اولیاء الله: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اصلاح عبارت نخستین متن)
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
'''«اولیاءاللّه»''' از واژگان [[قرآن|قرآنی]]، به معنی دوستان و مقربان [[خدا|خداوند]] که در [[ایمان]] و عبودیت به مرحله کمال رسیده‌اند می‌باشد. برخورداری از ایمان و [[تقوا]] و دوری از ترس و اندوه از غیر خدا، از جمله ویژگی‌هاى اولیاءاللّه است.
  
+
== مفهوم‌شناسی ==
'''کلیدواژه: ولیّ، اولیاءالله، ایمان، عبودیت، قرآن کریم'''
+
«اولیاءاللّه» ترکیبى اضافى از دو کلمه «اولیاء» و «[[الله]]» است؛ «اولیاء» جمع «وَلىّ» بر وزن فعیل و از ریشه «وَلْى» است. وَلْى در لغت به معناى قُرب و نزدیکى است.<ref>المصباح، ص‌۶۷۲‌؛ القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۷۶۰، «ولى».</ref> برخى آن را در اصل به معناى وقوع چیزى پس از چیزى، همراه با رابطه‌اى بین آن دو دانسته و استعمال آن را در معانى دیگرى مانند نزدیکى، دوستى، یارى و پیروى از آثار آن اصل به حساب آورده‌اند.<ref>التحقیق، ج‌۱۳، ص‌۲۰۳، «ولى».</ref> براى ولىّ نیز معانى گوناگونى مانند دوستدار، رفیق و یارى کننده ذکر شده است<ref>تاج‌العروس، ج‌۲۰، ص‌۳۱۰، «ولى».</ref> که در هر یک از آنها نوعى قرب و نزدیکى وجود دارد.
  
'''''كاملان در ايمان و عبوديت'''''
+
مراد از «اولیاءاللّه» کسانى هستند که از دوستى و [[قرب الهی|قرب الهى]] برخوردارند. ولىّ [[الله|خدا]] شدن لازمه [[ایمان]] به خداست، بنابراین هر مؤمنى از اولیاءاللّه است؛ ولى درجات اولیاءاللّه به مقدار درجه ایمانشان متفاوت است.<ref> شرح فصوص‌الحکم، ص‌۴۴۱.</ref>
  
__Toc__
+
گرچه دارندگان هر یک از مراتب ایمان از اولیاءاللّه هستند؛ ولى مراد از اولیاءاللّه در [[قرآن]]، کسانى هستند که به درجه عالى ایمان و عبودیت رسیده‌اند.<ref>المیزان، ج‌۱۰، ص‌۹۰.</ref> آنان کاملانى هستند که از لباس بشریت بیرون آمده و از قدس [[عالم جبروت|جبروت]] گذشته و در قدس [[عالم لاهوت|لاهوت]] وارد شده‌اند و آنها موحّدان حقیقى‌اند و در [[حدیث قدسی]] در مورد ایشان آمده است: اولیاى مرا کسى جز من نمى‌شناسد.<ref> شرح فصوص‌الحکم، ص‌۴۴۱.</ref> البته این گروه نیز خود داراى مراتبى هستند، زیرا کمال ولایت پایانى نداشته، مراتب اولیاءاللّه نامتناهى است.<ref>شرح فصوص‌الحکم، ص‌۱۴۸.</ref> برخى نیز ولىّ اللّه را کسى دانسته‌اند که [[فرشته]] با او سخن گوید یا کارهاى نیک به او الهام شود.<ref>علم الیقین، ج‌۱، ص‌۴۸۸.</ref>
«اولياء» جمع «وَلىّ» بر وزن فعيل و از ريشه «و ـ ل ـ ى» است. وَلْى در لغت به معناى قرب و نزديكى است.<ref>المصباح، ص‌672‌؛ القاموس المحيط، ج‌2، ص‌1760، «ولى».</ref> برخى آن را در اصل به معناى وقوع چيزى پس از چيزى، همراه با رابطه‌اى بين آن دو دانسته و استعمال آن را در معانى ديگرى مانند نزديكى، دوستى، يارى و پيروى از آثار آن اصل به حساب آورده‌اند.<ref>التحقيق، ج‌13، ص‌203، «ولى».</ref> براى ولىّ نيز معانى گوناگونى مانند دوستدار، رفيق و يارى كننده ذكر شده است<ref>تاج‌العروس، ج‌20، ص‌310، «ولى».</ref> كه در هر يك از آنها نوعى قرب و نزديكى وجود دارد.
 
  
«اولياءاللّه» تركيبى اضافى است و مراد از آن كسانى هستند كه از دوستى و قرب الهى برخوردارند. ولىّ خدا شدن لازمه ايمان به خداست، بنابراين هر مؤمنى از اولياءاللّه است؛ ولى درجات اولياءاللّه به مقدار درجه ايمانشان متفاوت است.<ref> شرح فصوص‌الحكم، ص‌441.</ref> گرچه دارندگان هر يك از مراتب ايمان از اولياءاللّه هستند؛ ولى مراد از اولياء اللّه در قرآن، كسانى هستند كه به درجه عالى ايمان و عبوديت رسيده‌اند.<ref>الميزان، ج‌10، ص‌90.</ref> آنان كاملانى هستند كه از لباس بشريت بيرون آمده و از قدس جبروت گذشته و در قدس لاهوت وارد شده‌اند و آنها موحّدان حقيقى‌اند و در [[حديث قدسى]] در مورد ايشان آمده است: اولياى مرا كسى جز من نمى‌شناسد.<ref> شرح فصوص‌الحكم، ص‌441.</ref>
+
رسیدن به درجه عالى ایمان و [[عبادت|عبودیت]] و برخوردارى از این مرتبه ولایت، موجب مى‌شود انسان نوعى [[ولایت تکوینی|ولایت تکوینى]] بر عالم پیدا کرده، بتواند در آن تصرف کند، چنانکه سرپرستى دیگر انسانها و‌ تدبیر امور آنان را نیز خداوند به چنین انسانهایى واگذار مى‌کند.
  
البته اين گروه نيز خود داراى مراتبى هستند زيرا كمال ولايت پايانى نداشته، مراتب اولياءاللّه نامتناهى است.<ref>شرح فصوص‌الحكم، ص‌148.</ref> برخى نيز ولىّ اللّه را كسى دانسته‌اند كه فرشته با او سخن گويد يا كارهاى نيك به او الهام شود.<ref>علم اليقين، ج‌1، ص‌488.</ref> رسيدن به درجه عالى ايمان و عبوديت و برخوردارى از اين مرتبه ولايت، موجب مى‌شود انسان نوعى ولايت تكوينى بر عالم پيدا كرده، بتواند در آن تصرف كند چنان كه سرپرستى ديگر انسانها و‌ تدبير امور آنان را نيز خداوند به چنين انسانهايى واگذار مى‌كند.
+
در [[قرآن کریم]] لفظ اولیاءالله فقط در دو مورد بکار رفته است: در آیه {{متن قرآن|«اَلا اِنَّ اَولِیاءَاللّهِ لاخَوفٌ عَلَیهِم و‌لا‌ هُم‌ یحزَنون»}} ([[سوره یونس]]، ۶۲) برخى از ویژگی هاى اولیاء اللّه بیان شده و در آیه‌ «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ» ([[سوره جمعه]]، ۶) خطاب به [[یهود|یهودیان]] آمده است: اگر گمان مى‌کنید تنها شما اولیاى خدا هستید پس مرگ را آرزو کنید.
  
در [[قرآن كريم]] لفظ اولياءالله فقط در دو مورد بكار رفته است: در آيات 62 ـ 64 [[سوره يونس]]/10، برخى از ويژگي هاى اولياء اللّه بيان شده و در آيه‌ 6‌ [[سوره جمعه]]/62 خطاب به [[یهود|يهوديان]] آمده است: اگر گمان مى‌كنيد تنها شما اولياى خدا هستيد پس مرگ را آرزو كنيد...
+
در برخى از روایات، عنوان «اولیاءاللّه» بر [[اهل بیت]] علیهم السلام، پیروان ایشان<ref>تفسیر عیاشى، ج‌۲، ص‌۱۲۴؛ البرهان، ج‌۳، ص‌۳۹؛ نورالثقلین، ج‌۲، ص‌۳۰۹.</ref> و [[ابرار|اَبرار]]<ref>بحارالانوار، ج‌۷، ص‌۹۵.</ref> تطبیق شده است. [[امام على]] علیه السلام فرمود: «انّ اللَّه اخفى‌ ولیه فى عباده فلا تستصغرنّ عبداً من‌ عبیداللَّهِ فربّما یکونُ ولیه و انتَ لاتعلم»؛ خداوند ولىّ خود را میان مردم پنهان کرده است، پس هرگز مسلمانى را تحقیر نکنید، شاید او از اولیاى خدا باشد.<ref>تفسیر نورالثقلین.</ref>
  
در برخى از روايات عنوان اولياءاللّه بر [[اهل بيت]] عليهم السلام، پيروان ايشان<ref>تفسير عياشى، ج‌2، ص‌124؛ البرهان، ج‌3، ص‌39؛ نورالثقلين، ج‌2، ص‌309.</ref> و ابرار<ref>[[بحارالانوار]]، ج‌7، ص‌95.</ref> تطبيق شده است.
+
==ویژگی‌هاى اولیاءاللّه ==
  
==ويژگي هاى اولياءاللّه==
+
[[قرآن کریم]] براى «اولیاءاللّه»، ویژگی هاى گوناگونى برشمرده است. از ویژگی هایى که ذکر مى‌شود دو مورد نخست، مقدمۀ قرار گرفتن در زمره اولیاءاللّه بوده و سایر موارد، از آثار و نتایج مقام و مرتبه ایشان است؛ نیز مجموع این ویژگی ها از مختصات اولیاءاللّه است، بنابراین وجود برخى از آنها در غیر ایشان نیز امکان‌پذیر است.
  
قرآن براى «اولياءاللّه»، ويژگي هاى گوناگونى برشمرده است. از ويژگي هايى كه ذكر مى‌شود دو مورد نخست، مقدمه قرار گرفتن در زمره اولياءاللّه و ساير موارد از آثار و نتايج مقام و مرتبه ايشان است؛ نيز مجموع اين ويژگي ها از مختصات اولياءاللّه است، بنابراين وجود برخى از آنها در غير ايشان نيز امكان‌پذير است.
+
'''ایمان:'''
  
===ايمان===
+
یکى از ویژگی هاى اولیاءالله برخوردارى از [[ایمان]] است: {{متن قرآن|«أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ... الَّذِینَ آمَنُوا...»}}. ([[سوره یونس]]/۶۲-۱۰،۶۳) مقصود از ایمان اولیاء اللّه، مرتبه اولیه ایمان نیست، بلکه مراد، ایمان کامل و درجه عالى ایمان است، زیرا اولیاءاللّه پیش از برخوردارى از چنین ایمانى داراى [[تقوا|تقوایى]] مستمر بودند {{متن قرآن|«وَکانُوا یتَّقُونَ»}} ([[سوره یونس]]/۱۰،۶۳)؛ افزون بر این، از آیه ۶۲ سوره یونس با توجه به نفى هر گونه ترس و اندوهى از اولیاءالله، استفاده مى‌شود که ایمان آنان آن مرتبه از ایمان است که آنها را به عبودیت و مملوکیت محض مى‌رساند، به گونه‌اى که درمى‌یابند مالکیت ویژه خداست و آنها نمى‌توانند مالک چیزى باشند تا براى آن ترسیده یا از فقدان آن اندوهگین شوند.<ref>المیزان، ج‌۱۰، ص‌۸۹ - ۹۰.</ref>
  
يكى از ويژگي هاى اولياءالله برخوردارى از ايمان است: {{متن قرآن|«اَلا اِنَّ اَولِياءَاللّهِ... اَلَّذينَ ءامَنوا...»}}. ([[سوره يونس]]/10،63) مقصود از ايمان اولياء اللّه، مرتبه اوليه ايمان نيست بلكه مراد، ايمان كامل و درجه عالى ايمان است زيرا اولياءاللّه، پيش از برخوردارى از چنين ايمانى داراى تقوايى مستمر بودند «و كانوا يَتَّقون» ([[سوره يونس]]/10،63)؛ افزون بر اين از آيه 62 سوره يونس/10 با توجه به نفى هر گونه ترس و اندوهى از اولياءالله، استفاده مى‌شود كه ايمان آنان آن مرتبه از ايمان است كه آنها را به عبوديت و مملوكيت محض مى‌رساند به گونه‌اى كه درمى‌يابند مالكيت ويژه خداست و آنها نمى‌توانند مالك چيزى باشند تا براى آن ترسيده يا از فقدان آن اندوهگين شوند.<ref>الميزان، ج‌10، ص‌89 - 90.</ref>
+
'''تقوا:'''
  
===تقوا===
+
اولیاءاللّه از [[تقوا|تقواى]] مستمر برخوردارند: {{متن قرآن|«وَکانُوا یتَّقُونَ...»}}. ([[سوره یونس]]/۱۰،۶۳) برخى گفته‌اند: تقوا سه مرتبه دارد: دورى از [[شرک]]، اجتناب از هر گونه [[گناه]] و معصیتى، و تبتّل و [[انقطاع الی الله|انقطاع]] کامل از غیرخدا و دورى‌از هر چیزى که باطن [[انسان]] را از خدا بازدارد و مقصود از تقوا در [[آیه]] فوق، مرتبه سوم است. البته این مرتبه شامل دو مرتبه پیش از خود نیز مى‌شود.<ref>روح البیان، ج‌۴، ص‌۵۹.</ref>
  
اولياءاللّه از تقواى مستمر برخوردارند: {{متن قرآن|«و كانوا يَتَّقون...»}}. ([[سوره يونس]]/10،63) برخى گفته‌اند: تقوا سه مرتبه دارد: دورى از شرك، اجتناب از هر گونه گناه و معصيتى، اعم از فعل‌ و‌ ترك و تبتّل و انقطاع كامل از غیرخدا و دورى‌از هر چيزى كه باطن انسان را از خدا بازدارد و مقصود از تقوا در آيه فوق مرتبه سوم است. البته اين مرتبه شامل دو مرتبه پيش از خود نيز مى‌شود.<ref>روح البيان، ج‌4، ص‌59.</ref>
+
برخى مراد از ایمان در این آیه را کمال حال قوه نظریه و مراد از تقوا را کمال حال قوه عملیه دانسته‌اند.<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۷، ص‌۱۲۵.</ref>
  
برخى مراد از ايمان در اين آيه را كمال حال قوه نظريه و مراد از تقوا را كمال حال قوه عمليه دانسته‌اند.<ref>التفسير الكبير، ج‌17، ص‌125.</ref>
+
'''عدم ترس و اندوه از غیر خدا:'''
  
===دورى از ترس و اندوه از غير خدا===
+
در دل اولیاى الهى هیچ‌گونه خوف و حزنى از غیر خدا نیست: {{متن قرآن|«اَلا اِنَّ اَولِیاءَاللّهِ لاخَوفٌ عَلَیهِم و‌لا‌ هُم‌ یحزَنون»}}. ([[سوره یونس]]/۱۰،۶۲) انسان از چیزى که ممکن است به او آسیبى برساند، مى‌هراسد و براى از دست دادن چیزى که آن را دوست دارد یا تحقّق چیزى که آن را نمى‌پسندد، اندوهگین مى‌شود و این در صورتى است که براى خود نسبت به چیزى که از آن مى‌ترسد یا براى از دست دادن آن اندوهگین مى‌شود، مالکیت یا حقّى قائل باشد، لیکن اولیاءالله به سبب بهره‌مندى از [[توحید]] کامل، خداوند را مالک مطلق همه چیز مى‌دانند، به گونه‌اى که هیچ‌ کس در مالکیت چیزى شریک خداوند نیست. بنابراین، اولیاى الهى براى خود نسبت به چیزى مالکیت یا حقّى قائل نیستند تا بر اثر آن بترسند یا اندوهگین شوند.<ref> المیزان، ج‌۱۰، ص‌۹۰ ـ ۹۱.</ref>
  
در دل اولياى الهى هيچ‌گونه خوف و حزنى از غيرخدا نيست: {{متن قرآن|«اَلا اِنَّ اَولِياءَاللّهِ لاخَوفٌ عَلَيهِم و‌لا‌هُم‌ يَحزَنون»}}. ([[سوره يونس]]/10،62) انسان از چيزى كه ممكن است به او آسيبى برساند، مى‌هراسد و براى از دست دادن چيزى كه آن را دوست دارد يا تحقّق چيزى كه آن را نمى‌پسندد، اندوهگين مى‌شود و اين در صورتى است كه براى خود نسبت به چيزى كه براى آن مى‌ترسد يا براى از دست دادن آن اندوهگين مى‌شود، مالكيت يا حقّى قائل باشد ليكن اولياءالله به سبب بهره‌مندى از [[توحيد]] كامل، خداوند را مالك مطلق همه چيز مى‌دانند، به گونه‌اى كه هيچ‌ كس در مالكيت چيزى شريك خداوند نيست.
+
گفته شده: لازمه ترسیدن از چیزى یا اندوهگین شدن براى چیزى، تصور آن چیز است. در حالى که اولیاءالله به سبب استغراق در نور جلال الهى از غیرخدا غافل‌اند، بنابراین وجود ترس و اندوه در آنها غیرممکن است.<ref>التفسیرالکبیر، ج۱۷، ص۱۲۶؛ نمونه، ج‌۸، ص۳۳۴.</ref> برخى نیز گفته‌اند: چون اولیاءالله در ذات الهى فانى گشته‌اند، دیگر براى آنها غایتى بالاتر از آنچه بدان رسیده‌اند وجود ندارد تا بر اثر آن بترسند یا اندوهگین شوند.<ref>روح البیان، ج‌۴، ص‌۵۹ ـ ۶۰.</ref>
  
بنابراين، اولياى الهى براى خود نسبت به چيزى مالكيت يا حقّى قائل نيستند تا بر اثر آن بترسند يا اندوهگين شوند.<ref> الميزان، ج‌10، ص‌90 ـ 91.</ref> گفته شده: لازمه ترسيدن از چيزى يا اندوهگين شدن براى چيزى، تصور آن چيز است. در حالى كه اولياءالله به سبب استغراق در نور جلال الهى از غيرخدا غافل‌اند، بنابراين وجود ترس و اندوه در آنها غيرممكن است.<ref>التفسيرالكبير، ج17، ص126؛ نمونه، ج‌8، ص334.</ref>
+
برخى از مفسران نبودن ترس و اندوه در اولیاءالله را مربوط به [[آخرت]] دانسته‌اند؛<ref>مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۱۸۱؛ روح البیان، ج‌۴، ص‌۵۸؛ روح‌المعانى، مج ۷، ج‌۱۱، ص‌۲۱۵.</ref> ولى آیه ۶۲ [[سوره یونس]]، مطلق است و دنیا را نیز شامل مى‌شود و مقیدکردن آن به آخرت هیچ دلیلى ندارد.<ref>المیزان، ج ۱۰، ص‌۹۰.</ref> بر اساس آیات دیگرى، اولیاءاللّه از پروردگار مى‌ترسند؛ مانند: {{متن قرآن|«إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا»}} ([[سوره انسان]]/ ۷۶، ۱۰) و {{متن قرآن|«إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»}} ([[سوره فاطر]]/ ۳۵، ۲۸). بنابراین نبودن ترس در ایشان نسبت به غیرخداست؛ اما ترس از خدا از صفات اولیاءالله است، چنانکه اندوه براى از دست دادن کرامت الهى نیز از ویژگی هاى آنان است.<ref>المیزان، ج ۱۰، ص‌۹۰.</ref> نبودن ترس و اندوه از غیرخداوند در اولیاء‌الله باعث مى‌شود که امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکمفرما شود.<ref>نمونه، ج‌۸، ص‌۳۳۴.</ref>
  
برخى نيز گفته‌اند: چون اولياءالله در ذات الهى فانى گشته‌اند، ديگر براى آنها غايتى بالاتر از آنچه بدان رسيده‌اند وجود ندارد تا بر اثر آن بترسند يا اندوهگين شوند.<ref>روح البيان، ج‌4، ص‌59 ـ 60.</ref>
+
'''بشارت:'''
  
برخى از مفسران نبودن ترس و اندوه در اولياءالله را مربوط به آخرت دانسته‌اند؛<ref>مجمع البيان، ج‌5، ص‌181؛ روح البيان، ج‌4، ص‌58؛ روح‌المعانى، مج 7، ج‌11، ص‌215.</ref> ولى آيه 62 [[سوره يونس]]/10 مطلق است و دنيا را نيز شامل مى‌شود و مقيدكردن آن به آخرت هيچ دليلى ندارد.<ref>الميزان، ج 10، ص‌90.</ref> بر اساس آيات ديگرى، اولياءاللّه از پروردگار مى‌ترسند؛ مانند: {{متن قرآن|«اِنّا نَخافُ مِن رَبِّنا»}} ([[سوره انسان]]/ 76، 10) و {{متن قرآن|«اِنَّما يَخشَى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَمؤُا»}} ([[سوره فاطر]]/ 35، 28) بنابراين نبودن ترس در ايشان نسبت به غيرخداست؛ اما ترس از خدا از صفات اولياءالله است چنان كه اندوه براى از دست دادن كرامت الهى نيز از ويژگي هاى آنان است.<ref>الميزان، ج 10، ص‌90.</ref> نبودن ترس و اندوه از غيرخداوند در اولياء‌الله باعث مى‌شود كه امنيت و آرامش واقعى بر وجود آنها حكمفرما شود.<ref>نمونه، ج‌8، ص‌334.</ref>
+
به «اولیاءالله» در زندگى دنیا و در آخرت بشارت داده مى‌شود: {{متن قرآن|«لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ»}}. ([[سوره یونس]]/۱۰،۶۴) در برخى روایات مراد از بشارت در دنیا، رؤیاى نیکو دانسته شده است که مؤمن براى خودش مى‌بیند یا دیگران براى او مى‌بینند و مراد از بشارت در آخرت، بشارت [[فرشتگان]] به مؤمن هنگام خروج وى از [[قبر]] و در [[قیامت]] دانسته شده که پى در پى او را‌ به [[بهشت]] بشارت مى‌دهند.<ref>البرهان، ج‌۳، ص‌۳۸ ـ ۴۱.</ref>
  
===بشارت===
+
بر اساس روایات دیگرى، هنگام [[مرگ]] مؤمن، [[رسول خدا]] صلى الله علیه وآله و [[امیرالمؤمنین]] علیه السلام نزد وى حاضر شده، او را به همنشینى با خودشان و سکونت در بهشت، بشارت مى‌دهند.<ref>همان، ج‌۴، ص‌۳۸ ـ ۳۹.</ref>
  
به «اولياءالله» در زندگى دنيا و در آخرت بشارت داده مى‌شود: {{متن قرآن|«لَهُمُ البُشرى فِى‌الحَيوةِ الدُّنيا و فِى الأخِرَةِ»}}. ([[سوره يونس]]/10،64) در برخى روايات مراد از بشارت در دنيا، رؤياى نيكو دانسته شده است كه [[مؤمن]] براى خودش مى‌بيند يا ديگران براى او مى‌بينند و مراد از بشارت در آخرت، بشارت [[فرشتگان]] به مؤمن هنگام خروج وى از قبر و در قيامت دانسته شده كه پى در پى او را‌ به [[بهشت]] بشارت مى‌دهند.<ref>البرهان، ج‌3، ص‌38 ـ 41.</ref>
+
'''فوز عظیم:'''
  
بر اساس روايات ديگرى هنگام مرگ مؤمن، [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله و [[اميرالمؤمنین]] عليه السلام نزد وى حاضر شده، او را به همنشينى با خودشان و سكونت در بهشت، بشارت مى‌دهند.<ref>همان، ج‌4، ص‌38 ـ 39.</ref>
+
«اولیاءالله» به سعادت، کامیابى و پیروزى بزرگى مى‌رسند: {{متن قرآن|«ذَٰلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»}}. ([[سوره یونس]]/۱۰،۶۴) آرامش کامل در دنیا، برخوردارى از بشارت هاى الهى در دنیا و آخرت، دوستى با خدا و در نهایت وارد شدن در بهشت و همنشینى با [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله و [[اهل بیت]] علیهم السلام، از مصادیق فوز عظیمى است که اولیاءاللّه از آن برخوردارند.
  
===فوز عظيم===
+
'''آرزوى مرگ:'''
  
«اولياءالله» به سعادت، كاميابى و پيروزى بزرگى مى‌رسند: {{متن قرآن|«ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم»}}. ([[سوره يونس]]/10،64) آرامش كامل در دنيا، برخوردارى از بشارت هاى الهى در دنيا و آخرت، دوستى با خدا و در نهايت وارد شدن در بهشت و همنشينى با [[پیامبر اکرم]] صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام از مصاديق فوز عظيمى است كه اولياءاللّه از آن برخوردارند.
+
[[قرآن]] خطاب به [[یهود|یهودیان]] مى‌گوید: اگر گمان مى‌کنید تنها شما اولیاى الهى هستید پس آرزوى [[مرگ]] کنید، اگر در این ادعا صادقید: {{متن قرآن|«قُل یاَیهَا الَّذینَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّکم اَولِیاءُلِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کنتُم صدِقین»}}. ([[سوره جمعه]]/۶۲،۶) یهودیان ادعا داشتند که فرزندان و دوستان خدا بوده، ([[سوره مائده]]/۵،۱۸) جهان آخرت ویژه آنهاست ([[سوره بقره]]/۲،۹۴) و هیچ‌ کس وارد بهشت نمى‌شود مگر آن که یهودى باشد ([[سوره بقره]]/۲،۱۱۱)، بنابراین اگر یهودیان در این ادعاى خود راستگو بودند باید آرزوى مرگ مى‌کردند، زیرا انسان اگر ولىّ کسى باشد ملاقات با او را دوست دارد و کسى که یقین دارد ولىّ خدا بوده، بهشت مخصوص اوست و بین او و رسیدن به لقاى الهى و بهشت کرامت چیزى جز مرگ فاصله نیست، آرزوى مرگ مى‌کند.<ref>المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۶۷.</ref> [[امام على]] علیه السلام فرموده اند: به خدا سوگند اُنس [[على بن‌ ابی طالب]] به مرگ بیشتر از انس طفل به سینه مادر خویش است.<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵.</ref> در روایت دیگرى نیز آمده است که اولیاءاللّه آرزوى‌ مرگ‌ دارند.<ref>تفسیر قمى، ج‌۲، ص‌۳۸۰؛ بحارالانوار، ج‌۱۳، ص‌۳۴۰.</ref>
  
===آرزوى مرگ===
+
افزون بر قرآن، در روایات نیز به برخى از ویژگی هاى اولیاءاللّه اشاره شده است؛ مانند این که دیدار آنان انسان را به یاد [[خدا]] مى‌اندازد و دوستى آنان با دیگران براى خدا و دشمنیشان نیز براى خداست، [[مسجد|مساجد]] را با ذکر خدا آباد مى‌کنند، به مردم خوبى مى‌آموزند و آنان را به اطاعت خدا فرا‌مى‌خوانند، در آخرت انبیا و شهدا به مقام آنان [[غبطه]] مى‌خورند و... .<ref>الدرالمنثور، ج‌۴، ص‌۳۷۰ ـ ۳۷۳.</ref>
  
قرآن خطاب به يهوديان مى‌گويد: اگر گمان مى‌كنيد تنها شما اولياى الهى هستيد پس آرزوى مرگ كنيد، اگر در اين ادعا صادقيد: {{متن قرآن|«قُل ياَيُّهَا الَّذينَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّكُم اَولِياءُلِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن كُنتُم صدِقين»}}. ([[سوره جمعه]]/62،6) يهوديان ادعا داشتند كه فرزندان و دوستان خدا بود، ([[سوره مائده]]/5،18) جهان آخرت ويژه آنهاست ([[سوره بقره]]/2،94) و هيچ‌ كس وارد بهشت نمى‌شود، مگر آن كه يهودى باشد ([[سوره بقره]]/2،111) بنابراين اگر يهوديان در اين ادعاى خود راستگو بودند بايد آرزوى مرگ مى‌كردند زيرا انسان اگر ولىّ كسى باشد ملاقات با او را دوست دارد و كسى كه يقين دارد ولىّ خدا بوده، بهشت مخصوص اوست و بين او و رسيدن به لقاى الهى و بهشت كرامت چيزى جز مرگ فاصله نيست، آرزوى مرگ مى‌كند.<ref>الميزان، ج‌19، ص‌267.</ref>
+
[[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله فرمود: اولیاى خدا سکوتشان ذکر است، نگاهشان عبرت، سخنشان حکمت و حرکتشان در جامعه، مایه‌ى برکت است.<ref>تفسیر صافى.</ref>
 
 
اميرمؤمنان، على عليه السلام فرموده اند: به خدا سوگند اُنس [[على بن‌ ابی طالب]] به مرگ بيشتر از انس طفل به سينه مادر خويش است.<ref>نهج البلاغه، خطبه 5.</ref> در روايت ديگرى نيز آمده است كه اولياءاللّه آرزوى‌ مرگ‌ دارند.<ref>تفسير قمى، ج‌2، ص‌380؛ بحارالانوار، ج‌13، ص‌340.</ref>
 
 
 
افزون بر قرآن، در روايات نيز به برخى از ويژگي هاى اولياءاللّه اشاره شده است؛ مانند اين كه ديدار آنان انسان را به ياد خدا مى‌اندازد و دوستى آنان با ديگران براى خدا و دشمنيشان نيز براى خداست، مساجد را با ذكر خدا آباد مى‌كنند، به مردم خوبى مى‌آموزند و آنان را به اطاعت خدا فرا‌مى‌خوانند، در آخرت انبيا و شهدا به مقام آنان غبطه مى‌خورند و...<ref>الدرالمنثور، ج‌4، ص‌370 ـ 373.</ref>
 
  
 +
[[امام على]] (علیه السلام) در ویژگی هاى اولیاءاللّه می فرماید: «إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْیا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا؛ فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یمِیتَهُمْ، وَ تَرَکوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیتْرُکهُمْ؛ وَ رَأَوُا اسْتِکثَارَ غَیرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا، وَ دَرَکهُمْ لَهَا فَوْتاً؛ أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ؛ بِهِمْ عُلِمَ الْکتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْکتَابُ وَ بِهِ قَامُوا؛ لَا یرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا یرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا یخَافُونَ»؛<ref>حکمت ۴۳۲ نهج البلاغه.</ref> اولیاءالله کسانى هستند که به باطن دنیا مى نگرند آنگاه که مردم (دنیاپرست) به ظاهر آن نگاه مى کنند، آنها به آینده آن مشغول اند در حالى که دنیاپرستان به امروز آن سرگرم اند، و امورى را که بیم دارند سرانجام قاتلشان خواهد شد از میان مى برند، آنچه را که مى دانند سرانجام آنها را ترک مى گوید، رها مى سازند، و آنچه را دیگران از دنیا بسیار مى شمارند اولیاءالله کم مى شمرند و رسیدن به آن را از دست دادن آن محسوب مى کنند، آنان با آنچه دنیاپرستان با آن در صلح اند دشمن اند و با آنچه دنیاپرستان با آن دشمن اند در صلح اند، کتاب خدا به‏ وسیله آنها فهمیده مى ‏شود و آن‏ها نیز به ‏وسیله قرآن حقایق را درک مى ‏کنند، قرآن به ‏وسیله آن‏ها برپاست همانگونه که آن‏ها به‏ وسیله قرآن برپا هستند، برتر از آنچه به آن امید دارند و دل بسته ‏اند امیدوار کننده‏ اى‏ نمى بینند و برتر از آنچه از آن مى ترسند مایه ترس سراغ ندارند.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
سيد محسن سادات فخر، احمد جمالى، مقاله «اولياءالله»، دائرة المعارف قرآن کريم، ج5، ص72-76.
+
* [[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، "اولیاءالله"، سید محسن سادات‌فخر و احمد جمالى، ج۵، ص۷۲-۷۶.
 
+
[[رده: واژگان قرآنی]][[رده: معارف قرآن]]
[[رده: واژگان قرآنی]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۱۸

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اولیاءاللّه» از واژگان قرآنی، به معنی دوستان و مقربان خداوند که در ایمان و عبودیت به مرحله کمال رسیده‌اند می‌باشد. برخورداری از ایمان و تقوا و دوری از ترس و اندوه از غیر خدا، از جمله ویژگی‌هاى اولیاءاللّه است.

مفهوم‌شناسی

«اولیاءاللّه» ترکیبى اضافى از دو کلمه «اولیاء» و «الله» است؛ «اولیاء» جمع «وَلىّ» بر وزن فعیل و از ریشه «وَلْى» است. وَلْى در لغت به معناى قُرب و نزدیکى است.[۱] برخى آن را در اصل به معناى وقوع چیزى پس از چیزى، همراه با رابطه‌اى بین آن دو دانسته و استعمال آن را در معانى دیگرى مانند نزدیکى، دوستى، یارى و پیروى از آثار آن اصل به حساب آورده‌اند.[۲] براى ولىّ نیز معانى گوناگونى مانند دوستدار، رفیق و یارى کننده ذکر شده است[۳] که در هر یک از آنها نوعى قرب و نزدیکى وجود دارد.

مراد از «اولیاءاللّه» کسانى هستند که از دوستى و قرب الهى برخوردارند. ولىّ خدا شدن لازمه ایمان به خداست، بنابراین هر مؤمنى از اولیاءاللّه است؛ ولى درجات اولیاءاللّه به مقدار درجه ایمانشان متفاوت است.[۴]

گرچه دارندگان هر یک از مراتب ایمان از اولیاءاللّه هستند؛ ولى مراد از اولیاءاللّه در قرآن، کسانى هستند که به درجه عالى ایمان و عبودیت رسیده‌اند.[۵] آنان کاملانى هستند که از لباس بشریت بیرون آمده و از قدس جبروت گذشته و در قدس لاهوت وارد شده‌اند و آنها موحّدان حقیقى‌اند و در حدیث قدسی در مورد ایشان آمده است: اولیاى مرا کسى جز من نمى‌شناسد.[۶] البته این گروه نیز خود داراى مراتبى هستند، زیرا کمال ولایت پایانى نداشته، مراتب اولیاءاللّه نامتناهى است.[۷] برخى نیز ولىّ اللّه را کسى دانسته‌اند که فرشته با او سخن گوید یا کارهاى نیک به او الهام شود.[۸]

رسیدن به درجه عالى ایمان و عبودیت و برخوردارى از این مرتبه ولایت، موجب مى‌شود انسان نوعى ولایت تکوینى بر عالم پیدا کرده، بتواند در آن تصرف کند، چنانکه سرپرستى دیگر انسانها و‌ تدبیر امور آنان را نیز خداوند به چنین انسانهایى واگذار مى‌کند.

در قرآن کریم لفظ اولیاءالله فقط در دو مورد بکار رفته است: در آیه «اَلا اِنَّ اَولِیاءَاللّهِ لاخَوفٌ عَلَیهِم و‌لا‌ هُم‌ یحزَنون» (سوره یونس، ۶۲) برخى از ویژگی هاى اولیاء اللّه بیان شده و در آیه‌ «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ» (سوره جمعه، ۶) خطاب به یهودیان آمده است: اگر گمان مى‌کنید تنها شما اولیاى خدا هستید پس مرگ را آرزو کنید.

در برخى از روایات، عنوان «اولیاءاللّه» بر اهل بیت علیهم السلام، پیروان ایشان[۹] و اَبرار[۱۰] تطبیق شده است. امام على علیه السلام فرمود: «انّ اللَّه اخفى‌ ولیه فى عباده فلا تستصغرنّ عبداً من‌ عبیداللَّهِ فربّما یکونُ ولیه و انتَ لاتعلم»؛ خداوند ولىّ خود را میان مردم پنهان کرده است، پس هرگز مسلمانى را تحقیر نکنید، شاید او از اولیاى خدا باشد.[۱۱]

ویژگی‌هاى اولیاءاللّه

قرآن کریم براى «اولیاءاللّه»، ویژگی هاى گوناگونى برشمرده است. از ویژگی هایى که ذکر مى‌شود دو مورد نخست، مقدمۀ قرار گرفتن در زمره اولیاءاللّه بوده و سایر موارد، از آثار و نتایج مقام و مرتبه ایشان است؛ نیز مجموع این ویژگی ها از مختصات اولیاءاللّه است، بنابراین وجود برخى از آنها در غیر ایشان نیز امکان‌پذیر است.

ایمان:

یکى از ویژگی هاى اولیاءالله برخوردارى از ایمان است: «أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ... الَّذِینَ آمَنُوا...». (سوره یونس/۶۲-۱۰،۶۳) مقصود از ایمان اولیاء اللّه، مرتبه اولیه ایمان نیست، بلکه مراد، ایمان کامل و درجه عالى ایمان است، زیرا اولیاءاللّه پیش از برخوردارى از چنین ایمانى داراى تقوایى مستمر بودند «وَکانُوا یتَّقُونَ» (سوره یونس/۱۰،۶۳)؛ افزون بر این، از آیه ۶۲ سوره یونس با توجه به نفى هر گونه ترس و اندوهى از اولیاءالله، استفاده مى‌شود که ایمان آنان آن مرتبه از ایمان است که آنها را به عبودیت و مملوکیت محض مى‌رساند، به گونه‌اى که درمى‌یابند مالکیت ویژه خداست و آنها نمى‌توانند مالک چیزى باشند تا براى آن ترسیده یا از فقدان آن اندوهگین شوند.[۱۲]

تقوا:

اولیاءاللّه از تقواى مستمر برخوردارند: «وَکانُوا یتَّقُونَ...». (سوره یونس/۱۰،۶۳) برخى گفته‌اند: تقوا سه مرتبه دارد: دورى از شرک، اجتناب از هر گونه گناه و معصیتى، و تبتّل و انقطاع کامل از غیرخدا و دورى‌از هر چیزى که باطن انسان را از خدا بازدارد و مقصود از تقوا در آیه فوق، مرتبه سوم است. البته این مرتبه شامل دو مرتبه پیش از خود نیز مى‌شود.[۱۳]

برخى مراد از ایمان در این آیه را کمال حال قوه نظریه و مراد از تقوا را کمال حال قوه عملیه دانسته‌اند.[۱۴]

عدم ترس و اندوه از غیر خدا:

در دل اولیاى الهى هیچ‌گونه خوف و حزنى از غیر خدا نیست: «اَلا اِنَّ اَولِیاءَاللّهِ لاخَوفٌ عَلَیهِم و‌لا‌ هُم‌ یحزَنون». (سوره یونس/۱۰،۶۲) انسان از چیزى که ممکن است به او آسیبى برساند، مى‌هراسد و براى از دست دادن چیزى که آن را دوست دارد یا تحقّق چیزى که آن را نمى‌پسندد، اندوهگین مى‌شود و این در صورتى است که براى خود نسبت به چیزى که از آن مى‌ترسد یا براى از دست دادن آن اندوهگین مى‌شود، مالکیت یا حقّى قائل باشد، لیکن اولیاءالله به سبب بهره‌مندى از توحید کامل، خداوند را مالک مطلق همه چیز مى‌دانند، به گونه‌اى که هیچ‌ کس در مالکیت چیزى شریک خداوند نیست. بنابراین، اولیاى الهى براى خود نسبت به چیزى مالکیت یا حقّى قائل نیستند تا بر اثر آن بترسند یا اندوهگین شوند.[۱۵]

گفته شده: لازمه ترسیدن از چیزى یا اندوهگین شدن براى چیزى، تصور آن چیز است. در حالى که اولیاءالله به سبب استغراق در نور جلال الهى از غیرخدا غافل‌اند، بنابراین وجود ترس و اندوه در آنها غیرممکن است.[۱۶] برخى نیز گفته‌اند: چون اولیاءالله در ذات الهى فانى گشته‌اند، دیگر براى آنها غایتى بالاتر از آنچه بدان رسیده‌اند وجود ندارد تا بر اثر آن بترسند یا اندوهگین شوند.[۱۷]

برخى از مفسران نبودن ترس و اندوه در اولیاءالله را مربوط به آخرت دانسته‌اند؛[۱۸] ولى آیه ۶۲ سوره یونس، مطلق است و دنیا را نیز شامل مى‌شود و مقیدکردن آن به آخرت هیچ دلیلى ندارد.[۱۹] بر اساس آیات دیگرى، اولیاءاللّه از پروردگار مى‌ترسند؛ مانند: «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا» (سوره انسان/ ۷۶، ۱۰) و «إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (سوره فاطر/ ۳۵، ۲۸). بنابراین نبودن ترس در ایشان نسبت به غیرخداست؛ اما ترس از خدا از صفات اولیاءالله است، چنانکه اندوه براى از دست دادن کرامت الهى نیز از ویژگی هاى آنان است.[۲۰] نبودن ترس و اندوه از غیرخداوند در اولیاء‌الله باعث مى‌شود که امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکمفرما شود.[۲۱]

بشارت:

به «اولیاءالله» در زندگى دنیا و در آخرت بشارت داده مى‌شود: «لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ». (سوره یونس/۱۰،۶۴) در برخى روایات مراد از بشارت در دنیا، رؤیاى نیکو دانسته شده است که مؤمن براى خودش مى‌بیند یا دیگران براى او مى‌بینند و مراد از بشارت در آخرت، بشارت فرشتگان به مؤمن هنگام خروج وى از قبر و در قیامت دانسته شده که پى در پى او را‌ به بهشت بشارت مى‌دهند.[۲۲]

بر اساس روایات دیگرى، هنگام مرگ مؤمن، رسول خدا صلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام نزد وى حاضر شده، او را به همنشینى با خودشان و سکونت در بهشت، بشارت مى‌دهند.[۲۳]

فوز عظیم:

«اولیاءالله» به سعادت، کامیابى و پیروزى بزرگى مى‌رسند: «ذَٰلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». (سوره یونس/۱۰،۶۴) آرامش کامل در دنیا، برخوردارى از بشارت هاى الهى در دنیا و آخرت، دوستى با خدا و در نهایت وارد شدن در بهشت و همنشینى با پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام، از مصادیق فوز عظیمى است که اولیاءاللّه از آن برخوردارند.

آرزوى مرگ:

قرآن خطاب به یهودیان مى‌گوید: اگر گمان مى‌کنید تنها شما اولیاى الهى هستید پس آرزوى مرگ کنید، اگر در این ادعا صادقید: «قُل یاَیهَا الَّذینَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّکم اَولِیاءُلِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کنتُم صدِقین». (سوره جمعه/۶۲،۶) یهودیان ادعا داشتند که فرزندان و دوستان خدا بوده، (سوره مائده/۵،۱۸) جهان آخرت ویژه آنهاست (سوره بقره/۲،۹۴) و هیچ‌ کس وارد بهشت نمى‌شود مگر آن که یهودى باشد (سوره بقره/۲،۱۱۱)، بنابراین اگر یهودیان در این ادعاى خود راستگو بودند باید آرزوى مرگ مى‌کردند، زیرا انسان اگر ولىّ کسى باشد ملاقات با او را دوست دارد و کسى که یقین دارد ولىّ خدا بوده، بهشت مخصوص اوست و بین او و رسیدن به لقاى الهى و بهشت کرامت چیزى جز مرگ فاصله نیست، آرزوى مرگ مى‌کند.[۲۴] امام على علیه السلام فرموده اند: به خدا سوگند اُنس على بن‌ ابی طالب به مرگ بیشتر از انس طفل به سینه مادر خویش است.[۲۵] در روایت دیگرى نیز آمده است که اولیاءاللّه آرزوى‌ مرگ‌ دارند.[۲۶]

افزون بر قرآن، در روایات نیز به برخى از ویژگی هاى اولیاءاللّه اشاره شده است؛ مانند این که دیدار آنان انسان را به یاد خدا مى‌اندازد و دوستى آنان با دیگران براى خدا و دشمنیشان نیز براى خداست، مساجد را با ذکر خدا آباد مى‌کنند، به مردم خوبى مى‌آموزند و آنان را به اطاعت خدا فرا‌مى‌خوانند، در آخرت انبیا و شهدا به مقام آنان غبطه مى‌خورند و... .[۲۷]

پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: اولیاى خدا سکوتشان ذکر است، نگاهشان عبرت، سخنشان حکمت و حرکتشان در جامعه، مایه‌ى برکت است.[۲۸]

امام على (علیه السلام) در ویژگی هاى اولیاءاللّه می فرماید: «إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْیا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا؛ فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یمِیتَهُمْ، وَ تَرَکوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیتْرُکهُمْ؛ وَ رَأَوُا اسْتِکثَارَ غَیرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا، وَ دَرَکهُمْ لَهَا فَوْتاً؛ أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ؛ بِهِمْ عُلِمَ الْکتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْکتَابُ وَ بِهِ قَامُوا؛ لَا یرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا یرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا یخَافُونَ»؛[۲۹] اولیاءالله کسانى هستند که به باطن دنیا مى نگرند آنگاه که مردم (دنیاپرست) به ظاهر آن نگاه مى کنند، آنها به آینده آن مشغول اند در حالى که دنیاپرستان به امروز آن سرگرم اند، و امورى را که بیم دارند سرانجام قاتلشان خواهد شد از میان مى برند، آنچه را که مى دانند سرانجام آنها را ترک مى گوید، رها مى سازند، و آنچه را دیگران از دنیا بسیار مى شمارند اولیاءالله کم مى شمرند و رسیدن به آن را از دست دادن آن محسوب مى کنند، آنان با آنچه دنیاپرستان با آن در صلح اند دشمن اند و با آنچه دنیاپرستان با آن دشمن اند در صلح اند، کتاب خدا به‏ وسیله آنها فهمیده مى ‏شود و آن‏ها نیز به ‏وسیله قرآن حقایق را درک مى ‏کنند، قرآن به ‏وسیله آن‏ها برپاست همانگونه که آن‏ها به‏ وسیله قرآن برپا هستند، برتر از آنچه به آن امید دارند و دل بسته ‏اند امیدوار کننده‏ اى‏ نمى بینند و برتر از آنچه از آن مى ترسند مایه ترس سراغ ندارند.

پانویس

  1. المصباح، ص‌۶۷۲‌؛ القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۷۶۰، «ولى».
  2. التحقیق، ج‌۱۳، ص‌۲۰۳، «ولى».
  3. تاج‌العروس، ج‌۲۰، ص‌۳۱۰، «ولى».
  4. شرح فصوص‌الحکم، ص‌۴۴۱.
  5. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۹۰.
  6. شرح فصوص‌الحکم، ص‌۴۴۱.
  7. شرح فصوص‌الحکم، ص‌۱۴۸.
  8. علم الیقین، ج‌۱، ص‌۴۸۸.
  9. تفسیر عیاشى، ج‌۲، ص‌۱۲۴؛ البرهان، ج‌۳، ص‌۳۹؛ نورالثقلین، ج‌۲، ص‌۳۰۹.
  10. بحارالانوار، ج‌۷، ص‌۹۵.
  11. تفسیر نورالثقلین.
  12. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۸۹ - ۹۰.
  13. روح البیان، ج‌۴، ص‌۵۹.
  14. التفسیر الکبیر، ج‌۱۷، ص‌۱۲۵.
  15. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۹۰ ـ ۹۱.
  16. التفسیرالکبیر، ج۱۷، ص۱۲۶؛ نمونه، ج‌۸، ص۳۳۴.
  17. روح البیان، ج‌۴، ص‌۵۹ ـ ۶۰.
  18. مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۱۸۱؛ روح البیان، ج‌۴، ص‌۵۸؛ روح‌المعانى، مج ۷، ج‌۱۱، ص‌۲۱۵.
  19. المیزان، ج ۱۰، ص‌۹۰.
  20. المیزان، ج ۱۰، ص‌۹۰.
  21. نمونه، ج‌۸، ص‌۳۳۴.
  22. البرهان، ج‌۳، ص‌۳۸ ـ ۴۱.
  23. همان، ج‌۴، ص‌۳۸ ـ ۳۹.
  24. المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۶۷.
  25. نهج البلاغه، خطبه ۵.
  26. تفسیر قمى، ج‌۲، ص‌۳۸۰؛ بحارالانوار، ج‌۱۳، ص‌۳۴۰.
  27. الدرالمنثور، ج‌۴، ص‌۳۷۰ ـ ۳۷۳.
  28. تفسیر صافى.
  29. حکمت ۴۳۲ نهج البلاغه.

منابع