تکبیر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
تکبیر، اصطلاحی دینی. تکبیر در لغت به معنای بزرگ شمردن، بزرگ داشتن خداوند، به بزرگی یادکردن و اللّه اکبر گفتن است.<ref>زوزنی، ج2، ص563؛ شاد، ذیل واژه.</ref> در متون دینی، تکبیر به معنای بزرگ داشتن یا به بزرگی یادکردن خدا آمده و ظاهراً معنای لغوی این واژه متأثر از کاربرد دینی آن است<ref>رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «کبر».</ref> زیرا معنای لغوی تکبیر<ref>به لحاظ ریشة اشتقاقیِ آن.</ref> بزرگ داشتن هر کس یا هر چیز است.<ref>جوهری، ذیل «کبر».</ref>
+
تکبیر در لغت به معنای بزرگ شمردن، بزرگ داشتن خداوند، به بزرگی یادکردن و اللّه اکبر گفتن است.<ref>زوزنی، ج2، ص563؛ شاد، ذیل واژه.</ref> در متون دینی، تکبیر به معنای بزرگ داشتن یا به بزرگی یادکردن خدا آمده و ظاهراً معنای لغوی این واژه متأثر از کاربرد دینی آن است<ref>رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «کبر».</ref> زیرا معنای لغوی تکبیر<ref>به لحاظ ریشة اشتقاقیِ آن.</ref> بزرگ داشتن هر کس یا هر چیز است.<ref>جوهری، ذیل «کبر».</ref>
  
 
==تکبیر در قرآن==
 
==تکبیر در قرآن==

نسخهٔ ‏۱۲ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۰۹

تکبیر در لغت به معنای بزرگ شمردن، بزرگ داشتن خداوند، به بزرگی یادکردن و اللّه اکبر گفتن است.[۱] در متون دینی، تکبیر به معنای بزرگ داشتن یا به بزرگی یادکردن خدا آمده و ظاهراً معنای لغوی این واژه متأثر از کاربرد دینی آن است[۲] زیرا معنای لغوی تکبیر[۳] بزرگ داشتن هر کس یا هر چیز است.[۴]

تکبیر در قرآن

ریشة کبر در بابهای گوناگون[۵] در قرآن فراوان بکار رفته اما واژة تکبیر تنها یک بار آمده است.[۶] مفسران در تفسیر آن گفته اند که به معنای تعظیم و بزرگ دانستن خداوند [۷] و مطابق برخی روایات به معنای اللّه اکبر گفتن است[۸]؛ جمع میان این دو وجه امکان پذیر است.

در آیات دیگری از قرآن، واژه تکبیر در قالب صیغه امر بیان شده و عموماً پیامبر و مؤمنان مخاطبان آن هستند.[۹] در همه این موارد، واژة تکبیر تنها درباره خداوند بکار رفته است و برای بزرگ داشتن غیرخداوند به جای باب تفعیل از باب اِفعال استفاده شده است.[۱۰] در متون حدیثی، تکبیر غالباً مترادفِ اللّه اکبر گفتن یا بزرگ دانستن و تعظیم خداوند است؛ چنانکه در روایتی[۱۱] به معنای بزرگ شمردن خداوند آمده به سبب هدایتی که کرده و عافیتی که بخشیده است.

در برخی روایات دیگر نیز واژه اللّه اکبر به این معناست که خداوند بزرگتر از آن است که در وهم و وصف بگنجد[۱۲] یا با بتها و خدایان دیگر قیاس شود.[۱۳]

تکبیر در کتابهای فقهی

در کتابهای فقهی، واژه تکبیر در ابواب فقهی متعددی ذکر شده؛ مثلاً گاه از تکبیر به عنوان مدخل نماز یاد شده است[۱۴] و گاه به معنای حدِفاصل اعمال گوناگون نمازگزار[۱۵] در برخی روایات نیز شمار تکبیر در نمازهای پنج گانه، 95 ذکر شده است.[۱۶] در نماز میت و نماز عیدفطر و قربان[۱۷]، تکبیر دارای نقش محوریتری است چنانکه در تعقیبات نماز نیز اهمیت عمده ای دارد.

تکبیر در روایات

در روایات متعددی آمده که تکبیر در حج، عملی عبادی است و در هنگام رؤیت کعبه یا قطع تلْبیه [۱۸]، تکبیر برای شخص مُحرِم، مستحب است.[۱۹] علاوه بر این، در روز عرفه[۲۰] در سعی بین صفا و مروه[۲۱]، در مقام وقوف در عرفات[۲۲] و در هنگام قرار گرفتن در برابر حجرالاسود[۲۳] نیز تکبیر گفتن از جمله شعائر و مناسک دینی است.

تکبیر در تاریخ و آداب رسوم جوامع اسلامی

در تاریخ و آداب رسوم جوامع اسلامی، تکبیر[۲۴] پیشینه ای طولانی و جایگاهی مهم دارد. بنابر منابع حدیثی، سنّت تکبیر به پیش از اسلام بازمی گردد؛ چنانکه در برخی روایات از تکبیر آدم علیه السلام در مقابل حجرالاسود، سخن به میان آمده است.[۲۵]

عبدالمطلب نیز به هنگام بازسازی چاه زمزم تکبیر گفت و قریش با وی همنوا شدند.[۲۶] در تاریخ صدراسلام، بجز در موارد فقهی پیشین، تکبیر از همان آغاز به سنت دینی و اجتماعی بدل شد؛ چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از انقطاع نزول وحی تکبیر گفت[۲۷] همچنین ایشان در جنگ خندق[۲۸] در موارد متعددی به مسلمانان فرمود تا به صورت جمعی تکبیر گویند[۲۹] و در نبرد با یهودیان بنی نَضیر[۳۰] و خیبر[۳۱] تکبیر گفت. همچنین نقل است که پیامبر در شب ازدواج حضرت علی و فاطمه سلام اللّه علیهما تکبیر گفت و از آن پس گفتن تکبیر در این گونه مجالس رایج شد.[۳۲] افزون بر این، پیامبر به هنگام شنیدن خبر فوت نجاشی چهار مرتبه تکبیر گفت.[۳۳] روایت شده است که آن حضرت در تشییع جنازه ها، چهار یا پنج مرتبه تکبیر می گفت[۳۴] و از همان زمان تکبیرهای چهارگانه در نماز میت سنّت شد.

امام علی علیه السلام در رزم غالباً تهلیل و تکبیر می گفت و مردم با وی هم صدا می شدند.[۳۵] علاوه بر این نقل است که از همان روزگار تاکنون تکبیر در جنگها و اجتماعات مسلمانان به شعاری رایج بدل شد.[۳۶]پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران[۳۷] نیز حاضران غالباً برای تأیید سخنان خطیب و پس از قرائت هر بندی از بیانیه یا قطعنامه، مشتها را گره کرده با صدای بلند، تکبیر می گویند.

امام صادق علیه السلام روایت فرمود که حسین علیه السلام در کودکی در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاده بود تا همراه او نماز بخواند. پیامبر برای نماز تکبیر گفت ولی حسین نتوانست درست تکرار کند. پیامبر دوباره تکبیر گفت و حسین این بار نیز نتوانست تکرار کند. پیامبر چند بار تکبیر گفت تا سرانجام بعد از تکبیر هفتم، حسین علیه السلام از عهده ادای صحیح تکبیر برآمد. از آن پس، هفت تکبیر در ابتدای نماز، سنت شد.[۳۸]

اهمّيت ذكر «تكبير»

در اهمّيت اين ذكر همين بس كه بزرگترين مصداق ذكر يعنى «نماز» با تكبير آغاز و با تكبير پايان مى يابد. افزون بر اين از پيامبر خدا روايت شده كه مى فرمود: لِكُلِّ شَيءٍ صَفوَةٌ، وَصَفوَةُ الصَّلاةِ التَّكبيرَةُ الاُولى. هر چيزى گُزيده اى دارد و گزيده نماز، تكبير آغازين [آن] است. اين سخن، بدان معناست كه توجه به عظمت جلال و جمال الهى در آغاز نماز، عصاره و شهد نماز است كه اگر همراه با جارى شدن ذكر تكبير بر زبان نمازگزار تحقّق يابد، وى را در برابر خداوند متعال خاضع و خاشع مى سازد و زمينه حضور قلب در نماز را فراهم مى سازد همچنين معادل شمردن ارزش «تهليل» و «تكبير» در شمارى از احاديث نشانه ديگرى از اهمّيت بالاى ذكر «اللّه أكبر» است، چنان كه از امام على عليه السلام در تفسير «كَلِمَةَ التَّقْوَى» روايت شده است كه: مقصود، «لا إلهَ إلَا اللّه» و «اللّه أكبَرُ» است. نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده: ثَمَنُ الجَنَّةِ: لا إلهَ إلَا اللّه و اللّه أكبَرُ.

تفسير «تكبير»

احاديثى كه «تكبير» را تفسير كرده اند، به چهار دسته تقسيم مى شوند:

  1. احاديثى كه در تفسير اين ذكر، تنها به يكتايى و بى نظير بودن حضرت حق در عظمت اشاره كرده اند، مانند آنچه از پيامبر خدا روايت شده كه در معناى تكبير مى فرمايد: يَعني أنَّهُ لَيسَ شَيءٌ أكبَرَ مِنهُ يعنى چيزى بزرگتر از او نيست.
  2. احاديثى كه بزرگتر بودن خداوند را به معناى والاتر بودن او از توصيف مى دانند. اين احاديث در واقع تأكيدى هستند بر اين كه خداوند متعال، قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر (مادّى باشد يا معنوى) نيست زيرا هر چيزى جز خداوند متعال محدود است، چنان كه امام صادق عليه السلام به شخصى كه در حضور ايشان، «أكبر» را به «بزرگتر از هر چيز» معنا كرد، فرمود: «[با اين معنا] خداوند را محدود كردى» و هنگامى كه آن شخص از تفسير صحيح «اللّه أكبر» پرسيد، فرمود: قُل: اللّه أكبَرُ مِن أن يوصَفَ. بگو: خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود.
  3. احاديثى كه «تكبير» را به تنزيه خداوند متعال از صفات سلبى تفسير كرده اند، مانند حديثى كه از امام على عليه السلام نقل شده كه در تفسير «تكبير» فرمود: خدا بزرگتر از آن است كه به ايستادن يا نشستن وصف شود، به حركت يا سكون وصف شود. به جسم بودن وصف شود يا به چيزى مانند شود يا با اندازه اى سنجيده شود، محلّ اَعراض واقع شود و يا دست خوش بيمارى ها گردد، به جوهر يا عرض بودن وصف شود يا در چيزى حلول كند يا چيزى در او حلول كند، [و بزرگتر از آن است كه] آنچه بر موجوداتِ حادثْ رواست (مثل زايل گشتن، جا به جايى و دگرگونى از حالى به حالى)، بر او روا باشد و يا آن كه به حواس پنجگانه درآيد.
  4. احاديثى كه «تكبير» را به توصيف كردن خداوند متعال به صفات ثبوتى تفسير نموده اند، مانند اين كه امام على عليه السلام در تفسيرى ديگر از اين ذكر مى فرمايد: «اللّه أكبر»، يعنى: دانا و آگاه است. آنچه را بوده است و آنچه را خواهد بود، پيش از آن كه پديد آيد، مى داند.

«اللّه أكبر» يعنى بر هر چيزى تواناست. آنچه بخواهد، مى تواند به قدرتش نيرومند است. بر آفريدگانش تواناست به ذات خويش تواناست. توانايى او بر همه موجودات، حاكم است. هرگاه چيزى را بخواهد، به او مى گويد: «هست شو» و آن هست مى شود. تأمّل در اين احاديث، نشان مى دهد كه «تكبير» در واقع، تجلّى جلال و جمال حضرت حق در دل ذاكر است. از اين رو هر چه جلال و جمال خداوند متعال جلوه بيشترى در دل داشته باشد، ذكر زبانى كاملتر خواهد بود.

پانویس

  1. زوزنی، ج2، ص563؛ شاد، ذیل واژه.
  2. رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «کبر».
  3. به لحاظ ریشة اشتقاقیِ آن.
  4. جوهری، ذیل «کبر».
  5. کبر، استکبار، تکبر، إکبار.
  6. رجوع کنید به سوره اسراء: 111.
  7. طبرسی، ج6، ص689.
  8. رجوع کنید به حویزی، ج3، ص239.
  9. رجوع کنید به سوره بقره: 185؛ سوره حج: 37؛ سوره مدّثّر: 3.
  10. رجوع کنید به سوره یوسف: 31.
  11. رجوع کنید به حرّ عاملی، ج7، ص433.
  12. رجوع کنید به ابن بابویه، 1361ش، ص11ـ12.
  13. رجوع کنید به همو، 1401، ج2، ص239.
  14. رجوع کنید به تکبیرة الاحرام؛ کلینی، ج8، ص140.
  15. رجوع کنید به حر عاملی، ج4، ص967.
  16. کلینی، ج3، ص310.
  17. رجوع کنید به نجفی، ج11، ص378ـ390.
  18. گفتنِ لبَّیک در مراسم حج؛ نیز رجوع کنید به حج.
  19. ابن حنبل، ج3، ص320؛ حرّعاملی، ج12، ص389.
  20. ابن حنبل، ج3، ص110، 147.
  21. شافعی، ج2، ص210؛ ابن حنبل، ج2، ص14؛ طوسی، ج5، ص146.
  22. ابن بابویه، 1401، ج2، ص322ـ323؛ ابن قدامه، ج3، ص429.
  23. شافعی، ج2، ص170؛ بخاری جُعْفی، ج2، ص162ـ163؛ حرّ عاملی، ج13، ص336؛ برای موارد دیگر رجوع کنید به الموسوعة الفقهیّة، ذیل واژه.
  24. اللّه اکبر گفتن.
  25. مجلسی، ج26، ص270.
  26. کلینی، ج4، ص220.
  27. ابن کثیر، ج1، ص413.
  28. سوره احزاب.
  29. طبری، ج2، ص235ـ236؛ مجلسی، ج17، ص170، ج20، ص189.
  30. قمی، ج2، ص359.
  31. مجلسی، ج21، ص40.
  32. حرّعاملی، ج14، ص63.
  33. بخاری جعفی، ج2، ص71.
  34. ابن حنبل، ج4، ص367، 372؛ مسلم بن حجاج، ج1، ص657.
  35. مجلسی، ج32، ص508.
  36. رجوع کنید به جبرتی، ج1، ص78.
  37. 1357ش.
  38. بحارالانوار، ج44، ص194، حدیث7؛ مناقب آل ابی طالب، ج4، ص73 و 75.

منابع