سپاه اسامه

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از لشکر اسامه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در ماه های آخر عمر مبارکشان تصمیم گرفتند که جهت مقابله با سپاه روم لشکری به سرزمین بَلقاء (در اردن فعلی) بفرستند. به همین دلیل به تمام بزرگان مهاجرین و انصار دستور دادند تا به همراهی سپاهی به فرماندهی جوانی هجده ساله به نام اسامة بن زید به آنجا بروند و بر سرعت عمل در اعزام و حرکت به محل نبرد تاکید نمودند. اما این سپاه به خاطر تخطی و تعلل عده‌ای از صحابه به بهانه بیماری پیامبر اکرم، روزهای متعددی در ارودگاه بیرون مدینه معطل ماند و تا زمان وفات پیامبر به راه نیفتاد. در نهایت این سپاه یک ماه بعد از وفات پیامبر اعزام شد.

تخطی صحابه از سپاه اسامه

واقدی می‌گوید: «هیچ‌کس از مهاجرین اولیه نبود، مگر این‌که به این جنگ فراخوانده شد».[۱]

ابن حجر عسقلانی (م، ۸۵۲ ق) نیز که از بزرگان علمی و رجالی اهل سنت می‌باشد در شرحش بر صحیح بخاری (که از مهمترین و بهترین و معتبرترین شروح بر صحیح بخاری است) تصریح می کند که شخصیت‌های بزرگ مهاجرین و انصار همچون ابوبکر، عمر خطاب، ابو عبیده جراح، سعد و... همه بودند. و می گوید اینها در رابطه با فرماندهی اسامه اشکال تراشی کردند.[۲]

اسامه در منطقه جُرف نزدیکی مدینه اردو زد، اما این انتصاب با مخالفت برخی از صحابه مواجه شد. آنان از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود ناخشنود بودند و در فرستادن نیرو به محل اردو، آنچنان درنگ شد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با حال بیماری به منبر رفت و بر این امر تاکید فرمود.[۳]

در برخی منابع آمده است رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چون این مخالفت را شنید، سخت برآشفت و درحالی که دستمالی به سر بسته و قطیفه ای بر دوش انداخته بود، از منزل خارج شد و از منبر بالا رفت و فرمود: «این چه سخنی است که درباره فرماندهی اسامه به من گزارش داده شده است. همانا شما بودید که پیش از این درباره فرماندهی پدرش (زید بن حارثه) اعتراض داشتید در صورتی که پدرش فرماندهی لایق بود و پسرش نیز همان لیاقت و شایستگی را دارد.[۴] برخی نقل می کنند که پیامبر فرمودند: هرکس که از رفتن به همراه سپاه اجتناب ورزد، خدا او را لعنت کند.[۵]

ابوبکر و عمر از جمله کسانی بودنده اند که از دستور پیامبر مبنی بر همراهی سپاه اسامه تخطی نمودند. شیخ مفید داستان تخلف ابوبکر و عمر از سپاه اسامه را چنین نقل می‌کند: «پیامبر دستور داده بود ابوبکر و عمر به سپاه اسامه ملحق شوند، ولی از تخلف و سرپیچی آن‌ها اطلاعی نداشت. زمانی که متوجه شد عایشه و حفصه در تلاش برای امام جماعت قرار دادن پدران خود هستند، از تخلف آن‌ها اطلاع یافت».[۶]

معطل ماندن لشکر تا وفات پیامبر

به روایت واقدی[۷] پس از حدود چهارده روز از فرمان دستور هنوز سپاه حرکت نکرده بود، ظاهرا بیماری پیامبر، بهانه عدم اطاعت اصحاب از فرمان بوده است. یکی از کسانی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اجازه خواست حرکت سپاه تا بهبودی ایشان به تأخیر بیفتد، ام ایمن، مادر اسامه، بود که رسول خدا با درخواستش مخالفت می‌کنند.[۸]

در نهایت علی رغم تأکید‌های پیامبر بر حرکت سپاه اسامه،[۹] فراخوانده‌شدگان به سپاه تا زمان وفات پیامبر(ص) به نبرد نرفتند. به روایت واقدی[۱۰] اسامه ۱۰ شب از ربیع الاول گذشته، با چند تن از اصحاب مانند عمر بن خطاب به مدینه آمد و به دیدار پیامبر که در بستر بیماری بود رفت و آنگاه به اردوگاه خود بازگشت و همه را به جهاد دعوت کرد. در این میان فرستاده مادرش‌، ام ایمن او را از نزدیک بودن رحلت پیامبر(ص) آگاهی داد و او بدین سبب دوباره به مدینه بازگشت.[۱۱] در همین زمان ابوبکر از مدینه به سُنح نزد همسرش رفت.[۱۲]

بنا بر یک روایت دیگر همسر اسامه، شخصی را نزد او فرستاد تا او را از شدت بیماری پیامبر(ص) آگاهی دهد و او تا رحلت پیامبر(ص) درنگ کرد.[۱۳] سرانجام اسامه به مدینه بازگشت و در غسل و کفن پیامبر(ص) شرکت کرد.[۱۴]

اعزام سپاه اسامه در زمان ابوبکر

زمانی که ابوبکر به خلافت رسید، اسامه را به همان ماموریتی فرستاد که پیامبر اکرم(ص) او را مأمور کرده بود. تنها از اسامه خواست تا عمر را برای دستیاری خلیفه وانهد و بنابر همین روایت، خود در حالی که پیاده راه می‌سپرد، اسامه را همراهی کرد.[۱۵]

اسامه به ناحیه بَلقاء در شام لشکر کشید و بر قریه اُبنی هجوم برد و توانست پیروزی‌هایی را به دست آورد و بنا بر برخی روایات، قاتل پدر خود را بکشد و پس از ۴۰ یا ۶۰ روز به مدینه بازگشت. خبر پیروزی او از سوی مردم مدینه که از ارتداد قبایل عرب بیمناک بودند با خوشحالی و سرور بسیار تلقی شد.[۱۶]

پانویس

  1. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶ق، ج۳، ص۱۱۱۸.
  2. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ج۸، ص۱۱۵، باب بعث النبی صلی الله علیه و سلم أسامة بن زید فی مرضه الذی توفی فیه
  3. رجوع کنید به: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۲، ص۶۵۰.
  4. ابن سعد در طبقات ج ۲ ص ۱۹۰ ، انساب الاشراف بلاذری ج ۱ ص ۴۷۴ ، یعقوبی ج ۲ ص ۷۴، ابن اثیر در تاریخ خود ج ۲ ص ۱۲۰
  5. (( لَعَنَ الله مَن تَخَلَّفَ عَن جَیِش اُسامَه)). شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۶ ص ۵۲
  6. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ق، ج ۱، ص ۱۸۳.
  7. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۸ به بعد.
  8. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶ق، ج۳، ص۱۱۱۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۵۶.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۴، ص۴۵.
  10. واقدی(۱۹۶۶)، ج۳، ص۱۱۱۸ به بعد
  11. رجوع کنید به: بلاذری، انساب(۱۹۵۹)، ج۱، ص۳۸۴
  12. رجوع کنید به: واقدی(۱۹۶۶)، ج۳، ص۱۱۲۰؛ بلاذری، انساب(۱۹۵۹)، ج۱، ص۵۵۴
  13. رجوع کنید به: ابن سعد(دارصادر)، ج۴، ص۶۸۶۷
  14. رجوع کنید به: ابن هاشم، ج۴، ص۳۱۲؛ بلاذری انساب(۱۹۵۹)، ج۱، ص۵۶۹، ۵۷۱؛ طبری، ج۳، ص۲۱۲
  15. رجوع کنید به: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۲۲-۱۱۲۱؛ یعقوبی، التاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۷؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۳ به نقل از سیف بن عمر.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۱، ص۱۹۱؛ یعقوبی، التاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۷؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۷.