عرب پيش از اسلام: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) (حذف الگوی بخشی از یک کتاب) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | براى شناختن وضع عرب قبل از [[اسلام]]، در کنار [[قرآن]] به عنوان یک منبع بدون تردید، می توان منابع زیر را مورد استفاده قرار داد: | |
− | + | #[[تورات]] (با تمام تحریف هایى که در آن انجام گرفته است.) | |
+ | #نوشته هاى یونانیان و رومیان در [[قرون وسطی|قرون وسطى]]. | ||
+ | #تواریخ اسلامى که به قلم دانشمندان اسلامى نگارش یافته است. | ||
+ | #آثار باستانى که در حفارى ها و کاوش هاى خاورشناسان به دست آمده و تا حدى پرده از روى مطالبى برداشته است.<ref> فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص ۲۹ </ref> | ||
+ | #توصیف هائی که در [[روایت|روایات]] [[معصوم|معصومین]] علیهم السلام از وضعیت عرب پیش از اسلام صورت گرفته. | ||
− | + | ==قبایل عرب پیش از اسلام== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | به طور مسلم، [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره عربستان]] از زمان هاى گذشته مسکن قبایل زیادى بوده که برخى از آنان در طى حوادث نابود گردیده اند، ولى در تاریخ این سرزمین، سه قبیله - که تیره هایى نیز از آن ها جدا شده است - بیش از همه نام و نشان دارند: | ||
− | + | *<I>'''۱. عرب بائده:'''</I> و آن به معناى نابود شده است، زیرا این قوم بر اثر نافرمانى هاى پیاپى، با بلاهاى آسمانى و زمینى نابود گشتند. شاید آنان همان [[قوم عاد]] و [[ثمود]] بودند که در [[قرآن مجید]] از آنها به طور مکرر یاد شده است. | |
− | + | *<I>'''۲. قحطانیان:'''</I> فرزندان یعرب بن قحطان که در «[[یمن]]» و سایر نقاط جنوبى [[عربستان]] مسکن داشتند و آنان را عرب اصیل مى نامند. یمنى هاى امروزى و قبیله هاى «[[اوس]]» و «[[خزرج]]» که در آغاز [[اسلام]] دو قبیله بزرگ در [[مدینه|مدینه]] بودند، از نسل «قحطان» اند. آنان حکومت هاى زیادى داشتند و در عمران و آبادى خاک یمن بسیار کوشیده و تمدن هایى را از خود به یادگار گذاشته اند. امروز کتیبه هاى آنان با اصول علمى خوانده مى شود و تا حدودى تاریخچه «قحطانى» را روشن مى کند و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته مى شود، همگى به همین گروه، آن هم در سرزمین یمن بستگى دارد. | |
− | * <I> | + | *<I>'''۳. عدنانیان:'''</I> فرزندان [[حضرت اسماعیل]]، فرزند [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم خلیل]] علیه السلام مى باشند. ریشه این تیره به طور خلاصه چنین است: حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور شد که فرزند خود اسماعیل را با مادر وى «[[هاجر]]» در سرزمین [[مکه]] جاى دهد، ابراهیم علیه السلام هر دو را از خاک [[فلسطین|فلسطین]] به جانب دره عمیقى (مکه) که بى آب و علف بود حرکت داد. لطف و مهر پروردگار جهان، چشمه [[چاه زمزم|زمزم]] را در اختیار آنان گذاشت، اسماعیل با قبیله «[[قبیله جرهم|جرهم]]» که در نزدیکى مکه خیمه زده بودند وصلت کرد. وى صاحب فرزندان و نوادگان زیادى شد که یکى از آنان «عدنان» است که با چند واسطه، نسب وى به اسماعیل مى رسد. فرزندان عدنان، به تیره هاى گوناگونى تقسیم شدند و از میان آنان قبیله اى که مشهور شد قبیله [[قریش|قریش]] و در میان آنان «[[بنى هاشم]]» بودند.<ref>فروغ ابدیت، ص۳۱ </ref> |
− | و | + | ==ادیان عرب== |
+ | [[ابن واضح یعقوبی|یعقوبی]] مى نویسد: عرب به واسطه مجاورت با پیروان ادیان و آمد و رفت به کشورهاى دور و نزدیک، داراى ادیان مختلفى بودند. [[قریش|قریش]] و تمامى اولاد «معد بن عدنان» پاره اى از [[احکام]] دین [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] را معمول مى داشتند. بدین گونه که به [[حج]] مى آمدند و خانه [[کعبه|کعبه]] را [[زیارت]] مى کردند و مناسک و دیگر مراسم حج یادگار [[حضرت ابراهیم]] را انجام مى دادند. مهمان نواز بودند، و [[ماه های حرام|ماه هاى حرام]] را محترم مى شمردند. اعمال نامشروع و قطع پیوند خویشى و ستمگرى را زشت مى داشتند، و هر کس را که مرتکب جرم مى شد، کیفر مى دادند. | ||
− | + | آن ها همچنان متصدیان [[خانه خدا]] بودند تا این که قبیله «[[خزاعه]]» پرده دارى [[کعبه]] را تصاحب کردند و بعضى از [[احکام]] و مناسک حج را تغییر دادند، از جمله این که پیش از غروب آفتاب از «[[عرفات]]» بیرون مى آمدند، و بعضى از آن ها بعد از طلوع آفتاب روز دهم [[ذى الحجه]] کوچ مى کردند. | |
− | + | قریش بر این عقاید بود تا این که «عمرو بن لحى خزاعى» به [[شام]] رفت و در آن جا دید که مردمى از [[عمالقه]] بت ها را پرستش مى کنند. عمرو بن لحى پرسید: این بت ها چیستند که مى بینم مى پرستید؟ عمالقه گفتند: ما این ها را پرستش مى کنیم، و به وسیله آن ها یارى مى جوئیم، و طلب باران مى کنیم. عمرو بن لحى گفت: آیا ممکن است یکى از این بت ها را به من بدهید تا آن را به سرزمین عرب ببرم، و در کنار خانه خدا که قبائل عرب به زیارت آن مى آیند قرار دهم؟ عمالقه بتى به نام «[[هبل]]» به وى دادند و عمرو بن لحى آن را آورد و در کنار خانه کعبه گذاشت، و این نخستین بتى بود که در مکه استقرار یافت.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت،علی دوانی، ص ۲۰ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۲۹۴)</ref> به دنبال آن بت هاى دیگرى هم در مکه و سایر نقاط [[حجاز]] و مجاور آن نصب شد و قریش و قبائل عرب به پرستش آن ها پرداختند. | |
− | + | از طرف دیگر به واسطه مجاورت با [[یهود|یهود]] و [[نصاری|نصارا]] در [[یمن|یمن]] و [[نجران]] و [[خیبر]]، به مرور ایام گروهى از افراد قبایل عرب کیش یهودى و نصرانى را پذیرفتند. [[تبّع]] پادشاه یمن دو تن از علماى یهود را به نقاطى از یمن فرستاد و آن ها عده اى از یمنى ها را یهودى کردند. همچنین جمعى از دو قبیله «اوس» و «خزرج» پس از آن که از یمن بیرون آمدند و در [[مدینه]] سکونت ورزیدند به واسطه مجاورت با یهودیان خیبر و [[بنی قریظه|بنى قریظه]] و [[بنى نضير]] یهودى شدند. عده اى از افراد قبیله بنى حارث، غسانى، [[بنى اسد]]، [[بنی تمیم|بنى تمیم]]، بنى تغلب، طى، مذحج، بهراد، سلیح، تنوخ، و بنى لخم، کیش [[مسیحیت|مسیحی]] را پذیرفتند. حجر بن عمرو کندى نیز [[مجوس|مجوسى]] و [[زندیق|زندیق]] شد.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از ([[تاريخ يعقوبى]] ج ۱ ص ۲۹۸)</ref> | |
− | + | گذشته از [[بت پرستی|بت پرستى]] و تدین به ادیانى که ریشه آسمانى داشت، بعضى از قبایل عرب ستاره پرست بودند که در شهر «حران» واقع در [[سوریه]] مى زیستند. قبیله «بنى ملیح» که تیره اى از [[قبیله خزاعه]] بودند «[[جن]]» را پرستش مى کردند. همچنین عده اى از حمیریان یمن آفتاب پرست، و قبایل «کنانه» ماه پرست بودند. قبیله «جذام» ستاره مشترى، و قبیله «طى» ستاره سهیل، و قبیله «قیس» ستاره شعرا و «بنى اسد» عطارد را مى پرستیدند.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از (الاصنام کلبى ص ۳۴) </ref> | |
+ | ==رسوم و فرهنگ عرب پیش از اسلام== | ||
+ | ===اوصاف پسندیده=== | ||
− | + | برخى اوصاف عمومى و پسندیده عرب که در میان تمام عرب گسترش پیدا کرده بود را به طور کلى را مى توان چنین خلاصه کرد: | |
− | + | اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان [[عدنان]]، طبعا [[سخاوت|سخى]] و مهمان نواز بودند، کمتر به [[امانت]] خیانت مى کردند، پیمان شکنى را گناه غیرقابل بخششى مى دانستند، در راه عقیده فداکار بودند و از صراحت لهجه کاملا برخوردار بودند، حافظه هاى نیرومندى براى حفظ اشعار و خطبه ها در میان آنان پیدا مى شد و در فن [[شعر]] و سخنرانى سرآمد روزگار بودند. [[شجاعت]] و جرأت آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانى و تیراندازى مهارت داشتند و فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسندیده مى شمردند. | |
− | == | + | ===اوهام و خرافات رایج در میان عرب=== |
− | |||
− | + | به گفته [[مسعودی|مسعودى]] بعضى از عرب عقیده به وجود پرنده اى به نام «هام» داشتند و مى گفتند هام [[روح]] آدمى است که پس از [[مرگ]] یا قتل به صورت مرغى درمى آید و پیوسته در اطراف قبر او نوحه سرائى مى کند، و اخبار دنیا را به مقتول یا متوفى مى دهد و در جلو خانه بازماندگان شخص درگذشته به سر مى برد.<ref>تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از ([[مروج الذهب]] جلد ۲ صفحه ۱۵۳) </ref> | |
− | + | بعضى دیگر «[[ذات انواط]]» را پرستش مى کردند، عبادت ذات انواط همان دخیل بستن بود. ذات انواط در وادى نخله قرار داشت و از زیارتگاه هاى مردم [[مکه]] به شمار مى رفت. ذات انواط درخت بزرگ سبزى بود که کفار [[قریش|قریش]] و سایر قبائل عرب هر سال به [[زیارت]] آن مى رفتند و سلاح هاى خود را بر آن مى آویختند. در آن جا قربانى مى کردند، و یک روز در آن جا مى ماندند.<ref> تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از (سیره ابن هشام ج ۴ ص ۸۹۳) </ref> به ذات انواط چیزهایى به عنوان دخیل مى آویختند و حاجت و مراد مى خواستند. | |
− | + | جمعى دیگر از عرب معتقد به وجود «غول» بودند، و عقیده داشتند که غول ها در شب ها و جاهاى خلوت پیدا مى شوند یا در بیابان ها سر راه ها را مى گیرند و باعث آزار آدمى مى شوند. عرب هم در صدد برمى آمد که غول را تعقیب کند و نگذارد به او آسیبى برساند. مسعودى نقل مى کند که بعضى از [[صحابه]] از جمله [[عمر بن الخطاب]] گفته است که وى پیش از ظهور [[اسلام]] در یکى از سفرهایش به [[شام]] غول را دیده است که در صدد آزار رساندن به وى بوده و عمر با شمشیر او را زده است.<ref> تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ به نقل از (مروج الذهب جلد ۲ صفحه ۱۵۵) </ref> | |
− | به | + | به خواب و جادوگرى هم اعتقاد داشتند. جادوگرى به نام کهانت در میان قبائل مختلف رواج داشت، و جادوگر از مقام والائى برخوردار بود و راى او را هر چه بود به کار مى بستند، و سرپیچى از آن را شوم مى دانستند. «شق» و «سطیح» دو کاهن و جادوگر معروف عرب بودند که عرب در گیرودارهاى خود به آن ها مراجعه مى کردند و از آن ها نظرخواهى مى نمودند. |
− | از | + | «ذوالشرى» هم که از توده سنگ هاى سیاه تراشیده چهارگوش تشکیل یافته بود مورد احترام پرستش بعضى از قبائل عرب بود. |
− | + | اعتقاد به «انصاب و [[ازلام]]» نیز از اوهام و [[خرافات]] رایج در میان عرب بود. ازلام -جمع زلم بر وزن قلم- تیرهاى کوچکى بود که از درختى به نام «نبع» که با صلابت و قابل انحناء بود مى گرفتند و به یک اندازه تراشیده و صاف مى نمودند و به هر کدام رنگ مخصوصى مى زدند و در [[قمار]] و فالگیرى از آن ها استفاده مى کردند، و به آن ها «قداح» مى گفتند. قداح به معناى تیرهاى بدون پیکان بود. نام این تیرها که در قمار به کار مى رفت، به گفته یعقوبى ده تا بود. هفت تاى آن ها را «انصب» مى گفتند: یعنى نصیب و بهره بده، و سه تا «لاتنصب» بود.<ref> تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ و ۲۴ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۳۰۰)</ref> | |
− | + | خداوند در [[قرآن مجید]] نصیب و بهره گرفتن از این نوع رایزنى و نظرخواهى و فالگیرى را مانند [[شراب خواری|شراب]] و قمار اکیدا نهى کرده و آن را پلیدى و از کارهاى [[شیطان|شیطانى]] دانسته است: «یا ایها الذین آمنوا انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون».<ref>[[سوره مائده]]/آیه ۹۳.</ref> | |
+ | ===وضعیت زندگی=== | ||
+ | [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] علیه السلام در یکى از [[خطبه]] هاى خود، اوضاع عرب پیش از [[اسلام]] را چنین بیان مى کند: | ||
+ | «انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم نذیرا للعالمین و أمینا على التنزیل، و أنتم معشر العرب على شرّ دین و فی شرّ دار منیخون بین حجارة خشن، و حیات صم، تشربون الکدر، و تأکلون الحشب، و تسفکون دماءکم، و تقطعون أرحامکم؛ والأصنام فیکم منصوبة، والآثام بکم معصوبة».<ref>[[نهج البلاغه]]، خطبه ۲۶.</ref> | ||
− | + | خداوند، [[پیامبر اسلام|محمد]] صلى اللّه علیه و آله و سلم را بیم دهنده جهانیان و امین [[وحى]] و کتاب خود، مبعوث کرد و شما گروه عرب در بدترین آیین و بدترین جاها به سر مى بردید. در میان سنگلاخ ها و مارهاى کر (که از هیچ صدایى نمى رمیدند) اقامت داشتید. آب هاى لجن را مى آشامیدید و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى خوردید و خون یکدیگر را مى ریختید و از خویشاوندان دورى مى کردید و بت ها در میان شما سر پا بود و از گناهان اجتناب نمى کردید.<ref> ترجمه از جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص: ۳۶ </ref> | |
− | + | ==پانویس== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:دوران جاهلیت]] | [[رده:دوران جاهلیت]] | ||
[[رده:تاریخ اسلام]] | [[رده:تاریخ اسلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۴۴
براى شناختن وضع عرب قبل از اسلام، در کنار قرآن به عنوان یک منبع بدون تردید، می توان منابع زیر را مورد استفاده قرار داد:
- تورات (با تمام تحریف هایى که در آن انجام گرفته است.)
- نوشته هاى یونانیان و رومیان در قرون وسطى.
- تواریخ اسلامى که به قلم دانشمندان اسلامى نگارش یافته است.
- آثار باستانى که در حفارى ها و کاوش هاى خاورشناسان به دست آمده و تا حدى پرده از روى مطالبى برداشته است.[۱]
- توصیف هائی که در روایات معصومین علیهم السلام از وضعیت عرب پیش از اسلام صورت گرفته.
محتویات
قبایل عرب پیش از اسلام
به طور مسلم، شبه جزیره عربستان از زمان هاى گذشته مسکن قبایل زیادى بوده که برخى از آنان در طى حوادث نابود گردیده اند، ولى در تاریخ این سرزمین، سه قبیله - که تیره هایى نیز از آن ها جدا شده است - بیش از همه نام و نشان دارند:
- ۱. عرب بائده: و آن به معناى نابود شده است، زیرا این قوم بر اثر نافرمانى هاى پیاپى، با بلاهاى آسمانى و زمینى نابود گشتند. شاید آنان همان قوم عاد و ثمود بودند که در قرآن مجید از آنها به طور مکرر یاد شده است.
- ۲. قحطانیان: فرزندان یعرب بن قحطان که در «یمن» و سایر نقاط جنوبى عربستان مسکن داشتند و آنان را عرب اصیل مى نامند. یمنى هاى امروزى و قبیله هاى «اوس» و «خزرج» که در آغاز اسلام دو قبیله بزرگ در مدینه بودند، از نسل «قحطان» اند. آنان حکومت هاى زیادى داشتند و در عمران و آبادى خاک یمن بسیار کوشیده و تمدن هایى را از خود به یادگار گذاشته اند. امروز کتیبه هاى آنان با اصول علمى خوانده مى شود و تا حدودى تاریخچه «قحطانى» را روشن مى کند و هر چه درباره تمدن عرب قبل از اسلام گفته مى شود، همگى به همین گروه، آن هم در سرزمین یمن بستگى دارد.
- ۳. عدنانیان: فرزندان حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل علیه السلام مى باشند. ریشه این تیره به طور خلاصه چنین است: حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور شد که فرزند خود اسماعیل را با مادر وى «هاجر» در سرزمین مکه جاى دهد، ابراهیم علیه السلام هر دو را از خاک فلسطین به جانب دره عمیقى (مکه) که بى آب و علف بود حرکت داد. لطف و مهر پروردگار جهان، چشمه زمزم را در اختیار آنان گذاشت، اسماعیل با قبیله «جرهم» که در نزدیکى مکه خیمه زده بودند وصلت کرد. وى صاحب فرزندان و نوادگان زیادى شد که یکى از آنان «عدنان» است که با چند واسطه، نسب وى به اسماعیل مى رسد. فرزندان عدنان، به تیره هاى گوناگونى تقسیم شدند و از میان آنان قبیله اى که مشهور شد قبیله قریش و در میان آنان «بنى هاشم» بودند.[۲]
ادیان عرب
یعقوبی مى نویسد: عرب به واسطه مجاورت با پیروان ادیان و آمد و رفت به کشورهاى دور و نزدیک، داراى ادیان مختلفى بودند. قریش و تمامى اولاد «معد بن عدنان» پاره اى از احکام دین ابراهیم را معمول مى داشتند. بدین گونه که به حج مى آمدند و خانه کعبه را زیارت مى کردند و مناسک و دیگر مراسم حج یادگار حضرت ابراهیم را انجام مى دادند. مهمان نواز بودند، و ماه هاى حرام را محترم مى شمردند. اعمال نامشروع و قطع پیوند خویشى و ستمگرى را زشت مى داشتند، و هر کس را که مرتکب جرم مى شد، کیفر مى دادند.
آن ها همچنان متصدیان خانه خدا بودند تا این که قبیله «خزاعه» پرده دارى کعبه را تصاحب کردند و بعضى از احکام و مناسک حج را تغییر دادند، از جمله این که پیش از غروب آفتاب از «عرفات» بیرون مى آمدند، و بعضى از آن ها بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذى الحجه کوچ مى کردند.
قریش بر این عقاید بود تا این که «عمرو بن لحى خزاعى» به شام رفت و در آن جا دید که مردمى از عمالقه بت ها را پرستش مى کنند. عمرو بن لحى پرسید: این بت ها چیستند که مى بینم مى پرستید؟ عمالقه گفتند: ما این ها را پرستش مى کنیم، و به وسیله آن ها یارى مى جوئیم، و طلب باران مى کنیم. عمرو بن لحى گفت: آیا ممکن است یکى از این بت ها را به من بدهید تا آن را به سرزمین عرب ببرم، و در کنار خانه خدا که قبائل عرب به زیارت آن مى آیند قرار دهم؟ عمالقه بتى به نام «هبل» به وى دادند و عمرو بن لحى آن را آورد و در کنار خانه کعبه گذاشت، و این نخستین بتى بود که در مکه استقرار یافت.[۳] به دنبال آن بت هاى دیگرى هم در مکه و سایر نقاط حجاز و مجاور آن نصب شد و قریش و قبائل عرب به پرستش آن ها پرداختند.
از طرف دیگر به واسطه مجاورت با یهود و نصارا در یمن و نجران و خیبر، به مرور ایام گروهى از افراد قبایل عرب کیش یهودى و نصرانى را پذیرفتند. تبّع پادشاه یمن دو تن از علماى یهود را به نقاطى از یمن فرستاد و آن ها عده اى از یمنى ها را یهودى کردند. همچنین جمعى از دو قبیله «اوس» و «خزرج» پس از آن که از یمن بیرون آمدند و در مدینه سکونت ورزیدند به واسطه مجاورت با یهودیان خیبر و بنى قریظه و بنى نضير یهودى شدند. عده اى از افراد قبیله بنى حارث، غسانى، بنى اسد، بنى تمیم، بنى تغلب، طى، مذحج، بهراد، سلیح، تنوخ، و بنى لخم، کیش مسیحی را پذیرفتند. حجر بن عمرو کندى نیز مجوسى و زندیق شد.[۴]
گذشته از بت پرستى و تدین به ادیانى که ریشه آسمانى داشت، بعضى از قبایل عرب ستاره پرست بودند که در شهر «حران» واقع در سوریه مى زیستند. قبیله «بنى ملیح» که تیره اى از قبیله خزاعه بودند «جن» را پرستش مى کردند. همچنین عده اى از حمیریان یمن آفتاب پرست، و قبایل «کنانه» ماه پرست بودند. قبیله «جذام» ستاره مشترى، و قبیله «طى» ستاره سهیل، و قبیله «قیس» ستاره شعرا و «بنى اسد» عطارد را مى پرستیدند.[۵]
رسوم و فرهنگ عرب پیش از اسلام
اوصاف پسندیده
برخى اوصاف عمومى و پسندیده عرب که در میان تمام عرب گسترش پیدا کرده بود را به طور کلى را مى توان چنین خلاصه کرد:
اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان عدنان، طبعا سخى و مهمان نواز بودند، کمتر به امانت خیانت مى کردند، پیمان شکنى را گناه غیرقابل بخششى مى دانستند، در راه عقیده فداکار بودند و از صراحت لهجه کاملا برخوردار بودند، حافظه هاى نیرومندى براى حفظ اشعار و خطبه ها در میان آنان پیدا مى شد و در فن شعر و سخنرانى سرآمد روزگار بودند. شجاعت و جرأت آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانى و تیراندازى مهارت داشتند و فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسندیده مى شمردند.
اوهام و خرافات رایج در میان عرب
به گفته مسعودى بعضى از عرب عقیده به وجود پرنده اى به نام «هام» داشتند و مى گفتند هام روح آدمى است که پس از مرگ یا قتل به صورت مرغى درمى آید و پیوسته در اطراف قبر او نوحه سرائى مى کند، و اخبار دنیا را به مقتول یا متوفى مى دهد و در جلو خانه بازماندگان شخص درگذشته به سر مى برد.[۶]
بعضى دیگر «ذات انواط» را پرستش مى کردند، عبادت ذات انواط همان دخیل بستن بود. ذات انواط در وادى نخله قرار داشت و از زیارتگاه هاى مردم مکه به شمار مى رفت. ذات انواط درخت بزرگ سبزى بود که کفار قریش و سایر قبائل عرب هر سال به زیارت آن مى رفتند و سلاح هاى خود را بر آن مى آویختند. در آن جا قربانى مى کردند، و یک روز در آن جا مى ماندند.[۷] به ذات انواط چیزهایى به عنوان دخیل مى آویختند و حاجت و مراد مى خواستند.
جمعى دیگر از عرب معتقد به وجود «غول» بودند، و عقیده داشتند که غول ها در شب ها و جاهاى خلوت پیدا مى شوند یا در بیابان ها سر راه ها را مى گیرند و باعث آزار آدمى مى شوند. عرب هم در صدد برمى آمد که غول را تعقیب کند و نگذارد به او آسیبى برساند. مسعودى نقل مى کند که بعضى از صحابه از جمله عمر بن الخطاب گفته است که وى پیش از ظهور اسلام در یکى از سفرهایش به شام غول را دیده است که در صدد آزار رساندن به وى بوده و عمر با شمشیر او را زده است.[۸]
به خواب و جادوگرى هم اعتقاد داشتند. جادوگرى به نام کهانت در میان قبائل مختلف رواج داشت، و جادوگر از مقام والائى برخوردار بود و راى او را هر چه بود به کار مى بستند، و سرپیچى از آن را شوم مى دانستند. «شق» و «سطیح» دو کاهن و جادوگر معروف عرب بودند که عرب در گیرودارهاى خود به آن ها مراجعه مى کردند و از آن ها نظرخواهى مى نمودند.
«ذوالشرى» هم که از توده سنگ هاى سیاه تراشیده چهارگوش تشکیل یافته بود مورد احترام پرستش بعضى از قبائل عرب بود.
اعتقاد به «انصاب و ازلام» نیز از اوهام و خرافات رایج در میان عرب بود. ازلام -جمع زلم بر وزن قلم- تیرهاى کوچکى بود که از درختى به نام «نبع» که با صلابت و قابل انحناء بود مى گرفتند و به یک اندازه تراشیده و صاف مى نمودند و به هر کدام رنگ مخصوصى مى زدند و در قمار و فالگیرى از آن ها استفاده مى کردند، و به آن ها «قداح» مى گفتند. قداح به معناى تیرهاى بدون پیکان بود. نام این تیرها که در قمار به کار مى رفت، به گفته یعقوبى ده تا بود. هفت تاى آن ها را «انصب» مى گفتند: یعنى نصیب و بهره بده، و سه تا «لاتنصب» بود.[۹]
خداوند در قرآن مجید نصیب و بهره گرفتن از این نوع رایزنى و نظرخواهى و فالگیرى را مانند شراب و قمار اکیدا نهى کرده و آن را پلیدى و از کارهاى شیطانى دانسته است: «یا ایها الذین آمنوا انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون».[۱۰]
وضعیت زندگی
امیرمؤمنان علیه السلام در یکى از خطبه هاى خود، اوضاع عرب پیش از اسلام را چنین بیان مى کند:
«انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم نذیرا للعالمین و أمینا على التنزیل، و أنتم معشر العرب على شرّ دین و فی شرّ دار منیخون بین حجارة خشن، و حیات صم، تشربون الکدر، و تأکلون الحشب، و تسفکون دماءکم، و تقطعون أرحامکم؛ والأصنام فیکم منصوبة، والآثام بکم معصوبة».[۱۱]
خداوند، محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم را بیم دهنده جهانیان و امین وحى و کتاب خود، مبعوث کرد و شما گروه عرب در بدترین آیین و بدترین جاها به سر مى بردید. در میان سنگلاخ ها و مارهاى کر (که از هیچ صدایى نمى رمیدند) اقامت داشتید. آب هاى لجن را مى آشامیدید و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى خوردید و خون یکدیگر را مى ریختید و از خویشاوندان دورى مى کردید و بت ها در میان شما سر پا بود و از گناهان اجتناب نمى کردید.[۱۲]
پانویس
- ↑ فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص ۲۹
- ↑ فروغ ابدیت، ص۳۱
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت،علی دوانی، ص ۲۰ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۲۹۴)
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از (تاريخ يعقوبى ج ۱ ص ۲۹۸)
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۱ به نقل از (الاصنام کلبى ص ۳۴)
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از (مروج الذهب جلد ۲ صفحه ۱۵۳)
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۲ به نقل از (سیره ابن هشام ج ۴ ص ۸۹۳)
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ به نقل از (مروج الذهب جلد ۲ صفحه ۱۵۵)
- ↑ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص ۲۳ و ۲۴ به نقل از (تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۳۰۰)
- ↑ سوره مائده/آیه ۹۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
- ↑ ترجمه از جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص: ۳۶