قنبر غلام امام علی علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
{{خوب}}
 +
'''«قنبر»''' غلام خاص [[امام علی]] علیه‌السلام و کسی است که دائما ملازم آن حضرت بود. او دلداده امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود و آن حضرت نیز او را بسیار دوست می‌داشت. قنبر سرانجام در زمان حکومت [[حجاج بن یوسف]] به جرم محبت علی علیه‌السلام به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
 +
==نسب و طایفه قنبر==
  
 +
قنبر از قبیله همدان ( از قبایل مشهور [[یمن]]) و [[کنیه]] اش را «ابوهمدان» گفته اند. از زندگی و دوران قنبر، اطلاع زیادی در دست نیست، فقط نقل های کوتاه تاریخی و حکایت هایی از او در کنار [[امام علی]] علیه‌السلام و خاندانش، ارزش وجودی و صفای او را نشان می دهد. قنبر از حیث حسب و نسب نیز شخصی مجهول است و اطلاعات متقنی درباره آباء و اجداد او در دست نیست. اما چه حسب و نسبی بالاتر از این که قنبر را منتسب به علی (ع) می دانند.
  
 +
او در [[کوفه]] زندگی می کرد و از سالهای قبل، علی (ع) را به حقانیت می شناخت. از سابقین در [[ولایت|ولایت]] و معرفت آن حضرت و همیشه وفادار و مطیع امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف از او استفاده می کرد و در مواقع حساس او را می طلبید و مامور کاری مهم می کرد.
  
 +
==قنبر در خدمت امیرالمؤمنین==
  
قنبر، غلام خاص اميرالمؤمنين عليه السلام است و ذكرش در اخبار بسيار شده و او همان است كه حضرت [[امیرالمومنین]] عليه السلام فرمود:
+
یکی از روزهایی که جنگ میان مسلمانان و ساسانیان ادامه داشت، سپاهیان مسلمان با کوله باری از غنایم جنگی از راه رسیدند و مانند همیشه گروهی از [[ایران|ایرانیان]] اسیر را به همراه داشتند. آنها را به اهل [[مدینه|مدینه]] عرضه داشتند تا هر یک دوران اسارات خود را جایی بگذراند. در آن میان جوانی بود با موهای برآمده و زایده ای بر سرش که می گفتند پسر حمدان و از سخن گویان حکومتی بوده است. سر به زیر افکنده و خود را از نگاه های پیروز شدگان جنگ می رهانید. ناگهان نگاهی محبت آمیز بر سرش سنگینی کرد، می خواست خود را پنهان سازد ولی غافلگیر شده بود. زیرچشمی بدان عرب نگریست، او هم جوانی بود با چشم هایی مهربان ولی پر کشش. اندکی موهای جلوی سر را نداشت و آثار جنگ در چهره اش می نمود. آن جوان عرب این جوان عجم را به غلامی اش برگزید. به این عزیز دیروز و ذلیل امروز کنیه ابوهمدان بخشید و وی را قنبر نامید.<ref> الارشاد، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۲۶ </ref>
  
اِنّي اِذا اَبْصَرْتُ شَيْئا مُنْكَرا × اَوْقَدْتُ نارى وَ دَعَوْتُ قَنْبَرا
+
از آن پس همواره همراه و یار مولایش [[امیرالمؤمنین]] علی (ع) بود. خیلی زود با محیط خو گرفت و خیلی چیزها آموخت. اجرای [[حدود‌‌‌‌|حدود]] الهی و [[تعزیر|تعزیرات]] حکومتی را برعهده گرفت و با این اجرای [[عدالت]]، خود را در زمره عادلان وارد ساخت تا جایی که مولایش نیز به عدالت وی گواهی داد.
  
و مداحى قنبر آن حضرت را ـ در آن وقتى كه از او پرسيدند كه غلام كيستى؟ ـ مشهوُر و در «رجال» [[شيخ كشى]] مسطور است و او را [[حجاج ثقفى]] [[شهيد]] كرد. و روايت است كه چون قنبر را بر حجاج وارد نمودند حجاج پرسيد تو در خدمت على چه مى‌كردى؟ گفت: آب وضويش را حاضر مى‌ساختم؛ پرسيد كه على چه مى‌گفت چون از وضوى خويش فارغ مى‌گشت؟
+
«[[ابوعمرو کشی]]» با اسنادی روایت می کند که امیرالمؤمنین (ع) این [[بیت (شعر)|بیت]] را می خواند و در آن از قنبر یاد می کرد:
  
گفت: اين آيه مباركه را تلاوت مى‌فرمود: «فلَمّا نسواما ذُكرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِمااءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُالْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمينَ».<ref> [[سوره انعام]](6)، آيه 44ـ45.</ref>
+
اِنّی اِذا اَبْصَرْتُ شَیئا مُنْکرا * اَوْقَدْتُ نارى وَ دَعَوْتُ قَنْبَرا
  
حجاج گفت: گمان مى‌كنم كه اين آيه را بر ما تاويل مى‌كرد، قنبر گفت: بلى، حجاج گفت: چه خواهى كرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در اين هنگام من سعيد خواهم بود و تو شقى، پس حكم كرد تا قنبر را گردن زدند.<ref> [[رجال كشى]]، 1/290، [[مجالس المؤمنين]]، 1/314.</ref>
+
یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایندی پیش می آید، آتشم را می افروزم و «قنبر» را فرا می خوانم.
  
==پانویس ==
+
او در سفر و حضر در خدمت مولای متقیان و آماده اجرای هر دستوری بود. اینکه او را غلام [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) دانسته اند، به خوبی نشان می دهد که او بیش از اصحاب دیگر به علی (ع) نزدیک بوده است.
 +
 
 +
[[شیخ کلینی]] در کتاب «[[الکافی]]» از [[امام صادق]] (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که فرمود: قنبر غلام علی (علیه‌السّلام)، محبّت شدیدی به علی (علیه‌السّلام) داشت و چون علی (که درودهای خدا بر او باد) بیرون می‌آمد، او نیز بدون این که حضرت متوجه باشند پشت سر ایشان با شمشیر، بیرون می‌آمد. یک شب علی (علیه‌السّلام) او را دید، پرسید: چه می‌خواهی‌ ای قنبر؟ (برای چه پشت سر من آمده‌ای؟)
 +
قنبر گفت: پشت سر شما آمده‌ام (تا از شما محافظت کنم.) علی (علیه‌السّلام) فرمود: می‌خواهی مرا از اهل آسمان حفظ کنی یا از اهل زمین؟ قنبر گفت: نه. از اهل زمین. امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «انَّ اهلَ الارضِ لا یستطیعونَ شیئاً الّا باذن الله»؛ ‌اهل زمین بدون اراده و خواست خداوند هیچ کاری نمی‌توانند انجام دهند، پس برگرد. قنبر هم برگشت.<ref>علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۲۲.</ref>   
 +
 
 +
قنبر نه تنها در کارهای روزانه در خدمت امیرمومنان (علیه‌السّلام) بود، بلکه در میدان نبرد، سختی جنگ را تحمل نموده و از مولای خود دفاع می‌کرد. در اولین روزهای [[جنگ صفین]]، که امیرالمومنین (علیه‌السّلام) از [[نخیله]]، آماده حرکت به جانب صفین بود، برای سران سپاه پرچم‌هایی بست، از جمله برای قنبر پرچمی بست که فرمانده قسمتی از سپاه گردد.
 +
 
 +
==قنبر بعد از شهادت امیرالمؤمنین==
 +
قنبر پس از [[شهادت امام علی علیه السلام|شهادت امیرالمؤمنین]](ع) ملازم رکاب [[امام حسن علیه السلام|امام حسن مجتبی]](ع) شد که در حدود ۱۰ سال به طول انجامید. او از نزدیکان و مقربان امام حسن (ع) بود. وی از جمله کسانی بود که در لحظه شهادت امام مجتبی(ع) در آنجا حضور داشت و بر وصیت های ایشان بر برادرش [[محمد بن حنفیه|محمد بن حنفیه]] ناظر و شاهد بود.
 +
 
 +
پس از شهادت امام حسن(ع)، قنبر توفیق درک [[امامت]] حضرت [[سیدالشهداء|سیدالشهدا]](ع) را دریافت، اما توفیق یاری [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]](ع) در [[روز عاشورا|عاشورا]] را از دست داد. درباره این که چرا قنبر با این همه سوابق در [[کربلا|کربلا]] حضور نداشته، هیچ سند تاریخی وجود ندارد. اما با این حال برخی درباره عدم حضور قنبر در نهضت کربلا احتمالاتی را بیان کرده اند، از جمله این که با ظهور [[عبیدالله بن زیاد|ابن‌ زیاد]]، [[شیعه|شیعیان]] مخفیانه و پراکنده زندگی می‌کردند و قنبر در آن زمان در زندان‌های [[بنی امیه|بنی‌امیه]] اسیر بود و بعد از شهادت امام حسین(ع) از زندان آزاد شد.
 +
 
 +
قنبر پس از آزادی از زندان بنی‌امیه، در زمره یاران [[امام سجاد]] (علیه‌السّلام) درآمد اما به علت شرایط سیاسی و خفقان آن دوران موفق به خدمتگزاری نزدیک به امام چهارم نشد.
 +
 
 +
==شهادت قنبر==
 +
 
 +
«[[حجاج بن یوسف|حجاج بن یوسف ثقفی]]» در یکی از روزها به اطرافیان خود گفت: آرزومندم یکی از اصحاب [[امام علی علیه السلام|علی]] را به چنگ آورم و با ریختن خونش به درگاه خداوند تقرب جویم! درباریان نام قنبر را بردند و به دستور حجاج او را احضار کردند. وقتی قنبر وارد شد، حجاج خطاب به او گفت: تو کیستی؟
 +
 
 +
قنبر با بیانی رسا و بدون هیچ خوف و ترسی خود را چنین معرفی کرد: «أنا مولی من ضرب بسَیفین و طعن برُمحین، و صلّی قبلتین و بایع البیعتین و هاجر الهجرتین و لم یکفر بالله طرفة عین، أنا مولی صالح المؤمنین و وارث النبیین و خیرالوصیین…؛ من غلام آن کسی هستم که با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید و به دو [[قبله]] نماز خواند و دو نوبت (با [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله) بیعت کرد و دو نوبت هجرت نمود و چشم بر هم زدنی کافر نشد، من غلام صالح مومنانم و غلام وارث انبیا و بهترین اوصیا هستم...».
 +
 
 +
چون حجاج این سخنان را از قنبر شنید، دستور داد گردن او را زدند و آن مرد خدا و یار و همراه [[امام علی علیه السلام|امیر مومنان]] علیه السلام را به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساندند.<ref> الاختصاص مفید، ص ۷۳؛ الارشاد مفید، ج ۱، ص ۳۲۸؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص۱۲۶.</ref>
 +
 
 +
همچنین روایتی از [[امام هادی]] (علیه‌السّلام) است که فرمود: چون قنبر را بر حجاج ثقفی وارد نمودند، حجاج پرسید تو در خدمت على چه مى‌کردى؟ گفت: آب وضویش را حاضر مى‌ساختم؛ پرسید که على چه مى‌گفت چون از وضوى خویش فارغ مى‌گشت؟ گفت: این [[آیه|آیه]] مبارکه را تلاوت مى‌فرمود: {{متن قرآن|«فلَمّا نسوا ما ذُکرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَیهِمْ اَبْوابَ کلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِما اءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمینَ»}}.<ref> [[سوره انعام]]، آیه ۴۴ـ۴۵.</ref>
 +
 
 +
حجاج گفت: گمان مى‌کنم که این آیه را بر ما [[تأویل|تأویل]] مى‌کرد (و ما را مصداق آن می‌دانست)، قنبر گفت: آری. حجاج گفت: چه خواهى کرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در این هنگام من سعید خواهم بود و تو شقى. پس حکم کرد تا قنبر را گردن زدند.<ref> رجال کشى، ۱/۲۹۰، مجالس المؤمنین، ۱/۳۱۴.</ref>
 +
 
 +
زیارتگاهی منسوب به قنبر، در بازار یا محله قنبر علی، در منطقه رصافه (در بخش شرقی [[بغداد]]) قرار دارد. برخی نیز گفته اند، با توجه به این‌که قنبر توسط حجاج به شهادت رسید و محل حکومت حجاج نیز شهر [[کوفه]] بود، ظاهرا مزار قنبر نیز در همین شهر باشد و گزارش‌هایی نیز در این زمینه وجود دارد.<ref>ابوالحسن هروی، الاشارات الی معرفه الزیارات، ج ۱، ص ۱۹، قاهره، ۱۴۲۲ق.</ref>
 +
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
===منبع===
+
==منابع==
 
+
*[[منتهى الآمال (کتاب)|منتهی الآمال]]، شیخ عباس قمی، قسمت اول، باب سوم، در تاريخ حضرت علی عليه‌السلام.
حاج شیخ عباس قمی, منتهی الامال، قسمت اول، باب سوم، در تاريخ حضرت علي عليه السلام
+
*[http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=18516 "قنبر"، کتابخانه طهور]، تاریخ بازیابی: ۵ دی ۱۳۹۲.
[[Category:یاران امام علی]]
+
*[http://pajuhesh.irc.ir/article/index/show/type/article/id/+1203 "زندگی‌نامه قنبر غلام وفادار امام علی"، سيد رضی سيدنژاد، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما]، بازیابی: ۵ دی ۱۳۹۲.
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
+
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 +
[[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۸:۱۱

«قنبر» غلام خاص امام علی علیه‌السلام و کسی است که دائما ملازم آن حضرت بود. او دلداده امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود و آن حضرت نیز او را بسیار دوست می‌داشت. قنبر سرانجام در زمان حکومت حجاج بن یوسف به جرم محبت علی علیه‌السلام به شهادت رسید.

نسب و طایفه قنبر

قنبر از قبیله همدان ( از قبایل مشهور یمن) و کنیه اش را «ابوهمدان» گفته اند. از زندگی و دوران قنبر، اطلاع زیادی در دست نیست، فقط نقل های کوتاه تاریخی و حکایت هایی از او در کنار امام علی علیه‌السلام و خاندانش، ارزش وجودی و صفای او را نشان می دهد. قنبر از حیث حسب و نسب نیز شخصی مجهول است و اطلاعات متقنی درباره آباء و اجداد او در دست نیست. اما چه حسب و نسبی بالاتر از این که قنبر را منتسب به علی (ع) می دانند.

او در کوفه زندگی می کرد و از سالهای قبل، علی (ع) را به حقانیت می شناخت. از سابقین در ولایت و معرفت آن حضرت و همیشه وفادار و مطیع امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف از او استفاده می کرد و در مواقع حساس او را می طلبید و مامور کاری مهم می کرد.

قنبر در خدمت امیرالمؤمنین

یکی از روزهایی که جنگ میان مسلمانان و ساسانیان ادامه داشت، سپاهیان مسلمان با کوله باری از غنایم جنگی از راه رسیدند و مانند همیشه گروهی از ایرانیان اسیر را به همراه داشتند. آنها را به اهل مدینه عرضه داشتند تا هر یک دوران اسارات خود را جایی بگذراند. در آن میان جوانی بود با موهای برآمده و زایده ای بر سرش که می گفتند پسر حمدان و از سخن گویان حکومتی بوده است. سر به زیر افکنده و خود را از نگاه های پیروز شدگان جنگ می رهانید. ناگهان نگاهی محبت آمیز بر سرش سنگینی کرد، می خواست خود را پنهان سازد ولی غافلگیر شده بود. زیرچشمی بدان عرب نگریست، او هم جوانی بود با چشم هایی مهربان ولی پر کشش. اندکی موهای جلوی سر را نداشت و آثار جنگ در چهره اش می نمود. آن جوان عرب این جوان عجم را به غلامی اش برگزید. به این عزیز دیروز و ذلیل امروز کنیه ابوهمدان بخشید و وی را قنبر نامید.[۱]

از آن پس همواره همراه و یار مولایش امیرالمؤمنین علی (ع) بود. خیلی زود با محیط خو گرفت و خیلی چیزها آموخت. اجرای حدود الهی و تعزیرات حکومتی را برعهده گرفت و با این اجرای عدالت، خود را در زمره عادلان وارد ساخت تا جایی که مولایش نیز به عدالت وی گواهی داد.

«ابوعمرو کشی» با اسنادی روایت می کند که امیرالمؤمنین (ع) این بیت را می خواند و در آن از قنبر یاد می کرد:

اِنّی اِذا اَبْصَرْتُ شَیئا مُنْکرا * اَوْقَدْتُ نارى وَ دَعَوْتُ قَنْبَرا

یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایندی پیش می آید، آتشم را می افروزم و «قنبر» را فرا می خوانم.

او در سفر و حضر در خدمت مولای متقیان و آماده اجرای هر دستوری بود. اینکه او را غلام علی (ع) دانسته اند، به خوبی نشان می دهد که او بیش از اصحاب دیگر به علی (ع) نزدیک بوده است.

شیخ کلینی در کتاب «الکافی» از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که فرمود: قنبر غلام علی (علیه‌السّلام)، محبّت شدیدی به علی (علیه‌السّلام) داشت و چون علی (که درودهای خدا بر او باد) بیرون می‌آمد، او نیز بدون این که حضرت متوجه باشند پشت سر ایشان با شمشیر، بیرون می‌آمد. یک شب علی (علیه‌السّلام) او را دید، پرسید: چه می‌خواهی‌ ای قنبر؟ (برای چه پشت سر من آمده‌ای؟) قنبر گفت: پشت سر شما آمده‌ام (تا از شما محافظت کنم.) علی (علیه‌السّلام) فرمود: می‌خواهی مرا از اهل آسمان حفظ کنی یا از اهل زمین؟ قنبر گفت: نه. از اهل زمین. امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «انَّ اهلَ الارضِ لا یستطیعونَ شیئاً الّا باذن الله»؛ ‌اهل زمین بدون اراده و خواست خداوند هیچ کاری نمی‌توانند انجام دهند، پس برگرد. قنبر هم برگشت.[۲]

قنبر نه تنها در کارهای روزانه در خدمت امیرمومنان (علیه‌السّلام) بود، بلکه در میدان نبرد، سختی جنگ را تحمل نموده و از مولای خود دفاع می‌کرد. در اولین روزهای جنگ صفین، که امیرالمومنین (علیه‌السّلام) از نخیله، آماده حرکت به جانب صفین بود، برای سران سپاه پرچم‌هایی بست، از جمله برای قنبر پرچمی بست که فرمانده قسمتی از سپاه گردد.

قنبر بعد از شهادت امیرالمؤمنین

قنبر پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) ملازم رکاب امام حسن مجتبی(ع) شد که در حدود ۱۰ سال به طول انجامید. او از نزدیکان و مقربان امام حسن (ع) بود. وی از جمله کسانی بود که در لحظه شهادت امام مجتبی(ع) در آنجا حضور داشت و بر وصیت های ایشان بر برادرش محمد بن حنفیه ناظر و شاهد بود.

پس از شهادت امام حسن(ع)، قنبر توفیق درک امامت حضرت سیدالشهدا(ع) را دریافت، اما توفیق یاری امام حسین(ع) در عاشورا را از دست داد. درباره این که چرا قنبر با این همه سوابق در کربلا حضور نداشته، هیچ سند تاریخی وجود ندارد. اما با این حال برخی درباره عدم حضور قنبر در نهضت کربلا احتمالاتی را بیان کرده اند، از جمله این که با ظهور ابن‌ زیاد، شیعیان مخفیانه و پراکنده زندگی می‌کردند و قنبر در آن زمان در زندان‌های بنی‌امیه اسیر بود و بعد از شهادت امام حسین(ع) از زندان آزاد شد.

قنبر پس از آزادی از زندان بنی‌امیه، در زمره یاران امام سجاد (علیه‌السّلام) درآمد اما به علت شرایط سیاسی و خفقان آن دوران موفق به خدمتگزاری نزدیک به امام چهارم نشد.

شهادت قنبر

«حجاج بن یوسف ثقفی» در یکی از روزها به اطرافیان خود گفت: آرزومندم یکی از اصحاب علی را به چنگ آورم و با ریختن خونش به درگاه خداوند تقرب جویم! درباریان نام قنبر را بردند و به دستور حجاج او را احضار کردند. وقتی قنبر وارد شد، حجاج خطاب به او گفت: تو کیستی؟

قنبر با بیانی رسا و بدون هیچ خوف و ترسی خود را چنین معرفی کرد: «أنا مولی من ضرب بسَیفین و طعن برُمحین، و صلّی قبلتین و بایع البیعتین و هاجر الهجرتین و لم یکفر بالله طرفة عین، أنا مولی صالح المؤمنین و وارث النبیین و خیرالوصیین…؛ من غلام آن کسی هستم که با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید و به دو قبله نماز خواند و دو نوبت (با رسول خدا صلی الله علیه وآله) بیعت کرد و دو نوبت هجرت نمود و چشم بر هم زدنی کافر نشد، من غلام صالح مومنانم و غلام وارث انبیا و بهترین اوصیا هستم...».

چون حجاج این سخنان را از قنبر شنید، دستور داد گردن او را زدند و آن مرد خدا و یار و همراه امیر مومنان علیه السلام را به شهادت رساندند.[۳]

همچنین روایتی از امام هادی (علیه‌السّلام) است که فرمود: چون قنبر را بر حجاج ثقفی وارد نمودند، حجاج پرسید تو در خدمت على چه مى‌کردى؟ گفت: آب وضویش را حاضر مى‌ساختم؛ پرسید که على چه مى‌گفت چون از وضوى خویش فارغ مى‌گشت؟ گفت: این آیه مبارکه را تلاوت مى‌فرمود: «فلَمّا نسوا ما ذُکرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَیهِمْ اَبْوابَ کلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِما اءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمینَ».[۴]

حجاج گفت: گمان مى‌کنم که این آیه را بر ما تأویل مى‌کرد (و ما را مصداق آن می‌دانست)، قنبر گفت: آری. حجاج گفت: چه خواهى کرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در این هنگام من سعید خواهم بود و تو شقى. پس حکم کرد تا قنبر را گردن زدند.[۵]

زیارتگاهی منسوب به قنبر، در بازار یا محله قنبر علی، در منطقه رصافه (در بخش شرقی بغداد) قرار دارد. برخی نیز گفته اند، با توجه به این‌که قنبر توسط حجاج به شهادت رسید و محل حکومت حجاج نیز شهر کوفه بود، ظاهرا مزار قنبر نیز در همین شهر باشد و گزارش‌هایی نیز در این زمینه وجود دارد.[۶]

پانویس

  1. الارشاد، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۲۶
  2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۲۲.
  3. الاختصاص مفید، ص ۷۳؛ الارشاد مفید، ج ۱، ص ۳۲۸؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص۱۲۶.
  4. سوره انعام، آیه ۴۴ـ۴۵.
  5. رجال کشى، ۱/۲۹۰، مجالس المؤمنین، ۱/۳۱۴.
  6. ابوالحسن هروی، الاشارات الی معرفه الزیارات، ج ۱، ص ۱۹، قاهره، ۱۴۲۲ق.

منابع

مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه