ذوالجلال و الاکرام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{مدخل دائرة المعارف|فرهنگ قرآن}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} «'''جلال'''» مصدر «...' ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[فرهنگ قرآن]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[فرهنگ قرآن]]}}
  
{{الگو:نیازمند ویرایش فنی}}
+
«'''جلال'''» مصدر «جليل» و «'''اكرام'''» مصدر «كرم» و بدين معنا است كه خداوند مستحق آن است كه مورد اجلال و بزرگى و اكرام باشد و نبايد مورد انكار و كفر قرار گيرد. به گفته ابن عبّاس «ذوالجلال والاكرام» به معناى «ذوالعظمة والكبرياء» است.<ref>الأسنى فى شرح اسماء اللّه الحسنى، قرطبى، ج1، ص134؛ اسما و صفات الهى فقط در قرآن، ج1، ص480.</ref>
  
«'''جلال'''» مصدر «جليل» و «'''اكرام'''» مصدر «كرم» و بدين معنا است كه خداوند مستحقّ آن است كه مورد اجلال و بزرگى و اكرام باشد و نبايد مورد انكار و كفر قرار گيرد. به گفته ابن عبّاس «ذوالجلال و الاكرام» به معناى «ذوالعظمة و الكبرياء» است. <ref> الأسنى فى شرح اسماء اللّه الحسنى، قرطبى، ج 1، ص 134؛ اسما و صفات الهى فقط در قرآن، ج ص 480. </ref>  
+
«ذوالجلال» دو بار در [[قرآن]] آمده است كه در هر دو مورد، «الاكرام» در پى آن ذكر شده است. به گفته ابن عربى، بدان جهت خداوند «اكرام» را بر «جلال» عطف نمود كه انسان هنگامى كه وصف خداوند را به جلال و بزرگى بدون «اكرام» بشنود در او يأس و نااميدى به وجود مى آيد، از وصول به قرب خدا؛ زيرا خود را در قبال آن عظمت و جلال الهى چيزى نمى بيند؛ ولى خداوند با عطف نمودن «اكرام» بر «جلال» اين توهّم را از انسان بيرون برد زيرا با جمع ميان اين دو صفت، معناى آن چنين است: خداوند گرچه بسيار باعظمت است ولى در عين حال بزرگى خود به انسان توجه داشته نسبت به او اكرام مى كند، آن هم از راه تفضّل و كرم خود.<ref>فتوحات مكيّه، ابن عربى، ج ص 252. </ref>
  
«ذوالجلال» دو بار در قرآن آمده است كه در هر دو مورد، «الاكرام» در پى آن ذكر شده است. به گفته ابن عربى، بدان جهت خداوند، «اكرام» را بر «جلال» عطف نمود كه انسان هنگامى كه وصف خداوند را به جلال و بزرگى بدون «اكرام» بشنود در او يأس و نااميدى به وجود مى آيد، از وصول به قرب خدا؛ زيرا خود را در قبال آن عظمت و جلال الهى چيزى نمى بيند؛ ولى خداوند با عطف نمودن «اكرام» بر «جلال» اين توهّم را از انسان بيرون برد، زيرا با جمع ميان اين دو صفت، معناى آن چنين است: خداوند گرچه بسيار با عظمت است، ولى در عين حال بزرگى خود، به انسان توجّه داشته، نسبت به او اكرام مى كند، آن هم از راه تفضّل و كرم خود. <ref> فتوحات مكيّه، ابن عربى، ج 4، ص 252. </ref>
+
* {{متن قرآن|«ويَبقى وجهُ رَبِّكَ ذوالجَللِ والاِكرام»}}. ([[سوره الرحمن]](55)/ 27)
 
+
* {{متن قرآن|«تَبرَكَ اسمُ رَبِّكَ ذِى الجَللِ والاِكرام»}}. ([[سوره الرحمن]](55)/ 78)
ويَبقى وجهُ رَبِّـكَ ذو الجَلـلِ والاِكرام.الرّحمن (55) 27
 
 
 
تَبـرَكَ اسمُ رَبِّكَ ذِى الجَلـلِ والاِكرام.الرّحمن (55) 78
 
 
 
== پانویس ==
 
  
 +
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
  
== منابع ==
+
==منابع==
 
+
فرهنگ قرآن، جلد 14، صص 302-301.
فرهنگ قرآن، جلد 14، صص 302-301 .
 
  
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
 
[[رده:اسماء و صفات الهی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]

نسخهٔ ‏۶ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۵۶

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«جلال» مصدر «جليل» و «اكرام» مصدر «كرم» و بدين معنا است كه خداوند مستحق آن است كه مورد اجلال و بزرگى و اكرام باشد و نبايد مورد انكار و كفر قرار گيرد. به گفته ابن عبّاس «ذوالجلال والاكرام» به معناى «ذوالعظمة والكبرياء» است.[۱]

«ذوالجلال» دو بار در قرآن آمده است كه در هر دو مورد، «الاكرام» در پى آن ذكر شده است. به گفته ابن عربى، بدان جهت خداوند «اكرام» را بر «جلال» عطف نمود كه انسان هنگامى كه وصف خداوند را به جلال و بزرگى بدون «اكرام» بشنود در او يأس و نااميدى به وجود مى آيد، از وصول به قرب خدا؛ زيرا خود را در قبال آن عظمت و جلال الهى چيزى نمى بيند؛ ولى خداوند با عطف نمودن «اكرام» بر «جلال» اين توهّم را از انسان بيرون برد زيرا با جمع ميان اين دو صفت، معناى آن چنين است: خداوند گرچه بسيار باعظمت است ولى در عين حال بزرگى خود به انسان توجه داشته نسبت به او اكرام مى كند، آن هم از راه تفضّل و كرم خود.[۲]

  • «ويَبقى وجهُ رَبِّكَ ذوالجَللِ والاِكرام». (سوره الرحمن(55)/ 27)
  • «تَبرَكَ اسمُ رَبِّكَ ذِى الجَللِ والاِكرام». (سوره الرحمن(55)/ 78)

پانویس

  1. الأسنى فى شرح اسماء اللّه الحسنى، قرطبى، ج1، ص134؛ اسما و صفات الهى فقط در قرآن، ج1، ص480.
  2. فتوحات مكيّه، ابن عربى، ج 4، ص 252.


منابع

فرهنگ قرآن، جلد 14، صص 302-301.