شرايط مرجع تقليد: تفاوت بین نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | مرجع [[تقلید]] کسی است که مردم در شناخت [[احکام]] دین به وى مراجعه می کنند. چنین کسی باید شرایط [[مرجعیت]] -از جمله عاقل و عادل و [[امامیه|امامی]] بودن- را داشته باشد. | |
− | + | == مرجع تقلید == | |
+ | [[فقیه|فقیهى]] که مردم در [[احکام]] دین به وى مراجعه و از او [[تقلید|تقلید]] مى کنند، مرجع تقلید نامیده مى شود. مرجع تقلید، واسطه بین مردم و [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام عصر]] عجل الله تعالی فرجه شریف است، احکام الهى را از سوى ایشان به مردم ابلاغ مى کند و مسئول هدایت مردم در امور [[دین]] و دنیا است.<ref> کلیات فقه اسلامى، ص ۷۰.</ref> | ||
− | == | + | ==شرایط مرجع تقلید== |
− | از مجتهدى | + | از مجتهدى باید [[تقلید|تقلید]] کرد که مرد، بالغ، عاقل، [[شیعه]] [[اثنى عشریه|دوازده امامى]]، حلالزاده، زنده و عادل باشد و نیز بنابر احتیاط واجب، [[حرص|حریص]] به دنیا نباشد و از مجتهدین دیگر اعلم باشد؛ یعنى در فهمیدن [[حُکم|حکم]] خدا از تمام مجتهدین زمان خود استادتر باشد. |
− | + | '''توضیح سه شرط از شرایط مرجع تقلید:''' | |
− | * | + | *۱- زنده بودن: با توجه به این که «زنده بودن» یکى از شرایط مرجع تقلید است، «تقلید ابتدایى» از مجتهدى که از دنیا رفته جایز نیست؛ یعنى کسى که تازه به سن بلوغ رسیده و یا تاکنون تقلید نمى کرده، باید از مجتهد زنده تقلید کند. اما «تقلید استدامه اى» (یعنى تقلید از مجتهدى که در قید حیات نیست) مانعى ندارد و آن زمانى است که مقلد از مرجعى تقلید کند و او از دنیا برود، در این صورت - با اجازه مرجع تقلید زنده - مى تواند بر همان تقلید سابق خود باقى بماند.<ref> تحریر الوسیله، امام خمینى، ج ۱، ص ۷، مسأله ۱۳.</ref> اگر مجتهدى که انسان از او تقلید مى کرد از دنیا برود، سپس از مجتهد دیگرى تقلید کند و او نیز از دنیا برود، آنگاه در مسأله بقا بر میت، از مجتهد سومى تقلید کند که بقا را واجب یا جایز مى داند، این جا دو صورت دارد: در صورتى که بقا را «واجب» بداند، اظهر این است که بر تقلید از اولى باقى بماند و اگر بقا بر میت را «جایز» بداند، مقلِّد مختار است که بر تقلید دومى باقى بماند و یا به مجتهد زنده رجوع کند.<ref> همان، مسأله ۱۴.</ref> بدیهى است تقلید از مجتهد زنده فواید بى شمارى براى جامعه اسلامى دارد، از یک سو وسیله رشد و تکامل اندیشه ها و نظرهای [[فقه|فقهى]] و بقاى [[حوزه علمیه|حوزه هاى علمیه]] است و از سوى دیگر مسلمانان با مسائل جدیدى روبرو مى شوند که باید تکلیف خود را درباره آن ها بدانند و این [[فقیه|فقیهان]] زنده اند که با درک شرایط زمان و مکان، احکام شرعى آن ها را استنباط مى کنند.<ref> کلیات فقه اسلامى، ص ۷۲.</ref> |
− | + | *۲- عادل بودن: [[عدالت]]، ملکه راسخى است که همواره شخص را به [[تقوا]] وامى دارد و عادل کسى است که [[واجب|واجبات]] را انجام داده و کارهاى [[حرام ]] را ترک مى کند. از راه هاى شناخت عدالت مى توان به «شهادت دو نفر عادل»، «معاشرت مفید علم یا اطمینان»، «مشهور بودن به عدالت - در صورتى که این شهرت، علمآور باشد»، «حسن ظاهر، مواظبت بر [[احکام شرعی|احکام شرعى]]، حضور در جماعت هاى مسلمانان و...» اشاره نمود.<ref> تحریر الوسیله، امام خمینى، ج ۱، ص ۹-۱۰، مسأله ۲۸.</ref><ref> احکام اسلامى، ص ۲۵.</ref> | |
− | * | + | *۳- حریص بر دنیا نبوده و در پى دستیابى به اموال دنیوى و [[ریاست طلبی|ریاست]] نباشد؛<ref>تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۷.</ref> در غیر این صورت پیروى از وى حرام بوده، بر مردم است که از وى فاصله گیرند. از این رو، خداوند در [[قرآن]]، عوام [[یهود|یهود]] را به خاطر تقلید از دانشمندان [[دنیاطلبی|دنیاطلب]] مورد سرزنش قرار داده است.<ref> [[سوره بقره]]، آیات ۷۸-۷۹.</ref> در روایتى آمده که شخصى به حضرت [[امام صادق]] علیه السلام عرض کرد: عوام یهود راهى براى شناخت کتابشان ([[تورات]]) جز آنچه از علمایشان مى شنیدند، نداشتند؛ بنابراین چرا خداوند در کتابش، آنان را به خاطر تقلیدشان از علما، سرزنش مى کند و آیا عوام یهود، جز مانند عوام ما هستند که از فقها و علما تقلید مى کنند؟ حضرت صادق علیه السلام فرمود: ...عوام یهود مى دانستند که عالمانشان به صراحت [[دروغ]] مى گویند، مال حرام و [[رشوه خواری|رشوه]] مى خورند، احکام [[دین|دین]] را تغییر مى دهند و همچنین به حکم [[فطرت]] خویش مى فهمیدند که هر کس چنین اعمالى داشته باشد، فاسق و تبهکار است و نباید گفتار خدا و پیامبرانش را از زبان وى گرفت (یعنى کسى نگوید عوام یهود نمى دانستند که باید گفتار علمایشان را که برخلاف دستورات الهى عمل مى کردند، نپذیرند؛ زیرا این یک مسأله فطرى است و هر کس با عقل و فطرت خویش مى فهمد که نباید سخن یک انسان تبهکار را در احکام دین تصدیق کند). همچنین عوام ما اگر از علمایشان [[فسق]] آشکار، [[تعصب]] شدید، تزاحم و نزاع بر دنیا و حرام آن را مشاهد کنند اگر از آنان تقلید کنند، همانند عوام یهودند که مورد سرزنش خداوند قرار گرفته اند...<ref> وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹۴.</ref><ref> کلیات فقه اسلامى، ص ۷۰.</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
[[Category:احکام تقلید]] | [[Category:احکام تقلید]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۵۸
مرجع تقلید کسی است که مردم در شناخت احکام دین به وى مراجعه می کنند. چنین کسی باید شرایط مرجعیت -از جمله عاقل و عادل و امامی بودن- را داشته باشد.
مرجع تقلید
فقیهى که مردم در احکام دین به وى مراجعه و از او تقلید مى کنند، مرجع تقلید نامیده مى شود. مرجع تقلید، واسطه بین مردم و امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف است، احکام الهى را از سوى ایشان به مردم ابلاغ مى کند و مسئول هدایت مردم در امور دین و دنیا است.[۱]
شرایط مرجع تقلید
از مجتهدى باید تقلید کرد که مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامى، حلالزاده، زنده و عادل باشد و نیز بنابر احتیاط واجب، حریص به دنیا نباشد و از مجتهدین دیگر اعلم باشد؛ یعنى در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدین زمان خود استادتر باشد.
توضیح سه شرط از شرایط مرجع تقلید:
- ۱- زنده بودن: با توجه به این که «زنده بودن» یکى از شرایط مرجع تقلید است، «تقلید ابتدایى» از مجتهدى که از دنیا رفته جایز نیست؛ یعنى کسى که تازه به سن بلوغ رسیده و یا تاکنون تقلید نمى کرده، باید از مجتهد زنده تقلید کند. اما «تقلید استدامه اى» (یعنى تقلید از مجتهدى که در قید حیات نیست) مانعى ندارد و آن زمانى است که مقلد از مرجعى تقلید کند و او از دنیا برود، در این صورت - با اجازه مرجع تقلید زنده - مى تواند بر همان تقلید سابق خود باقى بماند.[۲] اگر مجتهدى که انسان از او تقلید مى کرد از دنیا برود، سپس از مجتهد دیگرى تقلید کند و او نیز از دنیا برود، آنگاه در مسأله بقا بر میت، از مجتهد سومى تقلید کند که بقا را واجب یا جایز مى داند، این جا دو صورت دارد: در صورتى که بقا را «واجب» بداند، اظهر این است که بر تقلید از اولى باقى بماند و اگر بقا بر میت را «جایز» بداند، مقلِّد مختار است که بر تقلید دومى باقى بماند و یا به مجتهد زنده رجوع کند.[۳] بدیهى است تقلید از مجتهد زنده فواید بى شمارى براى جامعه اسلامى دارد، از یک سو وسیله رشد و تکامل اندیشه ها و نظرهای فقهى و بقاى حوزه هاى علمیه است و از سوى دیگر مسلمانان با مسائل جدیدى روبرو مى شوند که باید تکلیف خود را درباره آن ها بدانند و این فقیهان زنده اند که با درک شرایط زمان و مکان، احکام شرعى آن ها را استنباط مى کنند.[۴]
- ۲- عادل بودن: عدالت، ملکه راسخى است که همواره شخص را به تقوا وامى دارد و عادل کسى است که واجبات را انجام داده و کارهاى حرام را ترک مى کند. از راه هاى شناخت عدالت مى توان به «شهادت دو نفر عادل»، «معاشرت مفید علم یا اطمینان»، «مشهور بودن به عدالت - در صورتى که این شهرت، علمآور باشد»، «حسن ظاهر، مواظبت بر احکام شرعى، حضور در جماعت هاى مسلمانان و...» اشاره نمود.[۵][۶]
- ۳- حریص بر دنیا نبوده و در پى دستیابى به اموال دنیوى و ریاست نباشد؛[۷] در غیر این صورت پیروى از وى حرام بوده، بر مردم است که از وى فاصله گیرند. از این رو، خداوند در قرآن، عوام یهود را به خاطر تقلید از دانشمندان دنیاطلب مورد سرزنش قرار داده است.[۸] در روایتى آمده که شخصى به حضرت امام صادق علیه السلام عرض کرد: عوام یهود راهى براى شناخت کتابشان (تورات) جز آنچه از علمایشان مى شنیدند، نداشتند؛ بنابراین چرا خداوند در کتابش، آنان را به خاطر تقلیدشان از علما، سرزنش مى کند و آیا عوام یهود، جز مانند عوام ما هستند که از فقها و علما تقلید مى کنند؟ حضرت صادق علیه السلام فرمود: ...عوام یهود مى دانستند که عالمانشان به صراحت دروغ مى گویند، مال حرام و رشوه مى خورند، احکام دین را تغییر مى دهند و همچنین به حکم فطرت خویش مى فهمیدند که هر کس چنین اعمالى داشته باشد، فاسق و تبهکار است و نباید گفتار خدا و پیامبرانش را از زبان وى گرفت (یعنى کسى نگوید عوام یهود نمى دانستند که باید گفتار علمایشان را که برخلاف دستورات الهى عمل مى کردند، نپذیرند؛ زیرا این یک مسأله فطرى است و هر کس با عقل و فطرت خویش مى فهمد که نباید سخن یک انسان تبهکار را در احکام دین تصدیق کند). همچنین عوام ما اگر از علمایشان فسق آشکار، تعصب شدید، تزاحم و نزاع بر دنیا و حرام آن را مشاهد کنند اگر از آنان تقلید کنند، همانند عوام یهودند که مورد سرزنش خداوند قرار گرفته اند...[۹][۱۰]