خطبه امام سجاد(ع) در کوفه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{شناختنامه امام سجاد (ع)}}
 
پس از ورود کاروان اسرای اهل بیت امام حسین علیه السلام به کوفه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دختر امام حسین هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگری‌هایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند و صدای گریه و ناله از مردم کوفه بلند شد.  
 
پس از ورود کاروان اسرای اهل بیت امام حسین علیه السلام به کوفه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دختر امام حسین هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگری‌هایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند و صدای گریه و ناله از مردم کوفه بلند شد.  
  

نسخهٔ ‏۱۳ آوریل ۲۰۱۷، ساعت ۰۷:۲۰


پس از ورود کاروان اسرای اهل بیت امام حسین علیه السلام به کوفه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دختر امام حسین هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگری‌هایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند و صدای گریه و ناله از مردم کوفه بلند شد.

پس از آن امام سجاد علیه السلام برخاست به مردم اشاره كرد كه: «ساكت شويد». آنان ساكت شدند. امام عليه السلام برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند و يادكرد پيامبر صلى الله عليه و آله ـ آنگونه كه سزامندش بود ـ و درود فرستادن بر او فرمود: «اى مردم! هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد. هر كس مرا نمى شناسد، خودم را به او مى شناسانم. من، على بن الحسين بن على بن ابى طالب هستم. من پسر كسى هستم كه در رود فرات، بدون آن كه كسى از شما را كشته باشد و خونى ريخته باشد، سر بُريده شد. من پسر كسى هستم كه حريمش هتك شد و نعمتش سلب گرديد و مالش به غارت رفت و خانواده اش اسير شدند. من پسر كسى هستم كه او را در ميان گرفتند و پس از مدتى كشتند و اين براى افتخار من، كافى است. اى مردم! شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا مى دانيد كه شما به پدرم نامه نوشتيد و به او نيرنگ زديد و از سوى خود با او عهد و پيمان بستيد و دست بيعت به او داديد و سپس با او جنگيديد و او را وانهاديد؟! نابود باد آنچه براى خود، پيش فرستاده ايد و بدا به رأيتان! با چه چشمى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى نگريد، آنگاه كه به شما مى گويد: خاندانم را كُشتيد و حرمتم را هتك كرديد. پس شما از امّت من نيستيد».

صداى مردم از هر سو بلند شد و به همديگر گفتند: هلاك شده ايد و نمى دانيد! امام عليه السلام فرمود: «خدا، رحمت كند كسى را كه اندرزم را بپذيرد و سفارشم را درباره خدا، پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش حفظ كند كه پيامبر خدا، الگويى نيكو براى ماست». آنان، همگى گفتند: اى فرزند پيامبر خدا! همه ما گوش به فرمان و مطيعيم و عهد تو را پاس مى داريم. نه به آن، بى رغبتى مى كنيم و نه از آن، روى مى گردانيم. خدا، تو را رحمت كند! هر فرمانى كه مى خواهى، بده. جنگ تو، جنگ ما و صلح تو صلح ماست. ما [حمله مى كنيم و] يزيد را دستگير مى كنيم و از هر كه بر تو و ما ستم كرده، بيزارى مى جوييم. امام عليه السلام فرمود: «دور باد، دور باد! اى خيانتكاران مكار! ميان شما و هوس هايتان، فاصله افتاده است. آيا مى خواهيد با من همان كنيد كه پيش تر با پدرم كرديد؟! هرگز! به پروردگارِ اَختران سوگند كه هنوز زخم التيام نيافته است. پدرم ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ و خانواده اش همين ديروز كشته شده اند و هنوز از دست رفتن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پدرم و پسران پدرم را از ياد نبرده ام و اندوهش ميان سينه ام و تلخى اش در گلو و حلقم و غصّه هايش در تخت سينه ام جارى است و درخواستم اين است كه نه با ما و نه بر ضدّ ما باشيد».

سپس فرمود: {شگفت نيست، اگر حسين كشته شد؛ چرا كه پدرش نيز [كشته] شد؛ همو كه از حسين بهتر و شريف تر بود.} {اى كوفيان! به آنچه بر حسين گذشته، شادى نكنيد كه اين جرمش بزرگتر است.} {كشته اى به كنار رود [فرات]! جانم فدايش! سزاى كسى كه او را به خاك افكنْد ، دوزخ است.} سپس فرمود: «ما در عوضِ هر يك كشته، به همان كشتگان [شما در ميدان جنگ]، راضى هستيم و ديگر پس از اين، هيچ روزى نه به سود ما و نه به ضرر ما، جنگى نخواهيم داشت».

منابع

  • محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ج8، ص141، در دسترس در حدیث نت.