علی(علیه‌السلام) و فلسفه الهی (کتاب): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی « بندانگشتی|علی علیه‌السلام و فلسفه الهی '''على و فلسفه الهى'...» ایجاد کرد)
 
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
[[پرونده:Ketab334.jpg|بندانگشتی|علی علیه‌السلام و فلسفه الهی]]
+
[[پرونده:Ketab334.jpg|240px|بندانگشتی|علی علیه‌السلام و فلسفه الهی]]
 +
کتاب '''«على علیه السلام و فلسفه الهى»'''، اثر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه سید محمدحسین طباطبائى]] با ترجمه فارسى سید ابراهیم سید علوى، پیرامون بخشى از سخنان حکیمانه [[امام علی علیه السلام|امام على]](علیه السلام) در موضوعات مختلف و بیان رموز و دقایق شگفت‌انگیز آن سخنان می‌باشد. مؤلف در این اثر مى‌کوشد بین [[فلسفه]] و [[دین|دین]] هماهنگى و وحدت نظر ایجاد نماید.
  
 +
==ساختار کتاب==
  
'''على و فلسفه الهى'''، اثر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه سيد محمدحسين طباطبائى]] ترجمه فارسى سيد ابراهيم سيد علوى پيرامون بخشى از سخنان حكيمانه على(ع) در موضوعات مختلف و بيان رموز و دقايق شگفت‌انگيز آن سخنان می‌باشد.
+
در آغاز کتاب، مقدمه بنیاد علمى و فکرى علامه، و پس از آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه مترجم واقع شده است. متن کتاب، مشتمل بر مباحثى مقدماتى در مورد فلسفه و مراحل رشد آن است. در پایان مقدمه، مؤلف اجمالى از زندگانى [[امام على]](علیه‌السلام) را بازگو کرده است. پس از اتمام مقدمه، تقریبا ۱۳ فصل از گفتار گوناگون على(علیه‌السلام) را در موضوعات مختلف مورد بحث قرار داده و بیانات شیوا و گهرآساى امام به‌حق را زینت‌بخش صفحات کتاب کرده است.
  
 +
==گزارش محتوا==
  
== ساختار ==
+
این رساله به‌طور کلى، هدف [[فلسفه]] و به‌ویژه هدف و موضوع فلسفه الهى را روشن مى‌کند و نیز مى‌کوشد بین فلسفه و [[دین|دین]] هماهنگى و وحدت نظر ایجاد نماید و با براهین روشن و دلایل قرص عقلى اثبات مى‌کند که هیچ‌گونه تضاد و تناقضى میان آنها نیست، بلکه آن دو داراى هدف‌هاى مشترکى هم مى‌باشند.
  
 +
از جمله مباحث رساله، «فلسفه الهى اسلام یا کمال فلسفه» است. مؤلف محترم با استادى و مهارت ویژه‌اى بیان مى‌کند که چگونه فلسفه از مراحل ابتدایى، رشد و نمو کرده و مراتب تکامل را پیموده و در [[اسلام]] به اوج ترقى و کمال رسیده است.
  
در آغاز كتاب، مقدمه بنياد علمى و فكرى علامه، پس از آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه مترجم واقع شده است. متن كتاب، مشتمل بر مباحثى مقدماتى در مورد فلسفه و مراحل رشد آن است. در پايان مقدمه، مؤلف اجمالى از زندگانى على(ع) را بازگو كرده است. پس از اتمام مقدمه، تقريبا 13 فصل از گفتار گوناگون على(ع) را در موضوعات مختلف مورد بحث قرار داده و بيانات شيوا و گهرآساى امام به‌حق را زينت‌بخش صفحات كتاب كرده است.
+
مؤلف محترم، در بخشى از نوشته خود بیان داشته است که سخنان [[امام علی علیه السلام|على]](علیه‌السلام) پیرامون معارف الهى و مسائل فلسفى، جداً منحصربه‌فرد است و جز از على(علیه‌السلام) کسى لب به بیان این حقایق نگشوده است.
  
== گزارش محتوا ==
+
مجموع مباحثى که در این رساله مطرح شده است، سه فایده ارزشمند را در پى دارد:
  
 +
#براى افراد محقق و پژوهشگر و آشنا با مسائل فلسفى ثابت مى‌شود که در [[امّت|امت]] اسلامى نخستین فردى که در مسائل فلسفه الهى اقامه برهان کرده، [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] است و از این رهگذر، او را بر همه دانشمندان و پژوهشگران این فن برترى روشن و حقوقى مسلم است؛ زیرا او بود که باب استدلال و اقامه [[برهان]] را در مسائل فلسفه الهى باز کرد.
 +
#کسانى که مى‌خواهند از تاریخ [[فلسفه]] و تاریخ طرح مسائل گوناگون جستجو کنند و سیر تحول و تکامل آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، به نمونه‌هاى زنده و ارزنده‌اى از سخنان امیرمؤمنان برمى‌خورند که بدون هیچ تردیدى باور مى‌کنند که امیرمؤمنان نخستین کسى است که به این مباحث توجه کرده است و پیش از او این استدلال‌ها به خاطر احدى خطور نکرده است. گذشته از اینکه پیشینیان از اقامه این براهین در زمینه فلسفه الهى غافل بودند، پس از امیرمؤمنان نیز قرن‌ها این براهین در بوته بى‌توجهى ماند تا در این اواخر گروهى از پیشروان دانش و مغزهاى متفکر فلسفه به کشف این معارف نهفته در سخنان پیشواى پرهیزگاران موفق شدند.
 +
#امیرمؤمنان نخستین کسى است که واژه‌هاى عربى را در طرح مباحث فلسفى به کار برد؛ درحالى‌که این واژه‌ها بر اساس معانى اولیه و استعمال‌هاى رایج خود براى بیان مقاصد فلسفى وافى نبود و نیاز مبرمى به تجرید آنها از معانى اولیه و موارد استعمال متداوله داشت که امیرمؤمنان آن واژه‌ها را با نوعى تجرید از ریشه اصلى خود به کار برده است، مانند: «واحد لا من عدد»، «دائم لا بأمد» و...
  
اين رساله به‌طور كلى، هدف فلسفه و به‌ويژه هدف و موضوع فلسفه الهى را روشن مى‌كند و نيز مى‌كوشد بين فلسفه و دين هماهنگى و وحدت نظر ايجاد نمايد و با براهين روشن و دلايل قرص عقلى اثبات مى‌كند كه هيچ‌گونه تضاد و تناقضى ميان آنها نيست، بلكه آن دو داراى هدف‌هاى مشتركى هم مى‌باشند.
+
آنجا که اصحاب مکتب تفکیک، میان فلسفه و آراى فیلسوفان خلط کرده و آراى فیلسوفان را فلسفه پنداشته‌اند و این موجب اشتباه و خطا گردیده است، مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] در برابر این‌گونه طرز تفکر ایستاده، لذا در این کتاب مى‌فرماید:
  
از جمله مباحث رساله، «فلسفه الهى اسلام يا كمال فلسفه» است. مؤلف محترم با استادى و مهارت ويژه‌اى بيان مى‌كند كه چگونه فلسفه از مراحل ابتدايى، رشد و نمو كرده و مراتب تكامل را پيموده و در اسلام به اوج ترقى و كمال رسيده است.
+
شما خواننده گرامى آنچه که برخى از نویسندگان و علماى خود ما در باره [[دین|دین]] و [[فلسفه]] گفته و یا نوشته‌اند دور بیندازید. آنها مى‌گویند: دین بر روى فلسفه خط بطلان مى‌کشد و اصولاً موقعیت دین غیر از موقعیت فلسفه است و این دو هدف‌هاى مجزا و جدا از هم دارند. اینان تفسیر صحیحى از فلسفه نکردند و گمان بردند فلسفه جز یک سلسله آرا و نظریات مردانى از یونان و غیر یونان که در میانشان خداشناس و منکر [[الله|خدا]]، ملحد و متقى، مؤمن و کافر و خطاکار و صواب‌کار وجود دارد نیست. به زعم اینان منظور از طرح مباحث فلسفى جز این نیست که به آن فلاسفه و دانشمندان تشبه کنیم و از مشاهیر و شخصیت‌هاى نامدار آنها پیروى و تقلید نماییم.
  
مؤلف محترم، در بخشى از نوشته خود بيان داشته است كه سخنان على(ع) پيرامون معارف الهى و مسائل فلسفى، جدا منحصربه‌فرد است و جز از على(ع) كسى لب به بيان اين حقايق نگشوده است.
+
علامه در باره [[وحی|وحى]] چنین مى گوید: «اصولاً بین روش [[پیامبران|انبیا]] در دعوت مردم به [[حق]] و بین آنچه که [[انسان]] از طریق استدلال درست و منطقى به آن مى‌رسد، فرقى وجود ندارد و تنها فرقى که هست عبارت از این است که پیغمبران از مبدأ غیبى استمداد مى‌جستند و از پستان وحى شیر مى‌نوشیدند، ولى مع‌ذلک با مقام ارجمندى و والایى که داشتند با وصف ارتباطى که بین ایشان و جهان بالا برقرار بوده، درعین‌حال خودشان را تنزل داده و در سطح فکر توده مردم قرار مى‌دادند و به اندازه فهم و درک آنها به سخن مى‌پرداختند و از بشر مى‌خواستند که این نیروى [[فطرت|فطرى]] همگانى را به کار ببرند. [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](صلی الله علیه وآله) در [[حدیث]] معروفى فرموده: «إنا معاشر الأنبیاء أمِرنا أنْ نکلّم الناس على قدر عقولهم». پس ساحت انبیا و دامن پیغمبران منزه‌تر و پاک‌تر از این است که مردم را وادار کنند تا در امور، بدون بصیرت قدم بردارند و یا آنان را به تبعیت کورکورانه مجبور سازند».
  
مجموع مباحثى كه در اين رساله مطرح شده است، سه فايده ارزشمند را در پى دارد:
+
علامه در این رساله اثبات مى‌کند که برخلاف مخالفان فلسفه که مدعى هستند مطالب فلسفى حتى در صورت درستى، مطالبى است که توسط فلاسفه ساخته و پرداخته شده است، مى‌گوید: «نه تنها این‌گونه نیست، بلکه بسیارى از مباحث عمیق فلسفى همچون «وحدت بالصرافه ذات بارى» از کلام امیرالمؤمنین گرفته شده است و اگر نبود استفاده و توجهى که فلاسفه اسلامى از متون حدیثى و به‌خصوص «[[نهج البلاغة|نهج‌البلاغة]]» نموده‌اند، هرگز عنوان و موضوع این مباحث فلسفى مطرح نمى‌گردید».
  
#براى افراد محقق و پژوهشگر و آشنا با مسائل فلسفى ثابت مى‌شود كه در امت اسلامى نخستين فردى كه در مسائل فلسفه الهى اقامه برهان كرده، اميرمؤمنان است و از اين رهگذر، او را بر همه دانشمندان و پژوهشگران اين فن برترى روشن و حقوقى مسلم است؛ زيرا او بود كه باب استدلال و اقامه برهان را در مسائل فلسفه الهى باز كرد.
+
[[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]] در بخشى از کلام خود به این نکته مى‌پردازد که کلام مولى در مواردى در عبارتى موجز، مطالبى عمیق را بیان کرده است که به دلیل کوتاه بودن سطح فهم مخاطبان حضرت، امکان بسط آن وجود نداشته است.
#كسانى كه مى‌خواهند از تاريخ فلسفه و تاريخ طرح مسائل گوناگون جستجو كنند و سير تحول و تكامل آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دهند، به نمونه‌هاى زنده و ارزنده‌اى از سخنان اميرمؤمنان برمى‌خورند كه بدون هيچ ترديدى باور مى‌كنند كه اميرمؤمنان نخستين كسى است كه به اين مباحث توجه كرده است و پيش از او اين استدلال‌ها به خاطر احدى خطور نكرده است.
 
#:گذشته از اينكه پيشينيان از اقامه اين براهين در زمينه فلسفه الهى غافل بودند، پس از اميرمؤمنان نيز قرن‌ها اين براهين در بوته بى‌توجهى ماند تا در اين اواخر گروهى از پيشروان دانش و مغزهاى متفكر فلسفه به كشف اين معارف نهفته در سخنان پيشواى پرهيزگاران موفق شدند.
 
#اميرمؤمنان نخستين كسى است كه واژه‌هاى عربى را در طرح مباحث فلسفى به كار برد؛ درحالى‌كه اين واژه‌ها بر اساس معانى اوليه و استعمال‌هاى رايج خود براى بيان مقاصد فلسفى وافى نبود و نياز مبرمى به تجريد آنها از معانى اوليه و موارد استعمال متداوله داشت كه اميرمؤمنان آن واژه‌ها را با نوعى تجريد از ريشه اصلى خود به كار برده است، مانند: «واحد لا من عدد»، «دائم لا بأمد» و...
 
  
آنجا كه اصحاب مكتب تفكيك، ميان فلسفه و آراى فيلسوفان خلط كرده و آراى فيلسوفان را فلسفه پنداشته‌اند و اين موجب اشتباه و خطا گرديده است، مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] در برابر اين‌گونه طرز تفكر ايستاده، لذا در اين كتاب مى‌فرمايد:
+
علامه در مورد بى‌سابقه بودن کلام امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در شرح رؤیت [[الله|خداوند]] مى‌فرماید: «تعبیرى که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در زمینه حجاب بودن خود مخلوقات بیان فرموده است، شیواترین تعبیرى است که در این مورد بیان شده است و هرگز احدى پیش از او چنین تعبیرى نکرده است».
 
+
==منبع==
شما خواننده گرامى آنچه كه برخى از نويسندگان و علماى خود ما در باره دين و فلسفه گفته و يا نوشته‌اند دور بيندازيد. آنها مى‌گويند: دين بر روى فلسفه خط بطلان مى‌كشد و اصولاً موقعيت دين غير از موقعيت فلسفه است و اين دو هدف‌هاى مجزا و جدا از هم دارند. اينان تفسير صحيحى از فلسفه نكردند و گمان بردند فلسفه جز يك سلسله آرا و نظريات مردانى از يونان و غير يونان كه در ميانشان خداشناس و منكر خدا، ملحد و متقى، مؤمن و كافر و خطاكار و صواب‌كار وجود دارد نيست. به زعم اينان منظور از طرح مباحث فلسفى جز اين نيست كه به آن فلاسفه و دانشمندان تشبه كنيم و از مشاهير و شخصيت‌هاى نامدار آنها پيروى و تقليد نماييم.
 
 
 
علامه در باره وحى چنين مى گويد: «اصولاً بين روش انبيا در دعوت مردم به حق و بين آنچه كه انسان از طريق استدلال درست و منطقى به آن مى‌رسد، فرقى وجود ندارد و تنها فرقى كه هست عبارت از اين است كه پيغمبران از مبدأ غيبى استمداد مى‌جستند و از پستان وحى شير مى‌نوشيدند، ولى مع‌ذلك با مقام ارجمندى و والايى كه داشتند با وصف ارتباطى كه بين ايشان و جهان بالا برقرار بوده، درعين‌حال خودشان را تنزل داده و در سطح فكر توده مردم قرار مى‌دادند و به اندازه فهم و درك آنها به سخن مى‌پرداختند و از بشر مى‌خواستند كه اين نيروى فطرى همگانى را به كار ببرند.
 
 
 
رسول خدا(ص) در حديث معروفى فرموده: «إنا معاشر الأنبياء أمرنا أنْ نكلم الناس على قدر عقولهم».
 
 
 
پس ساحت انبيا و دامن پيغمبران منزه‌تر و پاك‌تر از اين است كه مردم را وادار كنند تا در امور، بدون بصيرت قدم بردارند و يا آنان را به تبعيت كوركورانه مجبور سازند».
 
 
 
علامه در اين رساله اثبات مى‌كند كه برخلاف مخالفان فلسفه كه مدعى هستند مطالب فلسفى حتى در صورت درستى، مطالبى است كه توسط فلاسفه ساخته و پرداخته شده است، مى‌گويد: «نه تنها اين‌گونه نيست، بلكه بسيارى از مباحث عميق فلسفى همچون «وحدت بالصرافه ذات بارى» از كلام اميرالمؤمنين گرفته شده است و اگر نبود استفاده و توجهى كه فلاسفه اسلامى از متون حديثى و به‌خصوص «نهج‌البلاغة» نموده‌اند، هرگز عنوان و موضوع اين مباحث فلسفى مطرح نمى‌گرديد».
 
 
 
[[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]] در بخشى از كلام خود به اين نكته مى‌پردازد كه كلام مولى در مواردى در عبارتى موجز، مطالبى عميق را بيان كرده است كه به دليل كوتاه بودن سطح فهم مخاطبان حضرت، امكان بسط آن وجود نداشته است.
 
 
 
علامه در مورد بى‌سابقه بودن كلام [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] در شرح رؤيت خداوند مى‌فرمايد:
 
 
 
«تعبيرى كه [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] در زمينه حجاب بودن خود مخلوقات بيان فرموده است، شيواترين تعبيرى است كه در اين مورد بيان شده است و هرگز احدى پيش از او چنين تعبيرى نكرده است.
 
 
 
== وضعيت كتاب ==
 
 
 
 
 
فهرست منابع و مطالب كتاب در پايان آن قيد شده است.
 
 
 
== منابع مقاله ==
 
 
 
 
 
مقدمه و متن كتاب.
 
 
 
 
 
== منبع ==
 
 
ویکی نور
 
ویکی نور
 +
[[رده:کتابهای با موضوع امام علی علیه السلام]]
 +
[[رده:آثار علامه طباطبایی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۱

علی علیه‌السلام و فلسفه الهی

کتاب «على علیه السلام و فلسفه الهى»، اثر علامه سید محمدحسین طباطبائى با ترجمه فارسى سید ابراهیم سید علوى، پیرامون بخشى از سخنان حکیمانه امام على(علیه السلام) در موضوعات مختلف و بیان رموز و دقایق شگفت‌انگیز آن سخنان می‌باشد. مؤلف در این اثر مى‌کوشد بین فلسفه و دین هماهنگى و وحدت نظر ایجاد نماید.

ساختار کتاب

در آغاز کتاب، مقدمه بنیاد علمى و فکرى علامه، و پس از آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه مترجم واقع شده است. متن کتاب، مشتمل بر مباحثى مقدماتى در مورد فلسفه و مراحل رشد آن است. در پایان مقدمه، مؤلف اجمالى از زندگانى امام على(علیه‌السلام) را بازگو کرده است. پس از اتمام مقدمه، تقریبا ۱۳ فصل از گفتار گوناگون على(علیه‌السلام) را در موضوعات مختلف مورد بحث قرار داده و بیانات شیوا و گهرآساى امام به‌حق را زینت‌بخش صفحات کتاب کرده است.

گزارش محتوا

این رساله به‌طور کلى، هدف فلسفه و به‌ویژه هدف و موضوع فلسفه الهى را روشن مى‌کند و نیز مى‌کوشد بین فلسفه و دین هماهنگى و وحدت نظر ایجاد نماید و با براهین روشن و دلایل قرص عقلى اثبات مى‌کند که هیچ‌گونه تضاد و تناقضى میان آنها نیست، بلکه آن دو داراى هدف‌هاى مشترکى هم مى‌باشند.

از جمله مباحث رساله، «فلسفه الهى اسلام یا کمال فلسفه» است. مؤلف محترم با استادى و مهارت ویژه‌اى بیان مى‌کند که چگونه فلسفه از مراحل ابتدایى، رشد و نمو کرده و مراتب تکامل را پیموده و در اسلام به اوج ترقى و کمال رسیده است.

مؤلف محترم، در بخشى از نوشته خود بیان داشته است که سخنان على(علیه‌السلام) پیرامون معارف الهى و مسائل فلسفى، جداً منحصربه‌فرد است و جز از على(علیه‌السلام) کسى لب به بیان این حقایق نگشوده است.

مجموع مباحثى که در این رساله مطرح شده است، سه فایده ارزشمند را در پى دارد:

  1. براى افراد محقق و پژوهشگر و آشنا با مسائل فلسفى ثابت مى‌شود که در امت اسلامى نخستین فردى که در مسائل فلسفه الهى اقامه برهان کرده، امیرمؤمنان است و از این رهگذر، او را بر همه دانشمندان و پژوهشگران این فن برترى روشن و حقوقى مسلم است؛ زیرا او بود که باب استدلال و اقامه برهان را در مسائل فلسفه الهى باز کرد.
  2. کسانى که مى‌خواهند از تاریخ فلسفه و تاریخ طرح مسائل گوناگون جستجو کنند و سیر تحول و تکامل آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، به نمونه‌هاى زنده و ارزنده‌اى از سخنان امیرمؤمنان برمى‌خورند که بدون هیچ تردیدى باور مى‌کنند که امیرمؤمنان نخستین کسى است که به این مباحث توجه کرده است و پیش از او این استدلال‌ها به خاطر احدى خطور نکرده است. گذشته از اینکه پیشینیان از اقامه این براهین در زمینه فلسفه الهى غافل بودند، پس از امیرمؤمنان نیز قرن‌ها این براهین در بوته بى‌توجهى ماند تا در این اواخر گروهى از پیشروان دانش و مغزهاى متفکر فلسفه به کشف این معارف نهفته در سخنان پیشواى پرهیزگاران موفق شدند.
  3. امیرمؤمنان نخستین کسى است که واژه‌هاى عربى را در طرح مباحث فلسفى به کار برد؛ درحالى‌که این واژه‌ها بر اساس معانى اولیه و استعمال‌هاى رایج خود براى بیان مقاصد فلسفى وافى نبود و نیاز مبرمى به تجرید آنها از معانى اولیه و موارد استعمال متداوله داشت که امیرمؤمنان آن واژه‌ها را با نوعى تجرید از ریشه اصلى خود به کار برده است، مانند: «واحد لا من عدد»، «دائم لا بأمد» و...

آنجا که اصحاب مکتب تفکیک، میان فلسفه و آراى فیلسوفان خلط کرده و آراى فیلسوفان را فلسفه پنداشته‌اند و این موجب اشتباه و خطا گردیده است، مرحوم علامه طباطبائى در برابر این‌گونه طرز تفکر ایستاده، لذا در این کتاب مى‌فرماید:

شما خواننده گرامى آنچه که برخى از نویسندگان و علماى خود ما در باره دین و فلسفه گفته و یا نوشته‌اند دور بیندازید. آنها مى‌گویند: دین بر روى فلسفه خط بطلان مى‌کشد و اصولاً موقعیت دین غیر از موقعیت فلسفه است و این دو هدف‌هاى مجزا و جدا از هم دارند. اینان تفسیر صحیحى از فلسفه نکردند و گمان بردند فلسفه جز یک سلسله آرا و نظریات مردانى از یونان و غیر یونان که در میانشان خداشناس و منکر خدا، ملحد و متقى، مؤمن و کافر و خطاکار و صواب‌کار وجود دارد نیست. به زعم اینان منظور از طرح مباحث فلسفى جز این نیست که به آن فلاسفه و دانشمندان تشبه کنیم و از مشاهیر و شخصیت‌هاى نامدار آنها پیروى و تقلید نماییم.

علامه در باره وحى چنین مى گوید: «اصولاً بین روش انبیا در دعوت مردم به حق و بین آنچه که انسان از طریق استدلال درست و منطقى به آن مى‌رسد، فرقى وجود ندارد و تنها فرقى که هست عبارت از این است که پیغمبران از مبدأ غیبى استمداد مى‌جستند و از پستان وحى شیر مى‌نوشیدند، ولى مع‌ذلک با مقام ارجمندى و والایى که داشتند با وصف ارتباطى که بین ایشان و جهان بالا برقرار بوده، درعین‌حال خودشان را تنزل داده و در سطح فکر توده مردم قرار مى‌دادند و به اندازه فهم و درک آنها به سخن مى‌پرداختند و از بشر مى‌خواستند که این نیروى فطرى همگانى را به کار ببرند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حدیث معروفى فرموده: «إنا معاشر الأنبیاء أمِرنا أنْ نکلّم الناس على قدر عقولهم». پس ساحت انبیا و دامن پیغمبران منزه‌تر و پاک‌تر از این است که مردم را وادار کنند تا در امور، بدون بصیرت قدم بردارند و یا آنان را به تبعیت کورکورانه مجبور سازند».

علامه در این رساله اثبات مى‌کند که برخلاف مخالفان فلسفه که مدعى هستند مطالب فلسفى حتى در صورت درستى، مطالبى است که توسط فلاسفه ساخته و پرداخته شده است، مى‌گوید: «نه تنها این‌گونه نیست، بلکه بسیارى از مباحث عمیق فلسفى همچون «وحدت بالصرافه ذات بارى» از کلام امیرالمؤمنین گرفته شده است و اگر نبود استفاده و توجهى که فلاسفه اسلامى از متون حدیثى و به‌خصوص «نهج‌البلاغة» نموده‌اند، هرگز عنوان و موضوع این مباحث فلسفى مطرح نمى‌گردید».

مرحوم علامه در بخشى از کلام خود به این نکته مى‌پردازد که کلام مولى در مواردى در عبارتى موجز، مطالبى عمیق را بیان کرده است که به دلیل کوتاه بودن سطح فهم مخاطبان حضرت، امکان بسط آن وجود نداشته است.

علامه در مورد بى‌سابقه بودن کلام امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در شرح رؤیت خداوند مى‌فرماید: «تعبیرى که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در زمینه حجاب بودن خود مخلوقات بیان فرموده است، شیواترین تعبیرى است که در این مورد بیان شده است و هرگز احدى پیش از او چنین تعبیرى نکرده است».

منبع

ویکی نور