منابع و پی نوشتهای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

آصف بن برخیا

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«آصِف بن برخیا»، نام وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان (علیه‌السلام) است و در روایات و داستانهای حضرت سلیمان نام او برده شده است.[۱] ظاهراً او یکی از نزدیکان و دوستان خاص سلیمان (ع)‌ بوده و می‌گویند خواهرزاده سلیمان نبی (ع) بوده است.[۲] او نزد سلیمان دارای مقام و منزلت بوده و در حضور و غیاب سلیمان هر وقت می‌خواسته وارد خانه او می‌شده است.[۳] در روایات و تفاسیر همه جا آصف وزیری خردمند، سیاستمدار و مدبر معرفی شده است. آصف از بنی‌اسرائیل و براساس بعضی منابع، هم دوران کودکی سلیمان بوده است.[۴]

آصف بن برخیا در قرآن

نام آصف بن برخیا در قرآن صریحاً‌ ذکر نشده، ولی در داستان حضرت سلیمان (علیه‌السلام) آمده است که ایشان، از اطرافیان خود می‌خواهد تخت ملکه سبأ (بلقیس) را به آنجا بیاورند: «قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ»[۵] (سلیمان گفت) ای بزرگان کدام یک از شما تخت او را برای من می‌آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟

ابتدا یکی از جنیان می‌گوید: «قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ»[۶] عفریتی از جن گفت: من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی. اما در مقابل، شخص دیگری می‌گوید من تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن نزد شما حاضر خواهم نمود که قرآن کلام او را چنین نقل می‌کند: «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[۷] کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را نزد تو خواهم آورد.

این شخص در روایات و تفاسیر به "آصف بن برخیا" نام برده شده است.

علم آصف بن برخیا

اینکه این علم («عِلمٌ مِن الكتاب») چه علمی بوده، در آن بحث وجود دارد؛ برخی گویند منظور آگاهی او بر کتب آسمانی است، بعضی احتمال داده‌اند لوح محفوظ باشد و نیز بسیاری از مفسران و غیر آنها گفته‌اند این مرد با ایمان از اسم اعظم الهی باخبر بوده (همان نام بزرگی که هر چیز در برابر آن خاضع می‌گردد).[۸]

به هر حال آنچه آصف می‌دانست از علم حضرت سلیمان (علیه‌السلام) بود که به فرمان خدا نزد آصف به ودیعه نهاده شده بود تا مردم در امامت و جانشینی او اختلاف نکنند.[۹] بنابراین معلوم می‌شود آصف دارای ارتباطی با خداوند بوده که هرچه از پروردگارش درخواست می‌کرده، برآورده می‌‌شده و این علم از سنخ علوم فکری و اکتسابی نبوده است.[۱۰]

اینکه خود سلیمان (ع) تخت بلقیس را نیاورد و مأموریت را به آصف واگذار کرد ممکن است به خاطر این بوده باشد که آصف وصیّ او بود و سلیمان می‌خواست در این لحظه حساس، موقعیت او را به همگان معرفی کند. به علاوه استاد، شاگردان خود را در مواقع لازم می‌‌آزماید تا شایستگی آنها را به دست آورد.[۱۱]

برخی گویند اسم اعظمی که آصف خداوند را با آن خواند «یا حی یا قیوم» بوده و یا «الله الرحمن» و به عقیده برخی «ذالجلال والاکرام» و به عقیده برخی دیگر «یا الهنا واله کل شیء الهً واحداً لا اله الا انت» بوده است.[۱۲] در روایات بسیاری می‌خوانیم اسم اعظم 73 حرف است که یک حرف آن نزد آصف بن برخیا بود و 72 حرف آن نزد امامان (علیهم السلام) است و یک حرف مخصوص ذات پاک خداست.[۱۳]

چون مرگ آصف نزدیک شد به او وحی شد که فرزندش را جانشین خود کند و آنچه از نور و حکمت نزدش بود به او واگذارد.[۱۴]

=

آصف بن برخيابن شمعيا[1] (شمعون)[2] داماد، جانشين،[3] وزير و به قولى كاتب [4] سليمان بن داوود عليه السلام . آصف از بنى اسرائيل [5] و بر اساس بعضى منابع [6] معلم دوران كودكى سليمان بوده است. برخى او را پسر خواهر،[7] پسرعمو[8] يا پسرخاله [9] سليمان مى دانند. در تورات از شخصى به نام اساف بن بركيا نام برده شده كه رهبرى گروهى از سرود خوانان و سرايندگان داود را بر عهده داشته، و از فرزندان لاوى بن يعقوب بن اسحاق معرفى شده است.[10] دوازده مزمور از مزامير تورات به او منسوب است.[11]

آورنده تخت بلقيس

اغلب مفسران در ذيل آيه 40 نمل/ 27 كه به داستان حضرت سليمان و ملكه سبا پرداخته، از آصف بن برخيا نام برده اند. شرح داستان براساس آيات 38- 40 نمل/ 27 چنين است: سليمان از ياران خود خواست كه پيش از وارد شدن ملكه سبا، تخت او را در پيش گاه وى حاضر سازند. يكى از جنيان مجلس گفت: من آن را پيش از آن كه از مسند قضا كه از بامداد تا ظهر ادامه داشته، برخيزى، نزد تو مى آورم و بر اين كار نيرومند و امينم. سليمان گفت: سريع تر مى خواهم.[12] قرآن چنين ادامه مى دهد: «قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربي ليبلوني أ أشكر أم أكفر/ آن كه دانشى از كتاب داشت، گفت: من آن را پيش از آن كه چشم برهم زنى، برايت مى آورم؛ پس چون سليمان، تخت را نزد خود حاضر و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه سپاس گزارم يا ناسپاسى مى كنم».

مفسران درباره شخصى كه چنين دانشى داشته و چنين پيشنهادى كرده، بر يك نظر نيستند و احتمال داده اند كه او آصف بن برخيا، خضر، ضبةبن اد، مردى صالح از جزيره، يمليخا، مليخا، تمليخا، بليخا، بلخ، اسطوم، اسطوس، اسطوع، سليمان، جبرئيل، يكى از فرشتگان، ذوالنور،[13] يا هود بوده است؛ ولى بيش تر مفسران با استناد به روايات بر اين عقيده اند كه اين شخص، آصف بن برخيا وزير و دانش مند و فرد قابل اعتماد سليمان بوده [14] كه اسم اعظم پروردگار را مى دانسته است؛ اسمى كه هرگاه خداوند به آن خوانده شود، اجابت مى كند؛[15] از اين رو آصف را مستجاب الدعوه مى دانند.[16] روايات فراوانى از طريق اهل بيت عليهم السلام آصف بن برخيا را وصى سليمان معرفى كرده و مقصود از «الذي عنده علم من الكتاب» را همين شخص دانسته است. برپايه روايتى، رسول گرامى صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

آورنده تخت بلقيس، وصى برادرم سليمان بن داود بود.[17] بنا به نقلى، على عليه السلام نيز در موردى كه كار خارق العاده اى انجام داد و با شگفتى ياران مواجه شد، فرمود: آيا نمى دانيد كه آصف بن برخيا وصى سليمان بن داود بود؟ و نتيجه مى گيرد كه چون پيامبراكرم نزد خدا گرامى تر از سليمان است، وصى او نيز از وصى سليمان گرامى تر است.[18] مسعودى مى نويسد: چون مرگ سليمان فرا رسيد، خداوند به او وحى كرد كه آصف را وصى خود قرار دهد و ميراث نور و حكمت را به وى بسپارد.[19]

جزايرى در ذيل آيه 14 سبا/ 34 كه به موضوع مرگ سليمان پرداخته، مى گويد: مدتى كه سليمان در حال تكيه بر عصا قبض روح شده بود (بر اساس برخى روايات، يك سال) آصف بن برخيا تدبير امور را در دست داشت.[20] چون مرگ آصف نزديك شد، به او وحى شد كه فرزندش صفورا را جانشين خود كند و آن چه از نور و حكمت نزدش بود، به او واگذارد.[21] در تورات رحبعام فرزند سليمان به عنوان جانشين وى دانسته شده است.[22]

آصف بن برخيا در آيات ديگر

1. گروهى از مفسران مانند طبرى، ابن كثير و ميبدى در ذيل آيه «و لقد فتنا سليمان و ألقينا على كرسيه جسدا ثم أناب / و به طور قطع سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم؛ پس به توبه باز آمد» (ص/ 38، 34) داستان هايى را نقل كرده اند كه در ضمن آن ها، بارها به نام آصف بن برخيا اشاره شده است.[23] در يكى از اين داستان ها آمده است كه همسرى از همسران سليمان به نام جراده (دختر پادشاه جزيره صيدون) تنديس پدر خويش را عبادت مى كرد.[24] آصف از اين موضوع آگاه شده، به اعتراض نزد سليمان رفت كه 40 روز است در خانه تو بت پرستيده مى شود! سليمان كه از موضوع آگاه شد، به خانه رفت. بت را شكست و آتش زد، و زن را عقوبت كرد؛ پس از آن، يكى از جنيان به نام صخر يا آصف يا خنفيق در صورت سليمان پديدار گشت و انگشتر سليمان را به دست آورد و بر تخت وى نشست و به حكومت و قضاوت پرداخت. پس از 40 روز آصف بن برخيا برنيرنگ آن جن سليمان نما آگاه و جنى مجبور به فرار شد و انگشتر را در دريا افكند.

سليمان كه در اين مدت از قصر رانده شده بود و براى صيادان كار مى كرد، انگشتر خويش را در شكم ماهى يافت. آن را به دست كرد؛ پس جن و انس به گردش جمع شدند و به حكومتش برگشت.

بسيارى از مفسران، مانند طبرسى،[25] شيخ طوسى [26] و علامه طباطبايى،[27] اين گونه داستان ها را با حكمت خداوند و مقام و منزلت انبيا عليهم السلام سازگار ندانسته و نپذيرفته اند.

2. در برخى روايات، ذيل آيه 34 ص/ 38 از آصف چنين ياد شده است: چون خطاى كشتن 14 اسب از سليمان سرزد، انگشتر از انگشت او بيفتاد. آصف بن برخيا گفت: 14 روز انگشتر در دست تو قرار نخواهد گرفت؛ پس انگشترت را به من بده تا در اين مدت جانشين تو باشم و تو به خلوتى برو و به توبه و استغفار پرداز. من در ميان مردم به سيره و روش تو رفتار مى كنم. سليمان انگشتر را به آصف سپرد و در دست او ثابت ماند و آصف كه شبيه سليمان شده بود، بر تخت نشست و حكومت كرد و پس از 14 روز، انگشتر و تخت را به سليمان سپرد.[28] الميزان رواياتى را كه نشان دهنده قتل اسبان به دست سليمان است، منتهى به كعب الاحبار دانسته [29] و على عليه السلام نيز براساس روايتى از ابن عباس در مجمع البيان، كشتن اسبان به دست سليمان را نادرست شمرده، كعب را در اين انتساب، دروغ گو معرفى مى كند.[30]

3. در تفاسير شيعه و سنى آمده كه چون سليمان از دنيا رفت، شيطان كليات و اقسام سحر را در نامه اى جمع آورى كرده آن را پيچيد و در پشت آن نوشت: اين مكتوب، دربردارنده ذخاير گنجينه هاى علم است كه آصف بن برخيا براى سليمان بن داود قرار داد و آن نامه را زير تخت سليمان دفن كرد. وقتى مردم آن نامه را يافتند، عده اى گفتند: حكومت و غلبه سليمان بر ما با همين سحر بوده و خود به فراگيرى و تعليم سحر مشغول شدند[31] كه قرآن در سرزنش آنان مى فرمايد: «و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان / آن چه را كه شيطان ها در سلطنت سليمان خوانده بودند، پيروى كردند». (بقره/ 2، 102)


[1]عرائس المجالس، ص 284

[2]كشف الاسرار، ج 7، ص 222

[3]الميزان، ج 15، ص 363

[4]الكشاف، ج 3، ص 367

[5]تفسير قرطبى، ج 13، ص 136

[6]تفسير سمرقندى، ج 2، ص 496

[7]مجمع البيان، ج 7، ص 349

[8]تفسير قرطبى، ج 13، ص 136

[9]تفسير قرطبى، ج 13، ص 136

[10]كتاب مقدس، اول تواريخ، 15: 17- 18، 16: 4- 5؛ موسوعة الكتاب المقدس، ص 19

[11]المدخل الى العهد القديم، ص 315

[12]بحارالانوار، ج 14، ص 269

[13]كشف الاسرار، ج 7، ص 222؛ مجمع البيان، ج 7، ص 349؛ مفحمات الاقران، ص 154

[14]تفسير سمرقندى، ج 2، ص 497

[15]مجمع البيان، ج 7، ص 349

[16]كشف الاسرار، ج 7، ص 222

[17]نورالثقلين، ج 4، ص 88

[18]البرهان، ج 4، ص 220

[19]اثبات الوصيه، ص 76

[20]النورالمبين، ص 385

[21]اثبات الوصيه، ص 76

[22]كتاب مقدس، دوم تواريخ، 9: 31

[23]جامع البيان، مج 12، ج 23، ص 186؛ كشف الاسرار، ج 8، ص 349؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 38

[24]كشف الاسرار، ج 8، ص 349- 350

[25]مجمع البيان، ج 8، ص 743

[26]التبيان، ج 8، ص 562

[27]الميزان، ج 17، ص 207

[28]اثبات الوصيه، ص 76

[29]الميزان، ج 17، ص 207

[30]مجمع البيان، ج 8، ص 741

[31]جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 625؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 52

پانویس

  1. بهاءالدین خرمشاهی، دانش‌ نامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 1، ص 39.
  2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چاپ دوازدهم، ج 15، ص 469.
  3. عبدالحسین شبستری، اعلام قرآن، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، چاپ اول،‌ ص 20.
  4. مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن، قم، بوستان کتاب، 1385، ج1، ص 109.
  5. نمل/ 38 (ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی می‌باشد)
  6. نمل/39.
  7. نمل/40.
  8. تفسیر نمونه، پیشین، ص 470- 49.
  9. اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین، ص 112.
  10. علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، 15، ص 563.
  11. تفسیر نمونه، پیشین، ص 471.
  12. اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف،‌پیشین، ص 111.
  13. تفسیر نمونه، پیشین، ص 473.
  14. اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین، ص 111.

منابع