و در رياست و رهبري با من ستيز كرد. در پاسخش فرمود: اي يزيد! از كشتن پدرم خوشحال نباش! او مطيع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت كرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولي روزي خواهد آمد كه تو را بازخواست میكنند، خود را براي پاسخگويي آماده كن! ولي تو چگونه میتواني پاسخ دهي؟<ref> منتخب، طريحي، ص 457.</ref>
| |
− | | |
− | دختر [[امام حسين]] عليه السلام دريافته بود كه ستمگران يزيدي و ناسپاسان كوفي براي اسيران حُرمتي قائل نيستند و يزيد ظالم به جز انتقامگيري از امام و ذريهاش هدفي ندارد. مصيبت دشت نينوا و شهادت پدر و برادرها عواطف وي را تحت تأثير قرار داد؛ به ويژه زماني كه يزيد ملعون بر لب و دندان امام چوب زد و با آن ضربهها، روح و روان ريحانه بتول را جريحهدار نمود. او به ناچار همراه خواهرش (فاطمه) به دامن عمهشان زينب پناهنده شده و گفتند: «يا عمتاه ان يزيداً اينكت ثنايا ابينا بقضيبه؛ عمه جان! يزيد با چوبدستي دندانهاي پدرمان را میزند».
| |
− | | |
− | و اين استمدادطلبي، حكايت از اين دارد تا عمه نگذارد او چنين كند! نفس فاطمی و علوي، دختر علي آن ها را به آرامش دعوت نمود و غيورانه در مقابل يزيد ايستاد و فرمود: آيا چوب میزني؟ دستت بشكند! اين سر و صورت از چهرههايي است كه سالهاي طولاني براي خدا [[سجده]] كرده است!<ref> معالي السبطين، ج 2، ص 156.</ref>
| |
− | | |
− | '''رؤياي حضرت'''
| |
− | | |
− | حضرت سكينه عليهاالسلام میگويد: در يكي از شبها كه در شام بودم، خوابي ديدم طولاني. در آخر آن خواب، زني را مشاهده كردم كه دست بر سر نهاده و نالان است. پرسيدم: اين بانو كيست؟ گفتند: فاطمه دختر محمد رسول خدا و مادرِ پدر تو است! گفتم: به خدا، نزد او میروم و از آنچه با ما كردند، به وي شكايت میكنم. پس نزد او رفته، مقابلش ايستادم و گريستم و گفتم: مادرجان! حق ما را منكر شدند، جمع ما را از هم جدا كردند و حُرمت ما را نگه نداشتند! مادرجان! به خدا، پدرم حسين را كشتند!
| |
− | | |
− | پس آن بانو به من فرمود: سكينه جان! ديگر سخن مگو كه دلم را سخت لرزاندي و قلبم را پاره كردي! اين پيراهن پدر تو است، آن را نگه داشتهام تا زماني كه خدا را ملاقات كنم!<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 280-278؛ نفس المهموم، ص 217.</ref>
| |
− | | |
− | '''بازگشت به كربلا و مدينه'''
| |
− | | |
− | اوضاع و احوال اجتماعي با سخنرانيها و بيدارگريهاي اهل بيت عليهمالسلام تغيير يافت؛ يزيد سمبل جنايت و غاصب حق امام شناخته شد و مورد نكوهش و لعن مردم واقع گرديد. ماندن اسيران در شام، سبب سرنگوني حكومت ظالمانه يزيد میشد و آبروي بنياميه را بيش از پيش، از بين میبرد؛ بنابراين يزيد تصميم گرفت هر چه زودتر مقدمات بازگشت خاندان امام عليه السلام را به [[مدينه]] فراهم كند. سكينه، همراه با ديگر اسيران به سوي مدينه رهسپار شد. وقتي كاروان اسيران به [[عراق]] رسيدند، از راهنما خواستند از [[كربلا]] برود تا آنها به [[زيارت]] عزيزانشان بپردازند. در مدت سه شبانه روز كه اهل بيت عليهمالسلام در كربلا بودند، روز و شب به نوحهخواني میگذشت و گريه و زاري میكردند و از كنار قبري به كنار قبري ديگر میرفتند.<ref> مقتل الحسين علیه السلام، مقرم، ص 471.</ref>
| |
− | | |
− | هنگام ترك آن سرزمين، سكينه بسيار گريست و بانوان را به وداع با مرقد شريف امام فراخواند و چنين نوحهسرايي كرد: اي كربلا! با تو در مورد پيكري وداع میكنيم كه بدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد! اي كربلا! ما همراه امينمان ([[امام سجاد]] عليه السلام) با تو وداع میكنيم، در مورد حسيني كه روح پيامبر و روح وصي او حضرت علي عليه السلام بود.<ref> معالي السبطين، ج 2، ص 198.</ref> اي كربلا! با تو در مورد پيكري وداع میكنيم كه بدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد!
| |
− | | |
− | وقتي سكينه عليهاالسلام به مدينه رسيد، همراه زنان بني هاشم جامه سياه پوشيد و مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونين كربلا از نهضت جاوداني [[امام حسين]] عليه السلام دفاع كرد. مجالس وعظ و سخنراني او موجب بيداري وجدانهاي به خواب رفته و شناخت راه سعادت براي انسانهاي مشتاقِ هدايت شد. دختر امام حسين عليه السلام همراه مادرش رباب، عمهها و ديگر بانوان، مورد توجه مردم مدينه بود. مشكلات مردم به دست آنها حل میگرديد و خوشهچيني از خرمن سبز تعاليم حسيني و مكتب رهايي بخش اسلام به وسيله آنها براي مردم محقق میشد. گذران روزها، ماهها و سالها، خاطره سوزناك [[كربلا]] را از ذهن مسافران اين سفر پربلا پاك نكرد. زنان هاشمی جلسات عزاداري را قطع نكردند و با حزن و اندوه، آن روزها را به ياد میآوردند.
| |
− | | |
− | [[امام صادق]] عليه السلام فرمود: هيچ بانوي هاشمي، سرمه به چشم نكشيد و خضاب نساخت و از خانه هيچ فرد بنيهاشم تا پنج سال دودي بلند نشد تا اين كه عبيدالله بن زياد به هلاكت رسيد.<ref> بحارالانوار، ج 10، ص 293.</ref>
| |
− | | |
− | خانم سكينه عليهاالسلام در خانه امام سجاد عليه السلام زندگي میكرد؛ خانهاي كه صاحب آن براي گريه بر «سيدالشهدا» روز و شب نمیشناخت. زماني كه از امام میخواستند كمتر بگريد تا چشمانش آسيب نبيند، میفرمود: چگونه نگريم در حالي كه ديدم خواهران و عمههايم در عصر عاشورا از اين خيمه به آن خيمه میدوند؟! به اين ترتيب، حضرت سكينه عليهاالسلام در مدت عمرش در شهر پيامبر و در منزل برادرش، امام سجاد عليه السلام زندگي كرد و به ترويج و نشر راه امام حسين عليه السلام پرداخت.
| |
− | | |
− | '''آرامگاه'''
| |
− | | |
− | سرانجام حضرت سكينه عليهاالسلام در پنجم [[ربيع الاول]] 117 ق. دنيا را وداع گفت و روح مطهرش در [[بهشت]] برين سكنا گزيد. آرامگاه آن بانوي گرامی در [[قبرستان بقيع]] (مدينه) است؛ وي هنگام انجام عمره، در مكه رحلت كرده است. و گروهي نيز بر اين باورند كه: آرامگاه او در مقبره باب الصّغير (دمشق) میباشد، كه هم اكنون زيارتگاه شيعيان میباشد...<ref> رياحين الشريعه، ج 3، ص 280 و 281.</ref>
| |
− | | |
− | ==پانویس == | |
| <references /> | | <references /> |
− | ===منبع=== | + | ==منابع== |
| | | |
− | زهرا نساجي, فرهنگ كوثر، شماره 61، فروردين 1384
| + | *ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، تحقیق احسان عباس، قم، الشریف الرضی، ۱۳۶۴ش. |
| + | *ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق. |
| + | *ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۶ق. |
| + | *ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۹۶۵م. |
| + | *ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. |
| + | *ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف. |
| + | *موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام. |
| + | *خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ۱۴۱۸ق. |
| + | {{سنجش کیفی |
| + | |سنجش=شده |
| + | |شناسه= خوب |
| + | |عنوان بندی مناسب= خوب |
| + | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب |
| + | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب |
| + | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب |
| + | |جامعیت= خوب |
| + | |رعایت اختصار= خوب |
| + | |سیر منطقی= خوب |
| + | |کیفیت پژوهش= خوب |
| + | |رده= دارد |
| + | }} |
| [[رده:خاندان اهل البیت علیهم السلام]] | | [[رده:خاندان اهل البیت علیهم السلام]] |
| + | [[Category:زنان نمونه قرن اول]] |
| + | [[رده:وابستگان امام حسین علیه السلام]] |
| + | [[رده:اسیران کربلا]] |
| + | [[رده: مقاله های مهم]] |
«سُکَینه» لقب یکی از دختران امام حسین علیه السلام است که در واقعه کربلا حضور داشت و همراه با قافله اسیران به شام رفت. برخی همسر او را عبدالله بن حسن علیه السلام می دانند که در کربلا شهید شد. در برخی منابع رجالی از سکینه به عنوان یکی از راویان حدیث یاد شده؛[۱] همچنین از بلاغت و تسلط او بر ادبیات عرب، سخن به میان آمده است.
ولادت و نسب
نام او در منابع تاریخی، امینه، امنیه و آمنه ذکر شده و لقبش «سُکَینه» به معنی وقار و سکون است.[۲] پدرش امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امریالقیس و مادر عبدالله رضیع (علی اصغر) است.[۳] زمان دقیق ولادت او معلوم نیست و احتمالا تولدش سال ۴۷ يا ۵۱ قمرى بوده است. اما از شواهد تاریخی می توان دریافت که در زمان واقعه کربلا بانویی رشیده و بین ۱۰ تا ۱۳ سال سن داشته؛ از جمله اینکه او را کوچکتر از خواهرش فاطمه دانسته اند[۴] و اینکه امام حسین هنگام وداع از حرم او را خیرة النسوان (بهترین بانوان) خواند.[۵] و اینکه پیش از سفر به کربلا، حسن مثنی یکی از دختران امام حسین را خواستگاری کرد، امام او را در انتخاب بین سکینه و فاطمه مخیر کرد.[۶]
درباره همسر یا همسران او اختلاف است. برخی همسر او را عبدالله پسر امام حسن علیه السلام می دانند که در کربلا شهید شد.[۷] افراد دیگری نیز در منابع تاریخی به عنوان همسر سکینه مطرح شده که عبارتند از: ابوبکر بن حسن بن علی،[۸] عبدالله بن مسلم بن عقیل.[۹]
حضور در کربلا
بی تردید حضرت سکینه یکی از بانوان حاضر در صحرای کربلا بوده است و در منابع تاریخی گزارشهایی درباره ایشان وجود دارد.
وداع با امام حسین(ع):
در روز عاشورا، امام حسین(ع) برای آخرین وداع، از میدان جنگ به سوی اهل بیت خود بازگشت و با آنان وداع کرد، سپس نزد دختر خود سکینه رفت که در گوشهای نشسته و میگریست. امام حسین(ع) او را به صبوری دعوت کرد و در آغوش کشید، اشک از چشمان او پاک کرد و در ضمن اشعاری به سکینه گفت:[۱۰]
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی
منک البکاء اذا الحمام دهانی
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة
مادام منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالذی
تبکینه یا خیرة النسوان
ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود.
تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.
ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری.
مشاهده پیکر امام حسین(ع):
وقتی سپاه ابن سعد خانواده شهدا را از میان پیکرهای بر زمین افتاده آنان عبور داد، سکینه بدن پدرش را شناخت و خودش را روی پیکر او انداخت و در اثر گریه، بىهوش شد. سکینه جسد پدر را رها نمىکرد و کسى نمىتوانست او را از پدرش جدا کند. تا اینکه گروهى از اعراب، وى را با زور از بدن پدر جدا کردند.[۱۱]
کاروان اسرا در شام
وقتی کاروان اسیران کربلا وارد سرزمین شام شدند، مردم برای تماشای سرها و اسیران جمع شدند. سهل بن سعد ساعدی که از صحابه پیامبر اسلام(ص) بود می گوید: روز ورود اسرا به شام در دروازه ساعات دختری را دیدم که بر شتری بیمحمل سوار بود؛ او خود را سکینه دختر امام حسین(ع) معرفی کرد و از من خواست برای حفظ حرمت خاندان رسول خدا(ص) کاری کنم که نیزهداران سرهای شهدای کربلا را از اطراف اسیران دور کنند. سهل میگوید من با پرداخت مقداری دینار توانستم خواسته او را برآورده کنم.[۱۲]
شیخ صدوق در کتاب الأمالی از سکینه در مجلس یزید روایت کرده که در پاسخ به سخن مردم شام که اسيرانى نيكوتر از اينان نديدهايم، گفت: ما اسيران خاندان پيامبريم.[۱۳]
برخی از منابع خوابی که حضرت سکینه در دمشق دیده را گزارش کرده اند: «دیدم زنى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سر گذاشته است. پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: او فاطمه، دختر محّمد (صلی الله علیه وآله) و مادر پدر تو است. گفتم: به خدا سوگند نزد او مىروم و ستمهاى وارد شده به ما را به او مىگویم. سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسیدم و برابرش ایستادم و مىگریستم و مىگفتم: مادر جان! به خدا سوگند حقّ ما را انکار کردند و جمع ما را پراکنده و حریم ما را هتک کردند. مادر جان! به خدا پدرمان، حسین (علیهالسلام) را کشتند. فرمود: سکینه جانم! دیگر نگو. زیرا بند دلم را پاره کردى و جگرم را شکافتى. این پیراهن پدرت حسین (علیهالسلام) است که از من دور نمىشود تا با این پیراهن خدا را ملاقات کنم.»[۱۴]
سرانجام، حضرت سکینه همراه با کاروان اسیران به مدینه بازگشت و در مدینه همراه دیگر بانوان بنی هاشم برای شهیدان کربلا شب و روز به سوگواری نشست.[۱۵]
وفات
از زندگی حضرت سکینه در مدینه پس از واقعه کربلا اطلاعات زیادی در دسترس نیست. چگونگی وفات و محل دفن ایشان نیز مورد اختلاف است. برخی وفات سکینه را ۵ ربیعالاول سال ۱۱۷ قمری در عصر خلافت هشام بن عبدالملک در مدینه نقل کرده و قبر او را در بقیع می دانند.[۱۶] و روایت دیگر مى گوید که وى در پنجم ربیع الاول سال ۱۲۶ هجرى قمرى در مکه معظمه وفات یافت.[۱۷]
برخی نیز معتقدند سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز ازدواج کرد و از مدینه به طرف مصر حرکت کرده و در دمشق درگذشت.[۱۸] در قبرستان باب الصغیر دمشق، قبری منسوب به حضرت سکینه وجود دارد. هرچند علامه سید محسن امین، بر این باور بوده که حرم سکینه ای که در دمشق است، ارتباطی به حضرت سکینه بنت الحسین(ع) ندارد و تشابه اسمی میان این دو، شبهه ی دفن دختر امام حسین(ع) در شام را به وجود آورده است. همچنین برخی درگذشت حضرت سکینه را در مصر دانسته اند و بقعه ای در قاهره به او منسوب است.[۱۹]
پانویس
- ↑ ابن حبان، الثقات، ۱۹۷۳ق، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۳۶۴ش، ج۲، ص۳۹۷
- ↑ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۹۲
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۶۴
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰
- ↑ اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۲۱، ص۷۹
- ↑ اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۶، ص۳۶۶.
- ↑ ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ۱۴۲۲ق، ص۲۰۱
- ↑ محلاتی، ریاحینالشریعة، ۱۳۷۰ش، ج۴، ص۲۵۵
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۰
- ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص ۳۰۷.
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین علیهالسلام، ۱۴۱۸ق، ص۶۰- ۶۱؛
- ↑ شیخ صدوق، أمالی، ص۲۳۰.
- ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۲۲۰
- ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، السیّده سکینه علیهاالسلام، ص۸۲
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۲۱۸
- ↑ اعلام النساء، ج ۲، ص ۲۲۴؛ وفیات الأعیان، ج ۱، ص ۳۷۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۴۲۱
- ↑ خسروشاهی، اهل البیت فی مصر، ۱۴۲۷ق، ص۲۱۶
منابع
- ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، تحقیق احسان عباس، قم، الشریف الرضی، ۱۳۶۴ش.
- ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۶ق.
- ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۹۶۵م.
- ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف.
- موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام.
- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ۱۴۱۸ق.