مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

جنگ موته: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
  
«جنگ موته» که در اوایل سال هشتم هجری به فرماندهی [[جعفر طیار|جعفر بن ابی طالب]] و سپس [[زید بن حارثه]] و پس از او عبدالله بن رواحه در نبرد با رومیان به وقوع پیوست و در نهایت مسلمانان به فرماندهی [[خالد بن ولید]] به [[مدینه]] بازگشتند.  
+
«جنگ موته» در اوایل سال هشتم هجری و بدون حضور [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (صلى الله علیه و آله) در نبرد با رومیان به وقوع پیوست. در این جنگ [[جعفر طیار|جعفر بن ابی طالب]] به شهادت رسید. «موته» اکنون به صورت شهرى آباد در شرق کشور [[اردن]] هاشمى بوده و در یازده کیلومترى شهرک کرک مى‌ باشد. این منطقه در حوزه [[شام|شامات]] قرار داشته و عملیات مزبور، نخستین اقدام نظامى در آن نواحى بوده است.  
==موقعیت جغرافیایی موته==
+
 
موته اكنون به صورت شهرى آباد در شرق كشور [[اردن]] هاشمى بوده و در يازده كيلومترى شهرك كرك مى‌ باشد. اين منطقه در حوزه [[شام|شامات]] قرار داشته و عمليات مزبور، نخستين اقدام نظامى قاطع در آن نواحى بوده است.
+
[[پرونده:Mooteh.png|بندانگشتی|مکان جنگ موته]]
 +
 
 
==علت وقوع جنگ موته==
 
==علت وقوع جنگ موته==
دلايل محدودى درباره اعزام سپاه موته نقل شده كه نمى‌ تواند دليل اصلى فرستادن چنين سپاهى باشد. در اين باره گفته شده است‌:
+
دلایل محدودى درباره اعزام سپاه موته نقل شده که نمى‌ تواند دلیل اصلى فرستادن چنین سپاهى باشد. در این باره گفته شده است‌:
  
#شرحبيل بن عمرو غسانى در منطقه موته راه را بر يكى از رسولان [[پیامبر اسلام|پيامبر]] صلى الله عليه و آله و سلم بست. او حارث بن عميرازدى بود كه نامه پيامبر را براى حاكم بصرى مى‌ برد. شرحبيل دستور داد تا وى را بند كرده و گردنش را زدند. اين تنها رسول پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود كه به شهادت رسيد.<ref>المغازى، ج ص 756- 755، طبقات الكبرى، ج 2، 128؛ امتاع الاسماع، ج ص 345</ref>
+
#شرحبیل بن عمرو غسانى در منطقه موته راه را بر یکى از رسولان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله و سلم بست. او حارث بن عمیر ازدى بود که نامه پیامبر را براى حاکم بصرى مى‌ برد. شرحبیل دستور داد تا وى را بند کرده و گردنش را زدند. این تنها رسول پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود که به شهادت رسید.<ref>المغازى، ج ۲، ص ۷۵۶- ۷۵۵، طبقات الکبرى، ج ۲، ۱۲۸؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۴۵</ref>
#همزمان با این حادثه، گروه 15 نفره‌ای که از سوی پیامبر برای تبلیغ به سرزمین ذات الطلوع رفته بودند نیز مورد تهاجم قرار گرفتند و جز یک نفر که مجروح شد و به [[مدینه]] برگشت، همگی آنها به شهادت رسیدند.<ref> الكامل في التاريخ ج 2 ص 155 و عن تاريخ الأمم و الملوك ج 2 ص 313 عن الواقدي</ref>
+
#همزمان با این حادثه، گروه ۱۵ نفره‌ای که از سوی پیامبر برای تبلیغ به سرزمین ذات الطلوع رفته بودند نیز مورد تهاجم قرار گرفتند و جز یک نفر که مجروح شد و به [[مدینه]] برگشت، همگی آنها به شهادت رسیدند.<ref> الکامل فی التاریخ ج ۲ ص ۱۵۵ و عن تاریخ الأمم و الملوک ج ۲ ص ۳۱۳ عن الواقدی</ref>
  
 
==سپاه مسلمانان==
 
==سپاه مسلمانان==
شمار كسانى كه به این جنگ مى‌ رفتند سه هزار نفر بود. همينكه مسلمانان از اردوگاه خود حركت كردند، ديگر مسلمانان فرياد برداشتند، خدا از شما بلا را بگرداند و به سلامت و با غنيمت برگرديد. ابن رواحه در پاسخ ايشان اين شعر را خواند:
+
شمار کسانى که به این جنگ مى‌ رفتند سه هزار نفر بود. همینکه مسلمانان از اردوگاه خود حرکت کردند، دیگر مسلمانان فریاد برداشتند، خدا از شما بلا را بگرداند و به سلامت و با غنیمت برگردید. عبدالله بن رواحه در پاسخ ایشان این شعر را خواند:<ref>یعنی: اما من از خداوند آمرزش مى‌ خواهم، و ضربت استوارى که خونبار باشد. مغازى/ترجمه، ص:۵۷۷</ref>
{{بیت|لكننى أسأل الرحمن مغفرة|و ضربة ذات فرع تقذف الزّبدا}}
+
{{بیت|لکننى أسأل الرحمن مغفرة|و ضربة ذات فرع تقذف الزّبدا}}
یعنی: اما من از خداوند آمرزش مى‌ خواهم، و ضربت استوارى كه خونبار باشد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:577</ref>
 
 
 
 
===فرماندهان سپاه مسلمانان===
 
===فرماندهان سپاه مسلمانان===
در روایات [[اهل سنت]] آمده است که پيامبر (ص) فرمود: [[زيد بن حارثه]] فرمانده مردم است، اگر زيد كشته شد [[جعفر طیار |جعفر بن ابی طالب]] فرمانده خواهد بود، و اگر جعفر كشته شد عبدالله بن رواحه فرمانده خواهد بود، و اگر عبد الله بن رواحه كشته شد مسلمانان از ميان خود مردى را برگزينند و فرمانده خويش كنند.
+
در روایات [[اهل سنت]] آمده است که [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص) فرمود: [[زید بن حارثه]] فرمانده مردم است، اگر زید کشته شد [[جعفر طیار |جعفر بن ابی طالب]] فرمانده خواهد بود، و اگر جعفر کشته شد عبدالله بن رواحه فرمانده خواهد بود، و اگر عبدالله بن رواحه کشته شد مسلمانان از میان خود مردى را برگزینند و فرمانده خویش کنند.
  
مردى از [[یهود|يهود]] به نام نعمان كه اين ماجرا را شنيد گفت: اى اباالقاسم اگر تو براستى پيغمبر خدا باشى اينان را كه نام بردى همگى كشته خواهند شد، زيرا [[انبياء بنى اسرائيل]] هرگاه لشكرى را به جايى مى فرستادند و اين گونه فرمانده جنگ تعيين مى كردند اگر صد نفر را نيز به دنبال يكديگر نام مى بردند همگى در آن جنگ كشته مى شدند و به دنبال آن پيش زيد بن حارثه رفت و بدو گفت: با پيغمبر و خاندانت وداع كن كه اگر او براستى پيغمبر باشد تو ديگر زنده بر نخواهى گشت و زيد بن حارثه گفت: به راستى گواهى مى دهم كه او پيغمبر صادق و فرستاده خداست.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:576 </ref>
+
مردى از [[یهود|یهود]] به نام نعمان که این ماجرا را شنید گفت: اى اباالقاسم اگر تو براستى پیغمبر خدا باشى اینان را که نام بردى همگى کشته خواهند شد، زیرا [[انبياء بنى اسرائيل]] هرگاه لشکرى را به جایى مى فرستادند و این گونه فرمانده جنگ تعیین مى کردند اگر صد نفر را نیز به دنبال یکدیگر نام مى بردند همگى در آن جنگ کشته مى شدند و به دنبال آن پیش زید بن حارثه رفت و بدو گفت: با پیغمبر و خاندانت وداع کن که اگر او براستى پیغمبر باشد تو دیگر زنده بر نخواهى گشت و زید بن حارثه گفت: به راستى گواهى مى دهم که او پیغمبر صادق و فرستاده خداست.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۷۶ </ref>
  
اما [[شیعه|شيعه]] بر اين باور بوده است كه جعفر فرماندهى نخست سپاه مزبور بر عهده داشته است.<ref> المبعث و المغازى، ابان بن عثمان احمر، صص 92- 94 </ref> [[ابن ابی الحدید|ابن ابى الحديد]] با اشاره به عقيده شيعه مى‌ گويد: او در اشعارى كه [[ابن اسحاق]] آورده شواهدى بر عقيده شيعه يافته است‌.<ref> شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 15، ص 62 </ref>
+
اما [[شیعه|شیعه]] بر این باور بوده است که جعفر فرماندهى نخست سپاه مزبور بر عهده داشته است.<ref> المبعث و المغازى، ابان بن عثمان احمر، صص ۹۲- ۹۴ </ref> [[ابن ابی الحدید|ابن ابى الحدید]] با اشاره به عقیده شیعه مى‌ گوید: او در اشعارى که [[ابن اسحاق]] آورده شواهدى بر عقیده شیعه یافته است‌.<ref> شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۵، ص ۶۲ </ref>
  
[[یعقوبی]] می نویسد: «پیامبر(ص) در سال هشتم، جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه را با لشكرى براى جنگ روم به شام فرستاد.<ref>تاريخ‌ يعقوبى/ترجمه،ج‌1،ص:426 </ref>
+
[[یعقوبی]] می نویسد: «پیامبر(ص) در سال هشتم، جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را با لشکرى براى جنگ روم به [[شام]] فرستاد.<ref>تاریخ‌ یعقوبى/ترجمه،ج‌۱،ص:۴۲۶ </ref>
  
أبان از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] (عليه السلام) روایت می کند که: «إنه استعمل عليهم جعفرا، فإن قتل فزيد، فإن قتل فابن رواحة ...».<ref>مناقب آل أبي طالب لابن شهر آشوب ج 1 ص 205 و البحار ج 21 ص 55 و إعلام الورى( طبعة ثانية) ص 110 و أعيان الشيعة ج 2 ص 324. </ref>
+
أبان از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] (علیه السلام) روایت می کند که: «إنه استعمل علیهم جعفرا، فإن قتل فزید، فإن قتل فابن رواحة ...».<ref>مناقب آل أبی طالب لابن شهر آشوب ج ۱ ص ۲۰۵ و البحار ج ۲۱ ص ۵۵ و إعلام الورى ص ۱۱۰ و أعیان الشیعة ج ۲ ص ۳۲۴. </ref>
  
همچنین [[سید جعفر مرتضی عاملی|علامه جعفر مرتضی]] قسمت آخر روایت که در صورت کشته شدن هر سه فرمانده مسلمانان از میان خودشان یکی را انتخاب کنند را مردود دانسته اند.<ref>الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌19،ص:280 </ref>
+
همچنین [[سید جعفر مرتضی عاملی|علامه جعفر مرتضی]] قسمت آخر روایت که در صورت کشته شدن هر سه فرمانده مسلمانان از میان خودشان یکی را انتخاب کنند را مردود دانسته اند.<ref>الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۹،ص:۲۸۰ </ref>
  
 
===توصیه رسول خدا به سپاهیان===
 
===توصیه رسول خدا به سپاهیان===
چون خواستند از مدينه حركت كنند پيغمبر(ص) براى آن ها خطبه اى ايراد فرمودند و چند نکته را به آنها سفارش کردند. از جمله:
+
چون خواستند از مدینه حرکت کنند پیغمبر(ص) براى آن ها خطبه اى ایراد فرمودند و چند نکته را به آنها سفارش کردند. از جمله:
  
#رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن توصيه آنان به [[تقوا|تقواى]] الهى، از ايشان خواست تا در برخورد با مشركان، ابتدا به آنها سه پیشنهاد بدهند: آنها را به پذيرش [[اسلام]] فرا خوانند. اگر پذيرفتند از آنان بخواهند تا به مدينه هجرت كنند تا همانند ساير مهاجرين باشند؛ در غير اين صورت همچون «اعراب مسلمانند» كه اسلام را پذيرفتند، اما در سرزمين خود مانده‌اند. براى اين قبيل افراد از [[فیء|فى‌ء]] و غنايم سهمى نخواهد بود مگر آن كه در [[جهاد]] همراه مسلمانان باشند. دیگر آنکه اگر اسلام را نپذيرفتند، به قبول [[جزیه|جزيه]] دعوتشان كنيد و اگر آن را هم نپذيرفتند، با استعانت از خدا، با آنها بجنگيد.
+
#رسول خدا صلى الله علیه و آله ضمن توصیه آنان به [[تقوا|تقواى]] الهى، از ایشان خواست تا در برخورد با مشرکان، ابتدا به آنها سه پیشنهاد بدهند: آنها را به پذیرش [[اسلام]] فرا خوانند. اگر پذیرفتند از آنان بخواهند تا به مدینه هجرت کنند تا همانند سایر مهاجرین باشند؛ در غیر این صورت همچون «اعراب مسلمانند» که اسلام را پذیرفتند، اما در سرزمین خود مانده‌اند. براى این قبیل افراد از [[فیء|فى‌ء]] و غنایم سهمى نخواهد بود مگر آن که در [[جهاد]] همراه مسلمانان باشند. دیگر آنکه اگر اسلام را نپذیرفتند، به قبول [[جزیه|جزیه]] دعوتشان کنید و اگر آن را هم نپذیرفتند، با استعانت از خدا، با آنها بجنگید.
#اگر به كسى «امان» داديد از ناحيه شخص خود، نه خدا و رسول، امان دهيد، چرا كه در صورت نقض امان ذمّه خود را كوچك می كنيد، و اين بهتر از آن است كه ذمّه خدا و رسول را تحقير كنيد.
+
#اگر به کسى «امان» دادید از ناحیه شخص خود، نه خدا و رسول، امان دهید، چرا که در صورت نقض امان ذمّه خود را کوچک می کنید، و این بهتر از آن است که ذمّه خدا و رسول را تحقیر کنید.
#به افرادى كه در صومعه‌ ها زندگى مى ‌كنند آسيبى نرسانيد.
+
#به افرادى که در صومعه‌ ها زندگى مى ‌کنند آسیبى نرسانید.
#متعرض زنان، كودكان و پيران نشوید.
+
#متعرض زنان، کودکان و پیران نشوید.
 
#هیچ درختی را قطع نکیند.
 
#هیچ درختی را قطع نکیند.
#هیچ خانه ای را خراب نکنید.<ref>المغازى، ج صص 758- 757؛ امتاع الاسماع، ج صص 346- 345 </ref>
+
#هیچ خانه ای را خراب نکنید.<ref>المغازى، ج ۲، صص ۷۵۸- ۷۵۷؛ امتاع الاسماع، ج ۱، صص ۳۴۶- ۳۴۵ </ref>
 
 
==حرکت لشکریان به سوی شام و برخورد با رومیان==
 
دشمن از حركت سپاه اسلام كه در مقياس نسبتاً وسيعى، يعنى سه هزار نفر صورت گرفت، آگاهى يافت. مسلمانان چندى در [[وادی القری|وادى القرى]] ماندند و پس از آن تا «معان»<ref>شهرى است در فاصله 212 كيلومترى جنوب عَمّان در مسير مدينه به عَمّان؛ نك: المعالم الاثيره، ص 275</ref> پيش رفتند. مسلمانان آگاهى يافتند كه هِرَقْل يك سپاه صدهزار نفرى مركب از قبايل عربى [[شام]] و رومى ‌ها<ref>  در رجزى كه جعفر در موته خوانده از سپاه دشمن به رومى تعبير شده: و الروم روم قد دنا عذابها * كافرة بعيدة أنسابها</ref> فراهم آورده با فرماندهى شخصى به نام مالك به سوى آنان اعزام كرده است.
 
  
اين خبر كه به مسلمانان رسيد به مشورت پرداختند كه چه بكنند؟ آيا بازگردند يا به [[پیامبر اسلام|پيامبر اسلام]] جريان را بنويسند و از آن حضرت كسب تكليف كنند و يا با همان سپاه اندك با لشكر روم بجنگند؟
+
==وقایع مرتبط با جنگ موته==
  
در اين جا نيز نيروى [[ایمان|ايمان]] و شوق شهادت كار خود را كرد و عبدالله بن رواحه كه هم مردى شجاع و دلاور بود و هم شاعرى فصيح و زبان آور بود به پا خاسته و سپاه اسلام را مخاطب قرار داده گفت: اى مردم به خدا سوگند اين كه اكنون آن را خوش نداريد، همان است كه به شوق آن بيرون آمده ايد و اين همان شهادتى است كه طالب آن هستيد! ما كه با دشمن به عدد زياد و كثرت سپاه نمى جنگيم، ما با نيروى اين آيينى جنگ مى كنيم كه خدا ما را بدان گرامى داشته، برخيزيد و به راه افتيد كه يكى از دو سرانجام نيك در جلوى ماست: يا فتح و پيروزى، يا شهادت...!
+
دشمن از حرکت سپاه [[اسلام]] که در مقیاس نسبتاً وسیعى، یعنى سه هزار نفر صورت گرفت، آگاهى یافت. مسلمانان چندى در [[وادی القری|وادى القرى]] ماندند و پس از آن تا «معان»<ref>شهرى است در فاصله ۲۱۲ کیلومترى جنوب عَمّان در مسیر مدینه به عَمّان؛ نک: المعالم الاثیره، ص ۲۷۵</ref> پیش رفتند. مسلمانان آگاهى یافتند که هِرَقْل یک سپاه صدهزار نفرى مرکب از قبایل عربى [[شام]] و رومى ‌ها<ref>  در رجزى که جعفر در موته خوانده از سپاه دشمن به رومى تعبیر شده: و الروم روم قد دنا عذابها * کافرة بعیدة أنسابها</ref> فراهم آورده با فرماندهى شخصى به نام مالک به سوى آنان اعزام کرده است. این خبر که به مسلمانان رسید به مشورت پرداختند که چه بکنند؟ آیا بازگردند یا به [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] جریان را بنویسند و از آن حضرت کسب تکلیف کنند و یا با همان سپاه اندک با لشکر روم بجنگند؟
  
اين سخنان پرشور كه از دلى سرشار از ايمان بر مى خاست در دل ديگران نيز اثر كرد و همگى گفتند: به خدا عبدالله راست مى گويد و به دنبال آن همگى برخاسته و به راه افتادند و در «بلقاء» به سپاه روم برخوردند و راه خود را به جانب قريه «مؤته» كه در آن نزديك بود و از نظر موضع گيرى جنگى مناسب تر بود كج كردند.
+
در این جا نیز نیروى [[ایمان|ایمان]] و شوق شهادت کار خود را کرد و عبدالله بن رواحه که هم مردى شجاع و دلاور بود و هم شاعرى فصیح و زبان آور بود به پا خاسته و سپاه اسلام را مخاطب قرار داده گفت: اى مردم به خدا سوگند این که اکنون آن را خوش ندارید، همان است که به شوق آن بیرون آمده اید و این همان شهادتى است که طالب آن هستید! ما که با دشمن به عدد زیاد و کثرت سپاه نمى جنگیم، ما با نیروى این آیینى جنگ مى کنیم که خدا ما را بدان گرامى داشته، برخیزید و به راه افتید که یکى از دو سرانجام نیک در جلوى ماست: یا فتح و پیروزى، یا شهادت...!
  
==رویارویی سپاه اسلام با رومیان==
+
این سخنان پرشور که از دلى سرشار از ایمان برمى‌خاست در دل دیگران نیز اثر کرد و همگى گفتند: به خدا عبدالله راست مى گوید و به دنبال آن همگى برخاسته و به راه افتادند و در «بلقاء» به سپاه روم برخوردند و راه خود را به جانب قریه «مؤته» که در آن نزدیک بود و از نظر موضع گیرى جنگى مناسب تر بود کج کردند.
 
 
همان گونه كه گفته شد: بنا بر نقل محدثين [[شیعه|شيعه]] نخست [[جعفر طیار |جعفر بن ابي طالب]] پرچم جنگ را به دست گرفته و به عنوان فرمانده نخست به ميدان آمد و سپس چون صاعقه اى خود را به قلب سپاهيان روم زد و به دنبال او مجاهدان ديگر اسلام هر يك چون شهابى در سپاه بى كران سپاه روم فرو رفتند.
 
 
===شهادت جعفر بن ابی طالب===
 
===شهادت جعفر بن ابی طالب===
دشمن كه مى كوشيد هر چه زودتر پرچم جنگ را فرود آورد با شمشير دست راست جعفر را قطع كرد ولى جعفر با مهارت خاصى پرچم را به دست چپ گرفت ولى دست چپش را هم از بدن جدا كردند و او پرچم را به سينه گرفت و با دو بازوى خود نگاه داشت تا وقتى كه شمشير دشمن، او را به زمين افكند و به درجه شهادت نايل آمد. سن آن مجاهد بزرگ و نامى را در آن روز برخى 33 سال نوشته اند و برخى ديگر مانند [[ابن عبدالبر]] در [[الاستيعاب في معرفة الأصحاب (کتاب)|استيعاب]] گفته است: در آن روز 41 سال داشت و اين قول صحيح تر به نظر مى رسد، زيرا با توجه به اين كه طبق روايات جعفر بن ابي طالب ده سال از [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه السلام بزرگتر بوده در سال هفتم حدود چهل سال از عمر وى گذشته است.
+
همان گونه که گفته شد: بنا بر نقل محدثین [[شیعه|شیعه]] نخست [[جعفر طیار |جعفر بن ابی طالب]] پرچم جنگ را به دست گرفته و به عنوان فرمانده نخست به میدان آمد و سپس چون صاعقه اى خود را به قلب سپاهیان روم زد و به دنبال او مجاهدان دیگر اسلام هر یک چون شهابى در سپاه بى کران سپاه روم فرو رفتند. دشمن که مى کوشید هر چه زودتر پرچم جنگ را فرود آورد با شمشیر دست راست جعفر را قطع کرد ولى جعفر با مهارت خاصى پرچم را به دست چپ گرفت ولى دست چپش را هم از بدن جدا کردند و او پرچم را به سینه گرفت و با دو بازوى خود نگاه داشت تا وقتى که شمشیر دشمن، او را به زمین افکند و به درجه شهادت نایل آمد. سن آن مجاهد بزرگ و نامى را در آن روز برخى ۳۳ سال نوشته اند و برخى دیگر مانند [[ابن عبدالبر]] در [[الاستيعاب في معرفة الأصحاب (کتاب)|استیعاب]] گفته است: در آن روز ۴۱ سال داشت و این قول صحیح تر به نظر مى رسد، زیرا با توجه به این که طبق روایات جعفر بن ابی طالب ده سال از [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه السلام بزرگتر بوده در سال هفتم حدود چهل سال از عمر وى گذشته است.
  
از [[عبدالله بن عمر]] نقل شده كه گويد: من در آن جنگ مأمور رساندن آب به زخمي ها بودم و چون جعفر به زمين افتاد خود را به وى رسانيده و آب به او عرضه كردم، جعفر گفت: من [[نذر]] كرده ام [[روزه]] باشم، آب را بگذار تا شام اگر زنده ماندم بدان [[افطار]] مى كنم. من آب را در سپرى ريختم و نزد او گذاردم ولى قبل از غروب جعفر از دنيا رفت.
+
از [[عبدالله بن عمر]] نقل شده که گوید: من در آن جنگ مأمور رساندن آب به زخمی ها بودم و چون جعفر به زمین افتاد خود را به وى رسانیده و آب به او عرضه کردم، جعفر گفت: من [[نذر]] کرده ام [[روزه]] باشم، آب را بگذار تا شام اگر زنده ماندم بدان [[افطار]] مى کنم. من آب را در سپرى ریختم و نزد او گذاردم ولى قبل از غروب جعفر از دنیا رفت.
  
و همچنين از او نقل شده كه گفته است: در بدن جعفر بن ابي طالب پس از شهادت اثر هفتاد زخم شمشير و نيزه و تير يافتند. در نقل ديگرى است كه گفته اند: بيش از نود جراحت در بدن او بود و همگى آن ها در جلوى بدن بود و در پشت سر اثرى از زخم ديده نشد.<ref>كنايه از اين است كه تا آخرين لحظه پشت به دشمن نكرده تا به زمين افتاد.</ref>
+
و همچنین از او نقل شده که گفته است: در بدن جعفر بن ابی طالب پس از شهادت اثر هفتاد زخم شمشیر و نیزه و تیر یافتند. در نقل دیگرى است که گفته اند: بیش از نود جراحت در بدن او بود و همگى آن ها در جلوى بدن بود و در پشت سر اثرى از زخم دیده نشد.<ref>کنایه از این است که تا آخرین لحظه پشت به دشمن نکرده تا به زمین افتاد.</ref>
  
در روايات زيادى از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند به جاى دو دست جعفر كه در جنگ مؤته جدا شد دو بال در [[بهشت]] به او عنايت مى كند كه با فرشتگان پرواز مى كند و از اين رو به «[[جعفر طيار]]» موسوم گرديد.
+
در روایات زیادى از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند به جاى دو دست جعفر که در جنگ مؤته جدا شد دو بال در [[بهشت]] به او عنایت مى کند که با فرشتگان پرواز مى کند و از این رو به «[[جعفر طیار]]» موسوم گردید.
 
===شهادت دو فرمانده دیگر===
 
===شهادت دو فرمانده دیگر===
پس از شهادت جفعر، [[زید بن حارثه]] پرچم را به دست گرفت که او هم پس از چندی به شهادت رسید. سپس فرمانده دلاور و رشيد [[عبدالله بن رواحه]] پيش رفت و پرچم را به دست گرفت و اين رجز را خواند:
+
پس از شهادت جفعر، [[زید بن حارثه]] پرچم را به دست گرفت که او هم پس از چندی به شهادت رسید. سپس فرمانده دلاور و رشید [[عبدالله بن رواحه]] پیش رفت و پرچم را به دست گرفت و این رجز را خواند:
 
+
{{بیت|یا نفس الا تقتلى تموتى|هذا حمام الموت قد صلیت}}
{{بیت|يا نفس الا تقتلى تموتى|هذا حمام الموت قد صليت}}
+
{{بیت|و ما تمنیت فقد اعطیت|ان تفعلى فعلهما هدیت}}
{{بیت|و ما تمنيت فقد اعطيت|ان تفعلى فعلهما هديت}}
+
اى نفس اگر کشته نشوى سرانجام خواهى مرد، این سرنوشت [[مرگ]] است که پیش آمده! و آن چه آرزوى آن را داشتى ـ یعنى [[شهادت]] ـ اکنون به تو داده اند و اگر کارى که آن دو (شهید) انجام دادند انجام دهى به هدایت و رستگارى رسیده اى.
 
 
اى نفس اگر كشته نشوى سرانجام خواهى مرد، اين سرنوشت [[مرگ]] است كه پيش آمده! و آن چه آرزوى آن را داشتى ـ يعنى [[شهادت]] ـ اكنون به تو داده اند و اگر كارى كه آن دو (شهيد) انجام دادند انجام دهى به هدايت و رستگارى رسيده اى.
 
  
 
===فرماندهی خالد بن ولید===
 
===فرماندهی خالد بن ولید===
پس از شهادت عبدالله مسلمانان [[خالد بن ولید|خالد بن وليد]] را -كه تازه مسلمان شده بود<ref>سال هفتم هجرت سپرى گرديد و مسلمانان در پرتو پيمان حديبيه توانستند بطور دسته جمعى به زيارت خانه خدا بروند و در قلب حكومت بت پرستان، شعارهاى جانانه و تكان دهنده اى به نفع آئين يكتاپرستى بدهند تا آنجا كه دلهاى برخى از سرداران قريش را مانند: «خالد بن وليد»، «عمرو عاص» و «عثمان بن طلحه»، متوجه اسلام سازند. چيزى نگذشت كه آنان به مدينه آمده، علاقه خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آئين وى ابراز داشتند و ارتباط خود را با حكومت مكه كه فقط اسكلتى بى روح از آن باقى مانده بود، قطع نمودند. طبقات ابن سعد، ج 2/394. واقدى، در مغازى ج 2/743ـ745، انگيزه گرايش اين سردار را به اسلام، به گونه ديگر نوشته است.  </ref>- به فرماندهى خود انتخاب كردند و او چون شب شد عده اى از سپاهيان را به عقب لشكر فرستاد و چون صبح شد با هياهو به نزد لشكريان آمدند به طورى كه دشمن خيال كرد نيروى امدادى از مدينه رسيده از اين رو دست به حمله نزدند. و لشكر اسلام نيز حمله را متوقف كرد و عملا جنگ متاركه شد و براى سپاه روم با آن شهامتى كه روز قبل از جنگ جويان اسلام ديده بودند همين پيروزى به شمار مى رفت كه لشكر اسلام حمله نكند و از اين رو هر دو لشكر به سوى ديار خود بازگشتند.
+
پس از شهادت عبدالله مسلمانان [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] را -که تازه مسلمان شده بود<ref>سال هفتم هجرت سپرى گردید و مسلمانان در پرتو پیمان حدیبیه توانستند بطور دسته جمعى به زیارت خانه خدا بروند و در قلب حکومت بت پرستان، شعارهاى جانانه و تکان دهنده اى به نفع آئین یکتاپرستى بدهند تا آنجا که دلهاى برخى از سرداران قریش را مانند: «خالد بن ولید»، «عمرو عاص» و «عثمان بن طلحه»، متوجه اسلام سازند. چیزى نگذشت که آنان به مدینه آمده، علاقه خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آئین وى ابراز داشتند و ارتباط خود را با حکومت مکه که فقط اسکلتى بى روح از آن باقى مانده بود، قطع نمودند. طبقات ابن سعد، ج ۲/۳۹۴. واقدى، در مغازى ج ۲/۷۴۳ـ۷۴۵، انگیزه گرایش این سردار را به اسلام، به گونه دیگر نوشته است.  </ref>- به فرماندهى خود انتخاب کردند و او چون شب شد عده اى از سپاهیان را به عقب لشکر فرستاد و چون صبح شد با هیاهو به نزد لشکریان آمدند به طورى که دشمن خیال کرد نیروى امدادى از مدینه رسیده از این رو دست به حمله نزدند. و لشکر اسلام نیز حمله را متوقف کرد و عملا جنگ متارکه شد و براى سپاه روم با آن شهامتى که روز قبل از جنگ جویان اسلام دیده بودند همین پیروزى به شمار مى رفت که لشکر اسلام حمله نکند و از این رو هر دو لشکر به سوى دیار خود بازگشتند.
 
 
البته در بعضی روایات از فرار خالد سخن به میان آمده: چون خالد پرچم را برداشت روى به هزيمت آورد و همراه مردم گريخت، و مسلمانان كشته شدند، و مشركان به تعقيب مسلمانان پرداختند.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:583 </ref>
 
 
 
مطابق نقل [[ابن هشام]] در اين جنگ دوازده نفر از مسلمانان ـ از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] ـ به شهادت رسيدند به نام هاى: [[جعفر بن ابی طالب|جعفر بن ابي طالب]]، [[زيد بن حارثه]]، [[عبدالله بن رواحه]]، مسعود بن اسود، وهب بن سعد، عباد بن قيس، حارث بن نعمان، سراقة بن عمرو، ابو كليب و جابر پسران عمرو بن زيد، عمرو و عامر پسران سعد بن حارث.
 
 
 
==پيغمبر از ميدان جنگ خبر مى دهد==
 
 
 
[[ابن هشام حمیری|ابن هشام]] و ديگران با مختصر اختلافى نوشته اند: در آن روزى كه مسلمانان در مؤته جنگ مى كردند رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فراز منبر بود و ناگهان شروع كرد به خبر دادن از ميدان جنگ و فرمود: اكنون برادران مسلمان شما با دشمنان مشغول جنگ شدند. سپس شروع كرد به خبر دادن از جنگ و گريز مسلمانان ـ مانند كسى كه خود در ميدان جنگ حضور دارد ـ تا آن كه فرمود: زيد بن حارثه پرچم را به دست گرفت و هم چنان جنگيد تا كشته شد، و پس از او جعفر پرچم را به دست گرفت و او نيز جنگ كرد تا به شهادت رسيد.<ref>البته اين نقل روى همان عقيده اهل سنت و سيره نويسان آنهاست كه گفته اند: امير اول لشكر زيد بن حارثه بوده است.</ref>
 
 
 
در اين جا رسول خدا كمى درنگ كرد ـ به طورى كه [[انصار]] مدينه رنگ شان تغيير نمود ـ و خيال كردند از [[عبدالله بن رواحه]] كه از آن ها بود ـ عملى سر زده كه موجب سرافكندگى آنان شده، ناگاه پيغمبر صلی الله علیه و آله ادامه داد و فرمود: عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و جنگيد تا كشته شد!
 
===عزاداری برای جعفر بن ابی طالب===
 
و از [[اسماء دختر عمیس|اسماء بنت عميس]] ـ همسر جعفر ـ نقل كرده اند كه گفت: در آن روزى كه جعفر در «مؤته» شهيد شد من در خانه نان تهيه كرده بودم و بچه هاى خود را شستشو دادم كه ناگاه پيغمبر را ديدم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم كجا هستند؟ من آنها را به نزد آن حضرت بردم.<ref> در روايت محاسن است كه فرزندان جعفر در آن روز سه تن بودند به نام هاى عبدالله، عون و محمد.</ref> پيغمبر نشست و آن بچه ها را در بغل گرفت و دست به سرشان كشيد.  
 
  
اسماء گويد: عرض كردم، يا رسول الله گويا دست يتيم نوازى به سر ايشان مى كشى. در اين وقت اشك از ديدگان آن حضرت جارى شد و فرمود: آرى جعفر به شهادت رسيد!
+
البته در بعضی روایات از فرار خالد سخن به میان آمده: چون خالد پرچم را برداشت روى به هزیمت آورد و همراه مردم گریخت، و مسلمانان کشته شدند، و مشرکان به تعقیب مسلمانان پرداختند.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۸۳ </ref>
  
با شنيدن اين گفتار [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله صداى من به گريه بلند شد و زنان ديگر نيز اطرافم را گرفته و شروع به گريه كردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاسته به خانه رفت و به [[حضرت فاطمه]] سلام الله علیها دستور داد غذايى براى خاندان جعفر تهيه كنيد و براى آنها ببريد و به زنان خود دستور داد به خانه جعفر بروند و در مراسم عزادارى با آن ها شركت جويند.
+
===خبر دادن پیغمبر از میدان جنگ===
  
در برخى از روايات آمده كه اين كار را سه روز تكرار كرد و از اين رو سنت بر اين جارى شد كه اين برنامه را براى افراد مسلمانى كه عزادار مى شوند انجام دهند و تا سه روز غذاى گرم تهيه كرده براى ايشان بفرستند.
+
[[ابن هشام حمیری|ابن هشام]] و دیگران با مختصر اختلافى نوشته اند: در آن روزى که مسلمانان در مؤته جنگ مى کردند [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بر فراز منبر بود و ناگهان شروع کرد به خبر دادن از میدان جنگ و فرمود: اکنون برادران مسلمان شما با دشمنان مشغول جنگ شدند. سپس شروع کرد به خبر دادن از جنگ و گریز مسلمانان ـ مانند کسى که خود در میدان جنگ حضور دارد ـ تا آن که فرمود: زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت و هم چنان جنگید تا کشته شد، و پس از او جعفر پرچم را به دست گرفت و او نیز جنگ کرد تا به شهادت رسید.<ref>البته این نقل روى همان عقیده اهل سنت و سیره نویسان آنهاست که گفته اند: امیر اول لشکر زید بن حارثه بوده است.</ref> در این جا رسول خدا کمى درنگ کرد ـ به طورى که [[انصار]] مدینه رنگشان تغییر نمود ـ و خیال کردند از [[عبدالله بن رواحه]] که از آن ها بود ـ عملى سر زده که موجب سرافکندگى آنان شده، ناگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله ادامه داد و فرمود: عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و جنگید تا کشته شد!
 +
===عزاداری برای جعفر طیار===
 +
از [[اسماء دختر عمیس|اسماء بنت عمیس]] ـ همسر جعفر ـ نقل کرده اند که گفت: در آن روزى که جعفر در «مؤته» شهید شد من در خانه نان تهیه کرده بودم و بچه هاى خود را شستشو دادم که ناگاه پیغمبر را دیدم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ من آنها را به نزد آن حضرت بردم.<ref> در روایت محاسن است که فرزندان جعفر در آن روز سه تن بودند به نام هاى عبدالله، عون و محمد.</ref> پیغمبر نشست و آن بچه ها را در بغل گرفت و دست به سرشان کشید.  
  
==مراجعت سپاه به مدينه==
+
اسماء گوید: عرض کردم، یا رسول الله گویا دست یتیم نوازى به سر ایشان مى کشى. در این وقت اشک از دیدگان آن حضرت جارى شد و فرمود: آرى جعفر به شهادت رسید! با شنیدن این گفتار [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله صداى من به گریه بلند شد و زنان دیگر نیز اطرافم را گرفته و شروع به گریه کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاسته به خانه رفت و به [[حضرت فاطمه]] سلام الله علیها دستور داد غذایى براى خاندان جعفر تهیه کنید و براى آنها ببرید و به زنان خود دستور داد به خانه جعفر بروند و در مراسم عزادارى با آن ها شرکت جویند.
  
پس از شهادت سه فرمانده‌اي كه پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله تعيين نموده بود، سرگرداني سپاه اسلام شروع شد؛ اما بالاخره با ترفندي كه «ثابت بن اقرم» و «خالد بن وليد» اجرا كردند، مسلمانان پس از يك روز مقاومت و پايداري سخت در برابر سپاه عظيم روم، به [[مدینه|مدينه]] بازگشتند.
+
در برخى از روایات آمده که این کار را سه روز تکرار کرد و از این رو سنت بر این جارى شد که این برنامه را براى افراد مسلمانى که عزادار مى شوند انجام دهند و تا سه روز غذاى گرم تهیه کرده براى ایشان بفرستند.
  
چنان كه گفته شد: خالد بن وليد سپاه اسلام را برداشته به مدينه آمد و چون خبر آمدن آن ها به شهر رسيد مردم براى ديدار آن ها از مدينه بيرون آمدند و پيغمبر اسلام نيز بر چهار پايى سوار شد و با مسلمانان ديگر به استقبال شان رفت، اما وقتى مردم آن ها را ديدند خاك بر روى آن ها ريخته و ملامت شان مى كردند كه چرا در برابر دشمن استقامت نكرديد و از ميدان جنگ فرار كرديد؟ پيغمبر اسلام جلوى مردم را از اين كار گرفت و گفت: نه! اين ها فرارى نيستند بلكه به خواست خدا (از اين پس) حمله افكن ها خواهند بود!
+
===مراجعت سپاه به مدینه===
  
مسلمانان به خانه هاى خود رفتند ولى بيشتر آن ها با چهره هاى گرفته و خشمگين و زبان هاى سرزنش آميز خاندان خود رو به رو مى شدند تا جايى كه برخى حاضر نبودند در را به روى بازگشتگان از جنگ باز كنند و به آن ها مى گفتند: چرا با برادران مسلمان خود پايدارى نكرديد تا كشته شويد؟
+
مطابق نقل [[ابن هشام]] در این جنگ دوازده نفر از مسلمانان ـ از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] ـ به شهادت رسیدند به نام هاى: [[جعفر بن ابی طالب|جعفر بن ابی طالب]]، [[زید بن حارثه]]، [[عبدالله بن رواحه]]، مسعود بن اسود، وهب بن سعد، عباد بن قیس، حارث بن نعمان، سراقة بن عمرو، ابو کلیب و جابر پسران عمرو بن زید، عمرو و عامر پسران سعد بن حارث.
  
كار به جايى رسيد كه بسيارى از سرشناسان و بزرگان شهر از ترس ملامت مردم جرئت نمى كردند از خانه ها بيرون آيند و حتى براى نماز به مسجد نمى آمدند تا آن كه پيغمبر اسلام به دنبال آنان فرستاد و يك يك را از خانه بيرون آورد و جلوى سرزنش مردم را گرفت و آن ها آرام كرد.
+
پس از شهادت سه فرمانده‌ای که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تعیین نموده بود، سرگردانی سپاه اسلام شروع شد؛ اما بالاخره با ترفندی که «ثابت بن اقرم» و «خالد بن ولید» اجرا کردند، مسلمانان پس از یک روز مقاومت و پایداری سخت در برابر سپاه عظیم روم، به [[مدینه|مدینه]] بازگشتند.
==افسانه به جاى تاريخ==
 
  
از آن جا كه اميرمؤمنان [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]] علیه السلام در ميان مسلمانان لقب «اسداللّه» را دارد، برخى خواسته اند در برابر او سردارى بتراشند و به او لقب «سيف اللّه» بدهند و اين كس جز [[خالد بن ولید|خالد بن وليد]] نخواهد بود. از اين نظر، مى گويند پيامبر به وى، پس از بازگشت از جنگ «موته» لقب «سيف اللّه» داد.
+
چون خبر آمدن آن ها به شهر رسید مردم براى دیدار آن ها از مدینه بیرون آمدند و پیغمبر اسلام نیز بر چهار پایى سوار شد و با مسلمانان دیگر به استقبال شان رفت، اما وقتى مردم آن ها را دیدند خاک بر روى آن ها ریخته و ملامت شان مى کردند که چرا در برابر دشمن استقامت نکردید و از میدان جنگ فرار کردید؟ پیغمبر اسلام جلوى مردم را از این کار گرفت و گفت: نه! این ها فرارى نیستند بلکه به خواست خدا (از این پس) حمله افکن ها خواهند بود!
  
اگر پيامبر به مناسبت ديگرى به وى لقب مزبور را مى بخشيد، جاى گفتگو نبود. اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد «موته»، ايجاب نمى كرد كه پيامبر به او چنين لقبى را ببخشد. آيا كسى كه در رأس گروهى قرار مى گيرد كه مسلمانان به آنان لقب «فراريان» مى دهند و با پاشيدن خاك به سر و صورت، از آنان استقبال مى كنند، آيا در چنين موقع شايسته است كه پيامبر به او لقبى مانند «سيف الله» بدهد؟! و اگر او در نبردهاى ديگر مظهر كامل سيف اللهى باشد، ولى در اين نبرد مظهر چنين لقبى نبود و جز يك تدبير نظامى قابل تحسين از وى چيزى سر نزد وگرنه به او و زير دستانش لقب «فراريان» نمى دادند.
+
مسلمانان به خانه هاى خود رفتند ولى بیشتر آن ها با چهره هاى گرفته و خشمگین و زبان هاى سرزنش آمیز خاندان خود رو به رو مى شدند تا جایى که برخى حاضر نبودند در را به روى بازگشتگان از جنگ باز کنند و به آن ها مى گفتند: چرا با برادران مسلمان خود پایدارى نکردید تا کشته شوید؟ کار به جایى رسید که بسیارى از سرشناسان و بزرگان شهر از ترس ملامت مردم جرئت نمى کردند از خانه ها بیرون آیند و حتى براى نماز به مسجد نمى آمدند تا آن که پیغمبر اسلام به دنبال آنان فرستاد و یک یک را از خانه بیرون آورد و جلوى سرزنش مردم را گرفت و آن ها آرام کرد.
 +
===افسانه به جاى تاریخ===
  
[[محمد بن سعد|ابن سعد]] مى نويسد: موقع عقب نشينى، گروهى از سربازان روم، سربازان اسلام را تحت تعقيب قرار داده و دسته اى را به قتل رسانيدند.<ref>طبقات، ج 2/ 129.</ref>
+
از آن جا که امیرمؤمنان [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]] علیه السلام در میان مسلمانان لقب «اسداللّه» را دارد، برخى خواسته اند در برابر او سردارى بتراشند و به او لقب «سیف اللّه» بدهند و این کس جز [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] نخواهد بود. از این نظر، مى گویند پیامبر به وى، پس از بازگشت از جنگ «موته» لقب «سیف اللّه» داد.
  
سازندگان افسانه لقب «سيف اللّه»، براى تحكيم مطلب خود اين جمله را نيز افزوده اند: «موقعى كه خالد به مقام فرماندهى رسيد، دستور حمله داد و خود نيز شجاعانه حمله كرد و نه شمشير در دست او شكست و يك سپر در دست او باقى ماند».
+
اگر پیامبر به مناسبت دیگرى به وى لقب مزبور را مى بخشید، جاى گفتگو نبود. اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد «موته»، ایجاب نمى کرد که پیامبر به او چنین لقبى را ببخشد. آیا کسى که در رأس گروهى قرار مى گیرد که مسلمانان به آنان لقب «فراریان» مى دهند و با پاشیدن خاک به سر و صورت، از آنان استقبال مى کنند، آیا در چنین موقع شایسته است که پیامبر به او لقبى مانند «سیف الله» بدهد؟! و اگر او در نبردهاى دیگر مظهر کامل سیف اللهى باشد، ولى در این نبرد مظهر چنین لقبى نبود و جز یک تدبیر نظامى قابل تحسین از وى چیزى سر نزد وگرنه به او و زیر دستانش لقب «فراریان» نمى دادند. که [[محمد بن سعد|ابن سعد]] مى نویسد: موقع عقب نشینى، گروهى از سربازان روم، سربازان اسلام را تحت تعقیب قرار داده و دسته اى را به قتل رسانیدند.<ref>طبقات، ج ۲/ ۱۲۹.</ref>
  
سازنده اين دروغ ديگر غفلت كرده كه اگر خالد و سربازان او در صحنه نبرد، چنين هنرنمائى را از خود نشان داده بودند، چرا مردم مدينه به آنان لقب «فراريان» دادند و چرا با افشاندن خاك از آنان استقبال نمودند؟  
+
سازندگان افسانه لقب «سیف اللّه»، براى تحکیم مطلب خود این جمله را نیز افزوده اند: «موقعى که خالد به مقام فرماندهى رسید، دستور حمله داد و خود نیز شجاعانه حمله کرد و نه شمشیر در دست او شکست و یک سپر در دست او باقى ماند». سازنده این دروغ دیگر غفلت کرده که اگر خالد و سربازان او در صحنه نبرد، چنین هنرنمائى را از خود نشان داده بودند، چرا مردم مدینه به آنان لقب «فراریان» دادند و چرا با افشاندن خاک از آنان استقبال نمودند؟
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
سطر ۱۱۳: سطر ۹۵:
 
==منابع==
 
==منابع==
  
*رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص530.
+
*رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص۵۳۰.
*مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1369ش.
+
*مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
*الصحيح من سيرة النبي الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحديث‌، قم، 1426.
+
*الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحدیث‌، قم، ۱۴۲۶.
*سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم، رسول جعفريان، انتشارات دليل ما، قم، 1383ش‌.
+
*سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۸۳ش‌.
  
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۵


«جنگ موته» در اوایل سال هشتم هجری و بدون حضور پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در نبرد با رومیان به وقوع پیوست. در این جنگ جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید. «موته» اکنون به صورت شهرى آباد در شرق کشور اردن هاشمى بوده و در یازده کیلومترى شهرک کرک مى‌ باشد. این منطقه در حوزه شامات قرار داشته و عملیات مزبور، نخستین اقدام نظامى در آن نواحى بوده است.

مکان جنگ موته

علت وقوع جنگ موته

دلایل محدودى درباره اعزام سپاه موته نقل شده که نمى‌ تواند دلیل اصلى فرستادن چنین سپاهى باشد. در این باره گفته شده است‌:

  1. شرحبیل بن عمرو غسانى در منطقه موته راه را بر یکى از رسولان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بست. او حارث بن عمیر ازدى بود که نامه پیامبر را براى حاکم بصرى مى‌ برد. شرحبیل دستور داد تا وى را بند کرده و گردنش را زدند. این تنها رسول پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود که به شهادت رسید.[۱]
  2. همزمان با این حادثه، گروه ۱۵ نفره‌ای که از سوی پیامبر برای تبلیغ به سرزمین ذات الطلوع رفته بودند نیز مورد تهاجم قرار گرفتند و جز یک نفر که مجروح شد و به مدینه برگشت، همگی آنها به شهادت رسیدند.[۲]

سپاه مسلمانان

شمار کسانى که به این جنگ مى‌ رفتند سه هزار نفر بود. همینکه مسلمانان از اردوگاه خود حرکت کردند، دیگر مسلمانان فریاد برداشتند، خدا از شما بلا را بگرداند و به سلامت و با غنیمت برگردید. عبدالله بن رواحه در پاسخ ایشان این شعر را خواند:[۳]

لکننى أسأل الرحمن مغفرة و ضربة ذات فرع تقذف الزّبدا

فرماندهان سپاه مسلمانان

در روایات اهل سنت آمده است که پیامبر (ص) فرمود: زید بن حارثه فرمانده مردم است، اگر زید کشته شد جعفر بن ابی طالب فرمانده خواهد بود، و اگر جعفر کشته شد عبدالله بن رواحه فرمانده خواهد بود، و اگر عبدالله بن رواحه کشته شد مسلمانان از میان خود مردى را برگزینند و فرمانده خویش کنند.

مردى از یهود به نام نعمان که این ماجرا را شنید گفت: اى اباالقاسم اگر تو براستى پیغمبر خدا باشى اینان را که نام بردى همگى کشته خواهند شد، زیرا انبياء بنى اسرائيل هرگاه لشکرى را به جایى مى فرستادند و این گونه فرمانده جنگ تعیین مى کردند اگر صد نفر را نیز به دنبال یکدیگر نام مى بردند همگى در آن جنگ کشته مى شدند و به دنبال آن پیش زید بن حارثه رفت و بدو گفت: با پیغمبر و خاندانت وداع کن که اگر او براستى پیغمبر باشد تو دیگر زنده بر نخواهى گشت و زید بن حارثه گفت: به راستى گواهى مى دهم که او پیغمبر صادق و فرستاده خداست.[۴]

اما شیعه بر این باور بوده است که جعفر فرماندهى نخست سپاه مزبور بر عهده داشته است.[۵] ابن ابى الحدید با اشاره به عقیده شیعه مى‌ گوید: او در اشعارى که ابن اسحاق آورده شواهدى بر عقیده شیعه یافته است‌.[۶]

یعقوبی می نویسد: «پیامبر(ص) در سال هشتم، جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را با لشکرى براى جنگ روم به شام فرستاد.[۷]

أبان از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که: «إنه استعمل علیهم جعفرا، فإن قتل فزید، فإن قتل فابن رواحة ...».[۸]

همچنین علامه جعفر مرتضی قسمت آخر روایت که در صورت کشته شدن هر سه فرمانده مسلمانان از میان خودشان یکی را انتخاب کنند را مردود دانسته اند.[۹]

توصیه رسول خدا به سپاهیان

چون خواستند از مدینه حرکت کنند پیغمبر(ص) براى آن ها خطبه اى ایراد فرمودند و چند نکته را به آنها سفارش کردند. از جمله:

  1. رسول خدا صلى الله علیه و آله ضمن توصیه آنان به تقواى الهى، از ایشان خواست تا در برخورد با مشرکان، ابتدا به آنها سه پیشنهاد بدهند: آنها را به پذیرش اسلام فرا خوانند. اگر پذیرفتند از آنان بخواهند تا به مدینه هجرت کنند تا همانند سایر مهاجرین باشند؛ در غیر این صورت همچون «اعراب مسلمانند» که اسلام را پذیرفتند، اما در سرزمین خود مانده‌اند. براى این قبیل افراد از فى‌ء و غنایم سهمى نخواهد بود مگر آن که در جهاد همراه مسلمانان باشند. دیگر آنکه اگر اسلام را نپذیرفتند، به قبول جزیه دعوتشان کنید و اگر آن را هم نپذیرفتند، با استعانت از خدا، با آنها بجنگید.
  2. اگر به کسى «امان» دادید از ناحیه شخص خود، نه خدا و رسول، امان دهید، چرا که در صورت نقض امان ذمّه خود را کوچک می کنید، و این بهتر از آن است که ذمّه خدا و رسول را تحقیر کنید.
  3. به افرادى که در صومعه‌ ها زندگى مى ‌کنند آسیبى نرسانید.
  4. متعرض زنان، کودکان و پیران نشوید.
  5. هیچ درختی را قطع نکیند.
  6. هیچ خانه ای را خراب نکنید.[۱۰]

وقایع مرتبط با جنگ موته

دشمن از حرکت سپاه اسلام که در مقیاس نسبتاً وسیعى، یعنى سه هزار نفر صورت گرفت، آگاهى یافت. مسلمانان چندى در وادى القرى ماندند و پس از آن تا «معان»[۱۱] پیش رفتند. مسلمانان آگاهى یافتند که هِرَقْل یک سپاه صدهزار نفرى مرکب از قبایل عربى شام و رومى ‌ها[۱۲] فراهم آورده با فرماندهى شخصى به نام مالک به سوى آنان اعزام کرده است. این خبر که به مسلمانان رسید به مشورت پرداختند که چه بکنند؟ آیا بازگردند یا به پیامبر اسلام جریان را بنویسند و از آن حضرت کسب تکلیف کنند و یا با همان سپاه اندک با لشکر روم بجنگند؟

در این جا نیز نیروى ایمان و شوق شهادت کار خود را کرد و عبدالله بن رواحه که هم مردى شجاع و دلاور بود و هم شاعرى فصیح و زبان آور بود به پا خاسته و سپاه اسلام را مخاطب قرار داده گفت: اى مردم به خدا سوگند این که اکنون آن را خوش ندارید، همان است که به شوق آن بیرون آمده اید و این همان شهادتى است که طالب آن هستید! ما که با دشمن به عدد زیاد و کثرت سپاه نمى جنگیم، ما با نیروى این آیینى جنگ مى کنیم که خدا ما را بدان گرامى داشته، برخیزید و به راه افتید که یکى از دو سرانجام نیک در جلوى ماست: یا فتح و پیروزى، یا شهادت...!

این سخنان پرشور که از دلى سرشار از ایمان برمى‌خاست در دل دیگران نیز اثر کرد و همگى گفتند: به خدا عبدالله راست مى گوید و به دنبال آن همگى برخاسته و به راه افتادند و در «بلقاء» به سپاه روم برخوردند و راه خود را به جانب قریه «مؤته» که در آن نزدیک بود و از نظر موضع گیرى جنگى مناسب تر بود کج کردند.

شهادت جعفر بن ابی طالب

همان گونه که گفته شد: بنا بر نقل محدثین شیعه نخست جعفر بن ابی طالب پرچم جنگ را به دست گرفته و به عنوان فرمانده نخست به میدان آمد و سپس چون صاعقه اى خود را به قلب سپاهیان روم زد و به دنبال او مجاهدان دیگر اسلام هر یک چون شهابى در سپاه بى کران سپاه روم فرو رفتند. دشمن که مى کوشید هر چه زودتر پرچم جنگ را فرود آورد با شمشیر دست راست جعفر را قطع کرد ولى جعفر با مهارت خاصى پرچم را به دست چپ گرفت ولى دست چپش را هم از بدن جدا کردند و او پرچم را به سینه گرفت و با دو بازوى خود نگاه داشت تا وقتى که شمشیر دشمن، او را به زمین افکند و به درجه شهادت نایل آمد. سن آن مجاهد بزرگ و نامى را در آن روز برخى ۳۳ سال نوشته اند و برخى دیگر مانند ابن عبدالبر در استیعاب گفته است: در آن روز ۴۱ سال داشت و این قول صحیح تر به نظر مى رسد، زیرا با توجه به این که طبق روایات جعفر بن ابی طالب ده سال از امام على علیه السلام بزرگتر بوده در سال هفتم حدود چهل سال از عمر وى گذشته است.

از عبدالله بن عمر نقل شده که گوید: من در آن جنگ مأمور رساندن آب به زخمی ها بودم و چون جعفر به زمین افتاد خود را به وى رسانیده و آب به او عرضه کردم، جعفر گفت: من نذر کرده ام روزه باشم، آب را بگذار تا شام اگر زنده ماندم بدان افطار مى کنم. من آب را در سپرى ریختم و نزد او گذاردم ولى قبل از غروب جعفر از دنیا رفت.

و همچنین از او نقل شده که گفته است: در بدن جعفر بن ابی طالب پس از شهادت اثر هفتاد زخم شمشیر و نیزه و تیر یافتند. در نقل دیگرى است که گفته اند: بیش از نود جراحت در بدن او بود و همگى آن ها در جلوى بدن بود و در پشت سر اثرى از زخم دیده نشد.[۱۳]

در روایات زیادى از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند به جاى دو دست جعفر که در جنگ مؤته جدا شد دو بال در بهشت به او عنایت مى کند که با فرشتگان پرواز مى کند و از این رو به «جعفر طیار» موسوم گردید.

شهادت دو فرمانده دیگر

پس از شهادت جفعر، زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت که او هم پس از چندی به شهادت رسید. سپس فرمانده دلاور و رشید عبدالله بن رواحه پیش رفت و پرچم را به دست گرفت و این رجز را خواند:

یا نفس الا تقتلى تموتى هذا حمام الموت قد صلیت

و ما تمنیت فقد اعطیت ان تفعلى فعلهما هدیت

اى نفس اگر کشته نشوى سرانجام خواهى مرد، این سرنوشت مرگ است که پیش آمده! و آن چه آرزوى آن را داشتى ـ یعنى شهادت ـ اکنون به تو داده اند و اگر کارى که آن دو (شهید) انجام دادند انجام دهى به هدایت و رستگارى رسیده اى.

فرماندهی خالد بن ولید

پس از شهادت عبدالله مسلمانان خالد بن ولید را -که تازه مسلمان شده بود[۱۴]- به فرماندهى خود انتخاب کردند و او چون شب شد عده اى از سپاهیان را به عقب لشکر فرستاد و چون صبح شد با هیاهو به نزد لشکریان آمدند به طورى که دشمن خیال کرد نیروى امدادى از مدینه رسیده از این رو دست به حمله نزدند. و لشکر اسلام نیز حمله را متوقف کرد و عملا جنگ متارکه شد و براى سپاه روم با آن شهامتى که روز قبل از جنگ جویان اسلام دیده بودند همین پیروزى به شمار مى رفت که لشکر اسلام حمله نکند و از این رو هر دو لشکر به سوى دیار خود بازگشتند.

البته در بعضی روایات از فرار خالد سخن به میان آمده: چون خالد پرچم را برداشت روى به هزیمت آورد و همراه مردم گریخت، و مسلمانان کشته شدند، و مشرکان به تعقیب مسلمانان پرداختند.[۱۵]

خبر دادن پیغمبر از میدان جنگ

ابن هشام و دیگران با مختصر اختلافى نوشته اند: در آن روزى که مسلمانان در مؤته جنگ مى کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فراز منبر بود و ناگهان شروع کرد به خبر دادن از میدان جنگ و فرمود: اکنون برادران مسلمان شما با دشمنان مشغول جنگ شدند. سپس شروع کرد به خبر دادن از جنگ و گریز مسلمانان ـ مانند کسى که خود در میدان جنگ حضور دارد ـ تا آن که فرمود: زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت و هم چنان جنگید تا کشته شد، و پس از او جعفر پرچم را به دست گرفت و او نیز جنگ کرد تا به شهادت رسید.[۱۶] در این جا رسول خدا کمى درنگ کرد ـ به طورى که انصار مدینه رنگشان تغییر نمود ـ و خیال کردند از عبدالله بن رواحه که از آن ها بود ـ عملى سر زده که موجب سرافکندگى آنان شده، ناگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله ادامه داد و فرمود: عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و جنگید تا کشته شد!

عزاداری برای جعفر طیار

از اسماء بنت عمیس ـ همسر جعفر ـ نقل کرده اند که گفت: در آن روزى که جعفر در «مؤته» شهید شد من در خانه نان تهیه کرده بودم و بچه هاى خود را شستشو دادم که ناگاه پیغمبر را دیدم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ من آنها را به نزد آن حضرت بردم.[۱۷] پیغمبر نشست و آن بچه ها را در بغل گرفت و دست به سرشان کشید.

اسماء گوید: عرض کردم، یا رسول الله گویا دست یتیم نوازى به سر ایشان مى کشى. در این وقت اشک از دیدگان آن حضرت جارى شد و فرمود: آرى جعفر به شهادت رسید! با شنیدن این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله صداى من به گریه بلند شد و زنان دیگر نیز اطرافم را گرفته و شروع به گریه کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاسته به خانه رفت و به حضرت فاطمه سلام الله علیها دستور داد غذایى براى خاندان جعفر تهیه کنید و براى آنها ببرید و به زنان خود دستور داد به خانه جعفر بروند و در مراسم عزادارى با آن ها شرکت جویند.

در برخى از روایات آمده که این کار را سه روز تکرار کرد و از این رو سنت بر این جارى شد که این برنامه را براى افراد مسلمانى که عزادار مى شوند انجام دهند و تا سه روز غذاى گرم تهیه کرده براى ایشان بفرستند.

مراجعت سپاه به مدینه

مطابق نقل ابن هشام در این جنگ دوازده نفر از مسلمانان ـ از مهاجر و انصار ـ به شهادت رسیدند به نام هاى: جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه، عبدالله بن رواحه، مسعود بن اسود، وهب بن سعد، عباد بن قیس، حارث بن نعمان، سراقة بن عمرو، ابو کلیب و جابر پسران عمرو بن زید، عمرو و عامر پسران سعد بن حارث.

پس از شهادت سه فرمانده‌ای که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تعیین نموده بود، سرگردانی سپاه اسلام شروع شد؛ اما بالاخره با ترفندی که «ثابت بن اقرم» و «خالد بن ولید» اجرا کردند، مسلمانان پس از یک روز مقاومت و پایداری سخت در برابر سپاه عظیم روم، به مدینه بازگشتند.

چون خبر آمدن آن ها به شهر رسید مردم براى دیدار آن ها از مدینه بیرون آمدند و پیغمبر اسلام نیز بر چهار پایى سوار شد و با مسلمانان دیگر به استقبال شان رفت، اما وقتى مردم آن ها را دیدند خاک بر روى آن ها ریخته و ملامت شان مى کردند که چرا در برابر دشمن استقامت نکردید و از میدان جنگ فرار کردید؟ پیغمبر اسلام جلوى مردم را از این کار گرفت و گفت: نه! این ها فرارى نیستند بلکه به خواست خدا (از این پس) حمله افکن ها خواهند بود!

مسلمانان به خانه هاى خود رفتند ولى بیشتر آن ها با چهره هاى گرفته و خشمگین و زبان هاى سرزنش آمیز خاندان خود رو به رو مى شدند تا جایى که برخى حاضر نبودند در را به روى بازگشتگان از جنگ باز کنند و به آن ها مى گفتند: چرا با برادران مسلمان خود پایدارى نکردید تا کشته شوید؟ کار به جایى رسید که بسیارى از سرشناسان و بزرگان شهر از ترس ملامت مردم جرئت نمى کردند از خانه ها بیرون آیند و حتى براى نماز به مسجد نمى آمدند تا آن که پیغمبر اسلام به دنبال آنان فرستاد و یک یک را از خانه بیرون آورد و جلوى سرزنش مردم را گرفت و آن ها آرام کرد.

افسانه به جاى تاریخ

از آن جا که امیرمؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام در میان مسلمانان لقب «اسداللّه» را دارد، برخى خواسته اند در برابر او سردارى بتراشند و به او لقب «سیف اللّه» بدهند و این کس جز خالد بن ولید نخواهد بود. از این نظر، مى گویند پیامبر به وى، پس از بازگشت از جنگ «موته» لقب «سیف اللّه» داد.

اگر پیامبر به مناسبت دیگرى به وى لقب مزبور را مى بخشید، جاى گفتگو نبود. اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد «موته»، ایجاب نمى کرد که پیامبر به او چنین لقبى را ببخشد. آیا کسى که در رأس گروهى قرار مى گیرد که مسلمانان به آنان لقب «فراریان» مى دهند و با پاشیدن خاک به سر و صورت، از آنان استقبال مى کنند، آیا در چنین موقع شایسته است که پیامبر به او لقبى مانند «سیف الله» بدهد؟! و اگر او در نبردهاى دیگر مظهر کامل سیف اللهى باشد، ولى در این نبرد مظهر چنین لقبى نبود و جز یک تدبیر نظامى قابل تحسین از وى چیزى سر نزد وگرنه به او و زیر دستانش لقب «فراریان» نمى دادند. که ابن سعد مى نویسد: موقع عقب نشینى، گروهى از سربازان روم، سربازان اسلام را تحت تعقیب قرار داده و دسته اى را به قتل رسانیدند.[۱۸]

سازندگان افسانه لقب «سیف اللّه»، براى تحکیم مطلب خود این جمله را نیز افزوده اند: «موقعى که خالد به مقام فرماندهى رسید، دستور حمله داد و خود نیز شجاعانه حمله کرد و نه شمشیر در دست او شکست و یک سپر در دست او باقى ماند». سازنده این دروغ دیگر غفلت کرده که اگر خالد و سربازان او در صحنه نبرد، چنین هنرنمائى را از خود نشان داده بودند، چرا مردم مدینه به آنان لقب «فراریان» دادند و چرا با افشاندن خاک از آنان استقبال نمودند؟

پانویس

  1. المغازى، ج ۲، ص ۷۵۶- ۷۵۵، طبقات الکبرى، ج ۲، ۱۲۸؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۴۵
  2. الکامل فی التاریخ ج ۲ ص ۱۵۵ و عن تاریخ الأمم و الملوک ج ۲ ص ۳۱۳ عن الواقدی
  3. یعنی: اما من از خداوند آمرزش مى‌ خواهم، و ضربت استوارى که خونبار باشد. مغازى/ترجمه، ص:۵۷۷
  4. المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۷۶
  5. المبعث و المغازى، ابان بن عثمان احمر، صص ۹۲- ۹۴
  6. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۵، ص ۶۲
  7. تاریخ‌ یعقوبى/ترجمه،ج‌۱،ص:۴۲۶
  8. مناقب آل أبی طالب لابن شهر آشوب ج ۱ ص ۲۰۵ و البحار ج ۲۱ ص ۵۵ و إعلام الورى ص ۱۱۰ و أعیان الشیعة ج ۲ ص ۳۲۴.
  9. الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۹،ص:۲۸۰
  10. المغازى، ج ۲، صص ۷۵۸- ۷۵۷؛ امتاع الاسماع، ج ۱، صص ۳۴۶- ۳۴۵
  11. شهرى است در فاصله ۲۱۲ کیلومترى جنوب عَمّان در مسیر مدینه به عَمّان؛ نک: المعالم الاثیره، ص ۲۷۵
  12. در رجزى که جعفر در موته خوانده از سپاه دشمن به رومى تعبیر شده: و الروم روم قد دنا عذابها * کافرة بعیدة أنسابها
  13. کنایه از این است که تا آخرین لحظه پشت به دشمن نکرده تا به زمین افتاد.
  14. سال هفتم هجرت سپرى گردید و مسلمانان در پرتو پیمان حدیبیه توانستند بطور دسته جمعى به زیارت خانه خدا بروند و در قلب حکومت بت پرستان، شعارهاى جانانه و تکان دهنده اى به نفع آئین یکتاپرستى بدهند تا آنجا که دلهاى برخى از سرداران قریش را مانند: «خالد بن ولید»، «عمرو عاص» و «عثمان بن طلحه»، متوجه اسلام سازند. چیزى نگذشت که آنان به مدینه آمده، علاقه خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آئین وى ابراز داشتند و ارتباط خود را با حکومت مکه که فقط اسکلتى بى روح از آن باقى مانده بود، قطع نمودند. طبقات ابن سعد، ج ۲/۳۹۴. واقدى، در مغازى ج ۲/۷۴۳ـ۷۴۵، انگیزه گرایش این سردار را به اسلام، به گونه دیگر نوشته است.
  15. المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۸۳
  16. البته این نقل روى همان عقیده اهل سنت و سیره نویسان آنهاست که گفته اند: امیر اول لشکر زید بن حارثه بوده است.
  17. در روایت محاسن است که فرزندان جعفر در آن روز سه تن بودند به نام هاى عبدالله، عون و محمد.
  18. طبقات، ج ۲/ ۱۲۹.

منابع

  • رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص۵۳۰.
  • مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
  • الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحدیث‌، قم، ۱۴۲۶.
  • سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۸۳ش‌.