معاد جسمانی: تفاوت بین نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | مقصود از معاد جسمانی، آن است که انسان در جهان اخروی با کالبدش حضور یابد و نعمت یا عذاب اخروی نیزجسمانی باشد؛ ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجودی روحانی حیات اخروی خویش را ادامه دهد و در | + | مقصود از [[معاد]] جسمانی، آن است که [[انسان]] در جهان [[آخرت|اخروی]] با کالبدش حضور یابد و نعمت یا [[عذاب]] اخروی نیزجسمانی باشد؛ ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجودی روحانی حیات اخروی خویش را ادامه دهد و در جهان بازپسین از لذتهای معنوی و روحانی بهره مند یا به عذابهای معنوی و روحانی دچار شود. |
==معاد جسمانی یا روحانی؟== | ==معاد جسمانی یا روحانی؟== | ||
سطر ۵: | سطر ۵: | ||
در اینکه آیا معاد جسمانی است یا روحانی؟ سه نظر وجود دارد: | در اینکه آیا معاد جسمانی است یا روحانی؟ سه نظر وجود دارد: | ||
− | #گروهی می گویند که معاد فقط روحانی است. این، عقیده جمهور فلاسفه مشاء است که به تجرد روح | + | #گروهی می گویند که معاد فقط روحانی است. این، عقیده جمهور فلاسفه مشاء است که به تجرد [[روح]] اعتقاد دارند. از نظر این گروه، روح انسان به آن دلیل در دنیا با بدن مادی همراه است که با تدبیر آن به پاره ای از اهداف خود دست یابد و به برخی کمالات نایل شود که تنها از این راه دست یافتنی است. |
− | #گروهی می گویند که معاد، فقط جسمانی است. این، نظرِ | + | #گروهی می گویند که معاد، فقط جسمانی است. این، نظرِ بیشتر متکلمان [[اهل سنت]] از [[اشاعره]] و [[معتزله]] است. طرفداران این نظریه، انسان را موجودی جسمانی به شمار می آورند و به تجرد روح اعتقاد ندارند. از نظر این گروه، معاد بر امکان اعاده معدوم استوار نیست؛ زیرا با [[مرگ]]، اجزای اصلی بدن نابود نمی شود تا به ایجاد دوباره نیازمند باشند؛ بلکه فقط از هم جدا می شوند. |
− | #عده ای دیگر معتقدند که معاد، هم روحانی و هم جسمانی است. این، دیدگاه گروهی از محققان از متکلمان | + | #عده ای دیگر معتقدند که معاد، هم روحانی و هم جسمانی است. این، دیدگاه گروهی از محققان از متکلمان و فیلسوفان اسلامی اعم از [[شیعه]] و اهل سنت است؛ از شیعیان مانند: [[شیخ مفید]]، [[شیخ طوسی]]، [[سید مرتضی]]، [[محقق طوسی]]، [[علامه حلی]] و... (رضوان اللّه تعالی علیهم) و از اهل سنّت مانند: غزالی، کعبی، حلیمی، [[راغب اصفهانی]]، بیشتر [[تصوف|صوفیه]]، کرامیه و دیگران. |
منظور ما از معاد جسمانی، همین نظریه سوم است. این دیدگاه، جامع دو نظر پیشین است. | منظور ما از معاد جسمانی، همین نظریه سوم است. این دیدگاه، جامع دو نظر پیشین است. | ||
− | == | + | ==منبع== |
− | *[http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6703/79555/| مجله:مبلغان-بهمن و اسفند 1387 - شماره 112]، معاد جسمانی | + | *[http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6703/79555/| مجله: مبلغان-بهمن و اسفند 1387 - شماره 112]، معاد جسمانی نویسنده : اکبر اسدعلیزاده ، صفحه 63 |
[[رده:معاد]] | [[رده:معاد]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۰۱
مقصود از معاد جسمانی، آن است که انسان در جهان اخروی با کالبدش حضور یابد و نعمت یا عذاب اخروی نیزجسمانی باشد؛ ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجودی روحانی حیات اخروی خویش را ادامه دهد و در جهان بازپسین از لذتهای معنوی و روحانی بهره مند یا به عذابهای معنوی و روحانی دچار شود.
معاد جسمانی یا روحانی؟
در اینکه آیا معاد جسمانی است یا روحانی؟ سه نظر وجود دارد:
- گروهی می گویند که معاد فقط روحانی است. این، عقیده جمهور فلاسفه مشاء است که به تجرد روح اعتقاد دارند. از نظر این گروه، روح انسان به آن دلیل در دنیا با بدن مادی همراه است که با تدبیر آن به پاره ای از اهداف خود دست یابد و به برخی کمالات نایل شود که تنها از این راه دست یافتنی است.
- گروهی می گویند که معاد، فقط جسمانی است. این، نظرِ بیشتر متکلمان اهل سنت از اشاعره و معتزله است. طرفداران این نظریه، انسان را موجودی جسمانی به شمار می آورند و به تجرد روح اعتقاد ندارند. از نظر این گروه، معاد بر امکان اعاده معدوم استوار نیست؛ زیرا با مرگ، اجزای اصلی بدن نابود نمی شود تا به ایجاد دوباره نیازمند باشند؛ بلکه فقط از هم جدا می شوند.
- عده ای دیگر معتقدند که معاد، هم روحانی و هم جسمانی است. این، دیدگاه گروهی از محققان از متکلمان و فیلسوفان اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت است؛ از شیعیان مانند: شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، محقق طوسی، علامه حلی و... (رضوان اللّه تعالی علیهم) و از اهل سنّت مانند: غزالی، کعبی، حلیمی، راغب اصفهانی، بیشتر صوفیه، کرامیه و دیگران.
منظور ما از معاد جسمانی، همین نظریه سوم است. این دیدگاه، جامع دو نظر پیشین است.
منبع
- مجله: مبلغان-بهمن و اسفند 1387 - شماره 112، معاد جسمانی نویسنده : اکبر اسدعلیزاده ، صفحه 63