محمدباقر ملبوبی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
ياور مبلغان
+
[[پرونده:Malbobi.JPG|بندانگشتی|حجت الاسلام محمد باقر ملبوبی]]
 +
 
 +
یاور مبلغان
  
 
==زندگی نامه==
 
==زندگی نامه==
  
محمدباقر در خانواده‌اي روحاني، دوم تير 1308 ش. در شهر اراك ديده به جهان گشود. پدرش شيخ محمدتقي ملبوبي از علماي بزرگ اراك و مردي عابد، متدين، از اساتيد حوزه علميه اراك و معلم [[قرآن]] و اخلاق بود.
+
محمدباقر در خانواده‌ای روحانی، دوم تیر ۱۳۰۸ ش. در شهر اراک دیده به جهان گشود. پدرش شیخ محمدتقی ملبوبی از علمای بزرگ اراک و مردی عابد، متدین، از اساتید حوزه علمیه اراک و معلم [[قرآن]] و اخلاق بود.
  
اين كودك به همراه سه برادر و يك خواهر در دامن پدر و مادر رشد كرد. پدر به تربيت فرزندانش بسيار توجه مي‌كرد و مي‌كوشيد فرزنداني خدمت گزار جامعه به بار آورد.
+
این کودک به همراه سه برادر و یک خواهر در دامن پدر و مادر رشد کرد. پدر به تربیت فرزندانش بسیار توجه می‌کرد و می‌کوشید فرزندانی خدمت گزار جامعه به بار آورد.
  
'''دوران تحصيل'''
+
'''دوران تحصیل'''
  
محمدباقر از كودكي علاقه فراواني به يادگيري داشت و همواره وقتي كه برادرانش به انجام تكالفي شان مشغول بودند، او نيز بر روي كاغذي تمرين مي‌كرد. اين كودك در شش سالگي به مدرسه ابتدايي در شهر اراك وارد شد و با جديت و موفقيت اين دوران را تا ششم قديم به پايان رساند.
+
محمدباقر از کودکی علاقه فراوانی به یادگیری داشت و همواره وقتی که برادرانش به انجام تکالفی شان مشغول بودند، او نیز بر روی کاغذی تمرین می‌کرد. این کودک در شش سالگی به مدرسه ابتدایی در شهر اراک وارد شد و با جدیت و موفقیت این دوران را تا ششم قدیم به پایان رساند.
  
محمدباقر در كودكي، پدر را از دست داد و دست نوازشگر او از سرش كوتاه شد. با از دست دادن پدر، زندگي سخت او هم شروع شد؛ چون در اين دوران دو برادر خويش را نيز از دست داد.
+
محمدباقر در کودکی، پدر را از دست داد و دست نوازشگر او از سرش کوتاه شد. با از دست دادن پدر، زندگی سخت او هم شروع شد؛ چون در این دوران دو برادر خویش را نیز از دست داد.
  
'''ورود به حوزه اراك'''
+
'''ورود به حوزه اراک'''
  
محمدباقر كه شوق آموختن علوم ديني را داشت، با وجود اين دشواري‌ها، در دوازده سالگي وارد حوزه علميه اراك شد. او مقدمات دروس حوزه را در مدرسه حاج آقا ضياءالدين، زير نظر آيت الله صدرا با موفقيت به پايان رساند.
+
محمدباقر که شوق آموختن علوم دینی را داشت، با وجود این دشواری‌ها، در دوازده سالگی وارد حوزه علمیه اراک شد. او مقدمات دروس حوزه را در مدرسه حاج آقا ضیاءالدین، زیر نظر آیت الله صدرا با موفقیت به پایان رساند.
  
'''ورود به حوزه علميه قم'''
+
'''ورود به حوزه علمیه قم'''
  
پس از اتمام مقدمات، براي ادامه تحصيل، در سال 1324 ش. وارد حوزه علميه [[قم]] گرديد و مقطع سطح را در مدرسه دارالشفاء، حجتيه و فيضيه پشت سر نهاد. وي سپس در درس خارج آيت الله فيض، آيت الله شيخ عبدالنبي عراقي، آيت الله العظمي بروجردي، [[امام خمينی]] قدس سره، آيت الله مرعشي نجفي، آيت الله گلپايگاني، آيت الله مجاهدي و آيت الله سلطاني طباطبايي حاضر شد.
+
پس از اتمام مقدمات، برای ادامه تحصیل، در سال ۱۳۲۴ ش. وارد [[حوزه علمیه قم]] گردید و مقطع سطح را در مدرسه دارالشفاء، حجتیه و فیضیه پشت سر نهاد. وی سپس در درس خارج آیت الله فیض، آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی، [[سید حسین احمدی طباطبائی بروجردی|آیت الله العظمی بروجردی]]، [[امام خمینی]] قدس سره، [[سید شهاب الدین مرعشی نجفی|آیت الله مرعشی نجفی]]، [[آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی|آیت الله گلپایگانی]]، آیت الله مجاهدی و آیت الله سلطانی طباطبایی حاضر شد.
  
==تأليفات==
+
==تألیفات==
  
شيخ محمدباقر همواره در كنار تحصيل، به كار تحقيق و تأليف نيز مشغول بود كه قسمتي از آثارش چاپ شده و بخشي ديگر به چاپ نرسيده است. آثار چاپ شده عبارت است از:
+
شیخ محمدباقر همواره در کنار تحصیل، به کار تحقیق و تألیف نیز مشغول بود که قسمتی از آثارش چاپ شده و بخشی دیگر به چاپ نرسیده است. آثار چاپ شده عبارت است از:
  
* 1- شرع [[دعاي كميل]]. كه به همت مؤسسه دارالعلم چاپ گرديد؛
+
*۱- شرع [[دعای کمیل]]. که به همت مؤسسه دارالعلم چاپ گردید؛
  
* 2- كتاب الوقايع و الحوادث. 9 جلدي است كه 7 جلد آن بارها چاپ شده است. در اين اثر وقايع و رويدادهاي [[محرم]] و [[صفر]] به طور مفصل بيان شده است؛ از جمله: امتناع [[امام حسين]] علیه السلام از بيعت با يزيد، شجاعت امام، امام در ميدان جنگ، شجاعت و شهادت [[حضرت عباس]] علیه السلام پرچمدار [[كربلا]]، كرامات امام حسين علیه السلام و آقا ابوالفضل العباس علیه السلام و...؛
+
*۲- کتاب الوقایع و الحوادث. ۹ جلدی است که ۷ جلد آن بارها چاپ شده است. در این اثر وقایع و رویدادهای [[محرم]] و [[صفر]] به طور مفصل بیان شده است؛ از جمله: امتناع [[امام حسین]] علیه السلام از بیعت با [[یزید بن معاویه|یزید]]، شجاعت امام، امام در میدان جنگ، شجاعت و شهادت [[حضرت عباس]] علیه السلام پرچمدار [[کربلا]]، کرامات امام حسین علیه السلام و آقا ابوالفضل العباس علیه السلام و...؛
  
* 3- حقيقت جاويدان (2 جلد)؛
+
*۳- حقیقت جاویدان (۲ جلد)؛
  
* 4- شرح خطبه [[حضرت فاطمه]] زهرا سلام الله علیها؛
+
*۴- شرح خطبه [[حضرت فاطمه]] زهرا سلام الله علیها؛
  
آثار چاپ نشده به شرح زير است:
+
آثار چاپ نشده به شرح زیر است:
  
* 1- نبرد صفين؛
+
*۱- [[جنگ صفین|نبرد صفین]]؛
  
* 2- جلد هشتم و نهم كتاب الوقايع؛
+
*۲- جلد هشتم و نهم کتاب الوقایع؛
  
* 3- جلد دوم كتاب حقيقت جاويدان؛
+
*۳- جلد دوم کتاب حقیقت جاویدان؛
  
* 4- تقريرات درس خارج حضرت آيت الله العظمي بروجردي؛
+
*۴- تقریرات درس خارج حضرت آیت الله العظمی بروجردی؛
  
* 5- دست نوشته‌هايي در زمينه‌هاي مختلف.
+
*۵- دست نوشته‌هایی در زمینه‌های مختلف.
  
تذكر: حجت الاسلام ملبوبي در تمام زمينه‌ها فعاليت داشت؛ ولي او بيشتر در زمينه تاريخ تخصص داشته است.
+
تذکر: حجت الاسلام ملبوبی در تمام زمینه‌ها فعالیت داشت؛ ولی او بیشتر در زمینه تاریخ تخصص داشته است.
  
==تشكيل خانواده==
+
==تشکیل خانواده==
  
وي به سال 1334 ش. با يكي از خانواده‌هاي نجيب و متدين شهر اراك وصلت كرد. ثمره اين ازدواج، پنج پسر و چهار دختر مي‌باشد. فرزندان پسر اين عالم وارسته عبارتند از:
+
وی به سال ۱۳۳۴ ش. با یکی از خانواده‌های نجیب و متدین شهر اراک وصلت کرد. ثمره این ازدواج، پنج پسر و چهار دختر می‌باشد. فرزندان پسر این عالم وارسته عبارتند از:
  
* 1- محمدصادق ملبوبي، كه اكنون بازنشسته سپاه است و در تهران ساكن مي‌باشد؛
+
*۱- محمدصادق ملبوبی، که اکنون بازنشسته سپاه است و در تهران ساکن می‌باشد؛
  
* 2- محمدتقي ملبوبي، كه به كسوت روحانيت درآمده و در اداره فرهنگ و ارتباطات، مسئول اعزام روحانيون به خارج از كشور است؛
+
*۲- محمدتقی ملبوبی، که به کسوت روحانیت درآمده و در اداره فرهنگ و ارتباطات، مسئول اعزام روحانیون به خارج از کشور است؛
  
* 3- محمدعلي ملبوبي، پزشك ژنتيك و در مؤسسه تحقيقاتي در تهران به كار مشغول است؛
+
*۳- محمدعلی ملبوبی، پزشک ژنتیک و در مؤسسه تحقیقاتی در تهران به کار مشغول است؛
  
* 4- محمدجواد ملبوبي، پزشك؛
+
*۴- محمدجواد ملبوبی، پزشک؛
  
* 5- محمدكاظم ملبوبي؛ طلبه سال ششم در مدرسه [[امام باقر]] علیه السلام به تحصيل مشغول است.
+
*۵- محمدکاظم ملبوبی؛ طلبه سال ششم در مدرسه [[امام باقر]] علیه السلام به تحصیل مشغول است.
  
==خصوصيات اخلاقي==
+
==خصوصیات اخلاقی==
  
 
'''<I>زهد و تقوا:</I>'''
 
'''<I>زهد و تقوا:</I>'''
  
او هيچ گاه احتياط در زمينه‌هاي مختلف را از دست نمي‌داد و در مسئوليت‌هايي كه بر عهده داشت، نهايت پرهيزگاري را رعايت مي‌نمود. مي‌گفت: «انسان نبايد براي رسيدن به دنيا، از دين خود بگذرد و [[آخرت]] خود را به چند روز خوشي اين دارفاني بفروشد و در آخرت كوله‌بار ذلت را به دوش كشد».
+
او هیچ گاه احتیاط در زمینه‌های مختلف را از دست نمی‌داد و در مسئولیت‌هایی که بر عهده داشت، نهایت پرهیزگاری را رعایت می‌نمود. می‌گفت: «انسان نباید برای رسیدن به دنیا، از دین خود بگذرد و [[آخرت]] خود را به چند روز خوشی این دارفانی بفروشد و در آخرت کوله‌بار ذلت را به دوش کشد».
  
'''<I>تضرع در پيشگاه خداوند:</I>'''
+
'''<I>تضرع در پیشگاه خداوند:</I>'''
  
هنگام راز و نياز با خداي خويش چنان با خضوع و خشوع مي‌گريست كه هر كس او را مي‌ديد، گمان مي‌كرد كه او چند لحظه‌اي بيش زنده نخواهد بود. يكي از اعضاي خانواده گفته است: ما در محيط خانه وقتي او را با آن حالت مي‌ديديم كه گريه مي‌كند، فكر مي‌كرديم كه اتفاقي برايش افتاده است. لذا با ديدن حالت او به گريه مي‌افتاديم؛ ولي ايشان بانهايت مهرباني به ما دلداري مي‌دادند: «گريه من براي اعمال خودم است. مي‌ترسم مبادا در پيشگاه خدا اعمالم مورد قبولش واقع نشود و مرا گرفتار كند».
+
هنگام راز و نیاز با خدای خویش چنان با خضوع و خشوع می‌گریست که هر کس او را می‌دید، گمان می‌کرد که او چند لحظه‌ای بیش زنده نخواهد بود. یکی از اعضای خانواده گفته است: ما در محیط خانه وقتی او را با آن حالت می‌دیدیم که گریه می‌کند، فکر می‌کردیم که اتفاقی برایش افتاده است. لذا با دیدن حالت او به گریه می‌افتادیم؛ ولی ایشان بانهایت مهربانی به ما دلداری می‌دادند: «گریه من برای اعمال خودم است. می‌ترسم مبادا در پیشگاه خدا اعمالم مورد قبولش واقع نشود و مرا گرفتار کند».
  
'''<I>كنترل زبان:</I>'''
+
'''<I>کنترل زبان:</I>'''
  
حجت الاسلام محمدباقر ملبوبي بسيار كم حرف بود و سعي مي‌كرد هنگام سخن گفتن، سخنان مفيد بر زبان جاري كند و از سخنان بيهوده و لغو دوري مي‌نمود. در اين باره مي‌فرمود: «عزيزان من! زبان خويش را كنترل كنيد تا به بلاهاي عظيم و معصيت‌هاي بي‌شمار كه با اين زبان به وقوع مي‌پيوندد، مبتلا نشويد. زبان، نعمت بسيار بزرگي است كه خداوند با آن قدرت بيان را به انسان داده است. اين عضو اگر در مسير [[حق]] استفاده شود، بسيار باارزش است و اگر انسان او را كنترل ننمايد، بسيار خانمان سوز است. پس همواره آن را به كنترل خويش درآوريد و در اين راه نهايت تلاش خود را بكنيد».
+
حجت الاسلام محمدباقر ملبوبی بسیار کم حرف بود و سعی می‌کرد هنگام سخن گفتن، سخنان مفید بر زبان جاری کند و از سخنان بیهوده و لغو دوری می‌نمود. در این باره می‌فرمود: «عزیزان من! زبان خویش را کنترل کنید تا به بلاهای عظیم و معصیت‌های بی‌شمار که با این زبان به وقوع می‌پیوندد، مبتلا نشوید. زبان، نعمت بسیار بزرگی است که خداوند با آن قدرت بیان را به انسان داده است. این عضو اگر در مسیر [[حق]] استفاده شود، بسیار باارزش است و اگر انسان او را کنترل ننماید، بسیار خانمان سوز است. پس همواره آن را به کنترل خویش درآورید و در این راه نهایت تلاش خود را بکنید».
  
'''<I>توسل و علاقه به اهل بيت علیهم السلام:</I>'''
+
'''<I>توسل و علاقه به اهل بیت علیهم السلام:</I>'''
  
اين عالم وارسته به [[پيامبر اسلام]] و [[اهل بيت]]، مخصوصاً [[حضرت فاطمه]] زهرا علیهم السلام، عشق بي‌پايان داشت و از حريم ولايت [[اميرالمؤمنين]] علیهم السلام و حقانيت اهل بيت عصمت و طهارت، با قاطعيت دفاع مي‌كرد. عشق به امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف در وجودش موج مي‌زد و همواره به خانواده‌اش توصيه مي‌كرد كه دست از دامان امامان معصوم علیهم السلام برندارند و در تمام كارها با توكل بر خداوند و استعانت از [[ائمه اطهار]]، سعي در جلب رضايت خدا و ائمه داشته باشند.
+
این عالم وارسته به [[پیامبر اسلام]] و [[اهل بیت]]، مخصوصاً حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام، عشق بی‌پایان داشت و از حریم ولایت [[امیرالمؤمنین]] علیهم السلام و حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت، با قاطعیت دفاع می‌کرد. عشق به امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف در وجودش موج می‌زد و همواره به خانواده‌اش توصیه می‌کرد که دست از دامان [[ائمه اطهار|امامان معصوم]] علیهم السلام برندارند و در تمام کارها با توکل بر خداوند و استعانت از ائمه اطهار، سعی در جلب رضایت خدا و ائمه داشته باشند.
  
'''<I>رعايت زي طلبگي:</I>'''
+
'''<I>رعایت زی طلبگی:</I>'''
  
وي به زي طلبگي بسيار مقيد بود و به لباس و شغل روحانيت عشق مي‌ورزيد؛ به طوري كه در طول حياتش بدون اين لباس مشاهده نشد و در اين زمينه به طلابي كه به ايشان رجوع مي‌كردند، تذكراتي مي‌داد.
+
وی به زی طلبگی بسیار مقید بود و به لباس و شغل روحانیت عشق می‌ورزید؛ به طوری که در طول حیاتش بدون این لباس مشاهده نشد و در این زمینه به طلابی که به ایشان رجوع می‌کردند، تذکراتی می‌داد.
  
'''<I>احترام به روحانيت:</I>'''
+
'''<I>احترام به روحانیت:</I>'''
  
او به روحانيان و عالمان بسيار احترام مي‌گذاشت و مي‌گفت: «من از مجالست با علما و روحانيان لذت مي‌برم؛ چرا كه ايشان ورثه انبيا هستند و بار سنگيني را بر دوش دارند. زخم زبان مردم را به جان و دل مي‌خرند و آن را تحمل مي‌كنند. پس بر ما است تا احترام آنان را نگه داريم.» و خودش نيز نمونه بارز و شاخص اين احترام بود.
+
او به روحانیان و عالمان بسیار احترام می‌گذاشت و می‌گفت: «من از مجالست با علما و روحانیان لذت می‌برم؛ چرا که ایشان ورثه انبیا هستند و بار سنگینی را بر دوش دارند. زخم زبان مردم را به جان و دل می‌خرند و آن را تحمل می‌کنند. پس بر ما است تا احترام آنان را نگه داریم.» و خودش نیز نمونه بارز و شاخص این احترام بود.
  
آقاي باقر گلپايگاني فرزند ارجمند حضرت آيت الله گلپايگاني و چند تن ديگر، اشاره كرده‌اند كه او بسيار متين، خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود. شايد شاخص‌ترين صفت اين عالم وارسته، اين باشد كه او عصباني نمي‌شد و اگر عصباني مي‌شد، بسيار اندك و گذرا بود و با طلاب برخورد بسيار شايسته‌اي داشت.
+
آقای باقر گلپایگانی فرزند ارجمند حضرت آیت الله گلپایگانی و چند تن دیگر، اشاره کرده‌اند که او بسیار متین، خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود. شاید شاخص‌ترین صفت این عالم وارسته، این باشد که او عصبانی نمی‌شد و اگر عصبانی می‌شد، بسیار اندک و گذرا بود و با طلاب برخورد بسیار شایسته‌ای داشت.
  
'''<I>علاقه به مطالعه تاريخ گذشتگان:</I>'''
+
'''<I>علاقه به مطالعه تاریخ گذشتگان:</I>'''
  
مرحوم ملبوبي به مطالعه تاريخ گذشتگان بسيار علاقه‌مند بود و در اين باره مي‌گفت: «بندبندِ تاريخ براي ما درس است. ما بايد تاريخ گذشتگان را مطالعه كنيم؛ چرا كه تاريخ، انسان را از خطراتي كه در مسير حق وجود دارد (و گذشتگان دچار آن شدند)، آگاه مي‌كند».
+
مرحوم ملبوبی به مطالعه تاریخ گذشتگان بسیار علاقه‌مند بود و در این باره می‌گفت: «بندبندِ تاریخ برای ما درس است. ما باید تاریخ گذشتگان را مطالعه کنیم؛ چرا که تاریخ، انسان را از خطراتی که در مسیر حق وجود دارد (و گذشتگان دچار آن شدند)، آگاه می‌کند».
  
فروتني، خوش قلبي و دلسوز بودن، انجام مستحبات، دائم الذكر بودن، تقدم در سلام و... از ديگر ويژگي‌هاي اين عالم رباني است.
+
فروتنی، خوش قلبی و دلسوز بودن، انجام مستحبات، دائم الذکر بودن، تقدم در سلام و... از دیگر ویژگی‌های این عالم ربانی است.
  
==فعاليت‌هاي فرهنگي و اجتماعي==
+
==فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی==
  
استاد ملبوبي در امور اجتماعي حضوري چشمگير داشت. جهت تبليغ معارف اسلامي به شهرها مسافرت مي‌كرد. به نشر و عرضه كتب علوم ديني توجهي در خور داشت و در جلسات علمي مدارس علميه مروي و مسجد چهل ستون بازار و ساير مدرسه‌ها شركت مي‌كرد. همچنين كلاس درسي براي بانوان تشكيل داده بود و در آن با بياني شيوا و ساده به طرح معارف و [[احكام]] مي‌پرداخت. او چند سال در تهران به فعاليت فرهنگي، اجتماعي اشتغال داشت كه بيشتر آن در مساجد بزرگ تهران مثل مسجد امام قدس سره، مسجد حاج سيد عزيزالله، مسجد سعادت و مساجد اطراف بازار معطوف بود. همچنين فعاليت‌هاي مختلفي در شهر [[قم]] داشت كه فهرست‌وار چنين است:
+
استاد ملبوبی در امور اجتماعی حضوری چشمگیر داشت. جهت تبلیغ معارف اسلامی به شهرها مسافرت می‌کرد. به نشر و عرضه کتب علوم دینی توجهی در خور داشت و در جلسات علمی مدارس علمیه مروی و مسجد چهل ستون بازار و سایر مدرسه‌ها شرکت می‌کرد. همچنین کلاس درسی برای بانوان تشکیل داده بود و در آن با بیانی شیوا و ساده به طرح معارف و [[احکام]] می‌پرداخت. او چند سال در تهران به فعالیت فرهنگی، اجتماعی اشتغال داشت که بیشتر آن در مساجد بزرگ تهران مثل مسجد امام قدس سره، مسجد حاج سید عزیزالله، مسجد سعادت و مساجد اطراف بازار معطوف بود. همچنین فعالیت‌های مختلفی در شهر [[قم]] داشت که فهرست‌وار چنین است:
  
* 1- همكاري در بيت حضرت آيت الله گلپايگاني؛
+
*۱- همکاری در بیت حضرت آیت الله گلپایگانی؛
  
* 2- تصدي امور شهريه طلاب به ويژه طلاب خارجي حوزه‌هاي علميه و رسيدگي به مشكلات آن‌ها؛
+
*۲- تصدی امور شهریه طلاب به ویژه طلاب خارجی حوزه‌های علمیه و رسیدگی به مشکلات آن‌ها؛
  
* 3- تصدي امور امتحانات رتبه‌هاي بالاي طلاب حوزه علميه [[قم]]، در سال‌هاي پس از انقلاب؛ زير نظر مديريت حوزه؛
+
*۳- تصدی امور امتحانات رتبه‌های بالای طلاب حوزه علمیه قم، در سال‌های پس از انقلاب؛ زیر نظر مدیریت حوزه؛
  
* 4- تحقيق و پژوهش در متون اسلامي خصوصاً در تاريخ، در حدود چهل سال؛
+
*۴- تحقیق و پژوهش در متون اسلامی خصوصاً در تاریخ، در حدود چهل سال؛
  
* 5- نظم بخشيدن به كتابخانه مسجد اعظم، تأسيس آيت الله بروجردي؛
+
*۵- نظم بخشیدن به کتابخانه مسجد اعظم، تأسیس آیت الله بروجردی؛
  
* 6- همكاري جهت نظم بخشيدن به كتابخانه [[مدرسه فيضيه]] و مدرسه آيت الله گلپايگاني؛
+
*۶- همکاری جهت نظم بخشیدن به کتابخانه [[مدرسه فیضیه]] و مدرسه آیت الله گلپایگانی؛
  
* 7- كمك به اعزام طلاب علوم ديني به نقاط مختلف كشور؛
+
*۷- کمک به اعزام طلاب علوم دینی به نقاط مختلف کشور؛
  
* 8- تشويق طلاب به حضور در جبهه‌هاي جنگ در دوران دفاع مقدس؛
+
*۸- تشویق طلاب به حضور در جبهه‌های جنگ در دوران دفاع مقدس؛
  
* 9- امامت جماعت مسجد حاج سيد عبدالوهاب، واقع در ميدان شهيد سعيدي.
+
*۹- امامت جماعت مسجد حاج سید عبدالوهاب، واقع در میدان شهید سعیدی.
  
==فعاليت‌هاي سياسي==
+
==فعالیت‌های سیاسی==
  
محمدباقر ملبوبي بخصوص در سال‌هاي آغازين نهضت اسلامي ايران، كه مبارزات همه جانبه [[اسلام]] خواهان روز به روز گسترش مي‌يافت و دستگاه طاغوت هر فريادي را در نطفه خفه مي‌كرد، به همراه دوستانش وارد عرصه مبارزات سياسي شد. در چنين زماني او در سخنراني‌هايي كه در مناطق مختلف داشت، چهره ضدديني شاه را براي مردم بازگو مي‌كرد و آن ها را دعوت به اتحاد مي‌كرد. در يكي از سخنراني‌هاي خود در سال 1342 ش. حكومت شاه را به حكومت [[معاويه]] تشبيه كرد و اعمال زشت او را براي مردم بازگو نمود؛ به طوري كه پس از آن، او را به سازمان امنيت ساواك احضار نمودند و به او تذكر دادند كه از اين گونه سخنراني‌ها بپرهيزد؛ ولي با اين حال، او همچنان در چنين جلساتي شركت مي‌كرد و به سخنراني مي‌پرداخت.
+
محمدباقر ملبوبی بخصوص در سال‌های آغازین نهضت اسلامی ایران، که مبارزات همه جانبه [[اسلام]] خواهان روز به روز گسترش می‌یافت و دستگاه طاغوت هر فریادی را در نطفه خفه می‌کرد، به همراه دوستانش وارد عرصه مبارزات سیاسی شد. در چنین زمانی او در سخنرانی‌هایی که در مناطق مختلف داشت، چهره ضددینی شاه را برای مردم بازگو می‌کرد و آن ها را دعوت به اتحاد می‌کرد. در یکی از سخنرانی‌های خود در سال ۱۳۴۲ ش. حکومت شاه را به حکومت [[معاویه]] تشبیه کرد و اعمال زشت او را برای مردم بازگو نمود؛ به طوری که پس از آن، او را به سازمان امنیت ساواک احضار نمودند و به او تذکر دادند که از این گونه سخنرانی‌ها بپرهیزد؛ ولی با این حال، او همچنان در چنین جلساتی شرکت می‌کرد و به سخنرانی می‌پرداخت.
  
ملبوبي پرتلاش در آن دوران در محل فعلي هلال احمر، كتاب فروشي كوچكي به نام «كتاب فروشي خِرَد» داشت، كه در آن به توزيع اعلاميه‌ها و كتاب‌هاي مختلف بر ضدرژيم اقدام مي‌ورزيد. به همين علت در سال 1348 ش. اين كتاب فروشي به وسيله عوامل رژيم شاه به كلي تخريب گرديد. اين كار، وي را با مشكلات عديده‌اي مواجه كرد؛ ولي با پشتكار و سخت‌كوشي بر مشكلات فائق آمد و از حضور او در صحنه‌هاي انقلاب نكاست؛ چنان كه در قيام 15 خرداد چند بار به ساواك قم احضار گرديد.
+
ملبوبی پرتلاش در آن دوران در محل فعلی هلال احمر، کتاب فروشی کوچکی به نام «کتاب فروشی خِرَد» داشت، که در آن به توزیع اعلامیه‌ها و کتاب‌های مختلف بر ضدرژیم اقدام می‌ورزید. به همین علت در سال ۱۳۴۸ ش. این کتاب فروشی به وسیله عوامل رژیم شاه به کلی تخریب گردید. این کار، وی را با مشکلات عدیده‌ای مواجه کرد؛ ولی با پشتکار و سخت‌کوشی بر مشکلات فائق آمد و از حضور او در صحنه‌های انقلاب نکاست؛ چنان که در قیام ۱۵ خرداد چند بار به ساواک قم احضار گردید.
  
'''خاطراتي از دوران مبارزه'''
+
'''خاطراتی از دوران مبارزه'''
  
استاد ملبوبي نقل مي‌كرد: «من به همراه آيت الله گلپايگاني و چند نفر از دوستان در روز 25 [[شوال]] در [[مدرسه فيضيه]] بوديم كه عوامل رژيم شاه باتوم‌هايي كه در دست داشتند، وارد مدرسه فيضيه شدند و هر طلبه‌اي را كه مي‌ديدند، مورد ضرب و شتم فراوان قرار مي‌دادند. چون آيت الله گلپايگاني با ما بود و نمي‌خواستيم به ايشان آسيبي برسد، با دوستان تصميم گرفتيم كه ايشان را در محل امني مخفي كنيم و بعد از خوابيدن سر و صدا، او را به منزل انتقال دهيم. به همين دليل ايشان را در حجره‌اي كه پستو داشت، مخفي نموديم. بعد از آن كه عوامل رژيم جنايت‌هاي به يادماندني خود را، كه عبارت بود از قتل و كشتار يك عده طلبه بي‌دفاع، انجام دادند و رفتند، ما ايشان را از محلي امن به منزلشان برديم و معظم‌له در آن حال بسيار ابراز تأسف مي‌كردند و گريه مي‌نمودند و ما را نيز به گريه مي‌انداختند».
+
استاد ملبوبی نقل می‌کرد: «من به همراه آیت الله گلپایگانی و چند نفر از دوستان در روز ۲۵ [[شوال]] در مدرسه فیضیه بودیم که عوامل رژیم شاه باتوم‌هایی که در دست داشتند، وارد مدرسه فیضیه شدند و هر طلبه‌ای را که می‌دیدند، مورد ضرب و شتم فراوان قرار می‌دادند. چون آیت الله گلپایگانی با ما بود و نمی‌خواستیم به ایشان آسیبی برسد، با دوستان تصمیم گرفتیم که ایشان را در محل امنی مخفی کنیم و بعد از خوابیدن سر و صدا، او را به منزل انتقال دهیم. به همین دلیل ایشان را در حجره‌ای که پستو داشت، مخفی نمودیم. بعد از آن که عوامل رژیم جنایت‌های به یادماندنی خود را، که عبارت بود از قتل و کشتار یک عده طلبه بی‌دفاع، انجام دادند و رفتند، ما ایشان را از محلی امن به منزلشان بردیم و معظم‌له در آن حال بسیار ابراز تأسف می‌کردند و گریه می‌نمودند و ما را نیز به گریه می‌انداختند».
  
حجت الاسلام ملبوبي از قول پدرش نقل كرده است: «يادم نرفته است شب 21 ماه [[رمضان]] ساعت 11:30 شب از مسجد شاه خراسان به مسجد عشقعلي مي‌آمدم. اواسط كوچه نزديك منزل آيت الله العظمي آقاي گلپايگاني مرتب برادران مي‌رسيدند و ضمن تأثر از ستم و جنايت مأموران دژخيم، مرا از رفتن به مسجد عشقعلي برحذر مي‌داشتند؛ اما من گفتم به مردم قول داده‌ام و بايد بروم.
+
حجت الاسلام ملبوبی از قول پدرش نقل کرده است: «یادم نرفته است شب ۲۱ ماه [[رمضان]] ساعت ۱۱:۳۰ شب از مسجد شاه خراسان به مسجد عشقعلی می‌آمدم. اواسط کوچه نزدیک منزل آیت الله العظمی آقای گلپایگانی مرتب برادران می‌رسیدند و ضمن تأثر از ستم و جنایت مأموران دژخیم، مرا از رفتن به مسجد عشقعلی برحذر می‌داشتند؛ اما من گفتم به مردم قول داده‌ام و باید بروم.
  
به خيابان كه رسيدم، مأمور با غلظت ايست داده، دو سه قدم پيش رفتم. او هم جلو آمد، مسلسل را روي سينه من نهاد و با خشم گفت: كجا مي‌روي؟ من هم با كمال خونسردي گفتم: به مسجد عشقعلي مي‌روم. گفت: نمي‌شود، برگرد. گفتم: اين [[قرآن]] است و من هم بايد بروم، مردم مسلمان [[شب قدر]] را احيا گرفته‌اند. مي‌خواهند به [[دعا]] و مراسم شب قدر بپردازند. و اشاره به مسجد كردم. مأمور ناراحت‌تر شد و با عصبانيت گفت: بيا برو! من هم حركت كردم و با بدرقه او به مسجد رفتم.
+
به خیابان که رسیدم، مأمور با غلظت ایست داده، دو سه قدم پیش رفتم. او هم جلو آمد، مسلسل را روی سینه من نهاد و با خشم گفت: کجا می‌روی؟ من هم با کمال خونسردی گفتم: به مسجد عشقعلی می‌روم. گفت: نمی‌شود، برگرد. گفتم: این [[قرآن]] است و من هم باید بروم، مردم مسلمان [[شب قدر]] را احیا گرفته‌اند. می‌خواهند به [[دعا]] و مراسم شب قدر بپردازند. و اشاره به مسجد کردم. مأمور ناراحت‌تر شد و با عصبانیت گفت: بیا برو! من هم حرکت کردم و با بدرقه او به مسجد رفتم. خدایا! تو می‌دانی وقتی وارد مسجد شدم با چهره‌های درهم، افسرده و خشمگین از اعمال و جنایات و به گلوله بستن جوانان روبرو شدم. با بغض و عقده‌ها که در گلو گره خورده، ناراحت نشسته‌اند. همگان در مسجد بودند؛ اما دل در جای دیگر بود. [[دعای جوشن کبیر]] می‌خواندند؛ اما نفرین بر قاتلان مردم می‌کردند.
  
خدايا! تو مي‌داني وقتي وارد مسجد شدم با چهره‌هاي درهم، افسرده و خشمگين از اعمال و جنايات و به گلوله بستن جوانان روبرو شدم. با بغض و عقده‌ها كه در گلو گره خورده، ناراحت نشسته‌اند. همگان در مسجد بودند؛ اما دل در جاي ديگر بود. [[دعاي جوشن كبير]] مي‌خواندند؛ اما نفرين بر قاتلان مردم مي‌كردند.
+
یکی از رفقا نزد من آمد و گفت: با این حال چه می‌کنید؟ گفتم: بدیهی است، منبر می‌روم؛ منتها با توجه به حال و وضع روحی جمع و خود، مراسم را فشرده به انجام می‌رسانم. به لطف پروردگار و توکل بر خدای منتقم، با وجود سربازان صف بسته جلو مسجد، به منبر رفتم. شروع به صحبت کردم. اواسط منبر یکباره جمعیت فراری از رگبار گلوله از صحن مطهر تا خیابان چهارمردان به مسجد هجوم آوردند؛ ولی سخن ادامه یافت و مراسم با سوز و گداز و نفرین و انزجار از جنگ افروزان و آدم کشان رژیم پهلوی خونخوار، پایان یافت».
  
يكي از رفقا نزد من آمد و گفت: با اين حال چه مي‌كنيد؟ گفتم: بديهي است، منبر مي‌روم؛ منتها با توجه به حال و وضع روحي جمع و خود، مراسم را فشرده به انجام مي‌رسانم. به لطف پروردگار و توكل بر خداي منتقم، با وجود سربازان صف بسته جلو مسجد، به منبر رفتم. شروع به صحبت كردم. اواسط منبر يكباره جمعيت فراري از رگبار گلوله از صحن مطهر تا خيابان چهارمردان به مسجد هجوم آوردند؛ ولي سخن ادامه يافت و مراسم با سوز و گداز و نفرين و انزجار از جنگ افروزان و آدم كشان رژيم پهلوي خونخوار، پايان يافت.
+
'''خاطره‌ای دیگر'''
  
'''خاطره‌اي ديگر'''
+
«غروب روز ۲۹ [[محرم]]، منزل آیت الله العظمی گلپایگانی بودم. پس از [[نماز]] می‌خواستم به منزل بروم، صدای گلوله به گوش می‌رسید. به تدریج آوای گلوله‌ها بیشتر شده، کسانی که از دم گلوله فرار کرده بودند، تک‌تک رسیدند. خبر حمله مأموران چنگیز عصر را رسانیدند. آن گاه یکی از رفقا و [[سادات]] دامغانی (مرحوم آقای موسوی) با آستین های خون‌آلود، منزل آیت الله گلپایگانی آمد و گفت: فرمان آتش به وسیله معاون شهربانی داده شد و مردم را به گلوله بستند. آن بدبختان به جای دشمن، برادران دینی خود را چون برگ خزان به زمین ریختند. من هر چه توانستم با کمک برادران مسلمان زخمی‌ها را روانه بیمارستان کردم و اینک آمده‌ام جریان را به عرض رسانم و...
  
«غروب روز 29 [[محرم]]، منزل آيت الله العظمي گلپايگاني بودم. پس از [[نماز]] مي‌خواستم به منزل بروم، صداي گلوله به گوش مي‌رسيد. به تدريج آواي گلوله‌ها بيشتر شده، كساني كه از دم گلوله فرار كرده بودند، تك‌تك رسيدند. خبر حمله مأموران چنگيز عصر را رسانيدند. آن گاه يكي از رفقا و [[سادات]] دامغاني (مرحوم آقاي موسوي) با آستين هاي خون‌آلود، منزل آيت الله گلپايگاني آمد و گفت: فرمان آتش به وسيله معاون شهرباني داده شد و مردم را به گلوله بستند. آن بدبختان به جاي دشمن، برادران ديني خود را چون برگ خزان به زمين ريختند. من هر چه توانستم با كمك برادران مسلمان زخمي‌ها را روانه بيمارستان كردم و اينك آمده‌ام جريان را به عرض رسانم و...
+
آن گاه آیت الله زاده، رضوان به جایگاه حاجی سید مهدی گلپایگانی، سراسیمه بدون عبا از اندرون بیرون آمد، با دیده اشکبار و فریادی آمیخته به تأثر به کارمندان گفت: درهای بیرونی را باز کنید، افراد به خانه بیایند، دژخیمان آنان را می‌کشند. گروه‌ها، طلاب، مردم مسلمان و مدافعان از حریم قرآن خون‌آلود و ناراحت به خانه آیت الله ریختند و کشتار ناجوانمردانه مأموران را بیان کردند.
  
آن گاه آيت الله زاده، رضوان به جايگاه حاجي سيد مهدي گلپايگاني، سراسيمه بدون عبا از اندرون بيرون آمد، با ديده اشكبار و فريادي آميخته به تأثر به كارمندان گفت: درهاي بيروني را باز كنيد، افراد به خانه بيايند، دژخيمان آنان را مي‌كشند. گروه‌ها، طلاب، مردم مسلمان و مدافعان از حريم [[قرآن]] خون‌آلود و ناراحت به خانه آيت الله ريختند و كشتار ناجوانمردانه مأموران را بيان كردند.
+
چند لحظه‌ای گذشت، سر و صداها خاموش شد. افراد کم‌کم به خانه خود بازگشتند. من هم به اتفاق سه چهار نفر از بیراهه عازم منزل شدم. با رسیدن به خانه از فرط تأثر و ناراحتی، تب عارضم شد و قریب یک روز بستری و از خود بی‌خود بودم و همه‌اش به یاد خاطره شب گذشته و جنایت خونخوار عصر ناراحت و اسیر بستر بودم.
  
چند لحظه‌اي گذشت، سر و صداها خاموش شد. افراد كم‌كم به خانه خود بازگشتند. من هم به اتفاق سه چهار نفر از بيراهه عازم منزل شدم. با رسيدن به خانه از فرط تأثر و ناراحتي، تب عارضم شد و قريب يك روز بستري و از خود بي‌خود بودم و همه‌اش به ياد خاطره شب گذشته و جنايت خونخوار عصر ناراحت و اسير بستر بودم.
+
'''خاطراتی از عنایات اهل بیت علیهم السلام به ایشان'''
  
'''خاطراتي از عنايات اهل بيت علیهم السلام به ايشان'''
+
فرزندش می‌گوید: «روزی برادرم محمدعلی به سختی مریض می‌شود؛ به نحوی که پدرم او را به نزد هر دکتری می‌برد، از مریضی او سردر نمی‌آورند. لذا پدرم به توصیه پزشکان، او را در بیمارستان نکویی بستری کردند. پس از قطع امید از بیمار، پدرم نقل می کرد که در آن حال به آقا [[امام رضا]] علیه السلام متوسل شدم. بعد از آن، لحظاتی خوابیدم. به هنگام صبح دیدم پرستاری آمد و گفت: حاج آقا! دیشب شما چه کار کردید؟ گفتم: من به آقا امام رضا علیه السلام متوسل شدم. گفت: من دیدم آقایی وارد بیمارستان شد. گفتم: کجا می روید؟ این جا چکار دارید؟ گفتند: ما برای ملاقات محمدعلی آمدیم. بعد وارد اطاقش شدند و دستی بر صورت و سر او کشیدند. بعد از آن واقعه، او شفا می‌یابد و سلامتی خود را بدست می‌آورد».
  
فرزندش مي‌گويد: «روزي برادرم محمدعلي به سختي مريض مي‌شود؛ به نحوي كه پدرم او را به نزد هر دكتري مي‌برد، از مريضي او سردر نمي‌آورند. لذا پدرم به توصيه پزشكان، او را در بيمارستان نكويي بستري كردند. پس از قطع اميد از بيمار، پدرم نقل مي كرد كه در آن حال به آقا [[امام رضا]] علیه السلام متوسل شدم. بعد از آن، لحظاتي خوابيدم. به هنگام صبح ديدم پرستاري آمد و گفت: حاج آقا! ديشب شما چه كار كرديد؟ گفتم: من به آقا امام رضا علیه السلام متوسل شدم. گفت: من ديدم آقايي وارد بيمارستان شد. گفتم: كجا مي رويد؟ اين جا چكار داريد؟ گفتند: ما براي ملاقات محمدعلي آمديم. بعد وارد اطاقش شدند و دستي بر صورت و سر او كشيدند. بعد از آن واقعه، او شفا مي‌يابد و سلامتي خود را بدست مي‌آورد».
+
'''دعای مستجاب'''
  
'''دعاي مستجاب'''
+
پسرش می‌گوید: «پدرم نقل می‌کرد که: در سال ۱۳۸۹ ق. به سبب تخریب کتاب‌فروشی، دچار وضعیت مالی آشفته‌ای شدم و بدهی زیادی داشتم، برای استمداد از حضرت امام رضا علیه السلام به آستان قدس رضوی رهسپار شدم. وقتی به حرم مشرف شدم، نخست شفای بیماری از بستگان را که سفارش مخصوص نموده بود، خواستم. سپس به آن حضرت عرض کردم که: یابن رسول الله! اوّلاً، گرفتار وام خارج توانایی‌ام شده‌ام... تقاضا دارم کمکم کنید. ثانیاً، از پروردگار عالم بخواهید هر ساله توفیق [[زیارت]] و کسب نیرو از مقام ولایت به من عطا فرماید... پس از ده روز به قم مراجعت کردم. به لطف الهی و عنایت آقا امام رضا علیه السلام مریض مورد نظر شفا یافت؛ به طور غیرعادی و به خواست خدا وسیله پرداخت قرض ها فراهم شد؛ ثالثاً، هر ساله وسیله تشرف مرا فراهم فرمود و باز هم لطف خواهد کرد ولله الحمد والشکر».
  
پسرش مي‌گويد: «پدرم نقل مي‌كرد كه: در سال 1389 ق. به سبب تخريب كتاب‌فروشي، دچار وضعيت مالي آشفته‌اي شدم و بدهي زيادي داشتم، براي استمداد از حضرت [[امام رضا]] علیه السلام به آستان قدس رضوي رهسپار شدم. وقتي به حرم مشرف شدم، نخست شفاي بيماري از بستگان را كه سفارش مخصوص نموده بود، خواستم. سپس به آن حضرت عرض كردم كه: يابن رسول الله! اوّلاً، گرفتار وام خارج توانايي‌ام شده‌ام... تقاضا دارم كمكم كنيد. ثانياً، از پروردگار عالم بخواهيد هر ساله توفيق [[زيارت]] و كسب نيرو از مقام ولايت به من عطا فرمايد...
+
==اجازه از مراجع==
  
پس از ده روز به [[قم]] مراجعت كردم. به لطف الهي و عنايت آقا امام رضا علیه السلام مريض مورد نظر شفا يافت؛ به طور غيرعادي و به خواست خدا وسيله پرداخت قرض ها فراهم شد؛ ثالثاً، هر ساله وسيله تشرف مرا فراهم فرمود و باز هم لطف خواهد كرد ولله الحمد والشكر.
+
این عالم پرهیزگار، از تعدادی از مراجع، اجازه نقل روایت و تصدی امور حسبیه داشت؛ از جمله آیات عظام: آیت الله میلانی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله عراقی.
  
==اجازه از مراجع==
+
==از دیدگاه بیت آیت الله گلپایگانی==
  
اين عالم پرهيزگار، از تعدادي از مراجع، اجازه نقل روايت و تصدي امور حسبيه داشت؛ از جمله آيات عظام: آيت الله ميلاني، آيت الله گلپايگاني، آيت الله مرعشي نجفي، آيت الله عراقي.
+
حجةالاسلام محمدی: «ایشان بسیار انسان شریفی بود. هنگام برخورد با طلبه‌ها به نحوی با آن‌ها با آرامش صحبت می‌کرد که گویا انسان با پدر خویش گفتگو می‌کند».  
  
==از ديدگاه بيت آيت الله گلپايگاني==
+
حجت الاسلام آقا سید باقر گلپایگانی فرزند آیت الله گلپایگانی: «ایشان انسان متدین و دارای [[اخلاق]] حسنه بود. هیچ وقت در مدتی که در دفتر حضور داشت، کسی را از خود نرنجاند. ایشان انسانی بسیار خوش حافظه، خیلی مهربان، خوش اخلاق، خوش برخورد و مقید به شئون طلبگی بود».
 
 
حجةالاسلام محمدي: «ايشان بسيار انسان شريفي بود. هنگام برخورد با طلبه‌ها به نحوي با آن‌ها با آرامش صحبت مي‌كرد كه گويا انسان با پدر خويش گفتگو مي‌كند». حجت الاسلام آقا سيد باقر گلپايگاني فرزند آيت الله گلپايگاني: «ايشان انسان متدين و داراي [[اخلاق]] حسنه بود. هيچ وقت در مدتي كه در دفتر حضور داشت، كسي را از خود نرنجاند. ايشان انساني بسيار خوش حافظه، خيلي مهربان، خوش اخلاق، خوش برخورد و مقيد به شئون طلبگي بود».
 
  
 
==وفات==
 
==وفات==
  
اين عالم وارسته پس از عمري تلاش و كوشش، بعد از چند سال بيماري، با توجه با صدمات روحي و جسمي در مدت عمر پربركت خويش، در تاريخ هفتم [[ربيع الاول]] 1915 ق. مصادق با 25/3/1373 ش. در بيمارستان آيت الله گلپايگاني دعوت حق را لبيك گفت و پس از تشييع باشكوه و [[نماز]] آيت الله مجتبي عراقي، در قبرستان باغ بهشت، روبروي گلزار شهدا در بقعه علما، دفن گرديد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
+
این عالم وارسته پس از عمری تلاش و کوشش، بعد از چند سال بیماری، با توجه با صدمات روحی و جسمی در مدت عمر پربرکت خویش، در تاریخ هفتم [[ربیع الاول]] ۱۹۱۵ ق. مصادق با ۲۵/۳/۱۳۷۳ ش. در بیمارستان آیت الله گلپایگانی دعوت حق را لبیک گفت و پس از تشییع باشکوه و نماز آیت الله مجتبی عراقی، در قبرستان باغ بهشت، روبروی گلزار شهدا در بقعه علما، دفن گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
  
'''منابع مقاله:'''
+
==منابع مقاله==
  
(1). چكيده از زندگاني معظم‌له.
+
(۱). چکیده از زندگانی معظم‌له.
  
(2). مصاحبه با بيت آيت الله گلپايگاني.
+
(۲). مصاحبه با بیت آیت الله گلپایگانی.
  
(3). مصاحبه با خانواده ارجمند ايشان.
+
(۳). مصاحبه با خانواده ارجمند ایشان.
  
(4). جلد هشتم كتاب الوقايع كه مربوط به خاطرات دوران انقلاب ايشان است و هنوز به چاپ نرسيده است.
+
(۴). جلد هشتم کتاب الوقایع که مربوط به خاطرات دوران انقلاب ایشان است و هنوز به چاپ نرسیده است.
  
 
==منبع==
 
==منبع==
  
*ولي عباس‌زاده" محمد باقر ملبوبي" ستارگان حرم، جلد 14، صفحه 104-115
+
*ولي عباس‌زاده، "محمد باقر ملبوبي" [[ستارگان حرم]]، جلد 14، صفحه 104-115
 +
 
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:شخصیت های سیاسی]]
 
[[رده:شخصیت های سیاسی]]

نسخهٔ ‏۲۲ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۰۵:۴۹

حجت الاسلام محمد باقر ملبوبی

یاور مبلغان

زندگی نامه

محمدباقر در خانواده‌ای روحانی، دوم تیر ۱۳۰۸ ش. در شهر اراک دیده به جهان گشود. پدرش شیخ محمدتقی ملبوبی از علمای بزرگ اراک و مردی عابد، متدین، از اساتید حوزه علمیه اراک و معلم قرآن و اخلاق بود.

این کودک به همراه سه برادر و یک خواهر در دامن پدر و مادر رشد کرد. پدر به تربیت فرزندانش بسیار توجه می‌کرد و می‌کوشید فرزندانی خدمت گزار جامعه به بار آورد.

دوران تحصیل

محمدباقر از کودکی علاقه فراوانی به یادگیری داشت و همواره وقتی که برادرانش به انجام تکالفی شان مشغول بودند، او نیز بر روی کاغذی تمرین می‌کرد. این کودک در شش سالگی به مدرسه ابتدایی در شهر اراک وارد شد و با جدیت و موفقیت این دوران را تا ششم قدیم به پایان رساند.

محمدباقر در کودکی، پدر را از دست داد و دست نوازشگر او از سرش کوتاه شد. با از دست دادن پدر، زندگی سخت او هم شروع شد؛ چون در این دوران دو برادر خویش را نیز از دست داد.

ورود به حوزه اراک

محمدباقر که شوق آموختن علوم دینی را داشت، با وجود این دشواری‌ها، در دوازده سالگی وارد حوزه علمیه اراک شد. او مقدمات دروس حوزه را در مدرسه حاج آقا ضیاءالدین، زیر نظر آیت الله صدرا با موفقیت به پایان رساند.

ورود به حوزه علمیه قم

پس از اتمام مقدمات، برای ادامه تحصیل، در سال ۱۳۲۴ ش. وارد حوزه علمیه قم گردید و مقطع سطح را در مدرسه دارالشفاء، حجتیه و فیضیه پشت سر نهاد. وی سپس در درس خارج آیت الله فیض، آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی، آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی قدس سره، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مجاهدی و آیت الله سلطانی طباطبایی حاضر شد.

تألیفات

شیخ محمدباقر همواره در کنار تحصیل، به کار تحقیق و تألیف نیز مشغول بود که قسمتی از آثارش چاپ شده و بخشی دیگر به چاپ نرسیده است. آثار چاپ شده عبارت است از:

  • ۱- شرع دعای کمیل. که به همت مؤسسه دارالعلم چاپ گردید؛
  • ۲- کتاب الوقایع و الحوادث. ۹ جلدی است که ۷ جلد آن بارها چاپ شده است. در این اثر وقایع و رویدادهای محرم و صفر به طور مفصل بیان شده است؛ از جمله: امتناع امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید، شجاعت امام، امام در میدان جنگ، شجاعت و شهادت حضرت عباس علیه السلام پرچمدار کربلا، کرامات امام حسین علیه السلام و آقا ابوالفضل العباس علیه السلام و...؛
  • ۳- حقیقت جاویدان (۲ جلد)؛

آثار چاپ نشده به شرح زیر است:

  • ۲- جلد هشتم و نهم کتاب الوقایع؛
  • ۳- جلد دوم کتاب حقیقت جاویدان؛
  • ۴- تقریرات درس خارج حضرت آیت الله العظمی بروجردی؛
  • ۵- دست نوشته‌هایی در زمینه‌های مختلف.

تذکر: حجت الاسلام ملبوبی در تمام زمینه‌ها فعالیت داشت؛ ولی او بیشتر در زمینه تاریخ تخصص داشته است.

تشکیل خانواده

وی به سال ۱۳۳۴ ش. با یکی از خانواده‌های نجیب و متدین شهر اراک وصلت کرد. ثمره این ازدواج، پنج پسر و چهار دختر می‌باشد. فرزندان پسر این عالم وارسته عبارتند از:

  • ۱- محمدصادق ملبوبی، که اکنون بازنشسته سپاه است و در تهران ساکن می‌باشد؛
  • ۲- محمدتقی ملبوبی، که به کسوت روحانیت درآمده و در اداره فرهنگ و ارتباطات، مسئول اعزام روحانیون به خارج از کشور است؛
  • ۳- محمدعلی ملبوبی، پزشک ژنتیک و در مؤسسه تحقیقاتی در تهران به کار مشغول است؛
  • ۴- محمدجواد ملبوبی، پزشک؛
  • ۵- محمدکاظم ملبوبی؛ طلبه سال ششم در مدرسه امام باقر علیه السلام به تحصیل مشغول است.

خصوصیات اخلاقی

زهد و تقوا:

او هیچ گاه احتیاط در زمینه‌های مختلف را از دست نمی‌داد و در مسئولیت‌هایی که بر عهده داشت، نهایت پرهیزگاری را رعایت می‌نمود. می‌گفت: «انسان نباید برای رسیدن به دنیا، از دین خود بگذرد و آخرت خود را به چند روز خوشی این دارفانی بفروشد و در آخرت کوله‌بار ذلت را به دوش کشد».

تضرع در پیشگاه خداوند:

هنگام راز و نیاز با خدای خویش چنان با خضوع و خشوع می‌گریست که هر کس او را می‌دید، گمان می‌کرد که او چند لحظه‌ای بیش زنده نخواهد بود. یکی از اعضای خانواده گفته است: ما در محیط خانه وقتی او را با آن حالت می‌دیدیم که گریه می‌کند، فکر می‌کردیم که اتفاقی برایش افتاده است. لذا با دیدن حالت او به گریه می‌افتادیم؛ ولی ایشان بانهایت مهربانی به ما دلداری می‌دادند: «گریه من برای اعمال خودم است. می‌ترسم مبادا در پیشگاه خدا اعمالم مورد قبولش واقع نشود و مرا گرفتار کند».

کنترل زبان:

حجت الاسلام محمدباقر ملبوبی بسیار کم حرف بود و سعی می‌کرد هنگام سخن گفتن، سخنان مفید بر زبان جاری کند و از سخنان بیهوده و لغو دوری می‌نمود. در این باره می‌فرمود: «عزیزان من! زبان خویش را کنترل کنید تا به بلاهای عظیم و معصیت‌های بی‌شمار که با این زبان به وقوع می‌پیوندد، مبتلا نشوید. زبان، نعمت بسیار بزرگی است که خداوند با آن قدرت بیان را به انسان داده است. این عضو اگر در مسیر حق استفاده شود، بسیار باارزش است و اگر انسان او را کنترل ننماید، بسیار خانمان سوز است. پس همواره آن را به کنترل خویش درآورید و در این راه نهایت تلاش خود را بکنید».

توسل و علاقه به اهل بیت علیهم السلام:

این عالم وارسته به پیامبر اسلام و اهل بیت، مخصوصاً حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام، عشق بی‌پایان داشت و از حریم ولایت امیرالمؤمنین علیهم السلام و حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت، با قاطعیت دفاع می‌کرد. عشق به امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف در وجودش موج می‌زد و همواره به خانواده‌اش توصیه می‌کرد که دست از دامان امامان معصوم علیهم السلام برندارند و در تمام کارها با توکل بر خداوند و استعانت از ائمه اطهار، سعی در جلب رضایت خدا و ائمه داشته باشند.

رعایت زی طلبگی:

وی به زی طلبگی بسیار مقید بود و به لباس و شغل روحانیت عشق می‌ورزید؛ به طوری که در طول حیاتش بدون این لباس مشاهده نشد و در این زمینه به طلابی که به ایشان رجوع می‌کردند، تذکراتی می‌داد.

احترام به روحانیت:

او به روحانیان و عالمان بسیار احترام می‌گذاشت و می‌گفت: «من از مجالست با علما و روحانیان لذت می‌برم؛ چرا که ایشان ورثه انبیا هستند و بار سنگینی را بر دوش دارند. زخم زبان مردم را به جان و دل می‌خرند و آن را تحمل می‌کنند. پس بر ما است تا احترام آنان را نگه داریم.» و خودش نیز نمونه بارز و شاخص این احترام بود.

آقای باقر گلپایگانی فرزند ارجمند حضرت آیت الله گلپایگانی و چند تن دیگر، اشاره کرده‌اند که او بسیار متین، خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود. شاید شاخص‌ترین صفت این عالم وارسته، این باشد که او عصبانی نمی‌شد و اگر عصبانی می‌شد، بسیار اندک و گذرا بود و با طلاب برخورد بسیار شایسته‌ای داشت.

علاقه به مطالعه تاریخ گذشتگان:

مرحوم ملبوبی به مطالعه تاریخ گذشتگان بسیار علاقه‌مند بود و در این باره می‌گفت: «بندبندِ تاریخ برای ما درس است. ما باید تاریخ گذشتگان را مطالعه کنیم؛ چرا که تاریخ، انسان را از خطراتی که در مسیر حق وجود دارد (و گذشتگان دچار آن شدند)، آگاه می‌کند».

فروتنی، خوش قلبی و دلسوز بودن، انجام مستحبات، دائم الذکر بودن، تقدم در سلام و... از دیگر ویژگی‌های این عالم ربانی است.

فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی

استاد ملبوبی در امور اجتماعی حضوری چشمگیر داشت. جهت تبلیغ معارف اسلامی به شهرها مسافرت می‌کرد. به نشر و عرضه کتب علوم دینی توجهی در خور داشت و در جلسات علمی مدارس علمیه مروی و مسجد چهل ستون بازار و سایر مدرسه‌ها شرکت می‌کرد. همچنین کلاس درسی برای بانوان تشکیل داده بود و در آن با بیانی شیوا و ساده به طرح معارف و احکام می‌پرداخت. او چند سال در تهران به فعالیت فرهنگی، اجتماعی اشتغال داشت که بیشتر آن در مساجد بزرگ تهران مثل مسجد امام قدس سره، مسجد حاج سید عزیزالله، مسجد سعادت و مساجد اطراف بازار معطوف بود. همچنین فعالیت‌های مختلفی در شهر قم داشت که فهرست‌وار چنین است:

  • ۱- همکاری در بیت حضرت آیت الله گلپایگانی؛
  • ۲- تصدی امور شهریه طلاب به ویژه طلاب خارجی حوزه‌های علمیه و رسیدگی به مشکلات آن‌ها؛
  • ۳- تصدی امور امتحانات رتبه‌های بالای طلاب حوزه علمیه قم، در سال‌های پس از انقلاب؛ زیر نظر مدیریت حوزه؛
  • ۴- تحقیق و پژوهش در متون اسلامی خصوصاً در تاریخ، در حدود چهل سال؛
  • ۵- نظم بخشیدن به کتابخانه مسجد اعظم، تأسیس آیت الله بروجردی؛
  • ۶- همکاری جهت نظم بخشیدن به کتابخانه مدرسه فیضیه و مدرسه آیت الله گلپایگانی؛
  • ۷- کمک به اعزام طلاب علوم دینی به نقاط مختلف کشور؛
  • ۸- تشویق طلاب به حضور در جبهه‌های جنگ در دوران دفاع مقدس؛
  • ۹- امامت جماعت مسجد حاج سید عبدالوهاب، واقع در میدان شهید سعیدی.

فعالیت‌های سیاسی

محمدباقر ملبوبی بخصوص در سال‌های آغازین نهضت اسلامی ایران، که مبارزات همه جانبه اسلام خواهان روز به روز گسترش می‌یافت و دستگاه طاغوت هر فریادی را در نطفه خفه می‌کرد، به همراه دوستانش وارد عرصه مبارزات سیاسی شد. در چنین زمانی او در سخنرانی‌هایی که در مناطق مختلف داشت، چهره ضددینی شاه را برای مردم بازگو می‌کرد و آن ها را دعوت به اتحاد می‌کرد. در یکی از سخنرانی‌های خود در سال ۱۳۴۲ ش. حکومت شاه را به حکومت معاویه تشبیه کرد و اعمال زشت او را برای مردم بازگو نمود؛ به طوری که پس از آن، او را به سازمان امنیت ساواک احضار نمودند و به او تذکر دادند که از این گونه سخنرانی‌ها بپرهیزد؛ ولی با این حال، او همچنان در چنین جلساتی شرکت می‌کرد و به سخنرانی می‌پرداخت.

ملبوبی پرتلاش در آن دوران در محل فعلی هلال احمر، کتاب فروشی کوچکی به نام «کتاب فروشی خِرَد» داشت، که در آن به توزیع اعلامیه‌ها و کتاب‌های مختلف بر ضدرژیم اقدام می‌ورزید. به همین علت در سال ۱۳۴۸ ش. این کتاب فروشی به وسیله عوامل رژیم شاه به کلی تخریب گردید. این کار، وی را با مشکلات عدیده‌ای مواجه کرد؛ ولی با پشتکار و سخت‌کوشی بر مشکلات فائق آمد و از حضور او در صحنه‌های انقلاب نکاست؛ چنان که در قیام ۱۵ خرداد چند بار به ساواک قم احضار گردید.

خاطراتی از دوران مبارزه

استاد ملبوبی نقل می‌کرد: «من به همراه آیت الله گلپایگانی و چند نفر از دوستان در روز ۲۵ شوال در مدرسه فیضیه بودیم که عوامل رژیم شاه باتوم‌هایی که در دست داشتند، وارد مدرسه فیضیه شدند و هر طلبه‌ای را که می‌دیدند، مورد ضرب و شتم فراوان قرار می‌دادند. چون آیت الله گلپایگانی با ما بود و نمی‌خواستیم به ایشان آسیبی برسد، با دوستان تصمیم گرفتیم که ایشان را در محل امنی مخفی کنیم و بعد از خوابیدن سر و صدا، او را به منزل انتقال دهیم. به همین دلیل ایشان را در حجره‌ای که پستو داشت، مخفی نمودیم. بعد از آن که عوامل رژیم جنایت‌های به یادماندنی خود را، که عبارت بود از قتل و کشتار یک عده طلبه بی‌دفاع، انجام دادند و رفتند، ما ایشان را از محلی امن به منزلشان بردیم و معظم‌له در آن حال بسیار ابراز تأسف می‌کردند و گریه می‌نمودند و ما را نیز به گریه می‌انداختند».

حجت الاسلام ملبوبی از قول پدرش نقل کرده است: «یادم نرفته است شب ۲۱ ماه رمضان ساعت ۱۱:۳۰ شب از مسجد شاه خراسان به مسجد عشقعلی می‌آمدم. اواسط کوچه نزدیک منزل آیت الله العظمی آقای گلپایگانی مرتب برادران می‌رسیدند و ضمن تأثر از ستم و جنایت مأموران دژخیم، مرا از رفتن به مسجد عشقعلی برحذر می‌داشتند؛ اما من گفتم به مردم قول داده‌ام و باید بروم.

به خیابان که رسیدم، مأمور با غلظت ایست داده، دو سه قدم پیش رفتم. او هم جلو آمد، مسلسل را روی سینه من نهاد و با خشم گفت: کجا می‌روی؟ من هم با کمال خونسردی گفتم: به مسجد عشقعلی می‌روم. گفت: نمی‌شود، برگرد. گفتم: این قرآن است و من هم باید بروم، مردم مسلمان شب قدر را احیا گرفته‌اند. می‌خواهند به دعا و مراسم شب قدر بپردازند. و اشاره به مسجد کردم. مأمور ناراحت‌تر شد و با عصبانیت گفت: بیا برو! من هم حرکت کردم و با بدرقه او به مسجد رفتم. خدایا! تو می‌دانی وقتی وارد مسجد شدم با چهره‌های درهم، افسرده و خشمگین از اعمال و جنایات و به گلوله بستن جوانان روبرو شدم. با بغض و عقده‌ها که در گلو گره خورده، ناراحت نشسته‌اند. همگان در مسجد بودند؛ اما دل در جای دیگر بود. دعای جوشن کبیر می‌خواندند؛ اما نفرین بر قاتلان مردم می‌کردند.

یکی از رفقا نزد من آمد و گفت: با این حال چه می‌کنید؟ گفتم: بدیهی است، منبر می‌روم؛ منتها با توجه به حال و وضع روحی جمع و خود، مراسم را فشرده به انجام می‌رسانم. به لطف پروردگار و توکل بر خدای منتقم، با وجود سربازان صف بسته جلو مسجد، به منبر رفتم. شروع به صحبت کردم. اواسط منبر یکباره جمعیت فراری از رگبار گلوله از صحن مطهر تا خیابان چهارمردان به مسجد هجوم آوردند؛ ولی سخن ادامه یافت و مراسم با سوز و گداز و نفرین و انزجار از جنگ افروزان و آدم کشان رژیم پهلوی خونخوار، پایان یافت».

خاطره‌ای دیگر

«غروب روز ۲۹ محرم، منزل آیت الله العظمی گلپایگانی بودم. پس از نماز می‌خواستم به منزل بروم، صدای گلوله به گوش می‌رسید. به تدریج آوای گلوله‌ها بیشتر شده، کسانی که از دم گلوله فرار کرده بودند، تک‌تک رسیدند. خبر حمله مأموران چنگیز عصر را رسانیدند. آن گاه یکی از رفقا و سادات دامغانی (مرحوم آقای موسوی) با آستین های خون‌آلود، منزل آیت الله گلپایگانی آمد و گفت: فرمان آتش به وسیله معاون شهربانی داده شد و مردم را به گلوله بستند. آن بدبختان به جای دشمن، برادران دینی خود را چون برگ خزان به زمین ریختند. من هر چه توانستم با کمک برادران مسلمان زخمی‌ها را روانه بیمارستان کردم و اینک آمده‌ام جریان را به عرض رسانم و...

آن گاه آیت الله زاده، رضوان به جایگاه حاجی سید مهدی گلپایگانی، سراسیمه بدون عبا از اندرون بیرون آمد، با دیده اشکبار و فریادی آمیخته به تأثر به کارمندان گفت: درهای بیرونی را باز کنید، افراد به خانه بیایند، دژخیمان آنان را می‌کشند. گروه‌ها، طلاب، مردم مسلمان و مدافعان از حریم قرآن خون‌آلود و ناراحت به خانه آیت الله ریختند و کشتار ناجوانمردانه مأموران را بیان کردند.

چند لحظه‌ای گذشت، سر و صداها خاموش شد. افراد کم‌کم به خانه خود بازگشتند. من هم به اتفاق سه چهار نفر از بیراهه عازم منزل شدم. با رسیدن به خانه از فرط تأثر و ناراحتی، تب عارضم شد و قریب یک روز بستری و از خود بی‌خود بودم و همه‌اش به یاد خاطره شب گذشته و جنایت خونخوار عصر ناراحت و اسیر بستر بودم.

خاطراتی از عنایات اهل بیت علیهم السلام به ایشان

فرزندش می‌گوید: «روزی برادرم محمدعلی به سختی مریض می‌شود؛ به نحوی که پدرم او را به نزد هر دکتری می‌برد، از مریضی او سردر نمی‌آورند. لذا پدرم به توصیه پزشکان، او را در بیمارستان نکویی بستری کردند. پس از قطع امید از بیمار، پدرم نقل می کرد که در آن حال به آقا امام رضا علیه السلام متوسل شدم. بعد از آن، لحظاتی خوابیدم. به هنگام صبح دیدم پرستاری آمد و گفت: حاج آقا! دیشب شما چه کار کردید؟ گفتم: من به آقا امام رضا علیه السلام متوسل شدم. گفت: من دیدم آقایی وارد بیمارستان شد. گفتم: کجا می روید؟ این جا چکار دارید؟ گفتند: ما برای ملاقات محمدعلی آمدیم. بعد وارد اطاقش شدند و دستی بر صورت و سر او کشیدند. بعد از آن واقعه، او شفا می‌یابد و سلامتی خود را بدست می‌آورد».

دعای مستجاب

پسرش می‌گوید: «پدرم نقل می‌کرد که: در سال ۱۳۸۹ ق. به سبب تخریب کتاب‌فروشی، دچار وضعیت مالی آشفته‌ای شدم و بدهی زیادی داشتم، برای استمداد از حضرت امام رضا علیه السلام به آستان قدس رضوی رهسپار شدم. وقتی به حرم مشرف شدم، نخست شفای بیماری از بستگان را که سفارش مخصوص نموده بود، خواستم. سپس به آن حضرت عرض کردم که: یابن رسول الله! اوّلاً، گرفتار وام خارج توانایی‌ام شده‌ام... تقاضا دارم کمکم کنید. ثانیاً، از پروردگار عالم بخواهید هر ساله توفیق زیارت و کسب نیرو از مقام ولایت به من عطا فرماید... پس از ده روز به قم مراجعت کردم. به لطف الهی و عنایت آقا امام رضا علیه السلام مریض مورد نظر شفا یافت؛ به طور غیرعادی و به خواست خدا وسیله پرداخت قرض ها فراهم شد؛ ثالثاً، هر ساله وسیله تشرف مرا فراهم فرمود و باز هم لطف خواهد کرد ولله الحمد والشکر».

اجازه از مراجع

این عالم پرهیزگار، از تعدادی از مراجع، اجازه نقل روایت و تصدی امور حسبیه داشت؛ از جمله آیات عظام: آیت الله میلانی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله عراقی.

از دیدگاه بیت آیت الله گلپایگانی

حجةالاسلام محمدی: «ایشان بسیار انسان شریفی بود. هنگام برخورد با طلبه‌ها به نحوی با آن‌ها با آرامش صحبت می‌کرد که گویا انسان با پدر خویش گفتگو می‌کند».

حجت الاسلام آقا سید باقر گلپایگانی فرزند آیت الله گلپایگانی: «ایشان انسان متدین و دارای اخلاق حسنه بود. هیچ وقت در مدتی که در دفتر حضور داشت، کسی را از خود نرنجاند. ایشان انسانی بسیار خوش حافظه، خیلی مهربان، خوش اخلاق، خوش برخورد و مقید به شئون طلبگی بود».

وفات

این عالم وارسته پس از عمری تلاش و کوشش، بعد از چند سال بیماری، با توجه با صدمات روحی و جسمی در مدت عمر پربرکت خویش، در تاریخ هفتم ربیع الاول ۱۹۱۵ ق. مصادق با ۲۵/۳/۱۳۷۳ ش. در بیمارستان آیت الله گلپایگانی دعوت حق را لبیک گفت و پس از تشییع باشکوه و نماز آیت الله مجتبی عراقی، در قبرستان باغ بهشت، روبروی گلزار شهدا در بقعه علما، دفن گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

منابع مقاله

(۱). چکیده از زندگانی معظم‌له.

(۲). مصاحبه با بیت آیت الله گلپایگانی.

(۳). مصاحبه با خانواده ارجمند ایشان.

(۴). جلد هشتم کتاب الوقایع که مربوط به خاطرات دوران انقلاب ایشان است و هنوز به چاپ نرسیده است.

منبع

  • ولي عباس‌زاده، "محمد باقر ملبوبي" ستارگان حرم، جلد 14، صفحه 104-115