سید محمد باقر شفتی: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) جز |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | '''آیت الله سید محمدباقر موسوی شفتی''' (۱۲۶۰-۱۱۷۵ ق) | + | '''آیت الله سید محمدباقر موسوی شفتی''' (۱۲۶۰-۱۱۷۵ ق) معروف به «حجت الاسلام»، از ثروتمندترین و بانفوذترین عالمان [[شیعه]] در عهد قاجار و از شاگردان [[سید محمد مهدی بحرالعلوم|علامه بحرالعلوم]] بود. او در کمک به مردم و حل مشکلاتشان اهتمام جدی داشت. مرحوم شفتی، بانی [[مسجد سید اصفهان]] -از بزرگترین [[مسجد|مساجد]] جهان اسلام- است که در همانجا به خاک سپرده شد. |
{{شناسنامه عالم | {{شناسنامه عالم | ||
||نام کامل = سید محمدباقر موسوی شفتی | ||نام کامل = سید محمدباقر موسوی شفتی | ||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
سید محمدباقر، متولد سال ۱۱۷۵ قمری در زنجان است. پدرش سید محمدنقی، از نوادگان [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی بن جعفر]] (علیهالسلام) بود و راهنمایی دینباوران روستای چرزه<ref>روستایی در ناحیه طارم علیا که آن را از آبادیهای منطقه زنجان شمردهاند و در پنجاه کیلومتری این شهر واقع است. فاصله این آبادی تا شفت که در جنوب غربی رشت واقع شده، شصت کیلومتر است.</ref> را بر عهده داشت.<ref>الکرام البرره، آقا بزرگ تهرانی، ج۱، ص۱۹۳.</ref> | سید محمدباقر، متولد سال ۱۱۷۵ قمری در زنجان است. پدرش سید محمدنقی، از نوادگان [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی بن جعفر]] (علیهالسلام) بود و راهنمایی دینباوران روستای چرزه<ref>روستایی در ناحیه طارم علیا که آن را از آبادیهای منطقه زنجان شمردهاند و در پنجاه کیلومتری این شهر واقع است. فاصله این آبادی تا شفت که در جنوب غربی رشت واقع شده، شصت کیلومتر است.</ref> را بر عهده داشت.<ref>الکرام البرره، آقا بزرگ تهرانی، ج۱، ص۱۹۳.</ref> | ||
− | سید محمدنقی در سال ۱۱۸۲ ق. همراه خانوادهاش رهسپار | + | سید محمدنقی در سال ۱۱۸۲ ق. همراه خانوادهاش رهسپار «شَفت» (از مناطق رشت) شد تا خواسته برخی از مؤمنان آن دیار را اجابت کند و راهنمای آنان باشد.<ref>اختران تابناک، ذبیح الله محلاتی، ج۱، ص۳۹۴.</ref> این هجرت نه تنها برای مردم شفت، بلکه برای سید محمدباقر نیز پربار و مبارک بود؛ او در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته، سرانجام خود را از آموزشهای آنان بینیاز احساس کرد و رهسپار [[عراق]] شد. |
==تحصیلات و استادان== | ==تحصیلات و استادان== | ||
سطر ۲۱: | سطر ۲۱: | ||
محمدباقر شفتی در غروب یکی از روزهای سال ۱۱۹۲ ق. به [[کربلا]] رسید<ref>معارف الرجال، ج۱، ص۱۹۵.</ref> و در جمع شاگردان [[سید علی طباطبایی]] جای گرفت و از حمایتهای او برخوردار شد. آن گوهرشناس گرانمایه بزودی ارج شاگردی که با کفشهای پاره در درس حضور مییافت، بازشناخت و کسی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و شام سید شفتی آماده سازد.<ref>قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص۱۴۰.</ref> زندگی در حریم [[سیدالشهداء|سالار شهیدان]] یک سال به درازا کشید. محمدباقر در این مدت از پژوهشهای پرارزش محقق برجسته [[شیعه]] آیت الله [[وحید بهبهانی]] نیز بهره برد. | محمدباقر شفتی در غروب یکی از روزهای سال ۱۱۹۲ ق. به [[کربلا]] رسید<ref>معارف الرجال، ج۱، ص۱۹۵.</ref> و در جمع شاگردان [[سید علی طباطبایی]] جای گرفت و از حمایتهای او برخوردار شد. آن گوهرشناس گرانمایه بزودی ارج شاگردی که با کفشهای پاره در درس حضور مییافت، بازشناخت و کسی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و شام سید شفتی آماده سازد.<ref>قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص۱۴۰.</ref> زندگی در حریم [[سیدالشهداء|سالار شهیدان]] یک سال به درازا کشید. محمدباقر در این مدت از پژوهشهای پرارزش محقق برجسته [[شیعه]] آیت الله [[وحید بهبهانی]] نیز بهره برد. | ||
− | ۱۱۹۳ هـ.ق سال دومین هجرت علمی دانش پژوه شفت بود. او راه [[نجف]] پیش گرفت و در زمره شاگردان [[سید محمد مهدی بحرالعلوم|سید مهدی طباطبایی | + | ۱۱۹۳ هـ.ق سال دومین هجرت علمی دانش پژوه شفت بود. او راه [[نجف]] پیش گرفت و در زمره شاگردان [[سید محمد مهدی بحرالعلوم|سید مهدی طباطبایی بحرالعلوم]] قرار گرفت.<ref>همان.</ref> البته سید محمدباقر تنها به درس آن مرجع پرهیزگار بسنده نکرد و از اندوختههای گرانقدر دیگر دانشوران آن سامان نیز بهره برد. بزرگانی که بیتردید باید [[شیخ جعفر کاشف الغطاء|شیخ جعفر کاشف الغطاء]] را در شمار آنان جای داد. |
سید محمدباقر در محفل درس [[سید محمد مهدی بحرالعلوم|علامه بحرالعلوم]] با دانشپژوه پرهیزگاری چون [[محمدابراهیم کرباسی|محمدابراهیم کلباسی]] آشنا شد<ref>همان.</ref> و او تا پایان عمر در کنار سید شفتی باقی ماند. | سید محمدباقر در محفل درس [[سید محمد مهدی بحرالعلوم|علامه بحرالعلوم]] با دانشپژوه پرهیزگاری چون [[محمدابراهیم کرباسی|محمدابراهیم کلباسی]] آشنا شد<ref>همان.</ref> و او تا پایان عمر در کنار سید شفتی باقی ماند. | ||
سطر ۲۷: | سطر ۲۷: | ||
زندگی در نجف تا سال ۱۲۰۴ هـ.ق ادامه یافت.<ref>اعیان الشیعه، محسن امین، ج۹، ص۱۸۸.</ref> در این سال بیماری سید را فراگرفت و روانه [[بغداد]] ساخت.<ref>قصص العلماء، ص۱۳۶.</ref> او چهار ماه در بغداد زیست. در این مدت از درد رهایی یافت، کتاب نفیس «الحلیة اللامعه» را به رشته نگارش کشید<ref>اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۸۸.</ref> و سرانجام برای بهرهگیری از محضر دانشور برجسته سید محسن اعرجی رهسپار [[کاظمین]] شد.<ref>روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، محمدباقر موسوی خوانساری، ج۲، ص۱۰۰.</ref> جاذبه کاظمیه و استاد شهرهاش سید محمدباقر را یک سال در آن دیار ماندگار ساخت. | زندگی در نجف تا سال ۱۲۰۴ هـ.ق ادامه یافت.<ref>اعیان الشیعه، محسن امین، ج۹، ص۱۸۸.</ref> در این سال بیماری سید را فراگرفت و روانه [[بغداد]] ساخت.<ref>قصص العلماء، ص۱۳۶.</ref> او چهار ماه در بغداد زیست. در این مدت از درد رهایی یافت، کتاب نفیس «الحلیة اللامعه» را به رشته نگارش کشید<ref>اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۸۸.</ref> و سرانجام برای بهرهگیری از محضر دانشور برجسته سید محسن اعرجی رهسپار [[کاظمین]] شد.<ref>روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، محمدباقر موسوی خوانساری، ج۲، ص۱۰۰.</ref> جاذبه کاظمیه و استاد شهرهاش سید محمدباقر را یک سال در آن دیار ماندگار ساخت. | ||
− | سپس بار سفر بست و در حدود ۱۲۰۵ هـ.ق راه [[ایران]] پیش گرفت. [[قم]] و حلقه درس محقق وارسته [[میرزای قمی|میرزا ابوالقاسم | + | سپس بار سفر بست و در حدود ۱۲۰۵ هـ.ق راه [[ایران]] پیش گرفت. [[قم]] و حلقه درس محقق وارسته [[میرزای قمی|میرزا ابوالقاسم گیلانى]] معروف به «میرزای قمی» نخستین منزلگاه سید پرهیزگاران شفت بود. او پس از مدتى توقف و بهرهگیرى از محضر محقق قمى راه کاشان پیش گرفت، از محفل استاد نامور آن سامان [[ملا محمد مهدی نراقی|ملا مهدى نراقى]] کامیاب شد و سرانجام در حدود ۱۲۱۶ ق رهسپار [[اصفهان]] گردید.<ref>الروضه البهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع جاپلقی، چاپ سنگی.</ref> |
==تدریس و شاگردان== | ==تدریس و شاگردان== | ||
سطر ۴۴: | سطر ۴۴: | ||
#محمد تنکابنی | #محمد تنکابنی | ||
#[[سید محمدباقر موسوی خوانساری|سید محمدباقر خوانساری]] | #[[سید محمدباقر موسوی خوانساری|سید محمدباقر خوانساری]] | ||
− | #سید علی طباطبایی زوارهای (علویجهای) | + | #سید علی طباطبایی زوارهای (علویجهای).<ref>ر.ک: همان، ص ۷۱، ۹۱، ۱۳۶، ۱۸۳؛ تذکره القبور، عبدالکریم جزی، ص۳۱، ۱۵۹؛ لباب الالقاب فی القاب الاطیاب، حبیب الله شریف کاشانی، ص۷۸؛ احسن الودیعه، محمدمهدی موسوی، ص۲۹ـ۳۸.</ref> |
==آثار و تألیفات== | ==آثار و تألیفات== | ||
− | + | آثار آیت الله شفتی حدود شصت عنوان کتاب است که به تعدادی از آنها اشاره میشود: | |
#تحفه ابرار (به فارسی) | #تحفه ابرار (به فارسی) | ||
سطر ۱۰۵: | سطر ۱۰۵: | ||
'''راز ثروتمندی سید شفتی:''' | '''راز ثروتمندی سید شفتی:''' | ||
− | سید محمدباقر زندگی بسیار فقیرانهای داشت، تا اینکه با تحولی، تبدیل به انسان ثروتمندی گشت. او خود داستان را چنین نقل میکند که زمانی در اصفهان [[نماز وحشت]] خواند و با پولش، تصمیم گرفت کمی گوشت بخرد. در نهایت جگر گوسفند که ارزانترین کالای قصابی بود را خرید. در زمان برگشت، سگی را در کنار خرابه دید که از گرسنگی حال حرکت ندارد و بچههای او به زیر سینه او چسبیدهاند. او آن جگر را قطعه قطعه نمود و به سوی سگ انداخت تا تمام شد. شیخ خود نقل میکند آن سگ سر خود را به طرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه صدا زد. یقین کردم در حق من [[دعا]] کرد. مدتی بعد یکی از ثروتمندان «شفت» وجه زیادی برای شیخ فرستاد، اما شرط کرد که باید آن را در | + | سید محمدباقر زندگی بسیار فقیرانهای داشت، تا اینکه با تحولی، تبدیل به انسان ثروتمندی گشت. او خود داستان را چنین نقل میکند که زمانی در اصفهان [[نماز وحشت]] خواند و با پولش، تصمیم گرفت کمی گوشت بخرد. در نهایت جگر گوسفند که ارزانترین کالای قصابی بود را خرید. در زمان برگشت، سگی را در کنار خرابه دید که از گرسنگی حال حرکت ندارد و بچههای او به زیر سینه او چسبیدهاند. او آن جگر را قطعه قطعه نمود و به سوی سگ انداخت تا تمام شد. شیخ خود نقل میکند آن سگ سر خود را به طرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه صدا زد. یقین کردم در حق من [[دعا]] کرد. مدتی بعد یکی از ثروتمندان «شفت» وجه زیادی برای شیخ فرستاد، اما شرط کرد که باید آن را در نزد شخص امینی بگذاری تا اینکه سرمایه کسب خود قرار دهد و از منافع آن استفاده کنی. پس از عمل به دستور او، خداوند ثروت فوقالعادهای به سید عنایت کرد که بعدها چهار صد کاروانسرا و دو هزار دکان خرید و یک ده خریداری نمود که مالالتجاره آن در هر سال نهصد خروار برنج میشد. |
==وفات== | ==وفات== | ||
− | مرحوم آیت الله شفتی در ۸۵ سالگی در [[ربیع | + | مرحوم آیت الله شفتی در ۸۵ سالگی در دوم [[ربیع الاول]] سال ۱۲۶۰ هـ.ق به لقاءالله پیوست و پیکر مطهرش در مسجدى كه خود بنا نهاده بود و به «[[مسجد سيد اصفهان|مسجد سيد]]» معروف شد، مدفون گرديد. |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
سطر ۱۱۷: | سطر ۱۱۷: | ||
*تلخیص از مجموعه [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد ۱، زندگی نامه "سید محمدباقر شفتی" از عباس عبیری. | *تلخیص از مجموعه [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد ۱، زندگی نامه "سید محمدباقر شفتی" از عباس عبیری. | ||
− | *محمد علی جمشیدی، سید شفتی | + | *محمد علی جمشیدی، "سید شفتی"، گلبرگ، فرودین ۱۳۸۴، شماره۶۱، صفحه۱۴۶، [http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/4627/34393 پایگاه اطلاع رسانی حوزه]. |
[[رده:علمای قرن سیزدهم]] | [[رده:علمای قرن سیزدهم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۳۹
آیت الله سید محمدباقر موسوی شفتی (۱۲۶۰-۱۱۷۵ ق) معروف به «حجت الاسلام»، از ثروتمندترین و بانفوذترین عالمان شیعه در عهد قاجار و از شاگردان علامه بحرالعلوم بود. او در کمک به مردم و حل مشکلاتشان اهتمام جدی داشت. مرحوم شفتی، بانی مسجد سید اصفهان -از بزرگترین مساجد جهان اسلام- است که در همانجا به خاک سپرده شد.
نام کامل | سید محمدباقر موسوی شفتی |
زادروز | ۱۱۷۵ قمری |
زادگاه | زنجان |
وفات | ۱۲۶۰ قمری |
مدفن | اصفهان |
اساتید |
وحید بهبهانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء، میرزای قمی، ملا مهدى نراقى،... |
شاگردان |
سید محمدباقر موسوی خوانساری، محمد شفیع جاپلقی، ملا صالح برغانی قزوینی،... |
آثار |
تحفه ابرار، الملتقط من آثار الائمة الاطهار، جوابات المسائل، مطالع الانوار فی شرح شرایع الاسلام،... |
محتویات
ولادت و خاندان
سید محمدباقر، متولد سال ۱۱۷۵ قمری در زنجان است. پدرش سید محمدنقی، از نوادگان امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) بود و راهنمایی دینباوران روستای چرزه[۱] را بر عهده داشت.[۲]
سید محمدنقی در سال ۱۱۸۲ ق. همراه خانوادهاش رهسپار «شَفت» (از مناطق رشت) شد تا خواسته برخی از مؤمنان آن دیار را اجابت کند و راهنمای آنان باشد.[۳] این هجرت نه تنها برای مردم شفت، بلکه برای سید محمدباقر نیز پربار و مبارک بود؛ او در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته، سرانجام خود را از آموزشهای آنان بینیاز احساس کرد و رهسپار عراق شد.
تحصیلات و استادان
محمدباقر شفتی در غروب یکی از روزهای سال ۱۱۹۲ ق. به کربلا رسید[۴] و در جمع شاگردان سید علی طباطبایی جای گرفت و از حمایتهای او برخوردار شد. آن گوهرشناس گرانمایه بزودی ارج شاگردی که با کفشهای پاره در درس حضور مییافت، بازشناخت و کسی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و شام سید شفتی آماده سازد.[۵] زندگی در حریم سالار شهیدان یک سال به درازا کشید. محمدباقر در این مدت از پژوهشهای پرارزش محقق برجسته شیعه آیت الله وحید بهبهانی نیز بهره برد.
۱۱۹۳ هـ.ق سال دومین هجرت علمی دانش پژوه شفت بود. او راه نجف پیش گرفت و در زمره شاگردان سید مهدی طباطبایی بحرالعلوم قرار گرفت.[۶] البته سید محمدباقر تنها به درس آن مرجع پرهیزگار بسنده نکرد و از اندوختههای گرانقدر دیگر دانشوران آن سامان نیز بهره برد. بزرگانی که بیتردید باید شیخ جعفر کاشف الغطاء را در شمار آنان جای داد.
سید محمدباقر در محفل درس علامه بحرالعلوم با دانشپژوه پرهیزگاری چون محمدابراهیم کلباسی آشنا شد[۷] و او تا پایان عمر در کنار سید شفتی باقی ماند.
زندگی در نجف تا سال ۱۲۰۴ هـ.ق ادامه یافت.[۸] در این سال بیماری سید را فراگرفت و روانه بغداد ساخت.[۹] او چهار ماه در بغداد زیست. در این مدت از درد رهایی یافت، کتاب نفیس «الحلیة اللامعه» را به رشته نگارش کشید[۱۰] و سرانجام برای بهرهگیری از محضر دانشور برجسته سید محسن اعرجی رهسپار کاظمین شد.[۱۱] جاذبه کاظمیه و استاد شهرهاش سید محمدباقر را یک سال در آن دیار ماندگار ساخت.
سپس بار سفر بست و در حدود ۱۲۰۵ هـ.ق راه ایران پیش گرفت. قم و حلقه درس محقق وارسته میرزا ابوالقاسم گیلانى معروف به «میرزای قمی» نخستین منزلگاه سید پرهیزگاران شفت بود. او پس از مدتى توقف و بهرهگیرى از محضر محقق قمى راه کاشان پیش گرفت، از محفل استاد نامور آن سامان ملا مهدى نراقى کامیاب شد و سرانجام در حدود ۱۲۱۶ ق رهسپار اصفهان گردید.[۱۲]
تدریس و شاگردان
سید محمدباقر در حالی که جز یک جلد کتاب و سفرهای نان چیزی همراه نداشت،[۱۳] در مدرسه چهارباغ اصفهان مسکن گزید و به تدریس پرداخت، ولی بزودی دریافت که محفل درسش سرپرست مدرسه را آزرده خاطر کرده است، بنابراین به مدرسه دیگر در محله بیدآباد کوچید[۱۴] و بساط تدریس و تحقیق گسترد.
در سایه کوششهای وی فقیهان فراوان بالیدند و در آسمان دانش و ایمان به نورافشانی پرداختند، عالمانی چون:
- شیخ محمدمهدی فرزند حاج محمدابراهیم کلباسی
- میرزا ابوالقاسم بن حاج سید مهدی کاشانی (متوفی ۱۲۸۱ هـ.ق)
- حاج محمدجعفر آبادهای
- محمد شفیع جاپلقی (متوفی ۱۲۸۰ هـ.ق)
- صفرعلی لاهیجی
- ملا صالح برغانی قزوینی
- ملا جعفر نظرآبادی
- محمد تنکابنی
- سید محمدباقر خوانساری
- سید علی طباطبایی زوارهای (علویجهای).[۱۵]
آثار و تألیفات
آثار آیت الله شفتی حدود شصت عنوان کتاب است که به تعدادی از آنها اشاره میشود:
- تحفه ابرار (به فارسی)
- المستنبط (الملتقط) من آثار الائمة الاطهار
- الزهرة البارقه فی احوال المجاز و الحقیقه
- شرح «تهذیب الوصول» علامه حلی
- مطالع الانوار فی شرح شرایع الاسلام
- رسالهای در مشتق
- رسالهای در احکام شک و سهو در نماز
- رسالهای در حکم زیارت عاشورا
- رسالة فی مشترکات الرجال
- رسالهای در عدم جواز بقا بر تقلید مجتهد میت
- رسالهای در حکم اقامه حدود در زمان غیبت
- حواشی بر فروع کافی
- جوابات المسائل
فعالیتهای اجتماعی و سیاسی
مقام حجت الاسلامی:
همگام با تحولات اقتصادی، زندگیِ سیاسی اجتماعی سید نیز دستخوش دگرگونیهای بسیار شد. پرهیزگاری، پای فشاری در اجرای احکام الهی و همراهی پیوسته با بزرگانی چون حاج محمدابراهیم کلباسی و ملا علی نوری اعتبار اجتماعی ستاره نامور حوزه اصفهان را فزونی بخشید و او را به حجت الاسلام شهره ساخت. حاجی کلباسی با آن که خود مجتهدی بلندآوازه بود، همواره سید را گرامی میداشت، هرگز پیشتر از وی راه نمیرفت و پیوسته مردم را به پیروی از فقیه شفتی فرامیخواند. او بر فراز منبر وعظ میگفت: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله زندگی خاکی داشت و میخواست کسی را به فرمانداری و داوری شرعی سپاهان گسیل دارد، بیتردید آن فرد سید حجت الاسلام بود.[۱۶] این گفتار از مجتهد پارسایی که همگان وی را تندیس تقوا میشمردند، سید را پیش از پیش شهره ساخته، بر موقعیت اجتماعی و توان سیاسی اقتصادیاش افزود. اینک او میتوانست با خاطری آسوده رسالت آسمانیاش را به انجام رساند و آیین وحی را در همه منطقه حاکم سازد.
در چنین شرایطی فتحعلی شاه به اصفهان گام نهاد و سید که دیدار با وی را نمیپسندید سرانجام با کوشش آشنایان به امید کاستن از ستمهای دربار به دیدارش شتافت. او در این ملاقات دردهای مردم را به گوش شاه رسانده، وی را به برداشتن مشکلات جامعه فراخواند. شاه در پایان گفت: از من برای خود چیزی بخواه! سید پاسخ داد: نیازی ندارم. ولی فتحعلی خان بر خواستهاش پای فشرد و گفتارش را چند بار تکرار کرد. سرانجام سید فرمود: اینک که در این باره پافشاری میکنید تقاضا دارم فرمان دهید نقارهخانه را موقوف سازند. شاه خاموش مانده در شگفتی فرورفت و پس از خروج به امین الدوله گفت: عجب سیدی است، از من میخواهد نقارهخانه را که نشانه سلطنت است، موقوف سازم.[۱۷]
بنای مسجد سید:
سال ۱۲۴۵ هـ.ق درخشش روزافزون آفتاب مرجعیت سید بود. آن فقیه نیک نهاد بیش از هشت هزار متر زمین برای پی افکندن یکی از بزرگترین مساجد جهان -که اکنون به نام مسجد سید معروف است- آماده کرد[۱۸] و کلنگ بنیادی الهی را به زمین زد. عظمت نقشه سید چنان بود که درباریان قاجار آن را فراتر از توان مالی مرجع شیعه میانگاشتند. شاه با چنین اندیشهای پیشنهاد کرد در ساختن مسجد شریک شود. ولی سید شفتی از پذیرش پیشنهاد سرباز زد. شاه گفت: شما توان به فرجام رساندن چنین بنیاد پرشکوهی را ندارید. سید فرمود: دست من در خزانه آفریدگار گیتی است.[۱۹] بدین ترتیب شاه قاجار از شرکت در بنیاد مسجد بازماند.[۲۰]
سفر به حجاز:
سید در سال ۱۲۳۱ یا ۱۲۳۲ هـ.ق همراه گروهی از دانشوران و دینباوران مشتاق از راه دریا رهسپار حجاز شد.[۲۱] گشادهدستی و مناظرههای پیروزمندانه وی با دانشمندان مذاهب گوناگون علمای حجاز را سخت تحت تأثیر قرار داد به گونهای که وی را بزرگ شمردند و میخهایی که او برای مشخص ساختن حدود طواف بر زمین کوفته بود، بیهیچ تردیدی پذیرفتند.[۲۲] او همچنین توفیق یافت فدک را از کارگزاران دولت عثمانی بازستاند و به سادات حریم خاک نبوی صلی الله علیه و آله در مدینه سپارد.[۲۳]
مقابله با استعمارگران:
در ربیع الثانی ۱۲۵۳ هـ.ق محمدخان بار سفر بست و برای گوشمالی فرماندار افغانستان رهسپار آن دیار شد. او در پاییز همان سال به هرات رسید و شهر را به محاصره درآورد.[۲۴] وزیر مختار بریتانیا که از نفوذ فراوان سید آگاه بود، ضمن نامهای از فقیه سپاهان خواست در این مهم مداخله کرده، نیروهای ایران را از ادامه درگیری بازدارد. مرجع شیعه که از هدف استعمارگران آگاهی داشت، از اقدامهای پایتختنشینان پشتیبانی کرد و به فریبکاران بیگانه نشان داد که هرگز مصالح ملت و اسلام را نادیده نمیگیرد.[۲۵]
توطئه علیه سید:
در این سال (۱۲۵۳ هـ.ق) شورش مردم اصفهان علیه کارگزارن دربار خشم محمدشاه قاجار را برانگیخت. بنابراین چون از سفر هرات بازگشت، راه مرکز کشور پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالی دهد و از سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچکس جز سید توان سازماندهی چنین شورشی را نداشت. پس باید یکبار برای همیشه با وی درگیر میشد و کاخ قدرت و ثروتش را در هم میکوبید.[۲۶] ولی پروردگار نقشهای دیگر تدبیر کرده بود. در سایه عنایات ربانی سید از خطر رهایی یافته، بر شوکت و قدرتش افزوده شد[۲۷] و شاه بیهیچ دستاورد چشمگیری به پایتخت بازگشت.
البته بازگشت شاه هرگز به معنای پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاشهای درباریان برای فروپاشی توان اجتماعی سیاسی در قالبی نوین ادامه یافت. این شکل چیزی جز ترور و حذف فیزیکی مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرفهای غذای آن مجتهد گرانمایه و گسیل چهار مزدور برای تیراندازی به سید در نیمه شب نقشههایی بود که به دقت اجرا شد ولی به لطف الهی ناکام ماند.[۲۸]
ویژگیهای اخلاقی
عبادت و شب زندهداری:
یکی از یاران همیشگی سید محمدباقر شفتی درباره عبادت ایشان می نویسد: «موقع نماز، بدنش به شدت می لرزید. از نیمه شب تا صبح مشغول عبادت و مناجات با خداوند متعال بود. موقع مناجات حالات خاصی داشت و بی اختیار با صدای بلند گریه می کرد. در اواخر عمر، پزشکان گریه زیاد را برایشان خطرناک دانستند و سید را از این کار منع کردند ولی باز هم بی اختیار اشک از چشمانش جاری می شد».
ارادت به اهل بیت علیهم السلام:
سید محمدباقر شفتی، علاقه بسیار به اهل بیت علیهم السلام داشت و کسانی که در مجالس موعظه او حاضر می شدند، شاهد گریه های عاشقانه آن سید وارسته بودند. روح بسیار لطیف سیّد، توان شنیدن مصیبت های اهل بیت علیهم السلام را نداشت و باشنیدن روضه و مصیبت، حالت عجیبی به او دست می داد و از خود بی خود می شد. تا زمانی که سید در مسجد حضور داشت، روضه خوانان بالای منبر نمی رفتند.
اهتمام به امور مسلمانان:
سید محمدباقر شفتی با تمام توان به حل مشکلات مردم می پرداخت. ایشان گاه پس از اقامه نماز صبح در مسجد، تا نماز ظهر به مشکلات مردم رسیدگی می کرد و بعد از نماز ظهر در همان مکان ناهار می خورد و دوباره تا غروب، به حل و فصل امور مردم می پرداخت.
راز ثروتمندی سید شفتی:
سید محمدباقر زندگی بسیار فقیرانهای داشت، تا اینکه با تحولی، تبدیل به انسان ثروتمندی گشت. او خود داستان را چنین نقل میکند که زمانی در اصفهان نماز وحشت خواند و با پولش، تصمیم گرفت کمی گوشت بخرد. در نهایت جگر گوسفند که ارزانترین کالای قصابی بود را خرید. در زمان برگشت، سگی را در کنار خرابه دید که از گرسنگی حال حرکت ندارد و بچههای او به زیر سینه او چسبیدهاند. او آن جگر را قطعه قطعه نمود و به سوی سگ انداخت تا تمام شد. شیخ خود نقل میکند آن سگ سر خود را به طرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه صدا زد. یقین کردم در حق من دعا کرد. مدتی بعد یکی از ثروتمندان «شفت» وجه زیادی برای شیخ فرستاد، اما شرط کرد که باید آن را در نزد شخص امینی بگذاری تا اینکه سرمایه کسب خود قرار دهد و از منافع آن استفاده کنی. پس از عمل به دستور او، خداوند ثروت فوقالعادهای به سید عنایت کرد که بعدها چهار صد کاروانسرا و دو هزار دکان خرید و یک ده خریداری نمود که مالالتجاره آن در هر سال نهصد خروار برنج میشد.
وفات
مرحوم آیت الله شفتی در ۸۵ سالگی در دوم ربیع الاول سال ۱۲۶۰ هـ.ق به لقاءالله پیوست و پیکر مطهرش در مسجدى كه خود بنا نهاده بود و به «مسجد سيد» معروف شد، مدفون گرديد.
پانویس
- ↑ روستایی در ناحیه طارم علیا که آن را از آبادیهای منطقه زنجان شمردهاند و در پنجاه کیلومتری این شهر واقع است. فاصله این آبادی تا شفت که در جنوب غربی رشت واقع شده، شصت کیلومتر است.
- ↑ الکرام البرره، آقا بزرگ تهرانی، ج۱، ص۱۹۳.
- ↑ اختران تابناک، ذبیح الله محلاتی، ج۱، ص۳۹۴.
- ↑ معارف الرجال، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص۱۴۰.
- ↑ همان.
- ↑ همان.
- ↑ اعیان الشیعه، محسن امین، ج۹، ص۱۸۸.
- ↑ قصص العلماء، ص۱۳۶.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۸۸.
- ↑ روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، محمدباقر موسوی خوانساری، ج۲، ص۱۰۰.
- ↑ الروضه البهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع جاپلقی، چاپ سنگی.
- ↑ الروضه البهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع جاپلقی، چاپ سنگی.
- ↑ قصص العلماء، ص۱۴۳ و ۱۴۴.
- ↑ ر.ک: همان، ص ۷۱، ۹۱، ۱۳۶، ۱۸۳؛ تذکره القبور، عبدالکریم جزی، ص۳۱، ۱۵۹؛ لباب الالقاب فی القاب الاطیاب، حبیب الله شریف کاشانی، ص۷۸؛ احسن الودیعه، محمدمهدی موسوی، ص۲۹ـ۳۸.
- ↑ همان، ص۱۱۹.
- ↑ همان، ص۱۴۳.
- ↑ اصفهان. لطف الله هنر، ص ۲۶۳.
- ↑ قصص العلماء، ص۱۴۹.
- ↑ این مسجد هم اکنون به نام «مسجد سیّد» اصفهان شهرت دارد.
- ↑ روضات الجنات، ج۲، ص۱۰۲.
- ↑ تاریخ اصفهان، ص۹۷.
- ↑ قصص العلماء، ص۱۴۴ و ۱۴۵.
- ↑ تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، جواد مشکور، ص۳۴۱.
- ↑ همان، ص۱۳۹ و ۱۴۰.
- ↑ تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ص۲۵۶ و ۲۵۷.
- ↑ قصص العلماء، ص۱۴۴ و ۱۴۵.
- ↑ همان، ص۱۶۷ و ۱۶۸.
منابع
- تلخیص از مجموعه گلشن ابرار، جلد ۱، زندگی نامه "سید محمدباقر شفتی" از عباس عبیری.
- محمد علی جمشیدی، "سید شفتی"، گلبرگ، فرودین ۱۳۸۴، شماره۶۱، صفحه۱۴۶، پایگاه اطلاع رسانی حوزه.