جنگ های فجار در تاریخ عرب: تفاوت بین نسخهها
(ویرایش فنی) |
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
'''نویسنده:''' جعفر سبحانی | '''نویسنده:''' جعفر سبحانی | ||
− | |||
− | |||
[[عرب جاهلي]]، تمام سال را با جنگ و غارت بسر مي برد، و ادامه اين وضع زندگي آنان را مختل مي ساخت. از اين جهت، فقط در ظرف سال، در چهار ماه ([[رجب]]، [[ذی القعده]]، [[ذی الحجه]]، [[محرم]]) جنگ را تحريم مي کردند، تا در اين مدت بازارهاي تجارتي خود را باز کنند، و به کار و کسب بپردازند.<ref> از آيه 36 [[سوره توبه]] استفاده مي شود که تحريم جنگ در اين چهار ماه ريشه مذهبي داشته و عرب جاهلي به پيروي از [[سنت]] [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام آن را محترم مي شمردند.</ref> | [[عرب جاهلي]]، تمام سال را با جنگ و غارت بسر مي برد، و ادامه اين وضع زندگي آنان را مختل مي ساخت. از اين جهت، فقط در ظرف سال، در چهار ماه ([[رجب]]، [[ذی القعده]]، [[ذی الحجه]]، [[محرم]]) جنگ را تحريم مي کردند، تا در اين مدت بازارهاي تجارتي خود را باز کنند، و به کار و کسب بپردازند.<ref> از آيه 36 [[سوره توبه]] استفاده مي شود که تحريم جنگ در اين چهار ماه ريشه مذهبي داشته و عرب جاهلي به پيروي از [[سنت]] [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام آن را محترم مي شمردند.</ref> | ||
سطر ۱۶: | سطر ۱۴: | ||
ولي در طول تاريخ عرب، چهار بار اين سد شکسته شد و بعضي از قبائل عرب، به جان يکديگر افتادند، و چون اين جنگ ها در [[ماههاي حرام]] اتفاق افتاد، نام آن ها را جنگ «فجار» نهادند. اينک به طور اجمال به آن ها اشاره مي کنيم: | ولي در طول تاريخ عرب، چهار بار اين سد شکسته شد و بعضي از قبائل عرب، به جان يکديگر افتادند، و چون اين جنگ ها در [[ماههاي حرام]] اتفاق افتاد، نام آن ها را جنگ «فجار» نهادند. اينک به طور اجمال به آن ها اشاره مي کنيم: | ||
− | + | ==فجار نخست== | |
طرفين درگير در اين جنگ، قبيله «کنانه» و «هوازن» بودند و علت جنگ را چنين مي نويسند که: مردي، به نام [[بدر بن معشر]]، در بازار «[[عکاظ]] »، براي خود جايگاهي ترتيب داده بود، و هر روز بر مردم مفاخر خود را بيان مي کرد. روزي شمشيري بدست گرفته گفت: مردم، من گرامي ترين مردم هستم، و هر کس گفتار مرا نپذيرد، بايد با اين شمشير کشته شود. در اين هنگام مردي برخاست، شمشيري بر پاي او زد و پاي او را قطع نمود. از اين جهت، طائفه دو طرف بهم ريختند، ولي بدون اين که کسي کشته شود از هم دست برداشتند. | طرفين درگير در اين جنگ، قبيله «کنانه» و «هوازن» بودند و علت جنگ را چنين مي نويسند که: مردي، به نام [[بدر بن معشر]]، در بازار «[[عکاظ]] »، براي خود جايگاهي ترتيب داده بود، و هر روز بر مردم مفاخر خود را بيان مي کرد. روزي شمشيري بدست گرفته گفت: مردم، من گرامي ترين مردم هستم، و هر کس گفتار مرا نپذيرد، بايد با اين شمشير کشته شود. در اين هنگام مردي برخاست، شمشيري بر پاي او زد و پاي او را قطع نمود. از اين جهت، طائفه دو طرف بهم ريختند، ولي بدون اين که کسي کشته شود از هم دست برداشتند. | ||
− | + | ==فجار دوم== | |
سبب جنگ اين بود که زن زيبائي، از طائفه «[[بني عامر]]»، توجه جوان چشم چراني را به خود جلب کرد. آن جوان، از او درخواست کرد که: صورت خود را باز کند. آن زن اباء نمود، جوان هوس باز پشت سر او نشست و دامن هاي دراز زن را با خار به هم دوخت، به طوري که موقع برخاستن صورت آن زن باز شد. در اين هنگام هر کدام قبيله خود را صدا زدند، پس از کشته شدن عده اي دست از هم برداشتند! | سبب جنگ اين بود که زن زيبائي، از طائفه «[[بني عامر]]»، توجه جوان چشم چراني را به خود جلب کرد. آن جوان، از او درخواست کرد که: صورت خود را باز کند. آن زن اباء نمود، جوان هوس باز پشت سر او نشست و دامن هاي دراز زن را با خار به هم دوخت، به طوري که موقع برخاستن صورت آن زن باز شد. در اين هنگام هر کدام قبيله خود را صدا زدند، پس از کشته شدن عده اي دست از هم برداشتند! | ||
− | + | ==فجار سوم== | |
مردي از قبيله «بني عامر»، از يک مرد «کناني » طلبکار بود. مرد بدهکار امروز و فردا مي کرد. از اين جهت مشاجره ميان اين دو نفر درگير شد. چيزي نمانده بود که دو قبيله همديگر را بکشند، که کار را با مسالمت خاتمه دادند. | مردي از قبيله «بني عامر»، از يک مرد «کناني » طلبکار بود. مرد بدهکار امروز و فردا مي کرد. از اين جهت مشاجره ميان اين دو نفر درگير شد. چيزي نمانده بود که دو قبيله همديگر را بکشند، که کار را با مسالمت خاتمه دادند. | ||
− | + | ==فجار چهارم== | |
همان جنگي است که پيامبر در آن شخصا شرکت نمود. سن او را در موقع بروز جنگ، به طور مختلف نقل کرده اند، عده اي مي گويند: پانزده يا چهارده سال داشت، برخي نوشته اند که: بيست سال داشت، ولي چون اين جنگ چهار سال طول کشيد از اين جهت ممکن است تقريبا تمام نقل ها صحيح باشد.<ref> [[تاريخ کامل ]]، ج 1/358-959، [[سيره ابن هشام ]]، پاورقي، ج 1/184.</ref> | همان جنگي است که پيامبر در آن شخصا شرکت نمود. سن او را در موقع بروز جنگ، به طور مختلف نقل کرده اند، عده اي مي گويند: پانزده يا چهارده سال داشت، برخي نوشته اند که: بيست سال داشت، ولي چون اين جنگ چهار سال طول کشيد از اين جهت ممکن است تقريبا تمام نقل ها صحيح باشد.<ref> [[تاريخ کامل ]]، ج 1/358-959، [[سيره ابن هشام ]]، پاورقي، ج 1/184.</ref> | ||
− | + | ريشه نزاع را چنين مي نويسند که: | |
[[نعمان بن منذر]]، هر سال کارواني ترتيب مي داد، و مال التجاره اي به عکاظ مي فرستاد، تا در مقابل آن پوست و ريسمان و پارچه هاي زربفت براي او بخرند و بياورند. | [[نعمان بن منذر]]، هر سال کارواني ترتيب مي داد، و مال التجاره اي به عکاظ مي فرستاد، تا در مقابل آن پوست و ريسمان و پارچه هاي زربفت براي او بخرند و بياورند. |
نسخهٔ ۹ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۲۳
منبع: فروغ ابديت
نویسنده: جعفر سبحانی
عرب جاهلي، تمام سال را با جنگ و غارت بسر مي برد، و ادامه اين وضع زندگي آنان را مختل مي ساخت. از اين جهت، فقط در ظرف سال، در چهار ماه (رجب، ذی القعده، ذی الحجه، محرم) جنگ را تحريم مي کردند، تا در اين مدت بازارهاي تجارتي خود را باز کنند، و به کار و کسب بپردازند.[۱]
روي اين تصميم، در طول اين چهار ماه، بازارهاي «عکاظ »، «مجنة »، «ذي المجاز»، شاهد اجتماعات شگفت انگيزي بود، و دوست و دشمن، کنار يکديگر به داد و ستد و ابراز تفاخر مي پرداختند. سرايندگان بزرگ عرب، سروده هاي خود را در ميان آن محافل مي خواندند. خطيبان معروف، سخنراني مي نمودند. يهوديان و مسيحيان و بت پرستان، با کمال اطمينان از گزند دشمن، عقائد خود را به جهان عرب عرضه مي داشتند.
ولي در طول تاريخ عرب، چهار بار اين سد شکسته شد و بعضي از قبائل عرب، به جان يکديگر افتادند، و چون اين جنگ ها در ماههاي حرام اتفاق افتاد، نام آن ها را جنگ «فجار» نهادند. اينک به طور اجمال به آن ها اشاره مي کنيم:
فجار نخست
طرفين درگير در اين جنگ، قبيله «کنانه» و «هوازن» بودند و علت جنگ را چنين مي نويسند که: مردي، به نام بدر بن معشر، در بازار «عکاظ »، براي خود جايگاهي ترتيب داده بود، و هر روز بر مردم مفاخر خود را بيان مي کرد. روزي شمشيري بدست گرفته گفت: مردم، من گرامي ترين مردم هستم، و هر کس گفتار مرا نپذيرد، بايد با اين شمشير کشته شود. در اين هنگام مردي برخاست، شمشيري بر پاي او زد و پاي او را قطع نمود. از اين جهت، طائفه دو طرف بهم ريختند، ولي بدون اين که کسي کشته شود از هم دست برداشتند.
فجار دوم
سبب جنگ اين بود که زن زيبائي، از طائفه «بني عامر»، توجه جوان چشم چراني را به خود جلب کرد. آن جوان، از او درخواست کرد که: صورت خود را باز کند. آن زن اباء نمود، جوان هوس باز پشت سر او نشست و دامن هاي دراز زن را با خار به هم دوخت، به طوري که موقع برخاستن صورت آن زن باز شد. در اين هنگام هر کدام قبيله خود را صدا زدند، پس از کشته شدن عده اي دست از هم برداشتند!
فجار سوم
مردي از قبيله «بني عامر»، از يک مرد «کناني » طلبکار بود. مرد بدهکار امروز و فردا مي کرد. از اين جهت مشاجره ميان اين دو نفر درگير شد. چيزي نمانده بود که دو قبيله همديگر را بکشند، که کار را با مسالمت خاتمه دادند.
فجار چهارم
همان جنگي است که پيامبر در آن شخصا شرکت نمود. سن او را در موقع بروز جنگ، به طور مختلف نقل کرده اند، عده اي مي گويند: پانزده يا چهارده سال داشت، برخي نوشته اند که: بيست سال داشت، ولي چون اين جنگ چهار سال طول کشيد از اين جهت ممکن است تقريبا تمام نقل ها صحيح باشد.[۲]
ريشه نزاع را چنين مي نويسند که:
نعمان بن منذر، هر سال کارواني ترتيب مي داد، و مال التجاره اي به عکاظ مي فرستاد، تا در مقابل آن پوست و ريسمان و پارچه هاي زربفت براي او بخرند و بياورند.
مردي از قبيله «هوازن »، به نام «عروة الرجال »، حفاظت و حمايت کاروان را به عهده گرفت، ولي «براض بن قيس » کناني، از پيش افتادن مرد هوازني سخت عصباني شد، پيش «نعمان بن منذر» رفت و اعتراض نمود. ولي اعتراض او ثمر نبخشيد، آتش خشم و حسد در درون او شعله مي کشيد. پيوسته مترصد بود که در اثناء راه «عروة الرجال » را از پاي درآورد و سرانجام در سرزمين «بني مره » او را کشت، و دست خود را با خون مرد «هوازني » آلوده ساخت.
آن روزها قبيله «قريش » و کنانه با هم متحد بودند، و اين جريان موقعي اتفاق افتاد که قبائل عرب در بازار عکاظ سرگرم داد و ستد بودند. مردي قبيله قريش را از جريان آگاه ساخت، از اين جهت قبيله قريش و کنانه پيش از آن که قبيله هوازن از جريان آگاه کردند، دست و پاي خود را جمع کرده رو به حرم (چهار فرسخ از چهار طرف مکه را حرم گويند و جنگ در آن نقطه ميان عرب ممنوع بود.) آوردند.
ولي طائفه هوازن، فورا آنان را تعقيب کردند و پيش از آن که به حرم برسند، جنگ ميان دو گروه درگير شد. سرانجام، تاريکي هوا سبب شد که دست از جنگ بردارند، و اين خود فرصتي بود که قريش و کنانه راه حرم را در تاريکي پيش گيرند و از خطر دشمن ايمن شوند. از آن روز به بعد، گاه و بي گاه قريش و متحدين آن ها از حرم بيرون مي آمدند و جنگ مي کردند. در بعضي از روزها، رسول خدا همراه عموهاي خود در جنگ - به طوري که قبلا گفته شد - شرکت مي کرد. اين وضع چهار سال ادامه داشت، بالاخره جنگ با پرداختن خون بهاي کشتگان «هوازن » که بيش از قريش کشته داده بودند، خاتمه پذيرفت.[۳]
پانویس
- ↑ از آيه 36 سوره توبه استفاده مي شود که تحريم جنگ در اين چهار ماه ريشه مذهبي داشته و عرب جاهلي به پيروي از سنت حضرت ابراهیم علیه السلام آن را محترم مي شمردند.
- ↑ تاريخ کامل ، ج 1/358-959، سيره ابن هشام ، پاورقي، ج 1/184.
- ↑ سيره ابن هشام ، ج 1/184-187 - در گذشته يادآور شديم که تحريم در ماه هاي حرام، ريشه ديرينه مذهبي داشته است و چون جنگ «فجار»، چهار سال ادامه داشته است، شرکت رسول گرامي گذشته بر اين که ممکن است جنبه دفاعي داشته، احتمال دارد در غير ماه هاي حرام بوده باشد و لفظ «فجار» به خاطر اين گفته مي شود که آغاز جنگ در ماه هاي حرام بوده است نه اين که تمام آن در اين ماه ها بوده است.