اباحه گری: تفاوت بین نسخهها
جز (←تعریف: حذف بخشی از متن) |
|||
سطر ۱۲: | سطر ۱۲: | ||
==تعریف== | ==تعریف== | ||
− | بى تفاوتى به تعاليم دينى به معناى پاى بند نبودن به ارزشهاى دينى است. اباحه گرى از بى اعتقادى كافر يا سهل انگارى ديندار پديد مى آيد و در دو حوزه فردى و اجتماعى، نمود مى يابد | + | بى تفاوتى به تعاليم دينى به معناى پاى بند نبودن به ارزشهاى دينى است. اباحه گرى از بى اعتقادى كافر يا سهل انگارى ديندار پديد مى آيد و در دو حوزه فردى و اجتماعى، نمود مى يابد. |
==زيان هاى اباحه گرى== | ==زيان هاى اباحه گرى== |
نسخهٔ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۰۴
معنای لغوی
اِباحه: مباح کردن؛ حلال دانستن؛ جایز شمردن؛ روا دانستن.[۱] ،اعتقادی نداشتن و انجام محّرمات را جایز دانستن .[۲]
معنای اصطلاحی
مباح در اصطلاح: آنچه که متساوی الطرفین باشد، بی حُکمی است و مقابل مندوب ، مکروه ، حلال ، حرام و واجب است . هر کاری که فعل و ترک آن مساوی و بی تفاوت باشد.[۳]
اباحه گری در اصطلاح به معنای اباحهاندیشی و بیاعتنایی عملی به محرمات و منهیات و منکرات است.[۴]
تعریف
بى تفاوتى به تعاليم دينى به معناى پاى بند نبودن به ارزشهاى دينى است. اباحه گرى از بى اعتقادى كافر يا سهل انگارى ديندار پديد مى آيد و در دو حوزه فردى و اجتماعى، نمود مى يابد.
زيان هاى اباحه گرى
این پدیده در حوزه فردی موجب میگردد تا آدمی وظایفی را که در برابر خود و خداوند دارد، ادا نکند و حرام را مباح شمارد و راه بیقیدی در پیش گیرد.
زیانهای اباحیگری در حوزه اجتماعی نمودی بیشتر دارد و شخص با مباح شمردن نبایدهای اجتماعی دست به هر کاری که پسند دل است، میآلاید و هنجارهای زندگی جمعی را نادیده میانگارد.
طرفداران اباحه گری معتقدند که اباحه، همانا عدم منع عقلی و شرعی از فعل یا ترک فعل است. در این مشرب فکری، اباحه به همه منهیات راه مییابد و تنها تعیین کننده منهیات و مکروهات و اصول اخلاقی و ارزشها نه شرع مقدس بلکه عقل عملی و شرایط اجتماعی است و شرع مقدس در این میان سهمی ندارد.
اباحهگران قلمرو این اندیشه را به حوزههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی میگسترانند و حدود الهی را کنار میگذارند و همه چیز را در دایره مباحات میگنجانند و در پی بیشترین حدّ آزادی برای انساناند. [۵]
پانویس
منابع
- فرهنگ شیعه، جمعی از نویسندگان، ج1، ص 55 در دسترس در کتابخانه فقاهت، بازیابی:7 بهمن 1391
- لغت نامه دهخدا
- فرهنگ فارسی عمید
- فرهنگ فارسی معین