علی(علیه‌السلام) و فلسفه الهی (کتاب)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
علی علیه‌السلام و فلسفه الهی

کتاب «على علیه السلام و فلسفه الهى»، اثر علامه سید محمدحسین طباطبائى با ترجمه فارسى سید ابراهیم سید علوى، پیرامون بخشى از سخنان حکیمانه امام على(علیه السلام) در موضوعات مختلف و بیان رموز و دقایق شگفت‌انگیز آن سخنان می‌باشد. مؤلف در این اثر مى‌کوشد بین فلسفه و دین هماهنگى و وحدت نظر ایجاد نماید.

ساختار کتاب

در آغاز کتاب، مقدمه بنیاد علمى و فکرى علامه، و پس از آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه مترجم واقع شده است. متن کتاب، مشتمل بر مباحثى مقدماتى در مورد فلسفه و مراحل رشد آن است. در پایان مقدمه، مؤلف اجمالى از زندگانى امام على(علیه‌السلام) را بازگو کرده است. پس از اتمام مقدمه، تقریبا ۱۳ فصل از گفتار گوناگون على(علیه‌السلام) را در موضوعات مختلف مورد بحث قرار داده و بیانات شیوا و گهرآساى امام به‌حق را زینت‌بخش صفحات کتاب کرده است.

گزارش محتوا

این رساله به‌طور کلى، هدف فلسفه و به‌ویژه هدف و موضوع فلسفه الهى را روشن مى‌کند و نیز مى‌کوشد بین فلسفه و دین هماهنگى و وحدت نظر ایجاد نماید و با براهین روشن و دلایل قرص عقلى اثبات مى‌کند که هیچ‌گونه تضاد و تناقضى میان آنها نیست، بلکه آن دو داراى هدف‌هاى مشترکى هم مى‌باشند.

از جمله مباحث رساله، «فلسفه الهى اسلام یا کمال فلسفه» است. مؤلف محترم با استادى و مهارت ویژه‌اى بیان مى‌کند که چگونه فلسفه از مراحل ابتدایى، رشد و نمو کرده و مراتب تکامل را پیموده و در اسلام به اوج ترقى و کمال رسیده است.

مؤلف محترم، در بخشى از نوشته خود بیان داشته است که سخنان على(علیه‌السلام) پیرامون معارف الهى و مسائل فلسفى، جداً منحصربه‌فرد است و جز از على(علیه‌السلام) کسى لب به بیان این حقایق نگشوده است.

مجموع مباحثى که در این رساله مطرح شده است، سه فایده ارزشمند را در پى دارد:

  1. براى افراد محقق و پژوهشگر و آشنا با مسائل فلسفى ثابت مى‌شود که در امت اسلامى نخستین فردى که در مسائل فلسفه الهى اقامه برهان کرده، امیرمؤمنان است و از این رهگذر، او را بر همه دانشمندان و پژوهشگران این فن برترى روشن و حقوقى مسلم است؛ زیرا او بود که باب استدلال و اقامه برهان را در مسائل فلسفه الهى باز کرد.
  2. کسانى که مى‌خواهند از تاریخ فلسفه و تاریخ طرح مسائل گوناگون جستجو کنند و سیر تحول و تکامل آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، به نمونه‌هاى زنده و ارزنده‌اى از سخنان امیرمؤمنان برمى‌خورند که بدون هیچ تردیدى باور مى‌کنند که امیرمؤمنان نخستین کسى است که به این مباحث توجه کرده است و پیش از او این استدلال‌ها به خاطر احدى خطور نکرده است. گذشته از اینکه پیشینیان از اقامه این براهین در زمینه فلسفه الهى غافل بودند، پس از امیرمؤمنان نیز قرن‌ها این براهین در بوته بى‌توجهى ماند تا در این اواخر گروهى از پیشروان دانش و مغزهاى متفکر فلسفه به کشف این معارف نهفته در سخنان پیشواى پرهیزگاران موفق شدند.
  3. امیرمؤمنان نخستین کسى است که واژه‌هاى عربى را در طرح مباحث فلسفى به کار برد؛ درحالى‌که این واژه‌ها بر اساس معانى اولیه و استعمال‌هاى رایج خود براى بیان مقاصد فلسفى وافى نبود و نیاز مبرمى به تجرید آنها از معانى اولیه و موارد استعمال متداوله داشت که امیرمؤمنان آن واژه‌ها را با نوعى تجرید از ریشه اصلى خود به کار برده است، مانند: «واحد لا من عدد»، «دائم لا بأمد» و...

آنجا که اصحاب مکتب تفکیک، میان فلسفه و آراى فیلسوفان خلط کرده و آراى فیلسوفان را فلسفه پنداشته‌اند و این موجب اشتباه و خطا گردیده است، مرحوم علامه طباطبائى در برابر این‌گونه طرز تفکر ایستاده، لذا در این کتاب مى‌فرماید:

شما خواننده گرامى آنچه که برخى از نویسندگان و علماى خود ما در باره دین و فلسفه گفته و یا نوشته‌اند دور بیندازید. آنها مى‌گویند: دین بر روى فلسفه خط بطلان مى‌کشد و اصولاً موقعیت دین غیر از موقعیت فلسفه است و این دو هدف‌هاى مجزا و جدا از هم دارند. اینان تفسیر صحیحى از فلسفه نکردند و گمان بردند فلسفه جز یک سلسله آرا و نظریات مردانى از یونان و غیر یونان که در میانشان خداشناس و منکر خدا، ملحد و متقى، مؤمن و کافر و خطاکار و صواب‌کار وجود دارد نیست. به زعم اینان منظور از طرح مباحث فلسفى جز این نیست که به آن فلاسفه و دانشمندان تشبه کنیم و از مشاهیر و شخصیت‌هاى نامدار آنها پیروى و تقلید نماییم.

علامه در باره وحى چنین مى گوید: «اصولاً بین روش انبیا در دعوت مردم به حق و بین آنچه که انسان از طریق استدلال درست و منطقى به آن مى‌رسد، فرقى وجود ندارد و تنها فرقى که هست عبارت از این است که پیغمبران از مبدأ غیبى استمداد مى‌جستند و از پستان وحى شیر مى‌نوشیدند، ولى مع‌ذلک با مقام ارجمندى و والایى که داشتند با وصف ارتباطى که بین ایشان و جهان بالا برقرار بوده، درعین‌حال خودشان را تنزل داده و در سطح فکر توده مردم قرار مى‌دادند و به اندازه فهم و درک آنها به سخن مى‌پرداختند و از بشر مى‌خواستند که این نیروى فطرى همگانى را به کار ببرند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حدیث معروفى فرموده: «إنا معاشر الأنبیاء أمِرنا أنْ نکلّم الناس على قدر عقولهم». پس ساحت انبیا و دامن پیغمبران منزه‌تر و پاک‌تر از این است که مردم را وادار کنند تا در امور، بدون بصیرت قدم بردارند و یا آنان را به تبعیت کورکورانه مجبور سازند».

علامه در این رساله اثبات مى‌کند که برخلاف مخالفان فلسفه که مدعى هستند مطالب فلسفى حتى در صورت درستى، مطالبى است که توسط فلاسفه ساخته و پرداخته شده است، مى‌گوید: «نه تنها این‌گونه نیست، بلکه بسیارى از مباحث عمیق فلسفى همچون «وحدت بالصرافه ذات بارى» از کلام امیرالمؤمنین گرفته شده است و اگر نبود استفاده و توجهى که فلاسفه اسلامى از متون حدیثى و به‌خصوص «نهج‌البلاغة» نموده‌اند، هرگز عنوان و موضوع این مباحث فلسفى مطرح نمى‌گردید».

مرحوم علامه در بخشى از کلام خود به این نکته مى‌پردازد که کلام مولى در مواردى در عبارتى موجز، مطالبى عمیق را بیان کرده است که به دلیل کوتاه بودن سطح فهم مخاطبان حضرت، امکان بسط آن وجود نداشته است.

علامه در مورد بى‌سابقه بودن کلام امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در شرح رؤیت خداوند مى‌فرماید: «تعبیرى که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در زمینه حجاب بودن خود مخلوقات بیان فرموده است، شیواترین تعبیرى است که در این مورد بیان شده است و هرگز احدى پیش از او چنین تعبیرى نکرده است».

منبع

ویکی نور