نماز جماعت ابوبکر به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محدّثان اهل تسنّن روایتی را بدین مضمون نقل کرده اند که آن گاه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بستر بیماری افتاد (که به سبب همان بیماری وفات یافت) به ابوبکر دستور داد که به عنوان امام جماعت برای مسلمانان نماز بخواند اما پس از آن خود آن حضرت به مسجد رفت و در کنار ابوبکر نشست و نماز خواند و ابوبکر به ایشان اقتدا کرد و مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند. اما طبق دیدگاه شیعه، در آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که بیماری آن حضرت شدت یافت، ابوبکر با پیامی که عایشه برایش فرستاد به جای پیامبر با مردم نماز جماعت گزارد. حضرت رسول چون متوجه این مطلب شد با حال نامساعدى که داشت، با کمک حضرت على علیه‌السلام و فضل بن عباس به مسجد رفت و ابوبکر را از نماز بازداشت و خود نماز را از سر گرفت.

روایت نماز ابوبکر در منابع اهل سنت

این روایت را محدّثان اهل تسنن در منابع متعدد و با تفاوت هایی نقل کرده اند. محمد بن اسماعیل بخاری (۱۹۴-۲۵۶ق) که کتاب او با نام صحیح بخاری مهمترین کتاب حدیث اهل سنت است این قضیّه را در موارد بسیاری از صحیح خود نقل کرده است. وی در صحیح خود در کتاب نماز جماعت می نویسد:

عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از ابراهیم نقل می کند که اسود گوید: روزی نزد عایشه بودیم و در مورد اهمیّت نماز و بزرگداشت آن گفت و گو می کردیم.

عایشه گفت: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بیمار شد. -همان بیماری که منجر به وفات آن حضرت شد- وقت نماز فرا رسید و اذان گفته شد. فرمود: به ابوبکر بگویید نماز جماعت را برای مردم به پا دارد.

عرض شد: ابوبکر پیرمردی دل نازک است؛ وقتی در جایگاه شما بایستد نمی تواند پیش نماز شود.پیامبر تکرار کرد و آن ها دوباره همان مطلب را تکرار کردند. آن حضرت برای بار سوم تکرار کرد و فرمود:

إنّکنّ صواحب یوسف! مروا أبابکر فلیصلّ بالناس. شما همچون زنان مصر در عصر یوسف ‍[دنبال خواسته های خودتان] هستید! به ابوبکر بگویید پیش نماز شود.

پس ابوبکر خارج شد و نماز خواند. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله در خود احساس سبکی و آرامش کرد و در حالی که در حال خمیده به دو نفر تکیه کرده بود، از منزل خارج شد.

گویی می دیدم که از درد، پاهایش بر زمین کشیده می شد. [پس از رسیدن آن حضرت به مسجد] ابوبکر خواست که عقب بایستد، پیامبر به او اشاره کرد که همان جا بایست.

سپس حضرت را آوردند تا در کنار ابوبکر نشست. به اعمش گفته شد: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله نماز می خواند و ابوبکر به او اقتدا کرده بود و مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند؟ اعمش با سرش پاسخ داد: آری.[۱][۲]

دیدگاه شیعه در مورد ماجرای نماز جماعت ابوبکر

دیدگاه شیعه درباره اینکه آیا ابوبکر در روزهای آخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جای آن حضرت نماز خوانده یا نه، چنین است:

پیامبر اکرم(ص) پس از این که از «حجة الوداع» برگشت و برای آن حضرت معلوم گردید که ایام رحلت نزدیک است، پیوسته برای اصحاب خود سخنرانی می کرد و آنان را از آشوب هایی که پس از او به وقوع می پیوندد هشدار می داد و آنها را سفارش می کرد به این که از عترت او جدا نشوند و همواره به آنان تمسک بجویند.

پیامبر اکرم(ص) همان روزهای آخر عمرش لشکری تهیه دیده اسامة بن زید را فرمانده آن لشکر کرد و دستور داد همه مردم برای نبرد با رومیان به مرزهای روم بروند و هدف پیامبر این بود که مدینه از اهل نفاق و فتنه خالی شود و امر خلافت در خاندان پیامبر و حضرت علی(ع) مستقر گردد.

بیماری پیامبر اسلام در این ایام شدت یافت، عایشه از پیامبر درخواست کرد که نزد او بماند. پیامبر به خانه عایشه رفت. بلال هنگام نماز صبح آمد و پیامبر در آن لحظه متوجه عالم قدس بود و متوجه اذان بلال نشد و عایشه گفت: به پدرم ابوبکر بگویید که با مردم نماز جماعت بخواند و حفصه گفت: پدرم عمر را برای این نماز بیاورید. پیامبر اکرم سخنان این دو نفر را شنید و فهمید که آنان چه غرضی دارند و به آنان فرمود: دست از این کارهایتان بردارید. پیامبر از سخنان این دو فهمید که ابوبکر و عمر با لشکر اسامه نرفته اند در حالی که پیامبر به آنان دستور داده بود که با اسامه بروند.

پیامبر اکرم از نرفتن اینها ناراحت شد و با آن حالت بیماری بلند شد و دست بر دوش حضرت علی(ع) و فضل بن عباس گذاشت و به مسجد آمد و چون دید که ابوبکر در جای او ایستاده و شروع به نماز کرده است، به ابوبکر گفت: بایست و او دست از نماز کشید و پیامبر داخل محراب شد و نماز را از سر گرفت و سلام نماز گفت و به خانه برگشت.

پیامبر سپس از ابوبکر، عمر و عده ای از کسانی را که با لشکر اسامه نرفته بودند، طلب کرد و به آنان فرمود: مگر نگفته بودم که با اسامه بروید؟ ابوبکر گفت: من بیرون رفتم و برگشتم تا تو را دوباره ببینم و تجدید عهد کنم. عمر گفت: یا رسول الله! من بیرون نرفتم چون نخواستم اخبار بیماری تو را از دیگران بپرسم. پیامبر به آنان فرمود: با اسامه بروید و در شهر نمانید و افزود: خداوند لعنت کند کسانی را که از لشکر اسامه تخلف می کنند و نمی روند.[۳]

پانویس

  1. صحیح بخاری، 1/236، کتاب جماعت و امامت، باب محدودیت حضور بیمار در نماز جماعت، حدیث 633.
  2. برای دیدن نقلهای دیگر این روایت رجوع کنید به "روایت نماز ابوبکر به جای پیامبر (ص) و راویان آن" ، سایت راسخون
  3. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج۱ ص۱۹۹، چاپ هجرت.

منابع