افشاریه: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی 'نیازمند ویرایش فنی است == سلسله افشاریه == در سال 1148 ه.ق ایران پس از سیزده سال اسا...' ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | '''«افشاریان»''' یک سلسله ترکتبار ایرانی بود که در بین سالهای ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۹ شمسی (۱۲۱۰–۱۱۴۸ قمری)، بر [[ایران]] حکومت میکرد. این سلسله توسط نادرشاه افشار بنیان نهاده شد. در دوران حکومت نادر، ایران به پهناورترین قلمروش از زمان سقوط حکومت ساسانی رسید. نادرشاه بر تمامی یا بخشهایی از کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، [[جمهوری آذربایجان]]، [[افغانستان]]، [[تاجیکستان]]، [[بحرین]]، [[ترکمنستان]]، [[ازبکستان]]، [[پاکستان]]، [[عراق]]، [[کویت]]، [[ترکیه]]، [[امارات متحده عربی]] و [[عمان]] تسلط داشت. | |
− | == | + | ==به حکومت رسیدن نادر== |
+ | نام سلسله افشار از نام ایل افشار، یکی از قبایل ترکمان در شمال شرقی ایران، گرفته شده است. ایل افشار اوایل سده هفدهم میلادی، توسط شاه عباس یکم صفوی و برای دفاع از مرزها در برابر ازبکها، از آذربایجان به مناطق شمال شرقی کوچانده شده بودند. | ||
− | در سال | + | نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار (یکی از قبایل ترکمان) در درگز در شمال [[خراسان]] به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | هرگاه حکومتِ مرکزی در ایران رو به زوال مینهاد و روزگارِ «ملوک الطوایفی» میرسید، رهبری نیرومند از عشایر از فرصت بهره میجُست و نفوذِ خویش را گسترش میداد و با حمله به راههای بازرگانی یا تأمینِ امنیتشان قدرتِ خویش را میافزود. او بایست نهایتاً آن اندازه سرباز، سلاح، پول و وفاداریِ کسانی که امنیتشان را تأمین کرده بود، بهدست میآورْد تا بتواند با بازماندگانِ حکومتِ پیشین به مبارزه برخیزد و موفق شود. او میبایست منافع را فراگروهی و فراعشیرهای میدید و آنها را تأمین و محکم میکرد. نادر از سال ۱۱۳۹ ه.ق/۱۷۲۶ م، دقیقاً چنین کرده بود و بهعنوان تهماسبقلی خان، اقداماتش مشروعیت داده شد و در دورهٔ پاکسازیِ ایران از دشمنانِ حکومت صفوی، از جانبِ اکثریتِ ایرانیان حمایت میشد. او زحمت بسیاری کشید تا مانعِ اختلالِ خلعِ تهماسب در مقولهٔ مشروعیت شود. او کوشید تا نشان دهد که نسبت به این مشروعیت بیاحترامی نمیکند. عزلِ تهماسب بهخاطر اثباتِ این موضوع بود که حفظِ مشروعیت، بهای بسیار سنگینی دارد. عباس سوم بهعنوان نمادِ مشروعیت، چندان ارزشمند نبود و تواناییِ ایستادگی در برابر نادر را نداشت. | ||
− | + | با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند (۱۱۳۵ ه.ق). نادر پس از استحکام موقعیتش در مرو توانست مشهد را با کمک نیروهای شاه طهماسب دوم به تصرف درآورد. پس از دفع شر افغانها توسط نادر، طهماسب فرمان ایالات خراسان، کرمان و مازندران را به او داد و همچنین دو خواهرش را به ازدواج او درآورد. در غیاب نادر، شاه طهماسب دوم فرصت را برای ابراز وجود خود غنیمت شمرد و برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی غرب ایران به سوی تبریز حرکت کرد ولی به دلیل اینکه از تجربهٔ واقعی برای کارگردانی در میدان جنگ بهرهمند نبود و همچنین کمبود تدارک آذوقه کافی، در ایروان از نیروهای عثمانی شکست خورد. | |
− | |||
− | در | ||
− | + | نادر از شکست شاه طهماسب دوم برای تحریک احساسات و تهییج مردم علیه او استفاده کرد. سرانجام نادر برای مقابله با عثمانی از خراسان حرکت کرد و در [[قم]] توقف نمود. شاه از ترس خود در [[اصفهان]] ماند و نادر را همراهی نکرد. نادر با شکایت اطرافیان شاه راه خود را به سوی اصفهان کج کرد. در ۱۷ [[ماه ربیع الاول|ربیعالاول]] ۱۱۴۵ ه.ق طهماسب را از سلطنت عزل و کودک شیرخواره او را به عنوان عباس سوم جانشین او کرد و خود نادر به عنوان نایبالسلطنه، زمامدار واقعی ایران شد. | |
− | |||
− | |||
− | سرانجام | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | نادر در هشتم ماه [[رمضان]] ۱۱۴۸ به ساحل رود ارس آمد و در صحرای مغان اردو زد و در آنجا و در روز ۲۴ ماه [[ماه شوال|شوال]] ۱۱۴۸ به ازای پنج شرط به پادشاهی انتخاب شد، که آن شروط عبارت اند از: | ||
− | == | + | *ایرانیان از عقاید گذشته خود نسبت به [[اهل سنّت]] دست بردارند تا اهل سنّت، مذهب [[شیعه]] جعفری را همچون مذاهب چهارگانه اهل سنت و به عنوان پنجمین آنها بشمارند. |
− | + | *در خانه [[کعبه]] که ارکان اربعه آن به ائمّه مذاهب اربعه سنّت تعلّق دارد یک رکن نیز به امام جعفری تعلق بگیرد. | |
− | + | *هر ساله از طرف [[ایران]] امیر حاجی تعیین شود که مانند امرای حجاج [[شام]] و [[مصر]] حجّاج ایرانی را به کعبه ببرند و دولت عثمانی با او نیز مانند امرای حاجّ دیگر معامله نماید. | |
− | + | *اسرای طرفین آزاد شوند و خرید و فروش ایشان موقوف گردد. | |
− | + | *سفیری از هر یک از دو دولت در پایتخت یکدیگر باشند و امور دو مملکت را بر وفق مصلحت فیصل دهند. | |
+ | |||
+ | ==اقدامات نادر پس از سلطنت== | ||
+ | نادر شاه پس از ختم مجلس مغان، برای تنبیه ایل بختیاری که پیوسته در سرکشی بودند به [[اصفهان]] آمد و به یاری سپاهیان اصفهان و کهگیلویه، بر علیمراد خان چهارلنگ، سرکرده این طایفه غالب و مسلّط گردید و در [[جمادی الثانی]] ۱۱۴۸ ق. به اصفهان برگشت. | ||
+ | |||
+ | او در این هنگام موقعیت را برای استرداد قندهار و رسانیدن سرحدات کشوری به مرزهای طبیعی آن مناسب دید. پس از رسیدن نادر به پای حصار قندهار چون دانست که گشودن آنجا به حمله میسّر نیست تصمیم گرفت که با طول دادن محاصره محصوران را از پا درآورد و قندهار در ۲۳ [[ذی الحجه]] ۱۱۵۰ ق. فتح شد. | ||
+ | |||
+ | نادر از زمان فتح اصفهان تا این تاریخ چند بار سفرایی به دهلی فرستاده و از محمّد شاه تجدید روابط حسنه سابق و جلوگیری از ورود افغانهای غلجایی را به خاک هند خواستار شده و هر بار از محمّد شاه جوابهایی غیرمطلوب شنیده بود حتّی در دفعه آخر یعنی در ۱۱۵۰ ق. محمّد شاه سفیر نادر را اجازه مراجعت نداد و قریب یک سال او را بیهوده در دهلی معطّل کرد. | ||
+ | |||
+ | در اوایل سال ۱۱۵۱ ق. چون نادر از برنگشتن سفیر خود متغیّر بود فرمانی مؤکّد به دهلی پیش او فرستاد که به عجله به ایران برگردد و خود او به فتح غزنین و کابل نائل آمد. نادر پس از تسخیر این نقاط و هفت ماه اقامت در کابل چون باز در جواب پیغامهای خود به محمّد شاه بیاعتنائی دید به سمت جلالآباد حرکت نمود و پس از تسخیر معابر هند شمال غربی در ماه رمضان داخل در جلگه پنجاب شد. نادر سرانجام در ۱۵ [[ماه ذی القعده|ذیالقعده]] در جلگه کرنال، لشکریان محمّد شاه را شکست داد. | ||
+ | |||
+ | رجال عثمانی پس از اطّلاع بر شرایط نادر، چهار مادّه آن را پذیرفتند ولی از قبول مذهب جعفری به عنوان خامس مذاهب [[سنت|سنّت]] استنکاف کردند و آن را [[بدعت]] در [[دین]] دانستند. نادر در نامه مؤدّبانهای که به سلطان عثمانی نوشت به او فهماند که اگر بیش از این در پذیرفتن شرایط او تعلّل رود به خاک عثمانی حمله خواهد کرد و شرایط خویش را به زور خواهد قبولاند. نادر در اوایل سال ۱۱۵۶ به صحرای مغان آمد و از آنجا برای حمله به خاک عثمانی توپخانه خود را به کرمانشاه فرستاد. احمد پاشا والی بغداد از در صلح خواهی درآمد ولی نادر که خیالش تحمیل شرایط خود بر باب عالی بود به تصرّف [[عتبات عالیات|عتبات]] و کرکوک و موصل پرداخت. دولت عثمانی در اواخر سال ۱۱۵۶ ق. از نادر تقاضا کرد که دست از جنگ بردارد تا طرفین بار دیگر در باب مسائل مذهبی به مذاکرات بپردازند. | ||
+ | |||
+ | نادر شاه سرانجام، به تحریک علی قلی میرزا و به همدستی صالح خان رئیس قراولان، چند تن از امراء قاجار و افشار به اتفاق همهٔ کشیکان سراپردهٔ نادر در خیمهٔ او داخل شدند و در شب ۱۱ [[ماه جمادی الثانی|جمادیالثانی]] ۱۱۶۰ ق. او را کشتند. با [[مرگ]] او، امپراتوری وی به سرعت از هم فروپاشید و میان زندیان، درانیها و خانات قفقاز تقسیم شد، درحالی که تنها بخشهایی از [[خراسان]] تحت حکومت بازماندگان نادرشاه باقی ماند. در نهایت، به سال ۱۱۷۴ شمسی، آغامحمدخان قاجار با فتح خراسان و از بین بردن بازماندگان نادر شاهرخ میرزا، مجدداً [[ایران]] را یکپارچه کرد و یک شاهنشاهی ایرانی جدید را پایه گذاشت. | ||
+ | |||
+ | == سیاستهای دینی == | ||
+ | از دوران [[صفویه|صفوی]]، [[تشیع]] در [[ایران]] به مذهب رسمی تبدیل گردید و خود نادرشاه نیز در ابتدا یک [[شیعه]] بود؛ اما پس از به قدرت رسیدن، به [[اهل سنت|تسنن]] رو آورد. او معتقد بود که تشیع باعث ایجاد درگیری میان ایران و عثمانی میشود و ارتش وی نیز متشکل از نیروهای سنی و شیعه (و همچنین گروهی از [[مسیحیت|مسیحیان]]) بود. نادر بر این باور بود که ایران نیاز دارد تا به دینی درآید که در میان سنیها قابل قبولتر باشد، تا بدین طریق از ایجاد درگیری جلوگیری شود. وی همچنین باری از شیعه نظیر دشنام دادن به سه خلیفه اول که در میان سنیها توهینآمیز مینمود را ممنوع اعلام کرد. | ||
+ | |||
+ | دربارهٔ دینی که خود نادر به آن اعتقاد داشت، نظر قطعیای وجود ندارد. ژوسه، پزشک شخصی نادرشاه، از این مینویسد که بسیار سخت است دینی که او به آن باور دارد را مشخص کرد و حتی دوستانش اعتقاد دارند که او به هیچ دینی معتقد نیست. در جریان مذاکرات صلح با عثمانی، نادر از قسطنطنیه خواست تا مذهب جعفری را به عنوان مذهب پنجم اسلام به رسمیت بشناسد تا بدین طریق، ایرانیان بتوانند به [[حج]] بروند. هرچند این درخواست توسط باب عالی رد شد، اما آنان به حجاج ایرانی اجازه سفر به [[مکه]] را دادند. | ||
+ | |||
+ | نادرشاه همچنین امیدوار بود که با تضعیف تشیع، محبوبیت سلسله صفوی در میان مردم را کاهش دهد. شاه حتی زمانی که بالاترین مقام مذهبِ تشیع از صفویان حمایت کرد، دستور داد تا او را خفه کردند. معروف است که او کلاه چهارگوشهای که به کلاه نادری معروف گردید را بر سر میگذاشت که هر کدام از آن گوشهها، نشانه یکی از [[خلفای نخستین|خلفای راشدین]] بود. | ||
+ | |||
+ | شایعه پراکنی درباره بی دینی نادر و قصد وی مبنی بر تضعیف مذهب [[شیعه]] و متولیان آن به نوبه خود، نخستین موضع گیری علما در برابر نادر پس از تاجگذاری وی بود. نادرشاه با آگاهی از سخنان مذکور، پاسخی سخت بدان داد که به نوبه خویش بر وخامت روابط افراد افزود. بدین ترتیب که هنگامی که از دشت مغان به سوی [[اصفهان]] حرکت می کرد در قزوین علما را نزد خود خواند و از آنان درباره میزان درآمد [[وقف|اوقاف]] و طریقه مصرف آن پرسید و چون با بررسی دقیق به میزان آن که مبلغ فراوانی بود، آگاهی یافت، آن را مورد نیاز شدید ارتش خود تشخیص داد و فرمان داد که این درآمد را به خزانه دولت واریز کنند. | ||
+ | |||
+ | علما از این کار خیلی ناراحت شدند و سعی کردند قشون و رعیت را بشورانند، ولی بیش از نصف سپاهیان نادرشاه سنی بودند و رعیت نیز دیدند بدین واسطه مبلغی در مالیات آنها تخفیف حاصل خواهد شد، ناراضی نبودند. ولی مطمئناً بعدها مشخص شد ماشین نظامی نادرشاه نیازمند اخذ مالیات پی در پی و مبالغ مضاعف از توده مردم است، طبیعتاً همین رضایت نسبی نیز از بین رفت. | ||
+ | |||
+ | ==منابع== | ||
+ | |||
+ | * [https://hedayatmizan.ir/site/content/56863 "سلسله افشاریه"، مؤسسه فرهنگی آموزشی هدایتمیزان]. | ||
+ | * تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریان و زندیان، مهری ادریسی. | ||
[[رده:سلسله های حکومتی]] | [[رده:سلسله های حکومتی]] | ||
+ | [[رده:تاریخ اسلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۷
«افشاریان» یک سلسله ترکتبار ایرانی بود که در بین سالهای ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۹ شمسی (۱۲۱۰–۱۱۴۸ قمری)، بر ایران حکومت میکرد. این سلسله توسط نادرشاه افشار بنیان نهاده شد. در دوران حکومت نادر، ایران به پهناورترین قلمروش از زمان سقوط حکومت ساسانی رسید. نادرشاه بر تمامی یا بخشهایی از کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، بحرین، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، کویت، ترکیه، امارات متحده عربی و عمان تسلط داشت.
به حکومت رسیدن نادر
نام سلسله افشار از نام ایل افشار، یکی از قبایل ترکمان در شمال شرقی ایران، گرفته شده است. ایل افشار اوایل سده هفدهم میلادی، توسط شاه عباس یکم صفوی و برای دفاع از مرزها در برابر ازبکها، از آذربایجان به مناطق شمال شرقی کوچانده شده بودند.
نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار (یکی از قبایل ترکمان) در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.
هرگاه حکومتِ مرکزی در ایران رو به زوال مینهاد و روزگارِ «ملوک الطوایفی» میرسید، رهبری نیرومند از عشایر از فرصت بهره میجُست و نفوذِ خویش را گسترش میداد و با حمله به راههای بازرگانی یا تأمینِ امنیتشان قدرتِ خویش را میافزود. او بایست نهایتاً آن اندازه سرباز، سلاح، پول و وفاداریِ کسانی که امنیتشان را تأمین کرده بود، بهدست میآورْد تا بتواند با بازماندگانِ حکومتِ پیشین به مبارزه برخیزد و موفق شود. او میبایست منافع را فراگروهی و فراعشیرهای میدید و آنها را تأمین و محکم میکرد. نادر از سال ۱۱۳۹ ه.ق/۱۷۲۶ م، دقیقاً چنین کرده بود و بهعنوان تهماسبقلی خان، اقداماتش مشروعیت داده شد و در دورهٔ پاکسازیِ ایران از دشمنانِ حکومت صفوی، از جانبِ اکثریتِ ایرانیان حمایت میشد. او زحمت بسیاری کشید تا مانعِ اختلالِ خلعِ تهماسب در مقولهٔ مشروعیت شود. او کوشید تا نشان دهد که نسبت به این مشروعیت بیاحترامی نمیکند. عزلِ تهماسب بهخاطر اثباتِ این موضوع بود که حفظِ مشروعیت، بهای بسیار سنگینی دارد. عباس سوم بهعنوان نمادِ مشروعیت، چندان ارزشمند نبود و تواناییِ ایستادگی در برابر نادر را نداشت.
با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند (۱۱۳۵ ه.ق). نادر پس از استحکام موقعیتش در مرو توانست مشهد را با کمک نیروهای شاه طهماسب دوم به تصرف درآورد. پس از دفع شر افغانها توسط نادر، طهماسب فرمان ایالات خراسان، کرمان و مازندران را به او داد و همچنین دو خواهرش را به ازدواج او درآورد. در غیاب نادر، شاه طهماسب دوم فرصت را برای ابراز وجود خود غنیمت شمرد و برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی غرب ایران به سوی تبریز حرکت کرد ولی به دلیل اینکه از تجربهٔ واقعی برای کارگردانی در میدان جنگ بهرهمند نبود و همچنین کمبود تدارک آذوقه کافی، در ایروان از نیروهای عثمانی شکست خورد.
نادر از شکست شاه طهماسب دوم برای تحریک احساسات و تهییج مردم علیه او استفاده کرد. سرانجام نادر برای مقابله با عثمانی از خراسان حرکت کرد و در قم توقف نمود. شاه از ترس خود در اصفهان ماند و نادر را همراهی نکرد. نادر با شکایت اطرافیان شاه راه خود را به سوی اصفهان کج کرد. در ۱۷ ربیعالاول ۱۱۴۵ ه.ق طهماسب را از سلطنت عزل و کودک شیرخواره او را به عنوان عباس سوم جانشین او کرد و خود نادر به عنوان نایبالسلطنه، زمامدار واقعی ایران شد.
نادر در هشتم ماه رمضان ۱۱۴۸ به ساحل رود ارس آمد و در صحرای مغان اردو زد و در آنجا و در روز ۲۴ ماه شوال ۱۱۴۸ به ازای پنج شرط به پادشاهی انتخاب شد، که آن شروط عبارت اند از:
- ایرانیان از عقاید گذشته خود نسبت به اهل سنّت دست بردارند تا اهل سنّت، مذهب شیعه جعفری را همچون مذاهب چهارگانه اهل سنت و به عنوان پنجمین آنها بشمارند.
- در خانه کعبه که ارکان اربعه آن به ائمّه مذاهب اربعه سنّت تعلّق دارد یک رکن نیز به امام جعفری تعلق بگیرد.
- هر ساله از طرف ایران امیر حاجی تعیین شود که مانند امرای حجاج شام و مصر حجّاج ایرانی را به کعبه ببرند و دولت عثمانی با او نیز مانند امرای حاجّ دیگر معامله نماید.
- اسرای طرفین آزاد شوند و خرید و فروش ایشان موقوف گردد.
- سفیری از هر یک از دو دولت در پایتخت یکدیگر باشند و امور دو مملکت را بر وفق مصلحت فیصل دهند.
اقدامات نادر پس از سلطنت
نادر شاه پس از ختم مجلس مغان، برای تنبیه ایل بختیاری که پیوسته در سرکشی بودند به اصفهان آمد و به یاری سپاهیان اصفهان و کهگیلویه، بر علیمراد خان چهارلنگ، سرکرده این طایفه غالب و مسلّط گردید و در جمادی الثانی ۱۱۴۸ ق. به اصفهان برگشت.
او در این هنگام موقعیت را برای استرداد قندهار و رسانیدن سرحدات کشوری به مرزهای طبیعی آن مناسب دید. پس از رسیدن نادر به پای حصار قندهار چون دانست که گشودن آنجا به حمله میسّر نیست تصمیم گرفت که با طول دادن محاصره محصوران را از پا درآورد و قندهار در ۲۳ ذی الحجه ۱۱۵۰ ق. فتح شد.
نادر از زمان فتح اصفهان تا این تاریخ چند بار سفرایی به دهلی فرستاده و از محمّد شاه تجدید روابط حسنه سابق و جلوگیری از ورود افغانهای غلجایی را به خاک هند خواستار شده و هر بار از محمّد شاه جوابهایی غیرمطلوب شنیده بود حتّی در دفعه آخر یعنی در ۱۱۵۰ ق. محمّد شاه سفیر نادر را اجازه مراجعت نداد و قریب یک سال او را بیهوده در دهلی معطّل کرد.
در اوایل سال ۱۱۵۱ ق. چون نادر از برنگشتن سفیر خود متغیّر بود فرمانی مؤکّد به دهلی پیش او فرستاد که به عجله به ایران برگردد و خود او به فتح غزنین و کابل نائل آمد. نادر پس از تسخیر این نقاط و هفت ماه اقامت در کابل چون باز در جواب پیغامهای خود به محمّد شاه بیاعتنائی دید به سمت جلالآباد حرکت نمود و پس از تسخیر معابر هند شمال غربی در ماه رمضان داخل در جلگه پنجاب شد. نادر سرانجام در ۱۵ ذیالقعده در جلگه کرنال، لشکریان محمّد شاه را شکست داد.
رجال عثمانی پس از اطّلاع بر شرایط نادر، چهار مادّه آن را پذیرفتند ولی از قبول مذهب جعفری به عنوان خامس مذاهب سنّت استنکاف کردند و آن را بدعت در دین دانستند. نادر در نامه مؤدّبانهای که به سلطان عثمانی نوشت به او فهماند که اگر بیش از این در پذیرفتن شرایط او تعلّل رود به خاک عثمانی حمله خواهد کرد و شرایط خویش را به زور خواهد قبولاند. نادر در اوایل سال ۱۱۵۶ به صحرای مغان آمد و از آنجا برای حمله به خاک عثمانی توپخانه خود را به کرمانشاه فرستاد. احمد پاشا والی بغداد از در صلح خواهی درآمد ولی نادر که خیالش تحمیل شرایط خود بر باب عالی بود به تصرّف عتبات و کرکوک و موصل پرداخت. دولت عثمانی در اواخر سال ۱۱۵۶ ق. از نادر تقاضا کرد که دست از جنگ بردارد تا طرفین بار دیگر در باب مسائل مذهبی به مذاکرات بپردازند.
نادر شاه سرانجام، به تحریک علی قلی میرزا و به همدستی صالح خان رئیس قراولان، چند تن از امراء قاجار و افشار به اتفاق همهٔ کشیکان سراپردهٔ نادر در خیمهٔ او داخل شدند و در شب ۱۱ جمادیالثانی ۱۱۶۰ ق. او را کشتند. با مرگ او، امپراتوری وی به سرعت از هم فروپاشید و میان زندیان، درانیها و خانات قفقاز تقسیم شد، درحالی که تنها بخشهایی از خراسان تحت حکومت بازماندگان نادرشاه باقی ماند. در نهایت، به سال ۱۱۷۴ شمسی، آغامحمدخان قاجار با فتح خراسان و از بین بردن بازماندگان نادر شاهرخ میرزا، مجدداً ایران را یکپارچه کرد و یک شاهنشاهی ایرانی جدید را پایه گذاشت.
سیاستهای دینی
از دوران صفوی، تشیع در ایران به مذهب رسمی تبدیل گردید و خود نادرشاه نیز در ابتدا یک شیعه بود؛ اما پس از به قدرت رسیدن، به تسنن رو آورد. او معتقد بود که تشیع باعث ایجاد درگیری میان ایران و عثمانی میشود و ارتش وی نیز متشکل از نیروهای سنی و شیعه (و همچنین گروهی از مسیحیان) بود. نادر بر این باور بود که ایران نیاز دارد تا به دینی درآید که در میان سنیها قابل قبولتر باشد، تا بدین طریق از ایجاد درگیری جلوگیری شود. وی همچنین باری از شیعه نظیر دشنام دادن به سه خلیفه اول که در میان سنیها توهینآمیز مینمود را ممنوع اعلام کرد.
دربارهٔ دینی که خود نادر به آن اعتقاد داشت، نظر قطعیای وجود ندارد. ژوسه، پزشک شخصی نادرشاه، از این مینویسد که بسیار سخت است دینی که او به آن باور دارد را مشخص کرد و حتی دوستانش اعتقاد دارند که او به هیچ دینی معتقد نیست. در جریان مذاکرات صلح با عثمانی، نادر از قسطنطنیه خواست تا مذهب جعفری را به عنوان مذهب پنجم اسلام به رسمیت بشناسد تا بدین طریق، ایرانیان بتوانند به حج بروند. هرچند این درخواست توسط باب عالی رد شد، اما آنان به حجاج ایرانی اجازه سفر به مکه را دادند.
نادرشاه همچنین امیدوار بود که با تضعیف تشیع، محبوبیت سلسله صفوی در میان مردم را کاهش دهد. شاه حتی زمانی که بالاترین مقام مذهبِ تشیع از صفویان حمایت کرد، دستور داد تا او را خفه کردند. معروف است که او کلاه چهارگوشهای که به کلاه نادری معروف گردید را بر سر میگذاشت که هر کدام از آن گوشهها، نشانه یکی از خلفای راشدین بود.
شایعه پراکنی درباره بی دینی نادر و قصد وی مبنی بر تضعیف مذهب شیعه و متولیان آن به نوبه خود، نخستین موضع گیری علما در برابر نادر پس از تاجگذاری وی بود. نادرشاه با آگاهی از سخنان مذکور، پاسخی سخت بدان داد که به نوبه خویش بر وخامت روابط افراد افزود. بدین ترتیب که هنگامی که از دشت مغان به سوی اصفهان حرکت می کرد در قزوین علما را نزد خود خواند و از آنان درباره میزان درآمد اوقاف و طریقه مصرف آن پرسید و چون با بررسی دقیق به میزان آن که مبلغ فراوانی بود، آگاهی یافت، آن را مورد نیاز شدید ارتش خود تشخیص داد و فرمان داد که این درآمد را به خزانه دولت واریز کنند.
علما از این کار خیلی ناراحت شدند و سعی کردند قشون و رعیت را بشورانند، ولی بیش از نصف سپاهیان نادرشاه سنی بودند و رعیت نیز دیدند بدین واسطه مبلغی در مالیات آنها تخفیف حاصل خواهد شد، ناراضی نبودند. ولی مطمئناً بعدها مشخص شد ماشین نظامی نادرشاه نیازمند اخذ مالیات پی در پی و مبالغ مضاعف از توده مردم است، طبیعتاً همین رضایت نسبی نیز از بین رفت.
منابع
- "سلسله افشاریه"، مؤسسه فرهنگی آموزشی هدایتمیزان.
- تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریان و زندیان، مهری ادریسی.