قنبر غلام امام علی علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
{{خوب}}
 +
قنبر غلام خاص امیرالمومنین [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی طالب]] علیه السلام و کسی است که دائما ملازم آن حضرت بود. او دلداده امام علی علیه السلام بود و آن حضرت نیز او را بسیار دوست می داشت.
 +
==نسب و طایفه قنبر==
  
 +
متأسفانه از زندگی و دوران ایشان، اطلاع زیادی در دست نیست، فقط نقل های کوتاه تاریخی و حکایت هایی از او در کنار [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) و خاندانش، ارزش وجودی و صفای او را نشان می دهد. قنبر از حیث حسب و نسب نیز شخصی مجهول است و اطلاعات متقنی درباره آباء و اجداد او در دست نیست. اما چه حسب و نسبی بالاتر از این که قنبر را منتسب به علی (ع) می دانند.
  
 +
او در [[کوفه]] زندگی می کرد و از سالهای قبل، علی (ع) را به حقانیت می شناخت. از سابقین در [[ولایت|ولایت]] و معرفت آن حضرت و همیشه وفادار و مطیع امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف از او استفاده می کرد و در مواقع حساس او را می طلبید و مامور کاری مهم می کرد. از قبیله همدان و لقبش را «ابوهمدان» گفته اند.
  
 +
==از اسارت تا پذیرفتن اسلام==
  
قنبر، غلام خاص اميرالمؤمنين عليه السلام است و ذكرش در اخبار بسيار شده و او همان است كه حضرت [[امیرالمومنین]] عليه السلام فرمود:
+
یکی از روزهایی که  جنگ میان مسلمانان و ساسانیان ادامه داشت، سپاهیان مسلمان با کوله باری از غنایم جنگی از راه رسیدند و مانند همیشه گروهی از [[ایران|ایرانیان]] اسیر را به همراه داشتند. آن ها را به اهل [[مدینه|مدینه]] عرضه داشتند تا هر یک دوران اسارات خود را جایی بگذراند.
  
اِنّي اِذا اَبْصَرْتُ شَيْئا مُنْكَرا × اَوْقَدْتُ نارى وَ دَعَوْتُ قَنْبَرا
+
در آن میان جوانی بود با موهای برآمده و زایده ای بر سرش که می گفتند پسر حمدان و از سخن گویان حکومتی بوده است. سر به زیر افکنده و خود را از نگاه های پیروز شدگان جنگ می رهانید. ناگهان نگاهی محبت آمیز بر سرش سنگینی کرد، می خواست خود را پنهان سازد ولی غافلگیر شده بود. زیرچشمی بدان عرب نگریست، او هم جوانی بود با چشم هایی مهربان ولی پر کشش. اندکی موهای جلوی سر را نداشت و آثار جنگ در چهره اش می نمود. آن جوان عرب این جوان عجم را به غلامی اش برگزید. به این عزیز دیروز و ذلیل امروز کنیه ابوهمدان بخشید و وی را قنبر نامید.<ref> الارشاد، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، ج۴۲ ، ص۱۲۶ </ref>
  
و مداحى قنبر آن حضرت را ـ در آن وقتى كه از او پرسيدند كه غلام كيستى؟ ـ مشهوُر و در «رجال» [[شيخ كشى]] مسطور است و او را [[حجاج ثقفى]] [[شهيد]] كرد. و روايت است كه چون قنبر را بر حجاج وارد نمودند حجاج پرسيد تو در خدمت على چه مى‌كردى؟ گفت: آب وضويش را حاضر مى‌ساختم؛ پرسيد كه على چه مى‌گفت چون از وضوى خويش فارغ مى‌گشت؟
+
از آن پس همواره همراه و یار مولایش علی بود. خیلی زود با محیط خو گرفت و خیلی چیزها آموخت. اجرای [[حدود‌‌‌‌|حدود]] الهی و [[تعزیر|تعزیرات]] حکومتی را برعهده گرفت و با این اجرای [[عدالت]]، خود را در زمره عادلان وارد ساخت تا جایی که مولایش نیز به عدالت وی گواهی داد.
  
گفت: اين آيه مباركه را تلاوت مى‌فرمود: «فلَمّا نسواما ذُكرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِمااءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُالْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمينَ».<ref> [[سوره انعام]](6)، آيه 44ـ45.</ref>
+
«[[ابوعمرو کشی]]» با اسنادی روایت می کند که امیرالمومنین علی (ع) این [[بیت (شعر)|بیت]] را می خواند و در آن از قنبر یاد می کردند.
  
حجاج گفت: گمان مى‌كنم كه اين آيه را بر ما تاويل مى‌كرد، قنبر گفت: بلى، حجاج گفت: چه خواهى كرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در اين هنگام من سعيد خواهم بود و تو شقى، پس حكم كرد تا قنبر را گردن زدند.<ref> [[رجال كشى]]، 1/290، [[مجالس المؤمنين]]، 1/314.</ref>
+
اِنّی اِذا اَبْصَرْتُ شَیئا مُنْکرا * اَوْقَدْتُ نارى وَ دَعَوْتُ قَنْبَرا
  
==پانویس ==
+
یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایندی پیش می آید، آتشم را می افروزم و «قنبر» را فرا می خوانم. 
 +
 
 +
او در سفر و حضر در خدمت مولای متقیان و آماده اجرای هر دستوری بود. اینکه او را غلام [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) دانسته اند، به خوبی نشان می دهد که او بیش از اصحاب دیگر به علی (ع) نزدیک بوده است.
 +
 
 +
==قنبر بعد از شهادت امیرالمؤمنین==
 +
قنبر پس از شهادت امیرالمومنین(ع) ملازم رکاب [[امام حسن علیه السلام|امام حسن مجتبی]](ع) شد که در حدود ۱۰ سال به طول انجامید. او از نزدیکان و مقربان امام حسن (ع) بود. وی از جمله کسانی بود که در لحظه شهادت امام مجتبی(ع) در آنجا حضور داشت بر وصیت های ایشان بر برادرش [[محمد بن حنفیه|محمد بن حنفیه]] ناظر و شاهد بود.
 +
 
 +
پس از شهادت امام حسن(ع)، قنبر توفیق درک [[امامت]] [[سیدالشهداء|سیدالشهدا]](ع) را دریافت، اما توفیق یاری [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]](ع) در [[روز عاشورا|عاشورا]] را از دست داد. درباره این که چرا قنبر با این همه سوابق در [[کربلا|کربلا]] حضور نداشته، متاسفانه هیچ سند تاریخی وجود ندارد. چون بسیاری از موارد در تاریخ ذکر نشده است و چه بسا به دست ما نرسیده است، لذا نکات مبهم و تاریک در تاریخ بسیار زیاد است و مساله حضور افرادی چون قنبر و دیگران در جریان عاشورا و نهضت امام حسین(ع) یکی از آن موارد است. اما با این حال برخی درباره عدم حضور قنبر در نهضت کربلا احتمالاتی را بیان کرده اند، از جمله این که با ظهور [[عبیدالله بن زیاد|ابن‌ زیاد]]، [[شیعه|شیعیان]] مخفیانه و پراکنده زندگی می‌کردند و قنبر در آن زمان در زندان‌های [[بنی امیه|بنی‌امیه]] اسیر بود و بعد از شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفایش از زندان آزاد شد.
 +
 
 +
==شهادت قنبر==
 +
 
 +
در یکی از روزها «[[حجاج بن یوسف|حجاج بن یوسف ثقفی]]» به اطرافیان خود گفت: آرزومندم یکی از اصحاب [[امام علی علیه السلام|علی]] را به چنگ آورم و با ریختن خونش به درگاه خداوند تقرب جویم! درباریان نام قنبر را بردند و به دستور حجاج او را احضار کردند. وقتی قنبر وارد شد، حجاج خطاب به او گفت: تو کیستی؟
 +
 
 +
قنبر با بیانی رسا و بدون هیچ خوف و ترسی خود را چنین معرفی کرد: «انا مولی من ضرب بسیفین و طعن برمحین، و صلی قبلتین و بایع البیعتین و هاجر الهجرتین و لم یکفر بالله طرفه عین، انا مولی صالح المومنین و وارث النبیین و خیرالوصیین…؛ من غلام آن کسی هستم که با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید و به دو قبله نماز خواند و دو نوبت با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرد و دو نوبت هجرت نمود و چشم به هم زدنی کافر نشد، من غلام صالح مومنانم و غلام وارث انبیا و بهترین اوصیا هستم...».
 +
 
 +
چون حجاج این سخنان را از قنبر شنید، دستور داد گردن او را زدند و آن مرد خدا و یار و همراه [[امام علی علیه السلام|امیر مومنان]] علیه السلام را به شهادت رساندند.<ref> الاختصاص، ص ۷۳؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۸۶؛ا رشاد، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۹؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص۱۲۶.
 +
</ref>
 +
 
 +
و همچنین روایت است که چون قنبر را بر حجاج وارد نمودند حجاج پرسید تو در خدمت على چه مى‌کردى؟ گفت: آب وضویش را حاضر مى‌ساختم؛ پرسید که على چه مى‌گفت چون از وضوى خویش فارغ مى‌گشت؟ گفت: این [[آیه|آیه]] مبارکه را تلاوت مى‌فرمود: «فلَمّا نسوا ما ذُکرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَیهِمْ اَبْوابَ کلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِما اءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمینَ».<ref> [[سوره انعام]](۶)، آیه ۴۴ـ۴۵.</ref>
 +
 
 +
حجاج گفت: گمان مى‌کنم که این آیه را بر ما [[تأویل|تاویل]] مى‌کرد، قنبر گفت: بلى. حجاج گفت: چه خواهى کرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در این هنگام من سعید خواهم بود و تو شقى، پس حکم کرد تا قنبر را گردن زدند.<ref> رجال کشى، ۱/۲۹۰، مجالس المؤمنین، ۱/۳۱۴.</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
===منبع===
 
  
حاج شیخ عباس قمی, منتهی الامال، قسمت اول، باب سوم، در تاريخ حضرت علي عليه السلام
+
==منابع==
[[Category:یاران امام علی]]
+
 
 +
*حاج شیخ عباس قمی، [[منتهى الآمال (کتاب)|منتهی الامال]]، قسمت اول، باب سوم، در تاريخ حضرت علی عليه السلام.
 +
*[http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=18516 قنبر، کتابخانه طهور] تاریخ بازیابی:5 دی ماه 1392.
 +
*سيد رضی سيد نژاد، [http://pajuhesh.irc.ir/article/index/show/type/article/id/+1203 زندگی نامه قنبر غلام وفادار امام علی(ع)، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما] تاریخ بازیابی:5 دی ماه 1392.
 +
 
 +
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 +
[[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۳۲

قنبر غلام خاص امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و کسی است که دائما ملازم آن حضرت بود. او دلداده امام علی علیه السلام بود و آن حضرت نیز او را بسیار دوست می داشت.

نسب و طایفه قنبر

متأسفانه از زندگی و دوران ایشان، اطلاع زیادی در دست نیست، فقط نقل های کوتاه تاریخی و حکایت هایی از او در کنار علی (ع) و خاندانش، ارزش وجودی و صفای او را نشان می دهد. قنبر از حیث حسب و نسب نیز شخصی مجهول است و اطلاعات متقنی درباره آباء و اجداد او در دست نیست. اما چه حسب و نسبی بالاتر از این که قنبر را منتسب به علی (ع) می دانند.

او در کوفه زندگی می کرد و از سالهای قبل، علی (ع) را به حقانیت می شناخت. از سابقین در ولایت و معرفت آن حضرت و همیشه وفادار و مطیع امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف از او استفاده می کرد و در مواقع حساس او را می طلبید و مامور کاری مهم می کرد. از قبیله همدان و لقبش را «ابوهمدان» گفته اند.

از اسارت تا پذیرفتن اسلام

یکی از روزهایی که جنگ میان مسلمانان و ساسانیان ادامه داشت، سپاهیان مسلمان با کوله باری از غنایم جنگی از راه رسیدند و مانند همیشه گروهی از ایرانیان اسیر را به همراه داشتند. آن ها را به اهل مدینه عرضه داشتند تا هر یک دوران اسارات خود را جایی بگذراند.

در آن میان جوانی بود با موهای برآمده و زایده ای بر سرش که می گفتند پسر حمدان و از سخن گویان حکومتی بوده است. سر به زیر افکنده و خود را از نگاه های پیروز شدگان جنگ می رهانید. ناگهان نگاهی محبت آمیز بر سرش سنگینی کرد، می خواست خود را پنهان سازد ولی غافلگیر شده بود. زیرچشمی بدان عرب نگریست، او هم جوانی بود با چشم هایی مهربان ولی پر کشش. اندکی موهای جلوی سر را نداشت و آثار جنگ در چهره اش می نمود. آن جوان عرب این جوان عجم را به غلامی اش برگزید. به این عزیز دیروز و ذلیل امروز کنیه ابوهمدان بخشید و وی را قنبر نامید.[۱]

از آن پس همواره همراه و یار مولایش علی بود. خیلی زود با محیط خو گرفت و خیلی چیزها آموخت. اجرای حدود الهی و تعزیرات حکومتی را برعهده گرفت و با این اجرای عدالت، خود را در زمره عادلان وارد ساخت تا جایی که مولایش نیز به عدالت وی گواهی داد.

«ابوعمرو کشی» با اسنادی روایت می کند که امیرالمومنین علی (ع) این بیت را می خواند و در آن از قنبر یاد می کردند.

اِنّی اِذا اَبْصَرْتُ شَیئا مُنْکرا * اَوْقَدْتُ نارى وَ دَعَوْتُ قَنْبَرا

یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایندی پیش می آید، آتشم را می افروزم و «قنبر» را فرا می خوانم.

او در سفر و حضر در خدمت مولای متقیان و آماده اجرای هر دستوری بود. اینکه او را غلام علی (ع) دانسته اند، به خوبی نشان می دهد که او بیش از اصحاب دیگر به علی (ع) نزدیک بوده است.

قنبر بعد از شهادت امیرالمؤمنین

قنبر پس از شهادت امیرالمومنین(ع) ملازم رکاب امام حسن مجتبی(ع) شد که در حدود ۱۰ سال به طول انجامید. او از نزدیکان و مقربان امام حسن (ع) بود. وی از جمله کسانی بود که در لحظه شهادت امام مجتبی(ع) در آنجا حضور داشت بر وصیت های ایشان بر برادرش محمد بن حنفیه ناظر و شاهد بود.

پس از شهادت امام حسن(ع)، قنبر توفیق درک امامت سیدالشهدا(ع) را دریافت، اما توفیق یاری امام حسین(ع) در عاشورا را از دست داد. درباره این که چرا قنبر با این همه سوابق در کربلا حضور نداشته، متاسفانه هیچ سند تاریخی وجود ندارد. چون بسیاری از موارد در تاریخ ذکر نشده است و چه بسا به دست ما نرسیده است، لذا نکات مبهم و تاریک در تاریخ بسیار زیاد است و مساله حضور افرادی چون قنبر و دیگران در جریان عاشورا و نهضت امام حسین(ع) یکی از آن موارد است. اما با این حال برخی درباره عدم حضور قنبر در نهضت کربلا احتمالاتی را بیان کرده اند، از جمله این که با ظهور ابن‌ زیاد، شیعیان مخفیانه و پراکنده زندگی می‌کردند و قنبر در آن زمان در زندان‌های بنی‌امیه اسیر بود و بعد از شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفایش از زندان آزاد شد.

شهادت قنبر

در یکی از روزها «حجاج بن یوسف ثقفی» به اطرافیان خود گفت: آرزومندم یکی از اصحاب علی را به چنگ آورم و با ریختن خونش به درگاه خداوند تقرب جویم! درباریان نام قنبر را بردند و به دستور حجاج او را احضار کردند. وقتی قنبر وارد شد، حجاج خطاب به او گفت: تو کیستی؟

قنبر با بیانی رسا و بدون هیچ خوف و ترسی خود را چنین معرفی کرد: «انا مولی من ضرب بسیفین و طعن برمحین، و صلی قبلتین و بایع البیعتین و هاجر الهجرتین و لم یکفر بالله طرفه عین، انا مولی صالح المومنین و وارث النبیین و خیرالوصیین…؛ من غلام آن کسی هستم که با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید و به دو قبله نماز خواند و دو نوبت با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرد و دو نوبت هجرت نمود و چشم به هم زدنی کافر نشد، من غلام صالح مومنانم و غلام وارث انبیا و بهترین اوصیا هستم...».

چون حجاج این سخنان را از قنبر شنید، دستور داد گردن او را زدند و آن مرد خدا و یار و همراه امیر مومنان علیه السلام را به شهادت رساندند.[۲]

و همچنین روایت است که چون قنبر را بر حجاج وارد نمودند حجاج پرسید تو در خدمت على چه مى‌کردى؟ گفت: آب وضویش را حاضر مى‌ساختم؛ پرسید که على چه مى‌گفت چون از وضوى خویش فارغ مى‌گشت؟ گفت: این آیه مبارکه را تلاوت مى‌فرمود: «فلَمّا نسوا ما ذُکرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَیهِمْ اَبْوابَ کلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِما اءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ * فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمینَ».[۳]

حجاج گفت: گمان مى‌کنم که این آیه را بر ما تاویل مى‌کرد، قنبر گفت: بلى. حجاج گفت: چه خواهى کرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در این هنگام من سعید خواهم بود و تو شقى، پس حکم کرد تا قنبر را گردن زدند.[۴]

پانویس

  1. الارشاد، ص۱۷۳؛ بحارالانوار، ج۴۲ ، ص۱۲۶
  2. الاختصاص، ص ۷۳؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۸۶؛ا رشاد، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۹؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص۱۲۶.
  3. سوره انعام(۶)، آیه ۴۴ـ۴۵.
  4. رجال کشى، ۱/۲۹۰، مجالس المؤمنین، ۱/۳۱۴.

منابع