بساسیری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} {{مدخل دائره المعارف|لغت نامه دهخدا}} بساسیری . [ ب َ ] (اِ...' ایجاد کرد)
 
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{مدخل دائرة المعارف|لغت نامه دهخدا}}
 +
'''«ارسلان بساسیری»''' نام یکی از امرای لشکریان ترک در عهد [[قائم(خلیفه عباسی)|قائم عباسی]] و از مردم فسای فارس بوده است. بساسیری را نام ارسلان بوده، و جهت آن که اول حاکم بساسیر فارس بود بدین نام مشهور شد.
  
{{مدخل دائره المعارف|[[لغت نامه دهخدا]]}}
+
مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال قائم خلیفه عباسی می آورد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به [[بغداد]] در بغداد فتنه ها پیدا شد و غلامان بر دیلمیان مستولی شدند و برایشان مصادرات و غارت کردند... بدین سبب خلیفه به حضور طغرل بک استعجال نمود و قاضی هبةاﷲ هاشمی را به طلب او فرستاد.
  
بساسیری . [ ب َ ] (اِخ ) ارسلان . نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس . مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراﷲ آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به بغداد در بغداد فتنه ها پیدا شد و غلامان بر دیلمیان مستولی شدند و بر ایشان مصادرات و غارت کردند... بدین سبب خلیفه بحضور طغرل بک استعجال نمود و قاضی هبةاﷲ هاشمی را به طلب او فرستاد. سلطان طغرل بک در ثانی عشرین رمضان سنه ٔ سبع و اربعین و اربعمائه ، به بغداد رفت . ملک الرحیم دیلم او را استقبال کرد. سلطان او را بگرفت و بند کرد و به قلعه ٔ ری فرستاد. لشکر سلطان ، شرقی بغداد را غارت کردند. مردم در حرم باب الخلیفه گریختند. سلطان لشکریان را از غارت منع کرد. ترکان بغداد بعضی با پیش بساسیری رفتند که سرهنگی بود از سرهنگان دیلمیان و او در رحبه ٔ شام بود و دعوت اسماعیلیان پذیرفته از مصر او را امیرخلیل سیدمعتمد نوشتندی . بساسیری به مصر پیش المنتصر باللّه فرستاد و از او مدد خواست و او را به قائم خلیفه و سلطان طغرل بک تخویف داد سلطان طغرل بک در کار بساسیری تهاون نمود تا از مصر او را مدد رسید و اموال و اسلحه و اسباب فراوان آوردند و دبیس بن صدقه و گروه بنی اسد بدو پیوستند و او قوی حال شد. از کرد و ترک و اعراب بنی کلاب ، لشکر فراوان برو جمع شد. آهنگ جنگ سلطان کرد. سلطان طغرل بک قتلمش بن اسرائیل را که عم زاده اش بوده با قریش بن بدران عقیلی بجنگ او فرستاد. بنی عقیل با قریش بن بدران غدر کردند و با طرف بساسیری رفتند. بدین سبب شکست بر لشکر سلطان افتاد. قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. سلطان بنفس خود بدان جنگ رفت . بساسیری به رحبه گریخت . لشکر سلطان از عقبش برفتند. خلقی عظیم از لشکر بساسیری کشته شد سلطان مراجعت نمود وبکنار آب فرات نزول فرمود. بساسیری بازگشت و به سخار رفت . از سلطانیان خلقی بی شمار بکشت چنانکه از دفن عاجز شدند و در چالها می افکندند و خاک بر سر میکردند. بساسیری با امرای شام و قریش بدران و بنی نمیر و بنی کلاب به جنگ سلطان آمد و در منزلگاه سلطان قحطی عظیم شایع شد چنانکه رطلی گوشت به یک دینار رسید. سلطان بفرمود تا کمین کردند و در روز حرب از ایشان منهزم شد. چون از کمینگاه درگذشت معاودت کرده خلقی بسیار ازقوم بساسیری به تیغ گذرانیدند و اسیر بی شمار گرفت . از اسیران آنچه از بنی عقیل بودند دست بازداشت و گفت ایشان از این مخالفت معذورند که جهت خانه و زن و بچه کردند اما آنچه از بنی نمیر و بنی کلاب و شامیان بودندبه سیاست رسانید... چون سلطان طغرل بک از جنگ بساسیری مراجعت نمود، بساسیری قوت گرفت در ذی حجه ٔ سنه خمسین و اربعمائه به بغداد رفت و جانب غربی بگرفت و جسر ببست و بطرف شرقی آمد، عمیدالعراق احمدالمقبول با پنج هزار بر در حرم با بساسیری جنگ کرد و مقهور شد. لشکر بساسیری در حرم رفتند و قائم خلیفه را با وزیر ابومسلم و قاضی القضاة علی دامغانی و رئیس الرؤسا ابن شروان و بقیةالنقباء هاشمیان را بگرفت و بر شتران نشانده گرد بغداد به رسوایی گردانیدند. پس ایشان را بکشتند و قایم خلیفه را به مهارش عجلی سپردند و در خانه ای محبوس کردند... فتنه ٔ بساسیری یک سال و چهار ماه در بغداد قائم بود و خطبه و سکه بنام اسماعیلیان خواند و این همه فتنه بواسطه ٔ مخالفت ابراهیم ینال بود.قائم خلیفه از عانه رقعه بسلطان نوشت و گفت مسلمانی را دریاب که شعار قرامطه آشکارا شد و کار اسلام سست گشت . سلطان وزیر را فرمود که جواب مناسب بنویس صفی [ الدین ] ابوالعلاء منشی بجواب بر پشت رقعه ٔ خلیفه این آیت بنوشت : «ارجع الیهم فلنأتینهم بجنود لاقبل لهم بها و لنخرجنهم منها اذلة و هم صاغرون ». (قرآن 37/27). سلطان را خوش آمد و گفت امیدوارم که چنین باشد.
+
سلطان طغرل بک در ثانی عشرین [[رمضان]] سنه سبع و اربعین و اربعمائه به بغداد رفت. ملک الرحیم دیلم او را استقبال کرد. سلطان او را بگرفت و بند کرد و به قلعه ری فرستاد. لشکر سلطان، شرقی بغداد را غارت کردند. مردم در حرم باب الخلیفه گریختند. سلطان لشکریان را از غارت منع کرد. ترکان بغداد بعضی با پیش بساسیری رفتند که سرهنگی بود از سرهنگان دیلمیان و او در رحبه شام بود و دعوت [[اسماعیلیه|اسماعیلیان]] پذیرفته از [[مصر]] او را امیرخلیل سید معتمد نوشتندی.
  
سلطان تا آتش فتنه ٔ ابراهیم ینال در این ملک منطفی نمیگرداند، عزیمت بغداد متعذر بود بدین سبب فتنه ٔ بساسیری امتداد یافت . چون سلطان طغرل بک کار دارالملک با نسق آورد عزیمت بغداد کرد. چون به پول علی رسید، مهارش عجلی قائم خلیفه را بخدمت سلطان آورد. سلطان شرایط احترام به تقدیم رسانید و زمین بوس کرد و پیاده در رکاب خلیفه روان شد. خلیفه گفت ارکب یا رکن الدین . خطاب سلطان را از دولت به دین آورد. سلطان خلیفه را بدارالخلافه رسانید و کار خلافت باز از سر رونق یافت . غلامان سلطان اردم ، و خمارتکین و طغراک به حکم سلطان به جنگ بساسیری به اعمال فراتی رفتند. بساسیری بگریخت و در بطایح رفت . ایشان بر سبیل شکار به بطایح رفتند ناگاه بر او افتادند جنگ کردند بساسیری کشته شد و سرش بسلطان فرستادند. سلطان گفت که می خواستم تا او را زنده بدست آورند تا با او اکرام کنم بمکافات بدکرداری او تا جهانیان بازگویند. بساسیری را نام ارسلان بوده ، جهت آنکه اول حاکم بساسیر فارس بود بدین نام مشهورشد.  
+
بساسیری به مصر پیش مستنصر فاطمی فرستاد و از او مدد خواست و او را به قائم خلیفه و سلطان طغرل بک تخویف داد. سلطان طغرل بک در کار بساسیری تهاون نمود تا از مصر او را مدد رسید و اموال و اسلحه و اسباب فراوان آوردند و دبیس بن صدقه و گروه بنی اسد بدو پیوستند و او قوی حال شد. از کرد و ترک و اعراب بنی کلاب، لشکر فراوان برو جمع شد. آهنگ جنگ سلطان کرد. سلطان طغرل بک، قتلمش بن اسرائیل را که عم زاده اش بوده با قریش بن بدران عقیلی بجنگ او فرستاد. بنی عقیل با قریش بن بدران غدر کردند و با طرف بساسیری رفتند. بدین سبب شکست بر لشکر سلطان افتاد. قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. سلطان بنفس خود بدان جنگ رفت. بساسیری به رحبه گریخت. لشکر سلطان از عقبش برفتند. خلقی عظیم از لشکر بساسیری کشته شد سلطان مراجعت نمود و به کنار آب فرات نزول فرمود.
  
==منبع==
+
بساسیری بازگشت و به سخار رفت. از سلطانیان خلقی بی شمار بکشت چنانکه از دفن عاجز شدند و در چالها می افکندند و خاک بر سر می کردند. بساسیری با امرای [[شام]] و قریش بدران و بنی نمیر و بنی کلاب به جنگ سلطان آمد و در منزلگاه سلطان قحطی عظیم [[شایعه|شایع]] شد چنانکه رطلی گوشت به یک دینار رسید. سلطان بفرمود تا کمین کردند و در روز حرب از ایشان منهزم شد. چون از کمینگاه درگذشت معاودت کرده خلقی بسیار ازقوم بساسیری به تیغ گذرانیدند و اسیر بی شمار گرفت.
لغت نامه دهخدا، واژه بساسیری، در دسترس در سایت [http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DB%8C-1 واژه یاب]
+
 
 +
از اسیران آنچه از بنی عقیل بودند دست بازداشت و گفت: ایشان از این مخالفت معذورند که جهت خانه و زن و بچه کردند اما آنچه از بنی نمیر و بنی کلاب و شامیان بودند به سیاست رسانید... چون سلطان طغرل بک از جنگ بساسیری مراجعت نمود، بساسیری قوت گرفت در [[ماه ذی الحجه|ذی الحجه]] سنه خمسین و اربعمائه به [[بغداد]] رفت و جانب غربی بگرفت و جسر ببست و بطرف شرقی آمد، عمیدالعراق احمدالمقبول با پنج هزار بر در حرم با بساسیری جنگ کرد و مقهور شد.
 +
 
 +
لشکر بساسیری در حرم رفتند و [[قائم(خلیفه عباسی)|قائم]] خلیفه را با وزیر ابومسلم و قاضی القضاة علی دامغانی و رئیس الرؤسا ابن شروان و بقیةالنقباء [[بنی هاشم|هاشمیان]] را بگرفت و بر شتران نشانده گرد بغداد به رسوایی گردانیدند. پس ایشان را بکشتند و قایم خلیفه را به مهارش عجلی سپردند و در خانه ای محبوس کردند... [[فتنه]] بساسیری یک سال و چهار ماه در بغداد قائم بود و خطبه و سکه بنام اسماعیلیان خواند و این همه فتنه بواسطه مخالفت ابراهیم ینال بود.
 +
 
 +
قائم خلیفه از عانه رقعه بسلطان نوشت و گفت: مسلمانی را دریاب که شعار قرامطه آشکارا شد و کار [[اسلام]] سست گشت. سلطان وزیر را فرمود که جواب مناسب بنویس، صفی [الدین] ابوالعلاء منشی بجواب بر پشت رقعه خلیفه این [[آیه|آیت]] بنوشت: {{متن قرآن|«ارْجِعْ إِلَیهِمْ فَلَنَأْتِینَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُون»}}. ([[سوره نمل]]، آیه ۳۷) سلطان را خوش آمد و گفت: امیدوارم که چنین باشد.
 +
 
 +
سلطان تا آتش فتنه ابراهیم ینال در این ملک منطفی نمی گرداند، عزیمت بغداد متعذر بود بدین سبب فتنه بساسیری امتداد یافت. چون سلطان طغرل بک کار دارالملک با نسق آورد عزیمت بغداد کرد. چون به پول علی رسید، مهارش عجلی قائم خلیفه را بخدمت سلطان آورد. سلطان شرایط احترام به تقدیم رسانید و زمین بوس کرد و پیاده در رکاب خلیفه روان شد. خلیفه گفت: ارکب یا رکن الدین.
 +
 
 +
خطاب سلطان را از دولت به دین آورد. سلطان خلیفه را بدارالخلافه رسانید و کار [[خلافت]] باز از سر رونق یافت. غلامان سلطان اردم و خمارتکین و طغراک به حکم سلطان به جنگ بساسیری به اعمال فراتی رفتند. بساسیری بگریخت و در بطایح رفت. ایشان بر سبیل شکار به بطایح رفتند ناگاه بر او افتادند جنگ کردند بساسیری کشته شد و سرش بسلطان فرستادند. سلطان گفت: که می خواستم تا او را زنده بدست آورند تا با او اکرام کنم بمکافات بدکرداری او تا جهانیان بازگویند.
 +
 
 +
==منابع==
 +
 
 +
*لغت نامه دهخدا، واژه بساسیری، در دسترس در سایت [http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DB%8C-1 واژه یاب].
 +
 
 +
[[رده:دولتمردان]]
 +
[[رده:بنی عباس]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۱۹

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از لغت نامه دهخدا است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«ارسلان بساسیری» نام یکی از امرای لشکریان ترک در عهد قائم عباسی و از مردم فسای فارس بوده است. بساسیری را نام ارسلان بوده، و جهت آن که اول حاکم بساسیر فارس بود بدین نام مشهور شد.

مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال قائم خلیفه عباسی می آورد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به بغداد در بغداد فتنه ها پیدا شد و غلامان بر دیلمیان مستولی شدند و برایشان مصادرات و غارت کردند... بدین سبب خلیفه به حضور طغرل بک استعجال نمود و قاضی هبةاﷲ هاشمی را به طلب او فرستاد.

سلطان طغرل بک در ثانی عشرین رمضان سنه سبع و اربعین و اربعمائه به بغداد رفت. ملک الرحیم دیلم او را استقبال کرد. سلطان او را بگرفت و بند کرد و به قلعه ری فرستاد. لشکر سلطان، شرقی بغداد را غارت کردند. مردم در حرم باب الخلیفه گریختند. سلطان لشکریان را از غارت منع کرد. ترکان بغداد بعضی با پیش بساسیری رفتند که سرهنگی بود از سرهنگان دیلمیان و او در رحبه شام بود و دعوت اسماعیلیان پذیرفته از مصر او را امیرخلیل سید معتمد نوشتندی.

بساسیری به مصر پیش مستنصر فاطمی فرستاد و از او مدد خواست و او را به قائم خلیفه و سلطان طغرل بک تخویف داد. سلطان طغرل بک در کار بساسیری تهاون نمود تا از مصر او را مدد رسید و اموال و اسلحه و اسباب فراوان آوردند و دبیس بن صدقه و گروه بنی اسد بدو پیوستند و او قوی حال شد. از کرد و ترک و اعراب بنی کلاب، لشکر فراوان برو جمع شد. آهنگ جنگ سلطان کرد. سلطان طغرل بک، قتلمش بن اسرائیل را که عم زاده اش بوده با قریش بن بدران عقیلی بجنگ او فرستاد. بنی عقیل با قریش بن بدران غدر کردند و با طرف بساسیری رفتند. بدین سبب شکست بر لشکر سلطان افتاد. قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. سلطان بنفس خود بدان جنگ رفت. بساسیری به رحبه گریخت. لشکر سلطان از عقبش برفتند. خلقی عظیم از لشکر بساسیری کشته شد سلطان مراجعت نمود و به کنار آب فرات نزول فرمود.

بساسیری بازگشت و به سخار رفت. از سلطانیان خلقی بی شمار بکشت چنانکه از دفن عاجز شدند و در چالها می افکندند و خاک بر سر می کردند. بساسیری با امرای شام و قریش بدران و بنی نمیر و بنی کلاب به جنگ سلطان آمد و در منزلگاه سلطان قحطی عظیم شایع شد چنانکه رطلی گوشت به یک دینار رسید. سلطان بفرمود تا کمین کردند و در روز حرب از ایشان منهزم شد. چون از کمینگاه درگذشت معاودت کرده خلقی بسیار ازقوم بساسیری به تیغ گذرانیدند و اسیر بی شمار گرفت.

از اسیران آنچه از بنی عقیل بودند دست بازداشت و گفت: ایشان از این مخالفت معذورند که جهت خانه و زن و بچه کردند اما آنچه از بنی نمیر و بنی کلاب و شامیان بودند به سیاست رسانید... چون سلطان طغرل بک از جنگ بساسیری مراجعت نمود، بساسیری قوت گرفت در ذی الحجه سنه خمسین و اربعمائه به بغداد رفت و جانب غربی بگرفت و جسر ببست و بطرف شرقی آمد، عمیدالعراق احمدالمقبول با پنج هزار بر در حرم با بساسیری جنگ کرد و مقهور شد.

لشکر بساسیری در حرم رفتند و قائم خلیفه را با وزیر ابومسلم و قاضی القضاة علی دامغانی و رئیس الرؤسا ابن شروان و بقیةالنقباء هاشمیان را بگرفت و بر شتران نشانده گرد بغداد به رسوایی گردانیدند. پس ایشان را بکشتند و قایم خلیفه را به مهارش عجلی سپردند و در خانه ای محبوس کردند... فتنه بساسیری یک سال و چهار ماه در بغداد قائم بود و خطبه و سکه بنام اسماعیلیان خواند و این همه فتنه بواسطه مخالفت ابراهیم ینال بود.

قائم خلیفه از عانه رقعه بسلطان نوشت و گفت: مسلمانی را دریاب که شعار قرامطه آشکارا شد و کار اسلام سست گشت. سلطان وزیر را فرمود که جواب مناسب بنویس، صفی [الدین] ابوالعلاء منشی بجواب بر پشت رقعه خلیفه این آیت بنوشت: «ارْجِعْ إِلَیهِمْ فَلَنَأْتِینَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُون». (سوره نمل، آیه ۳۷) سلطان را خوش آمد و گفت: امیدوارم که چنین باشد.

سلطان تا آتش فتنه ابراهیم ینال در این ملک منطفی نمی گرداند، عزیمت بغداد متعذر بود بدین سبب فتنه بساسیری امتداد یافت. چون سلطان طغرل بک کار دارالملک با نسق آورد عزیمت بغداد کرد. چون به پول علی رسید، مهارش عجلی قائم خلیفه را بخدمت سلطان آورد. سلطان شرایط احترام به تقدیم رسانید و زمین بوس کرد و پیاده در رکاب خلیفه روان شد. خلیفه گفت: ارکب یا رکن الدین.

خطاب سلطان را از دولت به دین آورد. سلطان خلیفه را بدارالخلافه رسانید و کار خلافت باز از سر رونق یافت. غلامان سلطان اردم و خمارتکین و طغراک به حکم سلطان به جنگ بساسیری به اعمال فراتی رفتند. بساسیری بگریخت و در بطایح رفت. ایشان بر سبیل شکار به بطایح رفتند ناگاه بر او افتادند جنگ کردند بساسیری کشته شد و سرش بسلطان فرستادند. سلطان گفت: که می خواستم تا او را زنده بدست آورند تا با او اکرام کنم بمکافات بدکرداری او تا جهانیان بازگویند.

منابع

  • لغت نامه دهخدا، واژه بساسیری، در دسترس در سایت واژه یاب.