قصه‌ های قرآن: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تعیین رده)
سطر ۲۱۸: سطر ۲۱۸:
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
 
<references />
 
<references />
 +
[[رده:معارف قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۰۸

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

قصه‌های قرآن

در قرآن در چندین جا کلمه قصه و مشتقات آن برای داستان‌های قرآن بکار رفته است، من جمله آن‌ها موارد زیر:

  • «لَقَدْ كانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ». (سوره یوسف/ 111)
  • «نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ ». (سوره یوسف/ 3)

راغب در مفردات می‌گوید: "الْقَص": دنباله جاى پا را گرفتن و رفتن، گفته می‌شود: "قَصَصْتُ أثره" یعنی "ردپاى او را دنبال كردم" آنگاه از دو آیه قرآن برای این معنا مثال می‌آورد.

یکی آیه «فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً» که مربوط به داستان موسی و خضر است جایی که موسی ماهی را که زنده شدن او علامت محل ملاقات با خضر بود به همراهش یوشع سپرد و یوشع غفلت کرد به آب پریدن ماهی را به موسی خبر بدهد و چون بعد از دور شدن از آن محل به یادش آمد. لاجرم از آنجا كه آمده بودند جاى پاى خود را گرفته، برگشتند تا بدان محل برسند و دیگری مربوط به داستان حضرت موسی علیه‌السلام است که مادرش پس از آن که او را در جعبه گذاشته به دریا انداخت به موسی گفت: (قُصِّیهِ) آن را دنبال کن تا ببینی چه اتفاقی برای او می‌‌افتد.[۱]

طبرسی با توجه به همین معنا می‌‌گوید: قصه را هم كه به معناى داستان‌هاى گذشته است به همین جهت قصه مى گویند كه دومى در نقل آن از اولى پیروى مى كند.[۲]

فهرست داستان‌های قرآن

داستان‌های پیامبران در قرآن:

پیامبرانی که در قرآن به قصه آن‌ها و اقوامشان پرداخته شده است، از قرار زیرند:

داستان‌های دیگر قرآن:

ویژگی‌های قصه‌های قرآنی

الف) گزینش و حذف جزئیات:

در قرآن جز در موارد اندكی كه سرگذشت فرد یا قومی ‌‌به طور مفصل و كامل ذكر شده است، در سایر موارد قصه‌های قرآنی تنها گوشه‌ای از كل یك سرگذشت را روشن می‌سازد. چهل و اندی بار در قرآن نام نوح برده شده است و به طور اجمال یا تفصیل به قسمتی از زندگی او اشاره شده است اما در هیچ یك از موارد، قصه او به طور كامل به شیوه داستان سرایی تاریخی، نسب و خاندان و سایر چیزهایی كه به زندگی شخصی او بستگی داشته، آورده نشده است.[۳]

مرحوم علامه طباطبائى در این زمینه كه چرا قرآن موارد تاریخ و جزئیات داستان را نقل نمى‌كند، مى‌نویسد: «قرآن كریم كتاب دعوت و هدایت است و در این رسالت و هدفى كه دارد، یك قدم راه را به طرف چیزهاى دیگر از قبیل تاریخ و یا رشته‌هاى دیگر كج نمى‌نماید زیرا هدف قرآن تعلیم تاریخ و مسلكش رمان‌نویسى نیست.[۴]

ب) تكرار:

تکرار قصه‌ها یکی از خصوصیات ذکر قصص در قرآن است. به عنوان نمونه سرگذشت حضرت نزدیك به سی مورد در قرآن آمده است. امام خمینی در مورد فلسفه این ویژگی قصص قرآن می‌‌فرمایند: "در این كتاب شریف قضایا به طورى شیرین اتفاق افتاده كه تكرار آن انسان را كسل نكند؛ بلكه در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار مى كند، خصوصیات و لواحقى در آن مذكور است كه در دیگران نیست. بلكه در هر دفعه یك نكته مهمه عرفانى یا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ مى دهد و بیان این مطلب استقصاى كامل قصص قرآنیه را لازم دارد كه در این مختصر نگنجد و در آرزوى این ضعیف بى‌مایه ثبت است كه با توفیق الهى كتابى در خصوص "قصص قرآنیه" و حل رموز و كیفیت تعلیم و تربیت آن‌ها به قدر میسور فراهم آورم".[۵]

ج) پیام مداری:

در داستان‌های قرآنی، اصالت با پیام است. آن هم پیام‌های مثبت و آموزنده به طوری كه برای نمونه كسی نمی‌تواند یك مورد پیام انحرافی در آن پیدا كند و مطمئناً استفاده ناروا از قرآن به دلیل انحراف قبلی خود شخص پیش می‌آید. چنان كه در انتهای سوره یوسف آمده است: “برای خردمندان، عبرت نهفته است.” بر همین اساس پیام داستان‌های قرآن لزوماً در انتهای داستان‌ها نیست و چه بسیار گرماگرم یك ماجرا آنجا كه قهرمان داستان تشخیص می‌دهد پیام هدایتی خود را به صورت ماهرانه با طبعی بدیع و تازه به مخاطبان می‌دهد.[۶]

د) تقطیع:

گاهی قرآن قصه‌ها را به صورت تقطیع (قسمت قسمت) می‌‌آورد که در این صورت ممکن است حوادث بر حسب تسلسل زمان‌های آن روایت ‌شود یا به رعایت تسلسل آن ملزم نشود. مثلاً در داستان حضرت موسی در سوره طه در ابتدا از واقعه دنبال آتش رفتن آغاز شده و آنگاه واقعه گذاشتن موسی در میان تابوت و رهانمودن او در رود نیل آمده است. هر چند روشن است كه این دو امر به ترتیب آخرین و نخستین واقعه زندگی او در مرحله قبل از رسالت و نبوت است.

نمونه دیگر آن كه قرآن كریم در سوره آل عمران داستان زكریا را در ضمن داستان مریم و در نخستین بخش از زندگی او به تصویر كشیده و بدین وسیله پیوستگی رویدادهای داستان مریم را قطع كرده است.[۷]

هـ) زنده شمردن چهره‌هاى داستان:

قرآن گاه با مخاطب قرار دادن، چهره‌هاى داستان را زنده مى‌شمارد. گویى خود در برابر قرآن ایستاده‌اند و قرآن نعمت‌هایش را كه به آنان ارزانى داشته است برمى‌شمارد، در حالى كه اثرى از آنان جز سرگذشت و قصه‌شان باقى نمانده است. هدف این است كه یهودیان زمان پیامبر را هشدار دهد كه شما چون آنان هستید و سرنوشتتان از یكدیگر جدا نیست و همان راهى را پیش ‍ گرفته‌اید كه قوم بنى‌اسرائیل در زمان حضرت موسى علیه‌السلام پیمودند و گرفتار عذاب الهى شدند. به همین دلیل قرآن به جاى ضمیر مفعولى «هم» ضمیر «كم» را بكار برده است: «و اذ نجیناكم من ال فرعون یسومونكم سوء العذاب یذبحون ابناءكم و یستحیون نساءكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظیم × و اذ فرقنا بكم البحر فانجیناكم و اغرقنا ال فرعون و انتم تنظرون».

و به یاد آورید هنگامى كه نجات دادیم شما را از ستم فرعونیان كه از آن‌ها در شكنجه سخت بودید تا به آن حد كه پسرهاى شما را مى‌كشتند و زنانتان را براى كنیزى زنده مى‌گذشتند و این سختى بلا و امتحانى بزرگ بود كه خداوند شما را بدان مى‌آزمود. به یاد آورید زمانى را كه براى نجات شما از ستم فرعونیان دریا را شكافتیم و فرعونیان را در مقابل چشمانتان غرقه ساختیم.

سید قطب در این باره مى‌نویسد: «یادآورى مجدد داستان نجات قوم موسى در اینجا، آن هم به صورت ترسیم یك حادثه براى آن است كه خاطره آن دوباره در ایشان زنده شود و دلشان اثر پذیرد. لذا چنان سخن مى‌گوید كه گویى مخاطبین این كلمات همان كسانى مى‌باشند كه در آن روز تاریخى شاهد شكافتن دریا و نجات بنى‌اسرائیل با رهبرى موسى علیه‌السلام بوده‌اند و خاصیت «زنده شمردن چهره‌هاى داستان» از برجسته‌ترین ویژگی‌هاى سبك شگفت آفرین قرآن است».[۸]

مهمترین اهداف قصه در قرآن[۹]

  • 1. یکی از اهداف قصه، اثبات وحی و رسالت است. حضرت محمد صلی الله علیه و آله نه نویسنده بود و نه خواننده و نه در مجالس دانشمندان یهودی و مسیحی حضور می‌‌یافت.

چنین قصه‌هایی در قرآن آمده است به طوری که بعضی از آن‌ها دقیق و با شرح و توضیح آمده‌اند. مثل قصه‌های ابراهیم، یوسف، موسی و عیسی علیهم‌السلام.

ورود این داستان‌ها در قرآن دلیلی بر وحی بودن آن است... و قرآن در مقدمات قصص یا بعد از آن‌ها بر این غرض تاکید می‌‌کند. در ابتدای سویه یوسف علیه‌السلام آمده است: «انا انزلناه قرآناعربیا لعلکم تعقلون. نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین». (سوره یوسف، آیات 2 و 3)

در سوره قصص، قبل از ارائه داستان موسی علیه‌السلام آمده است: «نتلوا علیک من بنا موسی و فرعون بالحق لقوم یومنون». (سوره قصص، آیه 3) و بعد از انتهای داستان «و ما کنت بحانب الغربی اذ قضینا الی موسی الامر و ما کنت من الشاهدین ولکنا انشانا قرونا فتطاول علیهم العمر و ما کنت ثاویا فی اهل مدین تتلو علیهم ایاتنا ولکنا کنا مرسلین و ما کنت بجانب الطور اذ نادینا ولکن رحمه من ربک، لتنذر قوما ما اتاهم من نذیر من قبلک لعلهم یتذکرون». (همان، آیات 44 تا 46)

در سوره آل عمران در ابتدای بیان قصه مریم این گونه آمده است: «این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می‌‌کنیم و تو در آن هنگام که قلم‌های خود را به آب می‌‌افکند تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهده‌دار شود و به هنگامی ‌‌که با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی».(سوره آل عمران، ترجمه آیه 44)

در سوره ص قبل از قصه حضرت آدم علیه‌السلام آمده است: «بگو این خبری بزرگ است که شما از آن روی گردانید! من از ملا اعلی به هنگامی ‌‌که مخاصمه می‌‌کردند خبر ندارم. تنها چیزی که به من وحی می‌‌شود این است که من انذارکننده، آشکاری هستم. هنگامی‌‌ که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشری را از گل می‌‌آفرینم». (سوره ص، ترجمه آیات 67 تا 71)

و نیز در سوره هود بعد از داستان نوح آمده است که: «این‌ها از خبرهای غیب است که به تو وحی می‌‌کنیم؛ نه تو و نه قومت، این‌ها را پیش از این نمی‌‌دانستید». (سوره هود، ترجمه آیه 49)

  • 2. یکی دیگر از اهداف قصه، بیان این مطلب است که همه ادیان از طرف خداست، از عصر نوح تا عهد محمد صلی الله علیه و آله و این که همه مومنین، امت واحدی هستند و خداوند یگانه پروردگار همه است و چه بسیار قصه‌های انبیاء که به صورت واحدی بیان شده و به روش خاصی ارائه شده‌اند، برای تایید این حقیقت و هنوز این مطلب هدفی اساسی در دعوت است و در شکل‌گیری آرمان اسلامی.

این داستان‌ها، به این نحو تکرار شده‌اند با اختلاف در تعابیر برای تثبیت و تاکید این حقیقت در جان‌ها برای این مورد، مثالی از سوره انبیاء می‌‌زنیم: ”ما به موسی و هارون، “فرقان” و نور و آنچه مایه یادآوری برای پرهیزگاران است، دادیم. همانان که از پروردگارشان در نهان، می‌‌ترسند، و از قیامت بیم دارند. و این ذکر مبارکی است که نازل کردیم؛ آیا شما آن را انکار می‌‌کنید؟! ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از او آگاه بودیم، آن هنگام که به پدرش و قوم او گفت: این مجسمه‌های بی‌روح چیست که شما همواره آن‌ها را پرستش می‌‌کنید؟! گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آن‌ها را عبادت می‌‌کنند“. (سوره انبیاء، ترجمه آیات 48 تا 53)

تا این که می‌‌فرماید: ”آن‌ها می‌‌خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ولی ما آن‌ها را زیانکارترین مردم قرار دادیم و او و لوط را به سرزمین - که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم - نجات دادیم و اسحاق و علاوه بر او یعقوب را به وی بخشیدیم و همه آن‌ها را مردانی صالح قرار دادیم و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‌‌کردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آن‌ها وحی می‌‌دهیم و تنها ما را عبادت می‌‌کردند”.(سوره انبیاء، ترجمه آیات 70 تا 73)

  • 3. بیان این که تمام ادیان اساس واحدی دارند - علاوه بر این که همه ادیان از طرف خدای واحدند - به خاطر این امر، داستان‌های زیادی از انبیا به این شکل در قرآن جمع شده است که عقیده اساسی به شکل مکرر در آن‌ها آمده است و آن ایمان به خداوند یگانه به نحوی است که در سوره اعراف آمده: «لقد ارسلنا نوحا الی قومه، فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیر... الخ...». (سوره اعراف، آیه 59)

«و الی عاد اخاهم هودا یا قوم اعبدوالله مالکم من اله غیره... الخ...» (سوره اعراف، آیه 65) همه انبیا در جمیع ادیان در توحید به عنوان یک عقیده اساسی مشترک هستند و قصص پیامبران به همین سبک و سیاق بیان شده‌اند برای تاکید این هدف ویژه.

  • 4. بیان این که وسائل انبیاء برای دعوت مردم یکسان بوده همان گونه که استقبال قومشان از آنان متشابه بود - علاوه بر این که دینشان هم از طرف خدای واحدی بود و آن هم قائم بر یک پایه واحد - طریقه دعوت انبیا در داستان‌های زیادی از قرآن تکرار شده است. به نحوی که در سوره هود آمده است: “ما نوح را به سوی قومش فرستادیم”. من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم جز الله را نپرستید: زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی می‌‌ترسم”.

اشراف کافر قومش گفتند: “ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌‌بینیم و کسانی که از تو پیروی کرده‌اند، جز گروهی اراذل ساده‌لوح مشاهده نمی‌‌کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‌‌بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور می‌‌کنیم”.(سوره هود، ترجمه آیات 25 تا 27)

تا این که می‌‌گوید: ”ای قوم! من به خاطر این دعوت اجر و پاداشی از شما نمی‌‌طلبم اجر من تنها بر خداست” (سوره هود، ترجمه آیه 29) و تا این که به نوح می‌‌گویند: “ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کردی! اکنون اگر راست می‌‌گویی، آنچه را به ما وعده می‌‌دهی بیاور”. (سوره هود، ترجمه آیه 32)

“و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست. اوست که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت. از او آمرزش بطلبید سپس به سوی او بازگردید که پروردگارم نزدیک و اجابت‌کننده است”.

گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودی؛ آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می‌‌پرستیدند، نهی می‌‌کنی؟! در حالی که ما در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان می‌‌کنی در شک و تردید هستیم”. (سوره هود، ترجمه آیات 61 و 62)

  • 5. بیان اصل مشترک بین دین محمد صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه‌السلام با صفتی خاص و سپس ادیان بنی‌اسرائیل با صفتی عام و ابراز این که این اتصال و پیوستگی، شدیدتر از پیوستگی عام بین همه ادیان است.

اشاره به این مطلب مکرراً در قصص ابراهیم و موسی و عیسی علیهم‌السلام آمده است: ”این دستورها در کتب آسمانی پیشین آمده است. در کتب ابراهیم و موسی. (سوره الاعلی، ترجمه آیه 18 و 19)

“یا از آنچه در کتب موسی نازل گردیده باخبر نشده است؟! و ابراهیم، همان کسی که وظیفه خود را به طور کامل ادا کرد که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌‌گیرد”.(سوره الاعلی، ترجمه آیات 36 تا 38)

“سزاوارترین مردم به ابراهیم، آن‌ها هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که ایمان آورده‌اند”. (سوره آل عمران، ترجمه آیه 68)

“از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید، خداوند شما را در کتاب‌های پیشین و در این کتاب آسمانی مسلمان نامید”. (سوره حج، ترجمه آیه 78)

”و به دنبال آن‌ها =(پیامبران پیشین) عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که کتاب تورات را که پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود؛ و تورات را که قبل از آن بود، تصدیق می‌‌کرد و هدایت و موعظه‌ای برای پرهیزگاران بود”. (سوره مائده، ترجمه آیه 46) تا جایی که می‌‌فرماید: “و این کتاب =(قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‌‌کند و حافظ و نگهبان آن‌هاست”. (سوره مائده، ترجمه آیه 48)

  • 6. بیان این که خداوند در نهایت به پیامبرانش یاری می‌‌رساند و تکذیب‌کنندگان را هلاک می‌‌کند و این مطلب به محمد صلی الله علیه و آله استواری می‌‌داد و در قلب‌های کسانی که آن‌ها را به ایمان دعوت می‌‌کرد، تاثیر می‌‌گذاشت: “ما از هر یک از سرگذشت‌های انبیاء برای تو بازگو کردیم تا به وسیله آن قلبت را آرامش بخشیم و در این برای تو حق و برای مومنان موعظه و تذکر آمده است”. (سوره هود، ترجمه آیه 120)

و به پیروی از این هدف همه قصص انبیاء با هلاکت کسانی که آن‌ها را تذکیب کردند به پایان می‌‌رسد. و ارائه قصه‌ها را به این شکل مکرراً انجام می‌‌دهد از جمله در سوره عنکبوت آمده است: ”و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ و او در میان آن‌ها نهصد و پنجاه سال درنگ کرد اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند. ما او و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم”. (سوره عنکبوت، ترجمه آیات 14 و 15)

“ما ابراهیم را فرستادیم، هنگامی ‌‌که به قومش گفت: خدا را پرستش کنید و از او بپرهیزید که این برای شما بهتر است، اگر بدانید”. (سوره عنکبوت، ترجمه آیه 16) تا جایی که می‌‌فرماید: ”اما جواب قوم او =(ابراهیم) جز این نبود که گفتند او را بکشید یا بسوزانید! ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید؛ در این ماجرا نشانه‌هایی است برای کسانی که ایمان می‌‌آورند”. (سوره عنکبوت، ترجمه آیه 24)

الخ “ما هر یک از آنان را به گناهشان گرفتیم، بر بعضی از آن‌ها از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فرو گرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم؛ خداوند هرگز به آن‌ها ستم نکرد ولی آن‌ها خودشان بر خود ستم می‌‌کردند”(سوره عنکبوت، ترجمه آیه 40) و این پایان یکسانی برای تکذیب‌کنندگان است.

  • 7. یکی دیگر از اغراض قصه، تصدیق بشارت‌ها و بیم‌ها است و همچنین ارائه نمونه‌ای واقعی از این تصدیق؛ همان گونه که در سوره حجر آمده است: “نبی عبادی انی انا الغفور الرحیم، و ان عذابی هو العذاب الالیم...”. (سوره حجر، آیه 49)

پس برای تصدیق این دو، قصص قرآنی به شکل زیر آمده‌اند: “و به آن‌ها از مهمان‌های ابراهیم خبرده، هنگامی‌‌ که بر او وارد شدند و سلام کردند، گفت: ما از شما بیمناکیم. گفتند: نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می‌‌دهیم”. (سوره حجر، ترجمه آیات 51 تا 53)

الخ و در این قصه، “رحمت” نمایان می‌‌شود. در آیه بعد داریم: “هنگامی‌ ‌که فرستادگان به سراغ خاندان لوط آمدند؛ گفت: شما گروه ناشناسی هستید! گفتند: ما همان چیزی را برای تو آورده‌ایم که آن‌ها =(کافران) در آن تردید داشتند! ما واقعیت مسلمی‌‌ را برای تو آورده‌ایم و راست می‌‌گوییم. پس خانواده‌ات را در اواخر شب با خودت بردار و از اینجا ببر و خودت به دنبال آن‌ها حرکت کن و کسی از شما به پشت سرخویش ننگرد و به همان جا که مامور هستید بروید و ما به لوط این موضوع را وحی می‌‌فرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد”. (سوره حجر، ترجمه آیات 61 تا 66) در این داستان، “رحمت” در جانب لوط و “عذاب دردناک” در جانب قوم هلاک شده‌اش، آشکار می‌‌شود.

  • 8. از دیگر اغراض داستان، بیان نعمت خداوند بر انبیاء و برگزیدگانش است. مانند قصص سلیمان و داود و ایوب و ابراهیم و مریم و عیسی و زکریا و یونس و موسی علیهم‌السلام حلقه‌هایی از داستان‌های این پیامبران بیان می‌‌شود که در مواقف مختلفی، “نعمت” در آن‌ها ابراز می‌‌شود. ابراز و بیان این “نعمت”، هدف اساسی است و آنچه غیر از آن آمده است در اینجا عرضی و فرعی بوده است.
  • 9. هدف دیگر این داستان‌ها، توجه دادن بشر به حیله‌گری شیطان و ابراز دشمنی همیشگی بین انسان و شیطان از زمان پدرشان، حضرت آدم علیه‌السلام است. نشان دادن این دشمنی از راه قصه، هوشمندانه‌تر و قوی‌تر است. ابراز این عداوت از راه داستان‌گویی باعث ترغیب بیشتر به دوری شدید از وسوسه‌هایی است که ما را به شر فرامی‌‌خواند و بهتر می‌‌تواند این وسوسه‌ها را به این دشمنی که خیری برای مردم نمی‌‌خواهد، مربوط کند! به خاطر همیشگی بودن این مطلب قصه حضرت آدم علیه‌السلام در مواقع مختلفی ذکر شده است.
  • 10. آوردن قصه در قرآن، اهداف متفرقه دیگری نیز دارد که از آن جمله‌اند: بیان قدرت خداوند بر امور خارق‌العاده: مانند قصه آفرینش آدم و تولد عیسی و قصه ابراهیم و پرندگانی که بعد از آنی که جزئی از آن‌ها را بر هریک از آن کوه‌ها قرار داد به سمت او آمدند و قصه “کسی که از کنار یک آبادی عبور کرد در حالی که دیوارهای آن به روی سقف ها فرو ریخته بود” (سوره بقره، ترجمه آیه 259) و خداوند او را پس از صد سال از مرگش، زنده کرد.

و بیان سرانجام پاکی و شایستگی و عاقبت شر و فساد مانند قصه دو پسر آدم علیه‌السلام و قصه مردی که صاحب دو باغ بود و قصص قوم بنی اسرائیل بعد از عصیان و سرپیچی آن‌ها از دستورات خداوند...

و قصه اصحاب اخدود و بیان تفاوت بین حکمت انسانی نزدیک و حاضر و حکمت الهی گسترده و غیبی مانند قصه موسی با “بنده‌ای از بندگان ما که رحمت از سوی خود به او داده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم”. (سوره کهف، ترجمه آیه 65)

پانویس

  1. مفردات راغب، راغب اصفهانی؛ ج 1، ص 672.
  2. به نقل از ترجمه المیزان، ج 16، ص 15.
  3. پژوهشی پیرامون قصه‌های قرآن کریم، محمد حاج علی‌اکبری.
  4. داستان‌هاى قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، حسین فعال عراقى.
  5. داستان های قرآن از نگاه امام خمینی، نادعلی عاشوری تلوکی، صحیفه مبین، شماره 50، به نقل از آداب الصلوة، ص 188.
  6. پژوهشی پیرامون قصه‌های قرآن کریم، محمد حاج علی‌اکبری.
  7. بحثی درباره قصص قرآن، هادی قابل، نامه مفید، شماره پنجم و پژوهشی پیرامون قصه‌های قرآن کریم، محمد حاج علی‌اکبری.
  8. داستان‌هاى قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، حسین فعال عراقى.
  9. مهمترین اهداف قصه در قرآن (ترجمه بخشی از کتاب التصویر الفنی فی القرآن، سید قطب)، مصطفی فروتن تنها، روزنامه رسالت، 6 خرداد 1385.